حدیث عشق (ماجرای شهادت امام حسین و یارانش،شهادت على اكبر (عليه السلام)

شهادت على اكبر (عليه السلام)
اولين كسى كه از خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آماده نبرد شد، على اكبر فرزند امام (عليه السلام) بود. او زيباترين و خوشخوترين مردم زمان خود بود كه از عمر شريفش نوزده يا هجده يابيست و پنج بهار مى گذشت او اول شهيد آل ابوطالب در روز عاشورا بود كه خدمت پدر آمدو اذن ميدان خواست و امام (عليه السلام) اجازه داد. و چون رهسپار ميدان شد، امام (عليه السلام ) با نااميدى بر او نگريست و اشك از ديدگان مباركش ‍ جارىشد.
420 - 245- چون امام (عليه السلام) او را ديد (كه رهسپار ميدان است ) صورت بر آسمان داشت و عرض كرد: ((بارالها! بر اين قوم گواه باش كه به جانب ايشان نوجوانى رهسپار استكه در صورت و سيرت و گفتار شبيه ترين مردم به پيامبرت محمد (صلى الله عليه و آله وسلم ) است و ما هرگاه مشتاق ديدار پيامبرت بوديم به چهره او مى نگريستيم . خدايا! بركات زمين را از اينان باز دار و ايشان را سخت پراكنده و پاره پاره ساز و بهراههاى گوناگون بيفكن و واليان را هرگز از آنان راضى مدار كه آنان ما را خواندند تايارى مان كنند، چون پاسخ داديم ستم كردند و ما را كشتند))(218). سپس به عمر سعدندا داد: ((تو را چه مى شود؟ خدا نسلت را قطع كند و كارت را بىبركت سازد و پس از من كسى را بر تو بگمارد كه در بسترت بكشد، به همان سان كه نسلمرا قطع كردى و حرمت پيوند مرا با پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نگهنداشتى ))(219). سپس با صداى رسا تلاوت فرمود: (حقا كه خدا آدمو نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر عالميان برگزيد، ذريه اى كه برخى ازنسل برخى ديگرند و خدا شنوا و داناست .)(220)
و ابوالفرج ،از امام باقر او از امام سجاد (عليهما السلام ) نقل كرده كه فرمود: اول شهيد آلابوطالب كه در ركاب حسين (عليه السلام) به شهادت رسيد فرزندش على اكبر (عليهالسلام) بود.
سعيد بن ثابت گويد: چون على بن الحسين (عليه السلام) به ميدان رفتاشك امام (عليه السلام) جارى شد و عرض كرد: ((بارالها! تو خودبر اين قوم گواه باش كه به جانت ايشان نوجوانى رهسپار است كه شبيه ترين مردم بهرسول خداست ))(224).على اكبر سخت بر آنان حمله كرد و پس از مدتى بهسوى پدر بازگشت و عرض كرد: پدر جان ! تشنگى !
امام (عليه السلام) فرمود: ((محبوب دلم ! صبر كن بزودى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) باجام خود سيرابت مى كند))(225). على اكبر (عليه السلام) پى در پى حمله مى كردتا تيرى به گلويش نشسته آن را شكافت و او در خون غلتيد و ندا داد: پدر جان ! بر توباد سلام ، اينك اين جدم رسول خداست كه به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: زود بهسوى ما بشتاب ! سپس آهى كشيد و از دنيا رفت .

و چون آخرين لحظاتش فرا رسيد. ندا داد: پدر جان ! اينكاين جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه با قدح سرشار خود مرا شربتىداد كه پس از آن هرگز تشنگى نيابم . و مى فرمايد: بشتاب ! بشتاب ! كه براى تو نيزجامى فراهم است . پس ناله امام حسين (عليه السلام ) برخاست و فرمود: ((خدا بكشد قومى را كه تو را كشتند. فرزندم ! اينان چه بسيار بر خداو هتك حريم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گستاخ گشته اند! پس ‍ از تو خاكبر سر دنيا!))(226)
حميد بن مسلم گويد: گويا بانويى را مى بينمكه همچون آفتاب درخشان شتابان از خيمه ها بيرون آمده فرياد مى زد: اى محبوب دلم ! ميوه قلبم ! نور ديده ام ! پرسيدم كه او كيست ؟ گفتند: زينب دختر على (عليهالسلام). او آمد و خود را بر جسد بى جان على (عليه السلام) افكند (و سخت گريست ). امام (عليه السلام) آمده دست خواهرش را گرفت و به خيمه ها برگرداند و رو به جوانانخود كرد و فرمود: ((برادر خود را برداريد))(227). آنان على اكبر (عليه السلام) را برداشته آوردندتا در خيمه اى كه رو به روى آن نبرد جريان داشت به زمين نهادند.
ابومخنف گويد: سپس امام (عليه السلام) سر فرزند خود را به دامن گرفت و خون از چهره او پاك كرده مىبوسيد و مى فرمود: ((فرزندم ! تو از اندوه و فشارهاى دنياآسودى و به روح و ريحان رسيدى و پدرت هنوز در دنياست و چه زود است كه به تو پيوندم !))(228) قندوزى گويد: ((فرزندم ! خدا كشندگان تو را از رحمت خود به دور كند. اينان چه بسيار بر خدا و هتك حريم رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گستاخ ‌اند))(229) اشك ديدگان امام (عليه السلام) جارى شد و شيون بانوان برخاست . امام (عليه السلام ) ايشان را ساكتكرد و فرمود: ((آرام شويد كه گريه ها پيش رو داريد!))(230)
در روايتى آمده كه : امام (عليه السلام) چونفرزند شهيد خود را ديد فرمود: ((اى ميوه دلم ! اى نور ديده ام !))(231)

شهادت عباس بن على (عليه السلام)
426 - 251- عباس بن على (عليه السلام) پرچمدار سپاه برادر خود - امام حسين (عليه السلام) بود. چون ديد همه افراد سپاه از اصحاب و برادران و پسر عموها و برادر زاده ها بهشهادت رسيده اند گريست و در اشتياق ديدار پروردگار پرچم را برگرفت و به سوى برادرآمده ، عرض كرد: برادر جان ! آيا اذن ميدان هست ؟ امام (عليه السلام) سخت منقلب شدو گريست سپس فرمود: ((برادرم ! تو نشان پايدارى و ركن سپاه منى، اگر تو بروى جمع ما پراكنده مى شود و سامان ما به پريشانى مىكشد))(241).
عباس (عليه السلام) عرض كرد: جانم فدايت بادبرادر! اى سرورم ! سينه ام از زندگى دنيا به تنگ آمده و مى خواهم از اين منافقانانتقام كشم .
امام فرمود: ((اينك كه آهنگ جهاد دارى براىاين كودكان مقدارى آب بياور))(242).
مجلسى گويد: به نوشته برخى از كتب شيعه ،عباس (عليه السلام) چون تنهايى (و بى كسى ) برادر را ديد خدمت او آمد و عرض كرد: برادر جان ! آيا اجازه ميدان دارم ؟ امام (عليه السلام) سخت گريست و فرمود: ((برادرم ! تو پرچمدار منى چنانچه تو بروى سپاهم پراكنده مىشوند))(243). عباس ‍ (عليه السلام) عرض كرد: سينه ام به تنگآمده و از زندگى در ستوهم ، مى خواهم از اين منافقان انتقام كشم .
امام فرمود (عليه السلام): ((پس براى اين كودكان مقدارى آب بياور))(244).
عباس (عليه السلام) رهسپار ميدان شد و آننامردمان را اندرز داده از گناه و جنايت برحذر داشت ولى اثر نكرد. پس به قصد گزارشماجرا نزد برادر آمده بود كه ناگاه نداى العطش العطش كودكان را شنيد. بى تاب شده براسب خود سوار و نيزه و مشك را برداشت و راهى فرات شد. چهار هزار نفر - كه بر فراتگمارده بودند - او را به محاصره در آورده به سويش نيزه پرتاب مى كردند. عباس (عليهالسلام) هشتاد نفر را كشت تا به آب فرات وارد شد. او خود نيز تشنه بود. خواست كفىآب بياشامد كه تشنگى امام (عليه السلام) و اهل حرم يادش آمد، آب را بر آب ريخت ومشك را پر كرده بردوش راست خود افكند و راهى خيمه ها شد. دشمنان راه او را بسته ازهر سو او را احاطه كردند. عباس دلاورانه با ايشان مى جنگيد (و پيش ‍ مى رفت ) كهناگاه نوفل ازرق (از كمين جست و) دست راست او را قطع كرد. مشك را به دوش چپ خودافكند كه نوفل آن را نيز از مچ قطع كرد. عباس ‍ مشك را به دندان گرفت كه تيرى آمد وبه مشك نشست و آب آن فرو ريخت . تير ديگرى آمد و بر سينه اش نشست . در اين هنگام اوناتوان گشت و از اسب فرود افتاد و ندا داد: برادر جان حسين ! مرا درياب !
امام (عليه السلام) چون بر بالين عباس آمد، او را كشته ديد پس گريست و او را به خيمبرد.
427 - 252- امام (عليه السلام) چون برادر خودرا بر ساحل فرات كشته ديد گريست و اين اشعار را سرود:
((
اىبدترين مردمان ! با ظلم خود (بر آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)) ستم كرديد واز آيين پاك پيامبر خدا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) سر تافتيد. آيا بهترينپيامبران سفارش ما را به شما نكرد؟! آيا ما از نسل پيامبران راستين خدا نبوديم ؟آيا نزد شما فاطمه زهرا (عليها السلام ) مادر من نبود؟! آيا او از نسل بهترينآدميان - احمد (صلى الله عليه و آله و سلم) - نبود؟! با اين خيانت خود از رحمت خدادور و رسوا شديد بزودى حرارت آتش افروخته دوزخ را ديدار كنيد))(245).
و در روايتى آمده است : تيرى آمد و بر سينهمبارك عباس (عليه السلام) نشست و آن حضرت (عليه السلام) بر زمين افتاد و در خاك وخون آغشته شد و ندا داد: آه برادرم ! آه حسين من ! آه پدرم ! آه على ! و (به رسمخداحافظى ) ندا داد: يا اباعبدالله ! از من سلامت باد!
امام (عليه السلام) چوننداى او بشنيد فرمود: ((آه برادرم ! آه عباسم ! آه محبوب دلم ))(246)! و چون عقاب كه از بلندى آسمان به زير آيد صفوفدشمن را شكافته هفتاد نفر را كشت و آنان را به راست و چپ پراكنده ساخت و بر بالينعباس فرود آمد.
ابومخنف گويد: امام (عليه السلام) بدن عباس (عليه السلام) را براسب خود گذارده به خيمه ها آورد و بر زمين نهاد و چنان سخت گريست كه همه حاضرانگريستند و فرمود: ((برادر جان !)) خدا تورا از جانب برادرت پاداش نيك دهد، كه حق جهاد در راه خدا را انجام دادى ))(247).
زينب (عليها السلام ) (چون متوجه شهادت عباسشد) ندا داد: آه برادرم ! آه عباسم ! آه از بى يارى ! آه از بى كسى پس ازتو!
امام (عليه السلام) فرمود: ((آرى به خدا سوگند پس ازعباس آه از بى كسى ! آه از شكستن كمر))(248)! پس همه اهل حرمگريستند و ندبه كردند و امام (عليه السلام) گريست و فرمود:
((
برادرم ! اى نورديده ام ! اى پاره تنم ! تو براى من همسان تكيهگاهى استوار بودى .
اى برادر! كه در دلسوزى براى برادت تا آنجا پيش رفتى كه خداجام شهادتت نوشاند.
اى ماه تابان بنى هاشم ! كه در پيشامدهاى ناگوار در تنگناهاىدنيا يار من بودى !
پس از تو ديگر زندگى دنيا براى آل محمد (صلى الله عليه و آلهو سلم) گوارا نخواهد بود،بزودى در پسين روز دنيا در پيشگاه حق تعالى گرد آييم .
هان كه شكوه و بردبارى من از آن خداست و هم آنچه از تشنگى و فشار دنيا مى بينم ))(249).
سپس امام (عليه السلام) بلند بلند صدا زد: ((آه برادرم ! آه عباسم ! آه خون زلال دلم ! آه نورديده ام ! آه از بى ياورى (پس از تو)! به خدا سوگند جدايى تو بر من سخت و ناگوار است ))(250)! سپس بى تابانه گريست و جسد او را بر پشت اسبنهاد و به خيمه ها آورد و آن قدر گريست كه بيهوش شد.
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* /*]]>*/ /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

http://www.ghadeer.org/hadis/f_j_hosein/fehrest.htm



مطالب مشابه :


دانلود آهنگ وطنم پاره تنم به همرا متن سرود

دانلود آهنگ وطنم پاره تنم به همرا متن سرود دانلود آهنگ وطنم پاره تنم به همرا متن سرود .




اولین سرود ملی ایران

وطنم پاره تنم - من نمي‌دونم اين سرود ملي کي اجرا شده و خواننده همه جان و تنم وطنم وطنم




دانلود آهنگ وطنم پاره تنم، ای زادگاه و میهنم

دانلود آهنگ وطنم پاره تنم، ای زادگاه و میهنم / با صدای میثم وطنم پاره ی تنم, دانلود سرود




دانلود آهنگ وطنم اي شكوه پا بر جا از سالار عقيلي...

دانلود آهنگ وطنم اي شكوه پا بر جا از سالار عقيلي




فتنه از نامه بدون سلام هاشمی کلید خورد

متن کامل نطق صدا و سیما به جای پخش سرود وطنم وطنم پاره تنم، ای شكوه پابرجا همزمان با




نگاهی به سرود جمهوری اسلامی ایران

( سه بند یا پاره ) است . نخست سرود شاهنشاهی است که متن سرود به همه ی جان و تنم وطنم وطنم




حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در کلام امام خامنه ای

ای گل صد پارهتنم، غریب وطنم، شبیه حسنم بی كس و كفنی پاره كنم زندگی از سر سرود واشعاردر




حدیث عشق (ماجرای شهادت امام حسین و یارانش،شهادت على اكبر (عليه السلام)

به کجا میروم آخر ننمائی وطنم ساحل فرات كشته ديد گريست و اين اشعار را سرود: ( اى پاره تنم !




برچسب :