گفت‌و‌گو با جولین اشنابل درباره «لباس غواصی و پروانه»

با وجود اینكه در فستیوال سال گذشته كن، فیلم دیگری توانست نخل طلا را از آن كارگردانش كند، فیلم « لباس غواصی و پروانه» كه اتفاقا نامزد دریافت نخل طلا هم بود و توانست جایزه كارگردانی و جایزه بزرگ تكنیكی را از آن كارگردان و فیلمبردارش كند، بیش از همه فیلم‌های نمایش داده شده در فستیوال كن 2007 مورد استقبال قرار گرفت و خوشبختانه در ایران هم خیلی زود وارد بازار فروش فیلم‌های كنار خیابانی شد. فیلمنامه این فیلم كه پس از«باسکیات» و«پیش از سقوط شب» سومین فیلم اشنابل محسوب می‌شود را رونالد هاروود بر اساس رمان ژان دومینیك بوبی نوشته است. بعد از اكران فیلم اشنابل فروش این كتاب در اروپا چندین برابر شده است. ژان دومینیك این رمان را در دوره‌ای كه بر اثر بیماری تمام بدنش فلج می‌شود و فقط چشم چپش كار می‌كند، نوشته و برای نوشتن این اثر بیش از 200 هزار بار پلك زده است. گفت‌وگوی زیر را مجله Indiwire با جولین اشنابل درباره این فیلم و چگونگی ساخت آن انجام داده است.

این فیلم چگونه می‌تواند مثل نوشته‌های ژان دومینیك بوبی ‌به مردم كمك كند تا مرگ‌شان را باور كنند؟
اجازه بدهید من این سوال را از شما بپرسم.
به نظر من موقعیت بوبی وحشتناكه.
پس من فكر می‌كنم بهتر است شما یك‌بار دیگر فیلم را ببینید..
دوبار تا به حال فیلم را دیده‌ام.
چه خوب. پس یك بار دیگه ببینش. من از فضاهای تنگ و بسته خیلی می‌ترسم و زنده به‌گور كردن واسه من وحشتناك‌ترین چیزی است كه می‌تونه وجود داشته باشه. وقتی بچه بودم یه معلم داشتم كه به من می‌گفت تو قبلا مرده بودی و بین یك سری سنگ و خاك حبس شده بودی. به هر حال، لباس غواصی هم به نوعی شبیه مرگ است و كاری كه ژان می‌كند فرار كردن از مردن است. پدرم همیشه از مرگ می‌ترسید و واقعا تا سال‌های آخر زندگی اش متوجه این موضوع نشده بودم و بالاخره هم در سال92 در خانه خودم از دنیا رفت. دو هفته قبل از آن، او احساس می‌كرد كه دارد به پایین پرت می‌شود. آرزو داشتم می‌توانستم زمین را جوری زیر بدنش بگذارم كه احساس افتادن نداشته باشد و نترسد. من و پدرم عادت كرده بودیم در ساعت‌هایی از روزهای گرم تابستان چرت كوتاهی بزنیم. دراز می‌كشیدم و دستم را دورش حلقه می‌كردم. حالا او نیست و من در استودیویی كه كار می‌كنم روی تخت دراز می‌كشم و پسرم، ویتو، دستش را دور من حلقه می‌كند. و ما روی یك تسمه نقاله هستیم. متوجه می‌شوید چه می‌گویم؟
به هر حال من در تمام زندگی‌ام از مردن می‌ترسیدم. سوالی كه من از خودم می‌پرسم این است كه شما كی می‌توانید مرگ خودتان را باور كنید؟ وقتی كه مرگ دیگر چیز غریبی نباشد؟ به نظر من ژان با وضعیتش گزارشی از دنیای مرگ را به ما می‌دهد؛ چیزی كه كسی قبل از این به ما نداده بود. و آن سالی كه او این كتاب را نوشت به یك هنرمند تبدیل شد. او زندگی درونی‌اش را پیدا كرده بود. او با نوشتن این كتاب توانسته به دنیای مرگ سرك بكشد. برای پیدا كردن چیزی مثل آنچه ژان انجام داده است یك محرم رازدار برای كسی كه مریض یا تنهاست ضروری است. برای اینكه شما حس می‌كنید این اتفاق برای شما و او در یك زمان افتاده و خط بین این دو چیز نامرئی است (اشنابل تكه‌هایی از شعری كه پدرش در روزهای قبل از مرگش سروده را می‌خواند و در تمام مدت شعرخوانی همراه با كلمه‌ها حركت می‌كند).
چرا فیلم را در فرانسه ساختید؟ به خاطر فضای خفه‌ای كه در بازار فیلم آمریكا وجود دارد؟
بیمارستان برك ماریتیم در نورماندی جایی است كه ژان بخش زیادی از باقی عمرش را آنجا گذرانده. شما نمی‌توانید چنین چشم‌اندازی را جای دیگری بسازید و این مرد آنجا و روی صندلی می‌نشست. وقتی دریا جزر می‌كرد، به نظر می‌رسید كه او روی ماه نشسته است. سعی برای ساختن چنین چیزی در آمریكا و استفاده از یك هنرپیشه آمریكایی به نظر من كار عبثی بود. سوژه منحصر به فرد بود ولی من فكر می‌كنم احساس و جنسیت او فرانسوی است و اگر جور دیگری آن را نشان می‌دادم به نظرم تحریف موقعیت بود.
نگران این نبودید كه مخاطبان به خاطر موضوع فیلم كه فقط در بیمارستان می‌گذرد، چندان از فیلم استقبال نكنند؟
مستندی كه درباره ژان ساخته شده است را به همراه همسرم می‌دیدیم كه یكهو به من گفت تو خل شدی؟ می‌خواهی درباره این آدم فیلم بسازی؟ این خیلی غم‌انگیزه. من هم گفتم به این موضوع این جوری نگاه نمی‌كنم این یك سوژه مفرح و جذابه.
این مرد به آدم احساس غرور می‌دهد و با مخاطب از دوران پس از مرگ صحبت می‌كند. من می‌توانستم هر چیزی كه می‌خواهم در این فیلم قرار بدهم. او مردی است كه هر جا بخواهد می‌تو‌اند برود. او می‌تواند مسافرت كند البته با زنانی كه دوست‌شان دارد. هر چیزی را كه آرزو كند می‌تواند داشته باشد.
به عنوان كارگردان فیلم معتقدم خود سوژه به تنهایی جذاب است، و واقعا درباره مردی در بیمارستان نیست. این سوژه درباره تقلای یك آدم برای زنده ماندن و زندگی كردن است. وقتی آدم‌ها این فیلم را ببینند، اگر بچه داشته باشند به خانه كه می‌روند، بچه‌هاشان را در آغوش می‌گیرند. به نظر من فیلمی مثل «پیرمردان وطن ندارند» كه فیلم خوبی هم هست آدم را بیشتر تشویق به مردن می‌كند. آن فیلم به نوعی نیهیلیستی است‌. من خوشبین‌ترم، این خوشبینی را زندگی به من ثابت كرده. اگر آدم‌ها به زندگی درونی خودشان دقت كنند به این نكته می‌رسند كه هیچ چیز محدود‌كننده‌ای وجود ندارد. وقتی كوه‌های یخ از دریا بیرون می‌آیند و خودشان را حفظ می‌كنند این حس به شما دست می‌دهد كه این بخشی از آن است كه قبل و بعد از آن وجود داشته است. به نظرم این فیلم از بعضی لحاظ یك فیلم بودایی است.
چرا پرستارهای بوبی اینقدر فرشته تصویر شدند، خیلی اغراق‌آمیزتر از كاركنان و پرستاران نوعی بیمارستان‌ها هستند.
وقتی دكتر به ژان می‌گوید دستت نینداختم این دخترها واقعا زیبا هستند، فكر كردم لازم است دخترهای زیبایی را نشان بدهم. واقعا مسخره بود وقتی چنین دیالوگی را دكتر می‌گوید ما پرستارهای زیبا و دوست داشتنی نبینیم. مثل دكتر كه زیاد جذاب نیست. یكی از بازیگران واقعا همسر خودم است. او یكی از افرادی بود كه بوبی را برای غسل تعمید به كلیسا برد.
از كجا می‌دانستی ژان در موقعیت كنونی‌اش چه چیزهایی را می‌بیند و اصلا چگونه آنها را تصور می‌كند؟
من خودم را در موقعیت او گذاشتم. اگر كسی در حال صحبت كردن با من بود، تصویر واضحی از آدم‌هایی كه در تمام مدت در حال صحبت كردن بودند، نداشتم. اگرچه الان من به جای نگاه كردن به شما، دارم به گوشه میز نگاه می‌كنم و به شكل مربع این میز فكر می‌كنم. و بعد چشمم بر می‌گردد و تو را می‌بینم....وای! عجب كاتی بود. و حالا شما فیلم را با دید دیگری نگاه می‌كنید. این برای من جذاب بود.
از چه ترفندهایی در فیلمبرداری برای اینكه حركت‌های چشم را خوب در بیاورید، استفاده كردید؟
ترفندی وجود نداشت. ما از دوربین مثل یك مرد یا زن نقاش استفاده كردیم. شما دوربین را در دست‌تان نگه می‌دارید و آن را می‌چرخانید و تصمیم می‌گیرید كه چطور از آن استفاده كنید. از لنزهای نوسانی استفاده كردم تا تصاویر را زیاد واضح نشان ندهد و این باعث شده تمام فیلم تار و پود و ساختار خاص خودش را پیدا كند. پرده نمایش شبیه بوم نقاشی است و به خاطر همین فیلم را مثل نقاشی كردن می‌دانم. یك لحظه چشم‌هایت را ببند. من را چه جوری می‌بینی؟
تار و نامشخص.
خب. حالا عینكت را كنار بگذار مثل این. آنها را اینجوری رها كن. این همان كاری است كه من می‌كنم. من عینكم را بر می‌داشتم و آن را به لنز می‌پیچیدم و جاهایی كه ژان پلك می‌زد به فیلمبردارم می‌گفتم كه انگشتش را جلوی لنز بگیرد. این كار همین جوری شكل می‌گرفت، نه مكانیكی یا دیجیتالی. و حداقل 50 نوع چشمك زدن را امتحان كردیم. همچنین تصمیم گرفتم یك مشمع سبز و سیاه كف اتاق پهن كنم تا این احساس به ژان دست بدهد كه در استخر است. بعد رنگ‌های سبز را با شكل‌های سیاه از بین بردم چون پای آدم‌ها آن را خراب كرده بود. این كار خودش فضای دیگری ایجاد كرده بود كه شبیه یك نقاشی آبستره بود. ولی تماشاگران اینجوری فكر نمی‌كنند. شما هم می‌دانید كه او خیلی خوب نمی‌توانست ببیند.
دوربین در این فیلم خیلی پویاست. من عاشق آن سكانسی هستم كه ژان صورت پدرش را اصلاح می‌كند.
من زیاد دوربین ثابت و یا دوربینی كه با دالی حركت می‌كند را دوست ندارم.
چطوری كارگردانی را یاد گرفتید؟
یاد نگرفتم. شما فقط با این مواد خو می‌گیرید. من عاشق بازیگرها هستم. همیشه یكی از علاقه‌مندان فیلم بودم. چیزی كه من خیلی زود یاد گرفتم این بود كه باید برای تمرین، مدام فیلمبرداری كرد. منتظر نباشید كسی بیاید و بگوید این عالیه و بعد دوربین را روشن كنید. اغلب بازیگرهای عالی در هر زمانی چیزهای متفاوتی می‌توانند به شما یاد بدهند.
نقاشی‌هایت چه تاثیری روی فیلمسازی‌ات داشت؟ نقاشی‌هایی با میلیون‌ها رنگ در هر تابلو.
من به نقاشی‌هایم عنوان میلیون رنگی نمی‌دهم. آنها بیشتر تكه‌هایی از یك دنیای بزرگ‌تر هستند.
متوجه شدم.
نه نه، نمی‌خواهم تو را متوجه چیزی كنم. وقتی ما امانوئل سینیه را می‌بینیم كه ژان را با صندلی چرخدار‌ حركت می‌دهد و وارد دیدرس او می‌شود و تكیه می‌دهد، حس می‌كنیم این زن باید خیلی بلندقد باشد و ما در برابرش مثل اهالی لی‌لی‌پوت هستیم.
پس شما دارید با اندازه‌ها بازی می‌كنید.
درست است. و این حس به شما دست می‌دهد كه پرده نمایش هم یك وسیله است. ما به تصاویر برای این نگاه نمی‌كنیم كه در آنها دقت كنیم، بلكه به تصاویر برای این نگاه می‌كنیم كه از آنها بگذریم و سراغ تصویر بعدی برویم. این چیزی است كه برای من به عنوان نقاش همیشه هیجان‌انگیز بوده است. و این حرف من دقیقا نشان می‌دهد كه با چه نگاهی فیلم می‌بینم. از طرفی من داستان‌نویسی و داستان‌گویی را هم دوست دارم. و فیلمسازی روشی است كه من بتوانم از بخشی از مغزم كه نمی‌توانم هنگام نقاشی كردن به كار بگیرم را مورد استفاده قرار دهم یا چیزی كه نمی‌توانم ضبطش كنم. مطمئن نیستم كه می‌توانم با خودم صحبت نكنم. یك روز در لس‌آنجلس، هری دین استانتون به من گفت: «من چیزی نیستم، تو هم چیزی نیستی.» من گفتم: «آره حق با توئه ولی من دوست دارم چیزی بسازم.»
این قضیه برعكس هم كار كرده؟ فیلمسازی روی كار شما به عنوان نقاش تاثیر گذاشته است؟
بله. در شروع فیلم شما اشعه‌های ایكسی را می‌بینید كه بعدها نقاشی‌هایی از این تصاویر كشیدم و نمی‌دانید این تابلوها چه هستند. تقریبا چهار متر بلندی دارند و شبیه نقاشی‌های آبستره هستند.
چرا در شروع فیلم، روی همین تصاویر اشعه‌های ایكس از آهنگ «دریا» استفاده كردی؟
من ناهمخوانی اشیا را خیلی دوست دارم. در لباس غواصی شما فكر می‌كنید موسیقی دریا موسیقی خواب انسانی است. این زیبا و شیرین است و هیچ ربطی به اتفاقی كه برای ژان در آن لحظه می‌افتد، ندارد. بعدا وقتی دوباره این موسیقی را روی صحنه تصادف می‌بینید یكهو می‌پرید. این همان لحظه‌ای است كه من درباره خواب انسانی صحبت می‌كنم. چنین چیزی را پیش از این به كسی نگفته بودم.
عاشق چه چیزی در فیلمسازی هستی یا از چه چیزی در این پروسه متنفری؟
چرا درباره چیزی كه عاشقش هستم حرف نزنم. من عاشق كار كردن با بازیگران و آدم‌هایی هستم كه ستایش‌شان می‌كنم.
و این هیچ شباهتی به تنهایی یك نقاش ندارد؟
من وقتی نقاشی می‌كشم تنها نیستم. نقاشی محرم اسرار من است. روشی است برای اینكه زندگی‌ام را كامل كنم. من وقتی خارج از دنیا هستم، تنهایم. وقتی نقاشی می‌كنم حس می‌كنم، می‌توانم همه چیز را كنترل كنم.
می‌توانم یك سوال شخصی بپرسم؟ چرا همیشه لباس گشاد می‌پوشی؟
به نظرم همه ما در یك بیمارستان زندگی می‌كنیم و من هم بیماری هستم كه از بیمارستان خارج شده.

لباس غواصی و پروانه
كارگردان: جولین اشنابل / فیلمنامه‌نویسان: رونالد هاروود (بر اساس رمان ژان دومینیك بوبی) / فیلمبردار: یانوس كامینسكی / تدوین: ژولین ولفینگ / بازیگران: متیو آمالریك، امانوئل سینیه، مكس فن سیدو، ماری كروز و...، محصول 2007 فرانسه و آمریكا، 112 دقیقه، رنگی.


مطالب مشابه :


تجهیزات غواصی اسکوبا

غواصی در ایران لباس غواصي نوعي پوشش مخصوص است كه از فروش فوق العاده سی دی های آموزش شنا




حسن در لباس غواصی

حسن در لباس غواصی . فروش فوق العاده سی دی های آموزش شنا و نجات غریق و واترپلو و ماساژ و بدن




بهترین مارک لوازم غواصی چیه ؟

غواصی در ایران - آموزش شنا - بهترین مارک لوازم غواصی چیه ؟ - وبلاگی خبری آموزشی در مورد غواصی




قسمتهای مختلف لباس یک غواص

غواصی در ایران قسمتهای مختلف لباس یک فروش فوق العاده سی دی های آموزش شنا و نجات غریق و




گفت‌و‌گو با جولین اشنابل درباره «لباس غواصی و پروانه»

Café Bonito - گفت‌و‌گو با جولین اشنابل درباره «لباس غواصی و پروانه» - movie,book,music,all about ART




غواصی

غواصی در ایران که شامل تجهیزات اصلی لباس ,ماسک فروش فوق العاده سی دی های آموزش شنا و




ورزش غواصی

غواصی در ایران در ایران تکنیک های خاصی در مورد غواصی، لباس غواصی و نحوه فروش فوق العاده




معرفی تجهیزات غواصی

غواصی در ایران وت سوت و درای سوت لباس غواصی فروش فوق العاده سی دی های آموزش شنا و نجات




برچسب :