مقالاتی در باب مفاهیم معماری و طراحی شهری

1 - واحد همسایگی

یکی از اصطلاحات جدید در فرهنگ شهر سازی کشور ما واحد همسایگی است که در غرب با قدمتی نزدیک به 100 سال تعریف روشنی یافته اما در کشور ما تازه و فاقد مفهومی روشن است . این اصطلاح جای خود را در شرح خدمات آماده سازی ، تهیه  شده توسط وزارت مسکن و شهرسازی باز کرده : تهیه الگو و طرح یک واحد همسایگی یا مجموعه ها و ترکیب هایی از واحدهای مسکونی مطالعه شده در حدی که بتواند مبنای طراحی شهری و تنظیم فضاهای عمومی و ارتباطی محله مورد نظر قرار گیرد و در مجموع در طرح ریزی ساخت و بافت ، تقسیم بندی اراضی و سایر جنبه های طراحی فضاهای شهری مورد استفاده واقع شود به مقیاس حداقل 1:500

مفهوم واحد همسایگی :

از اواسط قرن نوزدهم در پی چاره جویی برای هویت بخشیدن نظام شهری یکی از موضوعاتی که مورد توجه قرار گرفت سلسله مراتب شهری بود .

طی دهه 1920 در شوروی مجموعه هایی از ساختمان های مسکونی مجهز به خدمات جنبی ساخته شد . در دهه ی 30 این نگرش در خانه سازی آلمان به طور گسترده دنبال گردید . در سال 1923 کلارنس پری در آمریکا مقاله ای تحت عنوان واحد همسایگی نوشت . مهم ترین انگیزه پری اثبات لزوم ایجاد خدمات اساسی بود که باید در نزدیکی ساختمان های مسکونی مستقر می شدند . انگیزه دیگر او تقویت زندگی جمعی در شهرهای صنعتی آمریکا بود . پری وجود اتومبیل را خطری برای انسان ها و زندگی جمعی می دانست و پیشنهاد کرد که مسیرهای دسترسی به خدمات نباید توسط خیابان های اصلی قطع شوند . خدماتی که برای این واحدها پیشنهاد می کرد عبارت بودند از حداقل یک دبستان ، چند مغازه و زمین های بازی و ورزش، یک سالن اجتماعات قابل تبدیل به تئاتر ، کتابخانه ، باشگاه و .....

تعداد جمعیت در نظر گرفته شده برای هر واحد ده هزار نفر بود . هنری رایت و کلارنس اشتاین با ساختن شهر رادبرن در نزدیکی نیویورک نظریاتی در این زمینه ارائه دادند . این شهر بیشتر حالت خوابگاهی داشت و بنا بود ترکیبی از سه واحد همسایگی باشد . در مرکز هر کدام یک دبستان به گونه ای واقع شود که حداکثر فاصله آن تا هر خانه حدود 800 متر باشد ، این طرح به علت بحران اقتصادی در نیمه راه متوقف ماند .

مفهوم محله در بافت سنتی ایران و روند شکل گیری آن

محله به مثابه سلول اصلی شهر سنتی سکونت گاه قوم ، نژاد ، مذهب یا فرقه ای خاص است . جامعه شهری رنگ گرفته از نظام عشیرتی مجموعه هایی را ایجاد کرد که به محله معروف شدند . همبستگی اجتماعی-فرهنگی سبب ایجاد عامل روانی متعلق به محله و پیروی افراد از آداب و رسوم واحد بود . در هر محله اختلاف طبقاتی بین فقراء و ثروتمندان ، بعد فیزیکی نمی یافت . ساکنین محله نسبت به یکدیگر و نسبت به محله از وظایف و حقوق خاصی برخوردار بودند . این احساس همبستگی و تعصب باعث بروز اختلافات محله ای می شد .

روابط اجتماعی در شکل گیری و استخوان بندی محله موثر بود . هر محله تاسیسات اقتصادی ویژه ای در خود بر پا می کرد اما بازار به عنوان رکن اصلی تجارت شهر ، نیازهای کل شهر را تامین می کرد . بافت کالبدی محله از انسجام و همگنی خاص برخوردار بود . یکی از عوامل هویت دهنده در بافت محلات وجود سلسله مراتب دسترسی فضاها بود . از آن جا که تا اواسط دوره قاجار تغییرات مهم در کشور رخ نداد ، محله و فضاهای شهری طی سالیان تحت تاثیر فرهنگ بومی به حیات خود ادامه دادند . در دوران معاصر پیچیده تر شدن تقسیم کار اجتماعی و جدایی زمان کار از فراغت و استحاله روابط چند ساحتی انسان به تک ساحتی ، نحوه ارتباط انسان ها را با همدیگر تغییر داده . این نوع روابط با تنوع بیشتر ، کوتاه مدت تر و رسمی تر بر قرار گردیده است .

از آن جا که امروز همبستگی قومی تاثیر خود را در جا نمائی سکونتی افراد تا حدی از دست داده ، حوزه نفوذ محله نیز در افراد بر حسب نوع فعالیت و نیاز شخصی متفاوت است . اکنون با توجه به تفاوت های موجود در روابط همسایگی و نیز شناخت روابط همسایگی در این گروه ها لازم است حد مطلوب گستره ی مجموعه های همسایگی برای زمان حاضر مشخص شود ، برای این کار می توان از روش تحقیق غربیان سود برد اما الگو برداری مطلق از نتایج آن ها به هیچ وجه صلاح نیست ، به علت تفاوت های فاحش فرهنگی و ثباتی که در روابط آن جوامع بر خلاف جامعه ی سیال ما بر قرار شده . بعضی از طراحان شهری با انگیزه عقلانی-اقتصادی کردن نظام ساخت به ابعاد مطلوب واحد همسایگی رسیده اند و تحکیم روابط همسایگی را به طور جنبی در نظر داشته اند . پیشنهاد ما این است که با مطالعه موردی شرایط هر منطقه ، نیازها شناسایی و با در نظر گرفتن صرفه اقتصادی فضاهای لازم طراحی شوند .

2- سادگی و پیچیدگی دو قطب طراحی

جریان دیدن توام با حرکت سریع چشم به نقاط یا واحدهای منفرد است . انسان می کوشد این واحدها را به صورت کل در آورد . هر چه تعداد نقاط جاذب کمتر باشد از سرعت نگاه ها کاسته می شود و موضوع سریع تر درک می شود . درک طراحی ساده با وضوح و خوانایی سریع باعث تحریک کمتر اندام های حسی و نوعی تعادل بصری و آرامش در انسان می شود . درشهر سازی ایجاد انتظامی مشخص و انطباقی محسوس بر مبنای اشکال اولیه هندسی این قصد را بر آورده می کند اما بزرگی و کوچکی احجام اهمیتی ندارد زیرا آنها جزئی از یک کل بزرگترند . از روش های ایجاد تعادل بصری ایجاد سادگی با ترفند قرنیه سازی در درجه اول و حذف جزئیات کم اهمیت هستند . که در صورت عدم مهارت طراح می تواند موجب یکنواختی شود . برای جلوگیری از یکنواختی از طراحی پیچیده که تعداد نقاط جاذب آن بیشتر می شود و ذهن را به فعالیت وا می دارد ، استفاده می شود . در معماری برای بیان تصویری فرم پیچیده از ترکیب فرم های غیر هندسی و نا منظم استفاده و در شهر سازی با ایجاد انتظامی پر تنوع و متمایز یا بافت ارگانیک و غیر هندسی منظور پیچیدگی بر آورده می شود . در فرم پیچیده ریزه کاری ها و عناصر متمایز باعث جاذبه های بصری متعدد شده به طوری که جمع آنها به وسیله ذهن برای یافتن معنای کلی دشوار می گردد که ممکن است موجب ابهام و اغتشاش شود .

 

طراحی معماری معمولا در سه زمینه انجام می شود :

1-طراحی زمینه شهری

2-طراحی معماری

 3-عناصر و جزئیات معماری

در هر یک از سه زمینه می توان مفهوم سادگی یا پیچیدگی را به کار گرفت .

ترکیب فرم های مختلف در این سه زمینه بستگی به موضوع طراح و خواست او از جلوه ی معماری دارد .

نمود شدت سادگی و پیچیدگی در هر سه زمینه بستگی به خواست معمار برای برجسته کردن اثر یا بالعکس یکپارچه نمودن آن در شهر سازی ، معماری و جزئیات دارد . در تلفیق معماری با بستر طبیعی آن می توان با توجه به مفهوم های ساده و پیچیده ویژگی های بصری قابل ملاحظه ای خلق کرد .

3- هویت و این همانی با فضا

هویت نتیجه فرایند این همانی Identity است . منظور فرایند مقایسه بین عینیتی موجود (ابژه) با اطلاعات و داده هایی از آن در یک حافظه است .

اطلاعات از هر ابژه مربوط به گذشته آن است و در فرایند این همانی ناچار باید به این اطلاعات بایگانی شده بسنده کرد .

هر ابژه به عنوان یک پدیده همواره در حال تغییر و تحول است .

ابژه با آن که موجودیت خارجی مستقل دارد ولی در فرایند ادراک تبدیل به یک پدیده ذهنی می شود . در فرایند این همانی انسان از این تصویر ادراکی و ذهنیت خود بهره می گیرد و ابژه را با آن می سنجد . در فرایند ادراک نیز هر ابژه را پرده به پرده دریافت می کند . مطالب انباشته شده در حافظه تنها متکی بر تجربیات مستقیم فرد نیست بلکه تجربیات بشری نیز بخش عمده این مطالب را تشکیل می دهد .

تشخیص هویت نوعی ارزش گذاری و یا تعیین کیفیت است اما در این ارزش گذاری فرد و جامعه دارای محدودیت هایی هستند .

در تعیین هویت انسانی، هویت او تنها به گذشته فرد مورد نظر بسنده نکرده و اطلاعاتی از حال و آینده شخص نیز مد نظر قرار می گیرد . باید توجه داشت که هیچ انسانی نمی تواند گذشته حال و آینده خود را با هم آشتی دهد . زندگی انسان روند یکسانی ندارد و فرد دائم در حال دستکاری هویت خویش است .

هر فردی با حضور و رشد یافتن در جمع علاوه بر این که دارای هویت فردی می شود بلکه با گرفتن عناصر مشترکی که فرهنگ نامیده می شود با هویت جمعی می یابد . به این ترتیب ایجاد هویت فردی یک فرایند اجتماعی است که در آن ما تبدیل به یک ذهنیت در کنار من شخص می شود.

این همانی با اشیاء و فضاها

انسان حتی در برخورد با یک شیء و یا یک فضا احساس این همانی کرده و آن را قسمتی از من خود یا مای جمع می پندارد . در این حالت عینیت بخشی از دنیای عینی را تبدیل به ذهنیت خود می کند و آن را بخشی از هویت خود می داند. مدرسه ی دوران کودکی گوشه ای از هویت ما شده است . در چنین فضایی مطمئن تر و آرامتر حرکت می کنیم چون این شناخت ذهنی نیروی زیادی را برای ادراک طلب نمی کند .

در عین حال ما قادریم با بخشی از من خود مانند احساس به سان ابژه برخورد نماییم که این فرایند تبدیل ذهنیت به عینیت نامیده می شود .

فرایند این همانی فرد با فضا

انسان نه فقط بر اساس توانایی های گونه خود بلکه بر اساس توانایی های جانداران دیگر و حتی بر اساس قوانین زیبا شناختی قادر به خلق فضاست .

طبق گفته ویتروویوس هر بنا لازم است سه انتظار آدمی را برآورده نماید : کارایی ، ایستایی ، و زیبایی

معماری از هیچ به وجود نمی آید بلکه منوط به داده هایی عینی و ذهنی است . فضای ایجاد شده عینیتی نوزاد و فراتر از ذهنیت طراح به شمار می رود . این اثر با آن که نمایان گر برخی خصوصیات خالق خود به شمار می آید اما هیچ گاه بعد از خلق به عنوان بخشی از من خالق خود ظهور نمی کند. انسان غالبا با فضا به صورت فعالانه برخورد کرده و همواره با آن در داد و ستد اطلاعات است . فضا زمانی برای ما دارای هویت خواهد بود که از طرفی بتوانیم آن را موجودی مستقل و عینی تلقی کرده و از طرف دیگر خود نیز به عنوان موجودی عینی در آن فعالیت و رفتار نماییم و بتوانیم ذهنیات ناشی از ادراک آن را با ذهنیات خود تطبیق دهیم .

در ادراک یک فضا عوامل مختلفی دخالت دارند و زمانی می توانیم فضایی را شناخته و از آن استفاده کنیم به معنای نمادین فرهنگی-اجتماعی آن واقف باشیم .

در نتیجه نا همخوانی فضا با انسان این همانی کمتری بین شخص و فضا به وجود می آید، لذا عامل هویتی پیدا نمی شود .

 

 

این همانی با فضا

 هر فضایی حتی با یک بار دیده شدن تاثیر خود را بر ناظر می گذارد و اگر چه دارای نمادهای فرهنگی زیادی باشد نمی تواند در روند این همانی فرد نقشی مهم ایفا نماید مگر آن که نوعی ارتباط خاص وجود داشته باشد که مدام به صورت تکرار خود را به نمایش گذارد .

در بعضی موارد استمرار و تداوم موجب عادت بدون تفکر شده و موجبات غفلت از موارد جانبی را فراهم می آورد .

حافظه های جمعی و فردی در صورت عدم استفاده ، از فرهنگ و جامعه خارج شده و یا به صورت پنهان در می آیند .

ذهن انسان به دنبال انطباق است ، با این حال با تنش و تضاد مخالفتی ندارد .

ارزش زیبا شناختی هنگامی قابل ادراک می شود که بتواند خود را به عنوان یک موجود مستقل از ذهن برای ناظر مطرح کند به عبارت دیگر پیام هایی در فضا موجود باشد که شخص را به چالش با ذهنیات خود وا دارند .

حال این سئوال مطرح می شود که معماران و شهرسازان چگونه می توانند در جهت بر قراری آشتی میان حرکت نو و فضای گذشته قدم بردارند تا اساس فضا به هم نریخته و بتوانیم این همانی خود را با آن حفظ کنیم .

1- معماران و شهرسازان باید برای شناخت ، حفظ و احیای آثار تاریخی که تداوم تاریخی و پیوستگی فرهنگی و روح ملی را تحقق می بخشند ، به تفاهم برسند .

2- موزه ای برخورد کردن و عدم احیا و بهسازی بافت ها به بهانه حفظ بنا به شکل اولیه از لحاظ اقتصادی و اجتماعی کار نامنصفانه ای است و زندگی از بنا رخت بر خواهد بست و عوامل مهمی از قبیل شیوه زندگی ، انطباق فضا ، فرم و عملکرد رفتار ساکنین به فراموشی سپرده می شود .

3-دید نوستالژیک و الگو برداری صوری از بناهای قدیمی در امر نوسازی یا بازسازی امری پسندیده نیست البته معمار می تواند و باید از گذشته آموخته و آن را در کار خود تاثیر دهد .

4- نمی توان و نباید به معماری و روش ساخت سنتی و بومی و عواملی که باعث مطلوبیت برای ساکنین شده بی اعتنا بود ، منظور به هیچ وجه نسخه برداری صرف نیست .

5-  فضا باید مخاطبین خود را در طول زمان همراهی کند و به این ترتیب همواره احساس تعلق و راحتی را که نتیجه این همانی است ، ایجاد نماید .

6-پیشرفت نمی تواند یکسره بریدگی و بی پیوندی باشد بلکه تداوم و تکراری است در سطحی بالاتر . البته مخالف ورود عملکردها و رفتارهای جدید نمی توان بود و این عملکردهای جدید با خود فرم ها و فضاهای جدید را به همراه خواهند داشت .

7-دیدن بنا به همراه زمینه و بافت به معنای عام کلمه در اطراف آن نکته دیگری است که باید بدان توجه شود . نباید طرحی ارایه کرد که از لحاظ عملکردی ، فرم ، تناسبات ، مصالح و غیره با زمینه خود متناقض باشد . منظور جنبه ی زیبا شناختی آن نیست .

8-معمار نمی تواند در طراحی نحوه ی این همانی استفاده کننده از بنا را به نحو کاملی برنامه ریزی کند . بنابراین ساختمان یا فضایی را که می سازیم نباید آن چنان تمام و کمال باشد که نتوان در آینده تغییری در آن ایجاد نمود . طراح می باید خود را رفع کننده کاستی ها و کمبودهای فضایی بداند تا خالق و مبتکر چیزی مطلقا نو .

4- فضا در معماری

فضا  به عنوان محدوده های محصور که معمولا به  6 جهت محدود است ، مطرح می شود.

انواع محصوریت فضا ( داخلی ) :

1-فضای کاملا بسته یا محصور که تداعی یک جعبه یا محفظه را می کند .

2-فضایی که از لحاظ محصوریت در طیفی میان این دو غایت قرار دارد .

فضا را می توان به عنوان نظمی میان چیزها در نظر گرفت . زمانی که در مقابل ما چند شیء ظاهر می شود توسط فضای ما بین خود رابطه ای با یکدیگر ایجاد می کنند حال اگر فاصله عناصر آن قدر از هم زیاد باشد که رابطه بین آن ها محسوس نباشد دیگر ادراکی از فضا به انسان دست نمی دهد.

فضای ادراکی بر خلاف فضای ریاضی وابسته به انسان و بر اساس موقعیت ناظر تغییر می کند .

تعریف فضا : فضا مجموعه روابطی است که میان نقاط مختلف وجود دارد .

باید میان فضای معماری/شهری و طبیعی تمایز قائل شد .

از عوامل ایجاد محصوریت فضا ، دیوارها ، سقف و کف ، ستون ها ، تیرها و قوس ها را می توان نام برد که هر کدام یا گروهی از آنها می توانند فضای کوچکتری را در داخل ساختمان به عنوان فضای بزرگتر ، تعریف نمایند . ساختمان ها به نوبه ی خود جداره خیابان را تشکیل داده و در نهایت به شکل گیری محله می انجامد .

فضای طبیعی هم که از تجمع عناصری مانند درخت ، بوته ، سطح طبیعی زمین تشکیل می شود همواره بخشی از فضای معماری می باشد .

تنها یک فضا وجود ندارد بلکه انواع مختلف فضاهای مرتبط به هم و در یکدیگر ادغام شده وجود دارد ، بنابراین خلق فضا همواره به معنای جدا کردن فضایی کوچکتر از فضایی بزرگتر است .

یکی از شاخص های فضا تراکم آن می باشد که گویای درجه یا میزان نزدیکی نقاط به یکدیگر است.

در صورتی که فاصله میان نقاط تعریف کننده فضا کم باشد تراکم فضایی بالا است و بلعکس . تراکم فضایی صفر به شکل تهی یا خلاء رخ نموده و تراکم بی نهایت زیاد فضا را تبدیل به حجم صلب می کند . این تراکم فقط در سطح انجام نگرفته و ارتفاع یک فضا نیز در تراکم آن تاثیر دارد .

محفظه : فضایی با تراکم بالا در جداره ها و تراکم پایین در درون .

پهنه یا زون: تراکم کم هم در پیرامون و هم در هسته .

فضای معماری به عنوان پدیده ای مستقل وجود خارجی نداشته و نتیجه ادراک ماست . زمانی که یک معمار فضایی را خلق می کند اجسام را با رابطه ای خاص در کنار یکدیگر قرار داده و آنچه را که محدود نموده فضا می خواند .

فضای معماری به عنوان یک فضای قابل درک همیشه یک فضای داخلی و محدود است . اما نه یکنواخت چرا که اهمیت بخش های مختلف فضا یکسان نیست . فضا در معماری ممکن است متداوم و یا منفک باشد .

آن چه تا به حال از نقطه یا مکان به میان آمده خصوصیات عوامل مشخص کننده آن یعنی فرم ، بافت ظاهری و نور پردازی طبیعی و مصنوعی را نا دیده گرفته است .

1-فرم جداره می تواند جهت را در فضا معنی کرده ، بخش های متراکم تری به وجود آورد ، فضاهایی را به هم متصل کرده یا مجزا نماید .

2-بافت ظاهری جداره در ادراک متفاوت از فضا موثر است ولی روابط ریاضی را تغییر نمی دهد .

3-توسط نور می توان به  برخی عناصر تعریف کننده فضا تاکید کرد و تاثیر آن را تغییر داد . نور حتی می تواند به عنوان جداره مطرح شود .

آنچه ادراک فضایی نامیده می شود مجموعه ای از یک سری ادراکات جزئی است که ناظر در طول زمان در تصویری به صورت متوالی از یک فضا به دست می آورد . از آنجاییکه زمان جزئی از قوه ادراک بشر بوده قابل قیاس با سه بعد فضا نبوده و نمی تواند به عنوان بعد چهارم مطرح شود .

تسخیر و تعریف فضا : فضا ماهیت جیوه مانند دارد که چون نهری سیال تسخیر و تعریف آن را مشکل می نماید .

5- فرم ، شکل ، گشتالت

مقدمه : هر پدیده در جهان هستی دارای کلیتی وحدت یافته است و در جهت هدفی مشخص انجام وظیفه می نماید . تجزیه یک پدیده به فرم و محتوا فقط به صورت انتزاعی امکان پذیر است .

واقعیت ، عینیت ، ذهنیت

محیط پیرامون انسان را پدیده های فراوانی اشغال کرده اند که همه ی آن ها به طور همزمان برای ما قابل ادراک نیستند . این پدیده های قابل ادراک را عینیت می نامیم .

انسان توسط فرایند ادراک مشخصات عینیت مزبور را با کمک حواس به مغز منتقل کرده و پس از انطباق با اندوخته های قبلی در حافظه ی خود آن را ارزیابی و شناسایی می کند و سپس ذهنیتی از آن پدیده به دست می آورد . از آن پس بر اساس تجربیات و ذهنیات خود عکس العمل نشان می دهد .

انسان نه فقط از محیط عینیت های موجود را به ذهنیت خود تبدیل می کند بلکه ذهنیت های خود را نیز به عینیت تبدیل می نماید .

محتوا : معنا و مفهومی است که در یک اثر نهفته است . در مباحث زیبایی شناسی غالبا محتوای اثر با موضوع آن اشتباه گرفته می شود . این رویداد اشتباه است زیرا محتوای یک پدیده در داخل اثر نهفته است ولی موضوع خارج از اثر بوده و واقعیت عینی دارد . موضوع یکی از جنبه های محتواست ولی نحوه مطرح کردن آن نیز جنبه ای دیگر است . باید بین موضوع و سوژه تفاوت قائل شد . سوژه یکی از عناصر فرم هنری است که بیانگر تصویری موضوع می باشد .

ارزش هنری یک اثر نه به خاطر سوژه بلکه به موضوع اثر بر می گردد .

ایده حاوی وحدت میان فرم و محتواست .

در فعالیت هنری فکر و احساس تجزیه ناپذیرند .

جنبه های ذهنی و عینی محتوای یک اثر در کنار یکدیگر نیستند بلکه در هم عجین شده اند .

صورت یا فرم :تعریف زیبا شناختی فرم عبارت است از تظاهر حسی واضح یک پدیده که خود را در معرض قضاوت قرار می دهد .

شکل نه فقط مترادف صورت یا فرم نیست بلکه فقط یکی از شاخص های آن است . شکل تنها یک امر بصری است و کلیتی است قابل روئیت که در غالب خطی ظاهر شده و جدا کننده فرم از زمینه اش می باشد . شکل دو بعدی است . در صورتی که فرم نه تنها سه بعدی است بلکه در قالب زمان و مکان ادراک می شود .

ساختار ، رابطه ی با قاعده ، محسوس و قابل ترسیم یک شکل و یا فرم است . شکل دارای کلیتی است که در فرایند ادراک به عنوان اولین ویژگی ظاهر شده و در فرایند فراموش کردن ، آخر از همه از خاطر می رود .

همه ی زبان ها برای این شکل کلی از اصطلاح گشالت استفاده می نمایند .

رابطه بین فرم و محتوا : میزان موفقیت زیبا شناختی تابعی از میزان موفقیت فرم در انتقال محتواست . نه فرم را می توان بدون محتوا انگاشت و نه محتوا را بدون فرم . انگیزه های موجود در خلق یک اثر دارای تضادهایی دیالکتیکی است ، به عنوان مثال نیرویی مهار نشدنی هنرمند را وادار به نیات و احساسات خود می کند و از طرفی به دنبال آن است که چگونه ذهنیات فردی خود را به جامعه تسری داده و مضافا آن که چگونه ذهنیت های خود را به صورتی عینی نشان دهد . این امر باعث می شود تا هنر تبدیل به ابزاری جهت تفاهم شده و عملکردی ارتباطی داشته باشد .

وظیفه فرم واقعیت بخشیدن به دنیای حسی و عقلی هنرمند است .

فرم نتیجه تعامل دو نیرو یعنی محتوا و خواص مواد به کار رفته در اثر هنری می باشد .

فرم هنری نمی تواند تکرار دقیق فرم های واقعی باشد ، زیرا هدف هنر بازتاب صرف واقعیات بیرونی نبوده بلکه بر آن اساس است که هنرمند آن را چگونه ادراک و تفسیر می کند .

رابطه ی بین فرم و محتوا در یک اثر هنری وجود وحدت قابل ادراک بین فرم و محتواست . ما هنگامی از یک اثر لذت برده و به فکر فرو می رویم که فرم و محتوای آن را کلیتی وحدت یافته بیابیم . و پس از این تجربه زیبا شناختی به تجزیه و تحلیل اثر می پردازیم .

با آن که نحوه ی کار هر هنرمند بر روی اثر خود فردی و خاص است ولی تحت تاثیر قانون مندی های عمومی ویژه ای قرار دارد : زندگی یک اثر هنری با تولد یک ایده شروع می شود . کارهای فی البداهه معمولا به شاهکارهای هنری منجر نمی شوند .

فرم در هنر جنبه های بیرونی و درونی داشته و هر جنبه دارای عناصر متفاوتی است اما مهم ترین خاصیت آن مطرح شدنش به صورت یک کلیت وحدت یافته است . با کوچکترین تغییر در عناصر فرم ، مضمون اثر هنری نیز تغییر می یابد .

در تاریخ هنر با موارد متعددی روبه رو هستیم که یک سبک توسط محتوایی خاص زاده می شود ولی تبدیل به لباسی بر تن محتوایی دیگر می گردد .

فرم دارای خصلتی دوگانه است همزمان با عینی بودنش نمایانگر چیزی از دنیای واقعی است .

معماری نیز از این قانونمندی مستثنی نیست . از یک طرف فرم ، بیانگر عملکرد فضا یا ساختمان است و از طرفی می بایست افکار ، روحیات و مهارت های هنری معمار را منتقل نماید .

محتوا داخل اثر است در صورتیکه ایده در خارج اثر و در ذهن هنرمند قرار دارد . اما در ایده نه فقط جوانه های محتوا بلکه جوانه های فرم نیز مستتر است .

استعداد هنرمند ناشی از توانایی وی در تجسم تصویری یک محتواست .

6- مسکن بهینه و توقعات کیفی از آن

منظور از مسکن صرفا سر پناه نبوده و فراتر از استقرار در یک چهار دیواری است. سکونت در واقع برقراری پیوندی پر معنا با مکانی است که می تواند هر یک از سطوح مختلف زندگی خصوصی و عمومی را در بر گیرد . این پیوند از تلاش برای هویت یافتن ناشی می شود .

واژه سکونت کلیه مکان هایی را که از سوی آدمی برای عینیت بخشیدن به هستی خود ایجاد شده است در بر می گیرد ولی ما در عمل سکونت را در ابتدایی ترین عملکرد آن یعنی ایجاد سر پناه خلاصه کرده ایم .

طرح های ما هنوز در سیطره تفکر کمیت گرفتار است هر چند طراحان نو گرا بسیاری از مسائل زمان خود را حل کرده اند ولی با تاکید بیش از حد بر برخی جنبه ها مفهوم سکونت را از خانه ها گرفته اند .

مجرد و منزوی دیدن اثر معماری ناشی از عدم امکانات ارائه نیست بلکه ناشی از رویکردی است که مفهوم سکونت را تا حد ساختن یک بنا یا ماشین تنزل داده است .

بسیاری از طرح های ارائه شده در القای توقعات کیفی که از حجم، نما و محوطه سازی یک بنای مسکونی وجود دارد ، نا موفق بوده اند .

خانه به مشابه مرکز دنیای فردی :به زعم نوربرگ شولتز ، خانه گوشه ای است که ما پس از تجربه به ابعاد مختلف جهان مشاع پیرامون ، به آن باز می گردیم یعنی جایی که جهان دیگر در بی واسطگی خود ظاهر می گردد .

خانه را می توان آن را مرکز دنیای فرد نامید . امروزه با جبر زندگی در بلوک های مسکونی ، خانه آدمی ، در پشت چند پنجره یکنواخت و هم شکل مخفی شده است و از این طریق تبدیل جامعه به توده ای از نفرها تشدید شده است .

انبوه سازی نیز مزید بر علت شده بی تفاوتی خاصی را در میان شهروندان رواج داده است . نقش فرد و جامعه و روابط میان آنان مخدوش شده و به افراط و تفریط منجر شده است .

آرامش : خانه خلوتکده ای خصوصی است یعنی مکانی که فرد در آن به آرامش و تعلق خاطر می رسد . باطن آرام خانه می بایست در ظاهر آن نیز متجلی گردد .

خودمانی بودن : خانه فقط فضایی نیست که به ما تعلق دارد ، بلکه مکانی است که بدان نیز تعلق داریم . خانه هستی ما را منوط به خود ساخته به همین خاطر در هنگام معرفی خود از مکان به عنوان شاخص استفاده می کنیم .

هر چه مکان با بستر زندگی ما غیر رسمی تر و بی تکلف تر باشد ، این همانی بیش تری با آن احساس می کنیم .

دنجی : خانه محل خلوت با خود و خانواده است که می باید نشان دهد در این مکان روابط فردی بر جمعی ، خصوصی بر عمومی ، ساکت بر شلوغ چیره شده است.

امکان دخل و تعرف : آدمی نمی خواهد فقط از محیط تاثیر پذیر و بلکه می خواهد بر آن تاثیر گذارد. او می خواهد مکان را مطابق نیاز و میل خود بیاراید و تغییر دهد . ولی این نیاز توسط طراحان به رسمیت شناخته نشده است و طرح و بناها خود را با ساکنین انطباق نداده اند . طراحان ، ساکنین را مجبور به زندگی و سکونت بر اساس طرح و برنامه های غیر قابل انعطاف و از پیش تعیین شده که حداقل امکان دخل و تعرف را برای آنها فراهم می کنند می سازند .

امکان مشارکت : آدمی موجودی اجتماعی است و روابط و فعالیت های خود را در سلسله مراتبی از مکان ها شکل داده و در هر یک از این سطوح رفتارها و هنجارها ی ویژه ای را عرضه می دارد .

خانه مضمونی اجتماعی نیز دارد این مساله تا آن حد پیش می رود که شهر را خانه و خود را در وهله اول ساکن شهر یا کشور می دانیم .

در گذشته انسان تضادی میان عمومی و خصوصی قائل نمی شد و این دو به صورت مکمل یکدیگر فهمیده می شدند . به عنوان نمونه کوچه و فضای شهر پیرامون خانه ، حیاط دوم محسوب می گردید و کودکان اجازه بازی و سالمندان حضور و تعامل اجتماعی در آن داشتند . این حضور باعث تعلق خاطر و مشارکت در حفظ و نگهداری فضای جمعی می شد و بار دولت و مدیریت شهری را به حداقل می رساند .

امروزه ما طراحان به خلق فضا بسنده نموده و از خلق مکان عاجزیم و نه تنها شهروندان را لایق مشارکت در طرح و اجرای خانه ها نمی دانیم بلکه حتی تفکری هم درباره نحوه ی مشارکت ساکنین ننموده ایم .

خاطره انگیزی : مکان بر خلاف فضا ناشی از تجربه و تاثیری زود گذر نیست بلکه با طبعی زمانی بروز می نماید .

انسان به خاطرات خود زنده است . خواه این خاطرات فردی باشند ، خواه خاطراتی جمعی که آن را تاریخ و سنت می نامیم .

سنت تاثیراتی از گذشته است که در زندگی جمعی امروزین جاری است . منظور از انطباق با سنت ، تقلید و ساخت زیر خاکی نیست بلکه توجه به ریشه هایی که هویت امروزین ما را ساخته اند .

تحمیل فرم های غریب و بی ریشه نه فقط باعث تضعیف رابطه طبیعی و متقابل انسان و محیط می گردد بلکه به اغتشاش ذهنی می انجامد .

7- اصول بافت شهرهای سنتی ایران

معماری سنتی ایران دارای پشتوانه های قوی و پر بار از جنبه های گوناگون هنر و فرهنگ ایرانی است . ارزیابی این ویژگی ها می تواند در خدمت برنامه ریزی طراحی و مردمی کردن محیط زندگی امروز قرار گیرد . مفهوم غربی پیشرفت عبارت است از توسعه یک بعدی تکنولوژی به همراه فراوانی مادی ولی در ایران توسعه جامعه در ابعد مادی و معنوی باید طوری تامین گردد که ابعاد مادی در خدمت ابعاد معنوی قرار گیرد . بدون شک پیشرفت تکنولوژی نوعی ضرورت است اما نباید ارزش های فرهنگی ما را دست خوش مخاطره نماید .

شهر نمی تواند در هر یک از ادوار تاریخ تجهیزات و تاسیسات خاص خود را تکمیل و فضای کالبدی به وجود نیاورده باشد .

انسان ها با تاثیر پذیری از ویژگی های جغرافیایی ، اقلیمی و استراتژیک شهر را در بستر طبیعی جایگزین می کردند و سپس متناسب با سنن اجتماعی و فرهنگی و با اتکا به تجارب ملی محلی بافت شهری را به وجود می آوردند . امروزه نقشه شطرنجی شهرهایمان ، محلات و شبکه ارتباطی را به بی هویتی خاصی کشانده و یکنواختی شدید فضاها را بی روح و جهت یابی را مشکل کرده است .

متخصصان امر برای حل مشکل راه بندان محورها به دستاوردهایی رسیده اند که ما قرن ها آن را داشته ایم : سلسله مراتب در شبکه راه ها این سلسله مراتب را می توان به شکل زیر تقسیم نمود :

خانه : سلول تشکیل دهنده ی شهر. هم بخش بیرونی و هم اندرونی یک واحد مسکونی در رابطه اش با بخش خدمات دارای چنین خصوصیاتی است . ارتباط این دو فضا با فضای خارج از طریق هشتی بر قرار می گردد .

هشتی : فضاهای کوچک و مسقفی که درب کوچه را با یک یا دو انحنا به فضای داخل خانه متصل می کرده است . به عنوان یک فضای مشترک پاسخ گوی نیازهای ارتباطی بوده ، محرمیت نیز محفوظ می ماند .

بن بست : رابطه تعدادی از واحدهای مسکونی از طریق هشتی ها به معابر عمومی تر بود و در آن روابط همسایگی تا حد معاشرت های نزدیک تقویت می شد .

کوچه و گذر : دهانه بن بست ها به کوچه گشوده می شده در محل برخورد چند کوچه میدانچه هایی به وجود می آمد که گذر نامیده می شد .

راسته محله : هر محله دارای تعدادی محور ارتباطی بود . در محل تقاطع راسته ها فضایی شکل می گرفت که به مرکز محله مرسوم بود .

راسته بازار : عمومی ترین محورهای ارتباطی در بافت سنتی که ترافیک عبوری شهر با استفاده از این محور صورت می گرفت .

ملاحظه ی شبکه های ارتباطی در چند شهر نشان می دهد که سلسله مراتب در آن رعایت شده و در زمان خود عملکردی روان داشته . در حال حاضر این بافت ها در حال اضمحلال است.

 

8- پدیدار شناسی نمای ساختمان های مسکونی و سیر تکوینی توقعات از آن

نا به سامانی نماهای ساختمانهای ما ریشه در عدم پاسخگویی مناسب به توقعاتی دارد که در طول تاریخ نسبت به نما ایجاد شده است . این نا به سامانی منحصر به ساختمانهای مسکونی نیست . ولی ساختمانهای مسکونی پر تعداد ترین و تاثیر گذارترین عوامل منظر یک شهراند .

منظر شهری منحصر به نماهای ساختمان های یک شهر نیست ولی به دلایل زیر از پر اهمیت ترین موضوعات است :

1-طراحی آن وظیفه مشترک طراحان شهری و معماران است .

2-نما یکی از موثرترین عناصر تاثیر گذار به کیفیت بصری شهر است .

3-تاثیر پذیرترین عنصر از تقسیم های طراحانه معماران و طراحان شهری است .

هر چند معضل نا به سامانی نما از رایج ترین موضوع های انتقاد است ولی کمتر منبع مستقلی به این موضوع پرداخته است .

از جمله علل نا به سامانی نماها می توان به مواردی چون اعمال سلیقه و دخالت غیر کارشناسانه ، حاکمیت فرهنگ بساز بفروشی ، فقر مالی و فنی سازندگان ، مواد و مصالح نا مرغوب و ...... اشاره کرد .

عدم توانایی ما در ارائه نماها و فضاهای شهری مناسب ریشه در رویکرد دیروز و امروز ما با این پدیده دارد

سیر تکوینی توقعات از نما :

چهار عملکرد از نما انتظار می رود :

1-محافظ      2-رابط      3-معرف      4-جزیی از یک کل

نما به عنوان محافظ : ابتدایی و اولین وظیفه ای که نما عهده دار گردیده ، وظیفه حفاظت از انسان ها در مقابل تهدیدهای بیرونی بود . انسان ها برای حفاظت خود فضایی به نام خانه ایجاد کردند که در این زمان نما سازی مفهومی نداشت . بلکه ساختمان دارای دیوارهایی بود که با حداقل  منفذ به بیرون شکل گرفته بودند که ساختمان را از نور و تهویه لازم محروم می کرد . در نتیجه ایجاد روزنه در دیواره ساختمان افزایش یافت و نیاز به پوسته سومی جهت حفاظت بیشتر گردید و انسان دیواری به دور خانه یا آبادی خود کشید . خانه ها به اصطلاح درون گرا و آبادی ها تمرکز گرا طراحی شدند . هر چند درون گرایی ره آورد اسلام نبوده ولی توسط آن تثبیت شده است .

حتی قاعده برون گرایی را نمی توان به معماری بناهای عمومی همه تمدن ها  تعمیم داد زیرا پیرامون معابد خود بارویی ستبر می کشیدند .

نما به عنوان رابط :با آن که نما موظف بود حایلی میان انسان و تهدیدات خارجی باشد ولی می بایست نقش رابط میان درون و بیرون را ایفا نماید . روزنه ها به عنوان عناصری از نما این نقش را به عهده گرفتند .

در طول تاریخ اروپا پنجره نقش قابی برای دیدن منظره بیرون را به عهده گرفت . برای آن که ساکن بتواند ببیند بدون آن که دیده شود ، تسهیلات گوناگونی اندیشیده شده . در اوایل قرن بیستم پنجره ها بزرگتر و شفاف تر شدند . شفافیت که از اصول خودگرایی و یک شعار سیاسی اجتماعی زمان بود به معماری  تسری یافت . اما وارثان معماری نو گرا به ایجاد شفافیت توسط دیوار شیشه ای بسنده کردند .

ایده شفافیت کامل مناسب نوع و عملکرد خاصی از ساختمان بود و در شرایط اقلیمی ویژه ای قابل استفاده بود .

استفاده از شیشه حتی اگر می توانست تداوم زندگی داخل و خارج ساختمان را تامین کند ، تعامل بین توده و فضا را از بین می برد ، تبدیل نما به پوسته ای نازک مغایر با عملکرد حفاظتی بود به همین خاطر عکس العمل شدیدی را در میان ساکنین به وجود آورد . در ایران تا اواخر قرن نوزدهم خانه های مسکونی برای ایجاد ارتباط درون و بیرون فقط از حیاط مرکزی ( فضای خصوصی ) بهره می گرفتند . از اواخر قرن نوزدهم معماران ایرانی با الگو برداری از اروپا شروع به ساخت ساختمان های مسکونی برون گرا کردند که با فرهنگ درون گرای ساکنین در تعارض بود و تنها دستاورد آن انتقال گرما و سرمای فراوان به داخل خانه بود .

نما به عنوان یک معرف :در معماری غرب نما دارای حالت نمایش است بدین صورت که در وهله ی اول کسی را که پشت آن زندگی می کند نشان می دهد . انسان غربی از چهار نما یکی را که با اهمیت تر بود و دسترسی بهتری داشت جبهه ی اصلی یا فاساد نامید .

از اواخر قرون وسطی ظاهر ساختمان که در برخی مواقع همکف آن را یک مغازه اشغال کرده می بایست مشتری پسند باشد اما فقط کلیسا مجاز به خود نمایی بود .

در دوران رنسانس بنا و کاخ های جدیدی ساخته شد و از این پس بنا می بایست معرف مهارت و هنر طراح و سازنده آن نیز باشد. در دوران باروک ساختمان می بایست منحصرا معرف شخصیت و اعتبار مالک خود باشد و حتی اگر اعتبار زیادی باقی نمانده بود با جعل واقعیت ها اعتبار کاذبی فراهم گردد .

انقلاب صنعتی و رشد سریع جمعیت شهرها باعث گردید تا تولید انبوه جایگزین تولید دستی گردد. لذا نما می بایستی معرف فونکسیون و سازه ساختمان گردد .

از سال 1928 به مدت چهل سال عملکرد تبدیل به یک ضابطه ی علمی گردید که هر گونه تولید می بایست از آن تبعیت کند .

به زعم کولوربوزیه ساختن به معنای حل مساله از درون به بیرون و بی نیاز به کانسپتی زیبا شناسانه بود . این طرز تفکر باعث شد تا توجه نسل بعدی به عملکرد مستتر در پلان منحرف شده و حل آن وظیفه اصلی طراح پنداشته شود .

در کنار این گرایش اصلی برخی پیشگامان دیگر معماری سعی در وارد نمودن موضوعات دیگر در معماری و طراحی نما داشتند . اریش مندلسون نوارهای افقی در نماها را مظهر تساوی و دموکراسی در جامعه ای می دانست که سلسله مراتب عمودی مفهوم خود را از دست داده بود .

سال های شصت دهه اعتراض جامعه شناسان و روان شناسان به نا به سامانی منظر شهرها و سال های هفتاد ، دهه تجدید نظر بسیاری از معماران و طراحان در پارادایم های خود بود . مباحث کیفی و روان شناسانه به این نتیجه رسید که گرایش مالکین و طراحان به معرفی شخصیت و اعتبار خود در نماها انکار نا پذیر است . راه حل مقدور ارایه چهار چوبی است که در عین حفظ خلاقیت معمار و ابراز شخصیت مالک بتواند این تمایلات را در جهت حفظ و ارتقای کیفی فضاهای شهری هماهنگ نماید .

در شهر اسلامی قدیمی هیچ چیز در وهله ی اول مقدار ثروت مالک را مشخص نمی کرد . در همین راستا در ایران نمای خانه سنتی باقی ماند . حداکثر تزئین نمای بیرونی در اطراف درب ورودی بود . معمار سنتی سعی در خود نمایی نمی کرد و برای او ارزش ها و هنجارهایی چون محرمیت بسی مهم تر بود .

از اواخر قرن نوزدهم و سفر ناصرالدین شاه به فرنگ معماری به کپی برداری از الگوهای اروپایی خلاصه شد . از آن زمان به بعد برخی از اعیان ساختمان های مسکونی خود را با فاسادهای اروپایی عرضه کردند . با ورود معماران نوگرای فرنگ رفته نماهای سبک امپرسیونیستی در لابه لای ساختمان های قدیمی تر هویدا شدند . از سال های سی هجری شمسی این نوع از خانه و نما سازی به اقشار متوسط نیز سرایت کرد .

در سال های چهل و پنجاه سال های اتصال کامل ایران به بازار جهانی و تشدید شرایط ناهمگون بود.

از سال های پنجاه تا اواخر شصت آپارتمان نشینی فرصت اعمال نظر و سلیقه ساکن را به حداقل رساند .

نما به عنوان جزئی از یک کل :ما در فضای شهری با یک بنا و نماهای آن روبه رو نیستیم بلکه ساختمان جزئی است از یک کل بزرگتر . زشتی اش بر کیفیت فضای عمومی تاثیر می گذارد و زیبایی اش منوط به هماهنگی با سایر عناصر آن مکان است .

اغتشاش در نماهای ساختمان ها از انقلاب صنعتی شروع گردید . در این زمان رشد بی رویه جمعیت نظام و ساختار متعادل شهرها را به هم ریخت که باعث پدید آمدن جنبش هی اصلاح طلبانه ای چون باغ شهر شد .

معماری نو گرا هر چند تا حد زیادی به اهداف اصلی خود رسید ولی به زندگی جمعی و فضای شهری لطمه های فراوانی وارد کرد و نتیجه کار از بین رفتن حس مکان بود .

در سال های شصت و هفتاد فضای شهری به مثابه بستر زندگی مدنی دوباره کشف شد و بر نقش بدنه های فضای شهری و کیفیت آن تاکید بیشتری شد.

نتیجه گیری :باید گفت مشکل اصلی در کشور ما اعمال سلیقه و دخالت های غیر کارشناسانه یا محدودیت های فنی و اقتصادی حاکم بر کشور نیست . در واقع آنچه کیفیت نماهای ما را بیش از اعمال سلیقه مالکان تهدید می کند هنر نمایی اغراق آمیز طراحان است . فقر مالی و فنی سازندگان نیز دلیل موجهی نمی باشد ، حتی مواد و مصالح نیز در گذشته محدودتر و نا مرغوب تر بودند . عدم کنترل نما سازی توسط شهرداری واقعیت تلخی است ولی علت آن اهمال شهرداری نیست .

برخی نا هنجاری منظر شهر ما را به عدم توجه به اصول معماری سنتی مربوط می دانند ولی در واقع اکثر ساختمان های سنتی ، نمایی نداشته اند . مضافا این که تعمیم نما سازی ساختمان های عمومی به مسکونی اشتباه است . علاوه بر آن در جریان شتابزده برون گرایی ناشی از جهانی شدن توقع رجعت به درون گرایی واقع بینانه نیست .

ایراد ابتلا به عملکرد گرایی و به کار گیری مدولاسیون در ایران به حساسیت غرب نیست .

ضعف ما بیشتر از فقر نظری است . درون گرایی در ما نهادینه شده و حسرت از دست رفتن آن را می خوریم ولی در عمل تمایل به روز آمدی را داریم .

ما هنوز پدیده ها را ایستا ، لا زمان و لا مکان و همواره تعمیم پذیر می پنداریم . روحیه ی جمعی ما ضعیف است هر چند که آن را به صورت تئوریک قبول داریم . زندگی جمعی اگر مهم تر از زندگی فرعی نباشد از آن کم اهمیت تر نیست . فضاهای شهری ما می توانند در حین  کثرت دارای وحدت لازم هم باشند . برای نیل به چنین مقصودی نیاز به پژوهش بنیادی و کاربردی برای تدوین ضوابط و مقرراتی سازگار با کشور خودمان و نه الگو برداری صرف داریم که ما را در یک چالش مستمر به حل معضل نزدیک نماید .

9- گره ، میدان ، فلکه

بررسی معنا شناختی سه واژه در شهر سازی :

واژه در هر فرهنگ دارای معنای ویژه خود بوده و شهروند بر اساس معنای موجود و تصویری که آن واژه در ذهن وی ایجاد می نماید ، عمل می کند . جایگزینی این مفاهیم با واژه های فنی نه فقط مشکل را حل نمی کند بلکه با مغشوش کردن ذهن شهروندان باعث ناهنجاری های رفتاری شده است .

به اعتقاد نگارنده مشکل کارشناس و مدیر شهری در رویکردی است که به موضوعات دارند . آن ها فقط یک یا حداکثر دو مولفه از یک پدیده را م


مطالب مشابه :


نقد مفهوم نمای شهری در معماری

E.A.C - نقد مفهوم نمای شهری در معماری - Everything About the Civil - E.A.C




مقاله...

عنوان مقاله : نقد مفهوم نمای شهری در معماری. محققان :علی کاظمی. طراح صفحه : اميد عليزاده




مفهوم نمای شهری در معماری

مفهوم نمای شهری در با موضوع در فرایند نقد با نمای شهری در معماری و شهرسازی




ارائه مقاله درس نظریه ها و روش های طراحی

نقد مفهوم نمای شهری در معماری: مفهوم هويت و آموزش نقد معماري تقويت خلاقيت




مقالاتی در باب مفاهیم معماری و طراحی شهری

مقالاتی در باب مفاهیم معماری و طراحی شهری مفهوم محله در در همین راستا در ایران نمای




برچسب :