زندگي نامه شهيدمحمّد قدرداني پاريزي

زندگي نامه شهيدمحمّد قدرداني پاريزي تهيه و تنظيم مطالب: منصور قدرداني در دوران جنگ تحميلي و حماسه بزرگ هشت سال دفاع مقدس، انسانهاي صديق و ايثارگري بودندكه با حضوردر صحنه هاي نبرد، رشادتها آفريدند.مثال مشخص آن وجود شهداي گرانقدري است كه امروزه قامت معطرشان در گلزارهاي شهداء آرميده و زيارتگاه دوستداران حق و الهام بخش صاحبان بصيرت شده است. آنها رفتند تا ايمان بماند و بسيجي شهيد محمد قدرداني پاريزي- از سلسله اين صاف دلان حماسه ساز بود واز بسيجيان بي نام و نشان كه بي تكلف در آسمان جنگ تابيد و روشنائي دستهايش را هديه آن سامان ستاره خيز كرد. شهيد قدرداني، در دي ماه سال 1339 در بخش پاريز(از توابع شهرستان سيرجان) ديده به جهان گشود. دوران كودكي و نوجواني را گذرانده و تحصيلات ابتدائي را در زادگاهش، پاريز آغاز كرد.بردباري و سخت كوشي عجيبي را در خود داشت. در عين حال بسيار سخت هوشيار مي نمود. در دوران تحصيل خود، بر اثر هوش و استعداد زيادي كه داشت هميشه جزء دانش آموزان ممتاز بود.همزمان با تحصيل در دبيرستان وبعد از آن اوقات فراغت خود را صرف كارهاي هنري مي نمود كه در اين مورد، آثار هنري و كارهاي دستي جالب و هنرمندانه اي از خود به يادگار گذاشته است.تحصيلات خود را تا مرحله ديپلم در شهر سيرجان با موفقيت طي نمود. در كنار تحصيل، به كار و فعاليت نيز مشغول مي شد و هيچ گاه از كاركردن دوري نمي كرد. پس از اخذ ديپلم به خدمت مقدس نظام (در نيروي هوائي بوشهر) اعزام گرديد واز همانجا براي اولين بار، داوطلبانه عازم جبهه هاي دفاع مقدس شد و به كمك ديگر رزمندگان، مسئوليت پدافند هوائي و سايت موشكي منطقه را برعهده گرفت و پس از اتمام سربازي نيز چندين مرحله، با لباس رزم بسيجي به جبهه اعزام شد. تا آنجا كه بخاطر داريم وي هيچ گاه، حتي لحظه اي از ياد خدا غافل نبود.كليه فرائض ديني و مذهبي را در هر شرايط و موقعيتي كه بود با خلوص نيت وتمام و كمال انجام مي داد و از اين بابت الگو بود. اوقات زيادي را صرف خواندن قرآن مي كرد. به گفته يكي از همرزمانش در جبهه نيز با قرآن مانوس بود و هميشه قرآن كوچكي را همراه داشت و از هر فرصتي براي قرائت قرآن استفاده مي كرد. آري از حجاب خود گذشت تا به حقيقت، قرآن عزيز را دريافت و با عمل خود، فرامين نوراني اين كتاب آسماني را گردن نهاد. از آثار عشق به قرآن، حضور او در دلهاست. آنگاه كه انسان با قرآن همنشين باشد، قرآن نيز او را به هدايت، رهنمون مي شود.آنچنان با قرآن انس و الفت پيدا كرده بود كه جان بر سر اين محبت نهاد و عشق و ارادتش را به قرآن و اهل بيت(ع) به اثبات رساند. پس از قرآن، همواره از رهنمود هاي كلام علي(ع) در نهج البلاغه، در طرز رفتار و كارهايش الهام مي گرفت. اوقات زيادي را صرف مطالعه انواع كتب مي كرد. ذوق و سليقه سرشاري نيز در زمينه ادبي داشت و از طرفي شخصيت معنوي و روح خداجوئي او را در كليه نوشته ها و يادداشتهايش بوضوح مي توان ديد.او جواني محجوب، متين، صبور واز ادبي فوق العاده برخوردار بود و خضوع وفروتني در رفتار و گفتارش در كمال مشاهده مي شد. رفتار و كلامش به قدري اثر بخش و جاذبه دار بود كه هر فردي را كه با او برخورد داشت، مجذوب خود مي ساخت. امكان نداشت با فردي صميمانه برخورد كند و او را مجذوب خود نسازد،كه انگار سالها با هم دوست و آشنا بوده اند. سكوت و آرامش روح از صفات ويژه اش بود. در امور زندگي جاري، تصميماتي كه مي گرفت، بسيار آگاهانه بود. رفتارش نسبت به پدر و مادر بگونه اي بود كه شايد بتوان گفت بي نظير بود و سابقه نداشت كه كوچكترين نا فرماني از وي نسبت به پدر و مادر سر زده باشد و احساس به والدين در راس امورش قرار داشت و تمام تلاشش را براي جلب رضايت آنها به كار مي گرفت. حتي زماني كه در مناطق جنگي بود، با ارسال نامه به برادرانش چنين توصيه مي كند:« ...و شما برادرانم، وجودتان در خانه بايد طوري باشدكه پدر و مادر هيچ احساس نكنند كه يكي از افراد در جمع خانواده نبوده و از خانه دور است.رفتار و كردار شما باعث مي شود كه كمتر رنج داشته باشند.پس،از شما مي خواهم كه از خدا بخواهيد افرادي باشيد كه هم براي اسلام و مسلمين و هم براي خانواده خود نمونه باشيد و خداي نكرده كاري نكنيد كه پدر و مادر دلشان از شما بگيرد كه انگار باعث نا فرماني خدا شده ايد.» رفتارش نسبت به خواهر و برادران و كليه اقوام به قدري انساني و خوب بود كه همه او را دوست مي داشتند و از وي بعنوان چهره اي محبوب و مورد احترام ياد مي كردند.فداكاري و ايثارش براي ديگران به حدّي بود كه باعث شرمساري آنها مي گرديد هيچ گاه انجام كارهاي مربوط به خود را در صورتي كه از عهده خودش بر مي آمد به ساير اعضاي خانواده واگذار نمي كرد. در جلسات مذهبي اعم از دعاي كميل و و دعاي توسل با شوق زيادي شركت مي جست و با خلوص نيت دعا مي خواند و ساير اعضاء خانواده را به اين گونه امور معنوي دعوت مي كرد. به هنگام دعا، صفا و حالت روحاني خاصي داشت كه براي نمونه دفتر مناجاتنامه اي از او به يادگار مانده كه خلوص نيت و روح عارفانه اش در آن موج زده و نمايان است. بخصوص آن قسمت از مناجاتش كه براي شهادت خود نوشته و عجيب آنكه درست مطابق همان دعايش، شهادت نصيبش شد و برايش پيش آمد. اگر در مجلسي، فردي شروع به غيبت و تهمت به ديگران مي نمود، سعي مي كرد با ملايمت او را از اين كار باز دارد.هنگامي كه به خدمت مقدس سربازي، در نيروي هوائي اعزام شده بود، داوطلبانه براي اولين بار به صحنه هاي دفاع مقدس اعزام گرديد و همان برخورد اول او را چنان مجذوب ايثار،اخلاص و فداكاري رزمندگان اسلام كرده بود كه ديگر سخت بود از لشكر اسلام جدا شود. در همين مرحله بود كه به دوستانش گفته بود كه خيلي از واقعيتها برايم آشكار شد و در اينجا بود كه شايسته ترين درودهاي خود را نثار سلحشوران اسلام كرد و قهرمانيهاي آنان را بخاطر بوجود آوردن حماسه هاي بزرگشان ستود و به گفته همرزمانش هرگز بعد از آن بدون وضو قدم بر خاك آن مكان نمي گذاشت. چرا كه اعتقاد داشت آن خاك به خون پاك شهيدي آغشته است.تا بدانجا كه قطعه اي از گل وخاك آن زمين مطهر را بصورت مهر نماز در آورده و پيشاني عبوديت و اخلاص خود را بر آن گذاشته و نماز بر جاي مي آورد كه هنوز هم اين مهر نماز از او به يادگار مانده است. در همان اعزام اول بود كه با ياري همسنگرانش توانست در عمليات رمضان به كمك رزمندگان پدافند هوائي چندين فروند هواپيماي جنگي دشمن را سرنگون سازد. پس از اتمام خدمت سربازي، اين بار با لباس مقدس بسيجي بصورت داوطلبانه عازم صحنه هاي نبرد لشكريان اسلام گرديد. او با آنكه در جائي استخدام شده بود، با اين حال هيچ گاه از حضور داوطلبانه در جبهه غافل نماند و همواره در جبهه يا به فكر جبهه بود. در محيط كار علاوه بر كار خاص خود، مسئوليت سواد آموزي افراد بيسواد يا كم سواد را نيز بر عهده داشت و در اين مورد توانست چندين نفر را آموزش داده و آنها را در برخورداري از نعمت خواندن و نوشتن ياري دهد. بطور كلي كمك به همنوعان را وظيفه انساني خود مي دانست. از ديگر خصوصيات شهيد، علاقه ايشان به ورزش كوهنوردي و سير و تفكر در طبيعت بود كه معمولا در برنامه كوهنوردي دوستانش شركت مي كرد و به آرامش و نشاط روحي و رواني خاصي دست مي يافت. از حمله كينه توزانه دشمن به سرزمين اسلامي ايران و به خاك و خون كشيده شدن مردان، زنان، كودكان و انسانهاي بي گناه و ... در شهرهاي مرزي و ساير نقاط، روح لطيفش آزرده مي گردد، نمي تواند تحمل كند. لذا ماندن را صلاح نمي داند و عشق به جهاد در راه خدا او را به وادي نبرد با دشمنان خدا و كشورش مي كشاند و او چه خوب و شرافتمندانه به اين هدف بزرگ نائل مي شود و از نزديك ترين راه (شهادت)، به سوي معبودش مي شتابد. اين كار را چه مشتاقانه انجام داد و چه خوب به سعادت ابدي دست يافت و براستي كه خداوند چه ماهرانه گلچين مي كند و ما خاكيان را قابل چنين سرمايه هائي چون محمد و ساير شهداء نمي داند. سر انجام شهيد محمد قدرداني پاريزي، پس از عمري نمونه زيستن، براي چندمين نوبت، همراه با سپاهيان يكصد هزار نفري محمد(ص)، در نهم آذرماه 1365، عازم ميادين نبرد حق عليه باطل شد و سرانجام در عمليات غرور آفرين كربلاي 5، در منطقه شلمچه و با ياد بانوي بزرگوار اسلام،با رمز يا زهرا(ع) و پس از جانفشاني ها و ايثارهاي فراوان، آنگونه كه از خداي خويش خواسته بود، به درجه رفيع شهادت نائل و به قول خودش از دانشگاه جبهه سربلند و سرافراز بيرون آمد. حماسه آفريني او در زمان شهادتش، زبانزد همه كساني است كه در اين نبرد پيروز، شاهد رزم آوري او بودند. او براي نوشيدن شهد شهادت و لقاي پروردگار خود، پا به ميدان جنگ گذاشته بود. در ميان آتش و شليك گلوله هاي توپ، تانك و خمپاره هاي دشمن، چنان حماسه عظيمي به جاي گذاشت كه تنها از پرورش يافتگان مكتب عاشوراي امام حسين (ع) انتظار مي رود. مي بايست بماند تا او شهادت را انتخاب نموده و مرگش مانند زندگيش افتخار آفرين باشد و آنگونه به استقبال شهادت رفت و آن را انتخاب كرد كه خود خواسته بود: «دوست دارم در آخرين لحظات عمرم نداي الله اكبر بر زبانم باشد. دوست دارم كه بدنم سوراخ سوراخ و قطعه قطعه شود و در آخرين لحظات زندگيم آنقدر درد بكشم، آنقدر خدايم را طلب كنم و آنقدرمهدي يا زهرا (ع) را صدا بزنم كه خداي من،معبود من، آنكه جانم در دست قدرت لايزال اوست، ذره اي از گناهانم را بيامرزد،چون مجاهداني كه مال و جان و هستي خويش را در راه خدا ايثار مي كنند. اين از همه چيز گذشتن بخاطر خداست. مفهوم حقيقي ايثار...» عاقبت خون پاك او امضاء وتاييد همه گفته هايش بود،شهادت پايان زيبائي بود كه از آغاز از خدايش طلب كرده بود و شهادت، پاداش سعادتمندانه اي براي آن زندگي فرشته گونه بود. او درس شهادت را از پيكر خونين آموزگار شهادت، سالار شهيدان كربلا، حضرت اباعبداالله (ع) آموخته بود. آري، حياتي آن گونه پر بار و پر بركت، پاداشي اين چنين زيبا وبيكران خواهد داشت و شهادتش همان شد كه از خدا طلب كرده بود و در مساكن طيبه و جايگاه رفيع راضيه مرضيه مأوا گرفت و روز چهارم بهمن ماه سال 1365 را در اوج عمليات پيروزمند كربلاي 5 (منطقه شلمچه) روز شهادت خود ثبت وبه شربت شهادت سيراب وبا پيكري سرخ از خون دل، به ديدار جانان شتافت تا درس عشق وفداكاري، جهاد و شهادت را به همه ما بياموزد. شكوه مراسم تشييع پيكر پاك شهيد فراموش نشدني است. همه دوستان، ياران، همرزمان، همكاران وكليه همشهريان براي وداع با او در مراسم تشييع گرد آمده بودند و عروج ملكوتي اين شهيد بزرگوار را عظمتي دو چندان بخشيدند. رمز حماسه شجاعت او اتصال به منبع لايزال كلام الهي، يعني قرآن، و دوستي و مؤدت ائمه معصومين (ع) بود. او با ما و در ميان ماست، چون صداي قرآن و مناجات عارفانه اش در گوش هاست. باشدتا با ادامه راهش، يادش را گرامي بداريم و آرمانهاي بلندش را محقق سازيم. روحش شاد، يادش جاودان و راهش پُر رهرو باد. وصيت نامه شهيد محمد قدرداني پاريزي بسم الله الرحمن الرحيم فوق كل ذي بر بر حتي يقتل في سبيل الله فاذا قتل في سبيل الله فليس فوقه بر مافوق هر نيكي، نيكي ديگري است، جز كشته شدن در راه خدا كه بالاتر از آن نيكي نيست. رسول اكرم(ص) همانا جهاد دري از درهاي بهشت است كه خداوند آن را به روي دوستان خود گشوده است. جهاد لباس پرهيزكاري، و زره و سپر محكم خداست.كسي كه از جهاد روگردان باشد و آن را ترك كند، خداوند پوشاك مذّلت و بلا بر وي مي پوشاند و حقير و خوار مي شود. به خردي دچار مي گردد و بواسطه تضييع جهاد، حق از او فاصله مي گيرد و به ذلّت مي افتد وبا او به عدالت و انصاف رفتار نمي شود. با سلام بر امام زمان (عج) و نايب بر حقش، امام خميني، ابراهيم زمان وحسين دوران. سلام بر عاشورا و شهيدان روزهاي عاشوراي حسيني تا كربلاي ايران. دنياي شهادت، چه دنياي بيكراني است كه دل عاشقان الله را به هيجان مي آورد وآنان را در صراط مستقيم استوارتر مي كند. دشمنان از هر سو به انقلاب اسلامي هجوم مي آورند و به جنايات خويش اضافه مي كنند ولي جوانان، عاشقان الله با قامتي استوار در زير پرچم اسلام از اين اسلام دفاع مي كنند. من نيز لازم دانستم از انقلاب (اسلام) پاسداري كرده و در عاشورائي از عاشوراهاي تاريخ به آرزوي ديرينه خود(شهادت) برسم. در اين لحظه ملكوتي كه اين وصيت نامه را مي نويسم دلم مالامال از عشق به الله است و نداي درونيم گواهي به رهائيم مي دهد خدايم شاهد است كه از خوشحالي در پوست نمي گنجم. پيام من به پدر و مادر عزيزم اين است هر چند كه من در اين مدت كوتاه عمرم فرزند لايقي براي شماها نبودم و نتوانستم وظايفم را نسبت به شما به نحو احسن آنطوري كه مورد رضايت خدا و شما باشد انجام دهم و با اين حال بعد از مرگم راضي نيستم كسي ناله كند. ولي اگر خواستيد و در توانتان بود به مدت هفت روز كوچه شهيدان ديارمان را چراغاني كنيد. مهمتر اينكه اگر مايليد برايم نماز بخوانيد و روزه بگيريد. اگر چه بنده تا آنجا كه توانسته ام از اين دستورات الهيكوتاهي ننموده ام اما به هر صورت دستم را به جانب شما بزرگواران دراز مي كنم زيرا آتش دوزخ بس اليم است. پدر و مادرم: اميد است كه با صبر جليل بر تمام مشكلات پيروز شويد زيرا «انالله وانااليه راجعون»-«ما از آن خدائيم و به سوي او باز مي گرديم» و ماامانت هائي هستيم كه خدا به شما داده و هر وقت اراده كند اين امانتها را از شما مي گيرد پس اين ديگر ناراحتي ندارد. اگر اينكه من سعادت داشتم و با پيروزي از امتحانات نهائي از اين دانشگاه بزرگ تحصيلاتم را به پايان رساندم شما افتخار كنيد كه چنين فرزندي را در دامن پاكتان پرورش داده ايد و بعد از مدتي آن را تقديم خدا و اسلام نموديد.هميشه خدا را شكر كنيد و از او صبر و متانت و بردباري بخواهيد زيرا خداوند در قرآن وعده داده است:«يا ايها الذين امنو استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصابرين.- اي كساني كه به خدا ايمان آورده ايد، ياري جوئيد به صبر و نماز، بدرستي كه خدا با صابران است.» اينك وصيت نامه ام را در چند جمله خلاصه مي كنم: 1. حرفم فقط خدا بوده و جز به خدا به چيز ديگري نمي انديشم. 2. از شما مي خواهم كه از امام و رهبر كبيرمان، خميني عزيز، اين قلب تپنده مستضعفان جهان پيروي كنيد و پيامش را هميشه آويزه گوشتان كنيد و به آن عمل نمائيد. والسلام محمدقدرداني پاريزی گزيده اي از دفتر مناجات نامه شهيد محمّد قدرداني پاريزي بسم الله الرحمن الرحيم قسمت (1) دوست دارم كه در آخرين لحظات عمرم نداي الله اكبر بر زبانم باشد. دوست دارم كه بدنم سوراخ سوراخ و قطعه قطعه شود و در آخرين لحظات زندگيم آنقدر درد بكشم، آنقدر خدايم را طلب كنم و آنقدر مهدي يا زهرا (ع) را صدا بزنم كه خداي من- معبود من، آنكه جانم در يد قدرت لايزال اوست، ذره اي از گناهانم را بيامرزد. دوست دارم پس از آن جسدم بسوزد، خاكستر شود و بر باد رود چون عشق به گفته منصور حلّاج چيزي غير از مردن، سوختن و خاكستر شدن و بر باد رفتن نيست. قسمت (2) مادرم: تا آخرين لحظه حياتم فراموشت نخواهم كرد. آن لحظه اي كه گفتي باز هم به جبهه خواهي رفت؟ و آنگاه كه من گفتم آري، چون مجاهداني كه مال و جان و هستي خويش را در راه خدا ايثار مي كنند، فرموديدكه« برو خدا پشت و پناهت.» مادر اين بزرگترين و بهترين كلام بود. اين، از همه چيز گذشتن به خاطر خداست. مفهوم حقيقي ايثار ... پدر گرامي ام،بشارت مي دهم كه صبر و مقاومت شما كه هميشه آن را تقدير كرده ام، موجب رضاي خداست. شما با مال و جانتان در راه خدا جهاد مي كنيد و خدا كالاي مؤمناني چون شما را به بهاي بهشت خريدار است. قسمت (3) آه نمي دانم چگونه وصف كنم، چگونه بر كاغذ آورم آنچه را كه نوشتني نيست، گفتني نيست، لمس كردني نيست، با چشم ظاهر ديدني نيست.چشم دل مي خواهد و آن نه هر دلي بلكه قلبي عاشق و سوخته، قلبي كه لبريز از عشق به خالق است، قلبي كه با خوف از خدا مي تپد. آن بدن سوخته را حس مي كندكه حركاتش بخاطر خداست. و نيمه هاي شب در خلوت عشق در كنج مسجد ويا در خلوت صحراي نبرد در تاريكي سنگر جهاد به دور از چشم ديگران از رعب خدا بر مي خيزد و بر خود نهيب مي زند در حالي كه اشكهايش از ديده بر دامان جاري است، نغمه پر شور «الهي العفو» سر مي دهد. قسمت (4) مادر عزيزم هميشه به يادت بوده ام. همه شب آنگاه كه دعاي توسل مي خوانديم و يا در هنگام خواندن دعاي كميل و يا در مجلس دعاي ندبه تو با آن چهره نوراني ات در پيش چشمانم مجسم بودي و آنگاه آرزو كردم تا شهيد شوم و تو نيز چون هزاران هزار مادر داغديده ديگر از سعادت فرزندت به خود ببالي و در قيامت نزد دختر پيامبر اكرم فاطمه زهرا (س) رو سپيد باشي. هميشه دوست داشتم كه خودم تو را به كربلا ببرم تا مرقد مطهر سرور شهيدان عالم را زيارت كني اما ناگهان بر خود نهيب مي زنم كه رسيدن به حرم حسين ابن علي (ع) خون سرخ مي خواهد و خون من اگر بخواهد و لايق آن باشم، بايد ريخته شود تا مادرم با مادر هزاران شهيد ديگر از كنار لاله هاي سرخي كه از خون جوانانمان دميده است با افتخار به كربلا بروند و قبر مولايشان حسين (ع) را در آغوش كشند. قسمت (5) «خدايا، مرا توان آن ده كه خود را بشناسم و آنگاه در راه خودسازي قدم بردارم...» دستم مي لرزد و آتشي گدازنده قلبم را در هم مي فشرد – بغضي سخت گلويم را گرفته و سيل اشك مجال جاري شدن مي خواهد. خدايا: ره توشه اي ندارم و كوله بارم تهي... بار ديگر راهنمايم باش تا راه سعادت را بيابم و آن چنان باشم كه تو مي خواهي اي معبود من. «آمين» «من احساس مي كنم كه خود را رودي سپرده ام كه مرا مي برد و در طي راه زنگهاي مرا صيقل ميدهد.» عجيب است حال انسانهائي كه مي دانند مي ميرند و در پاي ميز محاكمه به بند كشيده خواهند شد؛ امّا بازنشسته اند و دست بر روي دست، مي خورند و مي خندند و آسوده و بي خيال مي خوابند، چه عجيب است داستان آدمي كه مي داند بعد از مرگ او را بازخواست مي كنند، اما بي خيال در يك زندگي آسوده روز را به معصيت مي گذراند و شب آسوده، همراه شيفتگان رؤياها بخواب مي رود... ...برادرم... ما را فراري از مرگ نيست و با مردن نيز فراري از حكم خدا نيست. خوشا به حال آنانكه زندگيشان براي خداست، مرگشان در راه خدا، خوشا به حال آنانكه جز راه خدا راهي ندارند جز ذكر خدا يادي... خويشتن را دريابيد به لحظه وداع كه در آن لحظه مرگ، زندگي چيزي جز افسوس نيست. به هنگام مردن، از مرگ فراري نيست.خدائي زندگي كنيد. چنان باشيد كه به قول امام علي (ع) براي هر لحظه مردن آماده باشيد.


مطالب مشابه :


آموزش ساخت جمیل

خود را فراموش كرده و رمز عبور خود را وارد ، خدمات ايرانسل و وايمكس




زندگي نامه شهيدمحمّد قدرداني پاريزي

بزرگوار اسلام،با رمز ام را در چند شما كه هميشه آن را تقدير كرده ام، موجب




غيبت

كه غيبتش را كرده است می برند كنايه ، رمز شـايد فراموش كرده يا در جای




برچسب :