خاطراتی از سلوک عرفانی حکیم الهی قمشه ای - دعاکردن به تعبیر الهی قمشه ای؟

دعاکردن به تعبیر الهی قمشه ای؟

دعاکردن به تعبیر الهی قمشه ای؟

حکیم الهی‏قمشه‏ای به عبادت و انجام نوافل تقیّد خاصی داشت. همس رش می‏گوید:

نیمه‏شب از خواب برمی‏خاستند. پس از نوافل و نماز شب در صحن خانه قدم می‏زدند. نگاه به سیارات می‏نمودند و آنها را نشان می‏دادند و می‏فرمودند: اگر این دو ستاره به هم برسند، چقدر به صبح می‏باشد. بدون تردید هوا که صاف بود، ساعت ایشان از دیدن سیارات تعیین می‏شد. از مرگ هراس نداشتند، ناملایمات را تحمل می‏کردند و می‏فرمودند: بلاهای این جهان همه از جانب حق است؛ و آنها را از جان و دل قبول می‏کردند... زاهد نبودند ولی عارف بودند. به غنی و فقیر به یک نحو نظر می‏کردند. امر به معروف ایشان با ملایمت و دلسوزی توأم بود. روحشان شجاع بود. کینه کسی را در دل نداشتند و از مردم بدگویی نمی‏کردند و می‏گفتند خوبی و صفات پسندیده افراد را بگویید.

تأکید همیشگی ایشان به فرزندانشان این بود که: «چشم ظاهر را برهم گذارید و با نور باطن خدا را مشاهده کنید.» در نماز به قدری در دریای حیرت فرو می‏رفتند که هیچ چیز را نمی‏دیدند و نمی‏شنیدند. ساعتها در خلوتخانه خود با حق مشغول تضرع و دعا بودند... با آنکه حکیم الهی‏قمشه‏ای استاد دانشگاه بود و 35 سال به تدریس حکمت و فلسفه و تفسیر قرآن و ادبیات عرب در مدرسه شهید مطهری کنونی و دانشگاه تهران مشغول بود، خیلی ساده و بدون تکلّف زندگی می‏کرد.

در دو وعده متوالی غذای پختنی نمی‏خورد. اغلب نان را در دوغی ترید می‏کرد و با اشتیاق تناول می‏نمود.(1) در مسائل شخصی می‏کوشید به اهل خانه و خصوصا همس ر زحمتی وارد نشود و خصوصا در پذیرایی از مهمانان، این مورد را بیشتر مدنظر داشت. برخی از مواد و وسایل پذیرایی را خود تهیه می‏کرد. علامه حسن‏زاده‏آملی می‏گوید: در روز اول فروردین به حضورش شرفیاب شدیم. پس از طی تعارفات برخاست و به اندرون رفت و با فنجانی بیرون آمد. احتراما برخاستم و وی عادتا بنشست، با دست مبارکش فنجان را تسلیم ما کرد و ما تعظیم وی کردیم و سپس فرمود: این شربت ی است خاص. ساخته دست من، بر آن آیات و ادعیه و اوراد دمیدم و این پیمانه را برای شما برگزیدم.(2)

تأکید همیشگی ایشان به فرزندانشان این بود که: «چشم ظاهر را برهم گذارید و با نور باطن خدا را مشاهده کنید.

همس رش خاطرنشان نموده است که حکیم الهی‏قمشه‏ای، در خانه به امور داخلی کمک می‏کردند و به هیچ عنوان درس و بحث و تحقیق مانع این همکاری نمی‏شد و در برخورد با اهل خانه بشاش و خوش‏صحبت بودند و با موعظه و نصیحت و رفتارهای پسندیده برخورد نموده و تبسم مدام بر لبانشان نقش بسته بود.(3)

در ایام، قحطی سالهای قبل از 1320 ه.ش که بیشتر مردم از نظر آذوقه در مشقت بودند، گاهی صبح هنگام مرحوم الهی به نانوایی رفته و حوالی ظهر با یک نان و در مواقعی دست خالی برمی‏گشتند. یکی از دوستان ایشان که در دستگاه دولت نفوذی داشت به وی پیشنهاد کرد؛ اگر اجازه دهند، یکی، دو خروار آرد برای ایشان به صورت خصوصی تدارک ببینند و چون آن زاهد متشرع نمی‏خواست ابراز محبت آن دوست را با صراحت رد کند فرمودند: فردا به شما خبر می‏دهم و فردا وقتی آن دوست به دیدارشان آمد گفتند: در رؤیای صادقانه‏ای سروش غیبی، ما را به توکل دعوت نمود و با این حساب انبارمان به مخزن حق وصل گردید و دیگر احتیاجی به آرد نداریم.(4)

از کمالات روحی این حکیم برخورداری از توکل و امید بستن به خداوند در امور زندگی بود و در عین حالی که این روحیه و اعتماد به خداوند در وجودش بسیار قوی بود، وظیفه خویش را به بهترین نحو انجام می‏داد و از تلاش و کوشش دست برنمی‏داشت. همس رش خاطرنشان نموده است: حکیم الهی قمشه‏ای سالی به مکه مشرف گردیدند. آن سفر شش ماه به درازا کشید. چندین‏بار برایشان نامه نوشتیم که امکان دارد دانشگاه، حقوق شما را قطع کند. جواب فرمودند: من شما را به حق سپرده‏ام نگران نباشید، روزی ما دست آنها نیست:

گر نهاری نیست، یا شامی چه غم  شادی لیل و نهار ما خوش است

و در قصیده آفاقیه س روده بود:

دل با توکل و صبر و تسلیم دار و مدار                اندیشه کم و بیش، اندوه فقر و غنا

از عمر یک دو سه روز میکوش و دل بفروز                  خندان چو شمع بسوز در بزم اهل وفا

آیت‏اللّه‏ علامه حسن‏زاده‏آملی به خاطره‏ای اشاره کرده و گفته است:

یک وقتی بنده به حضور شریف جناب استاد علامه‏میرزامهدی الهی‏قمشه‏ای رضوان‏اللّه‏علیه در باره شعر و نظر شریفشان راجع به شعراء سخن به میان آوردم. تعبیر ایشان این بود که تمام این دیوانها فدای دیوان چند تن که همه فدای اینها (ملای رومی، نظامی، سعدی، حافظ و سنایی) و بعد فرمودند: همه گفته‏ها فدای این دو بیت باباطاهر عریان:

خوشا آنان که اللّه‏ یارشان بی                 به حمد قل و هواللّه‏ کارشان بی

خوشا آنان که دائم در نمازند                  بهشت جاودان بازارشان بی

خودشان از این دوبیتی خاطرات خوشی داشتند و فرمودند آن سالی که به مکه مشرف شدم مسافرت به طول انجامید تا آنکه شبی در مکه خواب دیدم که این دوبیت باباطاهر را برایم این گونه می‏خوانند:

خوشا آنان که اللّه‏ یارشان بی                 توکلت علی‏اللّه‏ کارشان بی

بعد بیدار شدم. چون معظم‏له به سبب عاطفه پدر ی مضطرب عائله و اولادشان بودند به ایشان این طور تلقین کردند که «توکلت علی‏اللّه‏ کارشان بی»(5)

از مظاهر عطوفت و لطافت روحی مرحوم الهی‏قمشه‏ای توجه به فقیران و افراد مستمند بود. یک روز از مسجد به خانه آمدند بدون لباس و در حالی که عبا را به دور خود پیچیده بودند. همس رش می‏گوید وقتی این وضع را مشاهده کردم گفتم حاج‏آقا لباستان چه شد؟ فرمودند: در شبستان مسجد، فقیری برهنه را دیدم لباسم را به او دادم. خانم طیبه الهی (تربتی) افزوده است تا آنجا که به یاد دارم در ایام زندگی مشترکی که داشتیم، سه بار شبیه این ماجرا تکرار شد. ایشان در جایی دیگر گفته است؛ بارها فقیری به در خانه می‏آمد و تقاضای چیزی را می‏کرد. مرحوم الهی، اثاثیه‏ای مانند ظرف مسی به او داده و می‏گفتند: ببر بفروش و خرج زندگی خود کن.(6)

در مسائل شخصی می‏کوشید به اهل خانه و خصوصا همس ر زحمتی وارد نشود و خصوصا در پذیرایی از مهمانان، این مورد را بیشتر مدنظر داشت. برخی از مواد و وسایل پذیرایی را خود تهیه می‏کرد.

حکیم الهی‏قمشه‏ای به دلیل حالات معنوی و صفای روحانی که از طریق عبادت و تهجّد و پارسایی به دست آورده بود، از کرامت هم بی‏بهره نبود. همس رش اظهار داشته است: در یکی از تابستانها تب شدیدی بر ایشان عارض گشته و او را در بستر بیماری افکنده بود. فرمودند: من مستحق ده دانه لیمو شیرین هستم. خدمتگزاری که در خانه بود گفت: آقا یا همس رتان یا بنده یکی باید برای تهیه این خواسته به شهر برود (خانه حکیم الهی‏قمشه‏ای آن زمان در یکی از کوچه باغهای شمیران بود) و نسبت به تهیه این میوه و اجابت خواسته شما، اقدام کند وگرنه لیمو یی در کار نیست! حکیم الهی‏قمشه‏ای گفتند: به این زحمت هیچ نیازی نیست! خدمتگزار گفت: آقا یادتان باشد که از آسمان هم لیمو ی شیرین نازل نمی‏شود! همس رش می‏افزاید، لحظاتی بعد ملاحظه کردم پیرمردی با دستمال سفیدی که ده دانه لیمو شیرین در آن بود به عیادت آقا آمد و دستمال و لیمو ها را گذاشت و رفت.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- حکمت عملى یا اخلاق مرتضوى، علامه حسن‏زاده، ص37.

2- در آسمان معرفت.

3- خوشه‏ها، ص127، 128.

4- میراث ماندگار، ص69.

5- خوشه‏ها، ص127.

6- همان مأخذ، ص132، 133.

 


,