"نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش.نامه بسیار زیبا

حرفهای سر بستهی یک زن و مرد ایرانی !

"نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش"

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟"

سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود

در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلندگفتی: "زهر مار!"

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود

در پارک، به خاطر حضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی

مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است

من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی

عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ

من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است

وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است

نه دیگر من به حقوق خود واقفم، و برای گرفتن برابری در مقابل تو تا به انتها استوار و مستحکم ایستاده ام زیرا به هویت خود رسیده ام، به هیچ وجهی از حق خود نخواهم گذشت

من با تو برابرم، مرد

احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم

احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی

احتیاجی ندارم که تو حامی باشی

خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم

با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم!

من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم

من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم

به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی

گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و در غیر اینصورت ترشیده می شدند و در خانه پدر مایه سرافکندگی بودند

امروز تو برای هم گامی با من(و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم)باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی

حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد

خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت

روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود

هرگاه مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد

ممکن است دوست و همراه تو شوم اما ملک تو نخواهم شد ...

و این هم جوابیه ای از "یک مرد ایرانی به زن هموطنش" :

پیاده از کنارم گذشتی و اخمت سهم نگاه مشتاق من بود و لبخندت نصیب آنکه سواره بود

سواره از کنارم گذشتی و مرا اصلاً ندیدی و کرشمه ات را

به آنی ارزانی دادی که قیمت ماشینش از خونبهای من بیشتر بود

در صف نان صدای لطیفت نانوای خسته را به وجد آورد و نوبتم را گرفتی

و بروی خودت هم نیاوردی

زیر باران خیلی قبل تر از تو منتظر تاکسی بودم اما ماشین که آمد

آب گل آلود را بر من پاشید و جلوی تو ایستاد

در تاکسی که نشستم آرزو کردم کنارم ننشینی تا اگر ماشین تکانی خورد

و به تو خوردم، حیوان خطابم نکنی در جواب عذرخواهیم

در اتوبوس بین ما نرده آهنی بود، جایم را اگر به تو تعارف میکردم

میگفتی یا دیوانه است یا مرض دارد

در سینما، دیدم که تهمینه میلانی تمام مردان را شیطان تصویر کرده،

کفرم درآمد، نیکی کریمی جیغ زد و گفتم زهرمار

دعوا که کردم، او که میدانست مادر و خواهرم را بیشتر از خودم دوست دارم

به آنها ناسزا گفت تا بیشتر بسوزم

آزادی ات را صاحبان قدرت گرفتند، همانان که از قدرت ثروت اندوختند

و تو که مدل ماشین پسرانشان را میدیدی دست و پایت شل میشد

من ازدواج نکردم چون تو چشم و همچشمی داشتی و به انگشتر

سه میلیونی نظر داشتی، تازه این فقط یک حلقه بود از زنجیر خواسته هایت

صفت ترشیده را اولین بار از خودت شنیدم، کوچکتر بودی

یادت هست میگفتی معلم ریاضیتان شوهر نکرده، گفتی ترشیده!

عاشق که شدم تلفنم را قطع میکردی و بهانه ات حضور میهمانهایتان بود

عاشق که شدی، فردا که مادر میشوی را ندیدی؟

دلت نمیخواهد همسر پسرت را بپسندی؟ تو و مادرم یکی هستید!

من باید اضافه کاری کنم تا تو در هر میهمانی لباسی جدید بپوشی تا به تو بگویند خوش تیپ

من باید شبها هم کار بکنم تا تو سفره ات رنگین باشد و به تو بگویند کدبانو

خسته از اضافه کاری برگشتم و گفتی پوشک بچه را عوض کن

چون من ناخنهایم را تازه لاک زده ام

وقتی خواستی طلاق بگیری، "گفتند" بچه مال پدر است! من نگفتم، همان دینی گفت که تو برایش از پس اندازمان سفره ابوالفضل می انداختی و یکهو خواب میدی که باید به حج بروی، آنهم در اوج گرفتاریمان

آری، اینچنین است خواهر من! رفتارهای زشت ما از پس هم می آیند

تو چنان کردی که خشم در دل من ها کاشتی و من ها شکستند و بسته به صبرشان دو فوج شدند

آنان که ضعیفتر بودند خرد شدند و خشمشان کینه شد و کینه شان عقده و در هر کوی و برزن و بازار از هر اندک قدرت خود نهایت سوء استفاده را کردند و بر تو تاختند

اما آنان که یا قویتر بودند یا از تو ها کمتر زخم خوردند، خشمشان هم کمتر بود و کینه هاشان نیز

اینان هنوز چشم امید دارند به وطن که بتواند و برآنند که نیک بمانند

خوشحالم حالا که میخواهی تغییر کنی

من هم برآنم که بهتر باشم و شادتر باشیم

در کنار هم، من و تو ای هموطن،

بدون هر نوع بغض و کینه و تبعیض جنسی

مایی بهتر برای فردا و آینده ای بهتر

 



مطالب مشابه :


نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

این پایان نامه را به پدر و مادرم، اساتید عزیز و خواهر مهربانم تقدیم میکنم امیدوارم قادر به درک ... به همسر مهربانم که در تمام طول تحصیل همراه و همگام من بوده است . - به استادان




نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

صفحه تقديم / تشكر در پايان نامه يكي از مهمترين صفحات در تمامي پايان نامه هاست ... تقدیم به پدرم به استواری کوه، مادرم به زلالی چشمه، همسرم به صمیمیت باران، دخترم




متن هاي زيبا براي تشكر پايان نامه

دانستنیهای نگین بهشهر - متن هاي زيبا براي تشكر پايان نامه - - دانستنیهای نگین بهشهر. ... این پایان نامه را به پدر و مادرم، اساتید عزیز و خواهر مهربانم تقدیم میکنم. امیدوارم قادر به درک .... به همسر مهربانم که در تمام طول تحصیل همراه و همگام من بوده است .




تقدیم. نیمی از برو بچ خوابند و نیمی بیدار،من بی‏توجه به این که فرصتی تا ... برداری سری به پایان نامه ها میزنند اول به تقدیر و تشکر یه نگاهی میندازن، ودیگه ... بندازن) که به این صفحات توجه میکنند بیشتر از اوناییند که به متن توجه کنند. ... به محمدرضای عزیزم و همسر مهربانش به پاس محبت های بی دریغشان که هرگز فروکش نکرد.




چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی / نامه های سی ام تا چهل ام

چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی / نامه های سی ام تا چهل ام - دو خط چایی، یک فنجان ... بچه ای در راه، لحظه ی تقدیم یک سکه ی طلا به تو و دلتنگی عمیق تو از من، لحظه ی آخرین ... شاید ذره ای از یک تجدید نظر جدی و وفادارانه باشد در متن پرغبار و تیره ی زندگی باطل شهری. .... و عطری ست باقی که از آغاز تا پایان این راه، همیشه می توان بوییدش.




نامه های نادر ابراهیمی به همسرش(2)

حکیمانه - نامه های نادر ابراهیمی به همسرش(2) - ادبیات ایران و جهان - حکیمانه. ... به نام « زندگی، مستقل از زندگان » ، آهسته آهسته ما را به جنگ خشونتی پایان ناپذیر ..... صبوریِ بی حساب تو در متن یک زندگی نا امن و آشفته، که هیچ چیز آن را مفرح نساخته ... ی خریدن یک کلاه برای بچه ای در راه، لحظه ی تقدیم یک سکه ی طلا به تو و دلتنگی عمیق




این زن باعث استعفای رییس سازمان سیا شد (+عکس)

پترائوس در متن استعفا نامه خود اعتراف کرده که به عنوان رییس سازمان سیا پس ... پنج شنبه پترائوس به کاخ سفید می رود و استعفا نامه خود را تقدیم اوباما می کند و ... تکمیل پایان نامه دکترای خود نیاز به تحقیق از نیروهای آمریکایی در افغانستان دارد.




من با تو هرگز ...نامه های بیوفایی نه برای تو

نامه های بیوفایی نه برای تو - این یه وبلاگ عاشقانه هست , این وبلاگ را تقدیم به ... از آن برخوردار هستم را با اندیشیدن بیش از حد به گذشته ای که دیگر پایان یافته




تقدیم به همسر مهربانم

موعد دیدار - تقدیم به همسر مهربانم - ... یاد یکدیگر را از ضمیرمان مزدای و چنان کن که به پایان نمازها و در دل شب ها و روزها از محبت های یکدیگر یاد ... بیمه نامه الکترونیکی




"نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش.نامه بسیار زیبا

نامه بسیار زیبا - از دل نوشته هایم ساده نَگذر؛ به یاد داشته باش؛ این «دل نوشته» ها را؛ یک «دل»، نوشته ...! - جملات زیبا و ... .شما میتونید این جملات رو به کسانی که خیییلی دوسستشون دارین تقدیم کنید.ما سعی کردیم در ... ღ✿عشق بی پایان✿ღ ... متن ترانه های خوانندگان ... در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من.




برچسب :