پست مدرنیسم

پست مدرنیسم-این اصطلاح اولین بار در سال ۱۹۴۹ برای ابراز ناخرسندی در قبال معماری نوگرا به کار برده شد و منجر به ایجاد نهضت معماری پسانوگرا شد. پست مدرنیسم واژه یا به بیان دقیقتر، مجموعه عقاید پیچیده ای است که به عنوان حیطه ای از مطالعات آکادمیکی از اواسط دهه ۸۰ پدیدار گشته است. توصیف پست مدرنیسم دشوار به نظر می رسد، زیرا مفهومی است که در انواع گسترده ای از دیسیپلین ها و حیطه های مطالعالتی از قبیل:هنر معماری، موسیقی، فیلم، ادبیات، جامعه شناسی، ارتباطات، مد و تکنولوژی نمایان شده است.

دشوار است که این مفهوم را در زمان یا تاریخ خاصی جای دهیم، زیرا زمان دقیق ظهور پست مدرنیسم مشخص نیست. شاید آسانترین راه برای آغاز اندیشیدن در مورد پست مدرنیسم، اندیشیدن در مورد مدرنیسم باشد، جنبشی که بنظر می رسد پست مدرنیسم، از آن ظهور کرده است. مدرنیسم، دو گونه تعریف دارد که این دو جنبه به درک پست مدرنیسم، مرتبط می شود. اولین جنبه یا تعریف از مدرنیسم، از یک جنبش زیبایی شناختی که بطور کلی مدرنیسم نامیده می شد، نشات می گیرد. این جنبش تماما با اندیشه های غربی قرن بیستم در مورد هنر همسان است. (گویا علائم در حال ظهور آن را، می توان در قرن نوزدهم هم یافت)همان طور که می دانید، مدرنیسم جنبشی است در هنرهای تجسمی، موسیقی، ادبیات، و نمایشنامه نویسی که معیارهای سنتی را در پاسخ به این پرسش که ((هنر چگونه باید شکل بگیرد، استفاده گردد، و چه معنایی داشته باشد؟)) نادیده می گیرد.

 

در دوران اوج گیری مدرنیسم یعنی بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۰ چهره های شاخص ادبیات مدرن مانند وولف، جویس، الیوت، استیونز، پروست، مالارمه و رایک، به عنوان پایه گذاران مدرنیسم قرن بیستم، به توصیف مجدد این امرکه «شعر و داستان باید چگونه باشد و چه کاری می تواند انجام دهد؟»، کمک شایانی نموده اند.

از دیدگاه ادبی ویژگیهای شاخص مدرنیسم عبارتند از:

۱ـ تاکید برامپرسیونیسم (تأثرگرایی)* و ذهنیت در نوشتار و هنرهای تجسمی و تاکید بیشتر بر چگونگی وقوع امر دیدن یا خواندن یا حتی ادارک در ذات خود، تا تاکید بر روی آنچه ادراک می گردد. نمونه این امر می تواند، جریان سیال ذهن در نوشتن باشد

۲ـ جنبشی به دور از واقع نگری آشکار که توسط راوی سوم شخص دانای کل و دیدگاههای روایی ثابت و جایگاههای مشخص اخلاقی پدید می آید. داستانهای ویلیام فاکنر که دارای چند راوی هستند نمونه ای از این گونه مدرنیسم هستند.

۳ـ تمایز ژانرهایش مبهم است، بنابراین شعر بیشتر نثروار (مانند آثار تی اس الیوت یا ای کامنیگز) و نثر بیشتر شعر گونه است (مانند آثار وولف و جویس)

۴ـ تاکید بر روی اشکال مجزا، روایتهای ناپیوسته و کولاژهایی* از موضوعات مختلف که اتفاقی به نظر میرسد

۵ گرایشی به سمت انعکاس پذیری یا ناخود آگاه که مرتبط با محصول آثار هنری است. بنابراین هر قطعه توجه ما را به جایگاه خاص خودش به عنوان یک دستاورد یا مانند چیزی که توسط روشهای گوناگون ساخته شده و بکار می رود، جلب می کند.

۶ـ رد زیبایی شناختی بسیط رسمی، به جانبداری از طرحهای مینیمالیستی* (کمینه ای) مانند اشعار ویلیام کارلوس ویلیامز و رد تئوریهای رسمی زیبا شناختی در مقیاسی گسترده به جانبداری از کشف و شهود در خلق اثر.

۷ رد تمایزات میان فرهنگهای والا و پایین و عامه پسند در گزینش موادی که سابقاً هنر را شکل می داد و هم در روشهای نمایش، توزیع و کاربر هنر.

پست مدرنیسم هم مانند مدرنیسم از بیشتر این عقاید پیروی می کند در حالیکه منکر مرز بندی میان اشکال والا و پایین هنر و تمایزات ثابت ژانری است و تاکیدش بر تقلید *، نقیضه*، کنایه و فکاهی بودن است. هنر و اندیشه پست مدرن از انعکاس پذیری، ناخود آگاهی، از هم گسیختگی و ناپیوستگی (به خصوص در ساختار های روایی)، ابهام و تقارن زمانی حمایت کرده و بر موضوعاتی عاری از مفاهیم انسانی و فاقد ساختار و ثبات تاکید می ورزد.

این گونه بنظر میرسد که پست مدرنیسم در این روشها بسیار شبیه مدرنیسم است، با این حال درباب نگرش , مدرنیسم با بسیاری از این گرایشات متفاوت است.به عنوان مثال مدرنیسم به این سو گرایش دارد که نمایی پراکنده از ذهنیت انسان و تاریخ نشان دهد («زمین هرز » الیوت یا «به سوی فانوس دریایی» وولف را به خاطر بیاورید)، اما این پراکندگی را به عنوان امری تراژیک مینمایاند، چیزی که به عنوان یک نقصان، باید بر آن تاسف خورد و برایش سوگواری کرد..

بسیاری از آثار مدرن در تلاشند تا از این ایده دفاع کنند که آثار هنری می تواند سبب ایجاد وحدت، انسجام و معنا در زندگی گردد، امری که در زندگی مدرن امروز، بیش از هر چیزی گم شده است و هنر همان کاری را می کند که بسیاری از نهادهای انسانی قادر به انجامش نیستند.

در مقام مقایسه، پست مدرنیسم از ایده پراکندگی و موقتی بودن و فقدان انسجام حسرت نمیخورد بلکه بیشتر آن را می ستاید:«جهان بی معناست؟ پس بیایید وانمود نکنیم که هنر میتواند بدان معنا بخشد، بیایید تنها با چرندیات بازی کنیم!». شیوه دیگر نگریستن به رابطه میان مدرنیسم و پست مدرنیسم به آشکار شدن تعدادی ازاین تمایزات کمک می کند، بر طبق نظریه فردریک جیمسون، مدرنیسم و پست مدرنیسم اشکالی فرهنگی هستند که مراحل خاصی از سرمایه داری را دنبال می کنند

.مرحله اول، سرمایه داری که از قرن هیجدهم تا اواخر قرن نوزدهم در کشورهای اروپای غربی، انگلستان و ایالات متحده (و تمام حیطه های تحت نفوذشان) به وقوع پیوست. اولین مرحله به گونه ای خاص به پیشرفتهای تکنولوژیکی یعنی موتور بخار و زیبا شناختی یعنی رئالیسم مرتبط می باشد.

مرحله دوم، از اواخر قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم (در زمان جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست، این مرحله یعنی سرمایه داری انحصار طلبانه، که با موتورهای الکتریکی و موتورهای احتراقی داخلی و مدرنیسم مرتبط اند. مرحله سوم، مرحله ای است که هم اکنون در آن قرار داریم یعنی مرحله سرمایه داری چند ملیتی و مصرفی که تاکیدش بیشتر بر روی بازار یابی، فروش و مصرف کالا است و نه تولید آن!، و ارتباطی تنگاتنگ با تکنولوژی هسته ای و الکتریکی وپست مدرنیسم دارد. همانند توصیف جیمسون از پست مدرنیسم به عنوان سبک تولید و تکنولوژی، دومین مرحله یا توصیف از پست مدرنیسم، بیشتر از تاریخ و جامعه شناسی نشات می گیرد تا از ادبیات و تاریخ هنر! این رهیافت، پست مدرنیسم را به عنوان یک شکل کامل اجتماعی یا مجموعه ای از نگرش های جامعه شناختی_تاریخی می نامد، به بیان دقیقتر، این روش بیشتر پست مدرنیته را با مدرنیته مقایسه می کند تا پست مدرنیسم را با مدرنیسم !

اما فرق این دو در چیست؟

مدرنیسم عموما به جنبش های گسترده زیبا شناختی در قرن بیستم و مدرنیته به مجموعه ای از عقاید فلسفی سیاسی و اخلاقی که پایه گذار جنبه زیبا شناختی مدرنیسم هستند اشاره می کند

مدرنیته قدمت بیشتری از مدرنیسم دارد. عنوان مدرن که اولین بار در جامعه شناختی قرن هفدهم بکار برده شد به معنای متمایز ساختن دوره کنونی از دوره پیشین که دوره عتیق نامیده می شد، است.

محققان همیشه بر سر زمان دقیق آغاز دوره پست مدرنیسم و چگونگی تمایز میان آنچه مدرن هست و آنچه مدرن نیست، بحث و مجادله داشته اند. اینگونه بنظر می رسد که هر بار مورخین خواسته اند به تاریخ دوره مدرن دست یابند، گویی در تمام دفعات، مدرنیسم در تاریخ پیشتری وجود داشته است. اما عموما دوران مدرن با عصر روشنگری اروپایی که اساسا قرن هیجدهم شروع شد، مرتبط است.

(دیگر عناصر تاریخی نمایانگر اندیشه روشنگری به دوران رنسانس یا پش از آن باز می کردد.) بنابراین، می توان ادعا کرد که اندیشه و ادبیات روشنگرانه با آغاز قرن هیجدهم آغاز شد.من تاریخ دوران را از سال ۱۷۵۰ محاسبه می کنم، زیرا دکترای خود را از رشته ای در دانشگاه استانفورد که اندیشه و ادبیات مدرن نامیده می شد و بر آثار پس از ۱۷۵۰ تمرکز یافته بود، دریافت کرده ام. ایده های بنیادین روشنگری اساسا همان ایده های بنیادین انسان گرایی است.

مقاله جین فلکس چکیده مناسبی از این عقاید و مقدمات ارائه می دهد ، و اکنون مواردی را به فهرستش می افزایم:

۱ـ خودی با ثبات، منسجم و آگاه وجود دارد. این خود، خودآگاه و عقلانی و مستقل و جهانشمول می باشد و هیچ شرایط فیزیکی نمی تواند بطور بنیادین بر عملکرد این خود تاثیر بگذارد.

۲ـ این خود، خود و جهان اطرافش را از طریق علت یا عقلانیت باز می شناسد و به عنوان بالاترین شکل کارکرد ذهنی و تنها شکل عینی برآورد می شود.

۳ـ این شیوه از آگاهی که توسط خود عقلانی عینی به وجود می آید علم نامیده می شود که می تواند حقایق جهانی را در مورد دنیا، مستقل از جایگاه بخصوص شخص آگاه ارائه دهد

از پسانوگرایی غالباً به‌عنوان جریانی از اعتقادات یاد می‌شود که از طریق معکوس نمودن شماری از انگاشت‌های بنیادین نوگرایی، جایگزین نوگرایی گشته و یا در حال جایگزینی آن می‌باشند. به‌عنوان مثال، نوگرایی اهمیت بسیار زیادی به مفاهیمی از قبیل منطق، مادیت و پیشرفت از یک سو و مفاهیمی که ریشه در روشنفکری داشته و جریانات اثبات گرایی و واقع گرایی اواخر قرن ۱۹ ازسوی دیگر قایل است – در حالیکه پسانوگرایی اصولاً وجود واقعی این مطلوبات را زیر سوال می‌برد.بحث طرفداران پسانوگرایی اغلب آن است که مطلوب‌های واقعی آن‌ها در نتیجه شرایط خاص اقتصادی واجتماعی شامل آنچه به‌عنوان «سرمایه داری اخیر» و حضور دایمی رسانه‌های پخش و حرکت جامعه بسوی دوره تاریخی تازه در اثر فشار چنین اوضاعی، بوجود می‌آیند.

بهرحال، گروه کثیری از متفکرین و نویسندگان مفهوم پسانوگرایی را به‌عنوان بهترین عصر، تنوع و یا گسترش نوگرایی و نه واقعاً یک عصر یا تفکر مجزا لحاظ می‌نمایند.به طور خلاصه، بحث طرفداران پسانوگرایی بر این پایه است که اقتصاد و شرایط تکنولوژیکی عصر ما به تمرکز زدایی جامعه تحت سلطه رسانه‌های جمعی انجامیده‌اند که در آن اعتقادات ارایه کننده ارجاعات داخلی و کپی یکدیگر و بدون هیچ نوع اصالت، ثبات یا هدف برای مقاصد ارتباطات، مفاهیم هستند.

جهانی سازی که محصول ابداعات در زمینه‌های ارتباطات، تولید و حمل و نقل است، گاهی به‌عنوان نیرویی که محرک آن عدم تمرکز در زندگی مدرن است شناخته شده‌است که نهایتاً باعث ایجاد جامعه‌ای جمع گرا خواهد گردید که دارای ارتباطات عمیق درون جهانی بوده و فاقد هر گونه مرکز قدرت غالب سیاسی، ارتباطات، و یا محصولات ذهنی می‌باشد.تحصیل کردگان طرفدار پسانوگرایی اعتقاد دارند که چنین جامعه‌ای تمرکززدا بطور غیر قابل اجتناب پاسخ‌ها یا ادراکاتی را ایجاد می‌نماید که به‌عنوان پسانوگرا خوانده می‌شوند. این پاسخ‌ها عبارت‌اند از رد آنچه که اشتباه به‌نظر می‌آید، تحمیل پیوستگی فرا – داستانی و استیلا، شکستن قالب‌های طبقاتی، اتحاد ساختار و سبک‌های ادبی، و در هم کوبیدن طبقاتی که نتیجه تمرکز اصلیت و دیگر فرم‌های تحمیل مصنوعی دستور است. در عوض، آنها به اختلاط عوامل، بازی و ساختن عقاید برگرفته از متون مختلف و نابودی سمبل‌ها و تبدیل به پایه‌های پویای قدرت و جایگزین کردن آن بوسیله آنچه این سمبل‌ها معانی خود را از آن به‌عنوان دلالت کننده بر گرفته‌اند، ارج می‌نهند. در چنین فضایی، این موضوع با عصر پساساختارگرایی در فلسفه، کمینه گرایی در هنر و موسیقی، ظهور پاپ و ظهور رسانه‌های گروهی در ارتباط می‌باشد.

دانش پژوهانی که انشقاق مفهوم پسانوگرا را به‌عنوان یک دوره مشخص پذیرفته‌اند بر این باورند که جامعه بطور کلی از تفکرات مدرن پرهیز نموده و در عوض ایده‌هایی را جذب می‌کند که ریشه در عکس العمل به محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های آن ایده‌ها دارند. بهرحال، زمان حاضر یک دوره تاریخی جدید بحساب می‌آید. در حالیکه خصوصیات زندگی پسانوگرایی گاهی بسختی قابل درک هستند، اکثر محققان پسانوگرا به تغییرات محکم و قابل مشاهده تکنولوژیکی و اقتصادی اشاره می‌کنند که روش‌های جدید فکری را به ارمغان آورده‌اند.مخالفان این ایده بر سر این مسأله که این اعتقاد ارایه کننده آزادی است مخالفت می‌کنند، اما در عوض به خلاقیت و ریشه کن ساختن سازمان با عواملی از قبیل اعتقاد به توحید و ضربه غیرمستقیم معتقدند. آنها عقیده دارند که مفهوم پسانوگرایی پیچیده و غامض است.

اغلب در خصوص این مبحث همچنین ادعاهای شدیداللحن سیاسی بگوش می‌رسد که در این زمینه نظریه پردازان محافظه کار سختترین انتقادات را بر پسانوگرایی وارد می‌سازند. همچنین در رابطه با اینکه این تغییرات تکنولوژیک و فرهنگی معرف یک دوره تاریخی جدید هستند یا صرفاً بسط دوره‌ای مدرن، اختلاف نظر وجود دارد. از آن گذشته ادعای دیگران و نظرات موید آنکه فرهنگ وارد دوره پسانوگرایی شده و و اینکه حتی عصر پسانوگرایی پیشتر به پایان رسیده، موضوعات را هر چه بیشتر پیچیده می‌کند

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

منابع:

ویکی پدیا

آفتاب


مطالب مشابه :


تمدن اینکاها

انجمن علمی جامعه شناسی پیام نور مبارکه - تمدن اینکاها -




بینش جامعه شناختی

انجمن علمی جامعه شناسی پیام نور مبارکه - بینش جامعه شناختی -




انواع آسیب های اجتماعی

انجمن علمی جامعه شناسی پیام نور مبارکه - انواع آسیب های اجتماعی -




انتخاب صحیح آزمون آماری

انجمن علمی جامعه شناسی پیام نور مبارکه - انتخاب صحیح آزمون آماری -




پست مدرنیسم

انجمن علمی جامعه شناسی پیام نور مبارکه - پست مدرنیسم -




سفرنامه‌ی شاردن (قسمت اصفهان)

انجمن علمی جامعه شناسی پیام نور مبارکه - سفرنامه‌ی شاردن (قسمت اصفهان) -




آدورنو در نازی آباد

انجمن علمی جامعه شناسی پیام نور مبارکه - آدورنو در نازی آباد -




برچسب :