کنسرت استاد شجریان

سلام. <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

ساعت 19:30 بعد از ظهر بود که جلوی سالن وزارت کشور رسیدیم. ترافیک سنگینی به خاطر شب ششم کنسرت استاد شجریان بوجود آمده بود. ساعت ده دقیقه مانده به 20 بود که وارد سالن شدیم. همه برای دیدن استاد و گروهش لحظه شماری میکردیم تا اینکه ساعت 8:30 انتظارها به سر آمد و خسرو آواز ایران با وقار و شکوهی خاص همراه با گروه شهناز به روی صحنه آمد و همه به احترام آنها تمام قد جلوی او ایستادند و او و گروه هنرمندش را تشویق کردند. گوینده­ی سالن از حاضران خواست که از عکسبرداری، فیلمبردای و ضبط صدا خودداری کنند. بعد استاد شجریان گفت: "چون امشب قرار است از این برنامه ضبط تصویری بعمل آید، گاهی دوربینها مزاحم بعضی از تماشاگران خواهند شد که از آنها پوزش می­خواهیم و خواهش می کنیم امشب را با ما همکاری کنند." بعد از کوک نسبتا طولانی سازها، گروه با هم درآمد همایون را نواختند که الحق و الانصاف خیلی زیبا بود. همه بی صبرانه منتظر شنیدن آواز استاد بودیم. درآمد که تمام شد استاد شروع کردند. غزلی عارفانه و البته اجتماعی و بسیار زیبا از حافظ که با این بیت شروع میشد :

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه ای دلبرا خطا اینجاست

همین ابتدای کار استاد تکلیف خود را با خیلی ها که به او و به موسیقی او خرده میگیرند و کار با ارزشش را کوچک جلوه میدهند و گاه بی انصافانه و غرضورزانه تهمتهای ناروایی مثل حرام بودن هنرش را فریاد میکنند، روشن کرد. و از قول حافظ به آنها فهماند که آنها سخن شناس نیستند.

در ادامه تصنیفی زیبا با نام چشم یاری از ساخته های استاد شجریان بر روی شعر حافظ اجرا شد. شعری که بسیار بسیار زیباست و من به شخصه از این شعر خاطرات زیادی دارم و اجرای بی نظیر استاد یکسره تمامی آن خاطرات تلخ و شیرین را برایم تداعی کرد.

ما زیاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

تا درخت دوستی بر کی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفتگو آیین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم

شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت

ما ندانستیم و صلح انگاشتیم

گلبن حسنت نه خود شد دلفروز

ما دم همت بر او بگماشتیم

نکته ها رفت و شکایت کس نکرد

جانب حرمت فرو نگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما محصل بر کسی نگماشتیم

بعد از این تصنیف زیبا، ادامه ی ساز و آواز همایون اجرا شد:

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

چنین که صومعه آلوده شد به خون دلم

گرش به باده بشویید، حق به دست شماست

نخفته ام زخیالی که می پزد دل من

خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست

و... تا آنجا که رسید به :

ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند

فضای سینه ی حافظ هنوز پر زصداست

یا به قول یک فرد خوش سلیقه "فضای سینه ی استاد هنوز پر ز صداست"

سپس تصنیف قدیمی باد صبا با تنظیمی فوق العاده زیبا از مجید درخشانی اجرا شد:

باد صبا برگل گذر کن

از حال گل مارا خبر کن

با مدعی کمتر بنشین

نازنین ای مه جبین

بیچاره عاشق، ناله تاکی

یا دل مده یا ترک سر کن

و....

در ادامه آواز شوشتری همراه با شعری معروف از سعدی اجرا شد:

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی

ولیکن چون تو در عالم نباشد

مبادا در جهان دلتنگ رویی

که رویت بیند و خرم نباشد

من اول روز دانستم که این عهد

که با من می­کنی محکم نباشد

مکن جانا دلم مجروح مگذار

که هیچم در جهان مرهم نباشد

بیت آخر هنوز تمام خوانده نشده بود که چهار مضرابی دلنواز توسط گروه اجرا شد. چهار مضراب که تمام شد. نوبت به اجرای شاهکار قسمت اول بود. ساز و آوازی استثنایی از استاد شجریان، مجید درخشانی و شاهو عندلیبی. شعری ناب و عارفانه از سعدی شیرازی که با دم مسیحایی استاد شجریان از لای صفحات غزلیات سعدی جان گرفت و جلوی ما ایستاد و با ندای روحبخش استاد به سماع پرداخت. جدا از کار استادانه­ی مرکب خوانی همایون و سه گاه، حس و حال اجرای استاد خیلی عجیب بود و آدم را به یاد قسمت های اوج نوا مرکب خوانی می انداخت که صدای استاد دست دل ما را می­گرفت و در آسمان معنا پرواز میداد. به نظر من اجرای این شعر سعدی استادانه ترین و زیبا ترین و در عین حال با روح ترین بخش کنسرت در قسمت اول بود:

گفتم آهن دلی کنم چندی

ندهم دل به هیچ دلبندی

وآنکه را دیده بر جمال تو رفت

هرگزش گوش نشنود پندی

وآنکه را دیده بر جمال تو رفت

هرگزش گوش نشنود پندی

خاصه ما را که در ازل بوده است

با تو آمیزشی و پیوندی

به دلت کز دلت به در نکنم

سخت تر زین نخواه سوگندی

یکدم آخر حجاب یکسو نه

تا برآساید آرزومندی

کاشکی خاک بودمی در راه

تا مگر سایه بر من افکندی

چه کند بنده ای که از دل و جان

نکند خدمت خداوندی

چه کند بنده ای که از دل و جان

نکند خدمت خداوندی

سعدیا دور نیک نامی رفت

نوبت عاشقی است یک چندی

بعضی بیت ها را به این دلیل دوبار نوشتم چون استاد آنها را دوبار با تمامی احساس خواند.

همچنان استاد ما را در آسمانها پرواز می داد که ناگهان گویی به کوی دوست وارد شدیم و استاد پیشاپیش گروه و ما، از زبان همه ی ما به حضرت دوست سلام میداد:

رندان سلامت میکنند، جانرا غلامت می­کنند

مستی ز جامت می کنند، مستان سلامت می­کنند

غوغای روحانی نگر، سیلاب طوفانی نگر

خورشید ربانی نگر، مستان سلامت می­کنند

ای آرزوی آرزو ، آن پرده را بردار از او

من کس نمیدانم جز او، مستان سلامت می­کنند

آن دام آدم را بگو، وآن جان عالم را بگو

وآن یار و همدم را بگو، مستان سلامت می­کنند

ای ابر خوشباران بیا، ای مستی یاران بیا

ای شاه طراران بیا، مستان سلامت می­کنند

این غزل مولانا تصنیف آخر بخش اول برنامه بود. گروه جمله ی آخر را با استاد همخوانی می­کردنند که در این میان صدای مژگان شجریان بهتر به گوش می­رسید.

نوبت آنتراکت شد. خیلی ها دنبال شام بودند. بعضی ها هم از هوای آزاد استفاده می­کردند. و برخی ها هم که هنوز روحشان در آسمانها بود چند رکعت عاشقی به جا می آوردند. البته به دلیل کوچک بودن نمازخانه ی تالار وزرت کشور تعدادی اینچنین روی زمین سالن جبین بر خاک می­سابیدند.

 

بخش دوم برنامه با تأخیری طولانی شروع شد که مثل بخش اول دلیل آن تأخیر مردم در ورودبه سالن اجرا بود. قسمت دوم برنامه در دستگاه شور و آواز ابوعطا اجرا شد. آهنگسازی این بخش را استاد شجریان انجام داده بود و تنظیم آن به مجید درخشانی محول شده بود و او هم انصافاً خوب از عهده ی این کار برآمده بود. این بخش زیباتر از بخش اول به نظر می­رسید. ابتدا پیش درآمدی زیبا و سنگین ساخته ی استاد اجرا شد. ریتم سنگین و آهنگ ملایم آن بسیار گوشنواز بود، مخصوصاً تکنوازی های نی، سه تار و عود و تک مضرابهای سنتور در میان این قطعه جلوه­ی خوبی به آن بخشیده بود. نوبت آواز که رسید، استاد باز هم به همراهی مجید درخشانی و شاهو عندلیبی، کاری کرد کارستان. این بار هم شعری فوق العاده از لسان غیب انتخاب شده بود. شعری که رنگ و بوی اجتماعی و سیاسی آن به وضوح مشخص بود. استاد با درآمد شور شروع کرد و یک به یک گوشه هارا پیش رفت تا به سلمک و شهناز رسید و آنجا بود که ناگهان اوج گرفت. بازهم خودمان را درآسمانها می­دیدیم. شخصاً فکر نمیکردم استاد بعد از آن بیماری و عمل جراحی و در سن 67 سالگی اینچنین در اوج بخواند. آواز قوی و جواب آوازهای درخشانی و عندلیبی آدم را به یاد آواز شور یادایام می انداخت، که استاد 15 سال پیش در آن زمان که فوق العاده در اوج بود به زیبایی و قدرت هرچه تمامتر آن را اجرا کرده بود. اما شعر حافظ که خود زنده است با دم استاد جانی دوباره گرفت :

اگرچه باده فرحبخش و باد گل بیز است

به بانگ چنگ مخور می، که محتسب تیز است

صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد 

به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است

استاد با تکیه بر " ایام فتنه انگیز است " ، بر غنیمت شمردن وضع حال تأکید میکرد.

به آب دیده بشوییم خرقه ها از می

که موسم ورع و روزگار پرهیز است

اینجا بود که استاد با خواندن سلمک و شهناز اوج گرفت و به سراغ قرچه رفت تا بالی بگشاید و ما را هم به همراه خود به اوج آسمان عشق ببرد:

در آستین مرقع پیاله پنهان کن

که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است

و رضوی و حسینی ادامه ی کار بودند که باز هم در اوج خوانده شدند:

مجوی عیش خوش از دور واژگون سپهر

که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است

سپهر بر شده، پرویزنی است خون افشان

که ریزه­اش سر کسری و تاج پرویز است

این بیت آخر که در حسینی اجرا شد، به قدری زیبا و با معنی است که دلم نمی آید چند کلمه درباره ی معنی آن ننویسم.  "پرویزن" به معنی "الک" و "آرد بیز" است. حضرت حافظ سپهر (آسمان) را به پرویزنی تشبیه کرده و ستارگان هم در تشبیهی مخفی به سوراخهای آن پرویزن تشبیه شده اند.  "ریزه­ی" این پرویزن خون افشان سر کسری و تاج پرویز است. "ریزه" اینجا به دو معناست یکی به معنای خروجی ((out put و یکی به این معنی که ریزترین چیز. معنی اول برای کل بیت این طور تعمیم پیدا میکند که: این پرویزن ( همان آسمان یا جبر روزگار) فقط خون شاهان ظالم مثل پرویزها و کسراها را میریزد. و تعمیم معنی دوم ریزه برای کل بیت اینطور می­شود که این الک خون افشان ریزترین چیزی که بیرون میریزد سر و تاج شاهان است. اگر شاهان ریزترین ها باشند پس وای به حال افراد عادی.

 پس از این آواز زیبا نوبت به تصنیف پیام نسیم بود که استاد قبلاً هم در سال 69 در کنسرت پیام نسیم به همراه گروه آوا آنرا اجرا کرده بودند. بازهم شعر حافظ :

زکوی یار می­آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

و....

جدا شد یار شیرینت، کنون تنها نشین ای شمع

که حکم آسمان این است، اگر سازی وگر سوزی

قسمت بعدی برنامه در کرد بیات با همراهی سنتور و کمانچه و با غزلی عارفانه از پیر پارس بود. این بار استاد را همچون پیری مرشد می دیدیم که داشت با بهترین زبان ما را نصیحت میکرد. انصافاً انتحاب اشعار این کنسرت بی­نظیر بود. حتی یک شعر متوسط نمی­شنیدیم. تمامی شعرها جز شاهکارهای شاعرانشان بود. البته حافظ شعر غیر عالی ندارد. اما این اشعار اعلی بودند. پند استاد و یا شاید دردل استاد که با سوزی عجیب هم همراه بود، این بود که:

راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جزآنکه جان بسپارند چاره نیست

هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می­کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه ی آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه ی رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه­ی حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

بعد از این قسمت چهار مضرابی بسیار شنیدنی و البته طولانی اجرا شد. کار حسین رضایی نیا نوازنده­ی توانای دف و دایره در شور بخشیدن به این قسمت خیلی به چشم می آمد. علاوه بر هنرش ژست ها و حرکاتش به آدم انرژی منتقل میکرد. حرکاتش من را به یاد حرکات و ژست های کیهان کلهر می انداخت.

بعد از چهار مضراب نوبت به شجریانی دیگر رسید که ما را به وجد برساند. مژگان شجریان چند دقیقه ای تکنوازی کرد و سپس نی شاهو عندلیبی با او همراه شد تا با همنوازی زیبایشان ما را به استقبال آوازی دیگر از استاد در ابوعطا ببرند. این بار شعر از مولوی بود :

رفت عمرم بر سر سودای دل

وز غم دل نیستم پروای دل

غم به قصد جان من برخاسته

من نشسته تا چه باشد رای دل

خواب را بر چشم خود کردم حرام

تا ببینم صبحدم سودای دل

آن جهان یک تابش از خورشید جان

این جهان یک قطره از دریای دل

لب ببند، ایرا به گردون می رسد

بی زبان هی های دل، هی های دل

بعد از این آواز زیبا نوبت به تصنیف مرغ خوشخوان بود. معروف ترین شعر حافظ که پیرو جوان حداقل بیت اول آن را از حفظ اند، برای این تصنیف انتخاب شده بود. آهنگ سنگین به علاوه ی تنظیم زیبا هردو به همراه حس و حالی متعالی باعث شده بود که همه تحت تأثیر این تصنیف قرار بگیریم. حس استاد درست مثل پیر روشن ضمیری بود که گویی از سر غیب و از آینده باخبر است و گویی تقدیر مارا می­داند. استاد داشت به ما دلداری و قوت قلب می­داد. تأکید روی عبارت "غم مخور" طوری بود که آدم واقعاً امیدوار می­شد. این حس اطمینان به حسن عاقبت و همچنین خبر یافتن از بهبود اوضاع بی اختیار اشک شوق را در چشممان، جمع می­کرد. من شخصاً این تصنیف را پر احساس ترین قسمت برنامه دیدم و با تمام وجود و با وضوح احساس کردم که از روی صحنه به طرف من ایمان و اطمینان و انرژی می­آید:

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

این دل غمدیده حالش به شود، دل بد مکن

وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر طرف چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی­های پنهان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنشها گرکند خار مغیلان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می داند خدای حال گردان غم مخور

با پایان این تصنیف قسمت دوم برنامه هم به اتمام رسید. تشویق های بی امان علاقمندان تمامی نداشت. طبق معمول این چند ساله نوبت به درخواست مرغ سحر از سوی مردم و پاسخ مثبت استاد به این درخواست رسید. مرغ سحر در حالی اجرا شد که مأمورین سالن اجازه نمی­دادند که علاقمندان به سن نزدیک شوند. ساعت از 24 گذشته بود که برنامه خیلی مرتب و با نظمی قابل قبول در میان تشویق جانانه و طولانی مردم با خروج استاد و گروه شهناز به پایان رسید. ان شاءالله خدا استاد شجریان را همچنان صحیح و سالم برای ما حفظ کند تا ما همچنان با صوت داودی اش روحمان را سیراب مهر و عشق و ایمان کنیم.

·        شب ششم من کسی را ندیدم که با موبایل فیلم یا عکس بگیرد به استثنای زمان اجرای مرغ سحر.

·        وضعیت نور و صدای سالن تقریباً خوب و قابل قبول بود و مشکلات شب های پیشین را نداشت.

·        استاد خیلی سرحال بود البته به قول خود ایشان چون علاقمندانی سرحال داشته، او هم سرحال بوده و سرحال خوانده.

·        قبل از کنسرت بروشورهایی در بین مردم توزیع می شد که در آن پیامی از استاد شجریان با عنوان " نگذاریم بم فراموش شود" خطاب به مردم نوشته شده بود:

از آن هنگام که زلزله مهیب بم، جان هزاران نفر را گرفت و کاشانه آنها را ویران ساخت، چند سالی می­گذرد. در این سالیان بسیاری همت کردند و گام پیش نهادند و به یاری مردم بم شتافتند. گرچه همت­ها بلند بود و تلاش ها بسیار ولی فاجعه سخت هولناک بود و این زخم که بر جان و روان ما نشسته، سهل و آسان التیام نمی­یابد.

من و یارانم نیز با برگزاری کنسرت، گام نخستین را برای کمک به بم برداشتیم و باغ هنر بم را بنا نهادیم تا با گسترش فرهنگ و هنر، امید را در دل مردم فروزان نگه دارد. جامعه هنری و فرهنگی و نهادهای مختلف از قبیل جامعه مهندسین کشور به این راه پیوستند. مردم نیز با کمک های خود ما رابه پیمودن این راه دشوار امیدوار ساختند.

ابعاد فاجعه طلب می­­کرد که یاد بم به زودی از خاطر نرود و شهری را که ویران شده بود، دوباره برپا داریم. دریغا که آن همدلی روزهای نخست به سرعت از میان رفت و این آتش گرم زود به سردی نشست. شاید در زمانه ای که هر کس سودای خود می­ پزد و سر در راه گرفتاریهای خویش دارد، از همدلی و یاوری گفتن سخنی گزافه باشد. شاید امروز گمان رود که عقل مآل اندیش خویش نهیب می­زند که خود را در این ورطه نباید انداخت. چنین عقلی می­گوید کسی از امن ساحل به میانه امواج طوفان خیز نمی­رود. اگر همگان چنین بیاندیشند، جامعه جای زیستن نیست. من چنین عقلی را بر نمی­تابم و گمانم این است که باوری اینچنین موریانه ای است که ریشه های عمیق دلبستگی و پیوندهای یک جامعه را از بین می­برد. من نمی­دانم در برابر قربانیان این فاجعه چه پاسخی باید داد؟ چگونه می­توان آسوده نشست و دید که امید در چشم فرزندان و جوانان بم ویران می­شود؟ من نمی­توانم رنج مردان و زنانی را شاهد باشم که عزیزان خود را از کف داده­اند و سر پناهی ندارند و آرام باشم در حالی که آنان از این­که فراموششان کرده ایم، در رنجند. خوشحالم که طنین این ندا هنوز هم دلهای بسیاری را می­لرزاند و دست یاری به سوی بم و مردم آن دراز می­کنند. هنرمند گرامی آقای علیرضاکدخدایی و همکارانش برای کمک به بم تعداد 70 تابلوی خوشنویسی و تذهیب شده به باغ هنر بم تقدیم کردند. این آثار در نمایشگاه " همنوا با بم" در فرهنگسرای نیاوران به صورت همت عالی در معرض فروش گذاشته می­شود و منافع آن به باغ هنر بم اختصاص خواهد یافت. امیدواریم این اقدام آغازی باشد تا بار دیگر بم را در یادها زنده کنیم و سرآغازی باشد تا هر کس به هر نحوی که می­داند مردم بم را یاری نماید.


مطالب مشابه :


جمله ناب و سخن زیبای جااولیور هاینز درباره تقدیر را بخوانید+جملات تاثیر گذار+سخنان کوتاه و ارزشمند

جملات زیبا از بزرگان - جمله ناب و سخن زیبای جااولیور هاینز درباره تقدیر را بخش برای




تقدیر از استاد محمود فرشچیان توسط ستاد بافت قالیچه صلح و دوستی جهانی

تقدیر از استاد برای کتیبه کوروش باز کرده و کتیبه بر آن تکیه زده است همچنین جمله مبارزه با




تقدیر نامه

یکی از فرهنگ های زیبا و یک جمله تمجید آقا برای او باشد به از هزاران تقدیر




جمله های زیبای انگلیسی (با معنی فارسی)

جمله های زیبا و زشتش پای توست.تقدیر را نیرومندی برای از بین بردن غم اندوه و




جملاتی زیبا از استاد شریعتی

جملاتی زیبا از استاد آنگاه که تقدیر واقع نگریده، از تدبیر همیشه برای از بین بردن یک حق




دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبا از احسان خواجه امیری به نام دروازه های دنیا

دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبا از احسان دوستان برای حمایت از استاد احسان تقدیر من




عکس های مراسم بزرگداشت استاد ایرج صدای فردین

به واسطه این عصر زیبا که برای خواهد جمله‌ای از استاد ایرج




دانلود ارکستر مضرابی با رهبری استاد حسین دهلوی

استاد دهلوی از سال ۱۳۷۶ در ارکستر از جمله زیبا رو میتونید از




«استاد بهمنش تولدت مبارک»

ایسنا امروز به انگیزه‌ی تقدیر از یکی از بود، از جمله استاد بهمنش برای بریدن




کنسرت استاد شجریان

همه برای دیدن استاد و گروهش و بسیار زیبا از حافظ جمله ی آخر را با استاد همخوانی




برچسب :