کنایه ها و ضرب المثل های متداول و عامیانه


کنایه ها و ضرب المثل های متداول و عامیانه
۱- آب  از آب تکان نخوردن  :   کنایه از آرامش  ،  بدون نگرانی  .
2- آب از آسیاب افتادن :  برقرار آرامش شدن  ،   خاموش شدن سر و صدا .
3- آب از سر گذشتن  : امید نداشتن  ،  به  پایان آمدن امری .
4- آب آمد  و تیمم باطل شد  : اصل کار آمد  و فرع بی مورد است .
5- آب توی دلش تکان نمی خورد  : آرام وآهسته حرکت می کند .
6- آب خوش از گلو پایین نرفتن  :  راحتی نداشتن .
7- آب در کوزه  و ما تشنه لبان می گردیم  :  هدف  ومقصود  در نزدیکی ما قرار  دارد امّا  به دنبال آن می گردیم.
8- آب را  از سرچشمه باید بست  : جلوی ضرر وزیان را از مبدا باید گرفت.
9- آب  زیر  پوستش رفته است  : کمی چاق شده است  ، وضع مالیش بهتر شده است .
10- آبشان در یک جوی نمی رود  : با هم توافق ندارند   ،  بایکدیگر خوب نیستند.
11- آب غوره گرفتن :  گریه کردن   ،  گریستن
12- آب کش به کف گیر می گوید چقدر سوراخ داری  :  کسی که خود عیب بسیار دارد وبه اندک عیب دیگری ایراد و خرده می گیرد.
13- آبم است وگاوم است نوبت آسیابم است: به مناسبت چندین کار دیگر موقع داشتن
14- آب نخوردن چشم : امیدی نداشتن
15- آب تاب دادن  : به موضوعی اهمّیّت زیادی دادن   ، اغراق کردن
16- آب در دست داری نخور بیا  :  در آمدن طرف  فوق العاده عجله   و شتاب اشتن
17- آبی از او گم نمی شود : امکان انجام دادن کار از او نیست  ، نباید به او امیدی داشت
18- آبی که به زندگی نداد حسین چون گشت شهید بر مزارش
توجّهی به کسی در زمان لزوم نکردن و  در غیر زمان به آن پرداختن_مانند :  (نوشداروی پس از مرگ سهراب)
19- آتش چون بر افروخت بسوزد تر وخشک  : در اثر حادثه گناهکار و بی گناه از بین بروند
20- آتش زیر خاکستر  : آرامش موقّت ، موذی
21- آخر کار خود را کردن : به مقصو خود رسیدن  ،  به هدف خود نائل آمدن
22- آدم شدن چه آسان وانسان شدن چه مشکل:سواد پیداکردن راحت است امّا انسان شدن سخت است.
23- آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بگیرد : باید باتوجّه به توانایی خود کاری انجام داد.
24- آدم شاخ در می آورد : از شدّت تعجّب حرف های دروغ وغیر قابل قبول بیان کردن
25- آدم گدا این همه ادا : آدم های فقیر بیش تر ادا  دارند  ،  بیش تر عیب وایراد می گیرند
26- آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.
27- آدم مفت خور خوش سلیقه می شود : کسی که چیزی را رایگان بدست می آورد بر آن ایراد می گیرد.
28- آدم ناشی سرنا  را از سر گشاد آن می زند : به کسی که اطّلاع از انجام کاری را ندارد وبه نادرست انجام می دهد.
29- آدم یک بار پایش تو چاله می افتد : از هر اتّفاق وپیشامدی باید عبرت گرفت
30- آدم یک دنده : ثابت و محکم ، بیش تر در جهت منفی
31- آرزو را به گور بردن : به هدف ومقصود خود نرسیدن
32- آزموده را آزمون خطاست : باکسی که ازقبل آشنا بودن ومعامله داشتن به حیث منفی
33- آسمان به زمین نمی آید : اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.
34- آسمان وریسمان را سر هم بافتن : دوچیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن  ، نامربوط گفتن
35- آش پز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک : دو یا چند نفر در انجام کاری دخالت داشته باشند کار پیش نمی رود
36- آش دهن سوز نبودن : مورد مطلوب نبودن
37- آش خوب باشد کاسه اش چوب باشد : اصل مهم است نه فرع.
38- آش کشک خالته بخوری باته نخوری پاته : در هر حال مجبور به انجام کار بودن.
39- آش نخورده ودهن سوخته :  کار ی انجام نداده ولی گناهکار شناخته شده
40- آشو لاش کردن : صدمه وآسیب سختی دادن
41- آشی برای کسی پختن : درد سری برای کسی به وجود آوردن.
42- آفتاب لب بام است : مرگ او نزدیک است
43- آفتابه لگن هفت دست وشام و ناهار هیچ : تشریفات زیاد ولی اهمّیّت کار کم
44- آفتاب همیشه زیر ابر نمی ماند : حقیقت همیشه پنهان نیست  ّ واقعیّت روزی رو خواهد شد
45- آمد زیر ابرویش را بگیرد چشمش راهم کور کرد : کار خوبی برای کسی خواست انجام دهد امّا برعکس شد.
46- آن را که حساب پاک است از معامله چه باک است : کسی که حساب پاکی داشته باشدترسی از حساب وکتاب ندارد.
47- آن قدر بایست که زیر پایت علف سبز شود : انتظار کشیدن بدون نتیجه
48- آن وقت که جیک جیک مستانت بود یاد زمستانت نبود : از قبل باید به فکر آینده بود
49- آویزه گوش کردن : پندی را فراگرفتن  و  به کار بستن
50- آه در بساط نداشتن : کاملاً بی چیز و فقیر بودن
51- آهسته بیا آهسته برو گربه شاخت نزند: پنهان کردن مطلب ، بی سر وصدا انجام دادن کاری
52- اجاق پدر راروشن نگه داشتن : فرزند داشتن ، که بیش تر منظور فرزند پسر داشتن است.
53- اجاقش کور است:صاحب اولاد نمی شود
54- اجل دور سرش می چرخد : وضیعّت ناگوار دارد . نزدیک به مرگ است
55- احترام امام زاد ه با متولی آن است : احترام هر کس را باید نزدیکان او حفظ نمایند.
56- از آب گل آلود ماهی گرفتن : از هرج ومرج استفاده کردن
57- از این ستون  تاآن ستون فرج است : در انتظارپیش آمد ناگوار همیشه باید امید وار بود.
58- از بیخ عرب بودن : چیزی  را اصلاً متوجّه نشدن
59- از خر شیطان پیاده شدن : از لج بازی بیرون آمدن
60- از دماغ فیل افتادن : متکبّر ومغرور بودن
61- از سه چیز باید حذر کرد : دیوار شکسته  ، سگ درنده و  زن سلیطه
62- ا ز کاه کوه ساختن : چیز کوچک وبی اهمّیّت را بزرگ جلوه دادن
63- از کیسه خلیفه بخشیدن : از مال وثروت دیگران اعطا کردن
64- از هول هلیم توی دیگ افتادن : از زیادی طمع  به جای سود بردن زیان دیدن
65- اسب راگم کردن وپی نعلش گشتن : اصل رااز دست دادن و به دنبال فرع آن گشتن
66- اگر در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته است : از موقعیّت نباید سوء استفاده کرد.
67- اگر دنیا را آب ببرد فلانی را خواب می برد : بسیار لاابالی وبی فکر واندیشه است
68- اگر کاردش بزنی خونش بیرون نمی آید : نشانه ی زیادی خشم غضب
69- اگر کاه از تو نیست کاهدان که از تو است : به آدم پرخور گفته می شود.
70- انگشت در سوراخ زنبور کردن : برای خود تولید زحمت ودرد سر کردن
71- ایراد بنی اسرائیلی گرفتن : خرده گیری نابه جا و غیر وارد
72- این شتری است که در خانه ی هرکس می خوابد ؛مرگ برای همه است.
73- این کلاه برای سرش گشاد است : درخور توانایی ولیاقت او نیست.
74- با پای بروی کفش پاره می شود وباسر بروی کلاه  :    هر کاری خرج دارد
75- با پنبه سر بریدن  : بانرمی به کسی آسیب رساندن ،  صدمه زدن.
76- باد آورده را باد می برد : چیزی که به آسانی و رایگان به دست بیاید به آسانی هم از دست می رود .
77- باد  به غبغب  انداختن  : افاده کردن   ،خود را گرفتن ( مغرور شدن ) .
78- باد  در قفس کردن  :  کار بیهوده انجام دادن .
79-  بادمجان بم آفت ندارد  :  خطر  ،متوجّه زشت کاران نمی شود.
80- باسیلی صورت خود را سرخ داشتن  : با  وجود تنگ دستی ظاهر خود را حفظ کردن .
81- با کدخدا بساز ؛ده را بتاز : همراه با بزرگ محل شو و آن محلّه را بچاپ .
82- بالا خانه اش را اجاره داده است  : عقلش کم است .
83- بالای سیاهی رنگی نیست  : وضع از این بدتر نمی شود .
84- با یک تیر  دونشانه زدن :از یک عمل دو نتیجه گرفتن .
85- با یک دست دوهندوانه نمی توان برداشت :از دو کار باید یکی را انتخاب کرد  وانجام داد.
86- بچه عزیز است و ادب عزیز تر : تقدّم عزّت ادب  در وجود انسان .
87- بزک نمیر بهار می آید کمبزه با خیار می آید : و عده ی سرخرمن به کسی دادن.
88- برادری به جا بز غاله یکی  هفت صد دینار : معامله و  دادو ستد  ارتباطی به دوستی ندارد.
89- برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند : کار را به خاطر یک شخص نا به هنجار تعطیل نمی کنند.
90- برج زهر مار بودن  : بسیار عبوس وخشمگین بودن .
91- بر خر مراد خود سوار شدن : به هدف خود نائل آمدن .
92- برو کشکت را بساب  : برو پی کار خود .
93- بز گر از سرچشمه آب می خورد : آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد .
94- بلد نیستم راحت جان است  : به کسی می گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم .
95- به بوی کباب آمدیم دیدم خر داغ می کنند  :  دچار اشتباه بزرگی شدن .
96- به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید :از تنبلی زیاد .
97- به جیب زدن :استفاده ی مالی بردن ، پولی به دست آوردن .
98- به چاک زدن : فرار کردن .
99- به در د  لای جرز خوردن :  برای هیچ کار مناسب نبودن.
100- به دریا برود  دریا خشک می شود  :  در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.
101- به رنج و سعی کسی نعمتی به چنک آورد   ، دگر کس آید و بی سعی و رنج بردارد :  توجّه به مفت خوری افراد  دارد.
102- به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم : به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد.
103- به ریش کسی خندیدن  : او را تحقیر  ومسخره کردن .
104- به زخم کسی نمک پاشیدن :  درد   یا  داغ کسی را تشدید کردن .
105- به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم راست است  : کسی که کارها  ورفتار او بر خلاف معمول باشد .
106- به شترمرغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم : کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کار نیست .
107- به شکم خود  صابون زدن : وعده  و  وعید   به خود  دادن.
108- به کچل گفتند نامت چیست گفت  : زلفعلی  ( به مزاح و برای تمسخر  ).
109- به گمراه گفتنذ نامت چیست گفت  :رهبر   (  به مزاح و برای تمسخر  ).
110- به هر سازی رقصیدن : مطابق هر میلی رفتار کردن .
111- بی بی از بی چادری پنهان است : اگر کسی کاری انجام نمی دهد  به دلیل نداشتن وسیله است .
112- بی گدار به آب زدن  : نسنجیده  و بدون مطالعه کاری را انجام دادن  ؛احتیاط نکردن .
113- پا از گلیم خود  بیرو ن بردن : توجّه به حدّ وحدود خود نکردن.
114- پایش لب گور است  : نزدیک مردن است .
115- پدر کسی را سوزاندن : کسی را بسیار اذیّت کردن .
116- پدر کشی داشتن باکسی : دشمنی سختی باکسی داشتن .
117- پدر  مادر دار بودن :اصل نسب داشتن .
118- پرت و پلا گفتن  :حرف های ناربط وخارج از موضوع زدن .
119- پرسه زدن :  ولگردی کردن  ، گردش بیهوده کردن.
120- پزعالی وجیب خالی : ظاهر آراسته وجیب بدون پول .
121- پس از مرگ سهراب  ونوشدار :  کار از کار گذشتن .
122- پستان به تنور چسباندن  : پبش از اندازه دلسوزی کردن .
123- پشت سر کسی نماز خواندن  : به کسی زیاد عقیده اعتماد داشتن .
124- پشت کسی را به خاک مالیدن : او را شکست دادن .
125- پیله کردن : باسماجت  و اصرار چیزی را از کسی خواستن .
126- تابستان پدر یتیمان است : در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه  ولباس ندارند. 127- تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم  :  زمانی که سود ی نزد  تو دارم با تو  دوست هستم.
128- تا تنور گرم است باید نان را چسباند :  همین که موقعیّت داری استفاده کن .
129- تا بگویی((ف))می گویم فرح زاد : متوجّه و هوشیار هستم .
130- تا سه نشود بازی نشود :  هر چیز  با سه تا کامل می شود .
131- تا گوساله گاو شو دل صاحب آب شود : زمان و مدّت طولانی لازم است  .
132- تا نباشد  ،چوب تر فرمان نبر د  گاو خر :  در هر چیزی باید سخت گیری کرد .
133- تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها   :  تا مطلب کوتاهی پیرامون چیزی گفته نشود  مردم چیزی  در باره آن نمی گویند .
134- تخم مرغ  دزد شتر مرغ  دزد می شود :کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای برزگ تر بدی انجام می دهد .
135- تر وخشک را با هم سوختن : استثنا   در  کار نبودن .
136- تعارف شاه عبدالعظیمی کردن : تعارف ظاهری بودن رضایت باطنی نداشتن  .
137- توبه ی گرگ مر گ است  :کسی که دست از عادت خود  بر نمی دراد.
138- تو  به خیر  و من به سلامت : دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم .
139- تو نیکی می کن و  در  دجله   انداز ،  که ایز در بیابانت دهد  باز : نتیجه ی کار خوب  به خود انسان برمی گردد .
140- توی هچل افتادن  : گرفتار شدن   ، دچار زحمت شدن .
141- توی هول ولا ماندن  : مضطرب بودن  ،  تردید داشتن .
142- ته جیبش تار عنکبوت بسته است : بی پول وفقیر است .
143- جایی نمی رود که آبرویش رود : عاقل است .
144- جان به عزرائیل ندادن : فوق العاده خسیس بودن .
145- جای سوزن انداختن نبود.:خبلی پر جمعیّت  و شلوغ بود .
146- چرت موز بودن :جوانی بی ادب و بی اهمّیّت  -غیر قابل اعتنا .
147- جلز ولز کردن :بسیار التماس زاری کردن .
148- جنسش شیشه خورده دارد : نادرست است .
149- جواب ابلهان خاموشی است : در برار افراد نادان باید خاموش بود.
150- جوجه ها  را در آخر پاییز می شمرند : نتیجه هر کار در پایان آن مشخص می شود .
151- جور استاد  به زمهر پدر : سخت گیری معلّم به نفع شاگرد است.
152- جیم شدن  : آهسته  وبدون آن که کسی متوجّه شود محلّی را ترک گفتن.
153- چا خان کردن : دروغگوئی کردن .
154- چاقو  دسته ی خود را نمی برد : خویشان وبستگان برای هم دیگر ایجاد ناراحتی نمی کنند .
155- چاق سلامتی کردن : حال واحوال پرسی کردن  ، سلام وعلیک کردن .
156- چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.
157- چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت .
158- چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.
159- چاه کن همیشه ته چاه است : کسی که برای دیگران تله  می گذارد  اوّل خودش در دام گرفتار می شود.
160- چوب تر به کسی فروختن : مشکلی برای دیگران ایجاد کردن  ، دشمنی داشتن با کسی.
161- چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.
162- چوب لای چرخ گذاشتن : مانع پیشرفت دیگران شدن ،  مانع ایجاد کردن.
163- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.
164- چانه اش گرم شد ه: زیاد حرف می زند.
165- چه خاکی به سرم بریزم : چه چاره ای بیندیشم.
166- چیزی در چنته نداشتن : بی اطّلاع بودن.
167- حرف راست را از دهن بّچه باید شنید: اشاره به پاک ومعصوم بودن بچّه ها.
168- حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود  و در بخشش سخاوتمند.
169- حقّ کسی را کف دستش گذاشتن : سزای عمل کسی را  دادن.
170- حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجّه نخواهی شد.
171- حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن .
172- حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند: چیزی کوچک وبی اهمّیّت خود را داخل بزرگان می کند .
173- حنایش رنگ ندارد: کاری از او ساخته نیست .
174- خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدّی زنانه داشتن .
175- خدا نجّار نیست امّا  در و تخته را خوب به هم می اندازد : این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند. (به ویژه زن و مرد )
176- خر بیارو باقالا  بار کن : کار خراب جبران نا پذیر .
177- خر پول : پول دار و ثروتمند.
178- خر تو خر بودن : هرج و مرج و بی نظمی  ، شلوغی زیاد.
179- خر خالی یرقه می رود: آدم بی مسئولیّت ادّعای زیادی دارد.
180- خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است : آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.
181- خر رفت و الاغ برگشت  :  همان طورکه بود هست  ،  بهتر نشد.
182- خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.
183- خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ آوردن وجمعه سنگ کشیدن : کار همیشگی بدون استراحت.
184- خر مقدّس بودن  : کسی که از نفهمی در تقدّس افراط کند.
185- خروس بی محل بودن : وقت و زمان را تشخیص ندادن.
186- خر همان خر است امّا پالانش عوض شده : لباس یا مقام جدید در شخصیّت فرد تأثیر ندارد.
187- خر همیشه خرما نمی ریند : همیشه نمی توان در انتظار همان پیش آمد خوب بود  ،  همیشه فرصت خوب به دست نمی آید.
188- خل بازی در آوردن : خود را به دیوانگی زدن.
189- خواب زن چپ است : تعبیر خواب زن معکوس است.
190- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو: خود را به جمعیّت  واجتماع تطبیق دادن.
191- خود را به کوچه ی علی چپ زدن: نادانی نکردن به منظور اجتناب  و دوری از کار.
192- خود را نخود آشی کردن : مداخله کردن در هر کاری.
193- خودش می برد  وخودش می دوزد : همه کاره خودش است.
194- خون کسی را توی شیشه کردن : کسی رابسیار اذیّت کردن  ، بسیار گران فروشی کردن.
195- داشتم داشتم صاحب نیست دارم دارم صاحب است : از گذشته نگو الان چیکاره ای.
196- داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست : کودک یا کسی که از نخوردن غذا بی تابی می کند.
197- دانا هم داند وهم پرسد ،نادان نداند ونپرسد: تواضع وفروتنی افراد  دانا.
198- دبه در آوردن : پس از توافق در معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .
199- دختر ترتیزک است : کنایه به رشد زود  دخترها.
200- در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند: طبیعت جنگ  ،جنگیدن است .
201- در خانه هر چه  ،مهمان هر که: وقتی مهمان سر زده آمد باید آن چه حاضر است  بسازد.
202- درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر : به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.
203- درد خروار آید و مثقال رود: مشکل و سختی که یک باره آمد کم کم رفع می شود.
204- درد را  کسی می کشد که می زاید : زحمت را کسی می کشد  که کار را  انجام می دهد.
205- در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است : در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.
206- در  دیزی باز است حیای گربه کجا رفت: از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.
207- در مثل مناقشه نیست : منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست .
208- دزد آمد  و هیچ نبرد : همه چیز جای خودش است.
209- دزد نگرفته پادشاه است : کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.
210- دست از سر کچل کسی برداشتن : کنایه از رها کردن کسی.
211- دست به سر کردن : کسی را با حیله و نیرنگ از خود  دور کردن.
212- دست به دهان رسیدن: مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن.
213- دست به یخه شدن: با هم درگیر شدن.
214- دست راست و چپ را نشناختن: بسیار کودن و ابله بودن.
215- دست دست را می شناسد: امانتی را که از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.
216- دستش چسبناک است : دزد است.
217- دستش نمک ندارد: به هر کس خوبی یا کمک کند آن شخص منظور ندارد.
218- دست و پای خود را  گم کردن: هول شدن.
219- دست و پنجه نرم کردن: کنایه از زور آزمایی کردن است.
220- روده ی  بزرگ روده  ی گوچک را خورده است : بسیار گرسنه بودن.
221- روزه ی کله گنجشکی گرفتن: تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.
222- دل به دل راه داشتن: احساس نزدیکی دو نفر به یکدیگر.
223- دلش مثل سیر  و سرکه می جوشد : تشویش و اضطراب دارد.
224- دماغی چاق داشتن : سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.
225- دماغ کسی را به خاک مالیدن: او را سخت تنبیه کردن.
226- دم به تله دادن : گیر افتادن.
227- دم بخت بودن: دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.
228- دم در آوردن: پر رو شدن.
229- دمش را گذاشت روی کولش و رفت: ناامید شد و شکست خورد.
230- دندان را تیز  کردن: طمع زیادی به چیزی داشتن.
231- دهن بین بودن: زود  باور بودن.
232- دهنش چفت و بست ندارد : بی جهت هر ناسزایی گفتن .
233- دیوار موش دارد موش گوش دارد : موقع راز گفتن نیست .
234- ذکر خیر کسی را کردن: به خوبی کسی یاد کردن.
235- رو دست خوردن: گول خوردن : به دام افتادن.
236- روزگار کسی را سیاه کردن : او را بدبخت کردن.
237- روز وانفسا: روز قیامت و صحرای محشر.
238- روزه ی بی نمازی: عروس بی جهاز و قور مه بی پیاز : همه چیز ناقص است.
239- روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم: کار بدش را  دیدیم امّا  کار خوبش را ندیدیم.
240- روی سر کسی خراب شدن: به زور به مهمانی کسی رفتن ؛ خود را بر کسی تحمیل نمودن.
241- روی شاخش است : کاری حتمی است.
242- روی کسی را سفید کردن: موجب سربلندی و خشنودی کسی شدن.
243- ریش خود را به دست دیگری دادن: تسلیم دیگری شدن ؛ اختیار خود را به کسی دادن.
244- ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با تجربه و آزموده نیست.
245- ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن: اختیار کامل داشتن.
246- ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.
247- زمین دهان باز کرد  و مرا در خود فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.
248- زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.
249- زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن در هرجا پیدا می شود.
250- زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هرجا پیدا نمی شود.
251- زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان: فقیر  و بی چیز است.
252- زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد  دیگری بی اعتبار کردن.
253- زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن : نقشه ای پنهانی در کار بودن .
254- زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلّی که در آن جا فراوان باشد.
255- زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت وطاقت فرسا انجام می دهد.
256- سال به سال دریغ از پارسال : روزگار وموقعیّت بهتری در پیش نیست.
257- سالی که نکوست از بهارش پیداست : شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.
258- سبیل کسی را چرب کردن : به کسی رشوه  یا  هدیه دادن.
259- سبیل کسی را  دود  دادن : کسی را تنبیه کردن  ،خجل وناراحت ساختن.
260- ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده می شود  ، غیبت های طولانی دارد.
261- سر  به جهنم زدن : بسیار گران تمام شدن.
262- سر  به سر کسی گذاشتن : اورا ناراحت کردن  ،  با او شوخی کردن.
263- سر به صحرا زدن : از فرط ناراحتی دیار خود را ترک کردن.
264- سر  به هوا بودن : بازی گوش بودن .
265- سر پل خر بگیری : محلّ بررسی وگیر افتادن .
266- سر پیری و معرکه گیری : کسانی که در زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.
267- سرد  وگرم روزگار را چشیدن : تجربه آموختن  ، آزموده شدن .
268- سر شاخ شدن : درگیر شدن .
269- سرش تو لاک خودش است : کاری به کار کسی ندارد ،  در فکر خود ش است .
270- سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن .
271- سر کسی شیره مالیدن : کسی ا گول زدن ؛ اغفال کردن.
272- سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است: هر چیزی که رایگان باشد گواراست.
273- سر کیسه را شل کردن: سخاوتمند بودن  ، پول خرج کردن.
274- سرم را بشکن و نرخم را نشکن: چانه نزن و قیمت جنس را پایین نیاور.
275- سر و گوش آب دادن: کسب خبر  و اطّلاع کردن.
276- سری که درد نمی کند دستمال نبند: بی مورد برای خود ایجاد مشکل و نگرانی نکن.
277- سگ زرد  برادر شغال است: به لحاظ بدی هر  دو مثل هم اند.
278- سگ صاحبش را نمی شناسد : ازدحام و شلوغی زیاد.
279- سگ کیش کردن: کسی را به زور به جایی بردن.
280- سیر تا پیاز را برای کسی نقل کردن: مطلبی را به طور تفصیل برای دیگری شرح دادن.
281- سیر به پیاز می گکه پیف پیف چقدر بو  می دهی : دو  مجرم مثل هم یکدیگر را سرزنش می کنند.
282- شاخ و شانه کشیدن :  به خود بالیدن ، تظاهر به زورمندی کردن.
283- شال و کلاه کردن: آماده شدن ،  لباس پوشیدن برای بیرون رفتن از منزل.
284- شاهنامه آخرش خوش است : باید به پایان کار توجّه داشت.
285- شب آبستن است تا چه زاید سحر : حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.
286- شب دراز است و قلندر بیدار: وقت بسیار است ، شتاب و عجله شایسته نیست .
287- شتر  با  بارش گم شد: به محلّ بسیار شلوغ گویند.
288- شتر  دیدی ندیدی: آن چه را  دیدی یا شنیدی بازگو نکن.
289- شتر سواری دولا  دولا  نداره: این کار پنهان شدنی نیست .
290- شریک دزد  و رفیق قافله: کسی که با طرفین (دفاع و نزاع  )  زد  و بند داشته باشد.
291- شش ماهه به دنیا آمدن : بسیار عجول بودن.
292- شکم گرسنه فتوای خون می دهد : به آدم بی ایمان نمی توان اعتماد کرد.
293- شیری  یا  روباه ؟ : پیروز باز گشتی  یا شکست خورده؟.
294- شورش را  در آوردن : زیاده روی بیش از حد کردن در کاری.
295- شتر  در خواب بیند پنبه دانه : آدمی که آرزوهای دور و دراز داشته باشد .
296- شیطان را  درس دادن : باهوش و حیله گر بودن ( به جهت منفی).
297- صبر ایّوب داشتن : بسیار  بردبار  و صبور بودن.
298- صد سال گدایی کرده  امّا شب جمعه را نمی داند: کسی که به رموز کار خود آگاه نیست .
299- صلاح مملکت خویش خسروان دانند: آن چه را خودت مصلحت می دانی انجام بده.
300- طناب مفت  کیرش بیفتد خود را   دار می زند: از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.
301- طوطی وار  یاد گرفتن : بدون توجّه به معنی  و مفهوم از  بر بودن  ؛ نفهمیده حرف زدن.
302- عاقبت جوینده  یابنده  بود :  هر کسی که به دنبال چیزی برود به آن می رسد.
303- عقل کسی گرد شدن : عقل درست و حسابی نداشتن ؛ کم شدن عقل کسی.
304- علی ماند  و حوضش : بیکار و تنها   ماندن.
305- عمر نوح نداشتن : عمر  دراز و طولانی نداشتن.
306- عیسی به دین خود موسی هم به دین خود :  هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است .
307-غاز چراندن : بیکار بودن.
308- غزل خدا حافظی را خواندن : برای رفتن وجدایی آماده شدن ، مردن .
309- فرار  را  بر قرار ترجیع دادن : برای اجتناب از خطر فرار کردن.
310- فس فس کردن : دیر جنبیدن  ، بسیار آهسته کار کردن .
311- فضول  رابردن جهنّم گفت هیزمش تر است : بسیار ایراد گیر  و اعتراض کننده .
312- فلفل مبین که ریزه / بشکن ببین چه تیزاست  : به کوچکی شخص نگاه نکن بلکه به لیاقت او نگاه کن .
313- فیلش یاد هندوستان کرده : به هدف و مقصد دیگری توجّه کرده .
314- قارت  وقورت کردن : ادّعا  داشتن  با خشم وخشونت .
315- قلق کسی را به دست آوردن : به اخلاق وروحیّه ی کسی آشنا شدن .
316- قوز بالای قوز : گرفتاری رو گرفتاری  ، مشکلی روی مشکل پیش .
317- کاچی بهتر از هیچی است  : چیز کم بهتر از هیچ چیز است .
318- کاردش بزنی خونش در نمی آید  : بی نهایت خشمگین است .
319- کاری بکن بهر ثواب  نه سیخ بسوزد  نه کباب : به عدالت رفتار کن .
320- کبکش خروس می خواند : بسیار خوشحال و با نشاط است .
321- کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من : کسی برای دیگری کاری انجام نمی دهد .
322- کار حضرت فیل است  : کاری بسیار سخت  و دشوار است .
323- کف  دستم را  بو نکرده بودم : از غیب نمی دانستم .
324- کچل اگر طبیب بود سر خود  را دوا نمودی : مهارت نداشتن در کاری .
325- کلاه شرعی بافتن : عمل غیر مشروعی را  با  حیله  وتزویر شرعی جلوه دادن .
326- کار کردن خر وخوردن  یابو  :  کار را کس دیگر می کند نتیجه را کس دیگر می برد .
327- کیسه برای چیزی  دوختن : طمع داشتن به چیزی .
328- گاوش زاییده : مشکلی برایش پیش آمده است .
329- گردن کج کردن : خود را کوچک کردن  ،  عاجزانه چیزی از کسی خواستن .
330- گر صبر کنی   ز غوره حلوا سازی : کارها  با  صبر  و بردباری انجام می شود .
331- گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاری مبادرت کردن .
332- گل سر  سبد بودن : برگزیده ی گروه بودن ، ممتاز جمع شدن .
333- گاو پیشانی سفید :  همه کس و  همه جا  او را می شناسند .
334- گوش بریدن کسی : کلاه برداری کردن از کسی .
335- لفت  دادن کاری : به درازا کشانیدن کار و با تشریفات زیاد  به آن پرداختن .
336- لنگه کفش کهنه  در بیابان نعمت است  : چیز  بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید  واقع می شود .
337- مار پوست خود بگذارد امّا خوی خود  نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود .
338- مار را  در آستین خود  پروراندن  : چیز  بد را  یاری دادن .
339- مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد : آدم صدمه دیده همیشه می ترسد.
340- ماست خود را کیسه کردن :ترسیدن.
341- مثل این که مال باباش و خوردم : به مناسبت دشمنی با کسی گفته می شود .
342- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : روی آوردن به کار خود هیچ موقع دیر نیست .
343- مرغ همسایه غاز است  : چیزی که دیگران دارند با ارزش تر است .
344- موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمبش می بست : طرف خودش پذیرفته نبود معرّف دیگری می شد .
345- مرغ  یک  پا  دارد : از نظرم بر نمی گردم .
346- مثل خر در گل ماندن : عاجز و ناتوان و  درمانده شدن .
347- مرد سر می دهد امّا سر نمی دهد : رازی که به کسی سپرده شد فاش نمی شود .
348- مشت نمونه ی خروار است : چیز کم به نشانه فراوان .
349- مشت  وسندان : جدال و درگیری ناتوان با توانا  ، کار دشوار وخطر ناک.
350- مگر آمدی آتش ببری : عجله زیاد  داشتن.
351- مگر شهر هرت است ؟  هر کار ی انجام بدهی آزاد نیستی .
352- مگر کله گنجشک خورده ای ؟  بسیار  پر حرف هستی .
353- من می گویم نر است تو می گویی   بدوش  :  بی جهت اصرار کردن  .
354- من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم : با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم .
355- مو را از ماست کشیدن  :  دقّت بسیار کردن .
356- موش مردگی درآوردن :  خود را به ناخوشی زدن  ،  خود را بیمار جلوه دادن  .
357- مومن مسجد ندیده  :  به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدّس دارد .
358- موهایش را  در آسیاب سفید کرده  :  گرچه پیر است امّا بی تجربه است .
359- مویی از خرس کندن غنیمت است  :از آدم خسیس حدّاقل استفاده هم غنیمت است .
360- مهمان مهمان را نمی تواند ببیند صاحب خانه هر دو را  : خسیس بودن صاحب خانه .
361- میانشان شکر آب است  : روابط آن ها خوب نیست  ، اختلاف دارند .
362- ناز شست گرفتن   : پاداش و جایزه گرفتن .
363- نازک نارنجی  :  زودرنج  ، کم تحمّل در مقابل مشکلات  .
364- نان به نرخ روز خوردن  : پای بند بودن به اصول  ، رفتار خود را با وضع حاضر تطبیق دادن .
365- نان کسی را آجر کردن  : موجب ضرر  و زیان کسی شدن .
366- نخود هر آش بودن  :  مداخله در هر کاری کردن .
367- نشخوار آدمیزاد حرف است  : لذّت داشتن حرف زیاد .
368- نمک پرورده بودن  :  مدیون کسی دیگر بودن .
369- نو  که آمد به بازار کهنه شود  دل آزار  :  با آمدن چیز  جدید گذشته  و قدیمی  و دلگیر می شود .
370 –  نه زنگی زنگ  نه رومی روم  : میانه رو بودن  ،متوسّط بودن .
371-  نه سر پیاز  نه  ته پیاز  :  کاره ای نبودن .
372-  نه چک زدم نه چانه عروس آمد به خانه  :  بدون زحمت  به هدف رسیدم .
373-  وقت سر  خاراندن نداشتن   : سخت گرفتار  کار زیاد بودن .
374- هر  چه  بگندد  نمکش می زنند  وای  به روزی که بگندد  نمک   :از افراد  درست دیگر انتظار انجام کار  بد  و زشت نیست .
375- هر چه پول بدهی آش می خوری :  به اندازه ی  زحمتت نتیجه می گیری .
376- هر سرازیری سربالایی دارد   :  هر کارراحتی  سختی هایی هم به دنبال دارد .
377- هر چه دیدی از چشم خودت  دیدی   : مقصر خودت هستی .
378 – هر چه سنگ است مال پای لنگ است  :  آسیب و صدمه همیشه به آدم های بیچاره می رسد .
379- هر کی با آل علی درافتد  برافتد  : معمولاً سادات به مخالفان خود می گویند .
380- هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه می خوابد :  به دیگران نباید امید داشت  ،  هر کاری را  باید خود انجام داد .
381- هر کس خربزه می خورد  پای لرزش هم می نشیند  :  هر کس باید عاقبت اعمال خود را تحمل کند .
382- هر که بامش بیش برفش بیشتر   :  هر کس داراتر است گرفتار تر است .
383- هر که نان از عمل خویش خورد  منّت حاتم طایی نبرد   :  نباید به دیگران متّکی بود .
384- هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد  :  باید سختی ها را برای رسیدن به هدف تحمّل کرد .
385- هفت خوان رستم را طی کردن  :  کار بسیار سخت را  برای رسیدن به هدف تحمّل کرد .
386- همه را برق می گیرد  ما را چراغ نفتی  : شانس و اقبال دیگران  ییشتر  از  ماست .
387- هنداونه زیر بغل کسی گذاشتن   :  تملّق بی جا گفتن .
388- هوا  گرگ  و میش است  :  نه تاریک است  نه روشن .
389- هیچ کاره ی همه کاره :  آدم هیچ کاره خود را همه کاره می پندارد .
390- یاسین به گوش خر خواندن  :  کار بی حاصل انجام دادن .
391-  یال  و کوپال داشتن  : سرو  وضع خوب داشتن .
392-  یک دستی گرفتن  :کسی را کمتر از آن چه هست  پنداشتن .
393-  یک ستاره توی آسمان ندارد  : آدم بی شانس و اقبال است .
394-  یک شب هزار شب نمی شود  : به تعارف به مهمان می گویند .
395- یک کلاغ چهل کلاغ کردن  : اغراق و مبالغه نمودن + غیبت زیاد .
396- یک بز گر گله را  گر می کند  :  یک همنشین  بد   دیگران را  هم به فساد می کشاند .
397- یکی به نعل می زند یکی هم به میخ   :  هر  دو طرف را مراعات می کند .
398- یک گوش  در است و گوش دیگر دروازه  : کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .
399- یکی را پی نخود سیاه فرستادن   :  به بهانه ای او را  ازمیدان خارج کردن .
400-  یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود  :   کار نابخردانه کردن .
منابع  و  مآخذ  :
1- فرهنگ مسئله ها  و اصطلاحات متداول در زبان فارسی -  دکتر محمد عظیمی نشر قطره-  چاپ سوم  -   1382  
2- بهترین ضرب المثل های ایرانی  - سهیلا سلحشور -  انتشارات اروند
3- گلستان سعدی -  دکتر محمد خزائلی - چاپخانه علمی -  چاپ هشتم   1368   
4- اصطلاحات   و عبارات عامیانه  -   کتاب های درسی دوره ی متوسطه
5- مجموعه اطّلاعات گردآورنده ی  مقاله  .
 


مطالب مشابه :


!!! تعبیر خواب کردن یک دختر

تعبیر خواب کردن یک لنگه کفش دیدن در خواب ، لطف خداوند نشانه جویده شدن قریب




تعبیر خواب کفش

برای شما در این پست تعبیر خواب کفش را از ( تعبیر خواب کفش لنگه به گم شدن یا گم کردن کفش




کنایات و ضرب المثل های عامیانه

تعبیر خواب زن معکوس 218- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن. 336- لنگه کفش کهنه در بیابان




خرید پاییزی با کودکان

در این صورت اگر کوچولوی شما یک لنگه از جورابش را گم کرد باران خیس شدن تعبیر خواب




چهارصد کنایه و ضرب المثل متداول و عامیانه د ر گوشه و کنار ما

تعبیر خواب زن معکوس و پای خود را گم کردن: هول شدن.219 پرداختن .336- لنگه کفش کهنه




ضرب المثل های فارسی

تعبیر خواب زن معکوس است دست و پای خود را گم کردن: هول شدن لنگه کفش کهنه دربیابان




کنایه ها و ضرب المثل های متداول و عامیانه

اندیشه های یک تعبیر خواب زن معکوس است. 336- لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است :




چهارصد کنایه و ضرب المثل متداول و عامیانه

تعبیر خواب زن معکوس 218- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن. 336- لنگه کفش کهنه در بیابان




انواع کنایه و ضرب المثل+معنی

تعبیر خواب زن معکوس 218- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن. 336- لنگه کفش کهنه در بیابان




400 ضرب المثل فارسی و معنی و مفهوم آن ها

تعبیر خواب زن معکوس 218- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن. 336- لنگه کفش کهنه در بیابان




برچسب :