تاريخچه اپرت و اپرا

اپرا- منادیان موزیک نو در حقیقت به کسانی اطلاق می شود که از ریشارد اشترواس و به اصطلاح رمانتیک متأخر پیروی می کردند. با اینان نه تنها تن زبان و اشتیاق به فرم های مشخصی تغییر یافته، بلکه در محدوده اپرا هم موقعیت  کاملاً جدیدی پدیدار گشته است. رقابت در صحنه های مختلف اپرا آنقدر زنده است که سابقه ندارد؛ بودجه عمومی هرگز تا این حد برای اپرا به مصرف نرسیده بود. بناهای جدید و جالبی بوجود آمدند. علاقه مندان اپرا با وجود رادیو و تلویزیون بیش از پیش فزونی می یافتند. اپرا در انگلستان و امریکا ظاهراً همزمان با جنگ جهانی دوم کشف شد و در کشورهای سوسیالیستی هم اینگونه محصول درباری و بورژوازی با همه شکوه سنتی اش نیز تقویت گردید. مشهورترین آهنگسازان به نوبه خود به سمت یکی از انواع آن کشیده شده و دائماً به خاطر نوآوری نیز تشویق می شدند. اما در همین جا است که تضاد هم بروز می کند: اینان آثارشان را برای اقلیتی از میان رفتنی می نوشتند. حال آنکه در اولین ربع قرن خلاقیت ها لیست اجراها را دائماً دگرگون می ساختند. چهل و یک اپرای جدید مشهورترین آهنگسازان دهۀ 1955 تا 1965 مجموعاً اجراهای کمتری داشتند.برای مثال فقط یک درام دورنمات یا از" شوالیه های روستایی " داشتند. با اینهمه تکامل بدون درنگ به پیش می رود و پیش بینی ها و ارزشها نیز همیشه در تغییرند و اگر در اینجا به برخی از نامها و عناوین آثار نیز اشاره می شود، که در ترکیب فهرست نمایشی تأثیر دارند، مطمئن هستیم که لیست هر دوران و در هر کشوری نیز می تواند به گونه ای دیگر باشد.
استراوینسکی Strawinsky به صحنه فقط اثری شب پر کننده ارائه کرد: اپرای " راه یک شهوتران " (1951) با تصاویر الهامی هوگارت Hogarth و فرم های قرن 18 میلادی و به صورتی لطیف عرضه گردید. " بلبل " (1914) این اثر افسانه ای سه پرده ای و " ماوراء " (1922) یک پرده ای نیم ساعته و سبک جدید " مد " و اساسی ترین آنها به جز بالت های معروف او یعنی " پرنده آتشین "، " پتروشکا "، " تقدس بهار" و همچنین اثر نه چندان مناسب اجراهای کوچک یعنی " افسانه سرباز" (1918) که با اشعار نافذ راموز Ramuz نیز همراه بود. به دوره اولیه کار او تعلق دارند.
بوسونی، پیانیست، ایده هایش را مرتبط با نوعی موزیک جدید و از طریق تک پرده ای " آرلکینو" ی (1917) شوخ و با نمک واقعیت بخشید. با سخن گویی در نقش اصلی و با اپرایی از ژارناخ Jarnach به نام " دکتر فاوست " نیز به پایان رسانید.
رشد و تکامل هیندمیت آشکارا در آثار صحنه ای او منعکس است، از تک پرده ای اکسپرسیونیستی کوکوشکا یعنی " جانی، امید زنان " (1921) تا " کاردیلاک " (1927، بازنویسی 1952) مبتنی بر کارهای هوفمن، تک پرده ای طنزآمیز " آورد و برد " (1927)، اثر شوخ و تحریک کننده " تازه چه خبر " (1929) و سرانجام دو اثر مذهبی – اعترافی، اپرای گرونه والد Grunewald " ماتیس نقاش " (1938) و " هارمونی جهان " (1957) با مرکزیت و تکیه بر کپلر Kepler منجم، دنیایی که با هنر عظیم و پر شکوه و با آن تک پرده ای " شام طولانی کریسمس " (1960) – بر اسای کارهای تورتنون وایلدر و با آوازی وداعی دنبال گشت.
تلاش های دراماتیک اولیه شونبرگ، صدرنشین مکتب وینی، که اکثراً سال ها پس از آفرینش به صحنه رفتند- برای مثال، مونو درام " توقع " (1924/1909)، درام همراه موزیک " دست خوشبختی " ( 1924/1913) و تک پرده ای " از امروز تا فردا " (1930/1928) -.تحت الشعاع اثر بعدی و بازمانده از او قرار گرفته اند، که به هر حال به سختی قابل اجراست، نام اثر مزبور " موسی و آرون " است که اثر اعتقادی بزرگ و در حقیقت تئاتری است موزیکال. شاگرد او آلبان برگ با دو اپرای خود به عنوان یک کلاسیست از هر لیست نمایشی پر مدعا سر برآورد. " وتسک " Wezzek (1925) مبتنی بر نمایشنامه بوشنر – البته نه از لحاظ شمار اجراها اما به خاطر شدت تأثیر – مقام نخست را در میان اپراها پس از اشترواس به خود اختصاص داد. دیسیپلین فورمال و شدید در اینجا صرفنظر از همه جهات، نیروی مؤثر بیانی و موزیکال را ارائه می دهد. و در اثر سبک لولوی مبتنی بر درام های ودکیند -که کامل نشده باقی ماند- این موضوع نیز به مبحثی بی زمان ترفیع یافت؛ که در اینجا تکنیک دوازده گانه تن صدا بلاواسطه بیان روحانی و زیبای صوت را امکان پذیر می سازد. ارنست کرنک E.Krenek هم که بعدها در امریکا ساکن شد، از مکتب وین برخاسته است : نامبرده با اپرای جاز " جانی ، برا ی رقص مهیا می شود " (1927) موفقیتی زودرس اما یک روزه به دست آورد. او با یکسری اپرا و در میان آنها اثر پر اهمیت " کارل پنجم " ( 1938) به سبک بسیار ویژه ای نیز دست یافت. ناگفته نگذاریم که تخیل او به عنوان شاعر متن در این ارتباط مرزی را نمی شناخت.
" شوک "  Schoeck سوئیسی هم همیشه به خاطر صحنه و اجرا در تلاش بود. " ونوس " (1922)، " ماسیمیلادونی " و " کاخ دورانده " (1943) –این اثر اخیر بر اساس آثار ایشندورف- همگی جذابیت رمانتیک آثار این آهنگساز بزرگ را نشان می دهد، وی با " پنته سیله آ " (1927، بازنویسی 1928) –بر اساس ایده های کلایست- طرح عالی دراماتیکی را با فشردگی شدید عرضه کرد، اما محبوب ترین اثر او اپرای چند قسمتی دراماتیکی بود به نام " از ماهیگیر و همسر " (1930) که اثری پر محتوا نیز بود. هموطنان جوان تر او هم به پیشرفت های نمایش های مدرن کمک کرده اند: سوترمالیستر Sutermeister شور و هیجان صحنه ای خویش را از جمله در " رومئو و ژولیت " (1940)، " راسکولنیکف " (1948) و سایر اپراها به اثبات رسانده است. نوول نوشته گوتهلف Gotthelf با عنوان " عنکبوت سیاه " که در اصل برای تلویزیون و به صورت تک پرده ای بسیار مؤثری نوشته شده بود (1949)، توسط ویلی بورکهارد به منزله خمیر مایه یک نمایش صحنه ای موزیکال ارزشمند و تا حدودی پانتومیم مورد استفاده قرار گرفت، (1948، بازنویسی 1954). رولف لیبرمن زوریخی هم قبل از اینکه به مقام مدیریت تئاتر در هامبورگ برسد. بالیبرتیست خود هاینریش اشتروبل، سه دراماتورژی، بسیار مؤثر را که هم عصران نیز در پی آن بودند، " لئونوره " 45/40 (1952)، " پنه لوپه " (1954) و اپرای مولیری " مکتب زنان " (1955) عرضه نموده بود. او راتوریومهای ژنوی فرانک مارتین، با به کارگیری عناصری از تریستان و نیروی اقناعی یک شخصیت اصیل اثری به نام " شراب گس " (1941) و نمایش کریسمسی " اعجاز تولد " (1959) به صحنه رفت؛ او برای افتتاح اپرای دولتی وین " توفان " (1956) را –با الهام از اشعار مهیج شکسپیر و برای اپرای ژنو نیز "مسیودویورسوناک"  (1963) را بر اساس نوشته مولیر به رشته تحریر در آورد. نام های هاوگ، شیبلر، کلنزبورن و سایر اسامی سوئیسی را هم در فهرست ها می توان دید.
اما آرتور هونگر Honegger زوریخی که در پاریس شهره به خلاقیت بود، معروف تر از بقیه کار می کرد. بر اساس قراردادی برای "جشن های برادران موراکس در مزرعه"، وی در کوتاهترین زمان "اوراتوریوم انجیلی " سلطان داود " (1921) با همسرایان نیرومندی به وجود آورد. مشهورترین آنها که بر صحنه های آلمانی هم بارها به اجرا در آمد و شهرتی به هم زد، " ژاندارک در آتش " (1936) بود که با الهام از اشعار کلودل و واقعیتی صحنه ای، دکلاماسیون و رقص نیز عرضه گردید. " آنتیگونه " (1927) با متنی مبتنی بر ایده های کوکتو جدی ترین اثر او و " ماجراهای شاه پوزول " سرگرم کننده ترین اپرت او به شمار می رود. فهرست طولانی تری از خلاقیت اپرایی دوست او هم وجود دارد که آثار زیر در آن به چشم می خورد: " بیچارگی های اورفه " (1926)، " جاشوی بدبخت " (1927) و سه قسمتی " کریستف کلمب " (1930) – که برای اولین بار در برلین بر صحنه رفت- با متنی از کلودل، سومین نفر از گروه " شش " پولان بود که با فاصله از سرآغاز این گروه از آوانگاردیستهای پاریسی برجستگی یافت با " دیالوگ های کارملیت ها " (1957) که توسز برنانو و با موفقیت به صحنه رفت. ژاک ایبر هم با اپراهائی چون " آنژلیک " (1927)، " سلطان ایوتو " ( 1930) و " الیون " (1937) که آهنگسازی آن با همکاری هونگر صورت گرفته بود، جز همین ها می تواند به شمار آید. در ایتالیا اپرا بر اساس ایده های پوچینی و توسط پیتزه تی Pizzetti، مالی پیرو، و پتراس به صحنه در آمد. دالاپیکولا هم پس از تک پرده ای مسئله دارش " پرواز شبانه " (1940)، تک پرده ای استادانه و موزیکالی را با بیانی تکان دهنده به نام " زندانی " (1949) را به صحنه درآورد.
منوتی Menotti که در امریکا زندگی می کرد و تا حدودی هم تحت تأثیر تلویزیون قرار داشت بدون اینکه از لحاظ زبان سنت ایتالیائی را رد کند، با کشش های مطمئن تئاتر عناصر متناسب با زمان را بر گزیده و بنابراین شیوه جدیدی در اپرا نیز بوجود آورد. آثار نامبرده زیر به کارهای سرگرم کننده و جذاب وی تعلق دارند: " آمیلا به باله می رود " (1935)، "  پیر دختر و دزد " (1924)، " احضار ارواح" (1946)، " تلفن " (1947)،" کنسول " (1950)،" قدیس خیابان بلیکر " (1954) و تک پرده ای محبوب کودکان با عنوان " آمال و دیدار کنندگان شبانه " (1951) که اثری است کریسمسی.
از زمان مهاجرت وی کورت وایل هم به تئاتر آمریکائی تعلق گرفت. او ابتدا با گئورگ کایزر، سپس با برت برشت صرفنظر از سبک سنتی اپرا و اپرت. حرکت نو و جذاب تئاتر موزیکال را توأم با ضمیمه کابارتیستی انجام داده بود و با نیروی پر تحرک آواز نیز به موفقیتی جهانی دست یافت که به همراه برشت در اپرای سه پولی (1928)، این در حقیقت همان " اپرای گدایان " قدیمی متعلق جان گی. را به شهرت جهانی هم رساند.
این نویسنده از چه سبک خاص و نزدیک به موزیکال استفاده کرد تا با ارائه درام " صعود و سقوط شهر ماهاگونی " نظر خویش را به اثبات برساند (1930 مبتنی بر نوشته ای از سال 1927)، چیزی که پس از سی سال تئاتر آلمان بار دیگر آنرا کشف نمود. افزون بر این در برنامه های نمایشی از وایل این آثار را هم می بینیم: " پرتاگونیست " (1926)، " تزار اجازه می دهد از او عکس بگیرد " (1928)، اپرای مدرسه ای برشتی  " بل گوی " (1930)، " ضمانت " (1932)، " صحنه خیابان " (1947)، " آن پائین توی دره " (1948)، " راه وسیع و باز " .
سهم اصلی آمریکا تا کنون و مرتبط با اپرا عبارت بود از: " پورگی و بس " (1935) که آنراگرشوین، آهنگساز جاز ساخته بود و این در زمانی بود که آهنگسازان معروف در اروپا با نیروی اصیل نشأت گرفته از سیاهان در ارکسترهای رقص و ریتمیک و هنر بدیهی به بند کشیده شده بودند. اما نمایش گیرای محافل سیاهان در ایالات جنوبی همچون برخی اپراهای ملی و مردمی به نوبه خود موارد ویژه باقی ماند.
در انگلستان از زمان پارسل، پپوش با اپرای گدایان خود و هندل ( هر دو آلمانی )، صرفنظر از اپرتهای نبوغ آمیز سولیوان، خلاقیت اپرایی وجود نداشته است که بیش از محدوده خاص خود اهمیت و اعتباری داشته باشد. این وضعیت البته در اثر ضربه ای دیگرگون شد و آن هنگامی بود که بنیامین برتین به همراه پیتر گریمس در سال 1945 موضوعی انگلیسی را با موزیکی که کمتر تهاجمی بود و با نوعی تکنیک جدیدی از شخصیت، وفور ایده ها و آب و رنگ تیپیک انگلیسی، به صحنه برد. موفقیت اولیه او نقش موفقیت های دیگر را به دنبال داشت چه در اروپا و چه در امریکا که تئاترهای دانشگاهی مشتاقانه درام های جدید را می پذیرفتند. البته فعالیت های برتین را هم در زمینه موزیک و ارکستر برجسته نباید از نظر دور بداریم. بدین طریق آثار زیر منتشر گردید: " ربودن لوکرتیا " بازنویسی اپرای " گدایان " قدیم (1948)، اپرای کودکانه و پر شور و هیجان " ما می خواهیم اپرایی بسازیم " (1949). در این اثر تماشاگران هم با تقلید از صدای پرندگان همکاری داشتند؛ درام مردانه " بیلی با درابین " (1951) و اپرایی به تقلید از درام " رویای نیمه شب تابستان " (1960) شکسپیر، " آلبرت هرینگ " (1947) که بر اساس نوولی از موپاسان –اما در سطح ویژه انگلیسی- نوشته شده بود. یکی از اندک اپرا های کمدی مدرن است برای هر تماشاگر. اعتبار ویژه ای را هم اثری –به خصوص در ارتباط با دو نقش کودکانه داشت که پیاده کردن آن در اپرا دشوار می نمود- نشأت گرفته از نوول هنری جیمز ( The Turn of The Screw ) 1945، اثری که با وسایل اندک می تواند به عالیترین وجه شاعرانه نیز واقعیت بیابد.
اما خلاقیت اپرایی انگلیسی تنها به کارهای انگلیسی ها خلاصه نمی شد. رالف وگان ویلیامز هم با سن و سالی که از او گذشته بود با اثری به نام " سیر زائر " (1951) در این رقابت ها شرکت نمود؛ مایکل تیپت هم با " ازدواج نیمه تابستان " (1955) خود نوعی رویای شب تابستان روانکاوانه را عرضه کرد و همچنین اثری را موسوم به " سلطان پریام " (1963)؛ ویلیامز والتون " تریلوس و کریسدا " ی شکسپیر را به اپرایی پر افکت بدل ساخت و به عنوان جوانترین فرد از این نسل بنت Bennett را می توان نام برد که " معادن گوگرد " (1965) را به جهان هنر ارائه کرد، اثری با ابزار آتونال که جوی دراماتیک و اشباح گونه را تداعی می نمود.
حاصل کار آلمان از نظر گونه گونی بسیار وسیع است به ویژه از زمانیکه اثر نوعی هنر مسخ شده نازیستی محو گردید. اینجا پولیوس وایسمن با " سپیدی قو " (1923) مبتنی بر ایده استریندبرگ و کمدی " کلفت حیله گر " (1939)، اوتمارگرستر با " انوخ آردن " (1939) و " ساحره پاساژ "، بودآرت با " شب اسپانیایی " (1937، بازنویسی 1949)، هرمان روتیر پیانیست با " دکتر یوهانس فاوست " (1936) از طریق " راهی به سوی شهر شادی " (1948)، " یک داستان جاده روستائی " تا کارهای " پل سن لویزری" (1954) و " بیوه افه سوس " (1954)، ارنست توخ هم که به امریکا مهاجرت کرده بود، در میان سایر آثار با افسانه موزیکال تک پرده ای " پرنسس سوار بر نخود " (1927)، در مورد آهنگسازان برلین شرقی واگنر رگنی فهرست قابل توجهی از فعالیت های اپرایی عرضه نموده است، در این زمینه از اسگارنارل تک پرده ای شاد (1930)، اپرای " سوگلی " (1935) و " شهروندان کالائیس " (1939) که کاسپار نهر G.Neher متون آنرا تدارک دیده بود و سهم خویش را با ارائه " معدن سنگ فالون " (1961) نیز ادا کرد. پاول دساو از زمان بازگشت خود از مهاجرت امریکا بیش از پیش شهرت یافت و به عنوان آهنگساز کارهای برتولت برشت و اثر معروف او " بازجوئی لوکولوس " (1949) که با موسیقی پرافکت و استفاده از پیانو به منزله جاز، کار خویش را شروع کرد.
ورنر اگ و کارل  اورف –هر دو اهل بایرن آلمان- به مثابه منادیان موفق اپرای آلمانی خویش را از سال های دهه سی به کرسی نشاندند. اِگ کار را در سال 1933 با اپرای رادیوئی " کلمبوس " آغاز کرد، وی این اثر را به سال 1942 برای صحنه نیز تدارک دید و با اپرای پر زرق و برق " ویولون سحرآمیز " (1935) –مبتنی بر اساس اثر پوچی- نوعی اپرای جدید آفرید که اجراهای بسیاری را هم به دنبال داشت. پس از " پیر گنت " (1935) و " افسانه ایرلندی " (1955)، نامبرده توانست " بازرس " (1957) گوگول –کمدی بسیار قوی و به دنبال آن نیز " نامزدی در سن دومینگو " را هم خلق کند. اورف اصولاً فردی بود اهل و دست اندرکار تئاتر که با دیدگاهی کاملاً ویژه در تئاتر موزیکال نوآوری به وجود آورد و با تماشاگران و شنوندگان سردرگم نیز رابطه تازه ای برقرار ساخت. ویژگی باستانی – بایری، موزیک قدیمی کلیسائی و ریتم های الکتریکی جاز و افزون بر این ارائه نوعی تکنیک استادانه استیناتو و رابطه ریشه ای با کلام از ویژگی های منحصر به فرد آثار هنری – تئاتری او است. آثار عمده او عبارتند از: " کارمینابورنانا " (1937)، " کاتولی کارمینا " (1943)، " تریونفودی آفرودیته " (1935) که این اثر اخیرالذکر با یک سه قسمتی موسوم به " ماه " (1939) به هم می پیوندد؛ " زن هوشمند " (1943) او به بسیاری از زبان ها ترجمه شده است، زن هوشمند تک پرده ای بود، و قطعه ای بابری به نام " برناورین " (1947)، " آنتیگونه " (1949)، " آستوتولی " (1953)، " اودیپوس مستبد " (1959) و همچنین یک نمایش عید پاک (1957) و یک نمایش کریسمسی (1960).
کارل آمادئوس هارتمن در اثری به نام " سیمپولیسوس سیمپلیسیسیموس " ( ساخته 1934، اجرا 1949، بازنویسی 1955) به رخداد زمان در این کار پر تضاد با ترانه ها و همسرائی ها فرم اپرائی بخشید. ولفگانگ فرنتز هم با اثری موسوم به " عروسی خون " (1957) با تکیه بر ایده های گارسیا لورکا بهترین سهم را در رابطه با اپرای آتونال و با " کورنیا " (1958) نیز سهم به سزائی مرتبط با نوع شاد آن نیز ارائه نمود. گوتفریدفن اینم تا کنون با اثری به نام " مرگ دانتون " – مبتنی بر درام بوشنر- که برای نخستین بار در فستیوال زالتسبورگ (1947) به اجرا درآمد، به بزرگترین موفقیت خود رسید و هماهنگ با حرکت اصلی –هنریش نیز اپرای " محاکمه " (1953) –بر اساس کاری از کافکا- و " مرد درب و داغان " (1965)- بر پایه کاری از نستروی را نیز خلق نمود.
یکی از فعالان پرشور که به عنوان آموزگار و آفریننده هنری حضور داشت بوریس بلاخر B.Blacher بود که در سمت مدیر مدرسه عالی موسیقی برلین انجام وظیفه می کرد، خلاقیت او بیش از همه در رابطه با ساخت بالت بود. اما اپرایی را هم با عنوان " مد " (1947) و سایر آثار صحنه ای موزیک الکترونیکی و اپرای پر سر و صدای " پیامدهای یک فرود اضطراری " (1966) را نیز عرضه نمود. گیزل هِرکِلبه، یکی از شاگردان او مصممانه و با آثاری چون " راهزنان " (1957)، " آرزوهای مرگبار " (1959)، " قتل سزار " (1959)، " آلک مِنِه " (1961)، " فیگارو طلاق می گیرد " و بالاخره با " یاکوبوسکی و سرهنگ " (1965) –بر اساس درام ورفِل- که در آن تکنیک سریال او نیز موسیقی شنیدنی و پر محتوائی را واقعیت داد.
سر انجام هنتسه H.W.Henze در رابطه با سبک تونال یا آتونال تحرکاتی را بوجود آورد و با آن تحرکاتی را در موزیک عصر سبب گردید که برخی را در اثر ناهمگون و برخی دیگر را هم به خاطر ایتالیانیسم ها شوکه می نمود.
به دنبال " بولوار سولیتود " (1951) آوانگارد دیستی، آثار دیگری چون " سلطان گوزن " (1955، بازنویسی 1958) پرزرق و برق و " پرنسس فن همبورگ "  تند و تیز، " مرثیه برای عشاق جوان " (1961) و داستان شاد و عجیب " لرد جوان " (1965) و " باساریدها " (1966) هم عرضه گشتند.
آیا حکم فردا چگونه خواهد بود؟ آیا به بلومدال Blomdahl به خاطر اپرا فانتزیش یعنی " آنیارا " Aniara (1959) از سفینه فضائی با آخر انسان های سرنشین، نخل تقدیم خواهد شد، یا مانند آنچه که در اپرای " دون رودریگو " (1966) اثر جیناسترای آرژانتینی دیده ایم، که ورود ملل موزیکال و جدیدی را به تاریخ تئاتر نشان می دهد. آیا با آثار آفرینندگان آنها واقعاً منصفانه برخورد می شود. حکم تاریخ تا کنون راههای عجیب و غریبی  را پیموده است و ذوق و سلیقه فردا هم می تواند مثل امروز نیز یکطرفه باشد. اینرا هم باید دانست که تئاتر با محاسبات صرفاً سودجویانه زندگی نمی کند بلکه با افکار و ایده هائیکه امروز و به منزلۀ بیان همین امروز ( دوران حاضر ) خلق گردیده یا با ارائه چیزهائی نو به حیات خویش ادامه می دهد.
در این ارتباط جالب توجه است که بدانیم ریشاد اشتراوس چه اپراهائی را با تجربیات طولانیش به عنوان رهبر ارکستر در نامه ای از آوریل 1946 به کارل بوم به جز مشهورترین آثار بتهون، بیزه، گلوک، لئونکاوالو و ماسکانی، لورتسینگ، نیکولای، موسورگسکی،اسمتانا، چایکوفسکی، واگنر، وبر، وردی و همچنین آثاری از خودش را برای مجموعه ای از آهنگ های موزه ای پیشنهاد کرد: او مایل بود که در این لیست " اپرای بزرگ " به غیر از افراد نامبرده بالا برلیوز را هم با بن ونوتو چلینی و تروائی ها نیز ببیند، احتمالاً آن زن یهودی از هالوی یا اثر از مایربر، او برای لیست اپرا کمیک آثار زیر را توصیه نمود: " پوستیلون لونژومو " ( آدام )، " سفر " ( دالبر )، پنج اثر از اوبر، دو اثر از بلینی، دو اپرای شاد از لئوبلش، دو کار از بویلدیو، "جمیله و صیادان مروارید " از بیزه، هر دو اپرای کورنلیوس، " لوئیز " ( شار پنتیه )، " آبکش " ( چروبینی )، " گوندولین " و " سلطان گفته است " ( شابریه )، " ازدواج پنهانی " (سیماروسا )، " دکتر و داروخانه چی " ( دیترسدرف )، چهار اپرا از دونی ستی، " ژاکوبن ها " ( فلوتف )، " الکساندر استرادلا " ( گولد مارک )، " ملکه سبا " ( گونو )، " کمدی بر خلاف خواست پزشک " ( هومپردنیک ) با حذف " هنزل " و " گرتل " اپراهای " بچه های پادشاه " و " ازدواج ناخواسته " از همین هنرمند، " افانگلیمن " ( کینتسل )، " قرارگاه شبانه گرانادا " ( کرویتسر )، " گروه پولیکراتس " ( کورنگولد )، " هانس هایلینگ " و " دزد هیزم " ( مارشنر )، " یوسف در مصر " ( مهول )، " سروا پادرونا " ( پرگولسی )، " پالسترنیا " ( پفیتسنر )، " هانس تنبل و تاج برای که " ( الکساندر ریتر )، از استمانا علاوه بر " عروس فروخته شد " نیز " بوسه "، " دو بیوه " و " دالیبور "، " اینگولده " و " روز به هدر رفته " از ماکس شیلینگ؛ " لورلی " و " رو به تسال " اثر هانس زمر؛ " جنگ خانگی " ( شوبرت ) به اضافه دو اپرت استادانه از اوفنباخ ( هلنا، اروفئوس ) و دو تا هم از اشترواس ( خفاش، بارون کولی ).

اپرت
برای برنامه نمایشی اینگونه هنر اشاره ای اصولی هم کافی است. اپرت طی چند دهه شکوفا گردید و این سبک جدید در حدود نیمه قرن بیستم تقریباً به طور کامل موفق شده بود. موزیکال که همزمان با افول این پدیده به وجود آمد، محدود بود به آمریکا و انگلستان، و در آنجا هم منحصر به چند تئاتر و تولید کننده که در نظر داشتند ایرنا ( موزیکال ) با هزینه بسیار و آنسامبل ویژه برقرار نموده و به وسیله صدها اجرای مستمر محفوظ نگهدارند.
در مناطق آلمانی زبان گروه های آموزش دیده اپرت روز به روز نادرتر می شدند. در عین حال اپرت های پر طرفدار سنتی هم هنوز مکرراً به اجرا در می آمدند –سه اپرت معروف: " خفاش "، " پرنده فروش " و " دانشجوی گدا " بر اساس آمار اتحادیه تئاتر آلمان بالاترین شمار اجرا را به خود اختصاص می دادند ( در دهۀ 1955 تا 1965 ). مرزبندی بین اپرت اصطلاحاً کلاسیک در مورد آثار اولیه به گونه ای ملایم سخن می گویند، حال آنکه در ارتباط با فهرست کالمان جدی تر حکم صادر می نمایند. راجع به نبوغ آمیز بودن " خفاش " تمامی جهان متفق القولند، ولی درباره " بارون کولی " حساسیت خاصی مشاهده می شود که بعد و مرتبط با لهار موضوع به عنصر حاکم بدل می شود و با نزدیکتر شدن به اپرا، نیز در رابطه با طرح آن سبک جلوه می نماید.
در سرزمین های آلمانی زبان بیش از همه اپرت وینی حاکم است از آن جمله اند: یوهان اشترواس، لهار، میلوکر، کالمان مجارستانی، بناتسکی و تسر؛ آهنگ های مشهور اینان عبارتند از ( در مورد هر آهنگساز به ترتیب فزونی اجراها از سال 1955 تا 1965 ) یوهان اشترواس: " خفاش " (1874)، " بارون کولی " (1885)، " شبی در ونیز " (1883)، " خون وینی " ( از میان اسناد و مدارک باقی مانده از او بدست آمده )، کارل میولکر: " دانشجوی گدا " (1882)، فرانتس فن سوپه: " بوکاچیو " (1879)، " شوخی های راهزنان " (1867). " گالاتئای زیبا " (1865)، " فاتی نیتنرا " (1876). کارل تسلر: " فروشنده پرنده " (1891)، ریشارد هویبرگر: " باله اپرا " (1898)، فرانتس لهار: " بیوه شوخ " (1905)، " سرزمین لبخند " (1929/1923)، " گراف لوکزمبورگ " (1909)، " پاگانینی " (1925)، " تسارویچ " (1927)، لئوفال: " دهقان وفادار " (1907)، " مادام پومپادور " (1923)، اسکار اشترواس: " یک رویای والس " (1907)، امریش کالمان: " شاهزاده خانم چارداش " (1915)، " امیره مارتینرا " (1924)، " پرنسس سیرک " ( 1926)، رالف بناتسکی: " در روسل سفید " (1931)، " من و خواهرم " (1931)، " دوشیزه جادوگر " (1935)، اپرت اصطلاحاً برلینی با بازنویسی جدید از " دوشیزه سوزانه " (1910) توسط ژان ژیلبر و اپرت رووری " خانم لونا " (1899) توسط پاول لینکه ارائه گردید. " دختر شوار تسوالد " (1917) اثر لئون یسل هنوز هم از نیروی فراوان برخوردار است. ادوارد کونکه هم که با استیل ظریفی مرتبط با نمایش آوازی می آمد، با آثاری چون " برادرزاده دینگسدا " (1921) و " سفر سعادتمندانه " (1932) موفقیتی به دست آورد.
پاول بورکهارد سوئیسی هم در زمان خود بر صحنه های آلمانی پیروزی هایی را از آن خویش نمود؛ " آتشبازی " (1948) معروفترین کار اوست. کار اپرت نویسی او در تئاتر زوریخ و به سال 1939 به راه افتاد با اثری موسوم به " چنگک سیاه ". در سایه این آثار عمده جدید ترین فهرست های نمایشی، انبوهی از اپرت ها نیز وجود دارد که زمانی موفق بوده اند و هنوز هم گهگاه به صحنه می روند اما برخی هم با همه ارزش موزیکال که اینکه تاریخی شده اند، می توانند در اثر اجرای مملو از فانتزی به صورتی نو نیز جلوه گر شوند. به جز آثار نامبرده اپرت های آلمانی و اتریشی برجسته ای را هم از ندبال موزیسین بوهمی ( " خون لهستانی " 1913)، ژارنو مجارستانی ( کریستل جنگلبان 1907) و پاول آبراهام ( " بال در ساوی " 1932)، تسهیرر، رهبر ارکستر نظامی وین ( رهزنان 1899)، این اتریش ها یعنی ادموند ایسلر، آشر، و دوستال، روبرت اشتولتس و همچنین برلینی هائی چون هولندر و کولو.
از استادان اپرت فرانسوی در مناطق آلمانی زبان عملاً فقط ژاک اوفنباخ است که او اُوِر بزرگ خود هنوز هم شهرت دارد؛ جذابیت آنها را بیش از همه می توان در " اورفئوس در دوزخ " (1858) و " هلنای زیبا " (1864) دید؛ ناگفته نماند که حتی با صرف نظر کردن از طنزهای پارودیستی وی، ملودی های پرشکوه او و همچنین ریتم های شور انگیزش نیز تازگی خواهند داشت. آثار دیگر او که با جذابیت ویژه ارائه گشته اند و تا حدودی نیز اپرت گونه اند تا اپرا، می توان از " مادام فاورات " نام برد، چند تک پرده ای را هم نباید از نظر دور داشت. قبل از اوفنباخ هم هروه نوعی از اپرت را پی ریخت و سرانجام هم با " مامزل نیتوک " (1883) معروفترین اثر خود در این زمینه را نیز عرضه نمود. همراه با بیزه، لوکوک هم با به نمایش گذاشتن تک پرده ای " دکتر میراکل " (1857) موفقیتی کسب کرد، بعد هم با ارائه " لافیل دومادام آنژو " (1872) و " ژیروفله- ژیروفلا " (1874) دو اثر استادانه اپرت کلاسیک، مشابه اثر موفقیت آمیزی از پلانکت موسوم به " لوکلوشزدو کرونویل " (1877) کار ادامه یافت. اودران E.Audran هم که همچون لوکوک از موسیقی کلیسائی سربرآورده بود، و آندره مساژر، اولین رهبر ارکستر و دبوسنر پله آ، نیز موسیقی  شناسان برجسته ای بودند که خوب می دانستند چگونه از تریویال شور آفرین با تقسیمات تند آن بپرهیزند.
انگلستان هم با اپرتهای اختصاصیش که آرتور سولیوان با استعداد و لیبرتیست به نام اوجیلبرت آفریدند، سهم به سزائی را به عهده داشت؛ در این میان از " میکادو " یک موفقیت جهانی حتماً باید یاد کرد. جونز هم با نمایش " گیشا " (1896)، یک ویژگی ژاپنی، موفقیتی را به دست آورد.
در انگلستان و آمریکا با شروع قرن جدید گزارش گونه های تزئینی – رقصی که خود را به کمدی موزیکال- اختصاراً مشهور به موزیکال –نزدیک می کردند، به ظهور رسیدند؛ اینگونه آثار غالباً با بکارگیری موفقیت آمیز منابع موجود کمدی ( برای مثال " پیگمالیون " اثر برنارد شاو ) و به عنوان کار مشترک یک یا چند لیبرتیست – معروفترین آنان هامر اشتاین دوم – به همراه یک یا دو موزیسین و توسط یک شرکت به اجرا در می آید؛ برای نمونه می توان از " روزماری " ( موزیک از فریمل و استوتهارت )، " قایق نمایشی " ( موزیک از کرن 1927)، " چرخ و فلک " (1945)، " مرا ببوس کیت " ( موزیک از کول پورتر 1948)، " من و پادشاه " ( موزیک از رودگرز 1951 )، " دوست پسر " ( موزیک از سندی ویلسون 1953 )، " بانوی زیبای من " ( موزیک از لووه 1956)، " موزیکمن " ( ویلسون ) و " داستان وست ساید " که به وسیله رهبر ارکستر چون لئناردو برنشتاین با موسیقی دل انگیزی نیز خلق گردید، نام برد.


مارتین هورلیمن<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

منبع : ماهنامه نمایش – شماره 32 و 33 – مهر و آبان 1379


مطالب مشابه :


تاريخچه اپرت و اپرا

استراوینسکی و سبک جدید " مد " و اساسی ترین آنها به جز بالت های معروف او یعنی " پرنده آتشین




برچسب :