طلاق، عرش الهی را می لرزاند! - دعا برای طلاق از همسر

طلاق ، عرش الهی را می لرزاند!           
 
گفتارمان را با سخنی از پیامبر رحم ت، خاتم انبیاءْ آغاز می کنیم که فرمود:.
هیچ چیز در پیشگاه خدا محبوب تر از خانه ای که به ازدواج، آباد شده باشد نیست و هیچ چیز، در پیشگاه خدا منفورتر از خانه ای که در اسلام، به جدایی ( طلاق ) ویران شود، نیست. (۱)...

دعا برای طلاق از همسر , دعا برای جلوگیری از طلاق , دعایی برای آشتی و جلوگیری از طلاق

دعا برای طلاق از همسر

و با سخنی از الگوی صداقت، صادق آل محمدْ بیاراییم که فرمود:.
خداوند خانه ای را که در آن مراسم عروس ی باشد، دوست می دارد و خانه ای را که در آن طلاق باشد، دشمن می دارد و هیچ چیزی در پیشگاه خداوند، منفورتر از طلاق نیست. (۲).
و نیز فرمود:.
هیچ حلالی در نزد خدا منفورتر از طلاق نیست و خداوند کسی را که زیاد طلاق می دهد و زیاد زن ها را می چشد، دشمن می دارد. (۳).
ممکن است با توجه به روایات بالا و یا روایتی که ضمن توصیه به ازدواج و نهی از طلاق ، می فرماید: ( طلاق عرش خدا را می لرزاند.) (۴) این سؤال برای خوانند گرامی مطرح شود که: چرا اسلام، قانون طلاق را تشریع کرده و حداقل، دست مردان را در گسستن پیوند زناشویی بازگذاشته است! آیا بهتر نبود اسلام نیز همانند مسیحیت، طلاق را منع می کرد و همچون سدی پولادین، در برابر آن می ایستاد و جلو بیوه شدن زنان شوهردار و بی سرپرست شدن کودکان را از رهگذر طلاق می گرفت!.
حقیقت این است که: به همان میزان که اسلام به انعقاد پیمان زناشویی اهمیت می دهد، از شکسته شدن آن نیز بیزار و متنفر است و به همین جهت، فقط اختیار طلاق را به دست مردان داده است و چنین نیست که از این راه، ظلمی به زنان شده باشد، زیرا آنها نیز می توانند به طور منطقی و قانونی در صورت لزوم، از طریق محاکم شرعی، خود را مطلقه سازند؛ البته این دلیل نمی شود که مردها در استفاده ازحق طلاق ، عقل و منطق را زیر پا بگذارند.
اگر خواننده گرامی به خاطر داشته باشد، ما درباره حکمت و علت قوانین و احکام بحث کرده و کلید گشایش بسیاری از مشکلات را ارایه داده ایم و در این جا نیز اضافه می کنیم که با همه اهمیت و احترامی که زناشویی و تداوم آن در نظر شارع اسلام دارد، گاهی عدم تفاهم و توافق زن و شوهر، چنان به اوج می رسد و چنان شدت می یابد که نه داوران خانوادگی و نه خود زوجین از عهده رفع آن بر نمی آیند و این جاست که قانونگذار حکیم، باید راه جدایی را باز بگذارد و دو انسانی که نمی توانند به یگانگی برسند، مجبور نکند که عمری را در زیر یک سقف با یکدیگر بگذرانند.
در قلمرو مسیحیت کاتولیک، به خاطر ممنوعیت طلاق ، زنان و مردان بسیاری هستند که از نظر دفاتر رسمی و شناسنامه، همسر یکدیگرند، ولی عملاً از یکدیگر جدا شده و هر کدام، برای خود همسری برگزیده اند.
چنین وضعی نشان نقص و نارسایی قانون است و راه گریز از قانون را به روی مردم باز می گذارد؛ چنان که در کشور خودمان به واسطه این که در قوانین دوره طاغوت، حداقل سن دختران برای ازدواج، پانزده سال و حداقل سن پسران، هیجده سال، منظور شده، مردم بسیاری ناچار شده اند به طور غیر رسمی ازدواج کنند و حتی صاحب چند فرزند بی شناسنامه بشوند!.
اگر قانونگذار حکیم اسلام، طلاق را به طور کلی منع می کرد، مشکل عظیمی برای پیروان خود به وجود می آورد و حتماً قانون شکنی ها نیز رواج پیدا می کرد.
با توجه به این که گاهی سازش و تفاهم ، برای زوجین غیرممکن می شود، اسلام راه طلاق و جدایی را بازگذاشته است، اما این، علت حکم نیست، بلکه حکمت است.
اگر علت بود، درموارد دیگر، طلاق غیر مجاز بود، ولی نظر به این که حکمت است، طلاق در همه جا مجاز و حلال است. منتها باید طلاق را به دو قسم تقسیم کرد:.
۱) طلاق منفور.
طلاق وقتی منفور است که انسان دارای همسری باشد که اگر صد درصد، مطلوب و ایدآل نیست، ولی هفتاد، هشتاد درصد و حتی بالای پنجاه درصد، مطلوب و ایدآل است و خلاصه، آن چنان است که می شود عمری را با اوگذرانید و از مزایای زندگی مشترک برخوردار شد. همه مطالبی که در بیانات پیشوایان معصوم، درباره مذمت طلاق ملاحظه کردیم، در همین زمینه است.
باز روایت زیر را اضافه می کنیم که:.
وقتی پیامبر خدا شنید که یکی از اصحاب - یعنی ابو ایوب انصاری - می خواهد همسر خود را طلاق دهد، فرمود: طلاق ام ایوب، گناه است. (۵).
تعبیر فوق، می تواند الهام بخش یک نکته تازه ای باشد و آن این که: گاهی ممکن است طلاق ، حلال هم نباشد؛ زیرا چیزی که حلال است، نمی تواند گناه باشد.
در حقیقت، باید توجه داشته باشیم که اگر چیزی حلال باشد - اعم از این که حلال منفور باشد یا حلال محبوب و مطلوب - گناهی ندارد و اگر گفته شد که: چیزی گناه دارد، دلیل این است که حلال نیست.
آخر چگونه می شود پذیرفت که مردی بدون هیچ دلیل موجهی و صرفاً به خاطر هوا و هوس، زن و فرزند خود را دربه در کند و دنبال هوای نفسانی خود برود و در عین حال لکه گناهی دامن عصمتش! را نیالاید!.
آیا باور کردنی است که گفته شود: عملی از شدت قبح و وقاحت چنان است که موجب لرزیدن عرش خدا می شود و در عین حال، حلال و مباح است و در پیشگاه عدل خدا کیفر و مؤاخذه ای ندارد!.
به هر حال، طلاق منفور، منحصر در آنچه گذشت نیست، تکرار طلاق نیز در نظر اسلام، منفور است؛ یعنی ممکن است طلاق هایی که شخص می دهد، به خودی خود موجه و منطقی باشد، اما همین که شخص نمی تواند همسری را مطابق ذوق و سلیقه خود انتخاب کند و مرتب به ازدواج و طلاق روی می آورد، مورد بغض و نفرت شارع است.
▪ امام باقر(ع) فرمود:.
إنَّ اللّهَ یُبْغِضُ کُلَّ مِطْلاقٍ وَذَوّاقٍ؛ (۶).
خداوند، کسی را که کارش طلاق و چشیدن زن هاست، دشمن می دارد.
و نیز در روایت است که:.
تَزَوَّجُوْا وَلا تُطَلِّقُوا فَإنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الذوّاقِینَ وَالذَوّاقاتِ؛ (۷).
ازدواج کنید و طلاق ندهید که خداوند مردانی را که زن می چشند و زنانی را که مرد می چشند، دوست نمی دارد.
با این توصیف، ممکن است با توجه به روایت زیر بگوییم: تکرار طلاق در صورتی منفور است که دلیل موجهی برای طلاق نباشد و بنابراین، دو روایت فوق، اگر چه ا طلاق دارند، ولی این ا طلاق ، به وسیله روایت زیر تقیید می شود:.
پیامبر خدا به مردی گذشت و از او پرسید: زنت را چه کردی گفت: طلاق ش دادم. پرسید: بدون هیچ عیبی گفت: بدون هیچ عیبی! پس از مدتی آن مرد، با زن دیگری ازدواج کرد. روزی پیامبر خدا بر او گذشت و به او گفت: چه کردی گفت: ازدواج کردم، چندی بعد، پیامبر خدا به او برخورد و پرسید: زنت را چه کردی گفت: طلاق ش دادم! پرسید: بدون هیچ عیبی! پاسخ داد بدون هیچ عیبی! فرمود:.
إنَّ اللّهَ یُبْغِضُ أوْ یَلْعَنُ کُلَّ ذَوّاقٍ مِنَ الرِجالِ وَکُلَّ ذوّاقهٍٔ مِنَ النِساءِ؛ (۸).
خداوند دشمن می دارد یا لعنت می کند مردی را که زنان را بسیار می چشد و زنی را که مردان را بسیار می چشد!.
اگر چه بیان پیامبر خدا در مورد مبغوض یا ملعون بودن زنانِ مرد چشنده و مردان زن چشنده، مطلق است، لیکن هر بار که آن مرد از طلاق همسرش خبر می داد، پیامبر خدا بی درنگ می پرسید: آیا زن، عیبی داشته یا نه از این جا می توان فهمید که اگر مردی زن خود را به واسطه عیب و نقص اخلاقی طلاق بدهد و چند بار هم تکرارشود، مبغوض و ملعون نخواهد بود.
۲) طلاق غیر منفور.
طلاق ، هنگامی غیر منفور است که زندگی خانوادگی و ادامه آن غیر ممکن باشد. بارها گفته ایم که: زندگی خانوادگی، نیاز به وحدت و مودت و رحم ت دارد و این هم چیزی نیست که یک طرفه و یک جانبه باشد، بلکه باید جذب و کشش از هر دو طرف باشد. به گفته بابا طاهر عریان:.
چه خوش بی مهربانی از دو سر بی! زیکسر مهربانی درد سر بی!. حال اگر در هیچ کدام جاذبه نیست، یا در یکی جاذبه و در دیگری دافعه است، راه درمانی جز طلاق وجود ندارد.
▪ خطاب بن مسلمه می گوید:.
خدمت امام کاظم(ع) رفتم و می خواستم از بدخلقی زنم شکایت کنم. حضرت فرمود: پدر م زنی برایم گرفته بود که بدخلق بود و من پیش او شکوه بردم. فرمود:.
ما یَمْنَعُکَ مِنْ فِراقِها قَدْ جَعَلَ اللّهُ ذلِکَ إلَیْکَ؛.
چه چیز مانع تو می شود که از او جدا شوی این کار را خداوند به دست تو گذاشته است.
پیش خودم گفتم: گره از مشکل من گشودی. (۹).
نکته جالب این است که اسلام، هم پیروان خود را به دعا کردن تشویق کرده و هم وعده استجابت داده است، مع الوصف، روایت زیر، خواندنی و جالب است:.
خَمسَهٔ لایُستَجابُ لَهُم: رَجُل جُعِلَ بِیَدِهِ طَلاقُ امرأتِهِ فَهِیَ تُؤذِیهِ وَعِنْدَهُ ما یُعطِیها وَلَم یُخلِّ سَبِیلَها...؛ (۱۰).
دعای پنج کس مستجاب نمی شود: مردی که طلاق زن به دست اوست و آن زن او را اذیت می کند و او می تواند مهرش را بدهد و رهایش کند....
می بینیم که برخورد پیشوایان اسلام با مسأله طلاق به این صورت است که: گاهی آن را منفور و مبغوض تلقی کرده اند و گاهی با لحنی که نسبتاً تشویق آمیز است تفهیم می کنند که: چه مانعی دارد که از حق خدایی خود برای نجات از غرقابی به اسم خانواده و درحقیقت، گردابی مهلک، استفاده نمی کنید! از این گونه برخورد با مسأله بر می آید که حکمت تشریع طلاق ، خلاص شدن از گردابِ و غرقاب است و بنابراین، اگر چه حلیّت آن مطلق است، ولی نباید سوء استفاده کرد.
اسلام، نه تنها طالب این است که زندگی خانوادگی، شکلی معروف و جامعه پسند داشته باشد و زن و شوهر از لحاظ اخلاقی و نحوه معاشرت با یکدیگر، در حد مطلوب و ایدآل باشند، بلکه جدا شدن آنها نیز باید به شکل معروف و جامعه پسند و خدا پسندانه باشد.
اگر زندگی خانوادگی معروف و پسندیده است، طلاق و جدایی، منکر و ناپسند است و اگر زندگی خانوادگی منکر و ناپسند است، باید طلاق ، معروف و پسندیده باشد و جادارد که زن و مرد مسلمان، در بریدن از یکدیگر نیز معیارهای اسلامی را رعایت کنند و به راه های غلط و غیر متعارف - از نظر انسانیت - گام ننهند.
به همین جهت است که: اگر سیری در آیات مربوط به طلاق ، در قرآن مجید کنیم، می بینیم همه جا بحث درباره این است که آشتی کردن ها و بریدن ها همه و همه باید به معروف و احسان باشد.
یک جا قرآن می فرماید:.
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإمْساک بِمَعْرُوفٍ أوْ تَسْریح بِإحْسانٍ؛ (۱۱).
( طلاق ی که قابل بازگشت و رجوع است) دوبار است (و برای بار سوم قابل رجوع و آشتی نیست، بنابراین) یا باید زن را به گونه ای که معروف و متعارف است، نگاه داری کرد، یا او را به احسان ونیکوکاری رها نمود، (تا عده اش تمام شود و پی کار خود رود).
علت این که: نگاهداری و امساک زن را مقید به این می کند که: معروف باشد، به خاطر این است که ممکن است کسی بعد از طلاق بر گردد و با همسر خود آشتی کند و منظورش از آشتی کردن، ایجاد زحمت و درد سر برای او باشد. اسلام، چنین روشی را نمی پسندد، بلکه آشتی کردن، صرفاً باید به خاطر برقرارکردن تفاهم و گذشت و مودت و رحم ت باشد.
همچنین، علت این که (تسریح) و رها کردن زن را مقید به احسان - که از معروف هم جالب تر و مهم تر است - می کند، این است که: ممکن است بعد از پایان عده، او را گرفتار محدودیت هایی بکند و احیاناً او را از ازدواج، مانع شود، قرآن می خواهد بگوید: چنین روشی پسندیده نیست، بلکه باید به حکم اخلاق اسلامی، چنین زنی مورد احسان شوهر سابق خود باشد. مخصوصاً که ما گفته ایم: ممکن است آنها دارای فرزند باشند و بنابراین، چاره ای جز همفکری و تفاهم ندارند، بلکه باید کاری کنند که بتوانند پس از طلاق ، وظایف پدر ی و مادری را به نحو احسن، ایفا کنند. قطعاً شوهر است که باید احسان کند، تا این برنامه درست اجرا شود.
و نیز قرآن برای تحکیم و تأکید مطلب فوق می فرماید:.
وَإذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أجَلَهُنَّ فَأمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...؛ (۱۲).
هنگامی که همسر خود را طلاق دادید و در آستان پایان گرفتن عده قرار گرفتند، یا رجوع کنید و آنها را به گونه متعارف و معروف نگاه داری نمایید، یا رجوع نکنید و آنها را به طور متعارف، رها و آزاد سازید.
مردی که در زندگی خانوادگی رفتار غلط و غیراخلاقی دارد و زن را پژمرده و افسرده و مظلوم قرار می دهد و در جداشدن از زن، به حرکات و گرایش های غیر اخلاقی و غیر اسلامی روی می آورد، مرد ایدآل و مسلمان متعهد و مکتبی نیست.
مرد وظیفه دارد که خواه در زندگی زناشویی و خواه در طلاق و جدایی، شخصیت انسانی زن را محترم بداند و از برخوردهای نامطلوب و منکر و خلاف احسان بپرهیزد و تقوای خود را زیر پا نگذارد.
مرد باید بداند که قرآن، به همان اندازه که برای زن وظیفه مقرر داشته است، برای او حق قایل شده و خلاف عدالت است که اگر انسان از زن انتظار وظایفی بیش از حقوق او، از او داشته باشد، حتی طلاق هم این قانون را نمی تواند بشکند. به همین لحاظ است که باز در ضمن آیات طلاق می فرماید:.
وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالمَعْرُوفِ؛ (۱۳).
در برابر هر وظیفه ای که به نحو متعارف فطرت انسانی بر عهده زنان است، برای آنها حقی است.

● بیوگی مشکلی بزرگ.

اصل و قاعده بر این است که: یک پیوند زناشویی تا پایان عمر ادامه پیدا کند و زن و شوهر، از آغاز جوانی تا روزگار پیری، در کنار یکدیگر، زندگی کنند و در غم و شادی هم شریک باشند و با مشاهده فرزندان و نوه ها و عروس ها و داماد های سالم و صالح، خود را درزندگی خانوادگی کامیاب و کامروا بنگرند.
اما چه می شود کرد!.
دنیا، فراز و نشیب و تلخ و شیرین و بلا و نعمت دارد. به فرمایش مولای متقیان علیژ:.
دار بِالبَلاءِ مَحْفُوْفَهٔ وَبِالغَدْرِ مَعْرُوفَهٔ؛.
خانه ای است که به بلا و گرفتاری پیچیده شده و به غدر وناسازگاری معروف است.
هیچ جامعه ای نمی تواند از وجود مشکلی به نام بیوگی، در امان و آسوده باشد، زیرا هر قدر که افراد آن جامعه، در حد اعلای رشد و تکامل باشند و از طلاق و اسباب دیگر جدایی بپرهیزند و حتی به واسطه راستگویی و صدق و اخلاص افراد، اشتباه کاری و تدلیس، پیش نیاید که منجر به فسخ نکاح شود، باز از راه مرگ و میر و حوادث طبیعی و شهادت های افتخارآمیزی که در میدان های نبرد حق و باطل، نصیب افراد می شود، جمعی گرفتار بیوگی و کودکانی گرفتار یتیمی می شوند.
رشد اخلاقی و اجتماعی افراد، سبب می شود که محاکم خانوادگی خلوت شود و کار و فعالیت دفاتر طلاق به حد اقل برسد و زن و شوهرها با گذشت و صمیمیت، یکدیگر را در دایره تجاذب خانوادگی حفظ کنند.
اما با حوادث طبیعت چه می شود کرد! با کژاندیشی های بدخواهان و منحرفان و طماعان و حریصان جاه و مقام و آنها که از راه ظلم و ستم و تجاوز به حدود و حقوق دیگران، می خواهند برای خود بارگاه و کاخ بسازند، چه باید کرد! با آنهایی که خوشبختی خود را در بدبختی دیگران می دانند و از راه غارت سرمایه های مستضعفان، می خواهند صاحب زور و زر باشند و عربده مستانه قدرت سر دهند، چگونه باید برخورد کرد!.
مسأله مهم بیوگی از دو بعد، قابل بررسی و مطالعه است:.
یکی از نظر پیشگیری و دیگری از لحاظ درمان.
حتماً باید بیوگی را به عنوان یک بیماری بر پیکر جامعه تلقی کرد. همان طوری که برای بیماری بدن فرد، دو برنامه پیشگیری و درمان لازم است، برای بیماری پیکر جامعه نیز هر دو برنامه مزبور لازم است.
بدون این دو برنامه، جامعه سالم نخواهیم داشت. همچنان که تنها اکتفاکردن به یکی از آن دو نیز کافی نیست و ما را به مرحله ایدآل نمی رساند.

● پیشگیری بیوگی.

برای پیشگیری از ظهور بیماری بیوگی لازم است اقدامات مهمی صورت گیرد، باید به زن ها و مردها در ازدواج و آداب معاشرت و اخلاق خانوادگی، آگاهی های لازم داده شود.
هر کسی باید بداند که زن گرفتن یا شوهر کردن مانند خریدن یک پیراهن نیست که هر لحظه که اراده کند با پیراهن دیگری عوض کند، یا آن را کنار گذاشته، پیراهن دیگری بدوزد یا بخرد و بپوشد.
بنابراین، قبل از انعقاد پیمان زناشویی حتماً باید درباره شریک زندگی خود و ویژگی های او فکر کرد و با افراد عاقل و ناصح به مشورت پرداخت و در حین انتخاب، باید علاوه بر ظواهر جسمانی به سوابق اخلاقی و ایمانی و خانوادگی و دوستان و رفقای طرف توجه کرد و حتی از خداوند متعال کمک خواست که آنچه اسباب خیر و سعادت است فراهم گرداند.
▪ فقهای ما می گویند:.
هنگامی که انسان می خواهد ازدواج کند، چند چیز مستحب است:.
۱) خواستگاری .
۲) خواندن دو رکعت نماز پیش از تصمیم زناشویی و پیش از خواستگاری و خواندن دعایی که از پیشوایان دینی رسیده و آن، این است:.
أللّهُمَّ إنِّی اُریدُ أن أتَزوَّجَ فَقَدّرْ لی مِنَ النِساءِ أعَفّهُنَّ فَرْجاً، وَأحْفَظَهُنَّ لی فی نَفْسِها وَمالی، وَاَوْسَعَهُنَّ رِزْقاً، وأعْظَمَهُنَّ بَرَکَهًٔ، وَقَدِّرْ لی وَلَداً طَیِّباً تَجْعَلُهُ خَلَفاً صالِحاً فی حَیاتِی وَبَعْدَ مَوْتِی؛.
خدایا! من می خواهم ازدواج کنم، پاکدامن ترین زنان و آن که درحفظ خودش و مال و ثروت من کوشاتر و روزی اش بیشتر و با برکت تر باشد، برای من مقدر گردان و فرزندی پاک که در زندگی و بعد از مرگ من، او را خلفی صالح گردانی نصیبم فرما.
۳) ولیمه بعد از عقد یا هنگام عروس ی.
۴) خطبه مخصوص عقد که مشتمل بر حمد خدا و شهادتین و درود بر پیامبر و ائمه و وصیت به تقوا و دعا برای زوجین است و بعید نیست که پیش از خواستگاری هم مستحب باشد.
۵) شاهد خواستن در عقد دایم و اعلان. (۱۴).
۶) واقع ساختن عقد در شب.
و نیز در مورد اوصاف زن می گوید:.
مستحب است اختیار کردن زنی که بکر و زاینده و مهربان و پاکدامن و صاحب اصل و نسب گرامی باشد؛ یعنی از زنا و حیض و شبهه و از آنهایی که پدر ان و مادرانشان (از لحاظ نقیصه اخلاقی) زبانزد مردمند، یا سابقه بردگی یا کفر، یا فسقی معروف دارند نباشد و علاوه بر مزایای ظاهری، یار و یاور شوی خود بر امور دنیا و آخرت باشد، در میان بستگان خود عزیز و در برابر شوی خود رام باشد، دربرابر شوی خود جلوه گری کند و در برابر دیگران خود نگهداری و احصان پیشه کند، سخن شوهر خود را بشنود و دستورش را اطاعت کند و خود را در خلوت در اختیار او بگذارد و در بذل و بخشش، همچون مردان نباشد.
و مکروه است اختیار زنی که نازا و کینه توز است، دربرابر بیگانگان جلوه گری می کند و در برابر شوهر، خود نگهداری و احصان پیشه می کند، سخن او را نمی شنود و دستورش را اطاعت نمی کند و درخلوت، تسلیم او نمی شود و عذر او را نمی پذیرد و گناه او را نمی بخشاید و خلاصه، نجابت ندارد.
و همچنین مکروه است اکتفا کردن برجمال و ثروت و ازدواج با زنازاده و زناکار و دیوانه و احمق و زن پیر.
همچنین مکروه است ازدواج با مردان بدخلق و فاسق و شراب خوار. (۱۵).
اگر مجموعه این دستورات اسلامی، در مورد ازدواج، رعایت شود، بی شک خانواده، گرفتار آفت طلاق و مصایب تلخ نمی شود و زمینه برای یک زندگی مشترک و سراسر تفاهم کاملاً فراهم می شود.
از تأثیرات بی چون و چرای دعاها و نیایش ها و توسلات و نمازها نباید غفلت کرد. از زمینه های خانوادگی و نجابت و شرافت قبیله ای افراد باید فراوان بهره گرفت. شعور و آگاهی و تجارب و دانش و ایمان و تعهد و تقوای افراد را نباید دست کم گرفت.
مجموع این عوامل، انسان ها را یاری می دهد که در ازدواج کامیاب شوند وگرفتار عواقب شوم جدایی طلاق نشوند.
انسان هایی که علاوه بر ایمان و تقوا، نسبت به مسائل بهداشتی آگاهی لازم کسب کرده اند و دستوراتی که اسلام در مورد نظافت داده همواره در نظر بگیرند، گرفتار بیماری های مزمن و مرگ زودرس نمی شوند، اینها قدر سلامت خود را می دانند و از حرکات و رفتارها و بی بندوباری هایی که به حیات آنها لطمه می زند، خودداری می کنند و به دست خود بنای محبوب و مطلوب خانواده را متلاشی نمی نمایند و رفیق زندگی خود را تنها نمی گذارند.
کاباره ها و میخانه ها و مراکز فساد و قمار، در سست کردن و گسستن روابط خانوادگی نقش بسیار مؤثری دارند.
برای پیشگیری از بیوگی، باید به طور حتم، این گونه مراکز برچیده شود. تامردان و زنان هوسباز را به سوی خود جذب نکنند و به وسیله دام های شیطانی خود، دل های آنها را شکار ننمایند و کانون خانواده را تبدیل به محیطی بی روح و خالی از کشش و جذابیت نسازند.
اخلاق جنسی جامعه باید تهذیب و تزکیه شود. با گرایش های غلط جنسی، باید آن گونه برخورد شود که اسلام برخورد می کند.
کیفر لواط، در صورت ثبوت در محکمه شرعی، قتل است و کیفر مساحقه، در صورت ثبوت شرعی - بنابر اقوی - صد ضربه شلاق است و کیفر قیادت و دلالگی، ۷۵ ضربه شلاق است و برای آمیزش با حیوان و میت و استمناء، کیفری است که در اصطلاح فقهی، تعزیر نامیده می شود و اندازه آن کمتر از حد و بسته به نظر قاضی شرعی است.
کیفر زنا هم در صورت تجرد، صدضربه شلاق و در صورت تأهل، سنگسار کردن است. البته تفصیل این مسائل و شرایطی که در تحقق موضوعات فوق، مؤثر است در کتب فقهی است و ما در این جا درصدد بیان آنها نیستیم.
قرآن مجید برای حفظ بشریت، از سقوط در ورطه همجنس گرایی سرنوشت قوم لوط را به تفصیل بیان می کند. حضرت لوط، قبل از هلاکت قوم به آنها هشدار داد و گفت:.
أئِنَّکُمْ لَتَأتُونَ الرِّجالَ وتَقْطَعُونَ السَّبیلَ وَتَأتُونَ فی نادیکُمُ المُنْکَرَ (۱۶).
آیا شما گرایش به مردان دارید و راهزنی می کنید و در محافل خود کارهای ناپسند می کنید!.
صرف نظر از این که گرایش به هم جنس و تشکیل محافل منکرات، خود به خود وقاحت و شناعت دارد، درجلوگیری از ازدواج و سست کردن روابط زناشویی زوجین و بالا بردن آمار طلاق نیز مؤثر است.
کسانی که معتاد به استمنا بوده اند، در ازدواج ناکام مانده و نتوانسته اند با همسران خود روابط طبیعی داشته باشند و سرانجام شکست خورده اند.
کسانی که هم جنس گرا بوده اند، خصیصه طبیعی خود را از دست داده و حالتی پیدا کرده اند که از جنس مخالف و از همسران قانونی و شرعی خود گریزانند! این حقایق را نباید دست کم گرفت، فلاسفه می گویند: (برای موجود شدن یک پدیده، باید مقتضی موجود و مانع مفقود باشد.)همجنس گراها و معتادین به استمنا (جلق)، مقتضی ندارند و شراب و قمار و روابط نامشروع زنا و دلاله ها و به طور کلی محافل عیش و نوش و طرب و شب نشینی، موانع استواری خانواده ها هستند.
و چه زیباست چهره انقلاب اسلامی که توانسته است موانع را براندازد و مقتضیات را درحد بسیار چشمگیری تقویت کند!.
به راستی، اگر برای اطفای شهوت، در جامعه (بازار آزاد!) وجود داشته باشد و هرکسی بتواند آزادانه با جنس موافق و جنس مخالف رابطه برقرار کند و (رفیق و رفیقه بازی!) و به تعبیر فرنگی م آب ها: (گرل فرند و بوی فرند!) و آن گنده دامنی ها و رفت و آمد به خانه های کذایی و برنامه های تلفنی، شغل عادی شیاطین انسی باشد، بنای خانواده از (پای بست ویران است) و بیچاره آن خواجه ای که به فکر (نقش ایوان) باشد!!!.
ما از این انقلاب، مخصوصاً از لحاظ معنوی، در رابطه با این مسائل، بهره ها برده ایم و نباید شکر این نعمت را فراموش کنیم.
مجلات زنانه قبل از پیروزی انقلاب، شمشیر تیزی برای پاره کردن رشته های الفت خانوادگی بودند ومجلات زنانه امروز، راه خدیجه و فاطمه و زینب - سلام خدا بر آنان باد - را پیش پای زنان و دختران ما می گذارند.
زن روزِ قبل از انقلاب در پاسخ زن شوهرداری که نوشته بود: با داشتن شوهر و فرزند، عاشق مرد بیگانه ای شده؛ اگر دنبال معشوق برود شوهر و فرزند را از دست می دهد و اگر دنبال شوهر و فرزند برود، معشوق را از دست می دهد. پس تکلیف او چیست! گفته بود: غصه ندارد. هر دو را حفظ کن. هم به معشوق برس و هم به شوهر و خانواده!.
اما زن روز بعد از انقلاب، می کوشد که راه عفت و حیا و حجاب و اخلاق اسلامی یک مادر و یک همسر را ارائه دهد.
رادیو و تلویزیون نیز با برنامه های خود مصیبت دیگری بودند. نوارها و صفحات و گروه های ارکستر، خود بیداد می کردند!.
برنامه های کنار دریا و ت آترها و سینماها هر کدام در گسترش فساد و فحشا و سست کردن پیوند های مقدس زناشویی نقشی بس حساس برعهده داشتند و اینک به برکت انقلاب، جامعه ما از شر همه آنها رسته است.
به راستی که محیط زندگی ما لجنزار بود. آتش فساد همچون آتش نمرود، جامعه ما را در کام خود فرو برده بود؛ تنها اهل ایمان و توحید بودند که همچون ابراهیم خلیل، از سوختن در آن آتشِ شعله ور مصونیت داشتند!.
و اینک به اراده خدای هستی بخش، انقلاب ما آن آتش را سرد و سلامت کرده و برای پسران و دختران جوان، راهی جز ازدواج نگذاشته و برای زنان و شوهران، در راه فرو نشاندن غریزه جنسی راهی جز پناه آوردن به یکدیگر باقی نگذاشته و همه راه های شیطانی را بسته است و خدا نگذرد از آن هایی که قدر این نعمت ندانند و طالب وضع دیگری باشند!.
شما از این بی حجابی ها و عروس ک های طناز خیابانی و آثار سوء آن همه برهنگی ها و لودگی ها غافل نمانید. این یک مسابقه شوم بود. شرکت کنندگان در این مسابقه ها همواره در حال پاره کردن پیوندهای خانوادگی خود و دیگران بودند.
کدام مرد جرأت داشت حاکمیت خود را بر زوجه عروس ک ماب خود که از زندگی، مدپرستی و آرایش های برون مرزی خانوادگی و به تعبیر قرآن: (تبرج) را فهمیده بود، اعمال کند و از او بخواهد که: کمی هم به حیثیت خانوادگی توجه کند و این همه چشم های هرزه را به سوی خود نکشاند!.
درمحفلی مردی تحت تأثیر غیرت مردانه اش به همسر نیم عریان خود، خیلی محتاطانه - یا مؤدّبانه - اعتراض کرده بود و او بلافاصله، خشم گرفته و شیشه روی میز را برداشته و برسرش کوبیده بود!.
چنین وضعی نه برای پیوند خانوادگی مقتضی می گذاشت و نه رفع مانع می کرد و امروز، روزی است که پیوندهای خانوادگی از این گونه آفات و بلیات، مصونیت یافته است.
تحقق و تداوم پیوند خانوادگی نه تنها با اخلاق جنسی جامعه ارتباط مستقیم دارد، بلکه با اخلاق عمومی مردم نیز در ارتباط است.
خلاصه، آن قدرتی که تضمین کننده استحکام خانواده و بیمه کننده آن از آفات و خطرات ومهالک است،اخلاق در همه ابعاد آن است.
تنها اخلاق جنسی نیست که وسیله تحقق و تداوم خانواده است. اخلاق اقتصادی و اخلاق سیاسی و اخلاق در معاشرت ها و برخوردها و داد وستدها و روابط اجتماعی و روابط گروهی و حزبی و بین المللی و همسایگی و فامیلی و انسانی و قومی و نژادی و دینی و کارگر و کارفرما همه و همه، در تحقق و حفظ و تداوم این نهاد مقدس و حیاتی مؤثر است.
آن هم نه اخلاق سودجویانه و نه اخلاق ماتریالیستی و نه اخلاق مبتنی بر فردپرستی و نفع پرستی، بلکه اخلاق ناب الهی و اسلامی که همانا اخلاق پیامبران و امامان است.
چه بسیار بوده اند که بر سر یک اختلاف جزئیِ مالی، سیاسی، گروهی و یا حزبی خون ها ریخته و خانواده هایی را بی سرپرست و زنانی را بیوه و کودکانی را یتیم کرده اند!.
آن افراد هرزه ای که از راه چاقوکشی و راهزنی و محاربه و افساد و تقلب در مواد غذایی و قاچاق مواد مخدر و باده فروشی و رواج مشروبات و پخش سلاح های بی مجوز در دست افراد بی صلاحیت، نان می خورند، به طور غیر مستقیم، بزرگترین لطمه بر پیکر خانواده ها وارد می کنند و عاملی مؤثر در شیوع بیماری مهلک بیوگی در سطح جامعه ها هستند.
اینها همه فساد اخلاق است، دود فساد اخلاق، به چشم همه می رود؛ البته بسیاری را نیز می سوزاند و خاکستر می کند!.
مردم، نیازمند بهداشت جسمی و بهداشت روحی و بهداشت محیط هستند. اولی مربوط به علم و دومی و سومی مربوط به اخلاق است؛ در اولی لازم است مردم (آنچه هست) بدانند و در دومی و سومی لازم است (آنچه باید باشد) بدانند. وقتی فرمول های بهداشتی را بدانند، بی خود و بی جهت جسم خود را بیمار نمی کنند و هنگامی که باید و نبایدهای اخلاقی را بدانند و به آنها التزام عملی پیدا کنند، روح خود را آلو ده و محیط کوچک خانواده و محیط بزرگ اجتماع را به لجنزار متعفن، تبدیل نمی سازند.
آن وقت است که پیوند های خانوادگی، پیوندهای مادام العمر است، آن هم نه عمرهای ناتمام و غیر طبیعی، بلکه عمرهای دراز و طبیعی و پرخیر و برکت!.
این جاست که انسان به (حق الیقین) پی می برد که بدون ایمان و بدون تربیت اخلاقی - آن هم اخلاق اسلامی - نمی توان امیدی به تحقق آرمان های مقدس خانوادگی داشت.

● حدیث جنگ!.

یکی از عوامل بسیار مؤثر در پاره کردن پیوند خانوادگی، جنگ است.
جنگ، ناشی از اختلافات فردی و قبیله ای و نژادی و طایفه ای و ملی و مکتبی است. در میدان های جنگ، افرادی اسیر، مجروح یا کشته می شوند و خانواده ها بر اثر از دست دادن سرپرست ها یا عزیزان خود، افسرده و داغدار می گردند.
جنگ حق و باطل و مظلوم و ظالم، سکه دورویی است که یک روی آن، بسیار زشت و یک روی دیگر آن، بسیار زیباست!.
چنین جنگی، همچون آیینه، چهره های زشت را زشت و چهره های زیبا را زیبا نشان می دهد!.
در این آیینه، چهره آن که از حق دفاع می کند، زیبا و معصوم و ملکوتی و چهره آن که به حق دیگری تجاوز می کند، زشت و منفور و شیطانی است!.
در یک روی این سکه، رزمندگان مسلحی را می نگریم که جان بر کف، در راه احقاق حق و ابطال باطل می رزمند و در روی دیگر، گرگ صفتان و ددمنشانی را می بینیم که در راه ابطال حق و حاکمیّت باطل، خون های پاک را بر زمین می ریزند و خود راهی (دار بوار و هلاک) می شوند و حریف را راهی بهشت و مفتخر به افتخار شهادت می سازند.
برای مدافعان حق، فرق نمی کند که کشته شوند یا بکشند، زیرا به تعبیر قرآن: در انتظار (احدی الحسنیین) (۱۷) هستند و در هر دو صورت، سعادتمند و سرفرازند.
از آن جا که: اصل در زندگی انسان ها، حق و عدالت است، اصالت با جنگ نیست، بلکه اصالت با صلح است. آتش افروزان جنگ، به راه طغیان و سرکشی رفته و حق و عدالت را زیرپا گذاشته و مرزها را شکسته و به حدود و حقوق دیگران تجاوز کرده اند.
به همین جهت است که: اهل حق، هیچ گاه خواهان جنگ نیستند؛ تنها درصورتی اقدام به جنگ می کنند که به حقوق آنها تجاوز شود و برای سرکوب کردن ظالم و متجاوز، راهی به جز جنگ نباشد.
قرآن به پیامبر خدا دستور داد که:.
وَإنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها؛ (۱۸).
اگر دشمنان آماده آشتی باشند، توهم برای آشتی آماده باش.
اگر در این جهان، حرص و آز و طمع و جاه طلبی و توسعه طلبی و انحصار طلبی و ظلم و استضعاف نبود، جنگ نیز نبود!.
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او!. که تا ابد، بریده باد نای او!. بریده باد نای او و تا ابد. گسسته و شکسته پروپای او!. زمن بریده یار آشنای من!. کزو بریده باد آشنای او!. چه باشد از بلای جنگ صعب>تر. که کس امان نیابد از بلای او!. شراب او ز خون مرد رنجبر!. وزاستخوان کارگر غذای او!. به گوش ها خروش تندر اوفتد. زبانگ توپ و غرش و هرای او. چو پر بگسترد عقاب آهنین. شکار اوست شهر و روستای او!. رونده تانک همچو کوه آتشین. هزار گوش کر کند صدای او!. جهانخوران گنجبر به جنگ بر. مسلطند و رنج و ابتلای او. شد آدمی به سان مرغ با بزن. فرسپ خانه گشت گردنای او. رفاه و ایمنی طلب مدار، هان!. زکشوری که گشت مبتلای او!. وقتی روابط اجتماعی انسان ها سالم باشد، جنگ لازم نیست، همچنان که وقتی بدن انسان سالم باشد، دوا لازم نیست.
اگر طغیان و تجاوز نباشد، اگر حقی پایمال نشود، اگر ظلم وزور گویی باشد، اگر قدرت های طغیانگر، سد راه گسترش حق و حقیقت نباشند، اهل حق، هرگز در اندیشه جنگ نیستند. جنگ آنها به مفهوم (جهاد فی سبیل اللّه) است و جنبه دفاعی دارد، نه جنبه تهاجمی و زورگویی و حق کشی. به این آیه قرآنی توجه کنیم:.
اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأنَّهُمْ ظُلِمُوا؛ (۱۹).
به آنهایی که گرفتارنبرد هستند، اجازه نبرد داده شده، زیرا مظلومند.
سپس در وصف آنها می گوید:.
الَّذینَ أخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍ ّ...؛ (۲۰).
کسانی که به ناحق، از خانه و کاشانه خود بیرون رانده شده اند.
به همین جهت است که رهبران اسلام، حتی در آن لحظات حساسی که دو لشگر در برابر هم صف آرایی کرده بودند، آغازگر جنگ نمی شدند تا شاید دشمن نگون بخت از کمترین فرصت استفاده کند و به حق باز گردد و خون ها ریخته نشود
.▪ حضرت سیدالشهداء(ع) درکربلا می فرمود:.
ما کُنْتُ لأبْدَأَهُمْ بِالقِتالِ؛.
نمی خواهم آغاز گر جنگ باشم.
و امروز، ملت ما سرفراز است که در این جنگ، مدافع است، نه مهاجم و آغازگر جنگ، دشمن زبون اوست نه او، و در آیینه جنگ، چهره اش زیبا و معصوم و ملکوتی است نه زشت و منفور و شیطانی.
در این جا، همه حماسه است و ایثار، عشق به اسلام است و حق و معنویت، یاد خداست ومبارزه با نفس، دفاع است و شهادت!.
و در آن جا، همه ارعاب است و وحشت، شعار باطل است و مادیت، یاد عربیّت است و پرستش قومیت، تهاجم است و هلاکت و اسارت!.
به صف مقدم جبهه بروی یا گشت وگذاری در پشت جبهه کنی و با شهری و روستایی و عشیره ای مسلمان و انقلابی به گفت وگو بنشینی، همه یک چیز می جویند: در هم کوبیدن ظلم و به اهتزاز در آوردن پرچم حق، اگر چه به قیمت جان باشد!.
همان گونه که استقامت و شجاعت و ایثارگری رزمندگان مایه شگفتی خاص و عام شده، صبر جمیل مردم پشت جبهه ها - به ویژه داغدیدگان - برای همگان درس عبرتی شده است.
دختران قهرمانی که شریک زندگی خود را رزمنده ای انتخاب می کنند که در جبهه های نبرد، هر دو دست یا هر دوپای خود را داده است، حماسه قیام این ملت را جاودانی می کنند!.
اصولاً انقلاب ما - چه آن روزی که در برابر رژیم ستمشاهی مبارزه می کرد و چه امروز که در برابر حملات خارجی و مشکلات داخلی مبارزه می کند - همواره شاهد حماسه های افتخارآفرین و ایثار گری ها و سرفرازی هایی بی نظیر بوده و هست.
اگر رزمندگان، برای رفتن به جبهه ها مسابقه گذاشته اند، اگر آنها با عبور از مین، مرگ را مردانه استقبال می کنند، این هم فرزندان، پدر ان و مادران و همسران شهدا که چون کوه صبور و مقاوم ایستاده اند.
راستی چه شعر زیبایی است انقلاب اسلامی! در این شعر زیبا، همه چیز موزون است! در این شعر موزون، قافیه ای نامتناسب و ردیفی نامطلوب و مطلع و تخلصی نامرغوب و مصراع یا بیتی ناهماهنگ و حتی کلمه و حرفی ناسازگار، وجود ندارد!.
در رابطه با همین شعر موزون و در قالب همین آهنگ حماسی، با مساله ای یا مشکلی به نام (بیوگی) روبرو می شویم که اگر چه برای مردها عبور از آن آسان است، ولی حتماً برای زنان دشوار است!.
این جا سخن از پیشگیری بیوگی است نه درمان آن. هرگز نمی توانیم بگوییم: (جنگ نباشد) ممکن است روزی انسانها به مرحله ای از رشد اخلاقی و دینی برسند که هیچ کس نیت تجاوز به حق دیگری نداشته باشد و سد راه حق و حقیقت نشود و حاضر باشند اختلافات خود را به کمک قوانین عدل و داد حل کنند، ولی هنوز چنین مرحله ای تحقق نیافته و زورگویی و جاه طلبی و توسعه طلبی بر دنیا حاکم است و برای دفاع از حق و حقیقت، چاره ای جز جنگیدن و کشتن و کشته شدن نیست.
پس چگونه از جنگ پیشگیری کنیم و چگونه با پیشگیری از جنگ و خون ریزی، جلو بیوگی ها و یتیمی های ناشی از کشته شدن شوهران و پدر ان را بگیریم!.
این که فکر کنیم در شرایط کنونی جهان طرحی بدهیم که به هیچ وجه جنگی نباشد، اشتباه است. تا ظلم هست، تا استکبار هست، تا همت بلند انسانهای آزاده هست، جنگ هم هست.
همان گونه که گاهی با حوادث طبیعت روبه رو می شویم و از راه زلزله و توفان و سیلاب و... شاهد ویرانی آبادیها و از دست رفتن عزیزانی هستیم، باید انتظار داشته باشیم که متجاوزان و زورگویان و مستکبران، جنگهایی بر ما تحمیل کنند و جامعه ما شاهد گسستن پیوندهای خانوادگی، بیوه شدن زنان جوان، یتیمی کودکان خردسال و داغداری پدر ان و مادران پیر باشد؛ چنان که در این جنگ تحمیلی شاهد آن هستیم.

● چگونه جنگ ها و پی آمدهای آن را کاهش دهیم؟

می توانیم طرحی بدهیم که از تعداد و زمان جنگ ها کاسته شود و اگر جنگی پیش آید، تلفات آن به حداقل برسد و کمتر گرفتار عواقب دردناک آن - که یکی از آنهإ؛ه ه ۳! بیوگی است! - بشویم.
در بعضی از شرایط، باید از جنگ گریزان بود؛ جنگ هایی که برای اهل حق، خانمانسوز و براندازنده است، هرگز به مصلحت نیست.
در آغاز اسلام، اگر چه بعضی از مسلمانان اصرار بر جهاد داشتند و آرزو می کردند که دربرابر ستمگری ها و اجحافات دشمنان، دست به سلاح برند و بکشند و کشته شوند، ولی به آنها گفته می شد:.
کُفُّوا أیْدِیَکُمْ وأقیمُوا الصَّلوهَٔ وَءاتُوا الزَّکوهَٔ؛ (۲۱).
دست ها را از نبرد باز دارید و نماز به پای دارید و زکات بدهید.
علت این دستور این بود که: مسلمین از لحاظ عده و تجهیزات، توان رزمی نداشتندو اگر دست به سلاح می بردند، همگی کشته می شدند.
فلسفه صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه نیز همین است، اگر جنگ ادامه پیدا می کرد، بیگانگان گستاخ می شدند و ضربات مهلکی بر پیکر اسلام و مسلمین وارد می کردند.
به علاوه، تا بشود با سرانگشت عقل و تدبیر، مشکلات را حل کرد و حق را بر کرسی نشاند و باطل را ضعیف و محو کرد، جایز نیست اقدام به جنگ و خون ریزی بشود.
فلسفه صلح حدیبیه همین است، پیامبر خدا به همراه مسلمین می خواست به مکه رود و مراسم حج به جای آورد، مشرکان مقاومت کردند و رهبر بزرگ اسلام، با انعقاد پیمان صلح، به مدینه مراجعت کرد و ورود به مکه را به سال بعد موکول نمود، در حالی که بسیاری از مسلمانان - که از اندیشه بلند پیامبر آگاهی نداشتند - از این صلح ناراضی بودند.
سرانجام قوای اسلام، با شکوه و عظمت خیره کننده ای وارد مکه شد و عاشقان کعبه، مراسم حج را نیز برگزار کردند.
برای حضرت امام حسین(ع) دو راه بیشتر نگذاشته بودند: یا کشته شدن یا تن به خواری دادن! ولی او با فریاد: (هَیْهات منّا الذِّلَّهُٔ) (۲۲) اولی را انتخاب کرد و اگر راه سومی داشت، با آن نیروی کم، تن به جنگ نمی داد.
اما آنچه از همه مهم تر است، آمادگی رزمی است. باید قوی شد. باید یک مملکت اسلامی، توان رزمی اش در حدی باشد که دشمنان خیال حمله و تجاوز به آن را در سر نپرورانند. در روز جنگ باید علاوه بر نیروهای مسلح، همه مردم، جنگجو و رزمنده باشند و در روز صلح، همه باید به فکر سازندگی و خودکفایی و رشد اقتصادی و سیاسی و اخلاقی و اجتماعی باشند و در عین حال، هشیار و بیدار، مواظب نقشه های دشمنان باشند و از مسائل دفاعی، دقیقه ای غافل نمانند.
قرآن کریم می فرماید:.
وَأعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍٔ؛ (۲۳).
هرچه می توانید نیرو فراهم کنید.
منظور تقویت روح جنگ طلبی نیست. نیرومند بودن، عامل بسیار مؤثری برای جلوگیری از جنگ است.
امت اسلامی هرگز در صدد تجاوز و ظلم نیست، بلکه حافظ عدل و داد است. اگر قوی باشد، هرگز دشمنی به اوتجاوز نمی کند و گرفتار عواقب شوم جنگ نمی شود، ولی اگر ضعیف باشد، یا دشمن فکر کند که ضعیف است، بر او یورش می برد و مصایب بسیار تلخی برای او به بار می آورد.
این جاست که می بینیم اگر جامعه اسلامی، طبق دستور کتاب آسمان ی، تا آن جا که ممکن و لازم است قوی شود، دو فایده بزرگ نصیبش می شود:.
۱) دشمن به حدود و حقوق او تجاوز نمی کند و مورد حمله قرارش نمی دهد.
۲) اگر مورد حمله قرار گیرد، با کمترین ضایعات و تلفات، حمله دشمن را دفع می کند و چنان زهر چشمی از او می گیرد که خواب حمله را نبیند.
به علاوه، می تواند در فتنه ها و درگیری هایی که برای مردم دنیا پیش می آید، با اتکای به قدرت خویش، داور باشد و توسعه طلبان و متجاوزان را سر جای خود بنشاند.

● قدرت و سیاست

اگر بخواهیم عوامل و اسباب پیشگیری از ضایعات جنگ را خلاصه نماییم، باید (قدرت) و (سیاست) را مطرح کنیم.
ملتی که نیرومند باشد و از عقل و تدبیر، به طور کافی استفاده کند، کمتر گرفتار ضایعات جنگ می شود. همچنان که ملتی که قدرت ندارد نیز می تواند با سرانگشت عقل و تدبیر، بر اکثر مشکلات خود فایق آید.
ملتی که نیرومند نیست، یا نیرومند بی سیاست و تدبیر است، باید ضایعات بسیاری متحمل شود.
اگر آلمان هیتلری را درنظر بگیریم یا فرانسه ناپلئون را، متوجه می شویم که هر دو کشور قدرتمند، به خاطر جاه طلبی و نداشتن سیاست و تدبیر صحیح، گرفتار ضایعات و تلفات فراوانی شدند و کشورهای دیگر را هم گرفتار کردند.
آلمان هیتلری آن قدرگرفتار ضایعات جنگ شد که می گویند: در آن کشور، کمبود مرد و تورم زن، چشمگیر و محسوس بود!.
اکنون شوروی، قدرتمندی است که خود را درگیر جنگ با مردم مجاهد افغانستان کرده است و هم تلفات می دهد و هم به ملتی مظلوم صدمه می زند.