نقدي بر نظريات دانيل لرنر پيرامون توسعه در جهان سوم

نقدي بر نظريات دانيل لرنر پيرامون توسعه در جهان سوم<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

دكتر علي گرانمايه پور

کلید رسیدن به توسعه در جهان سوم تغییر در بینش و فرهنگ مردم است نه توسعه وسائل ارتباط جمعیارتباطات و توسعه يكي از چالش برانگيزترين مباحث در عرصه علوم اجتماعي، اقتصاد، سياست و فرهنگ بوده است. از زماني كه دانيل لرنر، جامعه‌شناس و نظريه‌پردازان آمريكايي، نخستين كتاب خود را به سفارش كاخ سفيد تحت عنوان «گذر از جامعه سنتي با نوسازي خاورميانه» در سال 1958 انتشار داد و در آن كوشيد رسانه‌ها را به عنوان عامل و نيروي پيش برنده و توسعه در انتقال جوامع سنتي جهان سوم به شرايط صنعتي، معرفي كند تا امروز يعني ادبيات وسيعي در اين حوزه حساس شكل گرفته است كه طيف متنوعي از علايق و ديدگاه‌ها و نيز كاميابي‌ها و شكست‌ها را باز مي‌نمايايد. اين بحث و منازعه، مختص غربي‌ها و طرفداران اقتصاد بازار، يا سوسياليست‌ها و ماركسيست‌هاي مخالف الگوي غربي نبوده است.

گرچه اين گروه در دو سوي طيف گسترده چالش گران قرار دارند ولي صاحب نظران كشورهاي در حال توسعه نيز صداهايي را از چهار گوشه جهان، آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين بلند كرده‌اند كه هر روز رساتر شده است و در اين ميان، مفهوم‌سازي‌ها و نظريه‌پردازي‌هاي انتقادگران غربي و آمريكايي كه خاستگاه اوليه ديدگاه توسعه بخشي ارتباطات بوده است، جايگاهي ويژه و در خور توجه داد. راستي چرا ارتباطات و توسعه به يكي از بحث برانگيزترين موضوعات در نيمه دوم سده بيستم تبديل شد و هيچ‌گاه از اهميت و اعتبار آن كاسته نشد؟ علت را در دو زمينه اساس تشكيل دهنده اين حوزه پرقدرت بايد جست و جو كرد. هر كدام از اين زمينه‌ها به تنهايي كافي است كه سهم بالايي از توجه، انرژي، هزينه و مطالعات و نظريه‌پردازهاي جهاني را به خود اختصاص دهد. بنابراين طبيعي است كه تركيب آنها، حوزه نيرومندي را شكل دهد كه نه تنها اهميت، تازگي و تعيين‌كنندگي خود را تا به امروز حفظ كرده است بلكه به نظر مي‌رسد حال‌هاي آغازين و هزاره سوم ميلادي نيز شاهد مبحث‌هاي جدي و كشمكش‌هاي اساسي در اين زمينه باشد. اين دو زمينه كدامند؟ 1ـ ارتباطات 2ـ توسعه

رشد فراگير و روزافزون ارتباطات به ويژه در چهار دهه آخر سده بيستم به جايي رسيد كه هويت اصلي اين قرن را از آن خود كرد. حجم تحقيقات، مطالعات و ادبيات اين رشته نيز آنچنان جهش داشته است كه با هيچ زمينة ديگر قابل قياس نيست. ارتباطات كه تا آغاز قرن بيستم، بارزترين جلوه خود را در صنعت مطبوعات متجلي ساخته بود امروز با انقلاب ديجيتال، ماهواره‌اي مخابراتي، ارتباطات كامپيوتري و ساير تكنولوژي‌هاي نوين ارتباطي، در پايان اين قرن جهان رو به عصر اطلاعات و جامعه نرم‌افزاري وارد كرده و تمامي مناسبات و محاسبات جهاني را دستخوش تحول و دگرگوني‌هاي عميق ساخت. اكنون از ارتباطات ميان فردي و سنتي گرفته تا روابط بين‌المللي، اقتصاد، سياست، فرهنگ، امنيت، اقتدار ملي، نظامي‌گري و ساير عرصه‌هاي زندگي، تحت تاثير ارتباطات رنگ و جلوه‌هاي ديگر يافته است. اما توسعه كه به نوعي مي‌توان از آن به عنوان تمايل نوع بشر به تغيير اجتماعي، دستيابي به سطوح و كيفيت‌هاي بهتر زندگي و به تعبير امروزيتر افزايش قدرت كنترل فرد بر محيط، ياد كرد، قدمتگي به ديرينگي عمرشان دارد، اما همچون ارتباطات در نيمه دوم قرن بيستم و در پي جنگ جهاني دوم تحت تاثير ديپلماسي جديد بين‌المللي و به ويژه استراتژي آمريكا براي حضور و سلطه جهاني در كانون‌هاي منافع، مفهوم و اهميتي تازه يافته و به موضوع مورد علاقه و آرماني نه تنها دولت‌هاي ملي، كه بازيگران عمده بين‌المللي تبديل شده است. توسعه در واقع، امروز، هم كليد رهايي ملت‌ها از سلطه و وابستگي و هم ابزار برقراري و تحكيم آن است، چرا كه ملت‌ها از يك سو، تا زماني كه توسعه نيابند نمي‌توانند روي پاي خود بايستند و از سوي ديگر تا روي پاي خود نايستند و به درون خويش، نگاهي معنادار نداشته باشند، نمي‌توانند توسعه يابند.  بدين ترتيب، ناگفته پيداست كه چرا «ارتباطات و توسعه» اين چنين در كانون توجه بين‌المللي قرار گرفته است.

مدل اشاعه اورت راجرز

  بر اثر پيشرفت‌هاي فني پس از جنگ جهاني روم و اعتقاد به نقشي كه اين دگرگوني تكنولوژي در توسعه اقتصادي ايفا مي‌كند. مطالعات و تحقيقات مبتني بر اشاعه و نشر نوآوري گسترش يافت. ريشه اين پژوهش به دوراني باز مي‌گردد كه اشاعه‌گرايي «درصد اثبات اين نكته برآمد كه تغيير در يك جامعه ناشي از تغيير مقدماتي در جامعة ديگر است. به عنوان مثال «گابريل تارد» جامعه‌شناس فراشوي در اوايل اين قرن در زمره نخستين افرادي بود كه اتخاذ ايده تازه بر مبناي منحني را «اس» (S) را ارائه داده است .طبق اين مدل ابتدا گروه اندكي از افراد نوآوري را مي‌پذيرند، اين پذيرش سپس شتاب گرفته و هنگامي كه نهايتاً آخرين اعضاي نظام به پذيرش نوآوري مي‌پردازند كاهش مي‌يابد. مدل اشاعه از مدل «جريان دو مرحله‌اي ارتباط» كه ابتدا توسط كاتزولازار سفلد مطرح شد، استفاده كرده و بر اين فرض اساسي استوار است كه معمولاً بيش از يك مجرا براي ارتباط برنامه‌ريزي شده ضروري است.  «صاحب‌نظران الگوي اشعاعه» توجه خورش را به جنبه‌هاي مختلف نشر نوآوري‌ها مانند خصوصيات فردي مساعد براي پذيرش و نشر يك انديشة نو، ويژگي‌هاي اجتماعي افراد و گروه‌هاي تأثيرپذير در برابر پذيرش و نشر عملكردها، مراحل رفتاري كشاورزان از زمان برخورد با يك انديشة تازه تا زماني پذيرش آن (آگاهي، ابراز عقيده، ارزيابي، گزنيش و تصميم‌گيري)، خصوصيات پذيرندگي يك انديشه يا عملكرد نو (انطباق، قابليت تقسيم و تفكيك، بفرنج بودن، قابليت انتقال و ...) و نقش‌هاي فردي مؤثر در نشر نوآوري در درون اجتماعي معين افراد نوآور، رهبر عقايد، فرد دير تصميم‌گيرنده و ...) معطوف ساختند.از ديدگاه راجرز، دگرگوني اجتماعي (فرآيندي كه نظام اجتماعي در آن دچار تغييرات ساختاري و كاركردن مي‌شود.) يا يك متغيير قريب الوقوع (در اثر محرك‌هاي درون نظام اجتماعي) است كه مي‌توان اين فرايند را به سه مرحله پياپي تقسيم كرد:1ـ ابداع يا اختراع كه فرايند به وجود آمدن و گسترش يافتن ايده‌هاست.2ـ اشاعه كه فرايند انتقال اين ايده‌ها به اعضاي يك جامعه مفروض است.3ـ پيامد كه همان تغييراتي است كه در اثر انطباق و يا طرح نوآوري‌ها در درون نظام اجتماعي به وجود مي‌آيد. بنابراين راجرز و همكارانش در ميان گروهي از محققان اجتماعي قرار مي‌گيرند كه معتقدند تغيير اجتماعي (و كل فرايند توسعه) به مثابه يك روند ارتباطي بهتر قابل درك است: تغيير اجتماعي ناشي از ارتباط است و پژوهش‌هاي متمركز بر اشاعه، موضوع فرعي پژوهش‌هاي ارتباطي هستند پژوهش‌هايي كه به انتقال ايده‌ها مي‌پردازند. در ميان ابعاد مختلف اين الگو آنچه به لحاظ ارتباطي اهميت دارد، تفكيك كارآيي مجاري ارتباط جمعي از مجاري ارتباط ميان فردي است.

 

نقد مدل اشاعه

مدل راجرز از اين حيث كه كمتر دچار رسانه پرستي شده و ارتباط ميان فردي را به عنوان مكمل عملكرد رسانه‌ها مورد توجه قرار مي‌دهد، داراي قوت و امتياز است. در بسياري از متون و نظر به نيز ردپاي اين قاعده مبني بر تلفيق اشكال سنتي، ارتباط يا مجاري ارتباطي ميان فردي با مجاري رسانه‌هاي براي دستيابي به نتايج بهتر در امر ارتباطات توسعه بخش و تقليل پيامدهاي منتهي ديده مي‌شود. اما آنچه در مدل راجرز انتقال‌پذير است. تاكيد بر نشر نوآوري و در واقع زوال شيوه‌هاي و دگرگوني كامل شرايط اجتماعي سنتي است. او همواره بر اين نكته تاكيد مي‌كند كه رسانه‌ها بايد با كمك مجاري ارتباطي ميان فردي نوآوري‌ها (در ابعاد مختلف فني، انساني) را اشاعه دهند و ساختارهاي موجود را دگرگون كنند. از آنجايي كه اين الگو نيز در چارچوب الگوي ليبرال ـ سرمايه‌داري مي‌گنجد، مشكل و مانع توسعه را در درون جوامع و در شخصيت افراد سنتي جست و جو مي‌كند و تمام هم آن تغيير آنهاست. در اين چارچوب ضمن ناديده گرفتن اثرات منتهي رسانه‌هاي جمعي هم از  حيث تكنولوژي و هم از حيث محتوا به اشكال سنتي ارتباطات اهميت نمي‌دهد در حالي كه تجربه نشان داده است كه تاكنون مشكل توصيه شدة استفاده از رسانه‌ها كه امروزه نير در اكثر مناطق و كشورها معمول است از لحاظ فكري و رفتاري منجر به ايجاد عدم تعادل در مكانيزم‌هاي اجتماعي و اقتصادي شده و ساختارهاي فرهنگي فرهنگي را مخدوش كرده است.

الگوي ارتباطي و توسعه كتاب گذر از نوگرايي

با بررسي سمت‌گيريهاي متفاوت سياسي ـ فلسفي و اجتماعي ـ اقتصادي كه در طول تاريخ در قبال توسعه و ارتباطات وجود داشته است و پس از بررسي آثار گوناگون مربوط به رابطه ارتباطات و توسعه اينك سه الگوي اصلي را كه از دهه 1950 در كانون بحث‌هاي آكادميك، حرفه‌اي و در مركز بحث‌هاي برنامه‌ريزي قرار داشته است، ارائه كرد:

1ـ الگوهاي ليبرالي ـ سرمايه‌داري 2ـ الگوهاي ماركسيستي ـ سوسياليستي 3ـ الگوهاي وحدت‌گرا ـ رهائيبخش

الگوهاي ليبرالي ـ سرمايه‌داري  الگوهاي ليبرالي، نخستين مجموعه مسلط در الگوهاي ارتباطي و توسعه‌اند.

اين الگوها كم و بيش بر مفهوم نوگرايي و نظامهاي غربي اقتصادي سرمايه‌داري مبتني هستند. الگوهاي ليبرالي عمدتاً از نظريه‌هاي اجتماعي ـ اقتصادي «ماكس‌وبر» ريشه مي‌گيرد. آثار وبر به بروز نظريه‌هاي «پيوستگي» افرادي چون «مك كلند و هيگن» در زمينه «مديريت اقتصادي» منجر شده است. بطور خلاصه، اين نظريه‌ها بر نقش نخبگان اقتصادي در توسعه تأكيد مي‌ورزند. و به عناصر اطلاعات آن و نوآوري توجه ويژه‌اي مبذول مي‌دارند.بر طبق نظريه كمك كلند اوج‌گيري سرمايه‌داري نتيجة مستقيم جنبش پروتستان نبود. از نظر وي قدرت گرفتن سرمايه‌داري ناشي از اين حقيقت بود كه مكتب پروتستان به مثابه يك چهارچوب مذهبي و اخلاقي ضرورت دستيابي به موفقيت را در ميان پيوان خود رونق داد. اين مسئله به نوبة خود به وجود  مديران اقتصادي و در نتيجه به رشد اقتصادي انجاميد. در نياز دستيابي به موفقيت» در اين چارچوب به مفهوم داشتن انگيزه شخصي (زن و مرد) در راستاي اثبات خويشتن است. مك كلند مدعي است كه «نياز دستيابي به موفقيت» قوياً به رشد اقتصادي و توسعه مربوط است. در حقيقت اين نظريه بر اين باور است كه با تزريق «نياز دستيابي به موفقيت» به جامعه از طريق زيرساختهاي ارتباطي» الگوهاي اجتماعي شدن و آموزش، مي‌توان براي توسعه اقتصادي انگيزه به وجود آورد  نظريه مديريت اقتصادي «هيگن» بر اين باور است كه تغيير ساختار اجتماعي و رشد اقتصادي اساساً از كاركردهاي شخصيت و انگيزه‌هاي روان‌شناسانه ناشي مي‌شود. مك كلند نيز در اين مورد با «هيگن» هم عقيده است. هيگن معتقد بود كه رشد اقتصادي فقط هنگامي عملي مي‌شود كه شخصيت سنتي، خودمداري، خمد كم‌بيني واشبدار شديد جاي خود را به يك ساختار نوين‌تر شخصيتي، ساختار بازتر و نوآورتر بدهد. از نظر هيگن اين تغيير ابتدا از محيط خانه و الگوهاي پرورش كودك آغاز مي‌شود، به اين ترتيب رفتار ارتباطي در ساختار خانواده و نخستين مراحل اجتماعي شدن از مهم‌ترين جنبه‌هاي اين پديده به شمار مي‌آيند.الگوي ليبرالي، سرمايه‌داري توسعه اساساً يك الگوي رشد است. كه از چهار عامل اصلي زير تشكيل شده است.

1ـ رشد اقتصادي از طريق صنعتي شدن، و شهرگرايي به موازات آن 2 ـ تكنولوژي سرمايه بر كه اساساً از كشورهاي توسعه يافته وارد مي‌شود.

3ـ برنامه‌ريزي متمركز عمدتاً از سوي كارشناسان مالي و اقتصادي به نحوي كه راهنماي توسعه باشد و به ان شتاب دهد.4ـ طرح اين موضوع كه ريشه توسعه نيافتگي عمدتاً در خود كشورهاي رو به توسعه است.

نقش ارتباطات در اين الگو آشكار است: انتقال تكنولوژي از كشورهاي توسعه يافته صنعتي براي دگرگوني از طريق ايجاد «فضاي نوگرايي» در ميان ملل كمتر صنعتي و كمتر توسعه يافته.الگوهاي ليبرال سرمايه‌داري از جنبه فلسفي و سياسي از تفكرات ليبرال افرادي چون «جان استوارت لاك»، «توماس جفرسون» و «جيمز مديسون» مايه مي‌گيرد. ريشه‌هاي اين منجر به در قرن شانزدهم به وجود آمد. و قرن هفدهم اصول سياسي و اقتصادي آن را گسترش داد. و قرن‌هاي هجدهم و نوزدهم شاهد عملكرد و رشد آن بود. با آغاز قرن بيستم، نظرات دمكراتيك ليبرال به بخش‌هاي وسيعي از جهان سرايت كرد.يكي از ويژگي‌هاي اين الگوها اين است كه به طور كلي به شكل‌هاي سنتي ارتباطات اهميت نمي‌دهند. تاكيد اين الگوها بر بوركراسي، منطقي نهادهاي رسمي و نظام‌هاي نوين حكومتي ضرب است.الگوهاي ليبرالي ـ سرمايه‌داري توسعه، بر مفاهيم پايه‌اي «آزادي فردي»، «حق راي زنان در سراسر جهان»، «حاكميت مردمي»، «عرضه آزاد عقايد و كالاها» و «تفكيك قواي سه‌گانه مقنند، قضاييه و مجريه» و رسانه‌هاي مردمي به مثابه قوم چهارم استوارند.

نگرش ليبرالي ـ سرمايه‌داري به ارتباطات و توسعه كه غالباً از آن با عنوان «الگوي حاكم» ياد مي‌شود، به خوبي در آثار نظري، مفهومي و روش سناسانه افرادي مانند «دانيل لرفر»، «ديود رايزمن »، «هارولد لسول »، «پل لازار سفلد »، «كارل دبليو.دوچ»، «لوسيان دبليو. پاي»، «اتيل دوسولاپول»، «فردريك دبليو.فري »، «ويلبر شرام»، لايودس، مك كلند»، «اورت هيگن»، «اورت ام، راجرز» و تعدادي از همكاران و دانشجويان حاكم است.ابن خلدون در قرن چهاردهم دو نوع جامعه متمايز را شناسايي كرد. جامعه بدوي كه روستايي بود و جامعه پيچيده كه به سوي شهري شدن مي‌رفت. محققان علوم اجتماعي غرب از «فردنياز تونيس» تا «كارل دبليو.دوچ» براي تشريح الگوي معاصر بسيج و همگرايي اجتماعي از نظريه‌هاي مبتني بر «مراحل» استفاده كرده‌اند. «تونيس» از «پيوستگي‌هاي سنتي» و «پيوستگي‌هاي قراردادي مبتني بر روابط منطقي» كه به ترتيب به جوامع ساده و پيچيده اشاره مي‌كنند، حرف مي‌زند و «دوچ» ميان دو مرحله نظام‌هاي قبيله‌اي و نظامهاي دولت ـ ملت تمايز قابل مي‌شود.«لرنر» اين گونه شناس دوگانه را به الگوهاي سه مرحله‌اي جوامع «سنتي»، «در حال گذرا» و «نوين» تبديل كرد و «مرحله‌گذار» به مرحله ويژه‌اي در دگرگوني اجتماعي تبديل شد. و به همين ترتيب وقتي «ديود رايزمن» در مقدسه «گذر از جامعه سنتي» اثر «لرنر» نسل جديد را معرفي كرد، مرحله گذار در فرآيند آشكار نظريه‌پردازيها قرار گرفت.

شخصيت انتقالي

در زمينة نظور شخصيت در چارچوب جهان سوم بررسيهاي گوناگون تحقق يافته است. مطالعات لرمز از مهمترين آنهاست كه معمولاً سرآغاز هر تحقيق ديگر را تشكيل مي‌دهد. در سالهاي 1951ـ1950 گروهي محقق كه از جانب «دفتر تحقيقات اجتماعي در آمريكا» اعزام شده بودند 1600 نفر را در ششش كشور خاورميانه از تركيه، اردن، ايران، سوريه، مصر و لبنان، به عنوان نمونه انتخاب و بدين ترتيب تحقيقي را اغاز نمودند. پرسش‌هاي آنان در مورد چگونگي استفاده از وسايل ارتباط جمعي (مخصوصاً سينما، مطبوعات و راديو) و نظرات مردم در مورد آنها بود. در سال 1954 از لرمز كه سرپرستي اين بررسي را به عهده داشت، خواسته شد تا اين داده‌ها را تحليل نموده گزارش كلي ارائه دهد. لرنر بار ديگر همراه گروهي از محققان به اين كشورها سفر كرد و اثر خود را بعد از آن فراهم نمود.در ابتدا لرنر ملاحظه كرد كه راديو و سينما به جلب افراد با سواد پرداختند و از اين طريق موجبات تشريع در بروز دگرگونيهاي اجتماعي را با ايجاد احتياجات تازه، عقايد نو و بيداري سياسي در اين شش كشور فراهم آورده‌اند.

در جريان تحول خاورميانه دو مرحله قابل تشخيص است: گرايش به اروپا كه صرفاً متوجه قشرهاي بالاهاي جامعه بود و به دگرگوني نوع زندگي نظر داشت و تجدد كه جمعيتي وسيعتر را در بر مي‌گرفت. جريان گرايش به اروپا در وسايل خبري ممتاز منعكس گرديد، در صورتي كه تجدد توسط وسايل ارتباط جمعي نشر يافت. سه عامل اصلي در جريان تجدد وجود داشت: شهرگرايي، سوادآموزي و توسعة وسايل ارتباط جمعي. تذثير متقابل اين سه عامل موجب بروز نهادهايي گرديد كه در نهايت به شركت فعالانة مردم در زندگي سياسي انجاميد. چنين تحولاتي توسط افرادي چند پديد مي‌آيند كه جامعه را به دگرگوني وا مي‌دارند. بنابراين بايد كوشش كرد ليكن چنين امتيازي جهات متنهي به به همراه دارد. مسافر در برابر انگيزه‌هايي كه در محيط نو دريافت مي‌دارد، مي تواند واكنشي نيز نشان دهد. در حالي كه استفاده كنندگان وسايل ارتباط جمعي در تماس خود از اين طريق با تمدني ديگر داراي حالتي پذيرا در درك هر پيام خواهد بود. بنابراين وسيله‌اي جهت تخفيف تشنج دروني با بروز واكنش نخواهند داشت. بدين ترتيب وسايل ارتباط جمعي ادراك واقعيت را ساده‌تر مي‌نمايد. و ارائه پاسخ را مشكلتر، از اينروست كه امكان رستكاري افكار را فراهم مي‌آورد. تاكنون وسايل ارتباط جمعي صرفاً در جوامعي پديد آمده‌اند كه صنعتي اطلاق مي‌شوند. هيچ جامعة صنعتي نمي‌تواند جز با استفاده از وسايل ارتباط جمعي به صورت پيشرفته آن، به كار پردازد و اين به آن معني است كه در يك نظام اجتماعي، شبكه ارتباطات جمعي هم شاخص و هم عامل تغيير است چنانچه تفاوت بين جوامعي كه با وسايل ارتباط جمعي مجهزند و آنهايي كه فاقد چنين وسايلي هستند در زمينه‌هاي اساسي دگرگونيهاي اجتماعي برآن متكي است مطالعه شود، نتايج زير حاصل مي‌شود: 

در زمينه‌هاي اقتصادي ـ اجتماعي، جوامع سنتي مخصوصاً «كشاورزي» خوانده مي‌شوند، در حالي كه صنعت خاص جوامع جديد (داراي وسايل ارتباط جمعي گسترش شهرهاست، از ديدگاه فرهنگي مشخص كنندة جوامع نوع اول، بي‌سوادي است، در صورتي كه جوامع نوع دوم با ارتقاء سواد مشخص مي‌شوند. از نظر سياسي جوامع اولين با فقدان مشاركت انسانها در اتخاذ تصميمات سياسي و دومين با پديدة معكوس آن قابل تشخيص‌اند.چنين است تصوير كلي لونر از اين دو تمدن به دست مي‌دهد. با مطالعة چگونگي تحقق رشد اقتصادي همبستگي‌هايي از يك طرف بين ميزان دسترسي به وسايل ارتباط جمعي و از طرف ديگر، پديده‌هايي نظير شهرنشيني، بي‌سوادي، و شركت در زندگي سياسي به دست مي‌آيد   لونر به منظور نشان دادن اين متغيرها به صورت كمي، شهرنشيني را با نسبت افرادي كه در شهرهاي بالاتر از 000/50 نفر جمعيت زندگي مي‌كنند. سواد را با ميزان افرادي كه درست خواندن در يك زبان را مي‌دانند، شركت در زندگي سياسي را با ميزان افرادي كه در انتخاب عمومي عملاً راي مي‌دهند مشخص مي‌نمايد خود را در جهت روشنتر كردن افكار شخصيتهاي مؤثر به كار بريم. و از اينجا جامعه‌شناسان به معناي اخص به روان‌شناسي اجتماعي نزديك مي‌شود. انساني كه در جامعة در حال توسعه شخصاً تحول‌ مي‌پذيرد و با اتكا به شخصيت خاص خود جامعه را به حركت وا مي‌دارد، داراي توانايي خاص در همدليست.

     مفهوم «خويشتن به جاي ديگري‌بيني» را كه معمولاً توسط روان‌شناسان اجتماعي عنوان مي‌شود. سركوب چنين تعريف مي‌كند؟ «اقدامي در جهت ايجاد ارتباط با ديگران، به منظور درك من ديگر، به عنوان يك فرد ديگر و در جهت پيش‌بيني ورود توانايي او». به عبارت ساده‌تر اين است كه خود را از نظر رواني به جاي ديگري قرار دهيم. او معتقد است كه اين عمل به فرافكني و اين همان مي‌انجامد  همدلي تكيه‌گاه نظرات و عقايد است. مكانيسمي است دروني كه در دنياي متغير امروز فرد ترقي خواه توسط آن مي‌تواند خود را به جاي افرادي ديگر كه در محيطي ديگر زندگي مي‌كنند. قرار دهد.  يكي از فرضيه‌هاي اساس لرنر اين است كه توانايي هر انسان در خود را به جاي ديگري قرار دادن صرفاً در جوامعي رخ مي‌نمايد كه مشاركت انسانها در زندگي اجتماعي قابل توجه است.

جوامع شهري و صنعتي كه داراي افرا  تحصيل كرده‌اند) افراد جوامع غيرصنعت، اساساً غير مشارك خوانده مي‌شوند.

   شاخص‌هاي مشاركت، در مرحله اول، داشتن عقيده در مسايل اجتماعي است، سپس اعتقاد به اين كه اين نظر حائز اهميت نيز هست.

   جنب و جوش و تحرك يك انسان از نظر رواني مستلزم ادراك خودوي در زمينة اجتماعي ديگر است، با جابه‌جايي جسماني افراد يعني سفر اغاز مي‌شود. ليك اين تجربه كه بدين ترتيب و با ديدن كشورهاي ديگر به دست مي‌آيد. بيش از اندازه خشن و فاقد دقت است. مسافر با دنيايي از مدركات تازه مواجه است كه تصور گذشته وي را از محيط بازديد به هم مي‌ريزد برخلاف مسافر با دنيايي تازه مواجه شده است، استفاده كننده وسايل ارتباط جمعي واقعيت تازه دستكاري شده دريافت مي‌دارد. و اين خود جريان فهم را از اين واقعيت تسريع مي‌نمايد. بنابراين، همبستگي پرمعنايي كه بين ميزان استفاده از وسايل ارتباط جمعي و مشاركت در زندگي سياسي كه شاخص آن مي‌تواند رأسي باشد) به چشم مي‌خورد. عجيب نيست. در واقع بالاترين ميزان همبستگي را با مشاركت نشان مي‌دهد. برعكس شهرنشيني، همبستگي هر چند قابل ملاحظه ليك كمتري را با مشاركت در حيات ساسي نشان مي‌دهد. ديديم كه بايد حداقل 10 درصد جمعيت از كل جمعيت شهرنشين باشند تا حركت از كم‌رشدي به سوي پيشرفت اجتماعي و اقتصادي شهرنشين باشند تا حركت از كم‌رشدي به سوي پيشرفت اجتماعي و اقتصادي آغاز گردد. اما چنانچه ميزان شهرنشيني ارتقاء يابد، گسترش شهرنشيني بزرگ در سطوح بالا تأثيري آن چنان بر ساير عوامل بر جاي نمي‌گذارد. بنابراين همچنان كه حدي پايين‌تر از حداقل لازم در شهرنشيني پديد مي‌آيد. (پايين‌تر بودن نسبت افرادي كه در شهرهاي بالاتر از پنجاه هزار نفر مي‌كنند از ده هزار درصد كل جمعيت)، حدي فراتر از حداكثر ضرر نيز به چشم مي‌خورد. (كه در حدود 25 درصد كل جمعيت است). زماني كه به اين مرز برخورد نموديم ديگر شهرنشيني تأثيري قاطع بر ساير عوامل نخواهد داشت.حال كه خطوط كلي نقش‌هايي را كه عوامل اصلي توسعه به عهده دارند و قوانين مربوط به روابط متقابل آنها را بيان داشتيم، از خود مي‌پرسيم: آيا وسايل ارتباط جمعي مي‌توانند در جزئيات نيز مؤثر افتاده و از اين طريق ميزان همدردي را افزايش دهند؟ لرنر در صدد جستجوي وسايلي برآمده است كه اموزش صفات اساسي يك شخصيت سازنده را، كه وجود آن در توسعة اجتماعي ضوري است، بر عهده مي‌گيرد. وي در اجراي اين منظور بررسيهاي متعددي با روشهاي گوناگون به انجام رسانيده است. مصاحبه‌ و طرح پرسش‌هايي اصطلاح فرانكن نظير اين سؤال: «اگر ادارة يك روزنامه يا يك راديو را به عهده داشتيد چه مي‌كرديد؟ روشها و فتون اين بررسي را تشكيل مي‌دادند پاسخ به سوال فوق‌الذكر مستلزم آن است كه پاسخگو خود را به جاي ديگري در شرايطي غير از آنچه با آن روبروست، قرار دهد.با اين بررسيها شخصيت افراد جوامع در حال رشد را با توجه به ميزان همدلي در آنان و درجات گوناگون شهرنشيني به سه  گروه تقسيم كرده‌اند: اولين نوع آن شخصيتي است كه بايد سنتي و ماقبل توسعه خوانده شود، نه صاحب سواد است، نه شهرنشين، نه برخوردار از وسايل ارتباط جمعي شاخص دسترسي به وسايل ارتباط جمعي را نيز تعداد افرادي مي‌داند كه به خريد روزنامه مي‌پردازند، سينما مي‌روند و راديو دارند

بدين ترتيب چهار عامل (حال كه استفاده از وسايل ارتباط جمعي نيز شاخص عددي يافته است) را با تجدد در پيوند مي‌بينيم و لرنر همبستگي آنها را بررسي مي‌كند. به عنوان مثال ميزان سواد با ميزان شهرنشيني، تعداد راي دهندگان با نسبت استفاده كنندگان از وسايل ارتباط جمعي (مخصوصاً راديو و روزنامه) همبستگي نشان مي‌دهد. رابطة تجدد و شهرنشيني پيچيده مي‌نمايد، زيرا شهرنشيني مي‌تواند به حد مفرطي برسد:

  به عنوان مثال تحقيق در خاورميانه نشان داده است كه در اين مناطق ميزان شهرنشيني از حداقل لازم پايين‌تر است. يعني درصد افرادي كه در شهرهاي بالاتر از پنجاه هزار نفر زندگي مي‌كنند. در حدود 10 درصد كل است. به بيان ديگر زماني سوادآموزي آغاز مي‌گردد كه نسبت شهرنشيني از 10 درصد كمتر نباشد. بنابراين و با توجه به اين احوال، نسبت شهرنشينان با ميزان استفاده از وسايل ارتباط جمعي همبستگي خاصي مي‌پذيرد. با در نظر گرفتن ضرايب همبستگي به نظر مي‌رسد كه در جريان پيشرفت، شهرنشيني به صورت اولين عامل در بروز جهش تجلي مي‌نمايد. و سوادآموزي مهم‌ترين عامل در مرحلة دوم خواهد بود. بعد از آن، وسايل ارتباط جمعي موجبات تسريع در امر توسعه را فراهم مي‌نمايد. و با آن پيدايش نمادهاي سياسي همراه با مشاركت توده‌ها در زندگي سياسي و اجتماعي به اوج خود مي‌رسد. بدين قرار، شهر، مدرسه، و وسايل ارتباط جمعي تجديد حيات اجتماعي را رونق مي‌بخشند، زيرا اتمامي اين عوامل به تقويت همدلي در افراد منجر مي‌گردند. زندگي شهري به آنان تحركي مي‌بخشد كه تمايل به ارتقاء و افزايش مصرف را نتيجه مي‌دهد، زماني كه سواد آموختند، از تجربيات جديدي كه وسايل ارتباط جمعي در اختيار آنان قرار مي‌دهد، برخوردار شوند. مطالعة روزنامه، شنيدن راديو و رفتن به سيسنما ميزان مشاركت فرد را در هر زمينة اجتماعي، با تأثير قاطع بر همدلي افزايش مي‌دهد.

  و نه داراي حالاتي كه همدردي خطاب كرديم. دومين نوع شخصيت كه براي تحول جامعه از همه مهمتر است، انتقالي خوانده مي‌شود. برحسب تعداد عواملي (نظير سوادآموزي، شهرنشيني، دسترسي به وسايل ارتباط جمعي و همدردي) كه در تكوين اين نوع شخصيت انتقالي دخالت مي‌نمايند، سه مرحله قابل تشخيص است. بالاخره، سومين نوع آن، شخصيت جديد است كه در جوامع ما (غربي) فراوان به چشم مي‌خورد. شخيت انتقالي‌اي كه در آن توجه به حركت و آينده بيش از حال و گذشته مطمع نظر است، داراي ميزان خاصي از همدردي است و تجلي اين نوع شخصيت در جهان سوم، عامل اصلي توسعه محسوب مي‌شود.

زماني كه لرنر وسايلي را جهت شمارش شخصيتهاي انتقالي با استفاده از شاخص‌هايي كه به آن اشاره گرديد. بازيافت، به جستجوي رابطة بين متغيرهاي اجتماعي و ميزان شخصيت‌هاي انتقالي برآمد. مقايسة شرايط موجود در شش كشور خاورميانه كه تحقيق در آن جريان داشت، چنين رابطه‌اي را به خوبي نشان مي‌داد.

  لرنر ملاحظه مي‌كرد كه شخصيت انتقالي در لبناني، ايران و هر كشور ديگر با عناصر متفاوتي تجلي مي‌كنند. زيرا امكاناتي كه در جهت گسترش ميزان همدردي در آن به كار مي‌رود در چارچوب فرهنگ ملي، شكل خاص به خود گرفته است. پس رابطه‌اي پيچيده و ديالكتيك بين شرايط اجتماعي و ميزان شخصيت‌هاي انتقالي موجود است.

در سال 1958، شش كشور موردنظر برحسب ميزان رشد بدين صورت رده‌بندي شدند. تركيه، لبنان، مصر، سوريه، اردن و ايران. چنانچه نسبت افرادي را كه در محلي ديگر براي محل تولد خود زندگي مي‌كنند، در نظر آوريم، مي‌بينيم افراد داراي شخصيت انتقالي، اغلب تحرك جغرافيايي نيز داشته‌اند. توزيع آنان برحسب ايده معيار، با رده‌بندي قبلي كشورها ترادف مي‌پذيرد. وجود پناهندگان اردن در اين كشور، موردي خاص بر آن پديد مي‌آورد و همبستگي خاصي بين ميزان تحرك جغرافيايي و دسترسي به وسايل ارتباط جمعي در آن ديده مي‌شود.  لرنر، با استفاده از چند شاخص، به تعبيد معيارهايي جهت شناخت ميزان استفاده از وسايل ارتباط جمعي پرداخته است. به عنوان مثال مطالعه روزنامه هر روز چهار نمره، مطالعه روزنامه در هر هفته دو نمره خواهد داشت و گوش دادن به راديو و يا رفتن به سينما نيز برحسب ميزان فراوان نمره خواهند گرفت. نسبت آناني كه از وسايل ارتباط جمعي بيشتر استفاده مي‌كنند (با نمره‌ي بالاتر از ده) در تركيه 35، در لبنان 29، در مصر 22، در سوريه 23، در اردن 29 و در ايران 13 است. بنابراين، اين طبقه‌بندي نيز با آنچه از طريق رده‌بندي كشورها با توجه به ميزان تحرك به دست مي‌آيد (به جز مورد خاص اردن) نزديك است.  لرنر با بررسي عقايد پذيرا و با طرد كنندة وسايل ارتباط جمعي، مطالعة تطبيقي خود را ادامه داد و ملاحظه كرد نسبت كساني كه وسايل ارتباط جمعي را پذيرا هستند در بين آناني كه داراي شخصيت انتقالي هستند. افزونتر است.طبقه‌بندي نسبتها در شش كشور فوق‌الذكر، باز هم نتيجه‌اي نزديك به آنچه در مورد تحرك جغرافيايي به دست آمده، حاصل مي‌سازد. به منظور بررسي دقيق‌تر رابطة بين همدلي و عقايد در زمينة وسايل ارتباط جمعي، لرنر سؤال قبلي را به صورتي ديگر تكرار كرده است: «اگر سر دبير يك روزنامه بوديد، چه روزنامه‌اي تهيه مي‌كرديد؟»

پس پاسخ‌هايي را كه حاوي عقايد جديد مبتني بر عينيت، بي‌طرفي و استقلال بود انتخاب كرده و شاخص در شناخت ميزان همدردي و مبتني بر تعريف جديد مظبوعات به دست آورده است.به طور كلي، نسبت افرادي كه اين نوع همدلي را نشان داده‌اند، در بين شخصيت‌هاي انتقالي بيش از سنتي و حتي جديد است. فقط در تركيه از اين ديدگاه افراد متجدد بيش از دارندگان شخصيت انتقالي ديده شده‌اند، اين امر با توجه به ميزان بيشتر تجدد در اين كشور، به خوبي قابل تبيين است. گذشته از اردن كه نظر به وجود پنا هندگان فلسطيني حالتي خاص يافته است، رده بندي كشورها برحسب اين شاخص نيز با آنچه در مورد تحرك و تجدد ديديم، منطبق است.

 سير تحول نظريه‌هاي ارتباطات و توسعه    الف ـ الگوي حاكم

دانيل لرنر از نخستين كساني است كه پس از جنگ جهاني دوم به تدوين استراتژي و الگوي توسعه براي جهان سوم پرداخت و طي آن كوشيد نقش رسانه‌هاي جمعي را در تسهيل و تسريع فرآيند توسعه كشورهاي عقب مانده به سبك غربي، تعيين كند. به دنبال او نظريه‌پردازان ديگري از جمله ويلبرشرام، اورت راجرز و مك‌كلند آمريكايي، ابعاد ديگري از نظريه توسعه بخشي ارتباطات را مطرح كردند. شرام با انتشار كتاب «رسانه‌هاي جمعي و توسعه ملي» و راجرز با كتاب معروف خود «نشر نوآوري‌ها» نه تنها بر الگوي لرنر صحه گذاشتند. بلكه به تقويت و تحكيم آن پرداختند. ويلبر شرام چند سال بعد، ديدگاه‌هاي خود را تا حدودي تعديل كرد. و به عنصر فرهنگ و تنوع شرايط تاريخي و مقتضيات ملي كشورهاي جهان سوم، توجه نشان داد. اما راجرز در مطالعات و آثار بعدي خود با محققان انتقادنگر جهان سوم هم آوا شد، و بر الگوي خطي لرنر، خط بطلان كشيد. و الگوي متناوب توسعه را به عنوان راهبر اصلي براي كشورهاي در حال توسعه پذيرفت. اين در حالي است كه لرنر تقريباً تا پايان عمر بر صحت نظريه خود پاي فشرد و حاضر به بازنگري در ارگان آن نشد. به هر حال الگوي لرمز در ادبيات ارتباطات و توسعه به عنوان «الگوي حاكم» يا «الگوي قديمي» به ثبت رسيده و هنوز نيز طرفداران و معتقدان دارد، اما در 25 سال اخير به شدت به چالش كشيده شده است.براساس الگوي حاكم، قرار بود آنچه را كه در غرب از راه رشد سرمايه‌داري طي چند قرن به دست آورده‌اند، جهان سومي‌ها ظرف چند دهه با كمك رسانه‌هاي جمعي به دست آورند.  لرنر معتقد بود كه راديو به عنوان نمونه‌اي از وسايل ارتباط جمعي در خاورميانه به قرن‌ها افزا و در عين حال ركود اين كشورها پايان داده و چشم‌انداز روشني از آينده را به انها نشان داده است. لرنر در تاكيد و نظر خويش، اعلام كرد روستاييان كه در كنار راديو جمع مي‌شدند مي‌توانستند آگاهي‌هاي زيادي در مورد تكنيك‌هاي نوين كشاورزي، شيوه كاهش خطر بيماري‌ها و حتي موضوعات سياسي را به دست آورند.

  در آن زمان، توسعه، هم به معناي استقرار دولت‌هاي با ثبات دموكراتيك بود كه بتوانند جايگزين رژيم‌هاي داراي اقتدار سنتي شوند و هم اين كه برنامه‌هايي را در جهت ارتقاء شرايط اجتماعي، كشاورزان و سوادآموزي داشته باشند، چنين پنداشته مي‌شد كه رسانه‌هاي جمعي مي‌توانند نقش مؤثري چه در تغيير دولت‌ها و چه در پيشبرد برنامه‌ها بازي كنند.نظريه نوسازي معتقد است كه ورود به جامعه نوين مستلزم مساعدت ملي يكپارچه، ارتباط با بازارهاي ملي و بين‌المللي، ايجاد انگيزه براي تقاضاي كالاها و خدمات مدرن، به حركت در آوردن منابع توسعه و گسترش روش‌ها و ارزش‌هاي نوين در زمينه‌هايي چون تغذيه، تنظيم خانواده، بهداشت، توليد كشاورزي و صنعتي در زندگي شهري و روستايي است. براي تحقق اين هدف، تحرك رواني در سطح فردي و اجتماعي ضروري است و رسانه‌ها مناسب قرين و مؤثرترين ابزار تغير نگرش‌ها، ارزش‌ها و رفتارها و به بيان ديگر ايجاد تحرك فردي و اجتماعي هستند. ديري نپاييد كه الگوي حاكم با مخالفت‌ها و مقاومت‌هاي غيرمنتظره از درون و بيرون ايالات متحده روبرو شد. چودري عنايت الله از نخستين محققان جهان سومي و اورت راجرز از اولين نظريه‌پردازان غربي بودند كه با الگوي خطي توسعه به معارضه برخاستند. اين زمان مصادف بود با پايان دوره مقبوليت و مشروعيت ايالات متحده به عنوان نماينده اصلي دنياي غرب، كه اعتراض به جنگ و تينام و بروز نارضايتي‌هاي داخلي در اين كشور نمودههاي بارز آن بودند. اينك مدل غربي توسعه، يك ترفند استعماري تلقي مي‌شد كه در آن سازمان‌هاي ارتباطي و رسانه‌اي چند مليتي زير نقاب شعار آزاديگرايي تنها در پي تأمين منافع سياسي ـ اقتصادي خود و گسترش كنترل و سلطه بر منابع جهان سوم بودند. به تدريج محكوميت اين جريان كه به «امپرياليسم فرهنگي و ارتباطي» نيز تعبير مي‌شد در كليه محافل بين‌المللي و از جمله اجلاسيه‌هاي يونسكو در دهه 1970 قوت گرفت. اينك گفته مي‌شود كه الگو نوسازي كه وعده توسعه صنعتي، اقتصادي و حتي سياسي را از راه دموكراتيك كردن حكومت‌هاي جهان سوم داده بود هماهنگ با ويژگي‌هاي جهان سوم نبوده و تقريباً هيچ كشوري را به توسعه نرسانده است.از نظر راجرز در ميان كشورهاي جهان سوم، چين پيشرفت قابل ملاحظه‌اي در زمينه توسعه به خصوص در زمينه‌هاي بهداشت، تنظيم خانواده و صنعت به دست آورد. كما اين كه دولت اين كشور نيز معتقد بود كه در مسير توسعه، نه از سرمايه‌داري غرب و نه از سوسياليسم صرف شوروي، هيچ‌كدام پيروي نكرده است.


مطالب مشابه :


نمونه تجربیات خلاق

كلينيك مجازي علوم اجتماعي ناحيه يك تجربيات اوليا مسائل اجتماعي، اقتصادي




پاسخ فعاليت هاي كتاب علوم اجتماعي پيش دانشگاهي(بخش دوم)

روزنه اي براي يك انسان - تبادل تجربيات اقتصادي لغات و اصطلاحات مطالعات اجتماعي.




پژوهش درعمل (تجربه خلاق در اقدام پژوهی)

را بعنوان دبير علوم اجتماعي مي خواستم، يك روز بعد از مطالعات اجتماعي نقشه




طرح درس مطالعات اجتماعی پایه هفتم متوسطه اول

مطالعات اجتماعي دوره‌ي نام دبير : يادگيري و تعامل تجربيات ]




شیوه نامه درس پژوهی

گروه مطالعات وب مطالعات اجتماعي درس ،زمان انجام فيلمبرداري،تعيين دبير




راهنمايي تحليل محتواي كتب درسي

گروه مطالعات اجتماعي محتواي يك درس يا سال94-93 و دبير مطالعات اجتماعي




در همايش مشاغل نوين راهكاري براي اشتغال جوانان عنوان شد،جوانان از تكنولوژي هاي نو و مشاغل جديد استقب

توسط مركز مطالعات اجتماعي تجربيات جديدي يك سرمايه اجتماعي در




جامعه شناسی پدیدار شناسی

در زبان جامعه شناسي، پديدار يك واقعيت اجتماعي است مطالعات پديدار به تجربيات واقعى




نگاهی اجمالی بر مقاله نویسی برای مطبوعات

پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات اجتماعي كه از تجربيات نسل هاي يك رويداد




نقدي بر نظريات دانيل لرنر پيرامون توسعه در جهان سوم

است كه در يك نظام اجتماعي، شبكه از تجربيات جديدي كه دبير يك روزنامه




برچسب :