شرح آنچه این چند روز گذشت....

ما برگشتیم...

یه مدت بود که حال و حوصله نداشتیم واز این چیزا ولی به خاطر شما دوستان اومدیم....

قبل از همه یه خبر جالب... این ترم ترکوندم... دوتا از نمره هام رو سایت اومده بود دیدم و کف کردم...

سیستم تجاری ۱۸ و آزمایشگاه فیزیک ۱۷ کلی ذوق کردم...

طبق قولی که داده بودم از برنامه های این ۱۰ شب که ول بودیم در خیابان های شهر عکس گرفتیم تا ببینین

این عکس ماله شب افتتاحیه مراسم خیابون نوردی بود یا به عبارتی که شبهایی که دسته ها میان بیرون... این شب ها یه خواصی داره که زیر عکس ها می نویسم..

اولیش اینه که تو خیابون کلی چیزای قشنگ میبینی... مثل همین علامت...بعد کنار این علامت چای هم می دادن که تو اون هوا خوردنش حالی می ده... خیلی دوست دارم برم زیر علامت ولی چ.ن کمرم از تصادف به این ور اذیت می کنه نمی تونم برم...

از طرفی بابام میگه که این کارا جلب توجه و خود نمایی هستش و این علامت بیشتر به صلیب و این داستانا می خوره تا به مراسم مسلمونا... کجا ما تو فرهنگمون همچین چیزه گنده ای داشتیم که هیچ کاربردی نداره... در اصل علم وبیرق ماله ما هستش که یه چوب بلنده که به اون پرچم وصل می کردن...

ولی٬ در کل چیزه قشنگیه....

از محاسن این شبها اینه که تا ساعت ۱۲ شب تو خیابونا ول می گردی... اینجا هم که می بینین میدون امام خمینی شهریار هستش ولی به قول امت محل... میگن سر میدون یا سر چهار راه چون قبلا چهاراه بوده... همون طور هم که ملاحظه می کنید٬ انسان های بیکار بیشماری حضور دارن که البته بیشتر از روستاهای دور و بر اومدن...!!!

بعد از متر کردن خیابون ها٬ به دلیل اینکه خیلی خسته می شیم یه سری به قهوه خونه می زنیم...

دوستان وقتی داشتیم حلقه بیرون می دادیم از ما عکس گرفتن که با زبون خوش پاس دادن به خودمون.... اونی هم پشت سر منه... رضا صاحب قهوه خونه هستش که با هم خیلی رفیقیم....

 این عکس ماله یکی دوشب بعد هستش که یه دسته اومدن سر میدون و شروع کردن به بزن بکوب.... من موندم این دیگه چه مدل عزاداریه...

اینم یه عکس دیگه از همون هیئت هستش که اینا از پائین خیابون ولیعصر که خیابون اصلی شهریارهستش می اومدن به سمت میدون و از میدون به سمت امام زاده اسماعیل(ع) که این مسیر همه دسته ها هستش هر سال...

 

این هیئت با خودشون این چوب دراز که کلی پارچه مشکی بود رو تو خیابونها راه انداخته بودن که فلسفه این یکی رو هم نمی دونم.... البته توی اردبیل اینا(جاهای دیگه رو خبر ندارم)٬ یه چیزی شکل این هست که بهش میگن (علم جوش) که اونو تو کوچه و برزن راه می اندازن و به دیوار بعضی از خونه ها می زنن و از صاحب خونه برای اون هیئت پول می گیرن....

یکی دوشب مونده به تاسوعا دیگه ملت ریختن تو خیابون...اگثرا دانشجوها هم که امتحاناتشون تموم شده بود در خیابونا پلاس بودن... دختر پسرای عزیز که سر میدون رو با شو لباس و مد و اینا اشتباه گرفته بودن هم دیگه نگو!!! همه تو مخ همدیگه بودن... شماره بود که رد و بدل شد... بعد صفر فکر کنم کلی عروسی سر می گیره...

جی جی باجی ها هم بیکار نبودن... دنباله این بودن که ببینن دختر فلانی و پسر فلانی چی کار می کنه که تا صبح نشده یا فردا صبح اول وقت توی میوه فروشی یا صف شیر یا تلفنی به هم خبر بدن (شهریار با اینکه بزرگ شده ولی هنوز این مدلی هستش و بومی ها هنوز دنبال آمار گرفتن و فضولی کردن توی کار همدیگه هستن... اینو بگم که ما ۱۰۰ ساله که شهریاریم واز این کارا زیاد نکردیم...)

همونطور که گفتم چون هرکدوم از برو بچ توی یه شهری دانشجو هستیم این چند وقت بد نبود٬ چون دیدار تازه کردیم... همون طور که می بینین ما هر شب می رفتیم قهوه خونه....

از راست: اینجانب٬ محمد رضا (ممد ابی)٬ سعید(کرشته ای)

(کرشته قبلا یه روستا بوده که الان دیگه جز شهر شهریار شده مثل همین فرمانیه و اینا که الان توی تهران هستش و در اصل ایکه رشته بوده یعنی جایی که بین دوتا رشته یا همون رودخونه بوده... در باره خوب بودن این امت همین بس که گویند زمان چنگ امام حسین یه تعداد آدم از کرشته و یه تعداد هم از یه محل دیگه به نام کهنز رفته بودن کمک سپاه یزید.....

 کرشته از ۳-۴ خانواده مهم تشکیل شده:درخشان٬رهنما٬رهگذر...

کرشته ایی ها از اول با امت شهریار که در قدیم علی شاه عوض می گفتند مثل سگ و گربه بودن و هنوز هم که هنوزه همدیگه رو مسخره می کنن...

زبون رسمی اینا هم ترکی هستش که یه کم با ترکی شهریاری ها فرق داره... اکثرا هم باغ دارن اونم متراژ بالا... اون موقع که ماکسیما تازه اومده بود هم به خاطر چشم رو هم چشمی یه کمی از باغا رو فروختن رفتن ماکسیما خریدن... اگه دوست دارین زن بگیرین٬ من دخترای کرشته رو پیشنهاد می دم... چ.ن باباها پولا رو عمری جمع می کنن و یه جهاز توپ بهتون می دن... الانم که جهاز خریدن هم رو کم کنی شده و همه به هم پز می دن و حداقل جهاز توی این منطقه ۴۰ میلیون تومن هستش... پس بشتابید)

 

این دوتا عکس ماله صبح تاسوعا هستش...چند ساله که یه مراسمی مثل مسابقه برگزار می کنن از روستاهای اطراف شهریار کلی هیئت میان به سمت امام زاده اونجا داور و تشکیلات هست و به بهترین هیئت هم یه زمانی سکه می دادن...

عجب دنیایی شده... عزای امام حسین شده مسابقه..... هیئت ها هم که قربونشون برم ارکستر شدن... ۲۰ تا طبل... ۳۰ تا سنج و ۱۰ تا دهل خانواده میارن... همه موها ژل زده و تریپ...میان زنجیر می زنن که به دخترا نشون بدن: ما هم عزا داریم... 

 

اینم شبه عاشورا و سر میدون....

تا پارسال این تمثال آقا ابوالفضل صورت داشت.. نمی دونم که این چه مسخره بازی بود که دولت محترم در آورده که مجبور کردن هیئت ها این عکس ها رو جمع کنن یا جای صورت نور بذارن...

آقا ما دلامون به همون عکاس ها خوشه.... امامون اون شکلی عمری دیدیم و دوست داریم... منم قبول دارم که اینا واقعی نیستن ولی داستان این عکس ها هم مثله داستان موسی و اون چوپان هستش... مردم هم اینجوری از اول دوست داشتن... چرا با اعتقادات قلبی مردم سر شاخ میشین آخه؟؟؟؟؟!!!!

صبح عاشورا هم مثله صبح تاسوعا با این تفاوت که مسابقه در کار نبود.... البته نخل هم آورده بودن توی خیابون و ملت از زیرش رد می شدن (من نمی دونم فلسفه این نخل چیه و اون آدم با گرز اون بالا چه می کنه و زنگ هایی که می زنن واسه چیه؟؟)

 ملت هم همه داشتن آمار مکان قمه زنی رو از هم می گرفتن(چند ساله که قمه زدن ممنوعه و سفت سخت گیر بوده حتی یادم هستش چند سال پیش از اطلاعات نامه می اومد که آقا قمه نزنین... با این حال مردم یواشکی یه جا جمع میشن و کار خودشون رو انجام می دن....)

سر ظهر شد و یکی دوتا دسته که بیشتر اونا قرار بوده قمه بزنن پیچیدن به بازی و رفتن... اکثرا هم سرشون رو با پارچه بسته بودن از چند روز قبل٬ یعنی ما می خواهیم بزنیم...یه دفعه دیدم ۲۰۰ نفر آدم مثله فشنگ خیابون ولیعصر رو می رن پائین و تو سر و کله می زدن و چند تا قمه رو هوا می چرخه...

نگو یکی از آدم های نسبتا سر شناس شهر رفته مایه داده که اینا هم چشماشون رو ببندن و ندید بگیرن اول قرار بود کسی تو خیابون نزنه ولی دو سه نفر می گن می خوایم بزنیم... نیرو انتظامی هم میگه پس زدین توی خیابون نمونین گوله برین... (اینو یادم رفت که کلی نیرو آورده بودن توی شهریار که شبا مواظب باشن کسی شلوغ نکنه و مثله چند ساله قبل هر شب دعوا و چاقو کشی نشه... یه مشت نیرو هم از قزل حصار کرج که مرکز آموزشی هستش آورده بودن...شهر پر از سرباز و درجه دار بود.... یه سری هم با لباس شخصی گشت می زدن... با اجازتون بیشترشون ظهر عاشورا غیب شدند...)

منم با دو تا از دوستام آمار جا رو گرفتیم و رفتیم (اولین بار بود که می دیدم..)

یه مغازه خیلی بزرگ که نیمه کاره بود رو انتخاب کرده بودن ... ما که رسیدیم داشتن ملت می رفتن تو....

چند تا هم زن اومدن تماشا (اونا دیگه چه دلی داشتن)... میکروفون بی سیم و اکو اینا اورده بودن و نوحه خون گفت اونایی که می خوان تماشا کنن برن بالکن مغازه...

رفتیم بالا... یه حلقه بزرگ تشکیل شد و شروع کردن چرخیدن و چرخوندن قمه توی هوا...بعد از چند دقیقه با گفتن (حیدر حیدر... حیدر صفدر) شروع کردن و سه چهار تا زون و باز با کله های خونی به چرخیدن ادامه دادن...

اونایی که کوچیکتر بودن... بزرگتر ها براشون قمه می زدن... ۶۰٪ اون جمع هم محلی بودن..اکثرا هم از اینا بودن که عشق لاتی کشته اونا رو... یه سری ها هم که نمی زدن اون وسط  خدمات باند و الکل و بستن سرها رو انجام می دادن...

بعدش دوتا حلقه بزرگ تشکیل شد و اونهایی که دیگه می خواستن کله هاشون رو بترکونن دونه دونه می اومدن وسط ...اول رجز می خوندن وبعدش می زدن... هر کدوم حداقل ۲۰ تا زدن.. یکی دو نفر که بیشتر  زده بودن.. قمه هاشون کند شد و دیگه سرو می شکستن... کله ها صدای هندونه می داد...

جالب اینجا بود بعضی هاشون کل سال رو کثافت کاری و الواتی می کردن ... حالا اومده بودن این وسط سرو کله خودشون رو داغون می کردن...

ملت شهریار هم که بیکار اومده بودن تماشا و فیلم برداری...

یه جای دیگه هم قمه زنی بود که چند تا حاضرین مراسم اونجاها آقایون نعشه باز و شیشه کش و قرصی بود....

چند تای هم که واسه دل خودشون و نه از روی خود نمایی و جلب توجه می خواستن توی خونه ها جمع شده بودن واسه خودشون ۷-۸-۱۰ تایی زدن و رفتن خونه....

من موندم این وحشی بازی آخه چه ربطی به عزا داره.... همین کارا رو ایرانی ها و عراقی ها می کنن که می گن... شیعه ها خطرناکن....

 

اینم از عکس های محرم توی شهریار....


مطالب مشابه :


دانلود کلیپ دعوا با قهمه شیمشیر دختر در تهران

باشگاه خبرنگاران الهه - دانلود کلیپ دعوا با قهمه شیمشیر دختر در تهران - دختر,پسر,باشگاه




محاکمه جوانی که با شمشیر گردن مقتول را زده بود

به دلیل سه فقره محکومیت کیفری دایر بر نزاع دسته جمعی، اخاذی و قمه کشی دعوا کردن با




اینجا و اونجا - دلایل نارضایتی و عدم موفقیت ایرانیان مقیم کانادا

قمه کشی ، اربده کشی ، زور گیری ، و دعوا خبری نیست.(من در یکسال گذشته یک مورد دعوا هم




قداره کشی اراذل بیخ گوش مردم

آنچنان گلایه ها درشت بود که حتی سرو صدا و عربده کشی و قمه که سرانجام و دعوا انجامیده و




امیر کبیر پس از شنیدن خبر ابقای شاهزاده موثق‌الدوله به حکومت قم،

وی دستور داد که رسم قمهکشی و لوطی‌بازی از خود آنها با هم دعوا دارند و نوکری که




رمان ستاره ای که ستاره بود - 4

سرشو تکون داد و گفت : دوره قمه کشی سر اومده همونجا ایستادم ، داشت با پسرا دعوا میکرد




شرح آنچه این چند روز گذشت....

ملت هم همه داشتن آمار مکان قمه زنی رو از نکنه و مثله چند ساله قبل هر شب دعوا و چاقو کشی




برچسب :