قرار ما عشق نبود10

ــ بچه ها خوب بود

پ ــ خوب؟! عالی بود....

صدای زنگ گوشی بلند میشه که سروین جواب میده

سر ــ چی بهش گفتی گریه کرد

سروین هم واسه خودش فیلمیه ها...

ون ــ بخدا هیچی

سر ــ بخاطر هیچی سیمین هیچوقت گریه نمیکنه... میگم بهش چی گفتین

ون ــ گوشی رو میدی بهش

سر ــ به جنازه اش بدم؟

ون ــ منظورت چیه؟!!

سر ــ اگه می خوای بدونی بیا به این ادرسی که بهت میگم....!

ون ــ اونجا چه خبره؟!! ... سیمین چیش شده!!

سر ــ اگه نامزدتو خیلی دوس داری بیا ببین چش شده

ون ــ حالش خوبه؟!!

سر ــ فقط اینو بدون سهند اینجاست... حالا حالش رو تصور کن ... فعلا منتظر تون هستیم

******

ونداد به کنار تختم میاد وموهام ناز میکنه وبه چشام که حسابی سرخ شده بودن « به خاطر سهند کلی گریه کردم » نگاه میکنه ومیگه ــ خوبی

لحنش شبیه سهند وقتی نگرانم میشه .... خدا

اشکام دوباره شروع به ریختن میکنند وتو اغوش ونداد برای سومین بار گم میشم ...

ونداد ــ سیمین ... شکلات .... خانومی ... زغالک ارسام .... جواب مو نمیدی.... خب ببخشید که زدمت بخدا کنترل خودمو از دست دادم ... اون لحظه احساس کردم تو از اون دخترهایی ومن دوس نداشتم تو از اونا باشی .... دوست نداشتم همخونه ام .... مث اونا باشه ... تازه امیدوارم به این فکر کرده باشی که حتما برام مهم بودی که بخاطرت دعوا گرفتم

مخ داره می هنگه... این چی گفت ...

ــ ونداد میدونی چرا اومدی اینجا

ون ــ اره ... واسه رو کم کنی اومدم

سرم رو از خجالت پایین میندازم ومیگم ــ ببخشید

ون ــ چی رو ببخشم... تو که قراره واسم جبران کنی

محکم ترمیرم تو بغلش و دستام رو بیشتر دورش میپیچم ... تکیه گاه خوبیه .... ولی حیف که موندگار نیست ... حیف ؟!!! سیمین چت شده ...!

با صدای سروین که از طبقه ی پایین میگفت بیایید شام .... به خودمون اومدیم وهم دیگه رو رها کردیم و باهم به طبقه ی پایین رفتیم...

به پیشنهاد سروین بعد شام رفتیم دریا .... به دریا که رسیدیم کثافتا به یه بهانه ای از ما دور شدند ....

با رفتن اون دوتا من وونداد اینهو بز بهم زل می زنیم که با صدای یه اشنا که میگفت ــ سیمین .... به خودمون میایم .... ونداد که فهمید الانه که اشک من بریزه زود به کنارم میاد ودستش رو دور کمرم حلقه میکنه ومیگه ــ قورتشون بده ... حالا نه ...

اما چه جوری بغض به گلوم رسیده بود ....

سهندباسلماز به سمت ما میان وسهند میگه ــ خوبه....

راحت میشد برق اشک رو توی چشام دید....

سلماز دستاشو جلو میاره ومیگه ــ سلام عزیزم

ونداد ــ شما سلماز هستید ... درسته

ونداد داشت وقت رو برای من میخرید تا من به خودم بیام ....

سلماز با لبخند ــ بله

سهند با نیش خند میگه ــ حتما شما هم یکی دیگه از اسم های توی لیست این هستید

سهند حالا من شدم ایــــــــن .... نا مرد ....

ونداد با احترام دستا شو به سمت سهند دراز میکنه وباهاش دست میده ومیگه ــ من نامزد سیمین هستم .... تازه سیمین مثل همه لیست اسم های تفریحی نداره ولی من همه جوره دوستش دارم ... اما اینو بدونید سیمین منو با شرایت اون همه دوست دختری که داشتم، منو پذیرفت وعشقش به من ثابت شده اون راستگو ترین انسانیه که من تو عمرم دیدم و... و مهربون وخانوم ... ومن حاضر نیستم چنین دختر پاکی رو هیچوقت از دستش بدم ... لطفا دیگه برای نامزد من حرف های اونجوری نزنید که دلخور میشم...

سهند که رنگش پریده بود گفت ــ خو...خو...خوشبختم منم سهندم

یه نگاه تو چشام میکنه ومیگه ــ خوبی

اگه حرف میزدم اشکم در میومد .. ومنم فقط سرم رو تکون میدم که سهند میگه ــ ونداد خان خواهش میکنم با سلماز همسرم مارو چند لحظه فقط برای ده دقیقه تنها بذارید

ونداد تا خواست چیزی بگه سهند گفت ــ جون نامزدت .... سلماز توهم برو

به ونداد لبخند میزنم وبا سر بهش میفهمونم برو.....

سلماز وونداد از ما دور میشن ... که سهند میگه ــ خوبه ... خوب تونستی من رو فراموش کنی ... نمی دونستم عشقت واسه دو

روزه ... خوبه حالا وقتی ونداد تب میکنه واسش میمیری ... منم که ... اصن سهند کیه ... اصن چیه ... خوردنیه ... پوشیدنیه ... هـه ! نمیدونستم سهم من از با تو بودن تنهایی ... اما تنهایی چیز خوبیه چون خالی از ادمای بی ارزشی مث تــوهه ...

دیگه با ید حرف میزدم با بغض میگم ــ چی شد که به این نتیجه رسیدی ... کی راجع به عروسکت همچین حرفایی رو زده ...

سهند وسط حرفم میاد ــ عروسکم کهنه شد انداختمش دور ... دست همه بود خراب شد منم از عروسک های کثیف وخراب اصلا خوشم نمیاد...

ــ س...سهند چی شده بگو من باید دلیل این تنهاییت رو بفهمم که منم توش جایی ندارم ...

سهند ــ نمیخوام چیزی درموردش بگم ... حالم خراب میشه

ــ سهند به خدا هرکی هر چی بهت گفته دروغه ... هر چی هم بهت نشون داده دروغه من هنوز سیمینم ... سیمین ... بجا نیاوردی بابا من سیمینم ... سیمین صلیبی ... همون دختری که روز اول دلشو یه پسر برد... من همون دختر تخس پروهم ... بخدا من همونم ... به جون مادرام من سیمیننم... بخدا سیمینم ... چرا باورم نمیکنی ... بخدا داری منو میکشی لااقل بهم بگو .. چرا آخه چرا

اشکام با شدت روی صورتم مهمون میشن وگونه هامو خیس وتر میکنند.....

سهند ــ هیچ چیزی روکه بهم نشون دادن وگفتن رو باور نکردم... اما تو رو که باور داشتم .... تو رو ... من باور داشتم ....

ــ با چشات چی رو دیدی... دروغه....

سهند ــ باشه چشامم دروغ بگن .... اما تو که دروغ نمیگی ... خودت که دروغ نمیگی ... دلمم دروغ بگه ... اما تو ....

ــ سهند تو چی دیدی....

سهند ــ تو زندگیت ارومه .... خوشبختی ... من ارامش تو رو دوست ندارم خرابش کنم ... اما اینو بدون من هنوزم باورت دارم .... تازه تو راست بگی .... به نظرت من میتونم سلماز رو بندازم کنار ....

ــ همه چی زیر سرسلمازه

سهند ــ نه

ــ پس چی

سهند ــ طاقتشوداری

ــ آره ....

سهندــ ازت بدم میاد ... دوست ندارم .... حالم ازت بهم میخوره ... ازت متنفرم .... تو واسه من یه تفریح بودی بس اما متاسفانه هات وداغ نبودی که بخوام باهات اونجوری باشم...تو منوراضی نتونستی بکنی ...

این سهند هه ... این ادمی که روبه رومه سهندهه ... این کیه ... این غریبه کیه ؟!! این ادم کیه .... من نمیشناسمت خودتو معرفی کن ... تو سهند نیستی درسته ؟! تو سهند من نیستی درسته ... سهند من چشاتو میتونم بخونم ... اینا حرف دلت نیست ... اینارو کدوم خری بهت یاد داده

ــ سهندخیلی بدی ... خوشبخت شی ... خدا ازت بگذره

وزیر لب طوری که سهند نشنوه میگم ــ فراموشت میکنم

سهند ــ اروم حرف میزنی... دعا میخونی

ــ نه بی معرفت.... ولی فرموشت میکنم چون ونداد رو دوس دارم

سهند با نگاه غمگینش بهم میگه منو ببخش ... من هنوزم دوست دارم

اما حرفش چیز دیگه ای بود ــ خوبه بهتره فراموش کنی چون قرار ما عشق نبود...بود؟!!

با اشک وبغض میگم ــ نه...

وبا گریه و هق وبغض از پیشش میرم خودمو تا لبه ی دریا میرسونم وبا زانو روی شن ها میفتمووسرمو به اسمون میگرم ومیگم ــ قرارما عشق بود... مگه نه خدا !!...

خدایا میتونی تموم قرارها رو بشکنی از خوبی به من چیزی نرسیده ... خـــــــــــــــدایا من از زندگی خسته ام ... میدونم حوصله مو نداری... اما منو از این برزخ نجات بده ... خـــــــــــــــــــــــد ا ... اهای خــــــــــــــدا دیگه میخوام صدام بهت برسه تا درد منو بدونی....

با داد وجیغ فقط میگم ــ خـــــــــــــــــــــــد ایا کمک خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــدا کمک

می دونستم همه دارن نگاه ام میکنن اما برامم مهم نبود دیگه برام مهم نبود.. خدایا کمکم میکنی ... بخدا به جهنمتم راضیم ... چون جهنم تر از اونجا رو دارم میگذرونم ... خدا من ادمم انسان ... خدایا .... سهند دوستت نمی تونم نداشته باشم .. اما خواسته خودته ... فراموشت میکنم ....

******

چشامو با سوزش خفیفی باز میکنم وخودمو رو تخت می بینم که ونداد پایینش نشسته ودستم وتو دستش گرفته بودوسرش بروی تخته... من اینجا چی کار میکنم ... من فقط یادمه ..که کنار دریا بودم ... من... یعنی ....

ونداد چشاشو باز میکنه ومیگه ــ خوبی؟!

لبخند کمرنگی میزنم وبا اولین قطره اشک صبح رو بهش بخیر میدم

ونداد با شصتش اونو پاک میکنه که دومی سومین قطره هم به پایین میان ولی اینبار تو بغل ونداد بودم باصدای بلند گریه میکردم تا خفه از درد نشم ... خدایا هنوز اشکامو ازم نگرفتی ... زودتر... دارم زیادی ازشون استفاده میکنم ... عیب نداره... بگیرتشون...

با دستام یقه ی ونداد رو میگیرم وباهق هق میگم ــ اون دیگه دوس... س.. م ن .. نداره ... من... از من ... بدش.. چرا... .. من ب... وندادکه چیزی ا زحرفای من سر درنیاورده بود میگه ــ آروم باش سیمین ... سیمین کوچولو آروم باش ...

ودستش دور کمرم سفت تر میشه وبا اون دستش موهامو نوازش میکنه و اروم برام شروع به حرف زدن میکنه ــ

سیمین سخته میدونم چون خودم جای تو بودم ...درکت میکنم ... امااون موقع من چنین دوستانی که مراقبم باشن رو نداشتم ... سیمین سهند رو فراموش کن اون نبایدتو فکرتو باشه نباید... سیمین مثل سیمین باش نه مثل این ادمی که اینجاست .... سیمین به خودت بیا ... این حرف مسخره رو فراموش کن که بی اون هیچی ... تو بدون اون قشنگ تری .... سیمین تو هم مث من هنوز عشق رو نشناختی ... سیمین .... رهاش کن .... سهند رو ولش کن ....

با صداای گرفته وخش داری میگم ــ ونداد... منو از این جا ببر

ونداد ــ سیمین شجاع باش

ــ ونداد... منو ببر

ونداد ــ حالا باشه فردا باشه

ــ اما...

ونداد ــ خواهش میکنم فردا میریم

ــ باشه ... اما بذار چند لحظه تو بغلت باشم

ونداد رو موهامو میبوسه وسر مو رو سینه اش میچسبونه وسر خودشو روی سرمن میذاره وبا دستاش منو تو خودش فرو میکنه ... حس قشنگی بود ... واقعا اغوش ونداد بهم چسبیده ودوسش دارم... بدون جر ئت میگم ... اغوش ونداد رو دوس دارم..... بعد چند لحظه از بغلش درمیام و با بی حالی میگم ــ ونداد من میخوام لباس عوض کنم

ونداد ــ اینو نمیگی که من بیام کمکت

ــ ونــــــــــــداد!

وندا ــ بله

ــ بله وکوفت... زود

وبا دست به دراشاره میکنم...

وندا ــ نوکرت که نیستم لباست رو زود بیارم

ــ اولا نوکرم هستی دوما ازاین افتخار ها رو اصن من بهت نمیدم که به لباسام نیگاه بندازی... چه برسه

وندادباحالت لوسی میگه ــ وای تو رو خدا سیمین خانوم این کار رو بامن نکن.... داری بهم شکست عشقی وارد میکنی

ــ ونداد بخدا اگه نری....

وندادوسط حرفم میاد ومیگه ــ ولم کن دیگه اصرا نکن ... حاضرم برم بیرون تا واست لباس بیارم

ــ ونــــــــــــــــــــــد اد!

ون ــ خواهش نکن من میرم خودت یه چیزی بگیر بپوش

ــ ونداد برو

ونداد ــ خواهش گفتم نکن من باید برم

ــ ونداد برو بیرون من میخوام لباس بپوشم

ون ــ خب بپوش

ــ آخه

ونداد ــ چشم من همین جا میشینم وبهت کمک میکنم

ــ ونداد برو دیگه

ون ــ خو بپوش منم جلوتو میپوشم

ــ ونداد .. برو میخوام لباسامو عوض کنم.

ون ــ وا تو کی لباس خریدی که میخوای الان بری عوضش کنی

ــ ونداد لوس برو وگرنه...

ون ــ وگرنه منو حتما میبوسی ..نه؟

ــ عُــــــــــــــــــــق... معلومه نه... وگرنه خفه ات میکنم...

ون ــ جرئت نداری

یه جیغ میکشم ومیگم ــ ونداد اگه نری گریه میکنم

ــ گریه کن..... خوبیش به من میرسه ... همش سرت اینجاست

وبه سینه های قویش اشاره میکنه ... وای مامانم ایناااا

ــ ونداد این روتو ببر جاش ماست بخر ... برو بیرون

ون ــ یه شرط داره

ــ برو من بوست نمیکنم

ون ــ حالا کی خواست

ــ یعنی

ون ــ من اخه به بوس قانع نیستنم

ــ ونــــــــــــــداد خیلی بی شعـــــــــــــــــــــــ ــــورررری ... بی تــــــــــربیت....

ونداد با خنده از اتاق خارج میشه که من میگم ــ الهی بری زیر ژیان ... ایشاا... بترکی ...ایشا ا.. سه بار سکته بزنی بعد بری تو کما بعد با اهدای عضو بمیری .... الهی چشات چپ شه.. الهی

که یکهوصدای خنده ی ونداد از پشت در میاد ...نــه....

ونداد از پشت در میگه ــ تو روخدا سیمین خانوم انقد من ونفرین نکن ... دارم سومین سکته رو میزنم ... اُه اُه اُه داره یه ژیان از اون دورها میاد ... اخ مردم

باخنده میگم ــ ونی جون خواهش

ونداد ــ ونی نهو ونداد

ــ اوکی

خدایا چقد دور ورما داد دادهه ونداد تیرداد همون هیتلر خودمون....

******

بعد خوردن یه صبحانه ی مفصل به پیشنهاد اون سه تا قرار براین شد که بریم یه ناهاری به بدن بزنیم ... حتما هم میدونید لب دریا چی می چسیه ....کباب کوبیده .... آی آی آی مگه مزه میده

ساعت های یازده بود که بساط کباب رو جمع کردیم و گاز گرفتیم ورفتیم دریا ....

بعد ده دقیقه کل کله با اون سه تا نزدیکهای یه تخته سنگ وفرش وپهن کردیم.... وای یعنی فکر کن من دو سه روزه امدم اینجا هنوز به اب دست هم نزدم.... استین های مانتوم رو کمی بالا میکشم وپاهام تو دمپایی انگشتیم سفت تر میکنم وبدو به طرف دریا میرم وباجیغ خودم رو تا گردن به داخل اب میفرستم ... انگاری کسی حواسش به من نیست ...خوبه... یه دو سه وجب

خواستم به جلو بروم که احساس کردم ازپشت یه نفر بغلم کرده ... عطرش عطر ونداد بود ... بدون اینکه برگردم میگم ــ توکی اومدی که من متوجه نشدم

ون ــ بنده خیل وقته اومدم

ــ حالا چرا اومدی اینجا؟

ون ــ چون دارم از لب ساحل با سروین وپری صدات میکنیم که زیاد جلو نرو ... توهم که

ــ من بیدی نیستم که با این آب ها غرق شم

ون ــ نمک نریزتوتولو سرما میخری

ــ باز این پیام بازرگانی پارازید داد

ون ــ دریا بهت ساخته بی ادب شدی

ــ دریا فعلا که به توساخته ...

ون ــ تو هم بدت نمیاد تو بغلم باشی

ای کلک مخ ادم رو میخونه ....

ــ کی من .. ایش ... اصن ولم کن

ون ــ ولت کنم که آب دریا رو با نمکاش رو میخوری

زیر لب میگم ــ بوزینه ...


مطالب مشابه :


رما نشروع عشق بادعوا(7)

رمان آبی به رنگ احساس من _ جلد دوم عشق و حدش خوب نبود اهل خوش دارم قرارما




قرار ما عشق نبود10

دنیای رمان - قرار ما عشق نبود10 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران




قرار ما عشق نبود3

دنیای رمان - قرار ما عشق نبود3 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران




رمان شروع عشق بادعوا(6)

رمان عشق و احساس نبود. رمان یگانه خواستم ببینم چی شد ؟کی قرارما بیایم عروسمونو ببریم




قرار ما عشق نبود 10

♥ رمــــان رمان رمــــان ♥ - قرار ما عشق نبود 10 - میخوای رمان بخونی؟ پس بدو بیا




قرار ما عشق نبود10

رمان برای همه - قرار ما عشق نبود10 - هر رمانی که بخواید.رمان عاشقانه.رمان عارفانه. همخونه ای و




رمان قرار ما عشق نبود 10

·٠• ♥ شکرستان رمان ♥ •٠· - رمان قرار ما عشق نبود 10 - صلوات برا سلامتي امام زمانو فراموش




رمان قرار ما عشق نبود 13

رمان قرار ما عشق نبود 13 ونداد وسط حرفم میاد ومیگه ــ قرارما این نبود که تو با غیرت من بازی




قرار ما عشق نبود3

رمــــان ♥ - قرار ما عشق نبود3 بره فضولی کنه نه نه نه خدایا قرارما این نبود وای ی ی ی ی خدا




قرار ما عشق نبود13

16- رمان قرار ما عشق نبود. ونداد وسط حرفم میاد ومیگه ــ قرارما این نبود که تو با غیرت من




برچسب :