وزارت نظام الملک

راوندی نوشته است: «و در مملکت او، وزیر نظام الملک محترم و ممکن و مستولی بود.دوازده پسر داشت، به هر یک شغلی و ولایتی داده بود.» نظام الملک نه تنهاوزیر ملکشاه است بلکه عالمی اندیشمند، وزیری برجسته و چهره ای تابناک در فرهنگ اسلامی ایران است.البته نقاط ضعفی نیز دارد، اما به هر روی، در تاریخ وزارت، کمتر کسی را با درایت او می توان یافت .بهتر است مروری بر زندگی او داشته باشیم.از همان روزگار این شعر مانده است که:

هزار سال بباید تا خردمندی*میان اهل کفایت، نظام نام شود

ابو علی حسن بن علی طوسی، فرزند یکی از دهقانان طوس بود که به سال 408 به دنیا آمد.پدرش از سوی غزنویان در طوس منصبی داشت که پس از فروپاشی قدرت غزنویان، به اجبار به غزنه رفت.خواجه سه چهار سالی در آنجا بود و در این فاصله در میان اهل دیوان به فراگیری فنون دبیری اشتغال داشت.پس از آن به بلخ رفت و اندکی بعد، زمانی که چغری داود، برادر طغرل، امیر خراسان بود، به مرو رفت.وی در مرو به کارهای دیوانی اشتغال داشت و از زمانی که آلپ ارسلان به جای پدرش نشست، وزارت او را عهده دار شد.

با مرگ طغرل در سال 455، سلطنت به آلپ ارسلان رسید و نظام الملک که از پیش وزیر او بود، در این سمت باقی ماند.پس از آن بود که موقعیت خواجه روز به روز، رو فزونی گذاشت.وی در طول ده سال وزارت با آلپ ارسلان، با نهایت زیرکی امور را اداره کرد و اجازه نداد تا کسی موقعیت او را به خطر بیندازد.

پس از مرگ آلپ ارسلان، با تلاش زیادی ولی عهد جوان او، ملکشاه را به تخت نشاند و در برابر همه مدعیان سلطنت سخت ایستاد.می توان یقین داشت که ملکشاه بدون خواجه نمی توانست به آسانی بر تخت بنشیند.

قدرت نظام الملک در دوره ملکشاه به اوج خود رسید.او از روز نخست، حکومت وی را که جوانی بی تجربه بود، استوار ساخت.ملکشاه که از موقعیت برجسته و فکر صائب او آگاه بود، در همان آغاز کار، اختیار تمامی امور را به وی واگذار کرد و از همه کارگزاران خواست تا در فرمان او باشند.به علاوه، شهر طوس را به اقطاع به نظام الملک واگذار کرد.

خواجه در طی بیست سال وزارت ملکشاه، قدرت بی چون و چرایی داشت.وی ولایات مختلف و نیز کارهای اداری مهم را به فرزندانش سپرده بود و طبعا خود و فرزندانش در پرتو این وزارت به مال و منال فراوانی رسیده بودند.شگفت آن که کار فرزندان خواجه به جایی رسید که یک بار مؤید الملک حاضر به اطاعت از فرمان ملکشاه نیز در سپردن شغل مناسبی به یکی از دبیران معزول نشد و گفت: چون سوگند یاد کرده که به او کار ندهد، نمی تواند فرمان سلطان را اطاعت کند.این اقدام، خشم سلطان را برانگیخت و سبب عزل مؤید الملک شد.

به هر روی، موقعیت خواجه به طور طبیعی، حسد بسیاری را برانگیخت و سبب شد تا دشمنانش در دربار سلطان برای وی سعایت کنند.یکی از این افراد، تاج الملک از مردمان فارس بود که پس از خواجه به وزارت رسید.افزون بر آن، ترکان خاتون، همسر ملکشاه که می خواست پسرش محمود را به ولایت عهدی بگمارد، و خواجه با آن موافق نبود، سخت نزد سلطان از او بدگویی می کرد.در واقع، دربار ملکشاه، میانه ای با وزیر نداشت و این تنها قدرت و درایت خواجه بود که با وجود دشمنان فراوان، توانست بیست سال بر مسند وزارت تکیه بزند و حمایت سلطان را به همراه داشته باشد.

عاقبت این بدگویی ها در سلطان اثر کرد تا آن که «به نظام الملک پیغام داد که تو با من در ملک شریکی و بی مشورت من هر تصرف که می خواهی می کنی و ولایت و اقطاع به فرزندان خود می دهی.ببینی که بفرمایم دستار از سرت بردارند.او جواب داد که، آنک ترا تاج داد، دستار بر سر من نهاد.هر دو درهم بسته اند و با هم پیوسته.»

این حکایت را به عبارتی دیگر هم نقل کرده اند: سلطان گفت: اگر می خواهی، بفرمایم که دوات از پیش تو برگیرند.وزیر پیغام داد: «دولت آن، به این دوات بسته است، هر گاه این دوات برداری، آن تاج بردارند.»

شگفت آن که، میان قتل نظام الملک و مرگ ملکشاه تنها سی و سه روز فاصله بود.

نظام الملک و نظامیه ها

تا این زمان، مدارس اندکی در دنیای اسلام وجود داشت و بیش تر آموزش ها در مساجد انجام می گرفت.در دوران آل بویه چند دار العلم ساخته شد، اما حرکت مدرسه سازی گسترده نبود .تا آن زمان و پس از آن نیز مدارس، توسط سلاطین و امیران ساخته می شد.

اقدامی که نظام الملک به آن دست یازید، آن بود که سیاست مدرسه سازی را استوار کرد و مدارسی هم شکل تأسیس کرد که آنها را نظامیه نامیدند.این مدارس، در اصل برای تدریس فقه شافعی و کلام اشعری بود.به همین دلیل، نوعی رقابت با حنابله و حنفیان داشت.این به رغم آن بود که نظام الملک در مراسم افتتاحیه نظامیه بغداد گفته بود که هدفش از تأسیس این مدرسه، تنها رواج مذهب سنت بوده و بر آن نیست که این مدرسه سبب اختلاف میان مردم باشد .اشاره وی می توانست به رواج مرام اسماعیلیه در میان مردمان عراق و ایران باشد.

آن زمان، مدرسه الازهر مصر توسط خلفای فاطمی به قصد تربیت داعیان و مبلغان ایجاد شده بود.به هر روی نظام الملک هدف مذهبی خاص نیز داشت و به همین دلیل تصریح کرده بود که مدرسان، واعظان و کتابداران نظامیه بغداد می بایست شافعی باشند.

استفاده از استادان شافعی خراسان در نظامیه بغداد، و دخالت مستقیم او در تعیین استادان، نشان از آن داشت که خواجه، دقیقا اهداف مذهبی خاص خود را دنبال می کرده است.البته در سالهای بعد، اجازه خلیفه نیز برای تدریس عالمان در نظامیه معتبر دانسته شد.گفتنی است که افزون بر درس، مجلس وعظی در این مدارس وجود داشت که مردمان به طور آزاد در آنها مشارکت می کردند.

بنای مدرسه نظامیه بغداد از سال 457 در کنار رود دجله آغاز شد.زمینی با مساحت بسیار زیاد و ساختمانی زیبا که تا قرن ها بعد از آن سرپا بود و تنی چند از مورخان قرن ششم و هشتم از بنای بزرگ و زیبای آن یاد کرده اند.مدرسه مزبور در طی دو سال ساخته شد و نام خواجه نظام الملک بر تارک آن حک گردید.او دویست هزار دینار برای بنای آن خرج کرد و سالانه پانزده هزار دینار مخارج آن مدرسه از جمله شهریه دانش پژوهان بود که از خزانه نظام الملک یا موقوفاتی که وی معین کرده بود، پرداخت می شد.

افتتاح رسمی نظامیه بغداد در ذی قعده سال 459 با حضور شماری از علمای بزرگ بغداد بود .در این مدرسه، افزون بر محلی برای تدریس و وعظ، کتابخانه بزرگی نیز وجود داشت که کتاب های زیادی برای آن خریداری شده و یا توسط مردم به خواجه اهدا شده بود.

گذشت که مدرسه نظامیه، تقریبا در انحصار عالمان شافعی مذهب بود.در آنجا هر کسی بر خلاف عقاید اهل سنت، آن هم مذهب شافعی و اشعری سخنی می گفت، اخراج می شد.یکی از عالمان ادیب شیعه که به صورتی در آن مدرسه نفوذ کرده و به تدریس ادبیات مشغول بود، با اندک اشارتی به اعتقادات خود، از مدرسه اخراج شد.در عین حال، نظامیه بغداد، شور و شوقی بزرگ برای تحصیل در میان مردم ایجاد کرد، به ویژه که در آن کمک هزینه ای نیز برای دانش پژوهان پرداخت می شد.

نظامیه بغداد تا قرن ها بر پا بود و یک بار نیز آتش سوزی بزرگی در آن پدید آمد که خوشبختانه کتابخانه آن محفوظ ماند.مدرسه مزبور در قرون بعد نیز در اختیار نوادگان نظام الملک قرار داشت.این مدرسه مزبور در قرون بعد نیز در اختیار نوادگان نظام الملک قرار داشت.این مدرسه در سال 681 توسط عطاملک جوینی نویسنده کتاب تاریخ جهانگشای تجدید بنا شد.مدرسه نظامیه بغداد تا سال 727 که ابن بطوطه از آن دیدن کرده، سرپا بوده است.

نظامیه تنها در بغداد نبود، بلکه به صورت سلسله مدارس زنجیره ای بود که در بسیاری از شهرهای آباد آن روزگار تأسیس شد.در نظامیه بغداد، بسیاری از عالمان برجسته آن روز عالم اسلام تدریس می کردند.نظامیه اصفهان نیز در اختیار خاندان خجندی بود که رهبری شافعیان شهر را بر عهده داشتند.صدر الدین خجندی استاد نظامیه، آن اندازه شهرت داشت که نظامیه این شهر را صدریه می نامیدند.درآمد موقوفات این مدرسه را سالانه ده هزار دینار نوشته اند .در مرو، طوس، بلخ، هرات، بصره و موصل نیز مدارسی با نام نظامیه وجود داشت.

یکی دیگر از مدارس مهم نظامیه، نظامیه شهر نیشابور بوده است.در فرمانی از سلطان سنجر، برای تعیین خواجه محیی الدین محمد بن یحیی به عنوان مدرس این مدرسه، از مدرسه نظامیه با تعبیر «مشهورترین مدارس جهان و عزیزترین بقاع طلبه علم» یاد شده است.گفتنی است که بر اساس همین فرمان، چنین به دست می آید که در چنین حکمی، یک عالم برجسته، نه تنها به عنوان مدرس، بلکه به عنوان سرپرست مدرسه تعیین می شده است.در آن حکم آمده است:

واجب دیدیم بل که عین فرض دانستیم بعد از استخاره از حضرت عزت الهی، مدرسه نظامیه که مشهورترین مدارس جهان و عزیزترین بقاع طلبه علم است، به محیی الدین سپردن و منصب تدریس که اشرف المناصب است، به وی ارزانی داشتن و مصالح فقها و مدرسه و اوقاف و ترتیب هر چه بدان مضاف است و منسوب در عهده علم و عفت و دیانت او کردن.

نظام الملک و بر آمدن مذهب اشعری

اشاره کردیم که ابو الحسن اشعری (م 330 یا 334) در نیمه نخست قرن چهارم، از مکتب اعتزال جدا شد و مکتب جدیدی تأسیس کرد.او کوشید تا عقاید اهل حدیث را که پراکنده و قشری بود، قانون مند کرده و تحت یک نظام عقلی در آورد.این کار مورد رضایت حنابله نبود، به ویژه که تغییراتی در عقاید آنها داده می شد.مذهب اشعری به تدریج جای خود را در میان شماری از سنیان علاقمند به مباحث عقلی و در عین حال گریزان از عقاید معتزله باز کرد.اشاعره خود را سنی نامیدند و به هیچ روی در برابر اتهامات اهل حدیث تسلیم نشدند.

شهرهای ایران مراکز مهم نشر اندیشه اشعری گردید.ابن فورک اصفهانی (م 406) نقش مهمی در ترویج این مذهب در اصفهان و شیراز و نیشابور داشت.در ایران، شهر نیشابور، محل توسعه این مذهب شد.ابن فورک نزدیک به سی سال از عمر خویش را در این دیار سپری کرد و با کرامیان که مهم ترین رقیب مذهب اشعری در خراسان بودند، درگیر شد.همه این اقدامات، با تأسیس نظامیه ها، به اوج خود رسید و مذهب اشعری را در ایران استوار کرد.

با قدرت یافتن اشعری ها، به تدریج کار اهل حدیث و حنابله محدود شده می رفت که بساط آنها از بسیاری سرزمین ها از جمله ایران برچیده شود.تا پیش از آن، حنابله بغداد حرف اول را در این شهر می زدند.دشمنی آنها با عالمان معتزلی به حدی بود که نوشته اند: ابو علی متکلم که در سال 478 درگذشت از دشمنی عامه، پنجاه سال نتوانست از خانه اش در بغداد بیرون آید، اما این بار، با روی کار آمدن خواجه نظام الملک و تأسیس مدارس نظامیه، شافعیان اشعری قدرت زیادی به دست آوردند.زمانی که ابو نصر فرزند ابو القاسم قشیری به سال 469 به بغداد آمد و در نظامیه آن شهر به موعظه نشست، میان وی و حنابله درگیری رخ داد که شماری از مردم کشته شدند.

این درگیری ها در سالهای بعد نیز رخ داد و به تدریج به جای نزاع کهنه شیعه و سنی نشست .ابن اثیر از درگیری مشابهی در سال 470 خبر داده که مؤید الملک فرزند نظام الملک نیز در آن درگیر بود.

این درگیری ها تا به آنجا بود که شاعری، ضمن شعری، نظام الملک را خطاب کرده، از او خواست تا به داد بغداد و مدرسه نظامیه برسد.ابن جهیر وزیر خلیفه جدید المتقدی، مسبب این درگیری ها بود.نظام الملک با اعمال نفوذ، خلیفه را واداشت تا وی را از وزارت برکنار کند.گر چه بعدها عذر خواهی ابن جهیر و یک ازدواج، سبب شفاعت نظام الملک برای باز گردان وزارت خلیفه به ابن جهیر شد.

در سال 475 بار دیگر میان شافعیان که اشعری شده بودند با حنابله درگیری پیش آمد .ابو القاسم بکری شافعی، رسما در نظامیه بغداد، با استثنا کردن احمد بن حنبل، حنابله را کافر خواند.چند روز بعد، فتنه ای میان او و برخی حنابله پیش آمد که باز وی در محکوم کردن اندیشه های حنابله اصرار بیش تری کرد.

در اصفهان، خاندان صدریه از آل خجند در برابر خاندان صاعدیه قرار داشتند.

گروه اول رئیس شافعیان و گروه دوم رئیس حنفیان شهر بودند و در دوره سلجوقی، به طور دایم با یکدیگر درگیر بودند.

با این حال، باید توجه داشت که خواجه باید سخت مراقب ترکان سلجوقی نیز که حنفیان متعصبی بودند، می بود.او در ظاهر می کوشید تا برخورد مذهبی میان خود و سلطان ایجاد نکند، اما به هر روی پشتوانه مهمی برای مذهب شافعی به شمار می آمد.

خواجه و مذهب تشیع

خواجه نظام الملک، صرف نظر از آن که یک دانشمند، سیاست دان و سیاستمدار برجسته بود، از نظر مذهبی سخت به عقاید خود پای بند بود.وی مذهب تسنن را به دیده احترام می نگریست و به همین دلیل، با تشیع میانه ای نداشت.او در جای جای کتاب سیاست نامه بر شیعه تاخته و کوشیده است تا ریشه های تاریخی این مذهب را به خرم دینان و غالیان منحرف از اسلام برساند.وی سلطان را نیز از راه دادن شیعیان به امور اداری پرهیز داده و یکی از نگرانی های خود را نفوذ شیعیان در دستگاه حکومت عنوان کرده است.وی می نویسد:

و کسان هستند که امروز در این دولت، قربتی دارند و سر از گریبان شیعت بیرون کرده اند، از این قوم اند و در سر کار ایشان می سازند و قوت می دهند و دعوت می کنند و خداوند عالم [شاه ] را بر آن می دارند که خانه خلفای بنی عباس براندازد و اگر بنده نهبن [درپوش ] از سر آن دیگ بر دارد، بس رسوایی که از زیر آن بیرون می آید.

با این حال، خواجه به سادات ری و برخی از عالمان شیعه آن شهر، احترام فراوانی می گذاشت .او چنین می نمود که وقتی از شیعه سخن می گوید، مقصودش اسماعیلیه است که طی سالهای متمادی از سوی فاطمیان مصر به ایران آمده و مردم را بر ضد عباسیان بر می انگیختند.وی گاه به مجلس درس شیعیان امامی می رفت و زمانی نیز که در عراق بود، همراه ملکشاه به زیارت قبر امام کاظم علیه السلام در کاظمین، و امیر مؤمنان و امام حسین علیهما السلام در نجف و کربلا رفت.

در این باره که نظام الملک وملکشاه با شیعیان برخورد تندی داشته اند یا نه، از همان آغاز اختلاف نظر بوده است.یک مخالف شیعه در قرن ششم نوشته است:

و باز چون عهد کریم ملکشاهی بود، نظام الملک از سر عقیدت اینها آگه بود.همه را خوار و مهین داشتی.و در ری، هر که دعوی دانشمندی از اینها کردی، چون حسکا بابویه، بو طالب بابویه، ابو المعالی امامتی، حیدر زیاتی مکی، علی عالم، بو تراب دوریستی، خواجه ابو المعالی نگارگر و جز اینها از رافضیان شتام، همه را بفرمود تا بر منبرها بردند.سرها برهنه کرده، بی حرمتی و استخفاف می کردند بر ایشان، و می گفتند: شما دشمنان دینید.سابقان اسلام را لعنت می کنید.و شعارتان، شعار ملحدان [اسماعیلی ها] است.ایمان بیاورید تا اگر خواستند و اگر نه، ایمان می آورند و از مقالت رفض، بیزار می شدند.

عالم شیعه ای از همان قرن ششم این اظهارات را درباره برخورد خواجه با عالمان شیعه نپذیرفته و در پاسخ نوشته است:

اما جواب آنچه حوالت کرده است به عهد سلطان ملکشاه، حوالتی است به دروغ که اداراتی و تسویغاتی عطایا و بخشش هایی که ایشان کرده اند، سادات شیعه را و خطوط و توقیعات ایشان بدان ناطق است، و هنوز دارند و می استانند، و احترام و توفیر و ترفیع سادات و علمای شیعه در آن عهد و دولت معلوم و مصور است...و هر یک از آن بزرگان را از سلاطین و وزراء، عطایا و حرمتی بوده است، و [شیعیان ] نه قومی بوده اند که خواجه ای چون نظام الملک، بر ایشان تطاول کند که ایشان را عطایای بسیار داده است و شفقتهای بی مر نموده .

خواجه و کتاب سیاست نامه

یکی از رشته های علمی مورد علاقه اندیشمندان مسلمان، بحث از سیاست و حکومت بوده است .این مبحث از همان زمان زندگی پیامبر (ص) مطرح بود.اندکی بعد بحث امامت و خلافت و سلطنت پیش آمد.به تدریج در اطراف حکومت و حکومت داری، مباحثی مطرح شد، چنان که روایاتی در این باره در متون اسلامی آمده است.

زمانی که باب ترجمه متون سریانی و پهلوی به زبان عربی باز شد، بخشی از متون خارجی مربوط به سیاست، به عربی در آمد.از جمله آنها، آثاری از ایرانیان بود که شامل نوشته هایی از اردشیر بابکان یا بوزرجمهر و نصایح شاهان ساسانی می شد.این قبیل آثار، با تلفیق آثار دینی، ادبیاتی را به وجود آورد که زمینه نخست تحول فلسفه، اندیشه و فقه سیاسی در میان مسلمانان شد.

پرسش هایی از این قبیل که چه کسی باید حکومت کند، چگونه انتخاب شود، مردم چه نقشی دارند، خداوند چه سهمی دارد، حاکم چگونه کشور را اداره کند، سلطان چه وظایف دارد و...از پرسش هایی اساسی است که در این رشته علمی و فلسفی می بایست به آنها پاسخ داده می شد.همچنین بحث از عدالت و تعریف و چگونگی اجرای آن، از موضوعاتی است که در این دانش مطرح می شد.

یک اشکال اساسی در این کتاب ها آن است که بجای ارائه تعاریف دقیق و بازشناسی موضوعی عناصر و مؤلفه های سیاست، تنها به توصیه های اخلاقی اکتفا کرده و بدون نظم مباحث را آورده اند.

آنچه قابل توجه است آن که بیش تر این آثار در شرح وظائف حاکم و سلطان است.در این نگرش سلطان به عنوان یک حاکم مطلق، در چهار چوب شرع و عدل و رعایت احکام عقل می باید به اداره کشور بپردازد.

کتاب سیاست نامه یا سیر الملوک خواجه یکی از آثار ارجمندی است که در این باره تألیف شده است.وی افزون بر بهره گیری از اندیشه های پیشینیان و نیز متون دینی و تاریخی، از تجارب خود هم به خوبی استفاده کرده و این اثر را پدید آورده است.برای آشنایی با محتوای این کتاب و طبعا کتاب های مشابه فهرست برخی از فصل های این کتاب را که مجموعا پنجاه فصل است، می آوریم:

اندر مظالم نشستن پادشاه و سیرت نیکو ورزیدن،

اندر احوال عمال و بر رسیدن پیوسته از احوال ایشان،

اندر باب قاضیان و خطیبان و محتسب و رونق کار ایشان،

اندر پژوهش کردن و بر رسیدن از کار دین و شریعت و مانند این،

اندر فرستادن جاسوسان و تدبیر کردن بر صلاح مملکت و رعیت،

اندر مشاورت کردن پادشاه در کارها با دانایان و پیران،

گفتنی است که کتاب سیاست نامه شامل دو بخش است.بخش نخست کتاب تا فصل سی و نهم که ابتدا تألیف شده است.بخش دوم آن تا فصل پنجاهم که بعد از گذشت چند سال از تألیف بخش نخست، تألیف شده است.در این بخش مباحث جدیدی آمده و مطالب با تفصیل بیش تری عنوان شده است .

عنوان فصل چهل و سوم چنین است: اندر باز نمودن احوال بد مذهبان که دشمن این ملک و اسلام اند .نظام الملک در این فصل و فصل های بعد با تندی تمام، به مخالفان مذهب اهل سنت تاخته است .خواجه در حمله به تشیع میان امامیه و اسماعیلیه و قرامطه و باطنیه فرقی نگذارده و همه را با یکدیگر در آمیخته است.وی تا فصل چهل و هفتم به بحث از شورش های انحرافی ایرانی ها بر ضد عباسیان و اسلام سخن گفته و پس از آن باز چند فصل دیگر درباره کیفیت اداره امور کشور آورده است.

برخورد تند و عصبی موجود در بخش دوم کتاب نظام الملک، این تردید را ایجاد کرده که این بخش الحاقی از خواجه نبوده و بعدها ضمیمه شده است.این تردید تا بحال راه به جایی نبرده و علی الحساب بخش مزبور از نظام الملک دانسته شده است.

در تمامی فصل های کتاب، ابتدا یک توضیح کلی آمده و سپس نظریه ارائه شده به وسیله داستان هایی که از سلاطین و وزیران دوران پیش از او بوده، اثبات شده است.بیش تر این داستان ها از سلسله های صفاری و سامانی و غزنوی است.مهم ترین نکته از نظر خواجه حفظ قدرت بر پایه شرع و عقل و نگاهداری اقتدار برای اعمال حاکمیت است.او می کوشد تا از لابلای داستان های نقل شده از سلاطین پیشین، این مطالب را ثابت کند.

به این ترتیب، خواجه نظام الملک، با آوردن این داستان ها بخش مهمی از تاریخ اجتماعی ایران را نیز در کتاب خود آورده است.

وزارت در سیاست نامه

پیش تر گفتیم که وزارت از عهد عباسیان باب شد و در اصل برگرفته از فرهنگ سیاسی ایرانی بود.به تدریج وزیران قدرت بیش تری یافتند.از آنجا که کار وزیر تدبیر کارها می بود، لازم بود تا وی از طبقه فرهیخته و فرهنگی و دبیران باشد.فراوان رخ می داد که عقل و درایت وزیر از سلطان نیز بیش تر می شد.ما برخی از بهترین وزیران ایرانی را در دولت سامانی معرفی کردیم.در دولت آل بویه نیز کسانی مانند ابن العمید و صاحب بن عباد شریک سلطان بودند.در بیش تر دوره هایی که این قبیل وزیران بر سر کار بودند، شاه در پی مسائل شخصی و تفریح خود بوده و اداره کشور به طور کامل در دست وزیران بود.این مسأله درباره خواجه نظام الملک به تمام معنا صادق بود.سلطان ملکشاه در همان آغاز اداره امور کشور را به طور رسمی به وی سپرد و تا پایان نیز او را پدر خطاب می کرد.

خواجه در نقش وزیر و اهمیت آن در سیاست نامه سخن گفته و می نویسد: هر پادشاهی که او بزرگ شده است و بر جهانیان فرمان داده است و نام او تا به قیامت بر نیکی می برند، همه آن بوده اند که وزیران نیک داشته اند.

ترکیب دولت در زمان سلجوقیان از این قرار بود که شاه از ترکمانان بود، فرماندهان اصلی سپاه نیز از ترکمانان بودند.در این میانه، تشکیلات وزارت و دبیرخانه همه از ایرانیان و فرهیختگان بودند.در اصل، اداره کشور به عهده این طایفه بود.فرهنگ سازی این گروه میانه، به گونه ای بود که از ترکمانان بد می گفتند.شاید تعبیر ترکتازی که امروزه به معنای خشنونت بکار می رود، میراث همان روزگار یا اندکی پیش از آن باشد.نظام الملک در کتاب سیاست نامه با اشاره به نگرانی مردم از ترکمانان می نویسد: «هر چند از ترکمانان ملالتی حاصل شده است و عددی بسیارند، ایشان را بر دولت حقی ایستاده است که در ابتدای دولت خدمت ها کرده اند و رنج ها کشیده و از جمله خویشاوندانند.»

دولت سلجوقی پس از ملکشاه و خواجه نظام الملک نیز دوام آورد، اما ابهت و شکوه آن از میان رفت.نظام الملک با اتکای به قدرت فوق العاده خود، پیش بینی کرد که پس از وی اوضاع، آن چنان که در زمان او بسامان بوده، سامانی نخواهد داشت:

مرا در این دولت خدمت های پسندیده است و آثار مشهور، و اولیای نعمت را بر من حق نعمت .هرگز خلافی نکرده ام و خیانتی روا نداشته ام و از شفقت و خدمتکاری هیچ باز نگرفتم.و خزانه و رعیت آبادان داشتم و مخالفان دولت را از پیش برداشتم و جهان به عدل و انصاف و ایمنی گذاشتم.آنچ کردم در صلاح دولت و مصلحت کافه رعیت، پس از من ظاهر شود.چون تدبیر جهان به دیگری منوط گردد، تقدیر و قیاس و ظن چنان است که هیچ کس پس از من، یک ماه شغل جهان بر نظام نتواند راندن!

باید توجه داشت که وزارت در دولت سلجوقی با نهایت اهمیتی که دارد، سرگذشت مرگ باری دارد .اشتباهات برخی از وزیران، جز عزل یا مرگ برای آنها نصیبی نداشت.این مسأله بستگی به نوع خطای آنان داشت.البته طمع سلطان در مال آنان نیز، به راحتی سبب عزل و مصادره اموال و حتی قتل آنها می شد.سعایت دیگر رقیبان نیز مشکل اصلی وزیران بود که می بایست برای آن چاره ای می اندیشیدند.

این زمان، هر یک از امیر زادگان سلجوقی اتابکی داشتند که مانند پدر آنها را از کودکی تربیت می کرد و به تدریج در کنار وزیر، کارهای او را سر و سامان می داد.به این ترتیب اندک اندک، پایگاهی جدید در نظام سلطنتی ایران، تحت عنوان اتابک درست شد.اینان به امارت شهرها می رسیدند و حکومت را به صورت موروثی در خاندان خود در می آوردند.

تشکیلات وزارت در دوره سلجوقی، به مقدار زیادی زیر نفوذ دبیران برجسته عراق عجم در آمد .این مسأله برای خراسانیان خوشایند نبود.آنها مردم جبال را به بدعت متهم کرده و تنها خود را مسلمان خالص می دانستند.با این حال، تخصص دبیران کاشان و قم و فراهان و جز اینها، سبب شد تا اینان نفوذی چشمگیر در دستگاه وزارت سلجوقی پیدا کنند.

یکی از برجسته ترین وزیران این عهد شرف الدین انوشروان بن خالد (م 533) است که مورد ستایش همگان قرار دارد.او فردی شیعه و در کار خویش، چیرگی فوق العاده داشت.وی تاریخی نیز برای دولت سلجوقی نوشت.زمانی که در بغداد درگذشت، وصیت کرد تا جنازه اش را به نجف منتقل کرده، در کنار مرقد امیر مؤمنان علیه السلام دفن کنند.

فرزندان نظام الملک

نظام الملک نه تنها خود برای سالها وزارت داشت بلکه فرزندان و برخی از نوادگانش نیز در دولت سلجوقی وزارت داشتند.برای وی یازده فرزند یاد کرده اند.یکی از آنها احمد مشهور به نظام الملک دوم از سال 500 تا 504 وزیر بر کیارق بود.حسین نیز چندی وزارت برکیارق را داشت.شمس الملک عثمان، امیر مرو بود و به گفته راوندی در شمار وزیران سلطان محمود سلجوقی.مؤید الملک طی 486 تا 487 وزیر محمود بن ملکشاه بود.عماد الملک از سال 485 تا 490 وزارت ارسلان ارغون را در خراسان داشت.ابو جعفر محمد نواده او نیز برای چندی وزیر سلطان سنجر بود.محمد فرزند مؤید الملک، نواده دیگر نظام الملک وزارت محمد بن ملکشاه را داشت.عبد الرزاق، برادر زاده نظام الملک نیز بیش از ده سال (تا سال 515) وزارت سلطان سنجر را داشت.نیز ناصر الدین طاهر پسر فخر الملک بن نظام الملک، بیش از بیست سال وزارت سلطان سنجر را داشت.

منبع:

از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، جعفریان، رسول؛


مطالب مشابه :


ده مدرسه برتر جهان

مشهورترین دانش آموزان: Aga Khan IV, - یکی از معتبرتین و گرانترین مدارس جهان ،




مشهورترین بازنده‌ صنعت خودرو/چگونه مدارس كسب و كار اوضاع را خراب كردند/مدیربرتر خودرو جنرال موتورز

پنگان - مشهورترین بازنده‌ صنعت خودرو/چگونه مدارس كسب و كار اوضاع را خراب كردند/مدیربرتر




تعدادي از مشهورترین نوابغ ایرانی در دنیا

مشهورترین نوابغ ایرانی در دنیا. امید کردستانی مدیر بازرگانی، سهامدار و معاون ارشد کمپانی




بهترین مدارس دنیا

مشهورترین دانش آموزان: Aga Khan IV, - یکی از معتبرتین و گرانترین مدارس جهان ،




بازشناسی تاریخی به مدارس علمیه­ جریان ساز

آپاندیسِ قلم[مصطفی سلیمانی] - بازشناسی تاریخی به مدارس علمیه­ جریان ساز - فکر نو، حس جدید




وزارت نظام الملک

تا این زمان، مدارس اندکی در دنیای نظامیه که مشهورترین مدارس جهان و عزیزترین بقاع




برچسب :