دستور زبان فارسی

دستور زبان فارسی

« کلیات »

انواع کلمه :

فعل – اسم – صفت – ضمیر – قید – حرف – شبه – جمله .

جمله :

مجموعه ای از کلمه هاست که اندیشه ها، خواستها و عواعطف ها را نشان می دهد . مثال : علی می نویسد ، هوا مطبوع است .

نقش کلمه ها در جمله :

1. نهاد (فاعل – مسندالیه)              2. مسند        3. مفعول

4. متمم                   5. صفت                 6. مضاف الیه

7. بدل       8. معطوف           9. قید        10. منادا             

از میان نقشهای فوق؛ صفت، مضاف الیه، بدل و معطوف را نقشهای وابسته گویند .

نهــاد :

بنیاد و پایه ی جمله بر آنها نهاده شده یا به سخن دیگر اساس و نهاد جمله هستند « علی»، «آب» و «هوا» در جمله های زیر نهاد هستند . مانند:

   علی می نویسد      -     آب می جوشد      -     هوا گرم بود .

به نهاد مسندالیه نیز گفته می شود از آن جهت که چیزی به آنها نسبت داده می شود. 

در مثالهای فوق « علی ، آب و هوا » مسندالیه هستند .

 

اگر نهاد کاری انجام داده باشد به آن نهاد فاعل یا «فاعل» می گوییم. فاعل یعنی کننده کار.

مانند:  « علی و مادر » در جمله های زیر فاعل هستند:

علی می نویسد -    مادر غذا پخت .

هر فاعل را مسندالیه می گویند اما هر مسندالیه را فاعل نمی توان گفت .

مفعول :

در جمله ای که فعل آن متعدی باشد. علاوه بر فاعل، نیاز به رکن دیگری است که جمله را کامل می کند و عمل فعل بر آن واقع شود، چنین کلمه ای را « مفعول » گویند .

مفعول هر جمله پاسخی است که به پرسش « چه ، چه چیز ، چه چیز را ، که، که را ، چه کسی را » داده می شود . مثال :

علی « درس » می خواند . چه چیز ؟ درس

ابو علی « شفا » را نوشت . چه چیز را ؟ شفا را

احمد « حسین » را دید . چه کسی را ؟ حسین را

بعضی مفعول همراه « را » ( نشانه مفعولی) می آید که به آن مفعول معرفه گویند .

مثل : کودک «غذا را» خورد و مفعولی که بدون « را » می آید آن «معرفه» نیست .

کودک « غذا » خورد(مراد ؛ بیان غذا خوردن کودک است نه غذای معین)

صفت :

صفت کلمه ای است که اسم یا جانشین اسم یا گروه اسمی همراه خود را توصیف می کند و یکی از وابسته های اسم به شمار می رود.

برای یک موصوف می توان چند صفت آورد :

 

مثل کلمه های « آنچه،  خوب،  به درد بخور » در این عبارت:
 آنچه کتاب خوب و به درد بخور در قفسه بود جمع کردم .

مضاف الیه :

اسم یا جانشین اسم هرگاه به وسیله کسره اضافه (حرف نشانه) 
وابسته قبل از خود(مضاف) گردد ، مضاف الیه نامیده می شود. 
مثل «حق، مجید » در این ترکیبات :

لطف حق -             توپ مجید

از جهت ظاهری فرقی میان مضاف و مضاف الیه و صفت و موصوف نیست . اما ار لحاظ معنایی آن دو فرق دارند. برای تشخیص این ترکیب راههایی وجود دارد از جمله :

1.اگر « ی » میان دو ترکیب بیاوریم ساختمان ترکیب وصفی معنی دار است ولی ترکیب اضافی بی معنی :

توپ بزرگ  =  توپی بزرگ  =  ترکیب وصفی

توپ مجید   =  توپی مجید ؟  =  ترکیب اضافی

2. اگر با حذف کسره در پایان « است » بیاوریم ترکیب وصفی معنی دار ولی ترکیب اضافی بی معنی است .

توپ بزرگ  =  توپ بزرگ است  =  ترکیب وصفی

توپ مجید  =  توپ مجید است ؟   =  ترکیب اضافی 

انواع کلمات و ساختمان آنها :

تعریف فعـل :

کلمه یا گروه کلماتی هستند که روی دادن امری، یا واقع شدن حالتی را در زمانی به شخصی نسبت می دهد .

مفاهیم مختلف فعل :

الف) انجام دادن یا گرفتن کاری : محسن در را بست ، شیشه شکست .

 

ب) واقع شدن کاری بر کسی یا چیزی : علی کشته شد ، نامه نوشته شد .

ج) پذیرفتن حالت یا صفتی : هوا روشن شد ، احمد مریض شد

د) نسبت دادن صفتی به کسی یا چیزی: هوا روشن است، احمد مریض است.

فعل از لحاظ دلالت بر شخص و یا مفرد و جمع بودن شش ساخت ( یا صیغه) دارد . که در اصطلاح به آن صرف فعل گویند                        - از لحاظ زمان :

گذشته ( ماضی) =  رفت ، رفته است ، می رفت و ....

حال =  می رود، دارد می رود و .....

آینده (مستقبل) =  خواهد رفت و ......

صفت

صفت کلمه ای است که اسم یا جانشین اسم یا گروه اسمیِ همراه خود را توصیف می کند و یکی از وابسته های اسم به شمار می رود.

در مثالهای زیر، زیر کلماتی که خط کشیده شده، صفت هستند. مانند: کتاب خواندنی  -  کدام شهر  -  هر روز .

ضمیر مشترک

ضمیرهای مشترک که سه کلمه (خود) و (خویش) و (خویشتن) هستند،که اولی متداولتر است و دومی و سومی بیشتر در زبان شعر و ادب به کار می رود :

حساب خود نه کم گیر و نه  افزون .

شاگردان باید احترام معلمان خویش نگه دارند .

ضمیر اشاره

ضمیر اشاره ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم شود و آن ، همان واژه (این) و ( آن ) و ترکیبات آن دو است (مانند همان و همین ) که اگر همراه اسم بیایند صفت اشاره نامیده

می شوند و اگر بی همراهی اسم بیایند آنها را ضمیر اشاره می نامند. مانند ( این ) و ( آن ) در مثال های زیر:

صفت اشاره : این کتاب را بگیر .

ضمیر اشاره : کتاب را بگیر و آن را بخوان .

ضمیر پرسشی

ضمیرهای پرسشی بعضی همان واژه های پرسشی هستند که مانند ضمیرهای اشاره اگر همراه اسم بیایند صفت پرسشی نامیده می شوند و اگر تنها بیایند  ضمیر پرسشی .

معروف ترین ضمیرهای پرسشی عبارتند از :

«که، چه، کدام، کدامین، کدامی، کی، کجا، کو، چگونه، چند، چندم ، چندمی » که آمد ؟                چه آوردی ؟

قید

   قید مختص : بعضی از قید ها جز نقش قیدی، نقش دیگری در جمله نمی پذیرند، این قبیل قیدها را قید مختص می نامند ، زیرا که اختصاص به نقش قیدی دارند .

مانند:  هرگز - هنوز - البته - مثلا - احیانا - اتفاقاً .

من هرگز او را ندیده ام .

پدرم هنوز از مسافرت برنگشته است .

کلمه هایی که درآخر آنها تنوین دوزبر هست همگی درزبان فارسی قید مختصند .

مانند:  اتفاقاً- احتمالاً- اصلاً- ضمناً .

اتفاقاً دیروز علی را در خیابان دیدم . 

اقسام قید از جهت معنی :

قید زمان : مانند :   شب ، بعضی وقتها درجمله زیر :

شب باران آمد .                      بعضی وقتها باران می بارد .

قید مکان : مانند :  اینجا و آنجا  در عبارت زیر :

حسن اینجا نشسته بود و احمد آنجا .                        

قید مقدار : مانند :  کم کم و زیاد در عبارت زیر :

دیشب باران کم کم آمد اما امروز زیاد بارید .

قید کیفیت : مانند :  خوب  و به آرامی در جمله های زیر :

احمد خوب کار می کند .       احمد به آرامی کار می کند .

قید حالت : حالت فاعل یا مفعول را در حین انجام دادن و انجام گرفتن کار بیان می کند.

مانند : افتان و خیزان و گریان  در جمله های زیر :

مرد مجروح افتان و خیزان خود را به پشت درخت رسانید .

قید تصدیق و تاکید : مانند :  حتماً در جمله : حتما به دیدار شما خواهم آمد .

قید پرسش : مانند: چگونه در جمله : چگونه این کار را انجام خواهید داد ؟

قید شک و تردید : مانند:  شاید  در جمله: شاید فرداد به کتابخانه بروم .

قید تأسف : تاسف گوینده را از وقوع فعل یا از واقع نشدن آن بیان می کند . مانند : افسوس ومتاسفانه  در جمله های زیر :

افسوس که دوستان ، خیلی زود ما را ترک می کنند .

 متاسفانه نتوانستم شما را ببینم .

قید تعجب : مانند : عجبا در این جمله :

عجبا ! عمر آدمی به این زودی به پایان می رسد .

یـاد آوری : حرف اضافه با متمم و گروه متممی جمعا در برخی موارد نقش قیدی پیدا می کنند . مثلاً : احمد در اطاق سرد کار می کند . در (حرف اضافه)+ اطاق ( متمم)+ سرد (صفت اطاق ) =  قید مکان .

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست   از (حرف اضافه ) +  چه (صفت برای سبب) +  سبب (متمم)  =  قید علت.


مطالب مشابه :


متمم و انواع آن در دستور زبان فارسي

دکتر باطنی در کتاب توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی در ذیل بند متمم چنین می گوید : « دستگاه




دستور زبان فارسی

آموزش ادبیات فارسی راهنمایی (عبدالهی ) - دستور زبان فارسی - چه خوب است که سر لوحه ی کار ما




دستور زبان فارسی

آزمـونـهـای پـایـه اول‌ شـشـم ابتدایــی - دستور زبان فارسی - آزمون - نمون برگ -راهنمای معلم




آموزش دستور زبان فارسی به زبان ساده

آموزشی -فرهنگی--- پایه ی ششم ابتدایی با سلام خدمت همه ی بازدید کنندگان گرامی، امیدوارم




دستور زبان فارسی

فێـــــــــــــــــــــرگــــــه (Ferge) - دستور زبان فارسی - تبادل تجربیات آموزشی و علمی و




دستور زبان فارسی (تکواژ)

ادبیات - دستور زبان فارسی (تکواژ) - ادبي تكواژ: تكواژ دومين واحد زبان است كه از يك يا چند واج




آموزش دستور زبان به زبان ساده- انواع فعل

پیک آموزشی peyke amuzeshi - آموزش دستور زبان به زبان ساده- انواع فعل - نگارش ودستور زبان فارسی :




برچسب :