اگر پیامبر دخترش را به این داش مشتی ها و لوتی ها می سپرد!/حاج آقا

فضای مجلس، فضای عجیبی بود. دور تا دور بچه هیئتی ها ، آقایان كسبه و طلبه نشسته بودند وسط مجلس هم اكثر این داش مشتی ها و لوتی ها بالاخره مجلس آماده شد.

شیخ رضا منبر رفت. كمی درباره امامت و غدیر و حضرت علی(ع) صحبت كرد. بعد رو به بچه هیئتی ها و آقایان كرد و گفت: حضرت پیامبر ، دخترش زهرا سلام الله علیها را دست ما آخوندها سپرد. در كوچه به او سیلی زدند. اگر دخترش فاطمه را به این داش مشتی ها و لوتی ها می سپرد، می دانستند كه چطور و چگونه از حریم مادر سادات دفاع كنند. می دانستند چطور از خانه علی دفاع كنند. وقتی شیخ رضا این جملات را بر زبان آورد، داش مشتی ها گریه می كردند. بر سر خود می زدند. نعره می زدند و حضرت زهرا را صدا می كردند. آن روز، مجلس، مجلس متفاوتی بود. به نفس گرم شیخ رضا، خیلی از آن لوتی ها كه رنگ و بوی هیئت را هم ندیده بودند، شدند پای ثابت منبر شیخ رضا. و خیلی از آنها هم از مریدان شیخ شدند و در شیوه زندگی تجدید نظر كردند.

نویسنده وبلاگ حاج آقا در سومین یادداشتش تحت عنوان مجلس سوم نوشته است:

شیخ رضا سراج رحمت الله علیه از آن دسته روحانی هایی بود كه در بین قاطبه ی مردم ، محبوبیت داشت. همه قشر آدمی پای منبر شیخ رضا می آمد.

شیخ رضا سراج با بیانی نافذ در ذكر مسائل مربوط به دین، از اعماق دل حرف میزد و لاجرم سخنانش بر دلها می نشست. سخنانی كه از جنس آموخته های مردم بود.

وقتی به پامنبری های شیخ نگاه می كردی می توانستی چهره های مختلفی را ببینی چهره هایی كه هر كدام برای خود تفكری خاص داشتند و عقاید آنها مختلف بود.

در بین مریدان شیخ نیز می توانستی همه رقم آدمی را ببینی. طلبه، بازاری، كاسب، داش مشتی، كارمند و ...

روزهای دهه ی اول ذی الحجه سپری شد و شیخ رضا تصمیم گرفت مراسمی برای غدیر دست و پا نماید.
اما این مراسم آنگونه كه در ذهن شیخ فضاسازی شده بود، با همه برنامه هایی كه برای غدیر برگزار می شد، فرق داشت.

شیخ تصمیم گرفت برای این مراسم دعوتنامه ای تهیه نماید و بر خلاف آنروزها كه مرسوم نبود ، افراد را شخص به شخص دعوت نماید.

برای بزرگان بازار تهران دعوتامنه فرستاد كه:
وعده ی ما فلان روز ، جشن عید غدیر، قدوم سبزتان را به انتظار نشسته ایم.
آقایان اهل علم را هم دعوت كرد. هیئتی ها را هم دعوت نمود .

اما اصل كاری ها مانده بودند و هنوز دعوتنامه ایشان را نداده بود. خودش شروع كرد به دوره رفتن در میان كوچه و بازار. هركسی را كه می دید كه در كسوت لوتی و داش مشتی است ، دعوتنامه ای به او می داد و می گفت:
قدوم سبزتان را در مراسم عید غدیر به انتظار نشسته ایم. مارا سرافراز كنید و مجلسمان را با حضورتان نورانی. و تا توانست لوتی و داش مشتی برای مراسم عید غدیر دعوت كرد .

و عكس العمل این افراد در مقابله با شیخ چیزی جز تعجب نبود. وقتی می دیدند كه فردی با كسوت لباس پیامبر، آنها را به مجلس جشن عید غدیر دعوت كرده است.

بالاخره روز مراسم فرا رسید. هیئتی ها آمدند. آقایان اهل علم هم  آمدند. دور تا دور مجلس پر شد از هیئتی ها و كسبه ی بازار و آقایان اهل علم. لوتی ها هم آمدند. داش ها هم آمدند. هیئتی ها تعجب كرده بودند كه امروز در مجلس چه خبر است؟ قیافه هایی می دیدند كه تا به آن روز در هیئت ندیده بودند. افرادی كه آنها را بیشتر در قهوه خانه ها و پاتوق های مخصوص می دیدند. كلاه شاپو به سر، دستمال یزدی به دور دست، عده ای هم دستمال به دور گردن آمدند ...

فضای مجلس، فضای عجیبی بود. دور تا دور بچه هیئتی ها ، آقایان كسبه و طلبه نشسته بودند وسط مجلس هم اكثر این داش مشتی ها و لوتی ها بالاخره مجلس آماده شد.

شیخ رضا منبر رفت. كمی درباره امامت و غدیر  و حضرت علی(ع) صحبت كرد. بعد رو به بچه هیئتی ها و آقایان كرد و گفت: حضرت پیامبر ، دخترش زهرا سلام الله علیها را دست ما آخوندها سپرد. در كوچه به او سیلی زدند.  اگر دخترش فاطمه را به این داش مشتی ها و لوتی ها می سپرد، می دانستند كه چطور و چگونه از حریم مادر سادات دفاع كنند. می دانستند چطور از خانه علی دفاع كنند.

وقتی شیخ رضا این جملات را بر زبان آورد، داش مشتی ها گریه می كردند. بر سر خود می زدند. نعره می زدند و حضرت زهرا را صدا می كردند.

آن روز، مجلس، مجلس متفاوتی بود. به نفس گرم شیخ رضا، خیلی از آن لوتی ها كه رنگ و بوی هیئت را هم ندیده بودند، شدند پای ثابت منبر شیخ رضا. و خیلی از آنها هم از مریدان شیخ شدند و در شیوه زندگی تجدید نظر كردند.

نتیجه:

الف) روحانی باید خود را از جنس مردم بداند.
ب) روحانی باید آگاه به جامعه ای كه در آن زندگی می كند؛ باشد.
ج) همه حق دارند اهل بیت را دوست داشته باشند.
د) گاهی زمان ایجاب می كند كه به در خانه افراد غافل رفت و آنها را به مجالس دینی دعوت كرد.
هـ) إِنْ لَمْ یَكُنْ لَكُمْ دینٌ وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا أَحْرارًا فی  دُنْیاكُم
و) خدا خطاب به موسی:
تو برای وصل كردن آمدی 
نی برای فصل كردن آمدی
ز ) شیخ رضا معنای جذب حداكثری دفع حداقلی را خوب می دانست.


مطالب مشابه :


دانلود نماهنگ های عید غدیر

کلبه بهترین انتظار - دانلود نماهنگ های عید غدیردعوتنامه ۱۴ شهید




دعوتنامه انجمن واولیا

تبــــــیان - دعوتنامه انجمن واولیا - علی کتابخانه غدیر کتابخانه مجازی ایران کتاب




تبلیغات و فضاسازی عید سعید غدیر در بندرترکمن

سازمان تبليغات اسلامي بندرتركمن - تبلیغات و فضاسازی عید سعید غدیر در بندرترکمن - فرهنگي مذهبي




اگر پیامبر دخترش را به این داش مشتی ها و لوتی ها می سپرد!/حاج آقا

كمی درباره امامت و غدیر و هركسی را كه می دید كه در كسوت لوتی و داش مشتی است ، دعوتنامه ای به




شیخ رضا سراج و داش مشتی ها و عید غدیر

شیخ تصمیم گرفت برای این مراسم دعوتنامه ای تهیه نماید و بر کمی درباره ی امامت و غدیر و




رابطه عید غدیر با سادات

لبیک یا صاحب الزمان (عج) - رابطه عید غدیر با سادات - شماره تماس 09351570150 - لبیک یا صاحب الزمان (عج)




شیخ سراج

شیخ تصمیم گرفت برای این مراسم دعوتنامه ای تهیه وعده ی ما فلان روز ، جشن عید غدیر




برچسب :