که در طریقت ما کافری است رنجیدن

                                                                       هو

زندگي انسان يعني افكار روزانه او كه نوعاً پرشمار و آنگونه كه روانشناسان مي گويند هزاران فكر و خيال در روز مي باشد و ذهن، خود را با آنها مشغول مي كند يا زندگي زائيده افكار مي باشد . «ميلتون» شاعر معروف مي گويد : «افكار انسان و ذهنيتش مي تواند بهشت را برايش جهنم يا جهنم را بهشت كند.» كنترل ذهن ، خصوصاً اگر تشويش و پراكندگي خيال بر انسان غالب آيد چندان ساده نيست و به قول يكي از نويسندگان : «كنترل يك شهر از كنترل ذهن آسان تر است .» ذهن انسان است كه موجب خوب ديدن يا هر نوع ديگر از ديدن مي شود بسته به نگاه مي‌توان گفت: گل خارهاي تيزي دارد يا از منظري ديگر گفت: گل زيبايي كنار خارها دميده است. « ناپلئون بناپارت» در عين حال كه از قدرت ، ثروت ، شهرت ، مقام كه از مطلوبات اصلي و اساسي طبيعت انسان هستند برخوردار بود مي‌گويد : در طول عمرم شش روز خوش نداشته ام و «هلن كلر» در عين حال كه از نعمت بينايي و شنوايي و تكلم بي بهره بود مي گويد : «به نظر من زندگي بيش از حد زيباست». «اپيكتوس» ، فيلسوف معروف يوناني مي گويد :  ما بايد بيشتر از آنچه كه در فكر خارج ساختن دمل و ورم از بدنمان هستيم بايد به فكر بيرون راندن افكار بيهوده از مغز خودمان باشيم . هيچ چيز مانند افكار مزاحم ما را گرفتار خود نمي كنند و اگر غالب آيند شب و روز ، با ما هستند . مي گويند : استادي با شاگردانش از ميان جنگل عبور مي كرد آنجا به شاگردانش گفت : درختان كهنسال را كه ريشه در خاك انداخته‌اند نمي‌توان از خاك بيرون آورد ولي نهالهاي نورس و آنها كه ريشه محكمي در خاك ندارند مي توان به آساني از خاك بيرون كشيد ، افكار مزاحم و صفات رذيله نيز وقتي بر دل انسان تأثير مي گذارند مانند نهال نورسته اي مي باشند كه به راحتي مي توان آنها را از خاك بيرون افكند ولي اگر به حال خود رها شوند تدريجاً ريشه آنها در خاك محكمتر مي شود و ديگر به آساني نمي توان از دستشان خلاص شد، هر چند كه باز رها شدن از آنها ناممكن نيست. يكي از فلاسفه فرانسه « مونتني » مي گويد :« انسان آنقدر كه از فكر حوادث آينده ناراحت مي شود از خود آن حوادث ناراحت نمي شود » .

در «بهاگواد گيتا» آمده است : انسان اگر تمركز نداشته باشد آرامش نخواهد داشت و اگر آرامش نداشته باشد روي شادي را نخواهد ديد .

ذهن ما باغچه اي است / گل بايد در آن بايد كاشت/ گر نكاري گل ياس/ علف هرز در آن مي رويد . صدرا لمتالهين در اسفار مي‌نويسد : آدميان اكثراً عاقل بالقوه و متخيل بالفعل هستند . آيت اله بهاء الديني مي فرمايد : بايد از مانع تخيلات و اوهام گذر كرد تا اينكه مرد خدا شد . در جلسه درس اصول، آيت اله خويي ، در مبحث استعمال لفظ در معناي اكثراً از واحد در مقدّمه ، ذهن را به پرنده‌اي تشبيه مي كند كه از جايي به جاي ديگر مي پرد و قابل كنترل كردن و نگهداري نيست ، آيت اله بهجت كه در آن مقطع ، طلبة جواني بود مي گويد : به نظر من مي توان پرندة ذهن را به صورت كنترل شده در قفس نگهداري كرد و اجازة سرگرداني به آن نداد‌. از مهم ترين عواملِ مشغول كنندة ذهن ، رنجيده شدن خاطر از ديگران مي باشد كه موجب مي شود با خاطرة ناخوشايند مواجهه يا رفتارِ شايد نسنجيده يا سخن نارواي كسي ، ذهن و ضمير پيوسته مشغول و پريشان گردد . بايد رنجاندن كسي را ساده و سهل نپنداشت كه اي بسا نتايج جبران ناپذيري در پي داشته باشد . آيت‌اله آقا سيد علي قاضي در توصيه هايش مي فرمايد : الله الله الله دل هيچكس را نرنجانيد .

تـا تـوانـي دلـي به دسـت آور

  دل شكـستن هـنـــر نـمي بــاشـــد

شنيـدم كــه مـردان راه خــدا

  دل دشـمنــان را نـكــردنـد تنــــگ

تـو را كـي ميسّر شـود ايـن مـقام  

و ديگري گويد :

  كـه با دوستـانت خـلاف اسـت و جنـگ

 

آن شب كه دلي بود به ميخانه نشستيم

آن توبه صد ساله به يك جرعه شكستيم

از آتـش دوزخ نهراسيم كه آن شـب

سعدي گويد :

مـا تـوبـه شكـستيم ولـي دل نشـكستيم

تـا تـوانـي درون كـس مـخراش

كـانـدر ايـن راه خـارها بـاشـد

كـار درويـش مـستمند بـر آر

كـه تـو را نيـز كـارهـا بـاشـد

عواملي كه موجب رنجيده شدن مي‌شوند پرشمار و با توجه به شاكله شخصيتي اشخاص و حساسيت‌هايشان ، متفاوت مي‌باشند و راه كارهايي كه مانع رنجيده‌خاطر شدن از ديگران مي‌شوند در يك تقسيم‌بندي كلّي به اجمال عبارتند از:

1- انتظار خود را از ديگران به حداقل برسانيم . اگر توقعي از ديگران نداشته باشيم طبعاً رنجش خاطر از آنها هم تا حدّ زيادي بر طرف خواهد شد . سعدي گويد : « هر كه طمع يكسو نهد كريم و بخيلش يكسان نمايد » . روي هيچكس آنقدر حساب باز نكنيم كه اگر خلاف انتظار رفتار نمود برايمان تحمل ناپذير و شكننده باشد . لااقل اين نكته را در نظر بگيريم كه ديگران در ارتباط داشتن با من گناهي مرتكب نشده اند كه وقت و بي وقت تاوان آن را با انتظارات من از خودشان پرداخت نمايند . البته خيلي خوب است كه انسان به گونه اي با ديگران تعامل داشته باشد كه از وي انتظار داشته باشند و در مكاره و سختي ها او را بعنوان پشتوانه اي براي خود بدانند و به تعبير شاملو در گرفتاري ها پاي خود را بر دوش دوست بگذارند و خود را بيرون بكشند ، از امام باقر (ع) نقل شده است كساني مي توانند ادعاي اخوّت و برادري با هم داشته باشند كه يكي در صورت نياز بتواند دست خود را داخل جيب ديگري نمايد و آنچه لازم دارد بردارد ولي در صورتي كه روابط اينگونه نباشد ديگر ذهن خود را با انتظارات زياد از حد مشغول داشتن دردي را دوا نخواهد كرد .

مولانا در مثنوي ضمن حكايتي مي گويد :

آن سگـي مـي مـرد و گـريان آن عـرب      

اشـك مـي باريد و مـي گفت از كرب

هـين چه سازم مر مـرا تـدبير چـيست ؟

زين سپس من چون توانم بي تو زيست

سائلي بگذشت و گفت اين گريه چيست

نـوحـه و زاري تـو از بـهـر كيسـت؟

گـفت : در مـلكم سگـي بود نيك خو

     نــك هــمـي مـيـرد ميـان راه او

روز صـيـادم بــود و شـب پـاسـبـان

شـير نر بـود او نه سـگ اي پـهلوان

تيـز چــشـم و خـصم گـير و دزد ران

نــيك خــو و بـاوفــا و مـهربـان

صــيد مـي كـردي و پـاسـم داشـتـي

دزد را نـزديـك مــن نـگـذاشـتي

گفت:رنجش چيست زخمي خورده است؟

گفت جـوع الكلب زارش كرده است

گـفت صـبري كن بر اين جوع و مـرض

صـابران را فـضل حق بخشد عوض

بـعـد از آن گـفتش كه اي سـالار حُـر

چـيست انـدر پـشتت اين انبـان پر

گـفت نـان و زاد و لــوت دوش مــن

مـي كـشم از بهر قـوت ايـن بـدن

گـفت چون نـدهي بـدين سگ نان زاد

گـفت تـا ايـن حـد ندارم مهر و داد

دســت نـايـد بــي دِرم در راه نــان

لـيك هـست آب دو ديــده رايـگان

مثنوي معنوي ، دفتر پنجم ، ابيات : 477-489

وقتي با اشخاصي مواجه مي شويم كه هيچگونه انتظاري از آنها توجيه ندارد و نمي توان ذرّه‌اي روي آنها حساب كرد يك راهِ موثر براي نرنجيدن آن است كه عوض دلگير شدن و گلايه آنها را در دل گرفتن واقعاً به آنها به ديده ترحم نگاه كنيم و از خداوند اصلاح و تغيير حالشان را بخواهيم و از آنگونه بودن به خداوند پناه ببريم . كساني كه هيچ نفعي از آنها به ديگران نمي رسد مگر به فرزندانشان و آن هم به خاطر اينكه فرزندشان ، امتداد وجودي خودشان مي باشد و نداشتن او موجب سر افكندگي خودش خواهد شد ، براي ديگري هر كس باشد ذره اي در خود مسؤليت احساس نمي كند مگر اينكه با حرف زدن و اظهار لحيه ، گرد و خاك به پا كند يا آنگونه كه مولانا مي گويد : اشكي بريزد ولي در مواردي كه موجب كاسته شدن از داشته مي شود محال است چنين كساني با رغبت و اختيار به كسي خوبي كنند مگر اينكه به اجبار باشد يا مطمئن باشند كه به مراتب بيشتر از آنچه داده اند مي گيرند .

فريب پرورش باغبان مخور اي گل                   كه آب مي دهـدت تا گلاب بستاند

چنين روحيه اي مخصوصاً در ميان كساني كه به ظاهر اعتقادي هم دارند و متشرع مي باشند به لحاظ وجودي براي خود شخص خطرناكتر خواهد بود چرا كه او را به ورطه تناقض سوق خواهد داد. گاندي مي گويد: « چند چيز بدون چند چيز [مكمل] خطرناك است : ثروت بدون زحمت ، لذت بدون وجدان، دانش و علم بدون شخصيت و انسانيت، تجارت بدون اخلاق ، عبادت بدون ايثار و سياست بدون شرافت » .

براي چنين كساني خوبي كردن به ديگران مخصوصاً توام با هزينه دادن هيچ گونه توجيهي ندارد و اگر سايرين از آن بي‌خبر باشند كه ديگر بيرون انداختن مي باشد و هيچگاه نمي توانند لذت خوبي كردن به يك همنوع را ادراك كنند ، آنان دنبال اين هستند كه ديگري به آنها خوبي كند ، زرتشت مي گويد : «شادي را دليل باش و غم  را شريك» ، اينها نمي توانند شريك غم باشند و دليل شادي بلكه غالباً بر عكس مي باشند ولي در واقع خودشان را از لذت خدمت به همنوع محرم مي كنند باز زرتشت مي گويد : خدمت به خلق وظيفه نيست بلكه لذت است چرا كه سلامتي و شادماني خود شخص نيكوكار را تثبيت مي كند . اين سخن مسيح (ع) كلامي جاودانه و نهايي است كه مي گويد : كسي كه در زندگي تمام همّ و غمّش معطوف به خودش و زندگي خودش باشد آن را گم مي كند و كسي كه به خاطر ديگران زندگي را فراموش كند در واقع آن را يافته است . باز مسيح (ع) مي گويد : كسي كه     مي خواهد از زندگي اش بهره مند شود بايد هدفش اصلاح امور نه تنها براي خود كه براي ديگران هم باشد و نشانة آدميت و انسان بودن در اين همدردي نهفته است :

آن كو به دل دردي ندارد آدمي نيست               بـيزارم از بازار اين بـي هـيچ دردان

به شهید دکتر چمران گفته بودند:عصر،عصر کامپیوتر است و تو با مدرک دکترای فیزیک پلاسما دنبال جنگ های نا منظم هستی! در پاسخ گفته بود: راست می گوئید ولی هیچ کامپیوتری قادر به محاسبه ارزش ایثار و نثار نیست

كساني انتظار ديگران از خود را به نااميدي تبديل مي كنند كه فقط خودشان را مي بينند و دنبال پيشرفت و بالا كشيدن خودشان هستند و در اين راستا ديگران نيز نهايتاً نقش يك داربست را براي آنها دارند اينگونه اشخاص به هيچ روي راضي به كاسته شدن از آنها نمي باشند ، نكته بسيار مهمي كه اينگونه اشخاص از آن غافل مي باشند اين است كه : ما با دادن است كه مي گيريم و با كاسته شدن از ماست كه به ما افزوده مي شود . قرآن مي فرمايد : « وليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم ...»، ( و بايد بگذارند و بگذرند ؛ آيا دوست نداريد كه خداوند از شما درگذرد...) ، ( نور، 22) اينكه فقط دنبال افزودن هاي ظاهري و گرفتن باشيم موجب آماس خواهد شد نه فربهي ، قرآن مجيد در آيه كاربردي مهمي به پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد : « خذ من اموالهم صدقه تطهّر هم و تزكّيهم بها انّ صلاتك سكن لهم ... » ( از اموال ايشان كفاره و صدقه اي بگير كه بدان پاكيزه و پيراسته شان كني و آنها تزكيه شوند و در حق آنان دعا كن كه دعاي تو مايه آرامش آنان است ... ) ، ( توبه 103 ) اين آيه شريفه در نكته پردازي مهمي مي فرمايد : صدقه دادن آنها موجب تزكيه شان خواهد شد ، تزكيه نيز به معني تنميه و رشد و نمو مي باشد در واقع زكات موجب فربهي روح و جان مي شود و با دادن انسان به لحاظ وجودي فربه و بالنده مي شود . جمع كردنها موجب تورّم و آماس خواهند شد ، غرض اين كه كساني كه انتظار ديگران را از خودشان به ياس و نااميدي تبديل مي كنند در واقع خودشان را از اين فرصت و توفيق شاد ساختن بندگان خدا و حلّ مشكلات ديگران محرم مي كنند و اگر كسي با واقع نگري بداند چه خبر و بركتي در خوبي به ديگران وجود دارد براي اين كار از سايرين سبقت مي گيرد . امام حسين (ع) مي‌فرمايد: « انّ حوائج الناس اليكم من نعم الله اَلا فلا تملّوا النعم».

يكــي خـار پــاي يتيمي بكنــد                        به خواب اندرش ديد صدر خجند

همي گفت و در روضه ها مي چميد               كــز آن خار بر من چه گلها دميد

2- قبول كنيم كه بعضي ها شالوده شخصيتي و به اصطلاح تيپولوژيشان به گونه اي است كه رنجاندنشان در گفتار يا رفتار تماماً دست خودشان نيست اينان بي اختيار و بدون غرض كاري مي كنند يا سخني مي گويند كه نتيجه اش رنجش خاطر مخاطب و مستمع مي باشد شاعر در يك تشبيه ، گفتار و كردار اينگونه اشخاص را در بيت ذيل به نظم كشيده است كه :

ماري تو كه هر كه را ببيني بزني ؟                   يا بوم كه هر كجا نشيني بكني

نكته مهم وجودي اين كه ما هر قدر در زيست شناسي ، ژنتيك ، روانشناسي ، روانشناسي فيزيولوژيك و حتي جامعه شناسي دقيق مي شويم مي بينيم كه كفّه جبر سنگين تر مي شود و البته اين به هيچ وجه به معني سلب اختيار و انتخاب از انسان نيست .

در خرد جبر از قدر رسواتر است                      زآنكه جبري حسّ خود را منكر است

منـكر حـس نيست آن مـرد قـدر                       فـعل حـق حـسّي نـباشد اي پـسر

مـنكـر فـعـل خـداونـد جـليـل                            هـست در انـكـار مـدلـول دلـيـل

                                                    مثنوي معنوي ، دفتر پنجم ، ابيات : 3009-3011 

بعضي‌ها واقعاً نيش زندنشان نه از ره كين بلكه اقتضاي طبيعت شان اين مي باشد ، با چنين اشخاصي براي اينكه كيفيت رابطه فروكش نكند بايد كميت را به حداقل رساند . اينگونه اشخاص نوعاً در عرصه سه اصل معروف دين زرتشت كه پندار نيك ، گفتار نيك و كردار نيك مي باشد مشكل دارند .

3- به سابقة تكوّني اشخاص و عملكردشان توجه كنيم . نكته بسيار مهمي كه در عملكرد اشخاص بايد توجه داشت اين است كه ظهور و صدور فعل آخرين برش از يك فرايند و فرآورده فرجامين آن است كه ما غالباً همان را مي بينيم و بر مبناي آن قضاوت مي كنيم به تعبير «داستايوفسكي» توجه نداريم كه اين كار از چه دالاني گذشته تا به مرحله ارتكاب رسيده است ، پيش در آمدهاي آن را ناديده مي‌گيريم. «ويكتور هوگو» مي گويد : اگر قاضي در قضاوتش پيش درآمدهاي جرم ارتكابي يك مجرم را در نظر مي‌گرفت و عواملي را كه جمع شدن آنها نهايتاً موجب ارتكاب جرم توسط مجرم شده است در نظر مي گرفت در مجازات يك جرم مشخص براي همه مرتكبان حكم واحد در نظر نمي گرفت چون عوامل موجب ارتكاب در همه مجرمان يكسان نيست و اين مطلب بسيار مهمي است .

4- از رفتار نامناسب و سنجيده ديگران كه رنجيده خاطر مي شوم خودم هم تافته جدا بافته اي نيستم و اگر در جاي آنها باشم شايد بهتر از آنها نباشم . سعدي مي گويد :

ببري مال مسلمان و چو مالت ببرند                 بانگ و فرياد بر آري ، مسلماني نيست

مي گويند : وقتي ميرزا رضاي كرماني ناصر الدين شاه را در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) كشت امين السلطان پرسيد چرا اين كار را كردي ؟ ميرزا رضا در پاسخ گفت : مي خواستم حكومت ظلم را از بين ببرم ! امين سلطان گفت : فكر مي كردي امام صادق (ع) پشت در حرم ايستاده است و وقتي ناصر الدين شاه را بكشي او حكومت را در دست مي گيرد ؟! هر كس بيايد  از اين هم بدتر خواهد شد! البته اين به معني نااميد كردن نيست ولي واقعاً خيلي ها وقتي به موقعيتي مي رسند روي قبلي‌ها را سفيد مي‌كنند. خيام در يكي از رباعيات خود مي نويسد كه شخصي به ديگري طعنه مي زند و تحقير مي كند كه تو اينگونه اي ! او نهايتاً در پاسخ مي گويد كه : هر آنچه گويي هستم ولي تو هم واقعاً آنچنان كه وانمود مي كني هستي ؟ « امّا تو خود آنچه مي نمايي هستي ؟ »

5- فراموش كردن را فراموش نكنيم : فراموش كردن بدي هاي ديگران يك نقطه قوت و امتياز است. لقمان حكيم در ضمن سخن حكيمانه‌اي به فرزندش مي‌گويد : دو چيز را هيچگاه فراموش مكن، خوبي ديگران نسبت به خودت و بدي خودت را نسبت به ديگران، و دو چيز را همواره فراموش كن بدي ديگران نسبت به خودت و خوبي خودت نسبت به ديگران ، زندگي محدود و در هر حال كوتاه مدت و تمام شدني دنيوي ارزشمندتر از آن است كه براي مسائل بي اهميت اينقدر جدي گرفته شود. مولانا گويد :

نيم عـمر از آرزوي دوسـتان                     نـيم عـمر از غصه هاي دشـمنان

جبّه را برد آن كُله را اين ببرد                    غرق بازي گشته ما چون طفل خُرد

نك شبانگاه اجل نـزديك شد                    خَـلّ هـذا اللـعْبَ بَـسَّكَ لا تَعُـد

                                                   مثنوي معنوي ، دفتر ششم ، ابيات : 460 462

6- عفو و بخشش را يك فضليت و فرصتي براي جلوه گر شدن و شكوفايي قابليت هاي متعالي نهفته در خود بداند ، براي خودش نقطه قوت بداند و امتياز ، نه ضعف ، حضرت امير (ع) مي‌فرمايد: « العفو فضيله» عفو كردن را واقعاً برد بداند نه باخت ، عفوي كه در دلش نيز طرف مقابل را ببخشد و از وي در گذرد نه اينكه مثلاً در محكمة قضايي گذشت كند ولي قلباً همواره رنجش خاطر را داشته باشد مخصوصاً وقتي كه بر طرف مقابل غالب مي آيد كه در چنين وقتي انتقام گرفتن توجيه اخلاقي چنداني نمي تواند داشته باشد . اميرالمومنين (ع) مي فرمايد : « اذا قدرت علي عدوّك فاجعل العفّوعنه شكراً»، ( نهج البلاغه ، حكمت 11 ) و نيز در فراز ديگري مي فرمايد : « العفو زكاة الظفر » ، ( نهج البلاغه، حكمت 211 ) . قرآن در مرتبه اي عفو را مطرح مي كند و مي فرمايد « خذا العفو و امُر بالعرف ... » ، ( اعراف ، 199). در مرحله اي بالاتر مي فرمايد : « فاعف عنهم واصفح انّ الله يحّب المحسنين » ، (مائده ، 13 ) . مراد از صفح آنگونه كه گفته اند : « العفوا من غير عتاب » مي باشد كه شخصي كه به وي بدي و ظلم شده است در گذرد بدون اينكه گلايه اي بكند و بالاتر از آن احسان است كه : « انّ الله يحب المحسنين » خداوند نيكوكاران و اهل احسان را دوست دارد . عفو كردن و محسن بودن در واقع خود را متخلّق به خُلق الهي نمودن است .

بدي را بدي سهل باشد جزا                                اگر مردي اَحسن الي من اساء

حضرت علي (ع) مي فرمايد: « لا يجوز الغفران الاّ من جاوز الاسائة بالاحسان » ، ( غررالحكم ، حديث 10756)

حضرت يوسف (ع) وقتي با برادرانش در كنار پدر روبرو مي شود به جاي گلايه از برادران با بزرگواري مي گويد : « هذا تاويل رؤياي من قبل قد جعلها ربّي حقّا و قد احسن بي اذ اخرجني من السجن و جاءَ بكم من البدوِ من بعد از نزغ الشيطان بيني و بين اخوتي انّ ربّي لطيف لما يشاءُ انّه هو العليم الحكيم » ، ( اين تعبير خواب پيشين من است كه پروردگارم آن را راست و درست گردانيد و با بيرون در آوردن من از زندان به من نيكي كرد و شما را پس از آنكه شيطان ميانة من و برادرانم را بر هم زد از بيابان ( كنعان به اينجا ) باز آورد حقا كه پروردگار من در آنچه بخواهد باريك بين است و همانا او دانايي فرزانه است ) ، ( يوسف ،100 ) . سالها پيش غلامحسين ساعدي پس از سالها دوستي با استاد خرّمشاهي ، وقتي از اينكه او به مخالفان و اپوزسيون بپيوندد نااميد شد و به خارج از كشور رفت در حالي كه از استاد خرّمشاهي به خاطر همسو نشدن با جريان مخالف خارج از كشور دلگير بود نمايشنامه اي نوشت و در آن به صورت سخيف به استاد خرّمشاهي اهانت نمود ، استاد خرّمشاهي با سعه صدر و بزرگواري خاص خويش كه در وجودش به گونه ملكه راسخه تنيده شده است ، به جاي گلايه و انتقاد و مقابله به مثل ، شرح ما وقع را اينگونه بيان مي كند كه : « به فاصله اندكي ، نسخه اي از اين نمايشنامه كه گويا آخرين اثر آن بزرگوار بود ، به لطف دوستي به دستم  رسيد ، خواندم و ديدم اثري است بر خلاف همه كارهاي جذاب او ، بي هيچ جاذبه اي ، نه ظنز خوبي داشت ، نه حتّي هجو موفقي ، از اينكه يكي از دو سه شخص موضوع نمايشنامه اي قرار گرفته ام كه اين همه  بي لطف و ناخواندني است ، غصّه خوردم امّا سر سوزني از شادروان ساعدي نرنجيدم » ، ( از سبزه تا ستاره ، ص 260 ) منظور اينكه انسان با اخلاق متعالي به جايي مي رسد كه حتّي از كسي به او اهانت روا داشته است رنجيده خاطر نمي شود . هيچ ، بلكه نسبت به او دلسوزي هم مي كند و اينگونه بخشيدن نيز توان و قابليت مي خواهد بايد آن را نقطه قوت ديد نه ضعف ، به تعبير گاندي : بخشش از دست ضعيف بر نمي آيد كار انسان قوي است . انسان بايد از يك دريا صفتي و بحر خو بودن برخوردار باشد كه مكدّر و متلاطم نشود . « درياي فراوان نشود تيره به سنگ » چنين رويّه اي در زندگي موجب مي شود كه انسان خودش نيز راحت باشد ، درونش بهشتي سيرت شود، به تعبير جان‌گري : « بخشيدن يعني رهايي از رنجها » ، كسي كه مي بخشد ديگر ناآرامي و تشويق و تلاطم او را از درون به بند نمي‌كشد ، «افلاطون» مي گويد : مفيد ترين و مؤثرترين انتقام ، بخشش است كه انسان خودش هم راحت مي شود . و به تعبير وين داير : « درد رنج اغلب انسانها از ناتواني در بخشش صوت مي گيرد » . همين وين داير مي نويسد : وقتي پس از سالها سر قبر پدرم كه مردي عياش ، دائم الخمر و كاملاً بي‌اعتنا به خانواده بود رفتنم و سر قبرش با تصميمي جدّي تمامي عقيده ها و كينه‌هايي كه از او در دل داشتم بيرون ريختم احساس راحتي كردم ، درصدر مقال اشاره شد جان ميلتون مي گويد : ذهن آدم است كه مي تواند بهشت را جهنم يا جهنم را بهشت كند ، من اگر كينه و عداوت كسي را در دلم ببخشم در واقع جهنم را تبديل به بهشت كرده ام آتشي را كه از كينه و دشمني در دلم افروخته بود خاموش كرده‌ام، استاد عابد مي‌گويد : « از حسد و كينه آتشي به دلت هست » و اگر عقده و كينه و حسد نسبت به ديگران در دلم باشد همين دنيا هم در جهنم هستم ، گويند شخصي پيش عارفي مي‌رود و مي گويد : جهنم و بهشت  را براي من توصيف كن ، عارف اعتنايي به سؤال او نمي كند و او دوباره پرسش خود را مطرح مي سازد باز عارف توجهي نمي كند تا اينكه آن شخص عصباني مي‌شود و مي‌گويد : آخر با تو هستم نمي شنوي ؟! عارف وقتي عصبانيت و خشم او را مي بيند مي‌گويد : اين همان جهنم است كه پرسيدي ! آن شخص با شرمندگي عذرخواهي مي كند ، عارف مي‌گويد: اين هم بهشت است . يكي از آشنايان كه بانويي اهل مدارا مي‌باشد مي‌گفت: عروسهايم وقتي به منزلشان زنگ مي‌زنم و شماره مرا بر تلفن مي‌بينند گوشي را بر‌نمي‌دارند ولي من همواره براي خوشبختي آنها صدقه مي‌دهم و شب و روز دعايشان مي‌كنم.

7- به صورت مستدل و معقول در پي رنجش زدايي بر آئيم :

غالباً مسائل جزئي و بسيار ساده موجب رنجش خاطر ما مي شوند كه اگر به گونه اي محترمانه و توام با ملاطفت مطرح شوند خيلي راحت رنجش خاطر بر طرف خواهد شد ولي همين خواهش و تذكر محترمانه هم براي بعضي از اشخاص به منزلة اعلان جنگ مي باشد چون هيچ انتقاد و تذكري را بر نمي تابند . چند سال يكي از آشنايان به حج مشرف شده بود دوستي مشترك مي گفت : خيلي علاقه دارم كه وقتي اين شخص از زيارت برگشت برايش گوسفندي قرباني كنم ولي مي دانم وقتي كه قرباني كردم خواهد گفت : چرا اين كار را كردي ؟ و اين عكس العمل او [ كه شايد به نظر خودش كار خوبي هم مي داند ] موجب ناراحتي من خواهد شد كه هم هزينه بدهم و هم بگويند چرا اين كار را كردي  بنابراين از خير قرباني كردن گوسفند مي گذرم ، ملاحظه مي شود كه به راحتي مي توان تفهيم كرد كه وقتي كسي براي ابراز علاقه موقع برگشتن از زيارت قرباني ذبح مي كند اخلاقاً درست نيست كه بگويي چرا اين كار را كردي؟! ولي همين موضوع ساده كه به راحتي قابل بر طرف شدن مي‌باشد چون تذكرش موجب دلگيري طرف مقابل مي شود همانطور لاينحل باقي مي‌ماند يا در موردي شخصي شاكي بود كه بعضي از اشخاص متشرّع و متدين موقع حرف زدن با ديگري و گوش دادن به سخن طرف مقابل ذكر هم مي گويند! مي توان به راحتي به اينها گفت : اين كار تو مغاير با در نظر گرفتن كرامت انسان است و اصلاً معني ذكر آن نيست كه تو تصور مي كني و شايد خداوند هم راضي به بي اعتنايي كردن به بنده اش نباشد ولي همين تذكر ساده و مختصر هم كاري دردسر ساز مي‌شود . بعضي از اهل معرفت موقع حضور در كنار بندگان خدا حتي اگر با نماز اول وقت هم تداخل داشته باشد بعضاً نماز را به احترام آنان به تأخير مي‌اندازند، منظور رنجش زدايي بعضاً مي تواند با يك خواهش و تذكر صورت پذيرد ولي همين كار نيز بعضاً هنجار شكني محسوب مي شود و اسباب گلايه و رنجش خاطر طرف مقابل را فراهم مي آورد بايد به سطحي از معرفت رسيد كه به تعبير امام صادق(ع) انتقاد و تذكر معايبمان را هديه اي معنوي محسوب كنيم نه سخني ناروا و ناگوار . 

يكي از مسئولان به حضور آيت‌الله بهجت (ره) رسيده و موعظه خواسته بود، آيت‌الله بهجت در پاسخ فرموده بود: از پيش خودم حرفي ندارم ولي بزرگان به ديگران توصيه مي‌كردند كه انتقادات خودتان را به ما گوشزد كنيد.

نصيحتي كنمت بشنو و بهانه مگير                 هر آنچه ناصح مشفق بگويدت بپذير

                                                                                                                   حافظ

از حكيمي نقل شده است [و در كتاب خلاصه روان پزشكي كاپلان هم به اين مطلب اشاره شده] كه من هيچ گاه از هيچ سخني رنجيده خاطر نشده‌ام چرا كه آن سخن از دو حالت خارج نيست يا حق و صواب است و يا ناحق و ناصواب ، اگر حق است كه جائي براي دلگيري و كدورت خاطر وجود ندارد و اگر هم باطل و خلاف واقع باشد كه اصلاً ارزش مشغول كردن ذهن را ندارد.

8-  اغماض و چشم پوشي :

 از ديگر راهكارهاي نرنجيدن ، اغماض و چشم فرو بستن از آزار و اذيت ديگران مي باشد از عربي پرسيدند : بزرگتان كيست : گفت : « من احمل شَتمنا و اعطي سائلنا و اغضي جاهلنا » خواهر سهراب سپهري مي گويد : جايي مهمان بوديم و ميزبان غذايي تهيه كرده بود كه سهراب اصلاً از آن خوشش نمي آمد وقتي كه شروع به خوردن كرديم من تصور مي كردم سهراب لب به آن غذا نخواهد زد ولي بر خلاف انتظارم ديدم سهراب با اشتها آن غذا را مي خورد، وقتي برگشتيم پرسيدم : چطور آن غذا را با اشتها مي‌خوردي در حاليكه مي دانم اصلاً دوست نداشتي ؟ سهراب در پاسخ گفت : خيلي راحت ، كمي هم اغماض همراه غذا قاطي كردم و به راحتي خوردم. اين اغماض و رواداري قسمتي ذاتي و تا حدّ زيادي اكتسابي مي باشد ، حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : « ان لم تكن خليقاً فتخلَّق فانّه قلّ من تشبّه بقوم الاّ اوشك ان يكون منهم » ( اگر خوش اخلاق نبودي خودت را به خوش اخلاقي بزن چرا كه نوعاً كسي كه خود را شبيه به گروهي بكند نهايتاً از آنها مي شود .) ، همچنين مي‌فرمايد: « الاحتمال قبر العيوب » ، ( تحمل و بردباري قبر عيب ها مي باشد ) باز اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: «الاناة حسن» ، (تحمل و بردباري زيباست) و نيز : «المؤمن اوسع شيي صدراً»، (نهج‌البلاغه، ص 333 ) دل مومن مانند درياست كه نه مكدر مي شود و نه سرريز مي كند . در حالات مالك اشترنقل شده است كه از بازار عبور مي كرد شخصي براي خنداندن دوستان خود بدون اينكه او را بشناسد اهانتي به وي كرد، مالك بدون اينكه عكس العملي نشان دهد به راه خود ادامه داد ، دوستان آن شخص پرسيدند : او را شناختي كه بود ؟ گفت نه ! گفتند : مالك اشتر بود ، آن شخص با اضطراب به دنبال مالك رفت و ديد در مسجد مشغول نماز شد ، پس از تمام شدن نمازش پيش مالك رفت و عذرخواهي كرد . مالك گفت : به مسجد نيامدم مگر اينكه براي تو طلب مغفرت كنم .مرحوم دولابي در كتاب طوباي محبت مي گويد : طلب استغفار براي خود و ديگران موجب بزرگ شدن دل مي شود و اين عبارت را از مفاتيح نقل مي كند: « استغفرك استغفار حياءٍ استغفرك استغفار رجاءٍ ... » . قرآن خطاب به پيامبر مي فرمايد : « و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان اله معذبهم و هم يستغفرون »، (انفال، 33 ) استغفار موجب دفع عذاب از انسان مي شود كه رنجش خاطر نيز از جمله عذاب‌هاي روحي است .

9- تمركز و توجه به خوبيها :از ديگر راهكارهاي نرنجيدن اين است كه عوض توجه نمودن به بديهاي طرف مقابل ، خوبي هايي كه در او هست در نظر بگيريم و روي آنها متمركز شويم . در حالات مسيح‌(ع) نقل شده است كه آن حضرت با تعدادي از صحابه و حواريون از محلي عبور مي‌كردند كه چشمشان به لاشة جانوري افتاد ، آنها به سرعت فاصله گرفتند يا بيني خود را گرفتند يا روي خود را برگرداندند ، حضرت عيسي (ع) به آنها فرمود : ببينيد اين حيوان چه دندانهاي قشنگي دارد ؟ كسي كه موجب  رنجش خاطر من شده است اگر خوبي هايش را به ياد آورم خودم هم سبك مي شوم و ديگر فكر و خيال بديهاي او مرا اذيت نمي كند يا حتي اگر به من هم خوبي نكرده باشد اگر صفت خوبي داشته باشد باز يادآوري آن مي‌تواند موجب راحت شدن من بشود . در حالات حضرت موسي پس از بازگشت از ميقات نقل شده است كه وقتي پيش قوم خود آمد و ديد آنها با اغواي سامري گوساله پرستي مي كنند در پي كشتن سامري بر آمد كه خداوند فرمود : سامري را نكش چرا كه آدم سخاوتمند و گشاده دستي مي باشد . در حديثي از امام صادق (ع) نقل شده است كه : « شابّ سخّي مَرهَقٌ في الذّنوب احبّ الي الله عزّوجلّ من شيخ عابد بخيل » ، ( جوان سخاوتمند آلوده به گناه نزد خداوند محبوبتر از پيرمرد عابد بخيل است ) ، ( بحارالانور ، ج 70 ، ص 307 ) . در متون ديني بخل و امساك از دادن به صورت عجيبي تقبيح و مذمت شده است ، امير (ع) در حديثي مي‌فرمايد : « النظر الي البخيل يُقسي القلب » ، ( نگاه كردن به شخص بخيل موجب قساوت قلب مي شود ) . منظور اينكه خداوند وقتي حضرت موسي (ع) مي خواست سامري را به خاطر اغوا و فساد از بين ببرد ممانعت كرد و فرمود كه : « لا تقتُل السّامريَّ فانّه سخّي » ، ( سامري را به قتل مرسان چرا كه او مرد سخاوتمندي است ) . ( اصول كافي ، ج 4 ، ص 41 ) رسول اكرم (ص) نيز به « عُدَي بن حاتم » فرمود : « دُفِع عن ابيك العذابُ الشديد لسخاء نفسه »، (غذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد)، (بحارالانور،ج 68،ص‌354) . خداوند نيز وقتي امتياز و صفت مثبت چشمگيري در بنده اي مشاهده مي كند به نوعي آن را موجب ناديده گرفته شدن معايب طرف بر مي شمارد و از اسباب نجاتش قرار مي‌دهد . حافط گويد :

كمال سرّ محبت ببيـن نه نقص گـناه

كه هر كه بي هنر افتد نظر به عيب كند

كليد گنج سعادت قبول اهل دل است

مباد آنكه در اين نكته شك و ريب كند

 و در غزل ديگر با مطلع :

خيز و در كاسه زر آب طربناك انداز                   پيشتر ز آنكه شود كاسه سر خاك انداز

مي گويد :

يا رب آن زاهد خود بين كه به جز عيب نديد              دود آهيـش در آئينـه ادراك انـداز

عيب ها را ديدن هنر نيست ، حضرت استاد دكتر مرتضوي (حفظه الله و ابقاه ) مي فرمودند : هميشه خواسته‌ام بديها را نبينم در عين حال كه خود فريبي هم نخواسته ام بكنم يا از واقع گرايي و واقع نگري دور بيفتم .

10- معنايابي و حسن تعليل :

معنايابي نيز از راهكارهاي موثر در بر طرف ساختن تبعات منفي رنج خاطر مي باشد . در معنايابي اگر به صورت همه جانبه نگريسته شود مي توان از هر اتفاقي و هر نوع برخورد ناروايي استنباط هاي مناسبي داشت كه ذهن را از مشغول شدن منفعلانه رها سازد . مفسّر و حكيم بزرگوار آقاي جواد آملي مي فرمود : سالها پيش در زمان جنگ در ايامي كه اربعين گرفته بودم مرا به شهري دعوت كردند من هم اجابت كردم و در آنجا قرار شد بين خطبه هاي نماز جمعه سخنراني بكنم ولي در همان هفته مراسم مدّاحي در بين نماز جمعه و نماز عصر برگزار شد و فرصتي براي سخنراني من پيش نيامد‌، من به قم برگشتم و با خود گفتم بعضاً خداوند امتحانهايي دارد براي اينكه نفس شكسته شود و شايد در اين كار حكمتي بود .

مولانا در مثنوي گويد :

  اين جفاي خلق با تو در جهان                          گـر بداني گنـج زر آمد نهان

خلق را با تو چنين بـدخو كنند                          تا تو را ناچار رو آن سو كنند

                                                  مثنوي معنوي ، دفتر پنجم ، ابيات : 1521-1522

همچنين مي توان به صورت معنايابانه با عوامل رنجش خاطر به گونه اي مواجه شد كه نه فقط موجب انفعال نشود بلكه موجب كمال نيز گردد . صائب گويد :

مالش صيقل نشد آئينه را نقص جمال               پشت پا هر كس خورد در كار خود بينا شود

در نظام نشانه يابي و درس آموزي از اشيا و اشخاص اطراف گفته مي شود با نگاه توام با تأمل و عبرت آموزي در يك مداد مي توان اسباب رسيدن به آرامش را فرا گرفت كه از آن جمله عبارتند از : دستي موقع نوشتن مداد را حركت مي كند ، ما را نيز دستي حركت مي دهد كه آن دست خداوند مي‌باشد و فوق تمامي دستها قرار دارد . دوم موقع نوشتن با مداد بعضاً براي تصحيح مطالبي كه غلط و اشتباه نوشته شده اند از پاك كن استفاده مي كنند ما نيز بايد بعضاً براي اينكه اشتباهاتمان همچنان باقي نمانند آنها را تصحيح و جبران كنيم و ارتكاب به اشتباه را نيز به گردن بگيريم . سوم : مداد از بدنه‌اي چوبي يا فلزي يا پلاستيكي و مغزي از جنس زغال تشكيل شده است بدنه آن مهم نيست كه از چه و چگونه باشد مهم مغز درون مداد است، در مورد انسان نيز آنچه از ارزش و اهميت برخوردار است مغز و قلب انسان است نه پوسته و قشر و قالب ، هر چند كه نسبت به ظاهر نيز نبايد كاملاً بي تفاوت بود ولي بايد توجه داشت كه و مهم باطن است . چهارم اينكه مداد موقع نوشتن اثري از خود برجاي مي‌گذارد انسان هم موقع حرف زدن و عمل كردن اثري از خود مي گذارد بايد توجه داشته باشد كه چه اثري از خود برجاي مي گذارد سعدي گويد :

بر اين سراي زبرجد نوشته اند به زر                 كه جـز نكوئي اهل كرم نخواهد مـاند

و پنجم كه ناظر به بحث مي باشد اينكه : مداد را پس از مدّتي نوشتن و كند شدن نوك آن مي تراشند اين تراشيدن هر چند كه موجب جدا شدن قطعاتي از بدنه مداد مي شود ولي موجب تيز شدن آن و بهتر نوشتن مداد مي شود در مورد انسان نيز بعضاً ناملايمات موجب تراشيده شدن و كمال يافتن او مي شود . منظور نحوة مواجهة مطلوب و معنايابانه با ناملايمات و از جمله آنها برخوردهاي ناخوشايندي باشد كه با نگاه جامع الاطراف مي توان از آنها هم نكات مثبتي استخراج و استنتاج كرد . «نيكوس كازانتزاكيس» مي گويد : از هر اتفاقي اگر به صورت دقيق نگريسته و واكاوي شود مي توان نكات مثبتي را برداشت نمود كه آن اتفاق را تا حدّي مبارك گرداند . يكي از علما به بيماري سختي مبتلا شده بود دو نفر از دوستانش به عيادتش مي آيند يكي از آنها مي پرسد حالتان چطور است ؟ در پاسخ مي گويد : « الحمدلله علي كل نعمة » دوست همراه پرسش كننده از وي مي پرسد آقا چه فرمود‌؟ مي گويد : فرمود : « الحمدلله علي كل حال » آن عالم شنيد و گفت : نه،  عرض كردم  « الحمدلله علي كلّ نعمة » آن شخص گفت : فرقي با هم دارند ؟ فرمود : بله در « الحمدلله علي كل حال » يعني نعمت نيست و شايد به صورت منفعلانه ناچار تسليم هستم . و « غير تسليم و رضا كو چاره‌اي » ولي وقتي مي گويم : « الحمدلله علي كلّ نعمة » يعني اين بيماري هم در واقع نعمت خداوند است كه به اين صورت جلوه نموده است .

نــك مــرا در پيــري از لطف و كـرم                     حق چنين رنجـوريي‌داد و سقــم

درد پشتــم داد هم تـــا من ز خــواب                  بر جهم هر نيــم شب لابد شتاب

تا نخسبم جملــه شب چون گــاوميش               دردها بخشيد حق از لطف خويش

زين شكست آن رحم شـاهان جوش كرد            دوزخ از تهديد من خـاموش كرد

رنج گنـج آمـــد كه رحمتهــا در اوست                 مغز تازه شد چو بخراشيد پوست

                                                       مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات : 2256-2261

11- توجه داشته باشيم كه اغلب رنجش خاطرها از هواي نفس ناشي مي شود و اگر به تعبير مولانا بتوان گاو نفس را ذبح كرد باطن به حيات طيبّه معنوي زنده خواهد شد كه بعد از آن ديگر رنجشي از امور اعتباري پيش نخواهد آمد . كتاب « اسرار التوحيد في مقامات شيخ ابي سعيد » كه توسط محمد بن منور از نوادگان شيخ كه با سه واسطه به او مي رسد تدوين شده است و در بردارنده سرگذشتها ، حكايات‌، حالات ، سخنان و اشعار شيخ است از آثار مهم در عرصه عرفان اسلامي ، تصوف و همچنين تسلي خاطر و آرامش رواني مي باشد و اخيراً نيز با تصحيح دقيق و بسيار عالمانه آقاي دكتر شفيعي كدكني به چاپ رسيده است ، 386 صفحه از آن متن كتاب است و حدود هفت صد صفحه پيش گفتار ، مقدمه ، تعليقات ، فهرست ها و ... مي باشد . در حكايتي مي گويد : شيخ ما گفت « اين تغيّر و تلوّن و سوزش و اضطراب همه نفس است آنجا كه اثري از انوار حقيقت كشف گردد آنجا نه ولوله بوَد ، نه دمدمه و نه تغيّر و نه تلوّن ، ليس مع الله وحشه و لا مع النفس راحة . » صائب گويد :   

زد دست غير ننالم چرا كه همچو حباب                 هـميشه خـانه خـراب هواي خويشتنم

هر بلا بر سر آدمي مي آيد از دست نفس مي باشد كه « اعدي عدوّ » مي باشد .           

             هـمه از دسـت غيـر مـي نـالنـد                     سـعدي از دسـت خويشتـن فريـاد

            تـو با دشـمن نـفس هـمخانـه اي                   چــه در بنــد پيكــار بيگـانـه اي

    مولانا در مثنوي گويد :

        مصطفي فرمود اگر گويم به راسـت           شرح آن دشمن كه در جان شماست

        زَهـره هـاي پـر دلان بر هـم درد                 نـي رود ره ني غـم كـاري خـورد

         نه دلـش را تاب مـانـد در نيـاز                    نـــه تنـش را قـوّت روزه و نـماز

                                                          مثنوي معنوي ، دفتر دوم ، ابيات : 1911-1913

اين نفس و خود بيني موجب ناراحتي و رنجش خاطر خواهد شد ، هر چه از انانيت فاصله بگيرم راحت تر هستم و اگر به خداوند برسم كه ديگر غم و غصه اي در كار نيست و آنجابه تعبير مولانا :     « فرح بن الفرح بن الفرح » خواهم شد و آنگونه كه شبلي گويد :  « من عرف الله فلا غمّ له ابداً » ،     « كه به خورشيد رسيديم و غبار آخر شد» مهم ترين عامل رنجش خاطر من، ادعايي است كه نسبت به خودم دارم و اين غير از گرفتاري در حصار منيّت نيست، البته توجه به كرامت و عزّت نفس مهم است ولي اين به كلّي مغاير با انانيت مي باشد . آن آزادگي و رهيدگي است و اين تعلّق و وابستگي و تعلّق نيز غم افزاست . مولانا گويد : « جمله دلتنگي ها از دلبستگي است » .

زير بارند درختان كه تعلق دارند                     اي خوشا سرو كه از بار غم آزاد بود

 امام در فرازي از نامه هاي عرفاني خود مي نويسد : « ناراحتي هاي ما اكثراً از خودخواهي است »، اگر بتوانم خودم را از هواي نفس خاكي كنم راحت خواهم شد هر چند سخت است ولي نتيجه بسيار مباركي خواهد داشت .

رنج راحت شد چو شد مطلب بزرگ                  گَـرد گـلّه كيميـاي چـشم گـرگ

ناصر خسرو گويد :

هـمه رنج جـهان از شهـوت آيـد                         كه آدم ز آن سبـب از جنـّت آيـد

حضرت علي (ع) در كلام نهايي و حقيقتاً جامعي در توصيف اهل سلوك كه فرازي از آن با موضوعِ رنجش خاطر مربوط مي باشد مي فرمايد : « قد احيا عقله و امات نفسه حتّي دقّ جليله و لطف غليظه»‌‌، ( نهج البلاغه ، ص 220 ) وقتي كه دل نرم شود ديگر از درشتي و دژ منشي اثري در آن باقي نمي ماند . عقل خود را زنده مي كند و نفس را مي ميراند . مولانا گويد : كشتن گاو نفس از مهم ترين راههاي سلوك مي باشد :

گاو كشتن هست از شرط طريق                      تا شود از زخم دمش جان مفيق

گاو نفس خويش را زودتر بكش                         تا شود روح خفي زنده و به هش

                                                    مثنوي معنوي ، دفتر دوم ، ابيات : 1445-1446

با كشتن نفس ، انسان « فارغ از خود » مي شود و به مقام « قلب سليم » مي رسد كه ديگر آنجا همه سلم و سلامتي و صلح مي باشد .

جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه                     چون نديدند حقيقت ره افـسانه زدند

شكر ايزد كه ميان من و او صلح افتاد                   صوفيان رقص كنان ساغر مستانه زدند

ابن سينا در اشارات و تنبيهات مي نويسد : « ثّم انه ليغيب عن نفسه فيلحظ جناب القدس فقط و ان لحظ نفسه فمن حيث هي لاخطة لا من حيث هي بزينتها » ، (اشارات و تنبيهات ، ج 3 ، ص 386 ) .

چون تو را راه داد در درگاه                                       آرزو زو مخواه او را خواه

فقط خداوند را مي بينند و ديگران را نيز به ياد خدا مي اندازند و مصداق كساني مي شوند كه : «يذكّر هم الله رؤيته » دكتر شريعتي مي نويسد : در زندگي چنان باش كه كساني كه خدا را نمي شناسند وقتي تو را شناختند خدا را بشناسند .

حضرت امير (ع) مي فرمايد : وقتي نفس سافل و فرودين را ميراند پس از آن  « لطف غليظُه » ، ( دلش نرم مي شود ) ديگر اثري از درشت خويي ، استبداد ، تحكم و انانيت و كژ خيمي باقي نمي ماند ، علامه طباطبايي مي فرمايد : در خانة ما مرغ و خروس هميشه به مرگ طبيعي خودشان مي مردند و ما هيچگاه سرشان را نمي بريديم ! يا گربه‌اي به چاه حيات خلوت منزلشان مي‌افتد و آن علّامه مَلك سيرت با چه حوصله‌اي به چاه گوشت و غذا مي‌ريزد تا گربه گرسنگي نكشد و با تحمل زحمات زياد، چاه كني را خبر مي كند تا بيايد و گربه را از چاه خارج كند و مدام خودش را مذمّت مي‌كند كه كوتاهي من باعث شده است در چاه باز بماند و گربه به چاه افتد!!

12- راه حل ساده و موثري كه مي تواند مانع رنجش خاطر بي مورد شود اين است كه امور و اتفاقات بي‌اهميت را به خود نگيرم و به اصطلاح همه چيز را حرف نكنم . واقعاً از كودك وارگي انسان است كه هر مسأله بي اهميتي را براي خودش بزرگ و ذهنش را با آن مشغول مي كند، اگر به مرتبه و مرحله‌اي از بلوغ برسد در مي يابد كه اين مسائل ارز


مطالب مشابه :


تاریخچه و فلسفه قربانی

فلسفه قرباني كردن در روز «پسر عزيزم من در خواب ديدم خداوند به تعبير ديگر وقتي




تاريخ زردتشت

گويي و تعبير خواب و با مساله قرباني گاو و با قرباني كردن




رؤ ياها در قرآن . قرآن و هنجارشناسي خوابيدن

پس ‍ چون پدر براى قربانى كردن و اين تعبير خواب پادشاه مصر چند شب در خواب ديد كه هفت گاو




که در طریقت ما کافری است رنجیدن

( اين تعبير خواب از خير قرباني كردن اگر به تعبير مولانا بتوان گاو نفس




آن‌چه كه به تخت جمشيد تقديس بخشيده‌‌ است.

تعظيم كردن و سر فرود آوردن، زانو زدن، قرباني كردن تعبير شده است. ران گاو نر خواب دیده




دین در آسیا 1 ( سومر و بابل )

كاهنان، از راه همين هدايا و قرباني ها و قرباني كردن آنان تعبير خواب است




داستان ضحاک

اهريمن كه در جهان جز فتنه و آشوب كاري نداشت كمر به گمراه كردن تعبير خواب تو قرباني ماران




برچسب :