زراره بن اعین- قسمت اول


زراره بن اعین   زرارة بن اعین (ولادت حدود ۷۰ - وفات ۱۵۰ هجری قمری) از راویان حدیث و فقها و متکلمان بنام شیعه و از اصحاب محمد باقر و جعفر صادق بوده‌است. نام او «عبدریه» است و زراره لقبش می‌باشد. و کینه اش را گروهی ابوالحسن و برخی ابوعلی ذکر کرده‌اند. او احتمالا در کوفه زاده شده‌است. بخش زیادی از عمرش را در کوفه زیست و همانجا درگذشته‌است.[۱] [۲]   نسب   پدربزرگ زراره سلنسنْ، از راهبان مسیحی بوده و پدرش اعین نیز رومی است. پدر او برده خاندان شیبان بوده‌است، که در اثر فراگیری قرآن، آزاد می‌شود.[۱]   مقام علمی   ابن ندیم در الفهرست زراره را بزرگترین عالم شیعه در فقه، حدیث، کلام و شناخت مذهب تشیع دانسته‌است.[۲] نجاشی در رجال خود وی را بزرگ و استاد شیعیان در زمان حیاتش معرفی می‌کند، که قارِی قرآن، فقیه، متکلم، شاعر و ادیب بوده و تمام خصائص دین و مزایای فضیلت در او جمع شده بود و راستگو، مورد اعتماد و در زمان خویش بر همه اصحاب مقدم بود.[۱]   وی از جمله اصحاب اجماع است، که از نظر دانشمندان شیعه هر چه روایت کند، راست و درست است.[۳] جعفر صادق او را از برترین اصحاب خود برشمرده و درباره اش گفته‌است: اگر زراره نبود، احادیث پدرم نابود می‌شد.[۲]   زراره تألیفات بسیاری داشته‌است، امّا فقط کتاب الاستطاعة والجبر والعهود به نام او ثبت شده‌است.[۱]   يکي ديگر از شاگردان برجسته امام ششم (عليه السلام)زرارة بن اعين است،گرچه عظمت مقام اوازمطالبي که درباره بريد بن معاويه عجلي گفته شد ،معلوم ميگردد امابراي اينکه بيشتر به مقام علمي وعظمت او پي ببريم به طور اختصار درباره وي به بحث مي پردازيم.    امام صادق (عليه السلام)به اوفرمود:نام تو درميان اسامي اهل بهشت بدون الف مي باشد.عرض کرد:آري،نام من «عبد ربه»است ولي ملقب به زراره شدم(منظور امام ،اين بود که اسم اودر ليست اسامي بهشت ثبت شده است) ونيز امام ششم (عليه السلام)فرمود:اگرزراره نبود ،احاديث پدرم بزودي ازبين مي رفت    همچنين به شخصي به نام فيض مختار فرمود: درباره احاديث ما به اين کسي که نشسته است مراجعه کن وبا دست خود بازراره اشاره کرد آنگاه فرمود: خداي بيامرزد زراره را اگرزراره وافرادي مانند او نبودند احاديث پدرم ازميان مي رفت   ازامتيازات زراره اين است که تنهافقيه نبود بلکه فضايل زيادي دراو جمع شده بود،ابن نديم مي نويسد:زراره ازبزرگترين رجال شيعه است ازنظر فقه ،حديث ،کلام و..   نجاشي درباره او مي گويد:زراره ازبزرگان اصحاب درزمان خود واز پيشينيان آنان بود،اوقاري قرآن ،فقيه ،متکلم ،شاعرواديب بود   زراره ازجهت جدل و مناظره نيزقوي بود وهيج کس قادرنبود اورا مغلوب کند،وي گرچه ازجهات مختلف داراي فضايل وامتيازاتي بود اما در فقه شهرت بسزايي داشت وجنبه فقهي اوبرديگر جنبه هايش غلبه مي کرد. اگرکسي دردرياي عميق فقه تحقيق وبررسي کند،مي فهمد چقدر حديث اززراره نقل شده است تاآنجا که هيچ بابي ازابواب فقه رانمي توان پيدا کرد جز آنکه درآن باب اززراره حديث يااحاديثي مشاهده مي شود   اوازموالي وراويان وشاگردان امام باقروامام صادق (عليه السلام) بوده وبه سال 150 قمري درگذشته ودوسال ازحيات امام كاظم (عليه السلام) رانيزدرك كرده است.   آل اعین    آل اعین بزرگ ترین خاندان علمى شیعى در شهر کوفه بود. بسیارى از افراد این (خاندان) از اصحاب ائمه و راویان بزرگ و فقها بوده اند و کم تر شخصیتى از آنان است که ناقل حدیث نباشد. راویان اعین بالغ بر شصت تن بوده اند. (1) علامه بحرالعلوم با ذکر این نکته که مدایح آل اعین فراوان است، در وجه تمایز آنان با دیگر خاندان هاى کوفه خصایص ذیل را عنوان کرده است:    1. بزرگ ترین خاندان شیعى؛    2. عظیم الشإن ترین آن ها؛    3. عالم ترین خاندان به طورى که در میان شان محدث و فقیه و ادیب و قارى فراوان بوده است؛    4. دیرپاىترین آن ها، چه نخستین افراد این طایفه در عصر حضرت سجاد (ع) و آخرین شان در اوایل غیبت صغرا مى زیسته اند. (2)    آل اعین علاوه بر ربودن گوى سبقت در میادین دانش، در جنبه هاى سیاسى نیز فعالیت داشتند، به طورى که قرائن نشان مى دهد خواب خوش را از چشمان حکام اموى و عباسى ربودند. حجاج بن یوسف ثقفى، وقتى براى زمامدارى به عراق آمد، نگرانى خود را از این دودمان ابراز نمود:    ((با وجود یک مرد از آل اعین، حکومت براى ما هموار نمى شود.)) (3)    نژاد آل اعین    در این که این خاندان از چه نژادى است، اختلاف وجود دارد. برخى مى گویند: جد آنان یعنى سنسن از قبیله غسان از نژاد عرب بود، که در صدر اسلام به روم رفت و در آن جا در مسلک راهبان درآمد. سنسن فرزندى به نام اعین داشت. ظاهرا در جنگى که میان روم و مسلمانان صورت گرفت، اعین توسط مسلمانان اسیر شد، آن گاه یک نفر از قبیله بنى شیبان او را خریدارى کرد، سپس تربیت و فرزندخوانده اش نمود.    پس از مدتى اعین در سایه تربیت پدرخوانده اش قرآن را حفظ کرد و در ادبیات عرب چیره دست شد. روزى پدرخوانده به او گفت: آیا مى خواهى از نظر نژادى تو را به قبیله خودم ملحق سازم؟ اعین نپذیرفت. زمانى که اعین بزرگ شد، سنسن از روم آمد و ملاقاتش کرد. (4)    جمعى گویند: سنسن در اصل رومى بود. وقتى اعین اسیر شد و سنسن از جایگاهش اطلاع پیدا کرد، با گرفتن اجازه و امان نامه از مسلمانان چند بار به دیدار فرزندش شتافت. (5)    عده اى با توجه به گزارشى گویند که اعین از مردم خطه فارس بود. پس از دیدار امیرالمومنین (ع) به دست حضرت اسلام آورد. میان راه با گروهى از بنى شیبان برخورد کرد. آنان پس از گرفتن پیمان ((ولا)) (6) او را آزاد کردند.    اسامى خاندان    بر کسانى که از نسل اعین پا به عرصه وجود نهاده بودند، اسامى ذیل اطلاق گردیده است:    1. آل اعین.    2. شیبانى. (7)    به سبب ارتباطى که میان اعین و قبیله بنى شیبان ایجاد شد، او و خاندانش به این قبیله منسوب شدند.    3. زرارى.    زرارى یعنى منسوب به زاره بن اعین. نخستین بار این نسبت در کلام امام هادى (ع) خطاب به یکى از نوادگان بکیربن اعین به نام محمدبن سلیمان یا پدرش سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیر، جد پدرى ابوغالب دیده شد. امام به منظور حفظ جان او و رعایت تقیه، نام اصلیش را نبرد و او را به زراره، عالم ترین شخصیت آل اعین منسوب ساخت تا تجلیلى از مقام شامخ زراره شده باشد. امام در این باره فرمود: زرارى را خدا حفظ کند. از آن لحظه بر افراد این خاندان، زرارى اطلاق گردید. (8)    4. بکریون    پیش از آن که عنوان زرارى بر آل اعین اطلاق گردد، به بکریون مشهور بودند. (9)    فرزندان اعین    در تعداد فرزندان اعین اتفاق نظر وجود ندارد. برخى آنان را هشت تن بدین اسامى مى دانند: عبدالملک، حمران، زراره، بکیر، عبدالرحمان، قعنب، مالک و ملیک. (10) بعضى به جاى دو نفر آخر، عبدالاعلى، عیسى، ضریس و سمیع را ذکر کرده اند. (11) عده اى به جاى عیسى و عبدالاعلى، موسى و ملیک را ذکر نموده اند. (12) اقوال دیگر، بین 12، (13) 16، (14) و 17 (15) است. برخى در زمره فرزندان، دخترى به نام ((ام الاسود)) را یاد کرده اند. (16)    فضیلت هاى عبدالملک    نخستین شیعه آل اعین    قبلا گفتیم مسلم است سنسن، جد عبدالملک راهب مسیحى بود. طبیعى بود اعین نیز مسیحى باشد. بر اثر جنگى که میان مسلمانان و روم رخ داد، اعین توسط مسلمانان اسیر شد. سپس یک نفر از قبیله بنى شیبان او را خرید و توسط او مسلمان شد. علامه شیخ محمد تسترى گفته است اعین سنى بود و به تبع او، فرزندانش سنى بوده اند، سپس جمعى از آنان شیعه شدند. (17)    بنابراین مى توان به نادرستى خبر على بن سلیمان، عموى پدرى ابوغالب زرارى مبنى بر این که اعین از مردم خطه فارس بود که به قصد زیارت امیرالمومنین (ع) و مسلمان شدن توسط او وطنش را ترک کرد، (18) پى برد.    احتمال دیگر این است که اعین در آغاز شیعه و جزو دوستداران امیرالمومنین (ع) بود، ولى بعدا به واسطه فضاى خفقان آلودى که خلفا به وجود آوردند، جزو کسانى شد که به حضرت پشت کرد و مذهب خود را عوض نمود. وقتى ازدواج کرد و داراى اولاد شد، آنان نیز به مسلک اهل تسنن گرایش پیدا کردند، ولى وقتى به رشد کافى رسیدند، بسیارى از آنان حقیقت را دریافتند و در مسلک دوستداران و شیعیان امیرالمومنین (ع) درآمدند.    طبق برخى اخبار، نخستین شیعه آل اعین، عبدالملک بود. او توسط صالح بن میثم رهنمون گشت، سپس برادرش حمران به دست ابوخالد کابلى در این سلک درآمد. طبق گزارشى دیگر، نخستین فرزند اعین که پیرو آل على علیهم السلام شد، ام الاسود، خواهر عبدالملک بود. گویند ابوخالد کابلى در این اقدام موثر بود. (19)    اکنون شایسته است به ویژگى هاى عبدالملک بپردازیم:    جایگاه عبدالملک نزد امام صادق (ع)    برادر عبدالملک به نام زراره که از فقهاى طراز اول شیعه در قرن دوم و سوم هجرى بود گوید:    امام صادق (ع) بعد از مرگ عبدالملک فرمود: ((خداوندا! ما اهل بیت در نظر ابوضریس بهترین خلق تو بودیم. پس او را در روز قیامت در زمره محمد ـ که صلوات تو به او باد ـ قرار ده!))    سپس امام فرمود: آیا او را در خواب دیده اى؟    عرض کردم: خیر.    امام فرمود: سبحان الله! مثل ابوضریس کجاست؛ مانند او هنوز به دنیا نیامده است! (20)    علامه مامقانى، رجالى قرن چهارده پس از نقل روایت فوق و بررسى روایات مختلف و کنکاش در گفت وگوى علما درباره عبدالملک گوید:    ((از دعاى فراوان امام صادق (ع) در حق وى و فرستادن رحمت بر او و درخواست از خداوند مبنى بر قرار دادن عبدالملک در زمره آل محمد (ص) در روز قیامت و این که فرمود: ((مثل ابوضریس هنوز به دنیا نیامده است))، استفاده مى کنیم عبدالملک فردى موثق بود، بلکه در اعلا درجه وثاقت بود، زیرا صدور چنین مدایح و واکنش هایى توسط امام در حق کسى که عادل و موثق و امین نیست، نامعقول مى باشد، زیرا ائمه اطهار علیهم السلام اهل مبالغه و مغالطه نبودند. مقصود امام از این که به طور مطلق فرمود: مثل عبدالملک هنوز زاده نشده است، مماثلت و مشابهت در ورع و تقوا و دیانت و صلاح است که مورد نظر خدا و رسول و ائمه و دیگر بندگان برگزیده الهى است. اگر امام (ع) مشابهت خاصى را در نظر داشت، حتما تصریح مى کرد و وجه شباهت را بیان مى فرمود. این مطلب بر کسانى که داراى ذوق و سلیقه درست و مستقیم هستند و لسان اهل بیت رحمت را مى فهمند، پوشیده نیست. اگر به این سخنان، شهادت علماى بزرگ مبنى بر مستقیم و پایدار بودن عبدالملک در دین و مذهب، و گواهى امام باقر (ع) را که ((عبدالملک از نجات یافتگان و سرپرست مردم و خزانه داران در وقت ظهور امام زمان (ع) است،)) اضافه کنیم، تردیدى باقى نمى ماند که او را در شمار شخصیت هاى عادل و موثق عنوان کنیم.)) (21)    صحابى خاص امام باقر (ع) و امام صادق (ع)    تا شخصیت کسى مورد قبول ائمه (ع) نبود، با او ارتباط نزدیک برقرار نمى کردند و با وى درباره موضوعات و مسائل مهم عقیدتى یا سیاسى سخن نمى گفتند و اسرار ولایت را مطرح نمى کردند. اگر از روایات، دلایل و قراینى بر ارتباط تنگاتنگ میان راوى و امام وجود داشته باشد، و نیز با دقت در مطالب و اسرارى که امام با او در میان گذارده، مى توان به شخصیت و عظمت راوى پى برد؛ هر چند به طور صریح از او تعریف و تمجیدى در کتب رجال و نگاشته هاى تذکره نویسان یافت نشود. قراینى وجود دارد که عبدالملک از یاران خاص امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بود و ایشان اعتماد زیادى بدو داشتند و در مورد مسائل مهم با او به گفت وگو مى نشستند.    در روایتى آمده است عبدالملک پرسش هاى زیادى از امام صادق (ع) نمود که مى توان فهمید پاره اى از سئوالات وى مربوط به امامت بوده، و این نمایانگر اعتماد امام به اوست و جایگاه وى را نزد حضرت مى نمایاند.    در این روایت از گمراهى اصحاب پس از وفات پیامبر (ص) صحبت شده است. تصریح به چنین موضوعى در عصر اختناق، از سخنان غیر قابل بخشش بود و کیفر سختى داشت.    حارث بن مغیره گزارشگر مورد نظر گوید:    عبدالملک بن اعین که در حال گفت وگو با امام صادق (ع) بود، پرسش هاى زیادى کرد تا آن که گفت: بنابراین همه مردم هلاک شدند؟    امام فرمود: ((آرى؛ به خدا سوگند، اى پسر اعین همه مردم هلاک شدند.))    عبدالملک پرسید: ساکنان مشرق و مغرب زمین؟    امام فرمود: ((شرق و غرب به گمراهى فتح شد. (22) آرى، به خدا قسم! همگى مردم هلاک گشتند جز سه تن: سلمان فارسى و ابوذر و مقداد. بعد عمار و ابوساسان انصارى و حذیفه و ابوعمره بدان ها ملحق و در مجموع هفت تن شدند. (23)    شاهد بعدى خبر ذیل است که امام باقر (ع) تعدادى از آثار امیرالمومنین (ع) را که از علوم مخفى و اسرار اهل بیت (ع) به شمار مىآید، به عبدالملک نشان مى دهد و نظر او را درباره علت نوشتن آن ها سئوال مى کند. عبدالملک با درایت و بینش، پاسخ را تقدیم مى کند:    عبدالملک گوید: زمانى امام باقر (ع) تعدادى از کتاب هاى على (ع) را به من نشان داد. سپس فرمود: ((به چه دلیلى او این ها را نگاشته است؟))    عرض کردم: آیا عقیده ام را در این باره بیان کنم؟    امام فرمود: ((آرى.))    عرض کردم: حضرت مى دانست قائم شما روزى قیام مى کند. از این رو دوست داشت او به آن چه در آن کتاب هاست، عمل کند. (24)    امام فرمود: ((صحیح است.)) (25)    قرینه دیگر روایاتى است که به واسطه گرى عبدالملک در رساندن مسائل مردم به امام و ارسال پاسخ ها اشاره دارد که گویاى اعتماد امام به این شخصیت بزرگ است.    شاید بتوان از شواهد استفاده بیشترى کرد و گفت که او یکى از وکلاى ایشان در شهر کوفه بوده که به مسائل فقهى ـ کلامى مردم پاسخ مى گفته، جمعآورى وجوه شرعى نیز به دست با کفایت او انجام مى پذیرفته است. یکى از نشانه هاى این ادعا، نامه مهم عبدالرحیم قصیر به امام صادق (ع) به خط عبدالملک و پاسخ آن توسط حضرت به دست عبدالملک است. این نامه یکى از ذخایر ارزشمند شیعى است، چون در آن به مهم ترین عقاید کلامى آن عصر اشاره شده است.    از برخى روایات استنباط مى شود عبدالملک علاوه بر علاقه وافر به امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و دیگر ائمه هدى، عاشق امام مهدى (ع) فرجه بود و در انتظار ظهور حضرت به سر مى برد. در گزارش ابوبکر حضرمى مى خوانیم:    عبدالملک بن اعین گفت: هنگامى که نزد ابوجعفر باقر (ع) بودم، یاد امام زمان افتادم. ایستادم و گریستم و عرض کردم: امیدوارم در حالى که توان دارم، ظهور حضرت را دریابم. (26)    على بن سعید گوید: نزد امام صادق (ع) نشسته بودم. کنار حضرت، محمدبن عبدالله بن على بود. در آن مجلس عبدالملک بن اعین و... بودند.... امام رو به ما کرد و فرمود: بشارت باد شما را! آیا به این راضى نیستید که در روز قیامت به على متمسک شده اید و على به رسول خدا (ص) متمسک شده است؟ (27)    از روایت فوق مقام والاى اهل مجلس از جمله عبدالملک به دست مىآید.    عبدالملک بن اعین و چهار برادر دیگرش یعنى زراره و حمران و بکیر و عبدالرحمان از یاران سرشناس و برگزیده حضرت باقر و امام صادق علیهماالسلام بودند. آنان براى فراگیرى علوم اهل بیت رنج سفرهاى طاقت فرساى آن عصر را بر خود هموار کردند و دائما مسافت زیاد میان کوفه تا مدینه را طى مى نمودند. حاصل این تلاش ها آن شد که هر یک از این پنج فرزانه، به مقام شامخى در دانش دست یافتند. در گزارشى از ((ربیعه الرإى)) آمده است که به امام صادق عرض کردم: آن چند برادر که از عراق به محضرتان مىآیند و من بهتر از آنان و مهیاتر براى فراگیرى علوم در یاران شما ندیده ام، کیستند؟    امام فرمود: ((آنان[ فرزندان سرشناس اعین] اصحاب پدرم هستند)). (28)    حسین بن موسى گوید: در سالى امام صادق (ع) با اصحاب خویش به مکه شرفیاب شد و از حال عبدالملک بن اعین پرسش نمود و فرمود: ((آیا او از دنیا رفت؟))    عرض کردم: آرى...    امام فرمود: ((پس بیا با ما تا بر سر قبرش برویم و براى او دعا کنیم. (29)    از این خبر فهمیده مى شود قبر عبدالملک در مکه است، (30) ولى طبق تصریح شیخ صدوق، قبر وى در مدینه است و امام صادق (ع) و اصحابش به زیارت او رفتند. (31)    عبدالملک در منظر اهل سنت    علما و بزرگان سنى درباره عبدالملک ابراز نظرهاى گوناگون کرده اند. برخى چون ابوحاتم و ابن حبان و عجلى او را از شیعیان نیکو و صالح الحدیث و مورد اعتماد و صدوق دانسته اند. و جمعى چون ابن معین و سفیان بن عیینه (سفیان ثورى) او را فردى خبیث القول و بى ارزش عنوان نموده اند. (32)    با دقت در عبارات مذمت کنندگان و ریشه یابى آن، مى توان فهمید عبدالملک تنها به سبب شیعه بودن و دوستى با خاندان اهل بیت نکوهش شده است. براى همین بخارى در صحیح تنها یک حدیث از او نقل کرده است. (33)    تنها نکته اى که از سوى شیعه در نکوهش عبدالملک عنوان شده، روایتى است از گفت وگوى او با امام صادق (ع) که گویند از جسارت و بى ادبى او حکایت مى کند. در این روایت مى خوانیم: ابوعبدالله (امام صادق) به عبدالملک بن اعین فرمود: ((چرا نام فرزندت را ضریس نهادى؟))    عبدالملک گفت: چرا پدرتان شما را جعفر نام نهاد؟    امام فرمود: ((جعفر نام نهرى در بهشت است، اما ضریس نام شیطان است.)) (34)    شهید ثانى و شیخ حسن، فرزند او و مامقانى، روایت فوق را معتبر نمى دانند، زیرا در سند آن ((على بن عطیه)) وجود دارد. (35)    بر فرض صحت سند، نمى توان به جسارت عبدالملک حکم کرد، زیرا شاید در حال شوخى با امام بوده است. (36)    گستره دانش    به تعبیر مامقانى عبدالملک بن اعین از ((خلص شیعه)) بود. او از یاران نزدیک امام باقر (ع) و امام صادق (ع) محسوب مى شود و به تنهایى یا با برادرانش بارها براى دیدار ائمه به مدینه رفته و از محضر پرفیض شان بهره برده بود.    به طور طبیعى بایستى دستاوردهاى علمى فراوانى از عبدالملک در منابع و جوامع روایى و تاریخى داشته باشیم، اما از وى روایات اندکى باقى مانده، علت آن مشخص نیست. اما به احتمال مى توان گفت شاگردان   مخالف او نظیر عبدالرحمان بن مهدى و ابن عیینه و سفیان ثورى روایات استاد را به دیگران منتقل نکرده، با آتش کینه و حسد سوزاندند. (37) احتمال دیگر آن است که چون عبدالملک کاتب و ملازم امامان بود، کم تر فرصت پیدا مى کرد به تدریس و انتقال یافته هایش و نقل آن ها بپردازد. (38)    با توجه به آن که عبدالملک از شیعیان خلص ائمه (ع) بود، شاید بتوان استنباط کرد قسمت زیادى از یافته هاى وى مربوط به اسرار ولایت است و چون او کم تر کسى را شایسته درک و پذیرش آن ها مى دید، از انتقال مطالب خویش خود دارى مى نمود. عامل احتمالى دیگر کوتاهى راویان بوده که گفت وگوهاى او با امامان را ضبط نکرده اند و یا چون در نظرشان کم اهمیت بوده، توجهى به آن ننموده اند. علت دیگر که در مورد بیش تر راویان وجود داشته و موجب گشته از آنان احادیث کم ترى داشته باشیم، جو سیاسى نامناسب آن عصر بوده است.    او در بخش نجوم هم تحقیقاتى داشت و احتمالا کتاب یا کتاب هایى تإلیف کرده بود. براى همین شیخ عباس قمى از او به عنوان آگاهان علم نجوم یاد کرده است، (39) ولى چون به مقتضاى علم خود عمل مى نمود و این امر باعث شده بود در زندگیش اختلالاتى ایجاد گردد، دست به دامان امام صادق (ع) برد. خود در این باره گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: من گرفتار علم نجوم شده ام. وقتى مى خواهم کارى انجام دهم، به طالع مى نگرم اگر بد باشد، حاجتم را رها مى سازم و اگر طالع را خوب ببینم، در پى انجام کارم برمىآیم.    امام فرمود: ((حکم مى کنى؟))    عبدالملک عرض کرد: آرى.    امام فرمود ((کتاب هایت را بسوزان)). (40)    اساتید    طبق سخن مامقانى، رجالى معروف سده چهاردهم هجرى بیش تر روایات عبدالملک از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است. (41) بنابراین، شخصیت علمى وى به دست آن دو بزرگوار رقم زده شده بود. دیگر کسانى که عبدالملک از محضرشان بهره مند گشته و روایت نقل کرده، عبارتنداز:    1. ابوبشیر. (42)    2. سلیمان بن خالد. (43) ابوربیع هلالى، معروف به سلیمان بن خالد از قاریان و فقها و بزرگان عصر امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بود و از جمله اصحاب جناب زیدبن على (ع) در قیام وى در کوفه به شمار مىآمد. در این جنگ دست سلیمان توسط دشمن قطع گردید. (44)    3. ابوحرب بن ابوالاسود دئلى. (45)    4. ابوعبدالرحمن سلمى. (46) ظاهرا وى عبدالله بن حبیب سلمى است که از یاران امام على (ع) به شمار مىآمد و یکى از فرزانگان تاریخ شیعه و شخصیت هاى قابل اعتماد بود. او 105 هجرى در 90 سالگى از دنیا رفت. (47)    5. شقیق بن سلمه اسدى (ابووائل) (48)    6. عبدالله بن شدادبن هاد. وى از اصحاب بزرگ امیرالمومنین (ع) بود. امام صادق (ع) درباره کرامت امام حسین (ع) نسبت به شداد فرمود: ((هنگامى که شداد به تب شدیدى دچار شد، حسین بن على به عیادتش رفت، به محض این که داخل منزلش شد، تب از شداد رخت بربست.)) (49) شداد به سال 81 یا 82 هجرى از دنیا رفت.    7. عبدالرحمن بن ادینه. (50)    8. صالح بن میثم. ابوغالب زرارى در یکى از گزارش هاى خود گوید: عبدالملک نخستین شخص از آل اعین بود که شیعه و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت شد. او به واسطه صالح بن میثم در این مسیر قدم برداشت. (51)    شاگردان و راویان    شخصیت ها و کسانى که از محضر عبدالملک بهره مند شده و روایاتى ازاو نقل کردند، کم نیستند، ولى تاریخ همه آن ها را ثبت نکرده است. برخى عبارتنداز:    1. برادر وى، (52) زراره. وى از فقهاى طراز اول امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بود. زراره از جمله مصادر و مراجع شناخت فقه شیعه است. (53)    2. یونس بن عبدالرحمان. (54) ابومحمد یونس بن عبدالرحمن از بزرگان و فقهاى به نام شیعه در عصر امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام بود. حضرت رضا (ع) اصحابش را در اخذ علم و فتوا بدو راهنمایى کرد. به علاوه وى افتخار داشت وکیل حضرت باشد. این شخصیت برجسته شیعى، آثار زیادى به رشته تحریر درآورد. (55)    برخى گویند: یونس از شاگردان عبدالملک نیست، زیرا عبدالملک در زمان امام صادق (ع) از دنیا رفت و یونس گرچه زمان حضرت را درک کرد، اما در سنى نبود که بتواند از آن امام یا دیگران روایت نقل کند. (56)    3. ابن بکیر. (57) ظاهرا مقصود، عبدالله بن بکیر از ((اصحاب اجماع)) (58) است. عبدالله برادرزاده عبدالملک و از راویان بزرگ به شمار مىآید ولى ((فطحى)) (59) مذهب (60) بود.    4. عبدالله بن محمد حضرمى. (61) وى از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بود. (62)    5. حریز. (63) ظاهرا وى حریزبن عبدالله سجستانى است. وى از کوفه بود، لیکن به سبب مسافرت هاى تجارى که به سجستان (سیستان) نمود، به این نام مشهور شد. یونس بن عبدالرحمان گوید: حریز از امام صادق (ع) بیش از دو حدیث نشنیده است. (64) شیخ طوسى درباره او گوید: حریز فردى مورد اطمینان بود. از جمله آثار او ((کتاب الصلاه)) است. (65) شیخ مفید گوید: حریز به سیستان کوچ کرد و در همان جا به دست خوارج به قتل رسید. در آن زمان غالب ساکنان آن ناحیه از خوارج بودند. وقتى حریز توسط یاران خویش اطلاع یافت خوارج سیستان، امیرالمومنین (ع) را ناسزا مى گویند، آنان را مهدورالدم اعلام کرد. در پى آن، هر روز چند تن از خوارج توسط یاران حریز ترور شدند. (66)    6. سیف بن عمیره. وى از یاران امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) و از روات موثق بود، اما واقفى مذهب بود.    7. مثنى بن ولید. مثنى از اصحاب حضرت صادق (ع) بود و کتابى روایى داشت. (67)    8. عبیدبن زراره. وى از راویان امام صادق (ع) و شخصیتى ارجمند بود. (68)    9. حارث بن مغیره. وى از یاران امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) و شخصیتى عالى قدر بود و از آن دو بزرگوار و جناب زیدبن على روایت دارد. (69)    10. جعفربن مثنى. (70)    11. لیث بن بخترى مرادى. او از فقها بود. امام صادق (ع) او را از ((اوتاد زمین)) و برپا کنندگان قسط و راستى و ((السابقون السابقون)) و حافظان دین دانسته است. (71)    12. حمادبن عثمان. ظاهرا مقصود، حمادبن عثمان ناب از اصحاب اجماع است. این عالم عظیم الشإن از راویان حضرت صادق و حضرت کاظم و حضرت رضا علیهماالسلام بود. حماد و جعفر و حسین برادران وى همگى از علما و فضلا و برگزیدگان از اصحاب بودند. (72)    13. محمدبن اسحاق بن یسار. (73)    14. سفیان ثورى. وى از اصحاب و شاگردان امام صادق (ع) بود ولى به ولایت ائمه اعتقاد نداشت و در صف مخالفان آن بزرگواران بود. وى داراى مذهب خاصى بود، ولى از آن جا که حکومت وقت او را مورد پشتیبانى قرار نداد، مذهبش دوام چندانى نیافت و منقرض گردید. (74)    15. سفیان بن عیینه. گر چه ابن عیینه از شاگردان امام صادق (ع) بود، اما به ولایت ایشان و سایر امامان اعتقاد نداشت. از این رو امام او را در زمره کسانى بر شمرد که به مرگ جاهلى مى میرند. (75)    ابن عیینه داراى مذهب خاصى بود، ولى با خلیفه ملایم نبود. از همین رو پیروان کمى داشت و مذهبش تا قرن چهارم هجرى بیش تر دوام نیاورد. (76)    16. عبدالملک بن ابى سلیمان. وى از فقها و بزرگان اهل سنت است. (77)    17. اسماعیل بن سمیع. (78)    18. عبدالرحمن بن مهدى. وى از حافظان بزرگ قرآن و فقهاى مشهور و راویان معروف اهل تسنن است. شافعى در توصیفش گفته است: مانندى براى او سراغ ندارم. گویند وى 20/000 روایت از حفظ داشت. (79)    19. ابووائل. (80)    پى نوشت ها:    1. ابى غالب الزرارى، رساله ابى غالب الزرارى و تکملتها لابى عبدالله الغضائرى، تحقیق محمدرضا حسینى، (قم، مرکز البحوث و التحقیقات الاسلامیه، بى تا) ص؛ 114 مقدمه همان رساله، ص 41.    2. همان، ص 41 و 42.    3. همان.    4. همان، ص 128 و 129.    5. همان.    6. شیخ طوسى مى فرماید: هنگامى که دو نفر عقد موالات امضا مى کنند و یکى از آنان به دیگرى مى گوید: با تو پیمان مى بندم که یاریم کنى و تو را یارى مى کنم و از من دفاع کنى و از تو دفاع کنم، و جریمه جنایتم را خاندانت عهده دار شوند و خاندان من نیز جریمه جنایت تو را بپذیرند و از من ارث ببرى و از تو ارث ببرم، این عقد صحیح است. (ر. ک: حاشیه ص 191 از تکمله رساله ابى غالب الزرارى).    7. شیبانى نام قبیله اى معروف در بکربن وائل است. عبدالکریم سمعانى، الانساب، تقدیم و تعلیق بارودى، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ه') ج 3، ص 482.    8. محمدرضا حسینى جلالى، معجم الاعلام من آل اعین الکرام، (ملحق به رساله ابى غالب الزرارى).    9. همان، ص 117.    10. الرساله ابى غالب الزرارى، ص 129 و 130.    11. همان، ص 190 و 191.    12. همان، ص 138.    13. همان، ص 189.    14. همان.    15. همان، ص 139 و 189.    16. همان، ص 130.    17. شیخ محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، تحقیق موسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم، (قم، موسسه النشر الاسلامى، 1410ه') ج 2، ص 172.    18. تکمله رساله ابى غالب الزرارى، ص 191 ـ 192.    19. رساله ابى غالب الزرارى، ص 130 و 135.    20. شیخ عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، (نجف اشرف، المطبعه المرتضویه، 1352ه') ج 2، ص 228.    21. همان.    22. شاید اشاره به یکى از اثرات منفى فتوحات در عصر خلفا باشد.    23. محمدبن محمدبن نعمان عکبرى بغدادى الملقب بالشیخ المفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق غفارى، (قم، مکتبه الزهرإ (ع)، 1402ه') ص 5 ـ؛ 6 ثقه الاسلام محمد کلینى، الکافى، تصحیح غفارى، چاپ سوم، (بیروت، دارصعب و دار التعارف، 1401ه') ج 8، ص 253.    24. ظاهرا یعنى امام على (ع) نیازمندىهاى حضرت حجت (ع) را به هنگام ظهورش در آن کتاب ها ابراز نموده است.    25. علامه محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، تصحیح ربانى شیرازى، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ه') ج 26، ص 51.    26. همان، ج 52، ص 335.    27. همان، ص 40 ـ 41.    28. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.    29. ملاعلى علیارى، بهجه الامال، تصحیح مسترحمى (تهران، بنیاد فرهنگ اسلامى کوشانپور، 1363) ج 5، ص 305. سند و متن این روایت به صورت هاى دیگرى نیز گزارش شده است. شیخ طوسى در استبصار، تحقیق سیدحسن موسوىخرسان، چاپ سوم (تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1390ه') ج 1، ص 483 و تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن موسوىخرسان، چاپ دوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه') ج 3، ص 202، خبر فوق را به عبدالله بن اعین مربوط دانسته است، ولى برخى گویند: چون وجود شخصى به نام مزبور ثابت نشده است، باید جریان فوق به عبدالملک بن اعین ارتباط داشته، و در آن دو کتاب، اشتباهى رخ داده شده باشد. قاموس الرجال، ج 6، ص 254 و ج 7، ص 11.    30. همان.    31. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.    32. ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1404ه') ج 6، ص؛ 343 عبدالرحمن رازى، الجرح و التعدیل (بیروت، دار احیإ التراث العربى، بى تا) ج 5، ص؛ 343 محمد ذهبى، میزان الاعتدال، تحقیق بجاوى (بیروت، دارالفکر، بى تا) ج 2، ص 651 و 652.    33. ابن حجر عسقلانى، هدى السارى، مقدمه فتح البارى، طبع مصححه على عده نسخ و عن النسخه التى حقق اصولها و اجازها عبدالعزیزبن عبدالله بن باز، (بیروت، دارالفکر، 1411ه') ص 592.    34. علامه محمد اردبیلى، جامع الرواه (قم، مکتبه المصطفوى، بى تا) ج 1، ص؛ 519 تنقیح المقال، ج 2، ص 228.    35. همان.    36. شیخ عباس قمى، تحفه الاحباب، تحقیق حسینى، چاپ اول، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370) ص 292.    37. وى شاگردان موافق و شیعى هم داشته است.    38. اگر بپذیریم عبدالملک از ملازمان همیشگى حضرت صادق (ع) بوده، نمى توانیم قبول کنیم او وکیل حضرت محسوب مى شده، زیرا وکلا در منطقه اى به دور از محل سکونت امام به رتق و فتق امور شرعى و مسائل مذهبى مردم مى پرداختند.    39. شیخ عباس قمى، سفینه البحار، چاپ اول (قم، نشر اسوه، 1414ه') ج 6، ص 89.    40. ابوجعفر صدوق، من لایحضره الفقیه، تحقیق موسوىخرسان (بیروت، دار صعب و دار التعارف، 1401ه') ج 2، ص 175. (با تصرف).    41. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.    42. همان؛ جامع الرواه، ج 2، ص 369.    43. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.    44. جامع الرواه، ج 1، ص 378.    45. فضل بن شاذان، الایضاح، تحقیق ارموى، چاپ اول (تهران، دانشگاه تهران، 1351ش) ص 367.    46. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343.    47. جامع الرواه، ج 2، ص 397.    48. هدى السارى، مقدمه فتح البارى، ص؛ 592 جمال الدین یوسف مزى، تهذیب الکمال، تحقیق احمدعلى عبید و حسن احمد آغا (بیروت، دارالفکر، 1414ه') ج 8، ص 388.    49. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 222 و ج 6، ص؛ 343 جامع الرواه، ج 1، ص 492.    50. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343.    51. رساله ابى غالب الزرارى، ص 135. طبق گزارش دیگر ابوغالب، نخستین شیعه آل اعین، خواهر عبدالملک به نام ام اسود بود.    52. تنقیح المقال، ج 2، ص؛ 228 بحار الانوار، ج 26، ص 51 و ج 76، ص 27.    53. آیت الله جعفرسبحانى، کلیات فى علم الرجال، چاپ دوم (قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408ه') ص 174 و 196.    54. آیت الله سیدابوالقاسم خویى، معجم رجال الحدیث، چاپ چهارم (قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ه') ج 20، ص 330.    55. سیدحسن صدر، تإسیس الشیعه، (بى جا، مرکز النشر و الطباعه العراقیه المحدوده، بى تا) ص 318 و؛ 328 ابوالعباس النجاشى، رجال نجاشى، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى، چاپ چهارم (قم، موسسه النشر الاسلامى، 1413ه') ص 446 ـ 448.    56. قاموس الرجال، ج 7، ص 11.    57. بحارالانوار، ج 14، ص 488.    58. عنوان ((اصحاب اجماع)) بر هجده تن از فقهاى عصر امام باقر تا امام رضا (علیهم السلام) اطلاق مى گردد. آنان گروهى بودند که علما به جلالت قدر و عظمت شان گواهى داده و کلیه روایات شان را قبول کرده اند. ر. ک: کلیات فى علم الرجال، ص 174 به بعد.    59. فطحیه کسانى بودند که امامت حضرت کاظم (ع) را قبول نداشتند و بزرگ ترین فرزند امام صادق (ع) یعنى عبدالله را    پیشواى مسلمانان مى دانستند. ر. ک: جامع الرواه، ج 2، ص 546.    60. همان، ج 1، ص 473.    61. قطب الدین راوندى، الخرائج و الجرائح، تحقیق موسسه الامام المهدى (ع)، چاپ اول (قم، موسسه الامام المهدى (ع)، 1409ه') ج 2، ص 839.    62. جامع الرواه، ج 1، ص؛ 501 ج 2، ص 369.    63. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 409.    64. ر. ک: رجال النجاشى، ص 144 ـ 145.    65. شیخ ابوجعفرمحمد طوسى، الفهرست، تصحیح و تعلیق محمدصادق آل بحرالعلوم (بى جا، المکتبه المرتضویه و مطبعتها، بى تا) ص 62 ـ 63.    66. جامع الرواه، ج 1، ص 395.    67. معجم رجال الحدیث؛ ج 11، ص؛ 409 جامع الرواه ج 2، ص 40.    68. معجم رجال الحدیث؛ ج 11، ص؛ 410 بحارالانوار، ج 76، ص؛ 26 جامع الرواه؛ ج 1، ص 524.    69. الاختصاص، ص 5 و؛ 6 الکافى، ج 8، ص؛ 253 جامع الرواه، ج 1، ص 175.    70. الاستبصار، ج 4، ص 152.    71. تنقیح المقال، ج 2، ص؛ 228 جامع الرواه، ج 1، ص 519 و ج 2، ص 34 و 35.    72. بحار الانوار، ج 44، ص؛ 236 جامع الرواه، ج 1، ص 271.    73. تهذیب الکمال، ج 8، ص 388.    74. تهذیب التهذیب، ج 6، ص؛ 343 الجرح و التعدیل، ج 5، ص؛ 343 اسدحیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، چاپ دوم (بیروت، دارالکتاب العربى، 1390ه') ج 1، ص 154 ـ 155.    75. تهذیب التهذیب، ج 6، ص؛ 343 جامع الرواه، ج 1، ص 367.    76. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 155.    77. تهذیب التهذیب، ج 6، ص؛ 343 محمد ذهبى، سیر اعلام النبلإ، تحقیق حسین اسد، چاپ هفتم (بیروت، موسسه الرساله، 1410ه') ج 6، ص 107 ـ 109.    78. اسماعیل بخارى، التاریخ الکبیر (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى تا) ج 5، ص 405.    79. هدى السارى، مقدمه فتح البارى، ص 592. درباره او و مقام علمى و عبادیش ر. ک: سیر اعلام النبلإ، تحقیق على ابوزید، ج 7، ص 192 به بعد.    80. الجرح و التعدیل، ج 5، ص 343.    درباره ابعادشخصيت زراره چگونه مي توانيم سخن بگوئيم؟ آيانويسندگان هرچندزبردست وباهوش وقملزنان هرچندچيره دست وماهرباشند. مي توانندطي چندجمله وچندصفحه حق سخن رادرباره زراره اداكنند؟ پس مناسب است كه دربيان مقام ومنزلت اوبه احاديثي كه ازائمه هدي به دست مارسيده بسنده كنيم.    آري، دربيان شأن والاي زراره همين بس است كه امام فرمود:    اوتاد روي زمين چهارنفرند: محمدبن مسلم ، بريدبن معاويه ، ليث بختري، وزراره بن اعين.    ونيزامام صادق (عليه السلام)درمقام تجليل وتمجيداززراره فرمود: اي زراره نام تودرميان نامهاي بهشتيان بدون الف ضبط است. زراره عرض كرد: آري ،فدايت گردم،نام اصلي من عبدربه است وزراره لقب من است(2-121) امام صادق (عليه السلام)درحديثي ديگرفرمود: اگرزراره نبود،به گمانم تمام احاديث وآثارپدرم ازبين مي رفت.    روزي امام صادق (عليه السلام)خطاب به فيض بن مختارجعفي كوفي فرمود:    اگرمي خواهي به احاديث وعلوم مابرسي برتوباداين مرد،آنگاه اشاره به زراره كرد.    ودرحديث چهارم فرمود: خداوندزراره رارحمت كند. اگراووامثال اونبودنداحاديث پدرم ازبين مي رفت.   امام رضا (عليه السلام) مي فرمايد: آياكسي همانندزراره دردفاع ازحق سختكوش ومحكمتربوده است؟ اين احاديث وامثال آنهادرمعرفي زراره وبيان فضيلتهاومنزلتهاي اونزداهل بيت ازبيان هرسخنورماهروكلام هرنويسنده زبردستي مفيدتراست.    زراره تنهافقيه نبوده بلكه جامع انواع فضائل وكمالات بوده است.    ابن نديم دراين باره مي نويسد: زراره ازبزرگترين رجال شيعه ازنظر فقاهت علم الحديث دانش وكلام وايدئولوژي بوده است.    نجاشي مي نويسد: زراره شيخ اصحاب مااماميه درعصرخودوجلوترازهمه بوده است.    اومردي قاري،فقيه ،متكلم ،شاعرواديب بوده كه همه فضائل دين ودانش دراوجمع بوده است.    ازابوغالب زراري حكايت شده است كه:    زراره زيباروي تنومندوسفيدپوست بودوهروقت به قصدنمازجمعه بيرون مي آمد. يك عرقچين مشكي برسرمي نهادودرپيشاني اش ميان دوچشم آثارسجده مشاهده مي شدوعصائي هم دست مي گرفت. مردم ازدوطرف صف مي كشيدندومحوتماشاي زيبائي وشكوه اومي شدند. گاهي هم زراره ازكثرت جمعيت تماشاچي مجبوربه بازگشت مي شد.    زراره سخت اهل بحث واهل مناظره بودواحدي نمي توانست بااودرگيربحث شودودربرابرحجت ومنطق واستدلال اومقاومت كند. ولي اخيراً به علت اشتغال به عبادت ازبحثهاي كلامي بازماندوبه هرحال متكلمان شيعي همگي شاگرداويند. پس اگرچه زراره درغالب علوم وفنون عصر خويش مهارت داشته ليكن شهرت اوبيشتردرعلم الفقه است. وهركس دردرياي فقه غوطه بخورد،خواهدديدكه زراره چقدردراين دانش بهره داشته وحتي هيچ بابي ازابواب فقهي خالي ازيك ياچندحديث اززراره نيست.    زراره يكي ازاصحاب اجماع امام باقر (عليه السلام) است كه فقهادرصحت روايتشان ودراقراربرفقاهتشان متفق القولندودورنيست كه زراره فقيه ترين آنان باشد.    زراره به داشتن فضل ودانش وتقرب نزداهل بيت (عليه السلام) معروف بود. وهمين بزرگترين گناه اونزددشمنانش محسوب مي گشت. وهميشه ازاين نظرموردتهديدقرارگرفت. ازاين روامام صادق (عليه السلام)گاهي پشت سرزراره بد مي گفت تاشايدبدين وسيله برخي خطرات راازاودفع نمايد. پس ازاحاديثي كه درطعن اووارداست درهمين زمينه بوده وخودامام صادق (عليه السلام)طي حديثي طولاني پرده ازاين رازكنارزده وفرموده است:    من گاهي حرفهاي بددرباره تومي زنم وبرتوعيب مي گيرم.    شايديدين وسيله خطري راازاودفع كرده باشم. چون دشمنان ماكساني راكه دوست ماهستندونزدمامنزلت دارندآزارواذيت مي كنند.    تااينكه فرمود: پس گاهي ما تو را خدشه دار مي سازيم تادشمنان مااز تو خوششان بيايدو بدين وسيله شروآسیب آنهاراازتوبرطرف مي كنيم.   در فضيلت اين بزرگوار بس است و در مقام عليمي آن ، كه در احتجاجات افراد با امامصادق (ع) امام فرمودند اگر بتوانيد در فقه بر زراره بن اعين غلبه كنيد بر من امام صادق (ع) غلبه كرده ايد.    قاله النجاشي :و كان قارئا فقيها محدثا متكلما شاعرااديبا صادقا   ترجمه روايات در پست بعدي انشالله بيان ميگردد       حديث اول :    مستدرك‏الوسائل 17 314 11- باب وجوب الرجوع في القضاء و الف    ، وَ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع رَحِمَ اللَّهُ زُرَارَةَ بْنَ أَعْيَنَ لَوْ لَا زُرَارَةُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ أَبِي‏    حديث دوم :    رجال‏ابن‏داود 156 619- زرارة بن أعين الشيباني .....    قال فيه الصادق عليه السلام لو لا زرارة لقلت إن أحاديث أبي عليه السلام ستذهب    حديث سوم :    وسائل‏الشيعة 27 145 11- باب وجوب الرجوع في القضاء و الف    جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ ذَمَّ رَجُلًا فَقَالَ لَا قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ وَ لَا قَدَّسَ مِثْلَهُ إِنَّهُ ذَكَرَ أَقْوَاماً كَانَ أَبِي ع ائْتَمَنَهُمْ عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ كَانُوا عَيْبَةَ عِلْمِهِ وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ هُمْ عِنْدِي مُسْتَوْدَعُ سِرِّي وَ أَصْحَابُ أَبِي حَقّاً إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِأَهْلِ الْأَرْضِ سُوءاً صَرَفَ بِهِمْ عَنْهُمُ السُّوءَ هُمْ نُجُومُ شِيعَتِي أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً (هُمُ الَّذِينَ أَحْيَوْا) ذِكْرَ أَبِي ع بِهِمْ يَكْشِفُ اللَّهُ كُلَّ بِدْعَةٍ يَنْفُونَ عَنْ هَذَا الدِّينِ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْغَالِينَ ثُمَّ بَكَى فَقُلْتُ مَنْ هُمْ فَقَالَ مَنْ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ (وَ عَلَيْهِمْ رَحْمَتُهُ) أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً بُرَيْدٌ الْعِجْلِيُّ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ زُرَارَةُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ    حديث چهارم :    وسائل‏الشيعة 27 143 11- باب وجوب الرجوع في القضاء و    الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً أَرْبَعَةٌ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ وَ زُرَارَةُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ الْأَحْوَلُ وَ هُمْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً       حدیث اول :    امامصادق (ع) فرمودند: خدا رحمت کند زراره را اگر زراره نبود احادیث پدرم کهنه میشد    حدیث دوم    امام صادق (ع) فرمودند: اگر زراره نبودهر آیینه احادیث پدرم از بین میرفت    حدیث سوم :    امام (ع) در توصیف اصحاب پدرشان چنین میفرماید که همانا اینان امروز در نزد من امانتداران سر من هستم و اینان اصحاب حقیقی پدرم هستند و هنگامیکه خداوند به اهلزمین اراده سوء و عذابی کند به واسطه اینان برطرف میکند اینان ستارگان شیعیان من هستند چه مرده شان و چه زنده شان و به واسطه ایشان هست که هر بدعتی از این دین وباطل کردن مبطلین و تاویل غالین را از بین میبرد    سپس امام گریه کردند    گفتم فدایتشوم اینان چه کسانی هستند؟    فرمودند:برید عجلی و ابوبصیر و زراره بناعین و محمد بن مسلم    حدیث چهارم :    امام صادق ع) فرمودند: محبوبترین مردم بهسوی من چه مرده ایشان و چه زنده ایشان در نزد من 4 نفر هستندبُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَالْعِجْلِيُّ وَ زُرَارَةُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ الْأَحْوَلُ و اینانمحبوبترین افراد چه مرده و چه زنده شان در نزد من هستند   زراره بن اعین از شاگردان و اصحاب بزرگ امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بود.   او از راویان بزرگ حدیث بود و در نقل روایات از امامان بسیار دقت و احتیاط داشت. امام صادق علیه السلام در مورد او فرموده بود:«اگر او نبود، روایات پدرم به زودی از بین می‌رفت.»   و هنگامی که یونس بن عمار روایتی از امام باقر علیه السلام را به نقل از زراره خدمت امام صادق بیان کرد، امام فرمود:«برای ما جایز نیست آنچه را زراره از امام باقر روایت نموده است رد کنیم.»   روزی امام صادق علیه السلام به او فرمود:«ای زراره نام تو در نام های اهل بهشت بی الف است.»   گفت:«بله، فدایت شوم. اسم من «عبد ربه» است و به زراره ملقب شده ام.»   خودش می گفت:«با هر حرفی که از امام صادق می‌شنوم بر ایمانم افزوده می شود.»   زراره مردی درشت اندام و سفیدرو بود و هنگامی که به نماز جمعه می‌رفت کلاهی بر سر داشت، و اثر سجده بر پیشانیش زیبائی و جلال او را دوچندان می‌کرد. دست بر عصا راه می رفت و مردم به تماشای او می ایستادند. کسی قدرت مباحثه با او را نداشت و در مناظره بر همه پیروز می‌شد.   روایات فراوانی در فضائلش نقل شده است. برخی روایات نیز در مذمت او وارد شده اما این گونه روایات به دلیل حفظ جان او بوده است، چرا که ممکن بود مورد خشم حاکمان ستمکار عباسی واقع شود.   امام صادق علیه السلام در پیامی به او همین مطلب را فرمود:«تو را برای حفظ جانت مذمت می کنم - همان گونه که حضرت خضر کشتی محرومان را سوراخ و معیوب می‌نمود تا پادشاهی که در حال غصب کشتی‌های مردم بود از آن کشتی‌ صرف‌نظر کند.»   زراره حدود 2 ماه پس از شهادت امام صادق علیه السلام وفات یافت.   آل اعين، خاندان شيعي مذهب در كوفه هستند. اين خاندان از زمان امام سجّاد عليه السلام تا غيبت كبرا همراه أهل بيت عليهم السلام بوده اند. أعين به معناي گشاده چشم است و پدر زراره أعين بن سنسن غلامي رومي بود كه مردي از قبيله بني شيبان او را در شهر حلب خريداري و پس از آموختن قرآن و معالم دين وي را آزاد كرد. فرزندان أعين همگي از دانشمندان بزرگ شيعه هستند. نام زراره درخشنده تر و پرآوازه تر از فرزندان ديگر اعين است.   زراره حدود سال 80 ه ق متولد شد و در سال 150 ه ق كمتر از دو ماه پس از شهادت امام صادق عليه السلام درگذشت و از ياران مخلص و راويان سرشناس امام باقر و امام صادق عليهماالسلام بود.   او از فقه، حديث، كلام، أدب و شعر بهره برده است، أمّا تخصص وي بيشتر در فقه است. بابي از ابواب فقه نيست مگر اينكه حديثي از زرارة در آن موجود باشد. بيش از دو هزار حديث از طريق زرارة در آثار مهم شيعه يافت مي شود.   زرارة از مرداني است كه شايستگي و معرفت او موجب شد تا كتاب امام علي عليه السلام با املاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و دست خط امام و حاوي تمام احكام حلال و حرام الهي را مشاهده كند. امام باقر عليه السلام بهشت را به زراره بشارت داد و فرمود: «بر خدا حق است كه تو را در بهشت جاي دهد.» امام صادق عليه السلام نيز او را از فروتنان دانست و به او وعده بهشت داد.   دانشمندان علم رجال نيز او را به نيكويي ستوده اند. نجاشي رجال شناس معروف شيعه مي گويد: «زراره، بزرگ و استاد اصحاب ما، فقيه، متكلّم، شاعر، اديب و استاد علم قرائت بود و همه معيارهاي فضيلت شخصي و ديني در او جمع بوده است. راستگو، مورد اعتماد و در زمان خويش بر همه اصحاب مقدم بود.   زراره تأليفات بسياري داشته است، امّا فقط كتاب الاستطاعة والجبر والعهود به نام او ثبت شده است. هشام بن سالم، عمر بن أذينه، جميل بن درّاج از جمله مشايخ او هستند و بسياري همچون بكير بن أعين، حمران بن أعين و... از او روايت نقل مي كنند.   او را جز صحابه و شاگردان بزرگ امام باقر (عليه السلام) به شمار آورده اند. از راويان بزرگ حديث بود كه در نقل روايات از امامان ، بسياردقت و احتياط داشت .    امام صادق (عليه السلام) درباره او فرمود :«اگر او نبود روايات پدرم به زودي از بين مي رفت.» هنگامي كه يونس بن عمار روايتي از امام باقر(عليه السلام) را به نقل از زراره ، خدمت امام صادق (عليه ال


مطالب مشابه :


بن تن

خلاصه ی بن تن مجموعه 10 قسمت سوم: بن و پدربزرگ و گون به جایی می رسن که پدربزرگ بن برای اولین




پایان فصل اول "بن تن" منتشر شد

پایان فصل اول "بن تن ( جوانه پویا به مناسبت اخرین قسمت فصل اول بن تن قسمت آخر فصل




حارث بن اعور هَمدانی- قسمت سوم

حارث بن اعور هَمدانی- قسمت عمرم به آخر که باطل لباس حق را بر تن کرده نمی




هری پاتر به نقد کارگرادان های ایرانی

بن تن و بن تن در قسمت جدید هری پاتر خب آخر همه سریالهای تلویزیونی که مشخص است. عشق




حارث بن اعور هَمدانی- قسمت چهارم

حارث بن اعور هَمدانی- قسمت ام نه مأمور تن مسائل گوناگون فصل الخطاب و سخن آخر




زراره بن اعین- قسمت اول

زراره بن اعین- قسمت اول بعضى به جاى دو نفر آخر و زراره را چند تن اولاد بود از




برچسب :