چکیده قواعد عربی 2 -- قسمت اول- تهیه و تنظیم :وحید اوراز

•       بسم الله الرحمن الرحیم

•       قواعد عربی 2

•       مولف : دکتر سیدمحمد حسینی

•       تهیه و تنظیم : وحید اوراز دانشجوی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور مرکز نقده

آشنایی با قواعد زبان عربی در درک و فهم قرآن کریم و احادیث و همچنین در فهم متون نظم و نثر زبان فارسی به ویژه متون نثر کهن و مصنوع کار برد انکار ناپذیری دارد. بنابراین آموزش آن به ویژه برای دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی توصیه جدی می شود.

دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی در طول دوره کارشناسی 8 واحد قواعد عربی می خوانند (قواعد 1 تا 4). قواعد 1و2 مختص صرف و قواعد 3 و 4 مختص نحو می باشد.

از این میان قواعد عربی 2 به تجزیه و تحلیل اسم و انواع آن و دگرگونیهای آن اختصاص دارد.

این چکیده حاصلی است از روشنگری های استاد فرزانه ام جناب دکتر فائزی که بی شک راهنمائی هایشان همیشه فرا راه دانشجویان و دانش پژوهان خواهد بود . ضمن تقدیم این مجموعه به بزرگواری این فرهیخته مطالعه ی این مطالب را به همراه کتاب پیشنهاد می نمائیم .

«مبحث اسم »

1- تعریف:

     کلمه ای است که به خودی خود دارای معنایی مستقل و در نخستین کاربرد خود، با هیچ یک از زمانهای سه گانه، همراه نبوده است.

     مانند : علی ، بحر ، ناصر ، شریف و....

2- اقسام اسم با توجه به حروف اصلی آن :

•       ثلاثی

–       مجرد: فُلسْ

–       مزید:  إسلام

•       رباعی

–       مجرد: جعفر

–        مزید: عُنقُود

•       خماسی

–       مجرد: سَفَرْجَلْ

–        مزید: سَلْسَبیل

الف : اسم ثلاثی مجرد و وزنهای آنها:

•       اسم ثلاثی مجرد دارای ده ساخت و وزن است بدین گونه :

فَلس ،   بروزن "فَعل"                    عِنَب ، بروزن  "فِعَل"

فَرَس ،  بروزن "فَعَل "                    إِبِل ، بروزن  " فِعِل"

کَتِف ،  بروزن "فَعِل"                      قُفل ، بروزن  "فعل"

عَضُو ، بروزن " فَعُل"                    صُرَد ، بروزن "فُعَل"

حِبْر   ،  بروزن "فِعْل"                    عُنُق ، بروزن  "فُعُل"

•       اسم ثلاثی دارای وزنهای مزید فیه بسیاریست ، مانند :

     أفْکَل ، أَجْدَل ، أَبیَض ، أَسْوَد ، إصبَع ، إسلام، إسنام ،  إِصلِیت ، أُسلُوب ، أُخْدُود ، الإِدْرَوْن...

     کمترین حروف اصلی اسم مُتَمَکِّن (مُعْرَب) ، سه حرف است از اسمهای معربی که کمتر از سه حرف داشته باشند، بی گمان ، حرفی حذف شده است. بر همین بنیاد است که گفته اند اصل اسمهای: "یَد" ، "دَم" و "أَخ" ، "یَدَی"، "دَمَو" و " أَخَو" بوده است.

ب) اسمهای رباعی مجرد و وزنهای آن:

رباعی مجرد دارای پنج وزن مشهور است.

1- فَعْلَلَ : جَعفَرَ ، سَهْلَبْ

2- فُعلُل : بُرثُنْ ، کُندُر

3- فِعلِل : زِبرِج ، حِفْرِد

4-  فِعَلّ: قِمَطْر، فِطَحل

5- فِعْلَل : دِرْهَم ، قِلْعَم

     وزنهای مزید رباعی، به فراوانی وزنهای ثلاثی مزید نیست، ولی با این همه ، وزنهای آن ، کم نیست.

 چند نمونه از وزنهای رباعی مزید :

  فَدَوْکَس ، بر وزن    " فَعَولَل "  .

  عُنقُود ، بر  وزن    " فُعلُول " .

  بَلَهْوَر ، بر  وزن    " فَعَلْوَل " .

  زَوَجُون، بر وزن   "  فَعَلُول " .

  فِردَوْس ،  بر  وزن " فِعْلَوْل " .

ج : اسم  خُماسی مُجَرّد و وزنهای آن :

اسم خماسی در چهار وزن زیر،آمده است :

سَفَرْجَل ، شَمَردَل ، بر وزن " فَعَلَّلٌ ".

قِرْطَعب ، جِرْدَحل ، بر وزن "فِعلَلٌّ".

جَحمَرِش ، قَهبَلِسٌ ، بروزن  "فَعْلَلِلٌ " .

 این وزن، در معنی اسمی نیامده و تنها در معنی صفات به کار رفته است.

خُزَعبِلٌ ، قُذَ عمِلٌ، بر وزن " فُعَلِّلٌ"

وزنهای اسمهای خماسی مزید اندک است :

سَلسَبیل ، عَندَلیب ، بر وزن      " فَعلَلِیل ".

خُزَعْبیل ، قُذَ عْمِیل ، بر وزن     " فُعَلِّیل ”.

عَضرَفُوط ، قَرطَبُوس ، بر وزن " فَعلَلُول ”.

     برای سهولت در تشخیص نوع اسم باید گفت که میزان سنجش اسم، همان« ف ،ع، ل» است که به کمک این قالب وزن وحروف اصلی و زاید اسماء شناخته می شود که با این شیوه نیازی به حفظ کردن تمام وزنها نیست.

     سَلاسِل¬  فعالل ¬ رباعی مزید  

     إنسان ¬ إفعال  ¬  ثلاثی مزید

     زُنبوُر ¬ فُعلول  ¬ رباعی مزید 

     قَرطَبوس ¬  فَعلَلول ¬ خماسی مزید

نکته:

تکرار لام الفعل جزء حروف اصلی محسوب می شود.
 مانند:

      خُزَعبِل ¬ فُعَلِّل که لام الفعل سه بار تکرار شد و جزء حروف اصلی است بنابراین این اسم خماسی مجرد است،
 یا شَهْرََب ¬ فَعلل، لام الفعل دو بار تکرار شد پس این اسم رباعی مجرد است.

3- تقسیم دیگر برای اسم:

•       متصرف

•       غیر متصرف

•       اسم متصرف:

     اسمی است که در شکلهای مثنی ، جمع ، مُصغَّر، منسوب و ... به کار می رود: کتاب، کتابان ، کتابّی، کُتُب .

     اسم غیرمتصرف، اسمی است که همواره در یک شکل
به کار رود:

     اِذ، إذا ، مَن ، مَا

4- تقسیم اسم، متصرف:

•       جامد

    - مصدری:

     (ریشه فعلی داشته باشد) مانند: قِراءَة، جلوس، کتاب و....

    - غیر مصدری :

     مانند: رَجُل ، دِرهَم

مشتق :

اسمی است که از فعل گرفته شده باشد

 مانند : عالم، شریف، أفضَل

  مصدر مجرد دو نوع است:

1- ثلاثی مجرد            

2- رباعی مجرد

1- ثلاثی مجرد: عَدْل ، نَصْر، قَوْل

•       به جزء  مصدر  ثلاثی مجرد که دارای وزنهای گوناگون و بسیار است، همه مصادر دیگر، قیاسی هستند.

مصادر ثلاثی مجرد:

     چنانکه یاد شد، مصادر افعال ثلاثی مجرد، دارای وزنهای بسیار است.

  در زیر تعدادی از آنها دیده می شود.

•       « نَصْر، عِلْم، شُغل، رَحمَة، نِشْدَة، قُدْرَة، دَعْوَی،
ذِکْری، بُشری، لَیّان، حِرمان، غُفران، خَفَقَان، طَلَب ، خَنِق ، صِغَر، هُدًی ، غَلَبَة، سَرِقَة،  ذَهاب، إیاب،  سُعَال، زَهادَة ، دِرایة ....»

نکته:

     برخی از مصادر ثلاثی مجرد بر وزن "مفعول" و تعدادی نیز بر وزن "فاعِلَة"  آمده است.

     « مَیسُور(آسانی) مَعسور (دشواری) عافیة  معاقِبَةَ»

     - بیشتر وزن های مصادر پیشین سماعی هستند. ولی از آن میان،  وزن های زیر را می توان به قیاس به کار برد .

 « فِعَالَة، فَعَلان، فُعَال، فَعِیل، فُعْلَة، فِعال، فُعُولَة، فَعَالَة، فَعَل، فَعْل »

1- هر گاه مصدر به معنی حرفه و شغل باشد بر وزن
" فِعالَة" خواهد بود.

     زِراعَة ، تِجارة ، حِیاکة ( بافتن ).

2- در صورتی که به معنی پریشانی و نا آرامی باشد، وزن آن "فَعَلَان" خواهد بود.

    مانند: غَلَیان، دَوَران، جَوَلان و خَفَقَان.

    نمونه های به نسبت زیادی ، از این وزن مصدر در زبان فارسی به کار رفته است .

3- مصدری که در معنی صوت و آهنگ به کار رود،  دارای وزن "فُعال"  یا " فَعِیل”  خواهد بود.

   مانند:  نُعاب ، صُراخ، طَنین و صَهِیل.

4- چنانچه به رنگی دلالت کند، بروزن"فُعْلَة" خواهد آمد. مانند: حُمرَْة ، زُرْقَة.

5- در صورتی که دارای معنی امتناع و نپذیرفتن باشد، بر وزن فِعَال  خواهد بود.

    مانند: نِفَار، إِباء، و جِماح .

6- مصدری که در معنی " درد " آمده باشد،  وزن آن " فُعَال" خواهد بود.

  مانند:  زُکام ، و دُوار.

7- چنانچه به معنی راه رفتن باشد، بروزن " فَعیل" می آید.  مانند: رَحِیل ، ذَمِیل  و  رَسِیم.

8- وزن مصدر از فعل ماضی "فَعُلَ" به ضمّ عین ، فُعُولة یا فَعَالَة و یا فَعَل است.

مانند: جَزُلَ  جَزَالَةً ، سَهُلَ سُهُولَةً و  کَرُمَ  کَرَمَاً .

9- وزن مصدر "فَعِلَ" لازم "فَعَل" است.

مانند: فَرِحَ  فَرَحاً  عَطِشَ  عطشاً، وَجِعَ  وَجَعاً.

10- مصدر " فَعَلَ " لازم ، بر وزن " فُعُول " آمده است: مانند:  جَلَسَ جُلُوساً  و  حَضَرَ حُضُوراً.

11- وزن مصدر دو فعل " فَعَلَ و فَعِلَ " مُتَعدی ، به ترتیب ، به فتح و کسرعین ، "فَعل" است.

 مانند: کَسَبَ  کَسْبا،  فَهِمَ  فَهْماً  و  حَمِدَ  حَمْداً.

- مصدر های رباعی مجرد:

     فعل رباعی مجرد دارای دو مصدر است:

  " فَعْلَلَة" و "فِعْلَال" وزن مصدر دوم، تنها در فعلهای مضاعف رباعی، قیاسی و در غیر مضاعف، سماعی است.

   مانند:

   زَلزَلَ  زَلزَلَةً، وَسوَسَ وَسوَسَةً و وِسْوَاساً، دَحْرَجَ  دَحرَجَةً  و دِحراجاً ، تَرجَمَ  تَرجَمَةً.

مصادر ثلاثی مزید:

•       أَفعَلَ ¬  إِفعال ( اَکرم – اِکرام )

•       فَعَّل  ¬  تفعیل و تَفعِلَة (کرّمَ – تکریم و تکرِمْة)

•       فاعل ¬ مفاعَلَة و فِعال (قاتل – مقاتَلة و قِتال )

•       تَفَعَّلَ¬  تَفَعُّل  (تَقَدَّمَ – تَقَدُّم )

•       تَفاعَل¬  تَفاعُل (تشارکَ – تَشارک)

•       إفتَعَل¬  إفتعال (إنتَصَر – إنتِصار)

•       إنفَعَل ¬ إنفعال  (إنطَلَق – إنطلاق)

•       إفعَلَّ ¬ اِفعِلال  ( إحمَرّ – إحمرار)

•       اِستفعَل¬  استفعال ( إستَلزَم – إستلزام)

•       إفعالَّ  ¬ اِفعیلال ( اِحمارّ – اِ حمیرار)

•       إفعَوعَلَ¬  إفعیعال (إحْدََودَبَ – اِحدِیداب)

مصدرهای رباعی مزید، در سه وزن زیر آمده است:

تَدَحرَجَ    تَدَحرُجاً                  تَفَعلَلَ        تَفَعلُلاً

إحرَنجَمَ   احرِنجَاماً                إِفعَنلَلَ     افِعْنلاَلاً

إِقشَعَرَّ     اقشِعراَراً                إِفعَلَلَّ      افعِلاَّلاً

نکته یی دانستنی:

     مصدر فعل مجهول، همان مصدر فعل معلوم است، یعنی با دگرگونی شکل فعل از معلوم به مجهول،هیچ تغییری در مصدر آن، روی نمی دهد.

مانند :

     نُصِرَ نَصراً . أُنذِرَ  إِنذَراً . کُرِّمَ  تَکرِیماً .....

مصدر میمی و ساختمان آن:

     مصدر میمی مصدری است که در معنی با مصدر عادی فرقی ندارد. با افزودن «میم» به آغاز فعل، مصدر میمی به دست می آید.

     مصدر میمی از فعل ثلاثی مجرد، بروزن "مَفعَل " می آید: مَأَْخذ ، مَشْرَب ، مَقْتَل ، مَرْمَی .

نکته1:

     اگر فعل، مثال واوی و محذوف الفاء، در مضارع باشد، مصدر میمی بر وزن "مَفعِل" خواهد بود.

     وَثِق  ¬ یَثِقُ  ¬ مَوْثِق

     وَعَد ¬ یَعِدُ  ¬ مَوْعِد

نکته 2:

     وزن مصدر میمی از فعل غیر سه حرفی، وزن اسم مفعول همان فعل است. مانند: مُکتَسَب ، مُستَخرَج

مصدر صناعی یا جعلی:

اسمی است با " یاء" مشدّد و نسبت، که به آخر آن ، تاء تانیث پیوسته و دارای معنی مصدری باشد.

عالمیَّة،مَعذوریَّت، أعلَمیَّة، إنسانیَّة، عثمانیَّة، اسنادیَّة، مَصدَریَّة.

نکته:

      مصدرجعلی که خود نوعی صفت است، هیچ گاه با موصوف خود، همراه نیست.

8- اسم مصدر:

     اسم مصدر اسمی است که معنی مصدر دارد ولی حروف آن در لفظ یا در تقدیر، از حروف فعلش کمتر است .

 مانند:

     أَیْسَرَ یُسْراً . أَعْطَی   عَطَاءً .  تَکَلَّم کَلامَاً.

     واژه های   " یُسر ، عَطَاء ، و کَلام". اسم مصدر فعلهای بالا هستند، نه مصدر آنها. زیرا دو کلمه نخستین، خالی از همزه باب إفعال اند و "کلام " نیز "تاء" تَفَعُّل را ندارد .

دو مصدر "مَرّة " و " نَوْع"

•       اسم مَرّة، مصدریست به معنی یک بار انجام گرفتن فعل، مانند : نَظَرْتُ إِلَیهِ نَظرَةً ، و أَخَذْتُ أََخْذَةً .

•       اسم نوع ، مصدریست نمایانگر هیئت و نوع فعل،

   مانند : هَجَمَ إِلَیَّ هِجمَةً، و خَبَرتُهُ خَبَرتُةَ الحَکیمِ.

•       وزن مَرّة از فعل ثلاثی مجرد ، "فَعْلَة" و وزن نَوع یا هَیئَْة، " فِعلَة" است . مانند: "ضَربَة" و " مِشیَة.

     مصدر "مَرّة " و "نوع" از فعل بیش ازسه حرفی، بر وزن مصدر آن فعل ، همراه با تاء تأنیت به کار می رود.

     إستَعمَعتُ إستماعةً ، إلتفَتَت إلیَّ إالتفاتَةَ الظَّبیِ

     نکته:

     چنانچه مصدر ، خود دارای "تاء" باشد در حالت مرّة و نوع ، باید قالبی را برگزینند که نمایانگر مَرّة یا نوع باشد  رَحِمْتُهُ رَحْمَةً واحِدةً.

     تَرجَمَ المُترجِمُ المتنَ ترجمْةً قَیِّمةً.

موصوف و صفت :

     اسم موصوف هر اسمی را گویند که انسان، جانور، شئ یا معنایی را با آن بنامند. مانند: احمد، فَرَس، کتاب، إحسان .

     صفت؛ کلمه ای است که معنی موصوف را روشن
می گرداند.

     مانند: فاضل، صغیر، متکبّر، أعلَم

•       نکته:

 همه اسمهای جامد، موصوفند. از میان اسمهای مشتق اسم زمان،  مکان، و اسم آلت موصوف و بقیه صفتند .

سه گونه از اسمهای جامد ، ملحق به صفتند:

     اسم منسوب، مانند: بَصْرِیّ ، کُوفِیّ ، نَحْویّ .... .

     اسم جامدی که در معنی مشتق به کار رود مانند: "رَأَیْتُ قائِداً أسداً و حَمَلاً " و " أی شُجاعاً " وَدِیعاً. در این نمونه دو لفظ " أَسَد و حَمَل " به ظاهر جامدند، ولی در معنایی که به کار رفته اند، یعنی شُجاع (دلیر) و وَدِیع (آرام)، مشتقند.

     شمار اندکی از مصدرهای غیر میمی ، به گونه یی سَماعی، به جای صفت می نشینند. مانند: ثِقَةْ، عَدْل، رَضَیَ.

اسمهای مشتق :

1- اسم فاعل                2- اسم مفعول 

 

3- صفت مشبهه                    4- صیغه مبالغه

 

5- اسم تفصیل                    6- اسم زمان   

7- اسم مکان                        8- اسم آلت .

اسم فاعل :

     از فعل ثلاثی مجرد بر وزن فاعل می آید:

      مانند: ذاهب، ناصِر، واثق، بائع، داعٍ (= الدّاعی)

     از فعل غیر ثلاثی مجرد بر وزن فعل مضارع معلوم به کار می رود . به جای حرف مضارع میم مضموم می آید و حرف ما قبل آخر پیوسته مکسور است

مانند :   یُحْسِنُ  ¬ مُحْسِن   

              یُسَافِرُ  ¬ مُسافِر 

            یَسْتَقِیم ¬ مُستَقیم

     اسم فاعل از معتل العین (أجوف) در پذیرفتن یا نپذیرفتن اعلال ، تابع فعل مضارع حَود است .

     یُقیمُ  ¬ مُقیم ،          یَختَارُ  ¬ مختار ،

     یُقَوِّمُ  ¬ مُقَوِّم ،         یُداوِمُ  ¬ مُداوِم.

     در فعل ثلاثی مجرد اجوف، حرف علّه قلب به همزه  
می شود.

     یَبِیعُ  ¬ بائع             یَقُولُ  ¬ قائل و.... .

اسم فاعل از فعل ناقص در صورتی که بدون "ال" و
" اضافه" به کار رود و حرف علّه حذف می شود.

     یَرمِی  ¬ رامٍ (الرّامی )

یَدْعُو  ¬ داعٍ (الداعی )

     یَتَقَاضِی  ¬ متقاضٍ (المتقاضی)

اسم مفعول :

     اسم مفعول از فعل مضارع مجهول بنا می گردد، از ثلاثی مجرد بر وزن مفعول و از غیر ثلاثی مجرد، بر وزن مضارع مجهول می آید، بدین گونه که حرف مضارع
به "میم" مضموم بدل می گردد.

     یُکْتَبُ ¬ مکتوب                    یُعلَمُ  ¬ معلوم

     یُحَارَب  ¬ مُحارَب                 مَسُتَغْفَر ،  مُتَرْجَم.

- ساختمان اسم مفعول از فعل أَجوَف

     در اسم مفعول از اجوف ، پس از نقل حرکت عین الفعل به حرف پیش از آن ، واو مفعول حذف می گردد .

     مانند:

   "مَصُونٌ" و "مَقُولٌ" که در اصل، "مَصْووُن” و "مَقْوُول" بوده اند. حرکت ضَمّه "واو" به دو حرف "ص”. "ق" نقل و سپس واو دوم حذف گردیده است. در اجوف یایی و ضمّه پیش از یاء به مناسبت حرف یاء بدل به کسره می گردد.

 مانند:

  "مَبِیعٌ" و "مَدِینٌ" که در اصل، "مَبْیُوع" و " مَدْیُونٌ "
بوده اند. حرکت ضمه به سبب سنگینی آن بر یاء به حرف پیش از آن نقل گردیده وسپس(واو) مفعول به التقاء ساکنین، حذف شده است .

–       ساختمان اسم مفعول از فعل ناقص:

     در اسم مفعول از ناقص یابی، نخست، واو مفعول قلب به یاء و سپس در یاء دوم ، ادغام می گردد.

مانند : "مَرِمیٌّ" که در اصل ، "مَرمُویٌ" بوده است. واو ساکن پیش از یاء قلب به یاء و پس از آن ، در یاء ادغام گردید و به صورت "مَرْمُیّ" در آمد. سپس ضمه حرف میم، به مناسبت وجود یاء بدل به کسره گشت و ” مَرْمِیّ " شد .

 در اسم مفعول از ناقص واوی ، جز ادغام ، کار دیگری انجام نمی گیرد.

 مانند: "مَغْزُوٌّ" که در اصل ، " مَغزُووٌ" بوده است .

•       در اسم مفعول از مهموزاللام، بهتر آنست که همزه،  قلب به واو و در واو، ادغام شود.

مانند "مَبْدُوٌّ" اصل آن " مَبْدُوءٌ " بوده است.

•       دو صیغه: "فَعُول " و " فَعِیل " در اسم فاعل و مفعول ، مشترکند. گاهی آن دو ساخت، به معنی فاعل و زمانی به معنی مفعول به کار رفته است.

 در معنی فاعل. مانند: "صَبُور" و " نَصِیر”.

 در معنی مفعول. مانند: " رَسُول " و " جَرِیح ".

     ساخت اسم مفعول، گاهی در معنی مصدر به کار می رود، مانند:

  "مَجلُود" "مَعقُول" ، "مَنقُول "، "مَخلُوف" ،"مَعسُور" ،"مَجهُول " و " مَیْسُور" که در معنی "جَلْد، عَقْل، نَقْل ، خَلْف ، عُسْر ، جُهْد و یُسْر” آمده اند.

     گاهی اسم فاعل و مفعول در ظاهر به یک شکل به کار
می روند ولی در تقدیر با هم متفاوتند.(مضاعف و اجوف)

اسم فاعل                     اسم مفعول

محابِب                        محابَب  ¬   محابّ (ادغام)

مُختَیِر                         مُختَیَر     ¬ مُختار (اعلال)

مُضطرِر                      مُضطَرَر  ¬ مُضطَرّ (ادغام)

- ساختهای اسم فاعل و مفعول

     هر یک از اسم فاعل و مفعول ، دارای شش صیغه است، سه مذکر و سه مونث.

     صرف اسم فاعل از فعل " نَصَرَ" و " إرتَضَی "

     مذکر:

     - ناصِرٌ         ناصِرانِ            ناصِرُونَ

     - مُرتَضٍ       مُرتَضِیانِ          مُرتَضُونَ

     مونث:

     - ناصِرَةٌ         ناصِرَتانِ           ناصِراتٌ

     - مُدْتَضیَةٌ       مُرتَضِیَتانِ         مُرتَضِیَاتٌ

صرف اسم مفعول از دو فعل بالا:

مذکر

      مَنصُورٌ          مَنصُورانِ         مَنصُوروُنَ

      مُرتَضیً         مُرتَضَیانِ          مَرتَضَوْنَ

مونث

      مَنصُورةٌ        مَنصُورتانِ         مَنصُوراتٌ

      مُرْتَضَاةٌ         مُرْتَضََِتانِ          مُرتَضَیَاتٌ

این ساخت ها برای متکلم، مخاطب و غایب، یکسان به کار برده می شوند.

–       صفت مشبهه

     صفت مشبهه ساختی است که از فعل لازم به دست می آید و نشان دهنده معنی یا صفتی ثابت در موصوف خود است. مانند: " شَرِیف" ، " جَهَان" و " ذَلُول".

     منظور از پایداری و همیشگی صفت در موصوف،  مقید نبودن آن،  به زمانی خاص است. بنابراین هر اسم صفتی که از فعل ثلاثی مجرد مشتق گشته و دارای معنی ثبات باشد، ولی بر وزن اسم فاعل نباشد  بی گمان صفت مشبهه است این خود، نشان روشن و فراگیریست برای صفت مشبهه.

     هر ساختی از اسم فاعل و مفعول که از معنی حدوث
(نو به نوشدن و ناپایداری) برخوردارنباشد، نیز صفت مشبهه است.

   مانند:

     " طاهِرُ القَلبِ " ، " مُعتَدِل القامَةِ" و " مَحمُود المَقاصِدِ".

     صفت مشبهه در ثلاثی مجرد، بیشتر از دو وزن "فَعِل" لازم و " فَعُلَ" آمده است .

از " فَعِلَ " لازم و " فَعُلَ" مانند :

ماضی                    مضارع                صفت مشبهه

فَرِحَ                       یَفرَحُ                         فَرِح

شَبِعَ                        یَشبَعُ                       شَبعَان

کَرُم                        یَکرُمُ                        کریم

جَبُنَ                        یَجبُنُ                       جَبان

بَطُلَ                        یَبطُلُ                        بَطَل

گاهی به ندرت ، از "فَعَلَ" صفت مشبهه بنا می گردد.

مانند :

" أقطَع " ، " أجذَم" ، " أشیَب " به ترتیب از فعلهای :

قَطَعَ   یَقْطَعُ  ( در معنی لازم فعل) ، جَذَمَ یَجذِمُ ، شاب یَشیِبُ .

وزن قیاسی صفت مشبهه از فعل ثلاثی مجرد :

     هر گاه فعل ثلاثی مجرد، دارای معنی: رنگ، عیب یا زیور باشد، صفت مشبهه آن، به گونه یی قیاسی، بروزن "أَفعَل" و مؤنث آن، بر وزن " فَعلاء" خواهد بود. مانند :

     " أَحمَر حَمراء ،   أَسوَد  سَوداء "           ( برای رنگ ).

     " أعرَج عَرجاء ،  أَعْوَر    عَوراء"         ( برای عیب).

     " أَحوَر حَوْراء  ،  أَتْجل     تَجلاء"      

  (صفاتی که به منزله زینت طبیعی هستند).

     وزن های مشهور صفت مشبهه عبارتند از:

     " فَعل: صَعب " ،  " فُعل: صُلْب " ، "فَعَال: جَهان "، "فُعَال: شُجَاع" ، " فَعِیل: شَرِیف" ، " فَعلان: غَضیان" ، "فُعلان: عُریان" ، "فَعِل: خَشِن” و " فَیْعِل:  سَیِّد ".

    

   وزن " فَیعِل" تنها از فعل اجوف می آید ، مانند قیِّم، مَیَّّتْ (از اجوف واوی) که در اصل ("قَیْوِِم و مَیْوِِت")
 بوده اند و ضَیَّق و طَیِّب (از اجوف یایی) که در اصل "ضَیْیِق" و "طَیْیِب" بوده اند.

   صفت مشبهه از فعل بيش از سه حرفي:

     به طور قياسي، بر وزن اسم فاعل آن فعل به كار
مي رود. مانند:

     « مُعْتَدِلْ ، مُستَقيم ، مُطمَئِن»

ساخت هاي صفت مشبهه:

     صفت مشبهه نيز(در بيشتر وزن هاي خود)همچون اسم فاعل، داراي شش صيغه يا ساخت، سه مذكّر و سه مؤنّث است. از همين رو به آن، "صفت مشبهه” يعني صفتی  همانند اسم فاعل،گفته اند.

     يك نمونه از ساخت هاي صفت مشبهه:

     لَطيفٌ            لَطيفةٌ

   لَطيفانِ          لَطيفَتانِ

     لَطيفونَ        لَطيفاتٌ

مبالغه در اسم فاعل يا (أوزان مُبالَغه)

     وزن هاي مبالغه،صفاتي هستند به معني اسم فاعل كه
نشان دهنده فزوني صفت در موصوفند.

 مانند:   "عَلّامة” : دانشمندِ بسيار دانا.

        "أَكول” :  خورنده بسيار خور.

     اوزان مبالغه، جز در مواردي اندك، از فعل ثلاثي مجرد، ساخته مي شوند. مانند دو نمونة بالا.

     چند نمونه از وزن هاي مبالغه،از غير ثلاثي مجرد:

     "مِعطاء، مِتلاف، نَذير، دَرّاک و مِحْسَان ".

     از فعل هاي: "أََعطَي، أَتْْلَفَ، أَنْذَرَ، أَدْرَكَ و أََحْسَنَ" .

     نه وزن زيرين، مشهورترين وزنهاي مبالغه است و همه آنها،سَماعي هستند.يعني هر يك از اين وزن ها از هر ريشه كه آمده باشد، تنها همان را مي توان به كار برد و نمي توان هم وزن آن را،به قياس،از ريشه هاي ديگر گرفت و به كار برد.

اسم تفضيل يا أفعل تفضيل:

     صيغه يا ساختي است كه فزوني صفت موجود در موصوف را نسبت به ديگر نشان مي دهد و ساخت آن از ثلاثي بر وزن «أَفْعَل» براي مذكر و «فُعلي» براي مؤنث است.

     خَليلٌ أعْلَمُ مِنْ سَعيدٍ . أفضل-فُضلي ، اَكْبَر-كُبري

شروط ساختن اسم تفضيل:

     اسم تفضيل از فعل ثلاثي مجرّد، متصرّف، معلوم و تامّ ، داراي قابليت تفضيل (برتري دادن چيزي بر چيز يا چيزهاي ديگر) كه به دور از معاني: رنگ، عيب و  زيور باشد، ساخته مي شود.

     از اين رو از فعل "كَاتَبَ” اسم تفضيل بنا نمي گردد، زيرا اين فعل، داراي بيش از سه حرف است.

     نيز از "نِعْمَ"و "بِئْسَ"،نمي توان اسم تفضيل ساخت،چون اين دو فعل،جامدند.

     نيز از «نِعْمَ و بِئْسَ» چون جامدند، اسم تفضيل ساخته
نمي شود. و «عُلِمَ» چون مجهول است و «كانَ» ناقص است. و در «فَنِيَ و ماتَ»قابليت تفضيل نيست و فعل هاي به ترتيب، داراي معني رنگ و عيب و زيورند، اسم تفضيل ساخته نمي شود.

     نكته:

     از فعل هايي كه به معني رنگ و عيب و زيور باشند ولي صفت مشبهه آنها بر وزن «أفْعَل فَعْلاء»نباشد مي توان اسم تفضيل بنا كرد.مانند:«هذا أََقْبَحُ مِنْ ذاك»

 چنانچه بخواهند از فعل هايي كه داراي شروط كامل براي ساختن أفعل تفضيل نيستند،أفعل تفضيل بنا كنند.

   مصدر فعل مورد نظر را به حالت منصوب،پس از يكي
 از الفاظ:

 "أََشَدّ ، أََكْبَر ، أََكْثَر ، أََعْظَم " و مانند اينها مي آورند.
چون:

 " هُمْ أَشَدُّ إيماناً مِن غَيْرِهم" (از باب ﺇفعال: آمَنَ يؤْمِنُ ايماناً). " هُوَ أََكْثَرُ احْتِراماً لِأَبَوَيْهِ و أََوْسَعَ ﭐخْتِیاراً مِِنْ أََخِيهِ". " هَذَا أََشدُّ بَياضاً و أَكْثَرَ حَوَلاً مِن ذَاك‌"." عَيْنُها أَشَدُّ حَوَراً".

     چنانچه أفعل التّفضيل بدون "ا ل" به كار رود، همواره مفرد مذكر خواهد بود، يعني براي موصوف مفرد، مُثنّي،جمع، مذكّر و مؤنث، در وزن " أفعَل " و همراه با "مِن" حرف جرّ،به كار مي رود.

   مانند:

     مُحَمَّدٌ اَفْضَلُ مِن خالدٍ ، و هُما اَفضلُ مِن جَعفرٍ ، و هُم أَفضلُ مِن صَديقِهِم عَلِيٍّ.

     فاطِمهُ أَفضَلُ مِن سُعادَ،و هُما أَفْضَلُ مِن مَريمَ.

     النّساءُ المُتَعَلِّماتُ أَفضْلُ مِن الْجاهِلاتِ.

در صورتي كه با "ال" به كار رود،بايد با موصوف خود،مطابقت كند.

مانند:

مُحَمَدٌ الأفضلُ. عَليٌ و جَعْفرٌ الأَفْضَلانِ."ولاتَهِنُوا ولا تَحزَنُوا و أَنتُمُ ﭐلأََعْلَوْنَ ﺇنْ كُنتُمْ مُؤمِنينَ".

 مَريمُ الفُضْلَي. الطّالِبَتانِ الفُضْلَيانِ. أَنْتُّنَّ الفُضْلَياتُ

دو اسم  زمان و مكان:

     اسم زمان،ساختي است كه از فعل مشتق گشته و نشان دهنده زمان وقوع فعل است.

   مانند: مَطْلَع، "سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ"يعني زمان دميدن سپيده.

     اسم مكان ساختي است كه جاي روي دادن فعل را نشان
مي دهد.اسم مكان نيز از فعل گرفته مي شود.

   مانند: مَجْلِس، مَطْبَخ، مَغْرِب، "حَتَّي ﺇذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ". يعني جايگاه غروب شمس.

ساختمان اسم هاي زمان و مكان:

     اسم زمان و مكان از فعل ثلاثي مجرد كه عين الفعل مضارع آن،مفتوح يا مضموم باشد و همچنين از ثلاثي مجرد معتلّ الآخِر،بر وزن مَفْعَل (به فتح عين) آمده است. مانند:

     لَعِبَ           يَلْعَبُ      "مَلْعَب"

     كَتَبَ           يَكْتُبُ      "مَكْتَب"

     لَها           يَلهُو      "مَلْهيً"

     ثَنَي           يَثنِي      "مَثْنيً"

     اسم زمان و مكان از فعل ثلاثي مجرد صحيح الاخر كه عين الفعل مضارع آن مكسور باشد،نيز از مثال واوي، بر وزن مَفْعِل
(به كسر عين) مي آيد.

   مانند:

     جَلـَسَ      يَجْلِسُ          "مَجْلِس"   

     ضَرَبَ       يَضْرِبُ      "مَضْرِب"

     وَعَدَ           يَعِدُ           "مَوْعِد"

     وَجِلَ       يَوْجَلُ          "مَوْجَل"

      

گاه به ندرت، اسم زمان و مكان از فعلي كه عين الفعل مضارع آن،مضموم است، بر وزن "مَفْعِل” (به كسر عين) به كار رفته است.

مانند:

مَطْلِع ، مَغْرِب ، مَشرِق، مَسْجِد ، مَنْسِك ، مَجْزِر، مَنْبِت، مَسْقِط ، مَرْفِق و مَسْكِن. همه اين واژگان را به فتح عين نيز مي توان به كار برد.اما كسر عين الفعل در اينها فصيح تر است.

     گاه براي نشان دادن فراواني چيزي در جايي از اسم ها، اسم مكاني بر وزن «مَفْعَلَة» بنا مي كنند.

     مَسْبَعَة، مأسَدَة، مقثأَة

  (جايي كه در آن خربزه و خيار فراوان است)

     اسم زمان و مكان، از غير ثلاثي مجرد، بر وزن اسم مفعول مي آيد.

   مُجتمع، مُستَشْفي.

اسم آلت:

ساختي است به معني ابزار كار و دو گونه است

1- مشتق                2- غير مشتق

اسم آلت مشتق، از فعل ثلاثي مجرّد متعدّي ساخته مي شود و سه وزن دارد:

"مِفْعَل"    چون:      مِبْرَد ، مِبْضَع ، مِرْقَم ، و مِعْبَر 

"مِفْعَلَه"   چون:      مِلعَقَة، مِشْرَبَة ، مِكْنَسَة ، و مِصْفَاة

"مِفْعال"   چون:      مِفتاح،مِقراض و مِنشار.

هيچ يك از وزن هاي سه گانه قياسي نيست.

اسم آلت غير مشتق:

     در وزن هاي گوناگون آمده است و داراي ضابطه يي نيست.

  مانند:

     فَأس، جَرَس،  قدّوم(تيشه)،  سِكِّين(كارد)،  ساطُور،  ناقُور

اسم از لحاظ حرف آخر:

1- صحيح الآخر:  الرجل، القلم، الكتاب 

2- شبه صحيح الآخر: حرف آخر، واو يا «ياء» ما قبل ساكن: دَلْو، ظَبْي

3-اسم مقصور: آخر آن، حرف الف ثابت باشد، عصا، فَتيَ، مُوتي

4-اسم ممدود: مختوم به همزه كه پيش از آن الف زايد باشد: اعطاء، بيضاء، خضراء

5-اسم منقوص: آخر آن «ياء» و پيش از آن «ياء» كسره باشد. الداعِي، الكافِي، الراضِي

اسم مقصور قياسي:

اسم مقصور از فعل ناقص در چند مورد قياسي است از جمله:

در وزن "أَفْعَل” كه داراي معني: رنگ: عيب، زيور يا تفضيل باشد .

مانند: أحْوَي،   أعْمَي،   أَدْْنَي،   أقْصَي

     مصدر فعل لازم كه بر وزن "فَعِلَ” به كسر عين باشد. مصدر اين فعل، اغلب به صورت مقصور به كار رفته است.

مانند: جَوِيَ  " جَوًي"    ،   رَضِيَ " رِضاً " ، غَنِيَ  " غِنًي".

3- در مصدر ميمي، اسم زمان، اسم مكان و اسم مفعول از فعل بيش از سه حرفي، مانند: المُرْتَضَي، المَرْمَي، و المَحْيا  (... وَ مَحْيايَ وَ مَمَاتِي ْلِلَّهِ ربِّ العَالَمينَ).

4- در جمع اسمي كه بر وزن " فُعْلَة" به ضم "فاء" و سكون عين باشد، جمع آن، بر وزن "فُعَل” به ضم "فاء" و فتح عين است.

 مانند:عُرْوَة   "عُري" ،  مُدْيَة  "مُدًي"  ،  دُمْيَة  " دُمًي".

5- مؤنث أفْعَل التَّفضيل: چه از معتل و چه از غير معتل، مانند:      أحْسَن "حُسني"          أَفْضََل  "فُضلَي"

          أَدنَي " دُنيَا"        أَقصَي "قُصْوَي".

•       نكته1:

      چنانچه اسم مقصور با تنوين به كار رود «الف» آن در گفتن از ميان مي رود ولي در نوشتن بجا مي ماند.

    مانند: فَتًي، هُدًي.

•       نكته2:

     هرگاه اسم منقوص با تنوين به كار رود «ياء»آن در حالت رفعي و جري از ميان مي رود ولي در حالت نصبي باقي مي ماند. 

     ...لِكُلِّ قومٍ هادٍ (رفعي)

  ..... وَ مَنْ يُضْلِل اللهُ فَمَا لَهُ مِن هادٍ (جري)

        كَفَي بربِّكَ هادياً....( نصبي)

اسم ممدود قياسي:

اسم ممدود از ناقص، نيز در چند مورد، قياسي است، از جمله:

1- در مصدر فعل مزيدي كه در آغاز آن، همزة زايد آمده باشد. مانند:  آتَي " ﺇيتاءً"            أََعْطَي " ﺇ عْطاءً”

             ﺇنْجَلَي " ﺇ نْجِلاءً”           ﺇقْتَضَي " ﺇ قتضاءً”

             اسْتَقْصََي" ﺇ سْتِقْصاءً”

     2- در مصدر " فَعَلَ يَفْعُلُ " به فتح عين ماضي و ضمّ عين مضارع، در صورتي كه داراي معني صوت باشد.

   مانند:  رَغَا البعيرُ رُغاءً .

3- در صيغه هاي مبالغه كه بر وزن " فَعّال" و "مِفْعال" باشند. مانند: " عَدّاءً "  و " مِعْطاء ".

4- در مصدر باب مفاعلَه كه بر وزن " فِعال "باشد.

 مانند: مارَي " مِراءً "   نَادَي " نِداءً "،    رَامَي "رِماءً ".

5- در مصدرهايي كه بر وزن " تَفْعال" يا "تِفْعال" به فتح يا به كسر "تاء" آمده باشند.

 مانند:عَدَا " تَعْداءً ” ، مَشَي " تِمْشاءً ".

6- در مؤنث أفعل وصفي(نه تفضيل)

     أحْمَر " حمراء" أبيض " بيضاء"    أحوي " حَوّاء"

مثني و احكام آن:

مثني اسم مفردي است كه با افزودن الف و نون، يا "ياء" و نون به آخر آن، به جاي دو اسم مفرد كه در لفظ و معني يكسان هستند، مي نشيند.

مانند:" هذانِ رَجُلانِ" ، "ﺇشْتَريتُ كتابَيْنِ" .

حرف پيش از نشانه هاي مثني (ان- ين)، همواره مفتوح و نون آخر مثني پيوسته مكسور است.

الفاظ ملحق به مثني:

واژگان: "ﺇثْنانِ،  ﺇثْنَتانِ،  ثِنتانِ "، "كِلَا و كِلْتا" ( در صورتي كه با ضمير مثني همراه باشند).

 " أبَوانِ" ، " قَمَرانِ"  همچنين هر اسمي كه در شكل مثني، نام قرار گيرد.

 مانند: ”  حَسَنَيْنِ و مُحمّدينِ" ، ملحق به مثني هستند.

اعراب همه اسم هاي ملحق به مثني، مانند خود مثني است.

مثناي مقصور:

     در مثناي اسم مقصور سه حرفي، الف مقصور به آن حرفي كه از آن، تغيير شكل يافته است، برمي گردد. اگر اصل آن، واو بوده، به صورت واو و اگر ياء بوده است، به صورت ياء در مي آيد.

مانند:    عَصَا  "عَصَوانِ "           فَتَي  " فَتَيانِ" .

     در مثناي مقصور بيش از سه حرفي، الف به ياء قلب
مي گردد.  در اصل، چه ياء و چه واو بوده باشد.

مانند:    المُرْتَجَي، المُعْطَي، المُسْتَرضَي كه مثناي آنها
 "المُرْتَجِيانِ،  المُعْطَيانِ،  المُستَرضَيانِ" است.

مثناي ممدود:

     الف) چنانچه همزة اسم ممدود، اصلي باشد، در مثني به حال خود مي ماند. مانند : قُرّاء " قُرّاآنِ"   ،     وُضّاء " وُضّاآن" .

     ب) ولي اگر همزة زايد تأنيث باشد، به واو قلب مي گردد.مانند:

     حَسْناء  "حَسْنَاوان" ،  صَحراء "صَحراوان " ،   حَمراء "حَمراوان ”

     ج) در صورتي كه همزه ممدود،از واو يا " ياء" قلب شده باشد،در مثني مي توان آن را به دو صورت به كار برد:

     1. همزه را به حال خود نگاه داشت.

   مانند: دُعاء " دُعاآنِ"      كِسَاء " كِساآنِ"

      همزه را قلب واو كرد.

   مانند: دُعاء " دُعاوان"          كِساء " كساوان"

نكته1:

      ياء حذف شده اسم منقوص،در مثني باز مي گردد.

     مانند: هادٍ و مهتدٍ كه مثناي آنها "هاديان و مهتديان"
مي شود.

 نكته2:

     مثناي اسم هاي "أب و أخ" أبوان و أخوان مي شود. يعني حرف حذف شده باز مي گردد.

     مانند : " يَدْ " و " فَمْ " مستثناست و " يدان" و " فمان "
مي شود.

نكته 3:

     اگر به جاي لام الفعل حذف شده حرف ديگري بيايد اسم با همان حرف مثني مي شود.

     سنته " سنتان "

     اسم " اسمان "

     ﺇبن  "  ﺇبنان  "

     اصل اين سه لفظ (" سَنَو ، سَمَو و بَنَو") بوده است.

     جمع بر سه گونه است:

    -  جمع مذكر سالم

    -  جمع مؤنّث سالم

    - جمع مكسَّر.

    به لفظ ديگر، جمع دو گونه است:

    - سالم

    -  مكسَّر.

     جمع سالم خود به جمع مذكر سالم و جمع مؤنث سالم، بخش مي گردد.

      

جمع مذكر سالم:

 آن است كه در ساختمان مفرد آن، هيچ تغييري پديد نيايد، واو و نون مفتوح در حالت رفعي و ياء و نون مفتوح، در حالت نصبي و جري به آخر آن، افزوده شود.

مانند:   

مُؤمِن، حَسَن، مُحَمَّد، "مؤمِنينَ، حَسنِينَ، مُحَمَّدِينَ" در دوحالت نصبي و جري

     جمع مذكر سالم از اسمهاي: مقصور منقوص و ممدود، از اين قاعده  بيرون است.

   بدين معني كه در جمع اسم مقصور، الف آخر آن، حذف مي گردد و پيش از واو و ياء جمع،فتحه به جاي مي ماند تا نشان دهد كه الف اسم مقصورحذف شده است.

 مانند: مُصْطَفي كه جمع آن،"مُصْطَفَونَ و مُصْطَفَيْنَ"
مي شود.

     در اسم منقوص، ياء آن،حذف مي گردد و به مناسبت واو و ياء مذكر سالم، حرف پيش از واو، مضموم و حرف
پيش از ياء مكسور مي  گردد.

  مانند: القاضِي و هادٍ كه جمع آنها " القَاضونَ، القاضينَ  و هادُون، هادِينَ" مي گردد.

     قاعدة اسم ممدود در جمع مذكر سالم، همان قاعده مثناي ممدود است.يعني چنانچه همزه آخر آن،اصلي باشد، بي هيچ تغييري، نشانه هاي جمع مذكر سالم (و- ن، ين)، به آخر آن، افزوده مي شود. مانند: قُرّاء " قُرّاؤون، قُرّائِينَ ".

در همزة زايد تَأنيث.

مانند:  زكرياء ” زَكَرِيّاوُون" (اسم علم مذكر) مي شود.

در همزه يي كه از ياء، يا واو، بدل گشته است.

 مانند:غِطاء و رَجاء (اسم هاي علم ذكر)، جمع آنها  "غِطاوُون،  غِطاؤون   ،  رَجاوُون،  رَجاؤون"  است.

شروط جمع مذكر سالم:

     اسمهاي علمِ مذكرِ عاقل و صفات مذكر عاقل، با اين شيوه، جمع بسته مي شوند.

مانند:

عَلِيّ ، مُعَلِّم "عَلِيُّونَ ، مُعَلِّمُونَ"  .

•       به شرط آن كه اسم علم، به دور از تاء تأنيث و تركيب باشد، يعني اسمي مانند: مُعاويه، طَلْحة و سِیبَوَيه و عَبدُالله نباشد.

     صفت مذكر عاقل نيز بايد خود، تاء تأنيث نداشته باشد، ولي مؤنث آن، داراي تاء تأنيث باشد. يعني صفت هايي چون: مُعَلّم ، فَاضِل ، مُقْتَدِر ، شَريف و خَشِن .... كه به شكل جمع مذكر سالم در مي آيند، يابد همين گونه بي تاء تأنيث باشند، ولي لفظ مؤنث آنها يعني: مُعَلِّمة ، فاضِلَة، مُقْتَدِرَة ، شَريفَة، و خَشِنَة .... بايد همين گونه با تاء تأنيث، به كار روند.

     نيز صفت مذكر، نبايد از باب "أفْعَل فَعلاء" چون: أَسْمَر سَمْراء  باشد. همچنين از باب " فَعْلان فَعْلَي" چون: عَطْشان عَطْشَي و نيز از صفاتي چون: بَتُوُل و جَرِيح كه شكل مذكر و مؤنث آنها یکسانست، نباشد.

     ولی أَفعل التَّفضیل که مؤنّث آن، بَر وزن " فُعْلَی" به ضم فاء است، به شیوه جمع مذکر سالم جمع بسته می شود، مانند:

     أحسَن  "أحْسَنونَ، أحْسَنينَ"  و  "أعْلي و  أعلُونَ  و  أعْلِينَ".

•       اسم منصوب را نيز همچون صفات به شمار آورده و مانند صفت مذكرعاقل، با واو نون يا "ياء" و نون، جمع
بسته اند.

 مانند: ﺇيزانيٌّ ، جُنْدِيٌّ  " ﺇيرانِيوُّنَ ، جُنْدِيُّونَ "

     بر پايه آنچه گفته شد، اسم هايي چون:

  رَجُل و غُلام ، مَريَم و عاقِر، دَاحِس و فِضِّيّ را نيز
نمي توان به شيوه جمع مذكر سالم، جمع بست. زيرا ”رَجُل و غُلام" نه علم اند و نه صفت،" مريم" مؤنث است و "عاقِر" صفت مؤنث. ” داحِس" علم است براي اسب و فِضِّيّ، صفت براي انگشتري، كه هر دو از " عقل"
بي بهره اند.

اسم هاي ملحق به جمع مذكر سالم:

     در زبان عربي شماري از اسم ها ديده مي شوند كه در اعراب،مانند جمع مذكر سالم اند ولي همه شرطهاي آن را ندارند.آنها عبارتند از: " أُولو ، عالَمونَ ، أَهْلُونَ ،‌عِلِّيُّونَ ، أَرَضونَ ، بَنونَ ، عِشْرونَ تا تِسْعونَ ، سِنونَ و باب سِنونَ"، همچنين اسمي كه به صورت جمع، براي كسي نام نهند. مانند: " عابِدون " .

     منظور از باب سِنون اسم هايي است كه ساختمان آنها مانند ساختمان مفرد سِنون (سَنَة) داراي سه حرف باشد، لام الفعل آن حذف شده و به جاي آ»، تاء تأنيثي آورده باشند.

  مانند:

   " عِضِينَ ، عِضوُنَ ، عِزِينَ ، عِزونَ ، ثُبِينَ ، ثُبُونَ، مِئِينَ ، مِئونَ ، كُرِينَ ، كُرُونَ ، ظُبِينَ ، ظُبونَ " و مفرد آنها:
" عِضَه ، عِزَة ، ثُبَة ، مِئَة ، كُرَة و ظُبَة " است.

     همه اسامي شبه جمع، در حالت رفعي با واو و نون و در حالت نصبي و جرّي، با ياء و نون به كار مي روند.

10-جمع مؤنث سالم:

     قاعدة كلي در جمع مونث سالم آن است كه "الف و تاء كشيده" يي به آخر مفرد، افزوده شود، بي آنكه در ساختمان اسم مفرد، تغييري روي دهد.

 مانند:   مَرْيَم " مَرْيَمات"          زَينب " زَينَبات" .

     بر پايه اين تعريف واژگاني چون "قُضاة ،هُداة و رُماه" جمع مكسرند و همچنين كلماتي چون:

 ” أبيات، أوقات، أشتات، جمع مكسرند زيرا حرف تاء در آنها اصلي است".

     سه دسته از اسم هايي كه به شيوه جمع مؤنث با " الف و تاء" جمع بسته مي شوند از قاعده ياد شده بيرون اند.

     1-اسم هايي كه داراي تاء تأنيث اند، تاء آنها حذف
مي شود.

  مانند:

     عالِمَه "عالِمات"     ،    كَريمَه  " كَرِيمات"

2- در اسم هاي مختوم به الف مقصوره و ممدودة تأنيث كه با الف و تاء جمع بسته مي شوند، همان حالت مثناي اين الفاظ، به كار بسته مي شود.

  مانند:

     فُضْلي " فُضْلَيات” ذِكْري ” ذِكْرَيات” صَحراء ”صَحْراَواَت” عَذراء” عَذْراَواَت" .

3- در اسم ثلاثي موصوف كه فاء الفعلش مفتوح و عين الفعل آن، حرف صحيح و ساكن باشد،سكون عين، به فتحه بدل مي گردد. 

   مانند:

     ظبْيَة " ظَبَيات،   نَفْحَه  " نَفَحات " ،   جَمْرَة   "جَمَرات”.

     در صورتي كه عين الفعل، حرف غير صحيح باشد.

  مانند:
" بَيْضَه، زَوْجَه و جَوْزَه".

   يا عين الفعل، متحرك باشد، مانند:

  " شَجَرَه"

 در جمع با الف و تاء، به حال خود، باقي خواهد ماند. جمع اسم هاي ياد شده، چنين است:

     مانند:

   " بَيْضات، زَوْجاَت، جَوْزات و شَجَرات ".

     ولي در عين الفعل اسم هايي مانند:

   "خَطْوَه و كِسْرَه" كه فاءالفعل مضموم يا مكسور است.

    سه حالت: سكون، فتح و ﺇبتاع (تبعيت كردن از حركت فاءالفعل) جایز است.

    یعنی در جمع آنها، مي توان گفت:

   "خُطْوات، خُطَوات، خُطُوات، كِسْرات ، كِسَرات ، كِسِرات."

     اما در جمع صفات مؤنث كه داراي "تاء" باشند، پس از حذف تاء تانيث، بي آنكه در ريخت مفرد، تغييري پديد آيد، به آخر آن ” ا ت " مي افزايند.

  مانند:

     ضَخْمَه "ضَخْمات"    ، شَريفَه " شَريفات " ، حُلْوَه "حُلوات"، حَسَنَه "حَسَنات " ،  خَشِنَه "خَشِنات ".

     اسم هايي كه شكل جمع مؤنث سالم مي پذيرند:

     1-اسمهاي علم مؤنث.

   مانند:

     زَينَب "زَينَبات " ، فاطِمه "فاطِمات ”  ، سُكَينه "سُكَينات"، مَريم "مَريَمات”.

  اسم هايي كه داراي نشانة تأنيث باشند.

   مانند:

     جَميله "جَمِيلات”           ،    مُدَرِّسَه "مُدَرِّسات "

    صَحراء "صَحْراواَت "    ،    عَذراء "عَذْراوات "

    كُبْري " كُبْرَيات "          ،    حُبْلَي "حُبْلَيات "

    شَجَرَه  "شَجَرات "     ،     ثَمَرَه " ثَمَرات ".

     اسمهاي زير از قاعده جمع اسم هاي تاء تأنيث،
بيرون اند:

     "ﺇمْرَأة ، شَاة، أَُمَّة ،  اَمّة،  شَفَه ، مِلّه".

     جمع آنها به ترتيب چنين است:

     " نِساء ،  شَاء و شِيَاه ،  ﺇمّاء ،  أُمّم  ، شِفاه ،  مِلّل".

     نيز اين اسمها، از قاعده جمع اسمهاي مختوم به الف تأنيث، بيرون اند:

    "فَعْلاء" مؤنث  أفْعَل، "فَعْلَي" مؤنث فَعْلان .

    مانند:" أَبْيَض بَيضاء و عَطشان عَطْشَي".

     اينها شكل جمع مؤنث سالم، به خود نمي پذيرند، همان گونه كه مذكرشان (أفْعَل و فَعْلان) نيز به شكل جمع مذكر سالم، در نمي آيند.


مطالب مشابه :


نامهای ایرانی جدید(لام-ی)

مطالب جالب و دانلود - نامهای ایرانی جدید(لام-ی) - از مطالب علمی و جالب توجه دنیای پیرامون مطلع




اسم برای دختر و پسر ، زن ، مرد ، بچه ، طفل ، اسم با کلاس ، اسم کردی ، نام کردی ، فارسی ، ترکی ، خارج

، سير، تالاسمي ، هپاتيت c، سرطان، ، تقلب کردن، شوهرشناسي ، سنَّتي، مدرن اسمهای پسر يکي




فرهنگ جامع نامها و اسامي ايراني

خواه یک نام باستانی باشد یا از اسامی مدرن به حساب آید.مهم خارجی و اسمهای محلی سعی




نقاشی ساختمان و انواع رنگ ساختمانی و رنگ شناسی آنها

آن دسته از حجم سازان مدرن که با موادی چون پلاستیک کار می کنند ، از نمود حجمرنگ بهره می گیرند.




چکیده قواعد عربی 2 -- قسمت اول- تهیه و تنظیم :وحید اوراز

سه گونه از اسمهای مجله ی ادبی وحید اوراز بر آن است تا با نگرش دقیق و مدرن به ادبیات




نمایه سازی ماشینی

نرم افزار با استفاده از این دادگان ، اسمهای خاص متن را تشخیص می دهد و به عنوان کلید واژه در




اسم شما چه رنگیه؟!!! (واقعا جذاب)

نه که دوستام همگی مدرن و آشنا با دنیای مجازی بودن،قبول کردن!اسم آدرس وبلاگو مهدیه




عناصر جدول تناوبی...

کاربرد شیمی در دنیای مدرن امروز - عناصر جدول تناوبی - به سایت اساتید و دانشجویان رشته شیمی




برچسب :