سفر به بانه قسمت اول


سفر به بانه قسمت اول

به نام خدا

 ساعت 5:20  دقیقه صبح روز سه شنبه 14 خرداد به قصد مسافرتی سه روزه به بانه از شهریار راهی شدیم وسیله نقلیه پراید و  همراهان همسر و دو پسرم امیرحسین 13 ساله و امیرحسام 7ساله . مسیر رفت را راه اصلی که اتوبان باشد انتخاب نکردم .دلیل انتخاب مسیر  میان بر این بود اولا به قصد سیاحت و طبیعت گردی پای در سفر نهادیم و دیگر این که از روی تجربه  چند سال قبل که دقیقا در چنین روزی برای سفر به سرعین می رفتیم با ترافیک شدیدی مصادف شدیم که بی سابقه بود یعنی از ابتدای پل فردیس ازدحام سواری و اتوبوس تریلی و..موش و بقر و پلنگ و خرگوش شروع شد به گونه ای که مسیر حدود شش هفت کیلومتری پل تا عوارضی ابتدای اتوبان کرج قزوین را (که صد البته  بعد از این ماجراها ساختمان عوارضی عرض اتوبان را کلا  کن فیکون کردند) حدود سه و نیم تا چهار ساعتی طی کردم و ... صبحانه را کنار شرکت ماموت صرف کردیم ساعت حدود 11 صبح و... (این موضوع ترافیک پل فردیس تا کمال شهر و حوالی پل های دوقلوی کردان در روزهای عادی هم امری عادی است روزهای غیرعادی که جای خود دارد) لذا تصمیم گرفتم از این مسیر نامطمئن و پراضطراب طی طریق کنم یعنی  بعد از عبور از ملارد و صفادشت و اشتهارد و  بویین زهرا و سگزآباد به دانسفهان رسیدم.ساعت7:30 دقیقه سه راهی تاکستان- آبگرم بودم. بعد از سوی شمال به طرف جاده  تاکستان حرکت کرده و به روستای نهاوند رفته و از سه راهی بلوار اصلی داخل این روستا به سمت چپ و به سوی روستاهای ضیا آباد و حیدریه رفته از میان اتوبان قزوین- زنجان  ظاهر شدیم  و به طرف ابهر حرکت کردیم.

  تا اینجا حدود 165 کلیومتر سرسبز و خلوت را در هوایی پاک و لطیف  آرام در عرض حدود3 ساعت طی کردیم ساعت حدود 8:10 دقیقه بود. ناگفته پیداست به دلیل کثرت دست اندازها وسرعت گیرهای ممتد، سرعت بیش از 70 تا 75 کیلومتر درساعت ممکن نیست، مگر این که قید ماشین و جلو بندیش را بزنی و بزنی به دست اندازها و سرعت گیرها. اما از این مسیر میان بر، شهرهای و روستاهای مسیر اتوبان کرج  قزوین وقزوین  تاکستان را پشت سر گذاشتم یعنی حدود 190 کیلومتر راه اصلی اتوبان از شهریار تا این نقطه ، با این مسیر میان بر25 کیلومتر کمتر شد که البته اگر قصد تفریح و گشت و گذار نباشد وعجله ای در کار باشد، اصلا مقرون به صرفه نیست... اما ادامه سیر و سفر. بعد از ورود به اتوبان قزوین - زنجان، حدود50 کیلومتر به سوی ابهر رفته ساعت 8:30 دقیقه داخل پارک شهر ابهر صبحانه ای با ترس و لرز صرف شد در حالی که کلاغ های بسیاری در آن هوای مطبوع صبحگاهان اواخر بهار در حال پرواز قارقار می کردند و به جوجه های خرد و کلانشان که گاه هم قد و اندازه والدین بودند غذا رسانی می کردند و ترس و لرز ما از این بابت بود که مبادا فضله کلاغ ها در سفره نان و نیمرو و استکان چای فرود آید و اوضاع را آشفته سازد و داستان شود و تو خود حدیث مفصل بخوان ....

بعد از صرف صبحانه در پارک کلاغها (این اسمی بود که امیر حسین پارک را نامید) دوباره به مسیر اصلی یعنی اتوبان بازگشته و به طرف زنجان حرکت کردیم حدود 50 کیلومتر بعد از ورود به بزرگراه، گنبد  فیروزه ای سلطانیه در دشتی به پهنای تاریخ در  سوی چپ  بزرگراه خودنمایی می کرد. تابلوی  عریضی ظاهر شد که عبارت« بزرگترین گنبد آجری جهان»  مندرج در زیر عکسی خوش رنگی از بنا ، به رهگذران یادآور می شد که  از این مکان تاریخی عهد ایلخانیان بازدید کنند .

با مشاهده گنبد فیروزه ای مقبره سلطان محمد خدابنده، اولین باری که آن دیدم به خاطر آوردم . درست یادم است تابستان 67 زمانی که کلاس سوم متوسطه بودم،تا کنار این عمارت آمدم. در آن زمان گنبد و فضای های اطرافش هنوز مرمت و بازسازی نشده بود و اما من فضای داخلی آن را ندیدم. در آن تابستان با کمپرسی ده چرخ داییم به زنجان رفته بودیم تا آجرهایی را که از کاشان به تقاضای سازمان میراث فرهنگی استان زنجان و به قصد مرمت آثار تاریخی این شهر بارگیری کرده بود در یکی از بناهای تاریخی تخلیه کند، گویا اداره میراث فرهنگی زنجان چکی صادر کرده بود به جهت پرداخت کرایه حمل بار که بایستی در یکی از بانک های شهر سلطانیه وصول می شد و این امر، توفیقی شد تا به دیدن این بنا برویم.

از ابتدای اتوبان بعد از گردش به راست و عبور از پل زیرگذری که تابلو بزرگ سلطانیه نصب شده است تا سه راهی جاده قدیم سلطانیه - زنجان و از آنجا تا شهرسلطانیه مجموعا 10 کیلومتر است. اما بعد رسیدن به کنار گنبد و پیاده شدن از سواری متوجه شدیم که بازدید از داخل بنا، به دلیل سالگرد رحلت حضرت امام (ره) تعطیل است، اما تماشای محوطه و بازدید از فضای بیرونی آزاد و رایگان بود. چند عکس گرفتیم و گشتی زدیم الحق که شایسته تقدیر و اعجاب است. ( اما شما می توانید تاریخچه بنای بنا را با مراجعه به سایتهای گوناگون به دست آورید.)

هنگام خروج از محوطه باز و بیرونی گنبد، تابلویی جلب نظر می کرد که روی آن نوشته شده بود «به طرف مقبره چلبی اوغلی  و مقبره ملا حسن کاشی» مقبره چلبی هم تعطیل بود اما از آرامگاه ملاحسن کاشی که حدود سه کلیومتر از بنای گنبد سلطانیه فاصله دارد و در دشتی سرسبز بنا شده، دیدن کردیم و چند عکس گرفته و از جاده قدیم سلطانیه به سوی زنجان راهی شدیم. ساعت 12:30 ورودی شهر زنجان بودیم. از شهریار تا ابتدای زنجان از این مسیری که ما رفتیم حدودا 310 کلیومتر است . با احتساب اوقاتی که برای سوخت گیری و صرف صبحانه و گردش از مکانها تاریخی گذشت 7 ساعت در راه بودیم  که البته اگر خواسته باشید از اتوبان و با سرعت مجاز120 کیلومتر در ساعت  از شهریار تا زنجان را بدون توقف رانندگی کنید حدود  330 کیلومتر را در عرض تقریبا 3 ساعت می توان طی کرد .(بنده  بارها با پژو405 جی ال ایکس 130 کیلومتر طول مسیر از عوارضی داخل قزوین تا میدان فرمانداری ابتدای شهریار را 45 دقیقه ای آمده ام البته خدا رحم کرده و پلیس هم تا این لحظه جریمه ای ارسال نکرده است. )

زنجانی که امروز دیدم با زنجان چند سال پیش بسیار تفاوت دارد .اولین باری که به این شهر آمدم سال 67 بود اما یک سال قبل از آن که می خواستیم به تبریز وصوفیان و مرند برویم از کمربندی آن که اینک در حال بازسازی و تعمیر است،گذشته بودیم .در آن سال ها از اتوبان تهران-تبریز خبری نبود. بعدها در سال 79 تا 81 نیز بارها با قطار یا اتوبوس به زنجان آمدم همراه با آقا میثم برادرم برای ملاقات با آقا مهدی برادر دیگرم. آقا مهدی سرباز ارتش بود و درپادگان تیپ زرهی زنجان مشغول خدمت سربازی بود و ما برای انجام کارهای اداری جهت معافیت از خدمت سربازی آقامیثم به این شهر می آمدیم. در آن سال ها پاتوق ما بعد از پادگان تیپ زرهی، دو مکان دیگر بود .یکی بازار زیبای شهر مخصوصا راسته بازار قصابها و میوه فروش ها و دیگر کبابی روبه روی ایستگاه قطار برای صرف صبحانه یا نهار. اما بعد از آن سال دیگر قسمت نشد داخل شهر شوم تا امروز بعد از گذشت 10 یا 11 سال.

 نمی دانم با این جمله موافقید یا نه که معمولا اولین ملاقات یا دیدار با کسی یا چیزی، بیشترین تاثیر را در فرد ایجاد می کند ورودی زیبای شهر زنجان در آن لحظه بهترین تاثیر را در روحیه  ام ایجاد کرد و احساسات مرا برانگیخت . اولین تابلوی ورودی شهر که  مشاهد می شد( بعد از بنرها و تراکتهای تبلیغاتی نامزدهای ریاست جمهوری آقایان رضایی و قالیباف و ولایتی و ...)  این تابلو  بود که با خطی جلی در زمینه ای سبز چشم نواز بود« به طرف حسینه اعظم زنجان ».

اما ما فعلا به دنبال مکان دیگری بودیم  و آن ستاد اسکان فرهنگیان بود . از چند نفر سوال کردم و مرا به سویی راهنمایی کردند. از جوانی که بر پیکان سفیدرنگی سوار بود و در کنار پراید شیری  بنده منتظر سبز شدن چراغ قرمز بود آدرس ستاد اسکان را خواستم و او بی درنگ گفت به دنبالم بیا . از خیابانها و سه راهی و چهارراهی چندی گذشیم و دقایقی بعد درست مقابل اداره آموزش و پرورش ناحیه یک زنجان متوقف شدیم.(جالب این جا بود که دقیقا می دیدم  آن جوان از داخل ماشینش  مواظب است تا او را گم نکنم زیرا هر بار از آینه داخل  سواری اش مرا نظاره گر بود و گاهی با اشارات دست و سر من را چراغی  راهنما بود). این را هم بگویم که  آدرس دادن ترک ها را یک بار دیگرهم تجربه کرده بودم. در  تابستان 85 به اتفاق همسرم و امیرحسین پسرم در بازار تبریز به دنبال سرای مظفریه بودیم. از چند نفر آدرس را پرسیدم و هر بار با زبان فارسی سوال می کردم ،می پرسیدند«سن فارسی سن» و من می گفتم« ترکی بیلمرم » سپس با احترام و حرکات دست و چشم و ابرو راه را نشان می دادند و ترک ما می گفتند و ماهم گاماس گاماس حرکت می کردیم . در مسیر یک بار از جوانی آدرس را پرسیدم و او با زبان آذری که من نمی فهمیدم نشانی را داد، بلافاصله پیرمردی که زیر چشمی ما را نگاه می کرد  با تندی و عصبانیت  به طرف  جوان آدرس دهنده آمد و به زبان ترکی جملاتی کپه اوغـ.... مانند گفت و حتی چند قدم او را دنبال کرد (که لابد او را بزند ) اما جوانک با صورتی قرمز و حالتی پریشان فرار کرد و...  در این حال چند نفر از رهگذران به گرد ما حلقه زدند و با احترام آدرس را دادند و خودشان به ترکی با یک دیگر جملاتی رد و بدل کردند و یکی از میان جمع به من گفت.که به دنبالش بروم. جالب بود ما را تا خود سرای مظفریه همراهی کرد و ما هر جه گفتیم که خودمان می رویم قبول نکرد و کلی از ما معذرت خواهی کرد و... با گفتن ساقول  ساقول و عباراتی، خوش گلدی کنان  و الله اولماز  گویان از ما دور شد.  

به هرحال آن جوان پیکان سوار زنجانی ترک، مردی کرده بود و از راهش دور شده بود تا ما را به راه رهنمون شود. جلوی در اداره ، از همکاری که ایستاده بود پرسیدم که اتاق پذیرش اسکان داخل اداره است؟ گفت که ستاد اسکان در مدارس نواحی مستقر است و اگر اتاق می خواهم به مدرسه شهید کرمی در شهرک شهدا بعد از میدان استقلال داخل کمربندی جنوبی  بروم .القصه سرتان رادرد نیاورم اذان ظهر از ماذنه های زنجان بلند شد که با بچه ها تخت دراز کشیدیم در تخت خواب اتاق اسکان مدرسه شهید کرمی، کلاسی با یخچال و فرش و تلویزیون و... به مبلغ یک شب 18 هزار تومان .


مطالب مشابه :


سفر به بانه قسمت اول

شدیدی مصادف شدیم که بی سابقه بود یعنی از ابتدای پل فردیس ازدحام سواری زنجان ، حدود50




نیسان بارازادی بامجوزوانت بار66005004

اغلب مردم به هنگام نیاز به کرایه خودروی سواری بی درنگ تهران کرج تهران زنجان




اعلام جزییات برنامه ششمین صعود قلم

كوهنوردان مترو گروه کوهنوردی هفت خوان کرج زنجان (حبیبه علوی بوده و کرایه سواری تا محل




نقش غلامحسین کوهی و محمدعلی محمدی دوچرخه سواران آچاچی در تاریخ دوچرخه سواری

کوهی و محمدعلی محمدی دوچرخه سواران آچاچی در تاریخ دوچرخه سواری کرایه دادن کرج وزنجان




تهران، سلطانیه، اردبیل، سرعین، آستارا، گیسوم و منجيل، مرداد 1386

توقف بعدی برای ناهار ساعت دو و نیم بود در زنجان. کرایه ش میشه کردیم و قایق سواری با




محور قدیم مرزن‌آباد-چالوس هم مسدود شد/ محدودیت‌‌ ترافیکی جاده‌های منتهی به شمال تا شنبه

تردد همه خودروها از ساعت 15 تا 24 روز جمعه 1 اسفند‌ماه 93‌ از کرج به مرزن آباد ممنوع بوده و با




گزارش برنامه طارم به ماسوله

طارم در استان زنجان به ماسوله در زود با کرایه یک دستگاه مینی سواری در طارم




گزارش اولین تلاش زمستانه برای صعود دیواره شمالی آزادکوه

سنگنوردی در دیواره آزاد زنجان با دو خودروی سواری هزینه کرایه ماشین از پیل به کرج:




صعود به قله علم کوه

تومان 2- سواری شخصی ریو زنجان، قزوین و کرج و طی جاده کرایه ای برای




برچسب :