هنرمند خلاق نهاوندی

منصور گودرزدشتی

همشهری هنرمند و مبتکر، جناب آقای منصور گودرزدشتی در سال‌های اخیر همکاری‌های ارزشمندی را با مؤسسه‌ی فرهنگی علیمرادیان، از جمله در خصوص هنر مجسمه‌سازی شروع کرده‌اند و هم‌چنان ادامه دارد

همشهری هنرمند و مبتکر، جناب آقای منصور گودرزدشتی در سال‌های اخیر همکاری‌های ارزشمندی را با مؤسسه‌ی فرهنگی علیمرادیان، از جمله در خصوص هنر مجسمه‌سازی شروع کرده‌اند و هم‌چنان ادامه دارد. ضمن تشکر از این همکاری‌ها، مجدداً از ایشان سپاس گزاریم که با شرکت در این مصاحبه ناگفته‌های فراوانی از پیشینه‌ی عکاسی نهاوند و هنرهای مرتبط با آن را برای خوانندگان محترم مجله بیان داشتند. امیدواریم، همان‌طور که در مصاحبه نیز اشاره کرده‌اند، در فرهنگان شماره‌های بعد، جلوه‌هایی از تاریخ معاصر نهاوند را نیز از طریق آرشیو عکس و فیلم‌های مستندی که در اختیار دارند، ارائه دهند و هر چه بیش‌تر این شهرستان تاریخی و اصیل را معرفی کنند.

«فرهنگان»

لطفاً خود را معرفی فرمائید.

من منصور گودرزدشتی هستم متولّد هجدهم اسفند ۱۳۳۱ شمسی در شهرستان نهاوند (کوچه ذکائی). پدرم مرحوم ابوالقاسم و مادرم مرحومه انار قیاسی است. مرحوم پدرم کاسب بود و مغازه‌اش در خیابان اصلی شهر قرار داشت. او اکثر اوقات در حال مطالعه‌ی قرآن کریم و کتاب­های دیگر بود. وی، جمعاً ده فرزند (نه برادر و یک خواهر) از دو همسر داشت (هفت پسر از مادرم و دو برادر و یک خواهر از همسر دومش به نام مرحومه‌ی نیرّه رستمی).

با توجه به موقعیت اجتماعی و هنری برادرانتان، کمی هم از آنان بگوئید.

برادر بزرگم نورالدین گوردزشتی متولد ۱۳۱۷ شمسی است. وی در سال­های نخست­وزیری مرحوم دکتر مصدق از فعّالان سیاسی نهاوند بود و پس از مهاجرت از نهاوند به این مبارزات هم‌چنان ادامه داد. در سال ۱۳۴۴ مجدداً به نهاوند بازگشت و در عکاسی بابک مشغول به کار ­شد. او در سال ۱۳۴۷ به جرم تشکیل یک گروه سیاسی توسط ساواک استان همدان دستگیر شد و پس از حدود هشت ماه از زندان همدان آزاد ­گردید. اما به سبب تأثیرات سوء این گرفتاری، بیماری سل ایشان، که از یک سال قبل به آن مبتلا شده بود، شدت یافت. او پس از مدت­ها مداوای بی‌نتیجه در سال ۱۳۵۲ راهنمایی شد که برای ادامه­ی معالجه به اسرائیل رود و رفت. در آن‌جا مورد عمل جراحی قرار گرفت و ما را توسط نامه از بهبودی و موفقیت جراحی خود مطلع نمود، ولی پس از چند روز به طور ناگهانی و مشکوک درگذشت. ایشان بیش‌تر اهل شعر و ادب و مطالعه و فعالیت­های سیاسی بود.

برادر دوم من عابدین گودرزدشتی افسر ارتش بود که پس از انقلاب نیز در ارتش جمهوری اسلامی چندین سال در پست­های مختلف خدمت کرد و حدوداً سال ۱۳۶۳ با درجه‌‌ی سرهنگی از خدمت بازنشسته شد. ایشان نیز از زمانی که به یاد دارم اهل فکر و مطالعه و کتاب بوده و هست. در گفتن شعر نیز بسیار پراحساس است و قلمی مؤثر دارد.

برادر دیگرم سهم­الدین است که مدتی به کار گچ‌بری مشغول بود و حالا بازنشسته دخانیات است و برادر دیگر مرحوم محمد رسول است، که از دانش­آموزان تیزهوش و نخبه­ی نهاوند بود. او جزء اولین گروه مهندسین کامپیوتر ایران بود که در سال ۱۳۵۳ از دانشگاه شریف فعلی (آریامهر سابق) دانش آموخته (فارغ‌التحصیل) شد و به کار مشغول گردید اما با کمال تأسف در سی سالگی در اثر سانحه‌ی تصادف رانندگی شب عید ۱۳۵۶ درگذشت.

برادر دیگرم غفور گودرزدشتی است، که اکنون بازنشسته­ ی آموزش و پرورش و ساکن تهران است. بعد از خودم محمدرضا (شاپور) است که دیپلمه و از هنرمندان عکاسی نهاوند است. بعد ناصر است، که دیپلمه و سهام‌دار در شرکت پرورش ماهی (گاماس ماهی) است. ایشان نیز گاهی دست به قلم است و نمایش‌نامه و پیس­های نمایشی چند قسمتی می­ نویسد.

تنها خواهر عزیزمان فاطمه در آزمایشگاه دکتر آقائی نهاوند به کار مشغول است. و علی آخرین فرزند این خانواده، هنرمندِ عکاسی است که در کار عکس­ه ای پرتره قدیم و جدید ذهنی خلاّق دارد.

مربوط به دوره­ی ابتدایی، دبستان پهلوی سابق (نهاوند،‌ سال ۱۳۴۲)

اما خودم، از شروع کلاس ششم ابتدائی و ضمن تحصیل، به کار عکاسی مشغول بوده‌‌ام و نقاشی نیز ساعات فراغتم را پر کرده است. از کلاس نهم نقاشی رنگ روغن را به طور جدّی شروع کردم و هم‌چنان ادامه دارد. اشتغال من به عکاسی باعث شده بود که در تحصیل  و درس مشکل داشته باشم، به طوری که در سال ۱۳۴۸ مجبور به ترک تحصیل شدم.

مربوط به دوره­ی متوسطه، دبیرستان آریا سابق (سال ۱۳۴۷)

پس از گذراندن دوره‌ی خدمت وظیفه (در سال ۱۳۵۲) و چندین سال کار، در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ فوق دیپلم از دانشسر‌ای راهنمائی همدان، همزمان با کار عکاسی، به عنوان دبیر ادبیات در دبیرستان شهدا مشغول تدریس شدم و در سال ۶۴، به دلیل مشغله و ضرورت کار بیش‌تر در عکاسی، شغل دبیری را رها کردم.

حدوداً اواخر دهه‌ی ۶۰ به طور جدّی زیر نظر استاد محمدتقی قیاسی به مشق و تمرین خوش‌نویسی نیز پرداختم و پس از اخذ مدارک خوش، عالی و ممتاز، با هدف تمرین و جلای روح و رسیدن به آرامش، ساعاتی به خوش‌نویسی می‌پردازم. ضمن این‌ها حدود ده سال است که هنر مجسمه­سازی بیش‌تر از هر هنر و مشغله­ای مرا مجذوب کرده است و اغلب اوقات به این هنر مشغولم و تمام ذهن و روح و فکر مرا به خود جلب کرده است.

در سال ۱۳۶۲ با دختری از اقوام نزدیک (خانم فاطمه جعفریان) ازدواج کردم و حاصل این ازدواج دو فرزند است. کاوه (متولد ۱۳۶۲، دانش آموخته‌ی دانشگاه و مشغول به خدمت سربازی) و مهراوه (متولد ۱۳۷۱ و دانش‌آموز دبیرستان). همین‌جا فرصت را مغتنم می‌شمارم و از فداکاری‌ها و زحمات همسرم در طول سال‌ها زندگی مشترک سپاس‌گذاری می‌کنم.

آقای دشتی، تا جایی که می­دانیم حرفه­ی اصلی شما عکاسی است. اما می­بینیم که با چه علاقه و پشتکاری فعالیت­های هنری دیگری نیز دارید (نقاشی، خوش‌نویسی و مجسمه­ سازی). لطفاً توضیح دهید چگونه وارد این عرصه‌ها­ی هنری شدید؟

آن طور که به تجربه برایم محرز شده است، فکر می­کنم انسان با یک سری توانائی و ضعف­ها پا به عرصه وجود می­گذارد و تا پایان عمر این نقاط قوّت و ضعف، خودآگاه و ناخودآگاه، خمیرمایه‌ی اصلی وی در انتخاب راه­های آینده‌ی او می‌شوند و در ادامه، با کسب تجربیات شخصی و استفاده از تجربیات دیگران آن استعدادها از قوّه به فعل درمی‌آیند.

بنابراین، انسان هر چه به این خواسته­ های درونی و استعدادها بهتر پاسخ دهد بیش‌تر به تعادل روحی روانی می‌رسد و در زندگی بیش‌تر احساس رضایت می­کند. اگر این تمایلات درونی بدون پاسخ بماند انسان از آن احساس تعادل و رضایت دور می­شود. انتخاب و تلاش در رشته ­های هنری نیز از این قاعده مستثنا نیست.

با ذکر این مقدمه، می‌خواهم بگویم انتخاب‌های هنری من چنین زمینه‌هایی داشته است از جمله نقاشی از دوران کودکی و بعد از دبستان همیشه برایم جذابیتی خاص داشته و هر موقع فرصتی پیش می‌آمده است به آن مشغول می‌شدم و اوقاتم را با آن پر می‌کردم. با یک مداد و برگی کاغذ و اشتیاق به هنر نقاشی همه­ی لذت زندگی را تجربه کرده­ام و تا آن‌جا که به یاد دارم این احساس در بین بقیه‌ی اعضای خانواده و برادرانم نیز وجود داشته است، ولی به علت نبودن زمینه­ی رشد در نهاوند هیچ‌کدام در ادامه، پیشرفت قابل توجهی نداشته و فقط به طور تفنّنی به کارهای هنری پرداخته ­اند.

برادرم سهم ­الدین گودرزدشتی را دوستانی که می­ شناسند به یاد دارند که در هنر گچ­بری دارای چه استعدادی است و آثار زیبا و ارزشمندش را حتماً دیده­اند. ایشان مدتی نیز نقاشی می­کرد. برادر دیگرم مرحوم مهندس رسول و برادر دیگرم غفور بیش‌تر اوقات فراغتشان را به نقاشی و طراحی می ­گذراندند.

شانس بزرگی که بعد از دوران کودکی و دبستان نصیب من ­شد آشنائی با استاد محمود غلامی همشهری هنرمند بود. حدوداً بین سال­های ۴۶ تا ۴۸ ایشان، که با برادرم مرحوم نورالدین گودرزدشتی دوستی و مراوداتی داشت، بیش‌تر کارهای هنری خود را در محل عکاسی انجام می­داد و این فرصت مغتنمی شد تا من هم در حد توان از هنر ایشان بهره بگیرم و عملاً شاگردی خود را به ایشان تحمیل نمایم و برای اولین بار با رنگ و بوم نقاشی آشنا شوم. ایشان در آن مدت در کار رنگ عکس نیز به عکاسی بابک کمک می­کرد.

آقای غلامی به جز نقاشی گاهی با تراش گچ یا استفاده از موم مجسمه­سازی تندیس یا سردیس­ هایی می­ ساخت. من هم با دقت کارهای ایشان را پی می­گرفتم و در پرورش هنری خودم از آن‌ها استفاده می­کردم. بنابراین، به همین سادگی، اگر انجام این کارها را هنری بدانید، من وارد این عرصه شدم.

آیا غیر از آن‌ها که نام بردید، در زمینه­ های دیگر هنر هم علاقه و احیاناً دستی دارید، مثلاً موسیقی، شعر و …؟

خیر، ولی به شعر و موسیقی بسیار علاقه­ مندم و از آثار موسیقی مورد علاقه‌ی خودم و شعر شعرای قدیم و جدید لذت می­برم.

بگذارید با عکاسی شروع کنیم. چگونه وارد حرفه عکاسی شدید؟ معمولاً هنر و حرفه عکاسی را از طریق کارهایی که عکاسان پرتره که به اصطلاح عکس گرفتن برای شناسنامه و کارت شناسایی و گذرنامه و .. است می­ شناسند. شاید بشود گفت این نوع عکس‌ها جزء روزمره­ترین انواع عکاسی است. به همین جهت در جایگاه خودش دارای اهمیت است. لطفاً از سابقه­ ی حرفه­ ای در نهاوند و سابقه­ ی تاریخی آن برای ما بگوئید. از کجا و توسط چه کسانی شروع شد؟

برادر بزرگم مرحوم نورالدین گودرزدشتی حدوداً در نیمه­ی دوم دهه‌ی سی در تهران، بعد از تغییر چندین شغل، نزد آقای هوشنگ شاهرخی به فراگرفتن هنر عکاسی پرداخت و پس از مدتی برای ادامه­ی این شغل در سال ۱۳۴۴ به نهاوند بازگشت و در عکاسی بابک، که آن زمان عکاسی بوعلی نام داشت و متعلق به آقای هوشنگ امینیان بود، به کار عکاسی مشغول شد.

من هم، با این‌که دوازده سال بیش‌تر نداشتم، ضمن تحصیل نزد ایشان مشغول کار شدم و چون این حرفه ذاتاً حال و هوای هنری داشت و دارد مرا مجذوب خود کرد، به طوری‌که ظرف مدت کوتاهی در همان ماه­های اولیه سخت­ترین بخش عکاسی (رتوش) را، در عین ناباوری برادرم، یاد گرفتم، تا آن‌جا که این کار مشکل را به من سپرد و من به طور حرفه­ای به کار عکاسی مشغول شدم و هم‌چنان ادامه دارد.

در مورد سابقه­ ی تاریخی این شغل در نهاوند، فکر می­کنم باید جداگانه تحقیق مفصل صورت گیرد و بهتر است آن را به فرصتی جداگانه و مجالی دیگر و شاید به پیش‌کسوتان این شغل واگذار ­کنیم. در عین حال، آن چه را که خودم در این مدت چهل و چند ساله دیده یا اطلاع کسب کرده­ ام، در حدی که حافظه ­ام یاری کند، به طور گذرا به عرض می­رسانم.

حدوداً ده سال پیش، عکسی بسیار قدیمی (شاید مربوط به هشتاد سال پیش) دیدم که عکس چند نفر از ملاّکین طایفه‌ی یاوری سلگی را نشان می­داد که با کیفیتی بسیار عالی (نسبت به قدمت آن) گرفته شده و با خط نسخ زیبا نام «یدالله عکاس» کنار عکس چاپ شده بود. با کنجکاوی من، صاحب عکس که خود جزء افراد سوژه‌ی عکس بود اطلاعاتی از عکاس آن در اختیارم گذاشت که برایم بسیار جالب بود و کاملاً تازگی داشت و متوجه شوم که تا آن زمان از تاریخ شروع عکاسی در نهاوند بی­ خبر بوده­ ام.

مرحوم حاج سید یدالله فاطمی

بنابراین اطلاعات[۱]، شاید اولین عکاسی که در نهاوند به این حرفه اشتغال داشته مرحوم حاج آقا یدالله فاطمی (پدر آقایان کمال و جمال فاطمی) بوده است. از این‌رو، برای کسب اطلاعات بیش‌تر خدمت آقای جمال فاطمی رسیدم. ایشان، ضمن در اختیار گذاشتن اطلاعاتی مختصر، قرار گذاشتند برای گرفتن اطلاعات مفصل­ تر به همراه آقای جعفر شهبازی مسئول مؤسسه­ ی فرهنگی در نهاوند خدمت همسر مرحوم حاج آقا یدالله برسیم تا با ایشان در این مورد مصاحبه ­ای داشته باشیم. ولی با کمال تأسف ایشان قبل از انجام این مصاحبه دار فانی را وداع گفت و به دیدار حق شتافت، که خیلی متأسف شدیم.

اما طبق اطلاعات آقای جمال فاطمی، پدر مرحومش (حاج آقا یدالله) در یک سفر حج، چون در موقع مقرر مناسک حج به مکه‌ی مکرمه نمی‌رسد مجبور می­شود یک سال در مدینه اقامت کند. وی در طول این یک سال بیکار نمی­ماند و در یکی از عکاس‌خانه­های آن‌جا مشغول به کار می­شود و این حرفه را یاد می­گیرد. بعد از این سفر، وی لوازم مورد نیاز عکاسی را از تهران تهیه می‌کند و شاید به عنوان اولین عکاس نهاوندی چندین سال به کار عکاسی مشغول می­شود. ولی بعداً این حرفه را رها می­کند.

این سال‌ها زمانی بوده که هنوز عکس­های پرسنلی مورد نیاز ادارات مرسوم نبوده است. با این اوصاف، دو عکس به جای مانده از قلعه‌ی نهاوند، که قلعه را فرسوده­تر و خراب‌تر از عکس قبلی نشان می­دهند و زیر آن عکس­ها به خط زیبای نسخ به معرفی سر در قلعه و تخته پل آن پرداخته‌اند، باید از کارهای ماندگار آن مرحوم باشد. روحش شاد و یادش گرامی باد. توضیحاً یادآور می­شوم ایشان چون در مقایسه با سایرین وضعیت مالی خوبی داشت برای کسب درآمد عکاسی نمی­کرد.

اما آن چه خود از زمان تحصیل ابتدائی به یاد دارم به این شرح است. در نهاوند همزمان سه واحد عکاسی وجود داشت:

اولی متعلق به «جلال عکاس»، یعنی مرحوم جلال نادعلی بود. او در حیاط بزرگ منزلش، که سنگ‌فرش بود، عکاسی می­کرد.

مرحوم جلال نادعلی

دومی متعلق به آقای حمید ظفری بود که در آموزش و پرورش به تدریس هنر و    کارهای دستی اشتغال داشت

استاد حمید ظفری

 

سومی به عکاسی حوض ماهی معروف بود و بعداً به عکاسی لادن تغییر نام پیدا کرد. این عکاسی به مرحوم حاج سردار قیاسی مربوط بود. ایشان هم در منزلش که ابتدای کوچه ذکائی قرار داشت، فعالیت می­کرد.

خانم پروانه طالبیان (قیاسی)

مرحوم صحبت­الله (سردار) قیاسی

ناگفته نماند چون مرحوم حاج سردار قیاسی خود مأمور شهربانی و مسئولیت عکاسی شهربانی را به‌عهده داشت این عکاسی را بیش‌تر همسرشان اداره می­کرد. از این جهت شاید همسر حاج سردار اولین زن عکاس نهاوندی محسوب می­شود. این عکاسی‌ها هر سه در محدوده­ ی بین کوچه­ ی حاج خدارحم و بازار چهارسو قرار داشتند و بیش‌تر از ابزار و دوربین بسیار ساده‌ی قدیمی و از کاغذ عکاسی (بَدَل عکس) به جای فیلم، استفاده می­کردند.

شروع کار عکاسی آنالوگ (عکاسی با نگاتیو) با استفاده از دستگاه پیشرفته­تر آن زمان، از آن‌جا شروع می­شود که آقای هوشنگ شاهرخی، هنرمند عکاس نهاوندی در سال­های دهه ۳۰ این شغل را در عکاسی هولیوود لاله­ زار آموزش می­بیند و بعد از مدتی کار در آن‌جا عکاسی شبرنگ را در خیابان سلسبیل تهران دایر می­کند و به همراه برادر خود هنرمند عکاس، آقای اکبر شاهرخی، به این حرفه مشغول می­شوند.

در ادامه­ ی کار ایشان، اول مرحوم ابراهیم موسوی و بعد برادر بزرگم مرحوم نورالدین گودرزدشتی هنر عکاسی را نزد ایشان یاد می­گیرند و حدوداً در سال ۱۳۳۹ آقای ابراهیم موسوی اولین عکاسی را به شکل و فرم مغازه‌ی عکاسی به نام عکاسی شبرنگ میدان شاهپور (میدان شریعتی کنونی) دایر می‌کند و آقای یدالله بحیرائی به عنوان کارگر با ایشان همکاری می­نماید. بعداً ایشان نیز به عنوان یدالله عکاس معروف می‌شود و چندین سال این حرفه را در عکاسی بابک ادامه می‌دهد. وی سال ۱۳۵۳ عکاسی آرش را دایر می‌کند و چند سال بعد به تهران مهاجرت می‌نماید.

عکاسی شبرنگ در نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۴۰ توسط آقای فرهنگ مقیمی، صاحب آن وقت عکاسی شبرنگ، به نام عکاسی فرهنگ تغییر نام می‌دهد و هم اکنون به همین نام توسط آقای مهدی یونسی، که خود این شغل را نزد مرحوم ابراهیم موسوی یاد گرفته و مدت کوتاهی نیز در عکاسی بابک اشتغال داشته است، اداره می­شود.

در سال ۱۳۴۱ آقای هوشنگ شاهرخی با سرمایه ­گذاری آقای هوشنگ امینیان (خبرنگار) عکاسی بابک فعلی را به نام عکاسی بوعلی دایر می­نماید و پس از دو سال کار در نهاوند مجدداً به تهران مهاجرت می­کند و یک سال این عکاسی توسط یک نفر عکاس تهرانی به نام منوچهر محبوبی اداره می­شود. سپس، همان‌طور که قبلاً اشاره شد، در سال ۱۳۴۴ برادر مرحوم من سرپرستی و اداره‌ی عکاسی بوعلی را به عهده می‌گیرد.

وی پس از فوت زنده ­یاد غلامرضا تختی، قهرمان ملی ایران، در سال ۱۳۴۶ ابتدا در مسجد سرِ خیابان به یاد او مجلس ترحیم برگزار می­کند. سپس، نام عکاسی را به افتخار ایشان به نام فرزند شادروان تختی به عکاسی بابک تغییر می‌دهد، که هم‌چنان با همین

مرحوم صادق نادری

نام اداره می­شود. ناگفته نماند اوایل دهه‌ی ۴۰ نیز مرحوم صادق نادری در قسمت انتهایی مغازه‌ی لوازم­ التحریر فروشی­اش به ظهور و چاپ فیلم­های خانوادگی اهالی شهر مشغول می‌شود. مدت کوتاهی نیز آقای حاج عباس خرمی مدیر کنونی مؤسسه‌ی فرهنگی علیمرادیان، ضمن تحصیل، در زمینه­ی ظهور و چاپ با ایشان همکاری می­کرد. ایشان مدتی نیز در منزل مسکونی خودشان این کار را به طور محدود ادامه می‌داد. چند سالی است مغازه‌ی لوازم­التحریر فروشی مرحوم صادق نادری توسط فرزند ایشان آقای صدرالدین نادری به یکی از مراکز ظهور و چاپ عکس رنگی تبدیل شده است.

از آن‌جا که آقای هوشنگ شاهرخی خود عکاس و هنرمندی خلاق بوده و هست شاگردان ایشان نیز، که این حرفه را در نهاوند دنبال کرده­اند، اصولاً به شغل عکاسی نگاهی هنرمندانه و خلاق داشته ­اند و به همین جهت حرفه‌ی عکاسی این شهرستان طی همه­ ی این سال­ها از جایگاه و شأن خاصی برخوردار بوده است و ان‌شاء­الله این چنین نیز ادامه خواهد یافت.

مرحوم صادق نادری

علاوه بر افراد نام‌برده افراد دیگری نیز هستند که از سال­های قبل به این حرفه مشغول­ اند. یکی از ایشان آقای حمید قیاسی پسردائی این جانب است. ایشان در نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۴۰، پس از چندسالی آموزش و فعالیت در عکاسی بابک، عکاسی سایه را در خیابان حافظ دایر می‌کند و همان‌جا مدتی نیز با آقای کرمخدا پوراسد همکاری می­نماید. چند سالی نیز در عکاسی آرش به این شغل ادامه می‌دهد و حدوداً اوایل دهه‌ی ۶۰ پس از مهاجرت به تهران هم‌چنان به عکاسی اشتغال دارد. هم اکنون عکاسی آرش با همین نام با مدیریت­ آقای بهرام رحیمی اداره می­شود.

دیگری آقای عزیزاله سیف است، ایشان نیز از سال ۴۶، پس از آموزش و کار در عکاسی بابک، مدتی در تهران در عکاسی سیما نزد آقایان شاهرخی به کار مشغول می‌شود. سپس، در نهاوند در عکاسی سیما با برادرش آقای ذبیح­ اله سیف به عکاسی ادامه می‌دهد و ظاهراً مدتی است که از این حرفه دست کشیده است.

آقای کرمخدا پوراسد، پسرخاله‌ی این‌جانب، در همان سال­های نیمه دوم دهه‌ی ۴۰، پس از مدتی کار در عکاسی بابک مدتی نیز از طرف عکاسی بابک به کار عکاسی آماتوری مشغول می‌شود، که حاصل این فعالیت وجود یک آرشیو ارزشمند از اتفاقات شهری و عکس­های یادگاری کسبه، جشن­ها و مناسبت­های ادارات و آموزشگاه­ها و مخصوصاً عکس­های سیل سال ۴۸ نهاوند است. این آرشیو امید است در زمان مناسب مورد استفاده قرار گیرد.

ایشان، پس از مدتی همکاری با آقای حمید قیاسی در عکاسی سایه در خیابان حافظ و تغییر مکان آن به چند نقطه ­ی دیگر شهر، به محدوده­ ی مسجد جوانان نقل مکان می‌کند و به همراه و با شراکت آقای قاسم نصرتی، که سال­ها پیش مدت کوتاهی در عکاسی بابک به کار مشغول بوده و هم اینک بازنشسته‌ی نیروی هوایی است، به کار مشغول می‌شود.

آقای غلام نصرتی هنرمند عکاس، نقاش و خطاط، که کار عکاسی را در سال­های دهه‌ی چهل در تهران آموزش دیده بود، بعد از انقلاب ضمن استخدام شدن و کار در شهرداری نهاوند، کار رتوش را برای تعدادی از عکاس­های این شهرستان به عهده می‌گیرد، که با رواج عکاسی دیجیتال به این حرفه خاتمه می‌دهد.

آقای سیدمهدی سیفی، که در دبیرستان آریا با ایشان آشنا شدم، پس از مدتی آموزش و کار در عکاسی بابک در سال ۵۱ یک واحد عکاسی به نام عکاسی پارس با شراکت آقای ابراهیم سیف در محدوده­ی معروف به محله‌ی یهودی‌ها دایر می‌کند. وی پس از مدت کوتاهی به استخدام مخابرات می‌آید و از این حرفه دست می‌کشد.

آقای علی مالمیر، پس از چند سال کار در عکاسی بابک و مدتی در عکاسی سامان (که آن موقع توسط استاد قاسم بابائی خیاطی را به عکاسی تبدیل کرده بود)، مشغول به کار می‌شود. سپس عکاسی افشین را به همراه برادر بزرگ‌ترش مرحوم آقای حسین مالمیر، که تا آن زمان مغازه‌ی آرایشگری داشت، دایر می‌کند. پس از مدتی، با رها کردن این عکاسی، عکاسی تک­رخ را دایر می‌نماید و هم‌چنان در همان‌جا به کار مشغول است.

مرحوم ابوالحسن سیفی، که قریحه­ ی نقاشی هم داشت، عکاسی الهام را در دهه­ی ۵۰ به کمک برادر عکاسش آقای سیدمهدی سیفی دایر می‌کند چند سال بعد، متأسفانه از دنیا رخت می‌بندد و این عکاسی هم تعطیل می‌شود.

آقای رضا سردار، در دهه‌ی ۵۰، پس از مدت کوتاهی آموزش در تهران، عکاسی لیدو را در خیابان قیصریه دایر می‌‌نماید، اما پس از چند سال کار آن را تعطیل می‌کند و از این حرفه دست می‌کشد.

آقای جلیل سیاوشی، پس از مدتی کار و آموزش دیدن در نزد آقای کرمخدا پوراسد، چند سالی در یکی از شهرستان‌های استان لرستان به عکاسی می‌پردازد. ایشان چندین سال است که با خرید عکاسی سامان هم‌چنان به این حرفه اشتغال دارد.

مرحوم محمد قضاوتی، پس از مدتی کار در عکاسی فرهنگ و دایر نمودن یک واحد عکاسی، به علت بیماری کم‌ خونی متأسفانه در سن جوانی به دیار باقی می‌شتابد.

آقایان محمدرضا (شاپور) و علی گودرزدشتی (برادرانم)، که از سال­های اولیه عکاسی بابک، ضمن دیدن آموزش، به حرفه‌ی عکاسی اشتغال دارند و هم‌چنان این حرفه را در نهاوند ادامه می‌دهند. آقای رحمت­الله قیاسی، از اواسط دهه‌ی ۵۰،در عکاسی بابک نزد خودم آموزش می‌بیند و به کار مشغول می‌شود. ایشان، چند سال بعد، عکاسی هما را دایر می‌کند و همان‌جا مشغول به کار می‌شود.

مرحوم نعمت­ اله قیاسی، برادر خانم سردار قیاسی (صاحب عکاسی لادن)، که از کسبه‌ی قدیمی بازار (چهارسو) کوچه‌ی ذکائی بود، تغییر شغل می‌دهد و به کمک فرزندانشان عکاسی خاطره را در خیابان قیصریه دایر می‌کنند و چندین سال به حرفه‌ی عکاسی مشغول می‌شوند.

مرحوم فرهاد گودرزی مدتی در عکاسی بابک آموزش می­بیند و سپس به کار مشغول می‌شود. وی، پس از مدتی کار در عکاسی­های بروجرد، عکاسی ندا را دایر می‌کند، ولی چندی بعد آن را تعطیل می‌کند و از این حرفه دست می‌کشد. ایشان در جوانی از دنیا می‌رود. چندی بعد، این عکاسی توسط آقای امیر ابوالقاضی بازگشایی می­شود.

آقای عباس بیات دوست و همکارم مدت کوتاهی نزد آقای فرهاد گودرزی به کار مشغول می‌شود و از پایان دوره‌ی سربازی تاکنون سال­هاست که در عکاسی بابک همکار این‌جانب است.

آقای جواد گودرزی، که عکاسی را در تهران آموزش دیده است، در دهه‌ی ۶۰ عکاسی گل­ سرخ را در محدوده‌ی خیابان ۱۷ شهریور دایر می‌کند و به همراه برادرش خسرو مدت‌ها به کار عکاسی و فیلم­برداری مشغول می‌شود.

آقای بابک گودرزدشتی عکاس هنرمند، که حرفه‌ی عکاسی را نزد برادرم و عمویش علی گودرزدشتی آموزش دیده، چندین سال است که عکاسی پگاه را دایر کرده و مشغول به کار است.

آقای مسعود رحیمی، برادر آقای بهرام رحیمی، پس از مدتی آموزش و کار نزد برادرش حمید قیاسی در عکاسی آرش، عکاسی مسعود را در محدوده‌‌ی مسجد جوانان دایر می‌کند، اما پس از مدتی، ضمن تعطیل کردن آن به تهران می‌رود و موفق می‌شود به عنوان عکاس و فیلمبرداری هنرمند ادامه‌ی کار دهد.

در پایان لازم است یادآوری کنم در بیان این اسامی، سعی کردم از تعریف و تمجید و نقد آنان بپرهیزم و از نظر ذکر تقدّم و تأخّر نام­ها، حتی­ الامکان به نسبت میزان سابقه‌ی شغلی آنان، اقدام کردم، مگر آن‌هایی که بنا به ضرورت و طرح موضوع نامشان جلو و عقب ذکر شد.

در ضمن، هم اکنون تعدادی عکاس جدید در نهاوند عکاسی دایر کرده و به کار مشغول‌اند. از این‌که به دلیل نداشتن افتخار آشنائی با آنان، نامشان را نبرده‌ام عذر می‌خواهم. در این‌جا از تمام کسانی که راجع به حرفه و هنر عکاسی و تاریخچه و تداوم آن در نهاوند اطلاع بیش­تری دارند تقاضا می‌کنم نسبت به تکمیل و احیاناً تصحیح مطالب بیان شده، این جانب را یاری فرمایند.

می­دانیم که امروزه عکاسی دیجیتال رفته رفته، در سطح جامعه جای‌گزین عکاسی آنالوگ (analogue ، یعنی عکاسی با نگاتیو و …) می­شود. برآورد شما از این تحول در عکاسی و در این حرفه­ چیست؟

حرفه‌ی عکاسی نیز مثل بیش‌تر مشاغل، در طول مدت عمر خود با پیشرفت تکنولوژی و صنعت دستخوش تحولات زیادی شده است. مخصوصاً در سال­های اخیر با اوج­گیری علم دیجیتال تحول عکاسی را در همه‌ی زمینه­ها کاملاً می‌بینیم.

استفاده از علم دیجیتال در عکاسی می­تواند بسیار مفید و ثمربخش باشد اما استفاده‌ی ناصحیح از آن برای هنر عکاسی مضراتی خواهد داشت. از مهم­ترین شاخصه ­های سودمندی آن، سرعت در کار و هما­هنگ شدن با رشد جامعه و پیچیدگی روابط اجتماعی است، به طوری‌که دیگر عکاسی آنالوگ نمی‌تواند جواب‌گوی این همه تنوع و کثرت کار باشد. سودمندی دیگرش آن است که عملکردش، در عین وضوح و شفافیت رنگ و تصویر، بسیار دقیق است. اما مضراتی هم دارد. قبلاً عکاس هنرمند در انجام کارها دخالت مستقیم داشت. در نتیجه تبحر و هنر عکاس در عکس‌ها کاملاً آشکار می­شد، در حالی که در عکاسی دیجیتال این امر کم‌رنگ­ شده و کار عکس بیش‌تر تولید تکنولوژی است تا خلاّقیت و هنر دست عکاس.

باید توجه داشت که این تکنولوژی در واقع یک ابزار است و عکاس خبره و حرفه­ای می­تواند با استفاده از این ابزار مهارت و هنر خود را نمایان سازد و حاصل سال‌ها تجربه و شناخت خود را از فیگور و نورپردازی تا تنظیم رنگ و رتوش صحیح، بدون دستکاری غیراصولی چهره‌ی افراد، به کار گیرد و عکسی هنری و زیبا ارائه دهد. در غیر این صورت، حاصل آن بازار آشفته­ای است که فعلاً در این شغل می­بینید و نتیجه­ی آن ارائه‌ی عکس­هایی است که کم‌ترین ارزش هنری ندارند و آن‌ها را با چاشنی رنگ­های تند و پر زرق و برق به خورد مشتری می­دهند.

آیا غیر از عکاسی از پرتره، انواع دیگر آن را تجربه کرده­اید. و کدام نوع عکاسی (از طبیعت، صنعت، پرتره یا …) را بیش‌تر دوست دارید؟

من، ضمن داشتن فعالیت در کار عکس­های پرتره و پرسنلی، به عکاسی از طبیعت نیز علاقه­ مند بوده و هستم. همیشه از حضور در طبیعت لذت می­برم. سعی کرده­ام طراوت و شادابی و ابّهت طبیعت را در زمان­ها و فصول مختلف به تصویر بکشم و آن لحظات شور و دل­باختگی را با گرفتن عکس برای خودم جاودانه کنم.

آیا آثاری از این نوع دارید؟

بله. حاصل آن تعداد زیادی عکس طبیعت از بیش‌تر نقاط و روستاهای نهاوند در فصل­های مختلف است، که امیدوارم فرصتی ایجاد شود تا قسمتی از آن‌ها را به نمایش بگذارم.

همین‌جا توضیح بدهم که ابتدای کارم در نقاشی سوژه ­ها بیش‌تر انسان بود، اما علاقه‌ی بسیار به طبیعت مرا بیش‌تر به این سو کشانده است، به طوری که هم اکنون از نقاشی طبیعت بسیار لذت می­برم.

نقاشی قلعه­ ی نهاوند سال ۱۳۴۶

آیا آرشیو عکس شما در عکاس‌خانه­ تان پیوندی با تاریخ نهاوند دارد و آیا مایلید در بخش اسناد تصویری فصل‌نامه از آن‌ها استفاده شود؟

بله، بعضی از آن‌ها به تاریخ معاصر نهاوند مربوط می‌شود. امیدوارم از آن عکس‌های قدیمی و تاریخی در این مجله استفاده شود.


سال ۱۳۴۸: ایستاده از راست: رسول گودرزدشتی، ابراهیم سیف، غفور گودرزدشتی، علی مالمیر

نشسته از راست: سیدمهدی سیفی،‌ شاپور گودرزدشتی، منصور گودرزدشتی درمحل کارگاه عکاسی بابک

رابطه ­ی عکس را با نقاشی در چه می­دانید؟ به نظر شما با این‌که می­شود از یک موضوع در زمان کم‌تری عکس گرفت، چگونه است که نقاشان صرف وقت می­کنند و به نقاشی می‌پردازند؟

همان طور که خودتان می­دانید، نقاش طبیعت سعی می‌کند به سبک رئال، طبیعت را همان طور که هست نقاشی کند اما نتیجه­ی کار هر کسی با دیگری فرق می­کند و احساس و عواطف نقاش نیز در حاصل کار نمایان است. به هر حال نقاشی حال و هوای خودش را دارد و عکس حال و هوای دیگر.

نظر شما در مورد سبک­های مدرن نقاشی از امپرسیونیست­ها به این سو چیست؟

تقریباً از اواخر قرن نوزدهم، که در همه­ی زمینه­های علمی و تولیدات صنعتی و در نتیجه­ شیوه­ی زندگی غرب تحولی اساسی به وجود آمد، هنر هم، که خود از شکل زندگی و طرز تفکر و نگاه به زندگی اجتماعی جدا نیست، با سرعت دچار تغییرات ساختاری و بنیادی گردید.

هنر نقاش از این دوره به بعد، مخصوصاً بعد از جنگ­های جهانی اول و دوم و همراه با سرعت گرفتن و رشد زندگی ماشینی بیش‌تر شکلی اعتراض ­گونه و هیجانی می­یابد و روزبه­ روز، با شکستن ساختارهای گذشته، سبک­های جدید فرهنگی هنری ظهور می­کنند.

امروزه، هنر دیگر از آن رسالت تاریخی خود، که همان بیان جانبدارانه‌ی مسائل اجتماعی، انسانی یا ایجاد شوق و حس لذت و نشاط و تزریق آرامش در بیننده بود، کاملاً فاصله گرفته است و گاهی این طور تصور می­شود که هنرمندان بزرگ قرون معاصر مبلّغ این‌گونه هنری هستند.

حال آن که اکثر نقاشان بزرگ صاحب سبک، سال­ها در هنر کلاسیک و طراحی و نقاشی واقع­ گرایانه کار کرده­اند و سپس برای بهتر بیان کردن و ارائه‌ی نظریات خود قالبی جدید یافته­اند. برای مثال، آثار طراحی و نقاشی‌ای که از گذشته ­های پابلو پیکاسو، معروف­ترین نقاش سبک کوبیسم، می­بینیم حکایت از دقت و پختگی شگرف این هنرمند بزرگ دارد.

یا می­بینیم سالوادوردالی در نقاشی‌هایش فضاهای بسیار هنرمندانه و رؤیائیِ سوررئالیستی را با شیوه­ای کاملاً رئالیستی ارائه می­کند. یا در آثار مونه، پشت آن ضربه­های به ظاهر درهم امپرسیونیستی قلم ­مو، طرح­هایی کاملاً منسجم و استوار نمایان است. حتی در نقاشی و چیدمان‌های سبک (آرته پوورا)، که با مواد دم دست و بی­ارزش ساخته می­شده، سبکی مفهوم­گرا و بیش‌تر برای بیان نظریات و اعتراضات اجتماعی ایجاد شده است.

نهایتاً منظور من از بیان این مثال­ها اعتراض به کسانی است که، در این دوره­ی سردرگمی و تنوع سبک­های مدرن و جدید، می‌خواهند هر هذیان فکری و بی­محتوا را زیر نام نقاشی آبستره (تجریدی) یا مدرن و پست­مدرن به خورد جامعه بدهندو به دیگران القا کنند که این گونه کارها هر چه بیش‌تر به پرت و پلا نزدیک شوند و از نظام طبیعی و تجارب هنری فاصله داشته باشند ارزش هنری بیش‌تری خواهند داشت!

نتیجه این شده است که هر بیننده­ی خاص یا عام، بدون هیچ دریافت فکری، اجتماعی، انسانی و زیبایی یا کسب آرامش و لذت، فقط سردرگم و منگ از جلوی این آثار می­گذرند و آخر سر بیننده­ی عام به خود می­گوید شاید منم که چیزی متوجه نمی‌شوم!

از مباحثی که مطرح است تفاوت­هائی بین هنر بازاری و هنر ناب یا فاخر یا پیشرو وجود دارد. در باب این تفاوت­ها شما چگونه می­اندیشید. آیا برای شما مهم است که در خلق یک اثر از سبک خاصی پیروی کنید؟

هنر بازاری هنری عامه­پسند و صرفاً برای فروش است. بنابراین، اصولاً ظاهری فریبنده و عامه­پسند دارد. هنر بازاری در حقیقت کاری تزیینی است و گفتنی‌ها را در یک سطح بیان می­کند.

البته این هنر نیز جایگاه خودش را دارد و هر کار دستی غیر اصولی را نمی­توان هنر بازاری قلمداد کرد. بعضی تولیدات را به هیچ‌وجه نمی‌توان جزء کالاهای هنری دانست و نام‌گذاری کرد. اما هنر ناب یا فاخر همیشه حرفی برای گفتن دارد و هیچ‌گاه ذهن جست­وجوگر از دیدن آن خسته نمی­شود. باید توجه داشت که هنر فاخر و ناب بیننده­ی خاص خود را دارد. من همیشه سعی کرده­ام در اجرای کارها ایده­ای خاص را القا کنم. اما در این کار موفق بوده­ام یا نه، آن بحث دیگری است.

یکی از کارهای ارزشمند شما پرداختن به نقاشی از مناظر شهر نهاوند است. آیا غیر از شما کسانی دیگر هم به ثبت مناظر نهاوند پرداخته­اند؟

طبیعت نهاوند پر از زیبائی و طراوت است. همه‌ی فصل­های این شهرستان می‌تواند برای نقاشی طبیعت جذاب و دیدنی باشد. اما متأسفانه بیش‌تر نقاشان همشهری، بدون توجه به این طبیعت زیبا، از کارهای دیگران کپی می­کنند. حال آن‌که بهترین چشم­اندازها را در دسترس دارند. البته بعضی از نقاشان همشهری هم به این امر توجه کرده­اند و کارهای زیبائی از ایشان دیده­ام.

۳خوش‌نویسی را، که از هنرهای سنتی است، چگونه شروع کردید؟ و آیا به هنرهای جدید، مانند عکاسی، بیشتر علاقه­مندید یا هنرهای سنتی؟

خوش‌نویسی همیشه برایم هنری فاخر، زیبا، محترم و ارزشمند بوده است. از حدود سال ۶۰ به بعد، در هر فرصتی که پیش می‌آمد از روی رسم­ الخط استادان مشق می­کردم. تا این‌که چند سال بعد، زیر نظر دوست و استاد بزرگوارم جناب استاد محمدتقی قیاسی، که فکر می­کنم بیش‌ترین حق را در راه رشد هنر خوش‌نویسی کلاسیک و پرورش خوش‌نویسانی ممتاز، هم‌چون استاد فرشاد شهبازی و دیگران دارند، رسماً خوش­نویسی را شروع کردم و با کمک و تشویق و آموزش استادانه­ی ایشان به دریافت مدارک خوش، سپس عالی و بعداً ممتاز از انجمن خوش­نویسان ایران نایل شدم. البته هنوز هم گاهی از سرمشق­های ایشان، که آن‌ها را مثل گوهری گران‌بها نگه­داری کرده ­ام، مشق می­کنم.

اما این‌که به هنرهای سنتی علاقه ­مندم یا هنرهای جدید، فکر می­کنم اگر حرفی برای گفتن باشد می‌توان آن را با هر زبان یا وسیله­ای که راحت‌تر باشد، بیان کرد. همه­ی زبان­های هنری می­توانند گویا باشند.

از چه سالی مجسمه ­سازی را شروع کردید؟

در مورد مجسمه­ سازی، همان­طور که قبلاً عرض کردم، اولین بار با آن از طریق استاد محمود غلامی آشنا شدم. در طول این مدت، گهگاه با استفاده از تراش گچ، سردیس­هایی را به طور تفننی می­ ساختم، تا این‌که از حدود ده سال پیش احساس کردم هنر مجسمه ­سازی بیش­تر می­تواند مرا در رسیدن به احساس رضایت کمک کند. کم­کم با ساخت فیگورها و چهره­های مختلف این هنر به آن علاقه‌مند شدم.

کمی هم در مورد سردیس (سر و بخشی از تنه)­هایی که می­سازید بگویید. اصولاً چه نیازی باعث شد که با چنین علاقه و ظرافتی به ساخت سردیس بپردازید؟

احساس کردم این هنر می­تواند زبانی بسیار گویا و نافذ داشته باشد.اما در مورد سردیس­ هایی که می­بینید (در اتاق کار در مؤسسه) باید بگویم آن‌هایی که چهره­ی افراد و شخصیت­هاست، یا به سفارش دیگران است، که برای تحویل به مؤسسات یا فرد سفارش­دهنده ساخته شده ­اند (مثل سردیس­ چند تن از استادان فلسفه‌ی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران)، یا سردیس چهره­هایی است که به نوعی خدمات ارزنده­ای انجام داده­اند، مثل سردیس گاندی یا علامه دهخدا که به دلیل علاقه‌ی خودم، آن‌ها را ساخته‌ام بعضی هم سردیس یا مجسمه هایی است که نماد شخصیت­های خیالی است که سعی شده با ساخت آن‌ها ایده یا عقیده­­ای انسانی بیان شود.


نگاه شما به این تنوع و تجربیات هنری چیست؟ عکس، نقاشی، خوش‌نویسی و مجسمه­سازی. به خصوص مجسمه­سازی که در ایران به آن شکلی که شما انجام می‌دهید (یعنی سه بعدی کامل و نه نقش برجسته) ریشه­ی تاریخی کم‌تری دارد.

شاید فرد تنوع­طلبی هستم. خودم این‌طور تصور می­کنم. شاید هم به دنبال چیزی یا گمشده­ای می­گردم. اتفاقاً مجسمه­سازی بیش‌تر از هر هنری سابقه‌ی تاریخی دارد، مخصوصاً از نوع معنی­گرای آن. به طوری‌ که اگر به اشیای به دست آمده از حفاری‌های ایران باستان توجه کنید تندیس­های ریز و درشت بسیاری را می­بینید که هر کدام بیانگر تفکر و ایده­ای هستند. حتی ظروفی هم که کاربردی بوده­اند حالت مجسمه دارند و از آناتومی حیوانات یا انسان برداشت شده­اند. مجسمه­سازی به این شکل نیز در دوره­ی معاصر جای خود را یافته است و هنرمندان بزرگی، مثل مرحوم استاد صدیقی یا مرحوم استاد صنعتی و دیگران، آثار بسیار ارزشمندی ساخته‌اند.

آیا هنوز روح پویا و جست‌وجوگر شما آن چه را می­خواهد یافته است؟

همان طور که عرض کردم، مجسمه­سازی زبانی بسیار قوی و گویا دارد که فعلاً تمرین برای استفاده‌ی درست از این زبان مرا به خود مشغول کرده است.

اگر موافق باشید، برای خوانندگان مجله از خاطرات حرفه­ای­تان در نهاوند و از خاطرات همشهریان بگوئید.

من سال­های طولانی در عکاسی کار کرده و هم‌چنان کم و بیش مشغول­ام. سن و سال شروع به کار من برای تبحر در این شغل بسیار کم بود. به همین دلیل تا مدت­ها با مشتری مشکل داشتم. زیرا با آن قد و قواره­ی نوجوانی مشتری­ها نمی­پذیرفتند که برایشان عکس بگیرم و غالباً می­گفتند بگو خودش بیاید. گاهی هم که برادرم در عکاسی حضور نداشت مجبور می­شدم مشتری را در عکاسی تنها بگذارم و به سرعت برای گرفتن عکس خبرشان کنم. این کار گاهی خیلی طول می­کشید. مشتری هم مجبور می­شد عکاسی را بی­نتیجه رها نکند. آخر در آن سال‌ها به‌ جز مواقع ثبت­نام دانش­آموزی، مشتری عکاسی خیلی کم بود و از دست دادن مشتری خسارت به حساب می­آمد.

در همان سال­ها، یک روز آقایی برای گرفتن عکس آمده بود. پس از این‌که ایشان روی صندلی آتلیه نشست کلید پروژکتورها را روشن کردم. اما همین که دست به بدنه‌ی فلزی پروژکتور زدم برق مرا گرفت و شوک بسیار قوی به من وارد نمود. مشتری از وضعی که برای من پیش آمده بود خیلی ترسیده بود، ولی من می­خواستم اوضاع را عادی جلوه دهم. او، که دلش به حال من می­سوخت، مواظب بود دوباره مرا برق نگیرد، به همین دلیل بارها صورت ایشان را تنظیم کردم اما تا می­رفتم پروژکتور را با چهره­ی او تنظیم کنم او سر خود را می­چرخاند و تنظیم را به هم می‌زد. این امر آن‌قدر تکرار شد که مجبور شدم به همان حالتی که خودش قرار می­گرفت عکسش را بگیرم.

یک بار هم عکس پیرمردی را گرفتم. بعد از چاپ، هنگام تحویل عکس، متوجه شدم در عکس کبریتی از گوشش بیرون زده است! و چون عکس فوری بود و مشتری عجله داشت عکس را با همان وضع برای الصاق به شناسنامه‌اش تحویل گرفت و برد. خاطرات زیاد است. وقت شما را بیش از این نمی­گیرم. هنگام شلوغی ثبت­نام دانش­آموزی چه شب­های زیادی پیش می‌آمد که از سر شب پشت جعبه رتوش می‌نشستم و چنان مشغول کار می‌شدم که دمیدن صبح و برآمدن آفتاب را احساس نمی‌کردم.

برای همکاران حرفه‌ی عکاسی، هم‌چنین برای هنرمندانی که تجربه­ی کم‌تری دارند، چه پیش‌نهادی دارید؟

به همکاران جدید عکاسی عرض می­کنم این حرفه را صرفاً یک شغل تلقی نکنند و در ساخت و تهیه‌ی عکس­ها همیشه سعی کنند جلوه­ای از هنر و زیبایی واقعی ارائه دهند. اگر چه من خودم را هنرمندی موفق نمی­دانم اما به دیگر دوستان عرض می­کنم مواظب باشند هیچ‌گاه تعریف و تمجید دیگران آن‌ها را دچار خودباختگی نکند و همیشه در حال نقد و بررسی بی­طرفانه­ی کارهای هنری خود باشند. در غیر این صورت، دچار سکون و توقف خواهند شد.

اوضاع هنر و هنرمندان را در دوران نوجوانی و جوانی، در مقایسه با حالا که به دوران پختگی رسیده­اید به خصوص در نهاوند، چگونه می­بینید.

از دوران نوجوانی و شروع به کارهای هنری تا به حال اشکالی اساسی در اکثر هنرمندان همشهری دیده‌ام که به نظر می‌رسد هم‌چنان ادامه دارد و آن این است که کار استادان را کپی می‌کنند. اگرچه هنر همیشه با تقلید شروع می‌شود امّا ی


مطالب مشابه :


ltms سامانه ی جامع مدیریت آموزش ویادگیری فرهنگیان(ضمن خدمت)ltms

گروه تاریخ ناحیه 4 اصفهان; (ضمن خدمت)ltms. تاریخ ارسال : دوشنبه ۳۰ بهمن۱۳۹۱, ۲۰ بعد از




نمونه سوالات آنلاین قیام وانقلاب مهدی 12ساعت ضمن خدمت - قدرت اله محمودلو از مرند

دوره های ضمن خدمت فرهنگیان شهرستان مرند




فیش حقوقی پرسنل آموزش و پرورش استان گلستان

گروه زیست شناسی اصفهان وبلاگ المپیاد زیست




منابع دوره دوره غیر حضوری "احیای تفکر اسلامی" و "قیام و انقلاب مهدی"+نمونه سوالات

اختلالات یادگیری تشخیص ودرمان مرکزدرخشان اصفهان. وبلاگ استعداد منابع ضمن خدمت




هنرمند خلاق نهاوندی

امیدواریم، همان‌طور که در مصاحبه نیز اشاره کرده‌اند، در فرهنگان خدمت کرد و اصفهان




قیام ملی کاوه آهنگر

را خیالی، موهوم و افسانه می پندارد، در رساله ای به زبان دانمارکی ضمن خدمت اصفهان به




برچسب :