روزهای معلمی من... من و کلاس سوم...

قبل از هر چیز از نظرات سازنده ی همه ی دوستان و همکارانم متشکرم اما لازم است نکاتی را عرض کنم : اول اینکه قصد من تخریب یا انتقاد از شخص خاصی نیست. این عادتی است که متاسفانه در همه ی ما وجود دارد. اینکه بخواهیم به فرد یا افراد خاصی نسبت دهیم اصلا درست نیست. 

دوم اینکه عادت کنیم در محیط های آموزشی کار همدیگر را بدون توجه به مقام و جایگاهی که داریم نقد کنیم و راهکارهای سازنده ارائه دهیم . این موضوع بعضا در برخی از محیط های آموزشی با سوء تعبیرهایی مواجه می شود و ما با این تصور مواجه می شویم که شخص انتقاد کننده قصد تخریب دیگران را دارد که واقعا اینگونه نیست . آنچه مهم است این است که همه ی ما دوست داریم محیط آموزشی مان بهترین باشد.

سوم از نظر من این یک تجربه است . تجربه ای که شایسته است بررسی شود و می شود در فضای اینترنت به اشتراک گذاشته شود . می تواند برای معلم های جوان آموزنده باشد یا برای مسئولینی که  علاقمند به بهبود شاخص های آموزشی هستند  خواندن این مسائل می تواند زوایای پنهان مسائل حاشیه ای را روشن سازد.

و آخر اینکه بیایید بدون قضاوت درباره ی فرد یا افرادی که در این تجربه حضور دارند خاطرات مرا بخوانید . اگر قرار است چیزی محکوم شود آن عملی است که اثر بدی بر دیگران می گذارد نه شخص عامل!!!...من به شخصه کسی را مقصر نمی دانم !!!! این مسائل در هر کاری پیش می آید دوست داشتم درباره اش بنویسم تا شاید در آینده کمتر شاهدش باشیم!!!

و اما ادامه خاطرات...

من تدریس در کلاس سوم را در حالی شروع کردم که شایعات کم کم به گوشم می رسید و بیشتر متعجبم می کرد . یکبار می شنیدم که این انتقال اجباری پیشنهاد انجمن اولیا و مربیان است چرا که فرزند رئیس انجمن کلاس پنجم است !!!!... بار دیگر می شنیدم که برای تقویت پایه پنجم این تصمیم گرفته شده و هدف بر این است که با آوردن کادر قوی میزان قبولی در آزمون مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی را به سه و یا چهار برابر زمان ما برسانند!!!...

همه ی اینها را می شنیدم و سئوال بزرگی  ذهنم را اشغال کرده بود و آن اینکه دلیل اصلی این انتقال اجباری واقعا چیست؟!!!چون هر دو دلیل خیلی منطقی به نظر نمی رسید!!!دلیلی که تا امروز کسی به خودش زحمت نداد برای من مشخص کند که علت این تصمیم گیری چه بوده است. اگر من به عنوان یک معلم برای آن محیط آموزشی فرد مفیدی به نظر نمی رسیدم عرفا و اخلاقا باید در فصل نقل و انتقال به من گفته می شد تا بتوانم به مدرسه ی دیگری بروم!!!شاید این مدرسه به تجربه ی من احتیاجی نداشت اما قطعا مدارس دیگری پیدا می شد که به یک معلم پایه پنجم احتیاج داشته باشند.

همه ی اینها وقتی آزار دهنده می شود که می بینی مدرسه به معلم کلاس پنجم احتیاج دارد و ترجیح میدهند از منطقه درخواست معلم کند!!!!...

وقتی که با این واژه ها مواجه می شوی که می گویند " خانم به ما گفتند شما بلد نیستین کلاس سوم را تدریس کنید!!!!" ... " خانم گفتند شما خیلی سخت گیر هستید و بچه ها را خیلی اذیت می کنید!!!!"

مشاوره های خانوادگی کمک زیادی به من کرد . فرزندانم از این تصمیم اجباری مدرسه خیلی استقبال کردند . اینکه مادرشان همه ی روزهای سال تحصیلی مشغول تصحیح برگه های امتحانی و تکالیف بچه های یا طرح سئوال نباشد یک لطف محسوب می شد . به من پیشنهاد کردند که مثل همیشه صبوری اختیار کنم و تمام تمرکزم را بر روی تدریسم بگذارم و سعی کنم بهترین باشم.

شاگردانی که روزهای اول با شنیدن داستانهای خنده دار سخت گیری های من قبض روح شده بودند بعدها متوجه شدند که واقعا اینگونه نیست. همه ی این سخت گیری های ظاهری برای این بوده که میزان مسئولیت پذیری آنها زیادتر شود . کم کم مستقل شوند و نسبت به یادگیری سخت گیری داشته باشند تا زمانی که درسی را یاد نگرفتند با مطرح کردن آن در کلاس و پیگیری برای رفع اشکالاتشان مساله را حل و فصل نمایند.

همین امر دربرخورد من با والدین مشهود بود . همیشه در اولین جلسه دیدار با اولیا برای بچه های کلاس پنجم اصرار داشتم که همه ی امور را به من بسپارند و تا چند ماهی در امور درسی بچه ها مداخله نکنند چرا که میخواستم مرحله مرحله بچه ها را مستقل تر کنم . زمانی خستگی ام در می رفت که مادر و پدری پیشم می آمدند و می گفتند پسر یا دخترش بدون کمک او همه ی تکالیفش را انجام میدهد و تنها گاهی برای پرسش و پاسخ درسی از او کمک می گیرد.

اما در کلاس سوم اینگونه نبود تصمیم گرفتم از مشارکت بیشتر اولیا استفاده کنم . بیشتر بچه ها در آن سنین به حمایت ها و پیگیری های والدین شان به ویژه مادرانشان احتیاج دارند . ما بچه ها را در کلاس به شش گروه تقسیم کردیم و طبیعتا والدین هم به شش گروه تقسیم شدند و در هر گروه از یکی از مادران بچه ها تقاضا کردیم که همیار گروه باشند. همیارها یا پشتیبان های گروه در طول سال مسئولیت های مختلفی بر عهده داشتند و تقریبا هر پانزده روز یک جلسه داشتیم .  پیگیری مشکلات گروه ، انتقال نظرات به ویژه انتقادهای اولیا و ارائه راهکار، عمده ی بحث هایمان را تشکیل میداد و در ادامه درباره ی کارهای پیش رو صحبت میکردیم و شرح وظایف به آنها داده می شد.

اگرچه این اولین تجربه ی من بود و برای والدین بچه ها هم تجربه ی اولی بود که همزمان شش نفر عهده دار کارهای کلاسی باشند و تازه درباره ی مسائل کلاسی به معلم مشاوره بدهند . اما بدون اشکال هم نبود.

در طول سالهای تدریسم معمولا در فعالیت های فرهنگی و هنری مدرسه مشارکت داشتم  که بعضا قرآنی ، سرود و روزنامه دیواری و...بود و وقتی که معلم یک کلاس در این زمینه فعال باشد شاگردان کلاسش هم فعال خواهند بود . روزنامه دیواری ما در سطح منطقه حائز رتبه ی نخست شد . اتفاقی که در سه سال حضورم در مدرسه ی پسرانه همه ساله تکرار شد.

ادامه دارد...


مطالب مشابه :


تجربیات من

معلم ابتدایی - تجربیات معلم ابتدایی و توصیفی شدن پایه سوم امسال کار ما معلم ها را




آموزش جمع و تفریق فرایندی+ریاضی+دوم+سوم

آموزش جمع و تفریق فرایندی+ریاضی+دوم+سوم تجربیات یک معلم. آموزش جمع پایه دوم ابتدایی




روزهای معلمی من... من و کلاس سوم...

معلم ابتدایی - روزهای معلمی من من و کلاس سوم - فعاليت هاي كلاس ششم ابتدایی - معلم




تجربیات آموزشی همکاران

معلمان پایه ی سوم ابتدایی . دبستان شهیدمفتح . تجربیات آموزشی همکاران .




نمونه سوال سوم ابتدایی

نمونه سوال سوم ابتدایی غریب آشنا معلم - نمونه سوال سوم و تجـــــربیات گرانقدر




راهکارهایی برای غلبه بر مشکلات آموزش ریاضی

معلم سوم چهارم ابتدایی اگر معلم برای خود طرح که با استفاده از تجربیات گذشته در




پیشنهادات یک معلم در آنکارا

ابتدایی در هزاره ی سوم پیشنهادات یک معلم در آنکارا کتاب های درسی- تبادل تجربیات علمی




کتابهای راهنمای تدریس مقطع ابتدایی

و تجـــــربیات دوم و سوم ابتدایی ی سوم ابتدایی. راهنمای معلم




برچسب :