ریشه قوم بلوچ

myba-491.jpg

ریشه قوم بلوچ

در این زمینه از بین نظریات مختلف دو نظریه طرفدار بیشتری دارد اول اینکه بلوچها شاخه ای از آریاها هستند دو دومی اینکه آنها ریشه سامی داشته و منشعب از اعراب می باشند. بسیاری از نخبگان امروزی بلوچ انتساب اجدادشان به اعراب را بدون اعتبار میدانند و معتقدند که فاقد مستندات تاریخی است. به عنوان مثال عطاءالله منگل از سیاسیون بلوچستان پاکستان ریشه عربی بلوچها را افسانه دانسته و معتقد است بلوچها مانند کردها آریایی هستند یا جان محمد بلوچ دیگر نویسنده بلوچ پاکستانی بر همریشه بودن زبان فارسی و بلوچی تأکید دارد (احمدی ۱۳۸۲: ۱۰۷ـ۱۰۸). مرحوم کامبوزیا نیز که خود مدتی درمیان بلوچها زیسته در مورد همریشگی زبان بلوچی و فارسی اظهار عقیده نموده که «اگر فارسی کهن را در برابر بلوچ تکلم کنی خواهد گفت این زبان که همان زبان بلوچی است» (کامبوزیا، بلوچستان و علل خرابی آن) اما آنچه بیشک اتفاق افتاده اختلاط نژادی بلوچها چه با همسایگانشان و چه با غیر همسایگان در طول تاریخ بوده است بطوریکه امروزه براحتی نمی توان یک براهویی غیر بلوچ را از یک بلوچ تشخیص داد همچنین است اختلاط بلوچها با عربها که سرپرسی سایکس نیز به آن اینچنین اشاره کرده است. «ماحصل کلام اینکه چون اعراب در موقع مهاجرت به این حدود زن همراه خود نیاورده بودند ناچار با زنها ایرانی ازدواج نمودند و اینک بلوچهای فعلی مختلط از نژاد عرب و (بلوچ) ایرانی میباشند اصطخری می گوید که مکرانیها شبیه به اعراب می باشند». (سایکس، ۱۳۶۳: ۱۲۸) محمد سرادرخان یکی دیگر از نویسندگان بلوچ معتقد است که در عهد کیانیان و ساسانیان بلوچ ها جزو ارتش ایران بوده اند که مقارن ظهور اسلامی از شمال و شمال غرب بعلت مخالفت با ساسانیان به جنوب ایران رانده شدند. (احمدی، قبلی: ۱۱۲) فردوسی نیز همین نظریه را درمورد کوچ بلوچ ها از البرزبه مکران و سند ابراز میدارد (کامبوزیا، بلوچستان و و علل خرابی آن). به هر حال شواهد تاریخی نشان میدهد که بلوچها در زمان هخامنشی تا اواخر دوره ساسانی (قرن ششم قبل از میاد تا ظهور اسلام) در نواحی شمال و بعد از آن جنوب شرقی ایران سکنی گزیده اند لذا ظهور و حضور آنها در انتساب به اعراب بعید مینماید. طبری هم در کتاب تاریخ طبری مکران فعلی را بخشی از سرزمین اردشیر بابکان میداند (طبری، ۱۳۶۲: ۵۸۴) براهی نیز در تاریخچه بلوچستان می گوید که آنها (بلوچها) در قرن هفتم میلادی در دره های مشرف به کوههای کرمان می زیستند تا اینکه در قرن دهم میلادی شمال و غرب کرمان را نیز اشغال نمودند. بلوچها در دوره غزنوی با حمله غزنویان مواجه شده در نتیجه مجبور به مهاجرت شدند که نواحی تحت سکونت آنها تا سند و پنجاب گسترش پیدا نمود.

آنچه از اجماع نوشته ها و تحقیقات بر می آید قبل از استقرار آریایی ها ساکنان اولیه شبه قاره هند و فلات ایران دراویدیان، براهویی ها، کوشان ها و تریدها بودند که محل زیست دراویدیان و تریدها بطور پراکنده در تمام شبه قاره هند بوده و در نقاط ساحلی و کرانه های آبی فلات ایران تریدها ساکن بودند اما در نواحی داخلی و شمالی ایران نیز کوشان ها می زیستند که برخی منابع تاریخی ساکنان داخلی فلات ایران را از البرز تا رشته کوه مکران (این رشته کوه از دریای عرب تا کوههای هندوکش ادامه دارد) «کوشان ها» می داند حال آنکه برخی نقاط افغانستان و ماوراء رشته کوه مکران تا کرانه های سند توسط براهویی ها اشغال شده بود لازم به گفتن است که نژاد این ۴ تیره از یکدیگر جدا بود. براهی در کتاب «تاریخ سنگ نبشته گورها» جد تیره کوشان را کوش KUSH  ذکر کرده که کوش نیز پدر نمرود بوده است (Brohi, 1980: 15). اما براهوییها تیره دیگری هستند که در مورد پیشینه آنها اطلاعات زیادی در دست نیست جز اینکه قیل از آریاییها در مناطقی از هندو پاکستان امروزی حضور داشته اند هوگز به نقل از ماسون Masson  زبان براهویی را مشتق از زبان دراویدی می داند لذا در تفدم سکونت براهویی ها در بلوچستان مرکزی دلیل موجهی به نظر می رسد حال آنکه زبان بلوچی از هند و ژرمنی گرفته شده است (Huges, 1977: 29-30). بسیاری از محقیقن زبان براهویی را مشتق از زبان دراویدی میدانند که هیچ خویشاوندی با زبان سانسکریت ندارد و این دلیل دیگری است که این تیره از تیره آریایی بلوچ جدا بوده اند. ستوان هنری پاتینجر نیز با اینکه آگاهی علمی از زبانشناسی نداشته اما به لحاظ ترکیب کلمات و آواها بر اساس تجربه و شناختی که از زبانهای فارسی و هندی داشته شباهت واژه های براهوئیکی را به برخی زبانهای هندی ناشی از ریشه مشترک آنها میداند حال آنکه به اعتقاد وی شباهت زبان بلوچی به فارسی به علت ریشه مشترک آنها می باشد. سرپرسی سایکس نیز تأکید بر جدا بودن نژاد براهویی از بلوچ دارد وی می نویسد «(بلوچها) با براهویی ها که از قرن هفدهم به این طرف قدرتی به هم رسانده و تحت ریاست قنبر نامی به دستیاری یکی از راجه های هندوستان رفته و بالاخره بر علیه خود و او قیام و حکومت ویرا منقرض کرده اند  تفاوت و اختلاف دارند» (سایکس ۱۳۶۳: ۱۲۸).

اما در مورد نظریه دوم که مربوط به ریشه عربی بلوچها است شواهد علمی چندانی وجود ندارد فقط می توان به برخی شعرهای حماسی بلوچی اشاره کرد که مضمون آنها به کوچ بلوچ ها از حلب (سوریه فعلی) به بلوچستان حکایت دارد در دفتر شعر (DAPTAR -SHER) که هرچند سندیت قطعی و تاریخی ندارد اما مورد علاقه و باور برخی از بلوچها می باشد همچنین در دست نوشته هتورام رائی بهادر در مورد سوابق تاریخی بلوچستان نیز ادعایی موجود است که می گوید بلوچها در سال ۶۱ هجری از عراق و سوریه به بلوچستان آمده اند بخشی از یک شعر این سفر را چینین بیان نموده است:

۱ـ وحدیکه سرزرته یزید و کشتگی شاهن حسین «رضی الله تعالی عنه»

وقتیکه یزید روی کار آمد و حسین «رضی الله تعالی عنه» را به شهادت ساند

۲ـ ما اشتگنت زرین منند گون شصت و چارین فرقوان

ما سرزمینهای زر خیز شام را ترک کردیم و با شصت و چهار زیر رده فامیلی از آنجا هجرت نمودیم.

۳ـ رند چه حلب پاد آتکگنت رود بارا مان تگ بوتگنت

طایفه راند از حلب (سوریه) حرکت کردند و در اطراف  رود بار (رود بار جیرفت) منتشر شدند هوگز نیز باوری را که در برخی مناطق بلوچستان پاکستان رایج است و ریشه آن همین شعر بلوچی است را در کتاب خود چنین شرح می دهد: «جد بلوچها بنام میر حمرا (Mir Hamra) پسر عبدالمهتاب که در زمان حضرت حسین «رضی الله تعالی عنه» می زیسته در سال ۶۱ بعد از هجرت بعلت جنگهای داخلی به منطقه کرمان مهاجرت نمودند و پس از مدتی سکونت در آنجا به ناحیه مکران آمده و در نهایت پس از حمله مغول بطرف هند و پنجاب مهاجرت نموده است سردار این قوم قبل از کوچ به خراسان و کلات شخصی به نام جلال خان (کتاب چاپ سنگی تاریخ بلوچستان سردار بلوچها را در هجرت از شام جلال خان نوشته است نویسنده آن کتاب نیزبیان داشته که فرزندان وی رند، لاشار، هوت، کرّا و مسمات مائی جتو بوده اند) بوده که چهار فرزند پسر به نامهای رند (Rind)، هوت (Hot)، لاشار (Lashar)، کوراری (Corari) و دختری به نام مسمت جتوی (Massamat Jotai) داشته است. از دختر زیر شاخه فامیلی جتویی شکل می گیرد که در حال حاضر ساکن بلوچستان پاکستان می باشد، از رند میرچاکرخان و از لاشار نیز میررحمان خان تشکیل دو زیر رده فامیلی رندی و لاشاری را میدهند. (Huges, 1977: 28)

این شعر و سایر نوشته های هم رای فقط به مهاجرت بلوچها در سال ۶۱ هجری اشاره می کند اما به پیشینه قومی بلوچها قبل از آن هیچ اشاره ای ندارند. نگارنده براساس شواهد تاریخی و ضمن رد نکردن احتمال مهاجرت بخشی از بلوچها از شامات به مکران ایرانی بلوچستان معتقد است اینها فقط بخشی از بلوچها بوده اند که در سالیانی به چندان دور از واقعه شهادت حضرت حسین «رضی الله تعالی عنه» از ایران به عراق و سپس سوریه رفته اند شرح ماوقع که دراسناد تاریخی منعکس است چنین بوده است که بلوچها در لشکر ساسانیان از اجزاء دلیر و کار آمد بوده و هرگاه دشمن مشترکی این مرز و بوم را تهدید می کرده به یاری حکومت مرکزی رفته اند منجمله در هجوم اعراب تازه مسلمان شده به کشورهای همجوار، ایران نیز از این تهاجم در امان نبوده و لشکری به فرماندهی ابوموسی اشعری به حوالی شوش آمده و با لشکریان ایرانی درگیر می شود حفاظت شوش به عهده سرداری بلوچ به نام سیاه سوار”برای اطلاع بیشتر از سیاه سوار نگاه کنید به (سربازی، عبدالصمد. بلوچ و بلوچستان. ترجمه محمد سلیم آزاد. چاپ اول. ۱۳۷۸٫ انتشارات کردستان. ایران) و شاهنامه نوبختی ملک الشعرای بهار همچنین: (اشاعه الاسلام نوشته حبیب الرحمن(فخر الهند) و (ایضا “البدایه و النهایه” نوشته ابن کثیر)”. بوده که وی به همراهی قبیله اش (اساوره) و دو قبیله دیگر (سیا بجه و جط) به قول مرحوم مولوی عبدالصمد سربازی (مرحوم مولوی عبدالصمد سربازی که قاضی القضات خان کلات بوده در سال ۱۹۰۲ میلادی در روستای دپکور سرباز در ایران به دنیا آمد و در سیزدهم سپتامبر ۱۹۷۵ در «خوزدار» یکی از شهرهای پاکستان در گذشت ایشان با استناد علمی به مستندات تاریخی سلسه مقالات متعددی را در رد انتساب بلوچها به اعراب در نشریات کویته به چاپ رسانده و منجمله در جمع بندی نهایی تحقیقاتش در مورد این انتساب نتیجه می گیرد «از سلسه مقالاتی که من ترتیب دادم بحمدلله این واقعیت مثل روز روشن گردید که بلوچ هزاران سال قبل از حضرت حمزه وجود داشته و با اسکندر مقدونی و دیگر قدتهای بزرگ پیکار کرده است.

آنانکه به این خوش باوری مبتلا بودند که بلوچ از نسل حضرت حمزه است اکنون مجبور شده اند چنین بگویند که بلوچ از نظر  شجاعت و دارا بودن جذبه جهاد، بطور معنوی از اولاد حضرت حمزه بشمار می روند و نه نسلاً».) با یافتن حقیقت اسلام و به قول ملک الشعرای بهار (برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: “شاهنامه نوبخت” ملک الشعرای بهار) با از دست دادن ارق ملی تسلیم سپاهیان عرب شده و پس از آن در خدمت اعراب قرار می گیرد این قبایل به پاداش رشادتی که در کشور گشاییهای بعدی اعراب از خود نشان میدهند مناطقی در سوریه را برای سکنی بدست می آورند که هنوز به نام سرزمین بلوچها یا (وادی البلوص) معرف است و همین قضیه دستاویزی شده برای انتساب بلوچها به اعراب. در حالی که احتمال بیشتر در این است که برخی قبایل بلوچ که ذکر آنها رفت پس از ورود به ارتش اعراب مسلمان به سوریه و عراق وارد شده و ۶۱ سال بعد از هجرت بدلیل اینکه می دیدند حکومت بظاهر اسلامی از شعور به شعار و از حقیقت به دنائت و دنیاپرستی حرکت کرده است و در این حرکت حتی به اهل بیت پیامبر نیز رحم نکرده و واقعه محرم سال ۶۱ پدید می آید با گذاردن دلبستگی ها و طبیعت زیبای شامات به سرزمین مادری خود بلوچستان مهاجرت می نمایند.

در نتیجه هر چند به استناد شعرهای حماسی مذکور گروهی از بلوچ از شامات به ایران آمدند و برخی طوایف امروزی بلوچستان را به یادگار گزاردند اما شواهد تاریخی گویای این مطلب است که اینها همان کسانی بودند که به همراهی سیاه سوار از بلوچستان به آنجا رفته و اینک مجدداً به دیار خود بر می گشتند که به این فرض حضور بلوچها در حوزه تحقیق را بایستی قرنها قبل از ساسانیان جستجو کرد.


مطالب مشابه :


پژوهشی در مورد شاهنامه

شعر ,شعر نو و بی شک فردوسی در سرودن بیت صفحات پایانی شاهنامه، به داستان حمله‌ی اعراب




ویژگی های شاهنامه ی حکیم فردوسی

آنچه درمورد فردوسی از شاهنامه باشدهمچنین حمله ی اعراب به فردوسی طوسی




فردوسی و شاهنامه و...

استاد بزرگ شعر فارسی در سال 411 به دست اعراب است و کلاً ایران حمله می کند و دارا




ویزگی های شاهنامه

آنچه درمورد فردوسی از شاهنامه استنباط می باشدهمچنین حمله ی اعراب به شعر. rss . powered by blogfa




فردوسی ابر مرد تاریخ حماسی ایران وجهان

فردوسی ابر ادامه دارد-حمله وحشیانه اعراب به ایران و و بیش درمورد آن چیزهایی




ریشه قوم بلوچ

فردوسی نیز همین نظریه را درمورد کوچ بلوچ با حمله غزنویان مواجه دفتر شعر




ریشه قوم بلوچ

فردوسی نیز همین نظریه را درمورد کوچ بلوچ با حمله غزنویان مواجه دفتر شعر




صباح : فردوسي ، شاهنامه وسلطان بزرگ خراسان محمود غزنوي

بهاين فلات که متعلق به هیچ کس نیست تمدن های با شکوه سومری را مورد حمله فردوسی ، چندی است




آیا با من موافقید؟

در زمان ساسانیان هنگام حمله اعراب همه کتابخانه را شاهنامه فردوسی درمورد لبخند » چه




برچسب :