توماس مان (زندگی و آثار ادبی)


                                     نویسندگی حرفه نیست


 (نگاهی به زندگی و آثار ادبی  توماس مان)


2107922



توماس مان (1875-1955) یکی از بزرگترین نویسندگان نامی نیمه اول قرن بیستم است. شهرت و موفقیت او بدلیل نگارش رمان عظیم " بودنبروکها "( زوال تدریجی یک خاندان است، که به سال 1901 منتشر شد و با استقبال عظیمی روبه رو شد و این یکی از زمینه های اصلی اعطای جایزه نوبل در 1929 را برای مان فراهم آورد.
او با نوشتن مجموعه داستان "تزیستان" به سال 1903 که داستان معروف "تونیو کروگر" یکی از داستانهای جذاب آن مجموعه است بر شهرت و اعتبار خود افزود. در 1912 نگارش رمان معروف کوه جادو را آغاز کرد و 12 سال بعد آنرا به پایان برد. رمانهای " اعترافات فلیکس کرول شیاد(1911) و " مرگ در ونیز(1913) از دیگر آثار وی هستند. توماس مان در سال 1933 رمان تاریخی " یوسف و برادرانش " را در چهار قسمت نوشت. "بودنبروکها " داستانی که به قول خود توماس مان بوی تباهی و مرگ می دهد. رمانی اجتماعی به حساب می آید هرچند نویسنده در آن کمتر به توصیف و تشریح واضح اوضاع سیاسی اجتماعی قرن نوزدهم آلمان پرداخته است و فقط به انقلاب 1848 اشاره می کند. وقایعی که تاثیری مستقیم بر روند داستان و قهرمانان آن دارد.

بی هیچ شک و شبهه ای این عدم توجه به مسایل اجتماعی در تضاد با نگاه ناتورالیستی توماس مان در توصیف ظرایف و جزئیات زندگی شخصیتهایش قرار دارد. آنچه در بودنبروکها بیش از هرچیز اهمیت دارد، نگاه مان به مرگ زدگی و تباهی است. آیا وی به دنبال راهی است که هنر و زندگی را در کنار هم به تصویر کشد؟ توماس مان هنگامی به عرصه هنر پا گذاشت که جو حاکم بر ادبیات اروپا به شدت ناتورالیستی بود. نوشتن را تحت تاثیر ناتورالیستی همچون " تئودور اشتورم " آغاز می کند. او به شدت تحت تاثیر ادبیات انحطاط قرار دارد و تباهی، دنیا گریزی، گرایش به مرگ و جلوه های گونا گون نیستی در کلیه آثار وی به چشم می خورد. بودنبروکها مبنای زوال یک خاندان بورژوازی است و ظاهرا به روش رئالیستها پرداخته شده است اما در کل نمایانگر زایش هنر از فرهنگی رو به احتضار است. شخصیت اصلی این اثر طبعی حساس و زودرنج دارد لذا وی از هزارتویی به نام خانواده بودنبروکها سر بر میاورد و به دوره خاصی تعلق دارد که دلایل وجود اورا سبب شده اند, و این همان بن بست زیبایی شناسی آثار توماس مان است. بودنبروکها فضایی است آکنده از بیماری، زوال و میل به مرگ و نیستی است. چیزی که مان را از سایر ناتورالیستها متمایز می کند غیر از آن نیروی بی حد و حصر در صحنه پردازی و تشبیهات رئالیستیاتورالیستی ، عنصر نمادپردازی در هنر است که همچون روحی درپس پردۀ ناتورالیسم توانای توماس مان در حال حرکت است. آنچه باید مورد تحلیل و مطالعه قرار گیرد نحوۀ آفرینش هنری مان است نه آن چیزی که باعث آفرینش میشود و این از پایه های اصیل ناتورالیسم مدرن مان است. در این شیوه شکل اثر ادبی مهمتر از زندگی واقعی قهرمانان است. به عبارتی داستان به طور اخص بر واقعیت غلبه دارد و نهایتا امری فرا ذهنی را می آفریند. آگاهی توماس مان نسبت به بیماری و میل به مرگ به شکل پارادوکس هنر با زندگی در بودنبروکها به اوج می رسد، موضوعی که نه از رئالیسم و ناتورالیسم بلکه از فلسفه و ادبیات رمانتیک سرچشمه می گیرد. بنابراین از همان ابتدا مان در پی رفع این تضاد است. به هرحال در این اثر مان، ناتورالیسم را می آزماید و چنان درگیر فنون ادبی آن است که راهی برای گریز از تباهی نمی یابد. در نتیجۀ آن نماد گرایی در این اثر چندان مجال ظهور نیافته است. و هنگامی که به تاریخ می پردازد ناتورالیسم را برای شیوۀ نگارش خود بر می گزیند. قهرمانان را در جایگاه تاریخیشان به خواننده معرفی میکند.شخصیت پردازی مان در "تونیو کروگر" بخشی انفکاک ناپذیر از طرحی است که ما را به سوی نماد پردازی در هنر رهنمون می کند. موضوع اصلی داستان بیان عواطف و تفکرات یک هنرمند است. هنرمندی که از هر نظر با دیگران متفاوت است.او دیوانه هنر است از این رو با واقعیت بیگانه و این دوراهی اورا به سوی نیستی و مرگ می کشاند، و دلیل نفرتش از همه چیز و همه کس می شود.تونیو کروگر سرخورده است گاهی محیط پیرامون خود را از سر بصیرت و گاهی آنرا ازدید عواطف حساس یک هنرمند می نگرد،اما هیچ وقت نمی تواند این دو عنصر را با هم تلفیق کند و از نیروی نهفته در آن بهره جوید. او به انسانهایی با شرایط فیزیکی خاص (چشمهای آبی و موهای بلوند) عشق می ورزد و پیوسته در تلاش است زندگانی را در وجود آنان بیابد. از دید تونیو کروگر انسان هر قدر از درون خویش فاصله بگیرد سعادتمندتر است. شکافی که بین او و دیگران وجود دارد شکافی ناشی از دو نگرش متفاوت به جهان پیرامون آدمی است. تونیو کروگر لذت روحی را نه در هنر بلکه در زندگی زیسته شده می داند اما از طرفی عاشق هنر است و نمی داند این فاصله را چگونه می بایست از بین برد. در نهایت رنج می برد و نمیتواند بین زندگی و احساساتش رابطه بر قرار کند. داستان مرگ در ونیز شاهکاری است ظریف که در آن موضوعی خاص به نحوی هنرمندانه و حساس توصیف می شود. داستانی که در آن عناصر هنرمند زیبایی که وجود یکی بدون آن دوتای دیگر امری محال است. داستان سیر صعودی دارد اما نه از آن نوع که خواننده در آن به دام هیجان می افتد, بلکه هدف توماس مان نمایش ادراکات و تجارب درونی-ذاتی قهرمان داستان است. در این رمان اشنباخ را نماد خودش می کشد، یعنی بحث بر سر تشدید خلاقیت هنرمند و فرارفتن این خلاقیت از مرزهایی است که مهارش در اختیار وی نیست. ابتدا شکافی است ممتد و انتها صمیمتی محض. آغاز زندگی است و انجام مرگ و مشکل فاصله بین این دو. این همان طنز ظریفی است که توماس مان به آن پرداخته است.نثر توماس مان در این رمان با نثر افراطی ناتورالیستی بودنبروکها تفاوتی فاحش دارد. او با رئالیسمی پخته تر از رئالیسم آموخته در مکتب اشتورم داستان را آغاز می کند. مرگ در ونیز حقیقتی نمادپردازانه از سفر به دیار نیستی است که در اینجا باز به صورت تضاد هنر با زندگی رخ نموده است. توماس مان امپرسیونیسم ادبی را در این رمان با ناتورالیسم همراه کرد و دست یه فضاسازی امپرسیونیستی به کمک عناصر زبانو آفرینش مفهوم نماد پردازی به کمک فنون ادبی زده است. شگردهایی که مان در نمادپردازیش از آن بهرۀ بسیار برده، پرداختن به فضاهایی است که پر از عناصر نمادی تکراری است. ترفند دیگر امپرسیونیسم نماد پردازانه مان ارتباطی است که بین اجزای گوناگون اثر به وجود می آید، به گونه ای که ابتدا به انتها اشاره دارد و برعکس. مان با ارائۀ تصویری فوق العاده از برخورد یک هنرمند با زیبایی ، نمادی نو میافریند اما این زیبایی به تنهایی ظاهر نشده بلکه مرگ هم همراه آن به صحنه می آید. پس اگر قهرمان داستان مرگ در ونیز به آن پسرک لهستانی علاقه مند شده برای آن است که در اصل به مرگ عشق می ورزد. در رمان کوه جادو هنر همچون غولی مرگ آفرین نمایش داده می شود. توماس مان همواره از استحاله ای هنری در وجود خود به عنوان مولف عدول می کند. طنز مان وقتی به اوج می رسد کمال هنری را تصدیق می کند. این رمان را نویسنده ابتدا به شکل داستانی کوتاه طرحی می کند اما در میابد که داستان کوتاه گنجایش محتوای کوه جادو را ندارد بنابراین اثری خلق کرد که حتی از نظر حجم بر بودنبروکها رجحان دارد.


2107923


به هرحال هنر و مرگ در آثار  توماس مان با هم عجین شده اند به طوری که از قول تونیو کروگر می نویسد نویسندگی حرفه نیست، نفرین است.



 

          نگاهی به زندگی و آثار رولان توپور

          نویسنده ای با چشمان سینما توگرافیک


مطالب مشابه :


معرفی کتاب 6 - سمفونی مردگان

سمفونی مردگان نویسنده عباس معروفی از آن دست رمانهای دار د فرزندان صحنه عمل




صد درس مهم برای داستان نویسان حرفه ای55 -قسمت پنجاه و پنج

نویسندگانی که با نحوه ی به کارگیری جزئیات صحنه در رمانهای صحنه ، چیزی معنا دار معرفی




نویسنده ای با چشمانی سینماتوگرافیک

قلم و صحنه معرفی و دانلود دور و بر گارین عده ای جمع شده اند که حضورشان در تمامی رمانهای




لیست آثار و کتابهای نویسندگان خارجی

بانو با سگ ملوس - برادر برادرم - تلخ - تمشک تیغ دار صحنه هاي از رمانهای روستایی




الکساندر دوما (پدر)

این اثر منثور در پنج پرده در 11 فوریه 1829 در کمدی فرانسز بر صحنه معرفی می رمانهای دوما که




معرفی "بزرگ علوی"

به هر حال من پیغمبر نبودم از کجا می دانستم که روزی شاهد چنین صحنه دار شدند معرفی و نشر




رمان تازیانه ام نزن

هنوز هم درکشان نمیکنم با وجود این همه مشکل چطور تن به بچه دار مگر میشد صحنه رمانهای




توماس مان (زندگی و آثار ادبی)

قلم و صحنه معرفی برخی از تئاتر های محمد عبدالهی با رمانهای " اعترافات فلیکس کرول شیاد




زیتون 7

و دلیلش لباس دنباله دار و البته صحنه رو معرفی رمانهای آر.ال.استاین




برچسب :