هنرهای تجسمی در جهان پست مدرن (2)

 

هنرهای تجسمی در جهان پست مدرن (2)

نوامبر 17, 2007

برگردان علی محمد طباطبائی

منبع : روزنامة دی ولت

   

 

 مقدمة مترجم:

غالباً به عصری که در آن زندگی می کنیم این اتهام وارد می شود که عصر جنون و ویرانی است. استثمار و غارت منابع طبیعی غیر قابل تجدید، نابودی و آلودگی محیط زیست انسان و حیوان، ساختن سلاح هائی هر چه بیشتر مخرب و مرگ آور و هزار ها از این قبیل نکته های منفی که هر روزه شبیه آنها را در روزنامه ها می خوانیم از جملة همین انتقادات هستند که بیشتر هم توسط طرفداران نهضت های پست مدرن اظهار می شوند. اما آنچه بسیار غریب و باور نکردنی است اینکه هیچ کدام از این دلسوزان بشر (و زیست کره) هرگز کوچکترین انتقادی در  شکل ها و شیوه های جدید هنری  نمی بینند، حتی باید گفت که از طرفداران سرسخت آنها نیز می باشند. اگر در گذشته ای نه چندان دور هنرمندان بخشی از متخصصان واقعی جامعه به حساب می آمدند امروز وضع دگرگون شده است و به نظر می رسد که برای جدید ترین شیوه های هنر غرب دیگر به تخصصی جز ایده های عجیب و ناراحت کننده نیازی نیست. یکی از معروفترین این هنرمندان پست مدرن، جوانی انگلیسی است به نام دانیل هیرست که از جمله شاهکارهای او قرار دادن اجساد حیوانات اهلی چون گوسفند و گاو و یا حیوانات دریائی خطرناک چون کوسه ماهی ها در محفظه های شیشه ای پراز فرم آلدئید است که آنها را به قیمت های سرسام آوری و به عنوان آثار هنری می فروشد و عجیب تر آنکه همیشه خریداران خوبی هم دارد. امروز روشنفکران و هنردوستان متجدد ما در ایران از نقد چنین آثاری طفره می روند و بیم آن دارند که با پس زدن و نپذیرفتن این قبل آثار به روح هنر در زمان خود پشت کرده باشند. خاطرة هنرمندان بزرگی چون وان گوگ و گوگن که در زمان خود مورد نقد شدید قرار گرفتند و کسی هنر آنها را جدی نگرفت به دستورالعملی تبدیل شده است که هر چیز وحشتناک و مشمئز کننده چنانچه با نام هنر و در یک نمایشگاه معتبر عرضه گردید نیز هنر تلقی شود. ترجمه ای که به دنبال می آید و بخش اول آن مدتی پیش در سایت ایران امروز عرضه شد البته مقاله ای انتقادی نیست اما می تواند ذهن ما را نسبت به کاستی های هنر امروز در غرب روشن تر کند.

             

 اصل مقاله:

 در تابستان سال 2000 مرمت کار آثار هنری Jesus Pozo حین برگزاری نمایشگاهی به نام » اشیاء « در خانة هنر مونیخ موظف بود که هر روز صبح اول وقت و پیش از ساعت کار نمایشگاه چند تخم‎مرغ‎ نیم‎رو سرخ کرده و علاوه بر آن یک مرغ تازه (نپخته) نیز آماده کند، آنهم برای بیش از چندین ماهِ تمام. البته نه از جهت رژیم غذائی بخصوصی برای خودش، بلکه برای اجرای صحیح اثر هنری به نام » خانوادة شادمان « اثر هنرمند جوان انگلیسی خانم Sarah Lucas . این اثر چیدمانی بود تشکیل شده از خصوصی ترین اندام یک انسان مونث، نیم‎رو‎های آویخته بر چوب‎لباسی و یک مرغ خام.

چیدمانها به علت پچیدگی که دارند غالباً برای مجموعه‎داران هنری و کارمندان موزه‎ها تبدیل به اشیائی بسیار پرتوقع و توان‎فرسا شده‎اند. عموماً نیاز به فضای بزرگی برای نصب دارند و به همان اندازه نیاز به مراقبت و نگهداری بسیار. انبار کردن آنها پرهزینه است و چنانچه قرار باشد که به مکان دیگری منتقل شوند باز کردن و نصب مجدد آنها کاری است توان‎فرسا. اصطلاح »  چیدمان « واژه ای تقریباً جدید است و از دهة هشتاد قرن بیستم در دنیای هنر متداول گردید. در این شیوة هنری به جای استفاده از مدیوم های متداول چون تابلو و تندیس، از اشیاء بسیار متفاوتی استفاده می شود که از طریق آن اثر (و یا در آن اثر) بایکدیگر به نوعی در رابطه قرار می‎گیرند. پیشتر از این به اشکال ابتدائی آنها Enviroments و گاهی هم Assemblages گفته می‎شد. این چیدمانها امروزه باعث دردسر های بزرگی شده‎اند.

در نمایشگاهی به نام » برادر پل به دریا می‎زند « از هنرمند اهل کلن Cosima von Bonin که در   انجمن هنر شهر هامبورگ برگزار گردید از جمله آثار به نمایش درآمده یکی هم قایق سفیدی بود که در میان چهار منجنیق بزرگ از جنس چوب قرار داده شده بود. این قایق ده متری در کارخانه ای در Bodensee ساخته شده و سپس توسط تریلی به انجمن هنر هامبورگ منتقل گردیده بود. سپس به کمک دستگاه‎های بالابر و با زحمات بسیار به داخل نمایشگاه جابجا شد. در حین برگزاری نمایشگاه به علاقمندی فروخته و سپس به مونیخ حمل گردید. آنگاه مدتی در انباری منتظر ماند تا برایش یک ساختمان مخصوص بسازند.

اما مشکلات دیگری هـــم وجود دارند: در مورد چیدمانهائی که از قطعات بسیار زیادی تشکیل می‎شــوند، مثلاً در اثری از هنرمندی به نام Jason Rhoade  با عنوان » برادرم    برانکوزی « که از تعداد زیادی ابزار و وسایل فنی تشکیل شده بود، یعنی از یک شیرینی‎پز خودکار برای شیرینی های دونات، انبوهی از سیم‎ها، بطری‎ها و محفظه‎های پلاستیکی در هر جابجائی تغیراتی ناخواسته به وقوع می‎پیوست. یکی از مرمت‎کاران آثار هنری یعنی آقای  Christian Scheidemann می گوید: » این گونه آثار باید واقعاً بسیار دقیق یاداشت ‎برداری شوند. حتی بهتر است که به کمک یک دوربین ویدئوئی و تعداد بسیار زیادی عکس همه چیز به دقت ثبت شود « . بالاخره اینکه این قبیل آثار باید با امانت داری لازم برای یک اثر هنری نگهداری گردند. یعنی آنچه بعضی اوقات کار چندان ساده ای هم نیست. برای مثال هنگامی که یکی از چیدمان‎های هنرمند بسیار مشهور Joseph Beuys با عنوان Difese della Natura مورد دستبرد واقع گردید و یک قلوه سنگ معمولی از آن دزدیده شد هنرمند چنین اظهار نظر نمود که این اثر دیگر هیچ ارزش هنری ندارد، زیرا وی قبل از دست‎به‎کار‎شدن و ساختن آن چیدمان هفته ها در یونان به دنبال چنین سنگی گردیده بود. بلافاصله از طریق رادیو و روزنامه‎های محلی از سارق درخواست گردید که سنگ را به محل اصلی اش باز گرداند. این کار انجام شد و باعث راحتی خیال و اعصاب هنرمند و البته شرکت بیمه گذار گردید.

موزة هنری شهر Wolfsburg صاحب اثر بسیار چشمگیری است از هنرمند آمریکائی Allan McCollum که قرار است در پائیز سال 2001 در تالار هنری شهر هامبورگ به نمایش گذارده شود. نام این چیدمان کمی عجیب است: »  بالغ بر ده هزار اثر فردی « . این چیدمان از 10025 قطعه اشیای گچی به رنگ صورتی تشکیل می‎شود که هرکدام از آنها با دیگری به طور کامل تفاوت دارد. کلیه این قطعات بر روی میز بزرگی به وسعت 39 متر مربع کاملاً در کنار یک دیگر و بر اساس الگوی از پیش تنظیم شده جای می‎گیرند. در این اثرِ هنری دو مضمون جداگانه در کنار هم به اجرا در می‎آیند: از یک طرف تودة بی‎هویت و گمنام مردم و تولید انبوه کالاهای مصرفی و از طرف دیگر فردیت غیرقابل تعویض آثار منفرد [یعنی همان 10025 قطعه]. به هنگام سوار کردن این چیدمان پنج کارمند موزه و به مدت ده روز درگیر خواهند بود تا آنرا طبق نظر والگوی هنرمند آمادة بازدید کنند.

از جملة آثار دیگری که باید از آنها در اینجا نام برد یکی هم اثری است به نام » موش ها « از هنرمند آلمانی Katharina Fritsch که از نوعی پلی استر رنگ شده و مخصوص تشکیل شده بود. اشکال کار این بودکه در اثر بر خورد کوچکترین تماس دستها با این ماده اثر انگشتان بر رویش باقی می‎ماند و ظاهر کار را ضایع می‎کرد. بنابراین به هنگام جابجائی این اثر مشکلات بسیاری پیش می‎آمد. برای نصب و راه اندازی اثر دیگری به نام » باکره « از Robert Gobers در موزة هنر معاصر لس آنجلس به شش ماه زمان نیاز بود زیرا می بایست ابتدا کف سالن نمایشگاه با یک ماشین حفاری گودبرداری شود تا آبشاری که هنرمند برای آن اثر طراحی کرده بود و البته کانالهای خروجی آب نصب شوند. بنابراین تعجبی ندارد که به طور پیوسته تعداد بسیار کمتری از مسئولین موزه ها و نمایشگاه ها یافت می‎شوند که حاضر به برگزاری چنین نمایشگاه‎های پردردسر و جنجالی در سالنهای خود باشند.

از سال 1976 در بنیادی به نام Dia-Art  در نیویورک یکی از آثار Walter de Maria به نام Earthroom این امکان را یافته است که در پروژه ای طولانی مدت به اجرا درآید. این اثر که برای اولین بار در سال 1968 در گالری هنری هاینریش فریدریش مونیخ به اجرا گذارده شده بود تشکیل می‎شود از خانه ای چهار اتاقه به وسعت 355 متر مربع که به طور کامل از 197 متر مکعب خاک نرم باغبانی به ارتفاع 56 سانتیمتر پوشیانیده شده است. خاک باید در تمامی مدت مرطوب نگهداری شود تا نرم باشد و رویتی زیبا داشته باشد و سه بار در هفته باید باید با علف های مبارزه شود، البته نه از روی خاک نرم، بلکه به کمک تخته هائی که به همین منظور بر روی زمین گسترده می‎شوند.

اما مسئلة جنجال برانگیز دیگر به هنر الکترونیکی مربوط می‎شود. در 17 مارس 1960، در ساعت شش و نیم بعد از ظهر، از فضای سبز مورة هنر معاصر نیویورک صدای انفجار مهیبی به گوش رسید. پس از غرش‎های اولیه صداهای عجیب و غریب دیگر چنان هراسی در دل ساکنین آن حوالی ایجاد کردند که آنها بلافاصله آتش نشانان را خبر نمودند. البته آنها از پیش خبر شده بود، توسط خود مسئولین موزه. موضوع اجرای اثری از هنرمند سوئیسی Jean Tinguely بودبه نام Hommage a New York .در مدتی کوتاه تر از 23 دقیقه هیولائی که از 80 دوچرخه، موتور، یک پیانو، بشکه های روغن، یک ماشین آدرس زنی، یک وام حمام و یک گاری دستی تشکیل شده بود در هم فروریخت. البته از قبل هنرمند اثر تمامی گوشه و کنار و محفظه های ممکن را با مواد آتش بازی و بمب های دودزا انباشته بود. این اثر عظیم الجثه توسط 15 موتور و 8 سوئیچ ساعتی به حرکت در می‎آمد. همینکه قسمت های بخصوصی به حرکت درآمدند، بقیه بخش های آن که وزن دستگاه را تحمل می‎کردند هر کدام به طریقی که از پیش برنامه ریزی شده بود قطعه قطعه شده و یا خورد شدند. آقای Tinguely که در طرفداران هنر جنبشی با Kinetic Art است به توسط این اثر می‎خواست که سرعت ماشین ها و عاقبت فیزیکی و مادی یک اثر هنری را به نمایش بگذارد. آنچه اینجا تازگی داشت این بود که اثر هنری به دست خودش نابود می‎شد.

همچون هر دستگاه فنی دیگر، هنر الکترونیکی نیز بسیار حساس است. لوازمی که در آغاز برای مصارف غیر دائمی تولید شده اند، مانند موتورها، لامپ ها، قسمت های کائوچوئی و هر چیزی که بالاخره دیر یا زود در اثر کار فرسوده می‎شود اکنون باید به عنوان بخشی از یک اثر هنری برای همیشه مشغول به کار بوده و دوام آورند. آثاری که در آنها از چنین لوازم حساس و با طول عمر متوسط استفاده شده است برای آنکه بتوانند همچنان و بطور دائم کار کنند باید دشواری های بسیاری را از سر بگذرانند، یعنی به طور دائم تعمیر شوند،لذا موزه داران علاقة کمتری به برگزاری نمایشگاه هائی دارند که در آنها از چنین چیزهائی استفاده شده است.

در موزه Tinguely در شهر بازل در سوئیس یک گروه کامل از تکنسین های متخصص در الکترونیک مشغول‎اند تا قسمت هائی مانند ماسوره ها را از نو سیم پیچی کنند و یا نوارها و تسمه ها را تعویض نمایند. چیدمان‎های ساخته شده از لامپ های نئون در آثار هنرمند آمریکائی Dan Flavin مثال خوبی هستند برای فانی بودنیِ که غیر قابل برنامه ریزی است: وی در دهة هفتاد مخصوصاً هشت رنگ استاندارد برای نئون های بکار رفته در آثارش انتخاب نمود، آنهم با این امید که به هنگام سوختن و از کار افتادن لامپ ها به مشکلی برنخورد. اما هنگامی که موزة Guggenheim در نیویورک چند سال پیش از این خود را برای برگزاری نمایشگاه دوره ای (رتروسپکتیو) از آثار این هنرمند آماده می‎نمود تعمیرکاران متوجه شدند که یکی از رنگ ها ـ یعنی رنگ قرمز آلبالوئی ـ توسط تولید کنندة اصلی دیگر ساخته نمی‎شود، زیرا معلوم شده بود که در ساخت آن نوعی رنگدانة سمی به کار رفته است. بنابراین تمامی مجموعه دارانی که آثاری از این هنرمند را در اختیار داشتند که در آنها از این نوع لامپ نئون استفاده شده بود ناچاراً تمامی لامپ های نئون آلبالوئی رنگی که هنوز هم در انبارها موجود بودند را خریدند. نتیجة طبیعی چنین پیش آمدهائی این بود که مجموعه‎داران پی‎بردند بهترین و مطمئن ترین راه نگاهداری این آثار نگهداری آنها در حالت خاموش است، یعنی آنچه در اصل به معنی عدم وجود واقعی اثر اصلی خواهد بود [زیرا اینکونه آثار فقط برای حالت روشن طراحی شده اند].

در آثار هنرمند آمریکائی Bruce Nauman که از سال 1966 در آثارش از لامپ های نئون استفاده می‎کند این دشواری آشکار‎تر می‎شود. دلیل آن بسیار ساده است: اکثر آثاری که در آنها از چراغ یا لامپ استفاده شده است توسط پالس های الکتریکی بطور دائم روشن و خاموش می‎شوند و بنابراین احتمال خرابی به نحو قابل توجهی افزایش می‎یابد. تاچندسال پیش از این چنین امکانی وجود داشت که لامپ های سوخته با لامپ های جدید و سالم تعویض شوند. لاکن امروز خرابی یک لامپ به معنی نقص کامل اثر هنری خواهد بود زیرا محصولات امروزی و موادی که در ساخت آنها به کار می‎روند به توسط تولید کنندة اصلی طور دائم در حال تغییر اند، به عبارت دیگر نوع و کیفیت آنها امر ثابتی نیست. از این رو دیگر لامپ های نئون عوض نمی‎شوند بلکه این امکان وجود دارد که همان لامپ ها با همکاری مرمت‎کاران و کارشناسان لامپ های نئون تعمیر و بازسازی شوند. می‎تواند ادعا نمود که هنر امروز محملی است برای نگهداری روش ها و کالاهای مصرفی قدیمی و جلوگیری از فراموشی روش تولیدشان.

ماشین نقاشی اثر هنرمند آمریکائی خانم Angela Bulloch (که در انگلیس فعالیت دارد) به کمک ثبات های حرکتی و یک کامپیوتر بسیار کوچک کار می‎کند. این دستگاه قادر است که به کمک مرکب ویژه‎ای بر روی دیوار طراحی کند. این قبیل ماشین ها که دارای ساختاری بسیار ظریف و حساس هستند نیاز مبرمی به نگهداری و مراقبت ویژة اهل فن دارند و نصب و راه اندازی آنها بسیار مشکل است: کامپیوتری که سالها پیش در این دستگاه ها کارگزاری شده اند با معیارهای زمانة ما مطابقت ندارند لاکن بخشی بسیار ضروری آنها محسوب می‎شوند. یکی از آنها سه سال پیش دچار نقص فنی شد و با دشواری زیاد و به کمک مهندسین کامپیوتر دوباره به زندگی هنری و برای شرکت در یک نمایشگاه بازگشت. 

از چند سال پیش از این در بین مرمت‎کاران این قبیل آثار هنری بحثی به جریان افتاده است مبنی بر آنکه آیا در این آثار تعویض قسمت های خراب شده با دستگاه های جدیدی که از سازوکار و طراحی مدرنی برخوردارند و شباهت چندانی به نوع قبلی ندارند کاری اصولی است یا خیر. این دقیقاً همان موردی است که در خصوص بعضی از آثار قدیمی تر هنرمند آمریکائی Robert Rauschenberg روی داده است: در اثری از وی به نام Mudd Piece توده ای از لجن تازه و روان به توسط بلندگوئی بسیار قوی و مخفی چنان به تلاطم در می‎آمد که از درون تودة لجن حباب های هوا به بیرون تراوش می‎کردند، به عبارت دیگر این اثر هنری به طور دائم می‎بایست که در حرکت باشد. وی پس از مدتی به مالک این اثر (و سایر مشتریانی که آثار مشابهی از وی خریده بودند) مراجعه کرد تا موتورهای قدیمی را با موتورهای جدیدِ دیجیتالی تعویض کند. توضیح او این بود که در زمان ساخت آن آثار به دلیل مضیقة مالی ناچاراً از موتورهای ارزان استفاده کرده بود. لاکن مخالفین چنین تعویض هائی عقیده دارند که هر اثر هنری شاهدی است از دوره و زمان ساخت خودش و وابسته به روابط محدود اقتصادی هنرمند در آن دوره، بنابراین تعویض به معنی ضایع کردن و مخدوش شدن اثر هنری و معنای آن است.

 فقط می‎توان گفت که بهتر است تعمیر این قبیل آثار هنری را به مرمت کاران واگذار نمود نه به خود هنرمندان، زیرا معلوم نیست که بتوان همان اثر قبلی و اورژینل را دوباره بازپس گرفت


مطالب مشابه :


کاربردها و انواع لامپ ها به طور مفصل

، لامپ نئون، لامپ زنون ضمن ولتاژی که لامپ بخار جیوه برای روشن شدن در ماشین




نمونه سوالات برقکار ساختمان درجه 1

منبعی هرچند اندک برای دانش اخرین نسخه کتاب ماشین های لامپ نئون د) لامپ میله




کاهش هزینه های برق مصرفی

الکترونیکی برای لامپ بجای لامپ نئون از لامپ­های از ماشین لباسشویی ۲




لامپ های مخصوص

۶-لامپ نئون چگونه برای کم و زیاد کردن شدت نور لامپ از دیمر استفاده می شود ماشین های




هنرهای تجسمی در جهان پست مدرن (2)

وی در دهة هفتاد مخصوصاً هشت رنگ استاندارد برای نئون های لامپ نئون ماشین نقاشی اثر




طرز کار لامپهای کم مصرف

، یا به ندرت آرگون نئون ، یا وات برای لامپ های 4 برای نور ماشین آلات




آموزش سیم کشی و نصب دزدگیر ماشین -اتومبیل

آموزش سیم کشی نصب دزدگير ماشین سعی کنید برای تست و ولتاژ گیری از ولتمتر بجای لامپ




اختراعات مهم و تاثیرگذار

را اختراع می کند که قادر است به طور موثری برای راندن ماشین ها به کار لامپ نئون




برچسب :