از انتظار کاذب تا انتظار راستین برای امام زمان (ع) (3)

امام "زمان": امام کدام "زمان"؟ از کرونوس تا کایروس

قسمت اول.

 

عناوین مورد بررسی در قسمت اول:

  • "هشدار: خطرات آخرالزمان-گرایی کاذب در جامعۀ خودشیفتۀ ایرانی"
  • مروری کوتاه بر تعریفی اشراقی از عبارت "امام زمان"
  • توضیح ابدال و اوتاد و رابطۀ آنان با زمین و زمان
  • تحلیل انیمۀ ژاپنی Reborn و سریال آمریکایی Touch


"هشدار: خطرات آخرالزمان-گرایی کاذب در جامعۀ خودشیفتۀ ایرانی"

keyhan-gam-parsiblog-zohoor.jpg

در دو مقاله پیشین به دو مقوله پرداختیم که باید برای خوانندۀ گرامی یک هشدار خطیر باشد:

یکی، مسالۀ انتظار دروغین و مالیخویایی برای امام زمان بود که همینک در سطح جامعۀ ایران به شدت شیوع پیدا کرده است و تنها عامل تقویت کنندۀ آن پارانویای حاصل از نظریه های توطئه مبنی بر حضور همه جایی شیطان به شکل فراماسونری است. گفتیم که این نوع انتظار از امام زمان صرفا انتظار برای فاجعه ای است که با هیچ تصویری یا کلمه ای نتوان آن را توصیف کرد زیرا ارزش زندگی در چنین انتظاری به صفر می رسد و نتیجۀ چنین انتظاری چیزی "جز نهیلیسم دینی" یا "پوچ گرایی دینی" نیست (نگاه کنید به مقالۀ در همین وبلاگ.) متاسفانه این نوع از انتظار چنان برخی از افکار و اذهان مردم ایران را تسخیر کرده است که مرتکب بزرگترین شرک ممکن در طول تاریخ شده اند: از ترس شیطان، روی به عبادت خدای خیالی خویش روی آورده اند. چنانچه در یک جای دیگر نیز یادآور شدم: "معاذالله از آن روزی که ما از سردشمنی با ابلیس یا از سر ترس تلبیس ابلیس به عبادت خدا روی آوریم که این خود شرک اعظم باشد و ما را از ترس نیافتن معاذی (پناه گاهی) برای خود نه به موحدان بلکه به مشرکان و منافقان ملبس به لباس موحدان رهنمون سازد." 

و این همان مصیبتی است که در دهۀ 1380 این ممکلت به آن دچار شد و ایدئولوگ های چنین انتظاری که سخنرانی های آن ها با لقب "استاد" فلانی و استاد "فلانی" در سطح اینترنت پخش می شود توانستند آن را به تمامی در سطح جامعۀ ایرانی تزریق کنند. در یکی از همین سایت های به اصطلاح آخرالزمان گرا در اینترنت، چنین شرک اعظمی در خطوط زیر و از زبان یکی از همین مریدان راه گم کرده به چشم می خورد:

 «سخنرانی استاد در دانشگاه یکی از دوستان من همون جا گفت من تا حالا نماز نمی خواندم ولی از این به بعد می خوام نماز بخونم من که تا اون روز نمی دونستم دوستم نماز نمی خواند بسیار تعجب کردم به خودم گفتم کسی که تا حال نخوانده از این به بعدم به این راحتی ها هم نماز خون نمی شه و رابطه ممون رو تموم شده می دونستم تا که چند وقت گذشت که اتفاقی افتاد که باورم نمی شد دوستم یکی از نماز خون های مسجد دانشگاه شده بود و من اونجا متوجه تاثیر فوق العاده استاد شدم که چگونه دل جوان ها رو با حرف های منطقی و عقلانیش جذب می کنه البته یکی از دلیلی که حرف های استاد به دل همه می چسبه و همه جذب حرف ها می شن همین عقلانی بودن سخنان هست که هر چیز رو می خواد بگه با هزار یک دلیل منطقی می گن و همین دلیل هست که همه را جذب می کنه من این جا یک نقد از استاد می کنم چرا در صدا سیما حضور پیدا نمی کند نمی دونم استاد باید اقدام کند یا صدا سیما فکرش رو بکنید استاد در صدا سیما هفته ای یک جلسه سخنرانی داشته باشد تحت برنامه مثل سمت خدا که این همه مهمان دعوت می کنه یکی از این مهمانان استاد باشه و اگر این اتفاق بیفتد چه بیننده ای می تونن از سخننان استاد استفاده کنند.»

 

چنین نمازخواندنی شرک اعظم است: شخص در چنین عبادتی بدل به کسی می شود که هویت (دینی و عبادی) خودش را تنها می تواند از دشمن یعنی شیطان بگیرد، دشمنی (فرضی یا واقعی) که اگر از بین رود، دین پوشالی و هویت فکاهی او نیز از دست می رود زیرا هویت (و دین) وی بر پایۀ ضدیت (آنتی-/ ضد-) با چنین دشمنی بنا شده است. شخص کسی می شود که از خود تعریفی ندارد، چه اسلامی و چه ایرانی و تنها هویت او مخالفت با هرچیزی است که به نظر شیطانی و فراماسونری می رسد.

در اینجا ذکر سخنی از شمس تبریزی در باب خطرات مسیحااندیشی (Messianism) و هزاره گرایی خالی از لطف نیست: "آن یکی مرا پرسید که ابلیس کیست؟ گفتم: تو! که ما این ساعت غرق ادریسیم. اگر ابلیس نیستی تو هم چرا غرق ادریس نیستی؟ و اگر از ادریس اثری داری، ترا چه پروای ابلیس است؟ اگر گفتی: جبرئیل کیست؟ گفتمی: تو! ... همه را در خود بینی از موسی و عیسی و ابراهیم و نوح و آدم و حوا و ایسیه و دجال و خضر و الیاس، در اندرون خود بینی... آن شخص نقصان اندیش ورقِ خود برخواند، ورقِ یار برنمی خواند. اگر از ورق یار یک سطر برخواندی از اینها هیچ نگویدی، ورق خود خواند و بس، در آن ورق او همه خط کژ مژ تاریک باطل؛ با خود تصوری کرده، و توهمی کرده، چون بتی خود تراشیده، و بنده و درمانده آن شده!» (دفتر اول از کتاب مقالات شمس تبریزی، 98 ، 213، 314-315)»

چنین هویت یابی در آخرالزمان گرایی کاذب ایرانی، بر مبنای "ویرایشی مبتذل" از دیالکتیک هگلی بین "ارباب و برده" بنا شده است که اندیشمندانی همچون فریدریش نیچه و ژیل دولوز به نقد آن پرداختند. این برده است که از ارباب تصوری مخالف با خود به وجود می آورد، تصوری که ایده آلش از ارباب چنین است، ایده آل و می خواهد به زور از آن پس بگیرد، دیالتیک به تو حکم می کند که خود را در نفی دیگری تعریف کنی. در روابط ات مدام به دنبال یهودایی دیگر باشی تا با خیانت او به تو، تو بزرگ شوی. در حالی که هر اخلاق والا از "بله" گفتن به خود، از فوران چشمه خود برمی خیزد، اخلاق بردگان از "نه" گفتن به دیگری، از نیاز داشتن به یک ساحت خارجی و متخاصم نسبت به خود سرچشمه می گیرد، در واقع اخلاق بردگان هیچ کنشی ندارد بلکه تمام کنش آن واکنش است.


//www.bargozideha.com/static/portal/30/308486-511974.jpg

نیچه در جای جای آثار خود به شخصیت شناسی انسان کینه توز می پردازد، انسانی که پیوسته در حال فرافکنی سایه خود بر دیگران است و در "انتساب تقصیرها، توزیع مسئولیت ها، متهم سازی های دائم" خبره است و تنها با وجود یک دشمن فرضی است که موجودیت می یابد:

«انسان کینه توز که بهره را یک حق تلقی می کند، که سود بردن از کنش هایی را که انجام نمی دهد حق خود می پندارد، به محض این که انتظارش برآورده نمی شود، لب به سرزنش های تلخ می گشاید.... تقصیر توست که هیچ کس مرا دوست ندارد، تقصیر توست که من زندگی ام را هدر دادم، زندگی خودت را هدر دادی و این هم تقصیر توست، بدبختی های من و بدبختی های خودت همه تقصیر توست. این جا قوه زنانه ی هولناک کینه توزی را می بازیابیم: این قوه به لو دادن جنایت ها و جنایتکاران بسنده نمی کند، او دنبال مقصران، دنبال مسئولان می گردد. می توان حدس زد که موجود کینه توز چه می خواهد: او می خواهد که دیگران شرور باشند؛ برای این که بتواند خود را "خوب" احساس کند، نیاز دارد که دیگران شرور باشند. تو شروری پس من خوبم: فرمول بنیادین برده چنین است؛ از دیدگاه سنخ شناسانه، این فرمول بنیانگر مولفه ی اصلی کینه توزی است، تمامی ویژگی های پیشین را یک جا گرد می آورد و خلاصه می کند. این فرمول را باید با فرمول خدایگان مقایسه کرد: من خوبم، پس تو شروری. تفاوت میان این دو مقیاس طغیان بردگان و چیرگی شان را نشان می دهد: "این واگرداندنِ نگاهِ ارزش گذار خاص کینه توزی است، اخلاق بردگان برای زایش همیشه نخست نیاز به جهانی دشمنانه و بیرونی دارد." [تبارشناسی، جستار اول، 10] برده نخست به این فرض نیاز دارد که دیگری شرور است... زن ستیزی نیچه ای وجود ندارد: آریان نخستین سِرِّ نیچه است، نخستین توان زنانه، آنیما، نامزد جدایی ناپذیر از آری گویی دیونیزوسی. اما توان زنانه ی اهریمنی، سلبی و اخلاق پرداز، مادر هولناک، مادر خیر و شر، مادری که زندگی را بی ارزش و نفی می کند کاملا متفاوت است... کارکرد این دومین توان زنانه متهم کردن ماست، مسئول ساختن ما. مادر میگوید: تقصیر توست، تقصیر توست که من پسر بهتری ندارم، پسری که با مادر خود محترمانه تر رفتار کند و نسبت به جنایت خود آگاه تر باشد. خواهر می گوید: تقصیر توست که من زیباتر، ثروتمندتر و محبوب تر نیستم. انتساب خطاها و مسئولیت ها، شکوه ی نیش دار، سرزنش همیشگی، کینه توزی. این تاویلی زاهدمنشانه از وجود است. "تقصیر توست"، "تقصیر توست"، تا زمانی که متهم نیز بگوید "تقصیر من است" و جهان غمگین از این شکایت ها و انعکاس شان به لرزه درآید: "هرجا پی مسئولیت گشته اند، غریزه ی انتقام است که پی این مسئولیت ها گشته است. طی قرن ها این غریزه ی انتقام چنان بر انسان چیره شده است که هر متافیزیک، روانشناسی، تاریخ و به ویژه هر اخلاقی رد و اثر آن را با خود دارد. انسان به محض این که اندیشیده است، باکتری بیماری زای انتقام را وارد چیزها کرده است.» (خواست توان،III، 458) نیچه در کینه توزی [تقصیر توست] و در وجدان معزب [تقصیر من است] و در میوه ی مشترک آن ها [مسئولیت]، نه رویدادهای ساده روان شناختی، بلکه مقولات بنیادین اندیشه ی یهودی و مسیحی را می بیند، شیوه ی ما در اندیشیدن و تاویل وجود بطور کلی.»

 

(دلوز، ژیل. "نیچه و فلسفه". ترجمه ی عادل مشایخی. تهران، نشر نی، 1390. 55، 279. )

 

تفکر دیالکتیکی، صهیونیزم یهودی و مسیحی را به وجود آورد و حالا صیهونیزیم اسلامی را دارد به وجود می آورد و هر یک از این صیهونیسم ها خود را بر مبنای نفی دیگری، بر مبنای دشمنی با دیگری، بر مبنای ظهور منجی برای حذف دیگری تعریف می کندفاشیست یهودی، فاشیست مسیحی، فاشیست اسلامی. هیتلر یهودی، هیتلر مسیحی و هیتلر اسلامی. بدین سان، جوانان پرشور در "صفحه شطرنجی" فراماسونری گرفتار می شوند به این امید که برای خدای خیالی خود در چهارخانه های سفید علیه دشمنان در چهارخانه های سیاه شیطان می جنگند؛ غافل از آن کهفکر دیالکتیکی باعث می شود که هرکس گمان کند که در چهارخانه های سفید است و دیگری در چهارخانه سیاه. این است راز صفحه شطرنج فراماسونری. صفحه شطرنج فراماسونری صرفا برای احضار جن و شیطان نیست، صرفا برای باز کردن ابعاد دیگر به بعد ما نیست، بلکه برای مسخ کردن تفکر شیعی و امام زمانی از سوی نظریه پردازان توطئه است. چنانچه در مقالۀ پیشین نیز یاد آور شدم «چه چیزی بزرگتر از آن که عاقبت توطئه در نظریه پردازیِ توطئه به خودِ نظریه پردازِ توطئه بازگردد و به وی ختم شود: وی جزئی از همان توطئه ای می شود که قصد افشای آن و مقابله با آن را دارد: راز شطرنح فراماسونری! و چه خوب توطئه پردازان ایرانی در دام فراماسونرهای کوچک گرفتار شدند.

(سه ستون معبد سلیمان و صفحۀ شطرنجی ماسون ها)

http://www.captiveminds.org/amss/images/masonic%20pillars.jpg
Bronx-Zoo-Three-Pillars-of-Wisdom.jpg

راز سه ستون و سه مجرای چاکراها در بدن (توضیح موکول به آینده)
Bronx-Zoo-Caduceus-Third-Eye.jpg

دو تا از کارت بازی های ایلومیناتی در دهه 1980 که نشان می دهد چگون نظریه پردازن توطئه (Conspiracy Theorists) خود بخشی از توطئه هستند!به قسمت زیرین کارت قرمز دقت کنید، نوشته است قدرت "صفر"، مقاومت "6" یعنی هدف از رواج نظریه پردازی توطئه اشاعه این تصور است که شیطان قدرت مطلق را دارد حتی اگر مقاومت در برابر وی نیز مطلق باشد!»


Illuminati Card Game New World Order

 فقط  کافی است به اسامی سایت ها و وبلاگ های به اصطلاح آخرالزمان گرای ایرانی در سطح مجازی دقت کنید تا دیالکتیک هویت سازی بر اساس دشمن سازی هرچه بیشتر روشن شود: آنتی شیطان، آنتی 666 (شمارۀ منسوب به دجال در انجیل)، ضد ایلومناتی، ضد شیطان پرستی، ضد شیطان و .... . این قبیل سایت ها مثل قارچ رشد می کنند و  در سطح مجازی هواداران بیشتری برای خود جمع می کنند. بدیهی است که در چنین فضایی باید هشدار برخی از منتظران روشن ضمیرتر همچون هما آریا را جدی بگیریم، مبنی بر آن که به وجود آمدن چنین فضایی مقدماتی برای ظهور دجال از ایران است:

«بنظر می رسد در تاریخ ایران به وقایعی نزدیک می شویم که دیر یا زود گریبان کشور را خواهد گرفت. در پیشبینی های اولیا و پیشگویی های  افرادی چون شاه نعمت الله و ...، کشور ایران مکانی برای ظهور دجال یا همان نبی کاذب یوحنای پیامبر می باشد. البته با توجه به خود بزرگ بینی ایرانیان بسیاری از پیشگویی ها را بنفع کشور ایران در وبلاگ ها گوناگون می بینیم. متاسفانه این روزها با توهمات بسیار ایرانیان (که از قدیم خود برتر بین بوده اند)در خصوص خوب جلوه دادن خود در زمان ظهور مواجه هستیم.در کتاب های قبل از انقلاب تمام پیشگویی های منتشر شده از ظهور دجال از ایران و بخصوص اصفهان (که از قدیم محل یهودیان بوده)نام برده اند. بعد از انقلاب متاسفانه در راستای خوب جلوه دادن ایرانیان ، مباحثی چون قیام سید حسنی را علم کرده و آنرا در کمال تعجب بزرگترین حادثه و از نشانه های حتمی ظهور نامیده اند!!!!...

 

اَعمَش از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است:

... اهل شهری که «ری»  نامیده می شود. ایشان دشمنان خدا،

دشمنان رسول او و دشمنان خاندان وی هستند و جنگ با خاندان

رسول خدا را جهاد و مال ایشان را غنیمت

می پندارند و برای ایشان (اهل ری) عذاب خوارشدن در زندگی

دنیا و آخرت بوده و برای ایشان عذابی ماندگار است.»

(هما آریا،از سید حسنی تا ظهور دجال، وبلاگ پیرمرد)

 

بدیهی است که جدی نگرفتن چنین هشداری، بیش از پیش بر توهم ایرانیان و خودبزرگ بینی ایشان در مسائل مرتبط با ظهور امام زمان می افزاید و ممکن است به جایی بینجامد که منتظران راستین امام زمان عطای بحث دراینباره را به لقایش ببخشند و به حذف شدن کامل بحث هایی اینچنینی تن در دهند تا بلکه با ریشه کن شدن فتنۀ خودشیفتگی دینداری کاذب در جامعه ایرانی، و با فراموش شدن کامل آن ها، شاید پس از مدتی مدید، فضا بار دیگر برای بازخوانی این مباحث آماده شود.

 

در پایان، در اینجا بار دیگر از برخی خوانندگان هوادار بحث های فراماسونری دعوت می کنم تا به دو سوال اینجانب به خوبی فکر کنند.

1-     "چرا باید بحث های مرتبط با فراماسونری توسط خود فراماسونری در دهۀ 2000 بطور گسترده  در سطح جهانی افشا شود؟"

2-     "چنانچه در مقالۀ پیشینم توجه شما را به آن جلب کردم، چرا نظریه پردازان توطئه باید خود بخشی از توطئۀ فراماسونری باشند؟"

 

 اما نکتۀ دومی نیز که بیان کردیم مسئله جهاد با نفس بود که متاسفانه در طول سالیان متمادی به لجن کشیده شده است و صرفا در قالب آموزه های عبادی بیان می شود. در اینباره اطالۀ کلام نمی کنیم و صرفا گفتۀ آقای دولابی را دربارۀ چنین عبادات زهدمنشانه ای یاد آور می شویم: "نفس کسی سی سال همه اش خدا را صدا می زد همه اش می گفت: یاالله، یالله فکرمی کرد که خدا را صدا می زند بعد از سی سال خدای متعال به او فهماند که تو من را صدا نمی زدی تو نفست راصدا می زدی. ... ما همه مان خدای خیالی داریم." (نگاه کنید به مقالۀ قبل درباره محتوم به شکست بودن پیکار با نفس). گفتیم که جهاد راستین با نفس رابطۀ مستقیمی با ظهور امام زمان دارد. و جهاد کاذبی که همینک در سطح جامعۀ ایرانی با توهم هرچه بیشتر مبنی بر "کافر دانستن همه به جز خود" در جریان است، درست در جهت معکوس جهاد راستین با نفس است.

 

در هرحال، ما در مقالۀ حاضر خواهان آن هستیم که وجوهی هرچند کوچک از انتظار راستین برای امام زمان و جهاد راستین با نفس را روشن کنیم، و تبیین وجوه دیگر را به سلسله مقالات بعدی در رابطه با امام زمان می سپاریم. اما در قسمت اول این مقاله مروری کوتاه خواهیم داشت بر دو برداشت از عبارت امام زمان که متفاوت از برداشت من می باشند اما همخوانی هایی نیز با آن دارند.

 

مروری کوتاه بر تعریف کلامی و اشراقی از عبارت "امام زمان":

اما پرسش اصلی در این مقاله آن است که امام "زمان" یعنی چه؟ امام "زمان" بودنِ امام زمان به چه معنا است؟

 

تعریف عامه از اصطلاح امام زمان به عنوان امام فعلی

برخی ها با قشری بودن هرچه تمام تر، این عبارت را "صرفا" به همان معنای ظاهری آن می گیرتد و می گویند یعنی امام زمان، امام  این زمان است و هرکس وی را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است، چنانچه امام علی (ع) نیز امام زمان عصر خودش بود و هرکس که مقام وی را نشناخت، بنابر حدیث پیامبر (ص)، به مرگ جاهلیت مرد.

 

تعریف اشراقی از امام زمان به عنوان "صاحب زمان" در تمامی "جهان های موازی"

برخی روشن ضمیران دیگر نیز صرفا به کنترل زمان توسط امام زمان اشاره می کنند مبنی بر آن که امام زمان قدرت "سفر به گذشته و آینده" و "جلوس در گذشته و آینده" را دارد. جلوس متفاوت از مشاهده است، همه می توانند به گذشته بروند و گذشته را مشاهده کنند، چنانچه ارواح این کار را مثل آب خوردن انجام می دهند، اما بین آنان و آن جهان مانعی زمانی وجود دارد که به آنان اجازه نمی دهد تا بطور جسمانی وارد گذشته شوند و بر آن تاثیر بگذارند. بنابر این نظریۀ اشراقی که از شیخ اشراق شهید سهروردی برگرفته شده است، عرفا فقط قدرت جلوس در آینده را دارند اما جلوس در گذشته مختص به امام زمان است و حتی تلاش های شیطان برای جلوس در گذشته از طریق تکنولوژی ماسونی منجر به ورود "افراد به اصطلاح سفر کرده به گذشته" به "گذشته یک جهان موازی با این جهان" شده است و نه به "گذشته جهان ما". به عبارت دیگر، اشخاص با جلوس تکنولوژیکی در گذشته آن را تبدیل به یک جهان موازی می کنند که دیگر جهان ما نیست بلکه یک جهان موازی دیگر است، حتی اگر هیچ کاری هم نکنند، صرف نفس کشیدن آن ها در گذشته باعث می شود که یک جهان موازی با جهان ما ایجاد شود.

White_Round_Machine.jpg

این ایده به ویژه در یک انیمۀ ژاپنی که دربارۀ دجال ساخته شده است مورد بررسی و تحلیل موشکافانه تر قرار می گیرد. این انیمه  Reborn یا از نو متولد شده نام دارد و با زیرنویس انگلیسی قابل تماشا است.


//www.bargozideha.com/static/portal/68/681715-754389.png

در این انیمه، دجال (Byakuran) کسی است که در همه جهان های موازی من جمله جهان خود ما یک نفر است، یعنی یک شخص واحد با یک چهره واحد با یک بدن واحد با یک هویت واحد در همۀ جهان ها، برخلاف ما که با رفتن از یک جهان موازی به جهان موازی دیگر، نه تنها بدن هایمان بلکه جنیست مان و حتی موجودیت مان می تواند تغییر کنند و ممکن است در یک جهان موازی زن باشیم، در یک جهان دیگر سنگ، در یک جهان دیگر درخت و قس علی ذلک.  افزون بر آن، دجال در انیمۀ مذکور کسی است که برخلاف ما که هیچ آگاهی از زندگی هایمان در جهان های موازی دیگر نداریم، وی هیچ محدودیتی در آگاهی اش در دنیاهای دیگر ندارد. به عبارت دیگر، هشیاری (consciousness) وی در این جهان همچون هشیاری وی در جهان های دیگر است اما از قابلیت منجی (شخصیت اصلی در این انیمه یعنی Tsunayoshi "Tsuna" Sawada) برخوردار نیست و نمی تواند در گذشته یا در آینده جلوس کند. در حالی که یکی از پیروان شخصیت اصلی در این انیمه (یعنیShoichi Irie) از این قابلیت منجی گونه برخوردار است که نه تنها خود در گذشته یا آینده جلوس کند بلکه جلوس دیگران را در گذشته و در آینده میسر کند و به همین طریق نیز دجال را شکست می دهد. مضاف بر آن که، این پیرو شخصیت اصلی در فیلم همچون دجال در تمام جهان های موازی یک نفر واحد است و هویت وی نیز در تمام جهان های موازی یکسان است و آگاهی وی نیز همچون آگاهی دجال بر تمام جهان های موازی است و از این جنبه،هیچ محدودیتی ندارد.

(عکس: هفت زمین در هفت جهان موازی)


//www.bargozideha.com/static/portal/62/624098-575181.png

Parallel Worlds are alternate worlds that are filled with different realities. For example, parallel worlds are filled with various things not found in other worlds, such as more advanced technology, uncovered ancient civilizations, and medical sciences that can cure diseases labelled to be incurable in other worlds. One individual, Byakuran, the holder of the Sky Mare Ring, can experience all of his other selves' lives and share their information due to possessing the Mare Ring, which has a special miracle that allows the holder of it to do so.

نکتۀ جالب توجه دیگر در انیمه ریبورن نیز اشاره به مفهوم قطب و اوتاد در این انیمه است. در این انیمه هفت نفر وجود دارند که از ابدال می باشند یعنی در صورت مرگ، یک نفر دیگر می تواند جایگزین آنان شود و آنان همیشه بدل دارند. اگر این ابدال از بین روند، جهان نیز از بین می رود و نظم جهان برهم می خورد، و از این رو، آنان به نحوی میخ های جهان اند یا همان اوتادند. نام این هفت نفر در این انیمه، به زبان ژاپنی Arcobaleno است که به معنای تحت الفظی می شود "رنگین کمان،" زیرا رنگین کمان "هفت رنگ" دارد. افزون بر این هفت نفر، شخصیت منجی در این انیمه شش یار دارد که جمعا با خود وی به عنوان قطب می شوند هفت نفر (Vongola Decimo & Guardians). (7+7= 14)


//www.bargozideha.com/static/portal/96/965248-972597.png

 

در اصطلاح اهل تصوّف اسلامی، الفاظ "ابدال" و "اوتاد" ، معانى نزديك به هم و مشابهى دارند . محمد ری شهری در دانشنامه قرآن و حدیث دراینباره می نویسد:

 

""""" در تعريف «ابدال» ، گفته شده كه : «آنها ، عدّه مُعيّنى از مردان خدا هستند كه جهان ، به وجود آنها برپاست و هيچ گاه از وجود آنها ، خالى نمى شود» . همين معنا ، در تعريف اوتاد نيز آمده است.

 

تقريبا در تمام آثار عرفانى ، تعداد ابدال را هفت يا چهل نفر ذكر كرده اند . هُجْويرى ، تعداد ابدال را چهل نفر مى داند و در سلسله مراتب اوليا ، آنان را در مرتبه پنجم مى نشانَد . سلسله مزبور به اين صورت است : قُطب يا غوث : يك نفر ، نقبا : سه نفر ، اوتاد : چهار نفر ، ابرار : هفت نفر ، ابدال : چهل نفر ، اخيار : سيصد نفر .

عبد الرحمان جامى نيز همان بيان هُجْويرى را در باره خصوصيات و تعداد و مرتبه ابدال ، تكرار كرده است .

ابن عربى ، از اَبدالِ هفتگانه و چهل گانه ، سخن رانده است ، اگر چه به گفته او ، گاه نقباى دوازده گانه را نيز ابدال خوانده اند . تأكيد ابن عربى ، بيشتر بر ابدالِ هفتگانه است و معتقد است كه آنان ، به ترتيب بر قدم ابراهيم ، موسى ، هارون ، ادريس يوسف ، عيسى و آدم عليهم السلام قرار دارند و اسامى آنان ، عبارت است از : عبد الحى ، عبد العليم ، عبد الوَدود ، عبد القادر ، عبد الشكور ، عبد السميع ، عبد البصير . مرتبه ابدال ، بعد از مراتب قطب و امامان و اوتاد ، قرار دارد ؛ امّا گاه ابدال ، شامل قطب ، امامان و اوتاد نيز مى شود .

نَسَفى ، لفظ ابدال را واژه اى عام براى تمام طبقات اوليا مى دانسته و لذا ، واژه اوليا را به جاى ابدال ، به كار برده است . او مجموع اولياى خدا يا ابدال را در هر زمان ، ۳۵۶ نفر مى داند و آنها را به شش طبقه ، تقسيم مى كند : ۱ . سيصدتنان ، ۲ . چهل تنان ، ۳ . هفت تنان ، ۴ . پنج تنان ، ۵ . سه تنان ، ۶ . قطب  . سپس يادآور مى شود كه چون آخر الزمان فرا رسد ، بر سيصدتنان ، كسى افزوده نشود تا آن كه تماما از جهان ، رحلت كنند . آن گاه ، از چهل تنان و هفت تنان و پنج تنان و سه تنان ، به ترتيب ، كاسته شود تا كسى از آنها باقى نمانَد و قطب ، تنها شود ، و چون قطب از عالم رَخت بر بندد ، عالَم بر افتد.

سيّد حيدر آملى ، در المقدّمات ، سه نوع طبقه بندى از مراتبِ اوليا به دست داده كه در هر سه نوع ، تعداد ابدال ، هفت نفر است ؛ امّا مرتبه آنان ، متفاوت است . در طبقه بندى اوّل ، ابدال ، بعد از قطب ، در مرتبه دوم قرار دارند و داراى مقامى بالاتر از رجال الغيب و صُلَحا هستند . در طبقه بندى دوم ، ابدال ، پس از قطب و غوث و افراد ، در مرتبه چهارم ، واقع شده اند . در طبقه بندى سوم ، ابدال ، پس از قطب الأقطاب ـ كه مقام پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمّه هدا عليهم السلام است ـ ، و نيز قطب يا غوث و امامان و اوتاد ، در مرتبه پنجم ، قرار دارند . آملى ، ضمن بر شمردن طبقات مختلف اوليا ، اين نكته را نيز يادآور مى شود كه گاه از ائمّه معصومين عليهم السلام ، تعبير به «اقطاب» و «ابدال» مى شود و ظاهرا اين معنا ، مُقتَبس از روايات شيعه است . همچنين او به اين نكته اشاره دارد كه گاه مقصود از ابدال هفتگانه ، [مجموع] اوتاد چهارگانه و دو امام و قطب است . آملى ، همچنين از قول شيخ سعد الدين حمويى ، طبقه بندى جديدى را نقل مى كند كه در آن ، تعداد ابدال ، هفت نفر است و بعد از قطب و غوث و امامَين و اوتاد و اشباح ، در مرتبه پنجم از طبقات هفتگانه اوليا ، قرار دارند و عدد اوليا در مجموع طبقات مذكور ، منحصر به 360 نفر است.

...

سيوطى در الجامع الصغير ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است "ابدال ، در ميان اين امّت ، سى نفرند كه دل هايشان ، به مثابه دل ابراهيم خليل است . هر گاه يكى از آنها بميرد ، خداوند ، كسى را جاى او بر گزيند." در ویرایشی دیگر، پیامبر (ص) می فرماید:" ابدال ، در ميان امّت من ، سى نفرند كه زمين با آنها بر پاست ، و شما به خاطر آنها ، يارى داده مى شويد و برايتان ، باران مى بارد." در حدیثی دیگر، پیامبر (ص) می فرماید: "ابدال ، در ميان مردم شام اند . آنها به خاطر وجود آنان ، يارى مى شوند و روزى داده مى شوند." در حدیثی دیگر نیز از پیامبر (ص)، آمده است: "ابدال ، چهل مرد و چهل زن هستند . هر گاه مردى از آنها بميرد ، خداوند ، مرد ديگرى را جاى گزين مى كند ، و هر گاه زنى از آنها بميرد ، زن ديگرى را جاى گزين مى كند."

....

موضوع بسيار قابل تأمّل در ارزيابى روايات ابدال ، تفسيرى است كه در كتاب الاحتجاج ، از خالد بن ابى هيثم فارسى ، از امام رضا عليه السلام نقل شده است . او مى گويد : به ابو الحسن الرضا عليه السلام گفتم : همانا مردم مى پندارند كه در زمين ، ابدال هستند . ابدال ، چه كسانى هستند؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمود : صَدَقُوا ، الأَبدالُ هُمُ الأَوصِياءُ ، جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل فِى الأَرضِ بَدَلَ الأَنبِياءِ إذا رَفَعَ الأَنبِياءَ وَ خَتَمَهُم بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . راست مى گويند. ابدال ، همان اوصيا هستند . خداوند عز و جل ، زمانى كه پيامبران را بُرد و سلسله آنها را به محمّد صلى الله عليه و آله ختم كرد، آنها را جاى گزين پيامبران قرار داد.

الاحتجاج : ج 2 ص 449 ح 312 ، بحارالأنوار : ج 27 ص 48 ح 1 .....

 

 

آنچه در باره ويژگى هاى ابدال ، روايت شده است

 

2.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : سه خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد ، او از ابدال است ؛ همانان كه بقاى دنيا و اهل آن ، به واسطه وجود آنهاست: خشنودى به قضا[ى الهى]، خوددارى از محرّمات الهى، و خشم گرفتن به خاطر خداوند عز و جل .

 

3.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : نشانه ابدال امّت من ، اين است كه هرگز چيزى را لعنت نمى كنند.

4-.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : ابدال امّت من ، بر اثر فراوانىِ روزه و نماز به بهشت نمى روند ؛ بلكه به واسطه رحمت خدا و سلامت دل و سخاوتمندى و مهربانى نسبت به همه تسلیم شدگان (به خدا)، به بهشت مى روند.

 

6.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : همواره ، چهل مرد وجود دارند كه خداوند به خاطر آنها ، زمين را حفظ مى كند، و هر گاه مردى از آنها بميرد ، خداوند ، ديگرى را جاى گزين او مى كند، و او در همه جاى زمين هست.

 

7.المعجم الكبير ـ به نقل از ابن مسعود ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «همواره ، چهل مرد از امّت من وجود دارند كه دل هايشان ، به سانِ دل ابراهيم عليه السلام است. خداوند به بركت وجود آنان ، از زمينيانْ دفاع مى كند. به اين مردان، ابدال مى گويند. آنان ، به سبب نماز يا روزه يا صدقه ، به آن ( / بهشت / اين مقام) نرسيده اند». گفتند : اى پيامبر خدا ! پس به چه سبب ، بدان رسيده اند؟ فرمود: «با سخاوت و خيرخواهى كردن براى مسلمانان».

.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : زمين ، هرگز از وجود سى نفر كه همانند ابراهيم خليل الرحمان اند ، خالى نمى مانَد . [ مردم ] به خاطر آنها ، روزى داده مى شوند و به خاطر آنها ، باران [ برايشان ] باريده مى شود .

 

9.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : زمين ، هرگز از وجود چهل مرد كه همانند ابراهيم خليل الرحمان اند ، خالى نمى مانَد . به خاطر همان هاست كه بر مردم ، باران مى بارد ، و به خاطر آنها ، يارى داده مى شوند. هر يك از آنان بميرد ، خداوند ، ديگرى را جاى گزين او مى كند.

 

10.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : براى خداوند عز و جل در ميان آفريدگان ، سيصد مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل آدم عليه السلام است؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، چهل مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل موسى عليه السلام است ؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، هفت مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل ابراهيم عليه السلام است ؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، پنج مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل جبرئيل عليه السلام است ؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، سه مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل ميكائيل عليه السلام است ؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، يك مرد هست كه دلش ، به سانِ دل اسرافيل عليه السلام است و هر گاه اين يك در گذرد ، خداوند عز و جل از آن سه مرد ، يكى را جاى گزين او مى كند، ، و هر گاه از آن سه مرد ، يكى در گذرد ، خداوند متعال ، از آن پنج نفر ، يكى را جاى گزين او مى كند؛ و هر گاه از آن پنج تن ، يكى در گذرد ، خداوند متعال ، از آن هفت نفر ، يكى را جاى گزين او مى كند ؛ و هر گاه از آن هفت تن ، يكى در گذرد ، خداوند متعال ، از آن چهل تن ، يكى را جاى گزين او مى كند ؛ و هر گاه از آن چهل تن ، يكى در گذرد ، خداى متعال ، از آن سيصد تن ، يكى را جاى گزين او مى كند ؛ و هر گاه از آن سيصد تن ، يكى در گذرد ، خداى متعال ، از ميان مردم ، يكى را جاى گزين او مى كند. به خاطر آنهاست كه زنده مى كند و مى ميرانَد و مى بارانَد و مى رويانَد و دفعِ بلا مى كند .

 

آنچه در باره نقش ابدال در حكومت امام مهدى عليه السلام روايت شده است

 

12.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : چون زمان ظهور قائم ، فرا مى رسد ، منادى اى از آسمان ، ندا مى دهد كه : «اى مردم! دوران حكومت زورگويان بر شما ، به سر آمد و بهترين فرد امّت محمّد ، بر سرِ كار آمد. پس ره سپار مكّه شويد» . از اين هنگام، نجيبان ، از مصر ، ره سپار مى شوند، و ابدال ، از شام، و عِصابه ها[1] از عراق. پارسايان شب و شيرانِ روزند و دل هايشان ، چونان پولاد است و در ميان رُكن و مقام ، با او (قائم) بيعت مى كنند.

 

13.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : با مُردن خليفه اى، اختلاف ، ايجاد مى شود . پس مردى از اهالى مدينه ، به مكّه مى گريزد. در آن جا ، شمارى از مردم مكّه نزدش مى آيند و او را به زور ، بيرون مى آورند و ميان رُكن و مقام ، با وى بيعت مى كنند. پس سپاهى از شام به سوى او اعزام مى شود ؛ امّا بيابان ميان مكّه و مدينه ، آنها را در كام خود فرو مى بَرَد. چون مردم ، اين حادثه را مى بينند، ابدال شام و عِصابه هاى عراق ، نزد او مى آيند و با او بيعت مى كنند.

امام على عليه السلام ـ در باره ياران امام مهدى عليه السلام ـ :آنان ، ابدال اند؛ همانها كه خداوند عز و جلدر وصفشان فرموده است: «همانا خداوند ، توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست مى دارد» ، و پاك شدگانِ از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، همتايان ايشان هستند.

 

15.امام على عليه السلام : زمانى كه قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله ظهور كند، خداوند ، اهل مشرق و مغرب را براى او گِرد مى آورد و مانند ابرهاى پاييزى به هم مى پيوندند. رُفقا ، از مردم كوفه اند و ابدال ، از مردم شام.

 16.امام باقر عليه السلام : سيصد و اندى، به تعداد رزمندگان بدر ، در ميان رُكن و مقام ، با قائم بيعت مى كنند كه نجيبان مصر و ابدال شام و اخيارِ (برگزيدگانِ) عراق ، در ميان ايشان اند. پس تا هر زمان كه خدا بخواهد بمانَد ، مى مانَد [و حكومت مى كند ].

.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : ابدال در امّت من ، سى نفرند و به خاطر آنهاست كه زمين ، پا برجاست ، و بر شما باران مى بارد و [بر دشمن ، ] يارى داده مى شويد.

 

19.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : ابدال ، چهل نفرند: بيست و دو نفر [ از ] آنها در شام هستند و هجده نفر در عراق. هر زمان كه يكى از آنان بميرد ، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، كس ديگرى جاى گزينِ او مى كند، و چون فرمان برسد ، همگى آنان مى ميرند و در اين هنگام است كه قيامت ، بر پا مى شود.

 

20.حلية الأولياء ـ به نقل از ابن عمر ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «برگزيدگانِ امّت من در هر نسلى ، پانصد نفرند و ابدال ، چهل نفر . بنا بر اين ، نه آن پانصد تن ، كاستى مى گيرند ، و نه آن چهل تن. هر زمان كه مردى [از ابدال ]بميرد ، خداوند عز و جل از آن پانصد تن ، يكى را جاى گزينِ او مى كند و از چهل نفر به جمع آنها در مى آورد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! ما را به كارهاى آنان ، راه نمايى فرما . فرمود: «آنان ، از هر كه به ايشان ستم كند ، در مى گذرند و به هر كه به ايشان بدى كند ، نيكى مى كنند. از آنچه خداوند عز و جل به ايشان داده است ، به يكديگر كمك مى كنند».

(دانشنامه قرآن و حديث، نویسنده : محمد محمدی ری شهری، جلد :12، صفحات 85 تا 110)


هانری کربن نیز در کتاب "انسان نورانی در تصوف ایرانی" به شرح ابدال و اوتاد از زبان روزبهان بقلی، از عرفای کبیر اسلام،  می پردازد و می نویسد:

 

«سنت های بسیاری هست که به به این "رازآشنایان" اشاره می کنند؛ همان ها که برای مردمی که ایشان برای پشتیبانی شان آمده اند، ناشناخته هستند. روزبهان این سنت ها را در پیشگفتار کار بزرگش، شرح "شطحیات" پرورانده است. بیشتر گفته می شود که آنان 360 تن اند، همراستا با 360 نام خدا، 360 روز و


مطالب مشابه :


اختلال شخصیت خود شیفته

به دو زبان فارسی و انگلیسی ترجمه لغت به کودک خود «پرخاشگری و کینه توزی




داستان حسنک وزیر

ترجمه آنلاین به انگلیسی های به اصطلاح مدرن این کینهتوزی سلطان




خود شیفته گی

لغت «خود شیفته» ترجمه این اصطلاح در روانشناسی خود «پرخاشگری و کینه توزی




راهنمایی و مشاوره از دیدگاه اسلام

مشاوره در مفهوم جدید و حرفه ای آن ترجمه واژه انگلیسی اصطلاح تخصصی آن و کینه توزی




خلاصه کتاب افکار عمومی توسط علی زهره وند

یعنی در ترجمه این اصطلاح دو خونسردی انگلیسی و پرکاری و خصومت و کینه توزی نسبت




انتقاد از هاشمی با رگه های خفیف داعشی

باسلام و ارادت محضر دوستان وکاربران محترم.وبلاک اینجانب شامل موضوعات روانشناسی،تربیتی




از انتظار کاذب تا انتظار راستین برای امام زمان (ع) (3)

در یکی از همین سایت های به اصطلاح کینه توزی را و با زیرنویس انگلیسی




راهنمایی از دیدگاه اسلام

به دو زبان فارسی و انگلیسی (ترجمه غرر و می‌کند و کینه توزی آدمی‌را افسرده می




ضروری ترین نیاز جهان اسلام (مفهوم , اهمیت و نقش وحدت اسلامی از نگاه استاد شهید آیت الله مطهری)

این است که مسلمین برای اینکه احساسات کینه توزی در و به اصطلاح ترجمه ای




برچسب :