حجاب شرعی در عصر پیامبر

نقدی بر کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» [1]

نوشته: حسین سوزنچی

مقدمه

کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» نوشته‌ای است حدود 1000 صفحه از آقای امیر ترکاشوند که آن طور که در صفحه نمایه‌ی آن ذکر شده، ظاهرا نگارش آن در سال 1389 به پایان رسیده، و با اصلاحاتی، در سال 1390 در فضای مجازی منتشر شده است. با اینکه نویسنده محترم در صفحه نمایه کتاب اظهار داشته که:

«این‌کتاب،فقط برای استفاده و بررسی شمامحقّق دینی![2] عرضه شده است. ازانعکاس مطالب کتاب و درج خبردرباره آن، مگر درکتب تحقیقی و پایان‌نامه‌ها، پرهیزگردد.»

اما به‌تدریج این کتاب در میان افراد غیرمتخصص شیوع پیدا کرده و در میان طیف خاصی از جامعه به عنوان مدرک مهمی علیه حجاب شرعی قلمداد ‌گردیده است؛ همین امر انگیزه‌ای شد برای نگارش مقاله‌ای که به بررسی میزان اعتبار آن بپردازد.

نویسنده محترم درباره هدف خود می‌گوید:

«تمام تلاش کتاب همین است که ابتدائاً نشان دهد مردم در ماقبل بعثت چه قسمت‌هایی از اندام‌شان به وسیله جامه و لباس، پوشیده و چه قسمت‌هایی لخت و بی‌جامه بود تا سرانجام، واکنش جامعه اسلامی و در رأس آن قرآن را در قبال آن بدست آورد.» (حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص4)

بدین منظور در بخش اول کتاب، به سراغ وضعیتِ پوشش در جاهلیت می‌رود؛ و در بخش دوم به بررسی دیدگاه قرآن پرداخته، و پس از مخالفت با تفسیرهای متعارف از برخی آیات قرآن کریم، جمع‌بندی خود را این‌گونه بیان می‌کند:

«از صراحت‌ها، اشارت‌ها و لابلای آیات، سه هدف زیر را (به عنوان هدف قرآن از رعایت حجاب و پوشش) استخراج نمودم. اول: نگهداری از گرما و سرما. دوم: تکمیل زیبائی آفرینش. سوم: صیانت جنسی، و اعلام پرهیز از آلودگی. هدف سوم می‌تواند گویای آن باشد که پوشش درخواستی قرآن به خودی خود هدف نبوده بلکه اولاً در جهت کنترل مردان پرهوسِ آن دیار و ثانیاً برای این بود که زنانِ ایمان‌آورده (که تجربه زندگی در دوره آلود‌ه‌زده‌ی جاهلی را داشتند) با بهبود حجاب‌شان عملاً اعلام کنند که از فساد دوری گزیده‌اند.» (ص16)

نویسنده در بخش سوم به سراغ نظرات فقها درباره حجاب می‌رود، و اگرچه اذعان می‌کند که دیدگاه مشهور فقها درباره حجاب شرعی زن، «پوشاندن همه اندام به غیر از وجه و کفین» است، اما این رأی را نادرست قلمداد می‌کند. از نظر وی، میزان لازم برای حجاب زن، «پوشاندن تنه، ران و بازو» است که می‌کوشد شواهدی از قول برخی از فقهای قرون دهم و یازدهم بر این ادعا ارائه دهد. البته در همین راستا اظهار می‌دارد که فتوای یکی از فقهای قرن چهارم این بوده که حجاب شرعی لازم برای زن در حد پوشاندن عورتین بوده است!

مسأله مقاله حاضر این است که آیا دلایل نویسنده، توان اثبات برداشت‌های مذکور از آیات و روایات را دارد و آیا دقت‌های لازم در بررسی و گزارش نظرات فقها انجام شده است؟ به تعبیر دیگر، ایشان در مقدمه کتاب خواستار آن شده که:

«هنگام مطالعه باید ذهن را از ویژگی‌های حجاب کنونی، به دلیل تفاوت فاحش آن با حجاب عصر پیامبر (ص)، خالی کرد تا قدری از سخت باور بودن مطالب نامأنوس کاسته گردد.» (ص19)

اما آیا انتظار ایشان به همین مقدار محدود خواهد ماند که ما ذهن خود را از پیش‌فرض‌ها خالی کنیم، یا انتظار دارند برای پذیرش نظر ایشان، روشهای تحقیقِ معتبر در عرصه زبان‌شناسی و مطالعات تاریخی را هم نادیده بگیریم؟

واقعیتِ غیرقابل انکار، که اصل آن را همه قبول دارند (و ایشان می‌کوشد در 270 صفحه این واقعیت را بسیار پررنگ تصویر کند)، این است که در دوره جاهلیت و قبل از آمدن اسلام، وضعیت منحطی به لحاظ پوشش و روابط جنسی وجود داشته است. اما پیش‌فرضِ نویسنده محترم این است که «امکان ندارد پیامبر اکرم (ص) توانسته باشد این وضع را در مدت 23 سال نبوت خود به‌تدریج اصلاح کرده باشد.» مسأله این است که آیا پیامبری که با عنایت الهی توانست جامعه بی‌سواد و بی‌فرهنگ آن زمان را ظرف مدت کوتاهی، به حدی برساند که نه‌تنها علم‌آموزی را از برترین ارزش‌ها به حساب آورَد، بلکه به بزرگترین تمدن زمان خود تبدیل شود، می‌توانسته تغییر مهمی را هم در وضعیت پوشش آن جامعه رقم بزند یا خیر؟

نویسنده با تکیه بر پیش‌فرضِ فوق، درصدد اثبات این فرضیه [3] برمی‌آید که اسلام دغدغه چنین اصلاحی را نداشته و توصیه‌هایش درباب حجاب زن و مرد، غالباً در حد پوشاندن عورتین بوده که در بسیاری از موارد بر آن اصرار چندانی نداشته؛ و اگر این حد از پوشش، یا حداکثر، پوششی را در حد تنه و ران و بازو برای زنان مطرح کرده، دغدغه‌اش فقط جلوگیری از رخ دادن روابط جنسیِ آزاد بوده است، نه هیچ نکته‌ای در باب عفت و حیا و … . به تعبیرِ دیگر، خلاصه دیدگاه ایشان این است که به لحاظ اسلامی، دلیلی برای اینکه زنان پوششی بیش از عورتین (یا حداکثر تنه و ران و بازو) داشته باشند، وجود ندارد؛ و در فرهنگ عرب هم چنین پوششی ارزشمند نبوده و فرهنگ عرب به گونه‌ای بوده که تغییر آن ظرف مدت 23 سال توسط پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - محال است. از نظر نویسنده، یکی از ریشه‌های اصلی تلقی امروزی در باب حجاب، اقدامات خلیفه دوم می‌باشد (ص877-886) که اندکی بعد از رحلت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - حکومت را به دست گرفته است. البته سۆالی که هرگز بدان پرداخته نمی‌شود این است که چرا خلیفه دوم – که بر اساس مبانی نویسنده، چه به لحاظ اسلامی و چه به لحاظ تعصبات عربی، انگیزه‌ای برای این کار نداشته – این اندازه بر این کار اصرار ورزیده و توانسته کاری را که از نظر نویسنده، انجام دادنش، برای پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله و سلم - در 23 سال محال بوده، 5 سال بعد در جامعه محقق کند؟ و چگونه ممکن است در این توطئه‌ی عظیم، همسران و اصحاب پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - و بعداً همه راویان و محدثان و فقیهان با وی همراه شوند و برای، به تعبیر ایشان، حدیث‌سازی و فتوای باطل دادن دست به دست هم بدهند و هیچکس، حتی امام علی – علیه السلام - و بقیه ائمه اطهار – علیهم السلام - نه‌تنها کوچکترین اعتراضی نکنند، بلکه آنها هم با این جریان همراهی کنند؟!

به هرحال، انسان وقتی با چنین تصویری مواجه می‌شود، انتظار دارد ادله تاریخی معتبری بر آن اقامه گردد؛ و هدف مقاله حاضر بررسی ادله ایشان است. بدین منظور، در فصل اول به صورت جزیی، به برخی از فرضیه‌هایی که مبنای تئوری کلان ایشان قرار گرفته، اشاره، و استدلال‌های این فرضیه‌ها ارزیابی می‌شود؛ ودر فصل بعد، تئوری اصلی ایشان، که البته جنجالی‌ترین سخن ایشان نیز هست (یعنی اینکه: عموم فقها در فهم حجاب شرعی، اشتباه و افراط کرده‌اند) با تفصیل بیشتر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ضمناً برای سهولت مطالعه، بحث‌های تخصصی‌تر و نیز استنادات در پاورقی ذکر می‌شود. اما پیش از ورود به بحث، مناسب است به سه نکته اشاره شود:

1) ضرورتِ پرهیز از توهین و ناسزا و تعابیر رکیک در مباحث علمی: متأسفانه نویسنده محترم در مواردی که با نظری مخالف است انواع تعابیر توهین‌آمیز را در مورد صاحبان آن نظر به کار می‌برد و نیز در متن خود از کلمات رکیک فراوانی استفاده کرده که مناسب یک متن پژوهشی نیست و اگر در ادامه مقاله، به خاطر نقل قول مستقیم، مجبور به آوردن برخی از آنها شدیم، پیشاپیش از خوانندگان محترم پوزش می‌طلبیم. البته مواردی هست که نویسنده، اگرچه از تعابیر رکیک استفاده کرده، اما با توجه به جایگاه شخص مورد نظر [مثلاً پیامبر اکرم – صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم -]،[4] بعید است قصد توهین داشته باشد؛ هرچند نحوه بیان ایشان به‌گونه‌ای است که اگر خواننده آن را توهین قلمداد نکند، لااقل احساس بی‌انصافی می‌کند.

2) پرهیز از پرداختن به بحث‌های غیرضروری: یکی از عللی که موجب طولانی و مفصل شدن بیش از حد کتاب شده این است که نویسنده، گاه به تفصیل به مطلبی پرداخته که کسی در بحث حجاب شرعی بدانها استناد نمی‌کند؛ اما ایشان به گونه‌ای بحث می‌کند که گویی این مطلب، از دلایل مهم برای بحث حجاب شرعی بوده و با رد دلالت آن، گویی یکی از ادله مهم حجاب شرعیِ متعارف رد شده است. مثلاً یکی از انحرافات جاهلیت این بوده که برخی از مشرکین با بدن عریان دور کعبه طواف می‌کرده‌اند و در آیاتی از قرآن کریم این رفتار مذمت می‌شود. با اینکه واضح است که این آیات ربطی به بحث حجاب شرعی مسلمانان ندارد و هیچ فقیهی هم از این آیات در بحث حجاب زنان استفاده نکرده؛ اما نویسنده بحث‌های طولانی‌ای به آن اختصاص داده تا همین را اثبات کند که از این آیات حد پوشش واجب برای زن معلوم نمی‌شود! در مقاله حاضر به این‌گونه بحثها پرداخته نمی‌شود.

3) عدم دقت در ترجمه مطالب: طبیعی است که اکثرِ قریب به اتفاق متون مورد بررسی درمسأله‌ی مورد بحث، متون عربی است؛ و اولین شرط چنین پژوهشی، آشناییِ مناسب با زبان عربی است که در موارد متعددی به نظر می‌رسد تحلیل نویسنده ناشی از اشتباه در ترجمه عبارات است که گاه این اشتباهات، منجر به انتساب نسبت‌های توهین‌آمیز و یا رکیکی درباره برخی شخصیتهای بزرگ اسلامی مانند حضرت زهرا - سلام ‌الله‌ علیها - [5] یا برخی از زنان والامقام پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم - [6] گردیده است.

پانوشت‌ها:

[1] اگرچه این مقاله عمدتاً به عنوان نقد کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» نوشته شده، اما با یک نگاه ثانوی به تحلیل‌هایی که با استفاده از آیات و روایات به عمل آمده، مخاطب می‌تواند با استنادات و دلالت‌های قرآنی و روایی بحث حجاب آشنا شود، لذا عنوان مقاله «حجاب در آیات و روایات؛ نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر» گذاشته شد.

[2] علامت تعجب از نویسنده محترم است. در ادامه‌ی متن هم هرجا نقل قول مستقیمی ذکر شود، تمامی علائم سجاوندی و افزوده‌های داخل پرانتزها و کروشه‌ها مربوط به خود نویسنده است، مگر علامت تعجبی که در درون کروشه باشد.

[3] البته ایشان این فرضیه را به این صورت در هیچ جای کتاب بیان نکرده و جملات فوق، خلاصه‌ی مطالبی است که ایشان در جمع‌بندی‌های خود ارائه نموده است که در ادامه‌ی مقاله به جملات ایشان در این باب اشاره می‌شود.

[4] مثلاً ایشان به گونه‌ای سخن می‌گوید که مخاطب برداشت می‌کند که تا قبل از 35 سالگیِ پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم - مردم بارها ایشان را در حالی که لباس مناسب بر تن نداشته، مشاهده کرده بودند. وی ‌می‌نویسد: «در جریان بازسازی کعبه، پیامبر (ص) إزارش را از کمر جدا کرد و آن را بر شانه‌هایش قرار داد و در نتیجه مکشوف‌العوره گردید.مطابق روایات، این آخرین باری بود که دیگران او را برهنه و مکشوف العوره دیدند. این واقعه که در 35 (یا 25) سالگی حضرت و پیش از رسالت وی بود، … اولین شعله‌های بیداری و ارتباط حضرت با عالم بالا بود»! (ص229) آیا ایشان دلیل کافی برای چنین نسبت دادنی دارند؟

اول اینکه در اغلب روایاتی که خودِ نویسنده درباره‌ی این واقعه ذکر کرده (ص26-29) بیان شده که در جریان بازسازی کعبه، برخی به ایشان پیشنهاد دادند هنگام حمل سنگ‌ها لباست را روی شانه‌ات بالا بزن تا راحت‌تر باشی، اما حضرت – صلی الله علیه و آله و سلم - امتناع کرد و پس از آن هم ندایی [با تعبیری مۆدبانه] به حضرت تأکید کرد که «لاتنزع ثوبک» (لباست را از تن بیرون نیاور) یا «اشدد علیک إزارک» (لباست را بر بدن محکم کن)؛ فقط در دو نقل گفته «حضرت اقدام به بالا بردن لباس کرد و ندا آمد که مواظب نمایان شدن عورتت باش» و اتفاقاً در هیچ‌یک نگفته که کسی هم مشاهده کرد.. دوم اینکه در مورد این دو نقل، اولی فقط در یکی از منابع اهل سنت آمده، که در همان منبع، روایات دیگری هم هست که دلالت دارد که آن ندا به همان صورت مۆدبانه و قبل از اقدام بوده، و متأسفانه نویسنده‌ی محترم آنها را ذکر نکرده است. دومی هم یک نقل تاریخیِ بدون سند است که مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار، آن را، نه به عنوان روایت، بلکه به طور حاشیه‌ای آورده و اتفاقاً بلافاصله روایتی با سند آورده که دلالت دارد که آن ندا قبل از هر اقدامی به گوش حضرت رسید؛ که متأسفانه این روایت را هم نویسنده کتاب نیاورده است. سوم اینکه اغلب روایاتی که خود ایشان آورده – از جمله در روایتی که مطلب از قول خود پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - نقل شده (سیره ابن‌اسحاق، ص56)- نشان می‌دهد که این واقعه در کودکی یا نوجوانی حضرت – صلی الله علیه و آله و سلم - بوده، البته یعقوبی احتمال می‌دهد که شاید در 25 سالگی بوده؛ و فقط در آن نقلِ تاریخیِ بدون سند، این واقعه مربوط به 35 سالگی دانسته شده است. و چهارم اینکه تنها جایی هم که گفته این اولین ندای آسمانی به پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - بود، همین نقلِ بدون سند است؛ و همین جمله (که نویسنده محترم بارها و حتی بدون مناسبت بر آن اصرار می‌کند؛ مثلاً ص357) دلالت بر دروغ بودن این نقل دارد؛ زیرا روایات متعدد و معتبر فراوانی داریم درباره اینکه فرشتگانی از کودکی با پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - ارتباط داشته‌اند، مثلاً حضرت علی - علیه‌السلام - در خطبه قاصعه (که از معتبرترین روایات است) می‌فرماید: «خداوند بزرگترین فرشته‌‏اى از فرشتگانش را، از وقتى که پیغمبر - صلّى اللَّه علیه و آله - از شیر گرفته شده بود، همنشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز به راه بزرگواریها و خوهاى نیکوى جهان سیر دهد.» (خطبه 231 نهج البلاغه با ترجمه فیض‌الإسلام، ج‏4، ص814). خلاصه، در حالی که همه‌ی شواهد مۆید این است که این واقعه در سنین کودکی یا نوجوانی بوده و حضرت – صلی الله علیه و آله و سلم - برهنه نشده، نویسنده مذکور نه تنها نقل قول بدون سندی را که نادرستی‌اش آشکار است (سن 35 سالگی و کشف عورت) ملاک قرار داده، بلکه مطلب را به صورتی بیان کرده که گویی تا این سن نعوذبالله، بارها شرمگاه ایشان در معرض دید دیگران قرار گرفته است!

[5] مثلاً یکی از مهمترین دلایل ایشان برای اثبات جوازِ نپوشاندن ساق پا در زنان، استناد به روایتی درباره حضرت زهرا - سلام الله علیها - است که طبق برداشت ایشان از آن روایت، گویی نعوذبالله حضرت زهرا - سلام الله علیها - به‌قدری ساده‌لوح است که وقتی نامحرم می‌آید، برای پوشاندن سر خود، ساق پای خود را برهنه می‌کند! این روایت، که تنها در یک کتاب دعا (و نه در متون حدیثی مورد استناد مباحث فقهی) آمده، حکایت دعایی است که حضرت زهرا - سلام الله علیها - به سلمان یاد داده‌اند؛ که با توجه به جایگاه سلمان، خودِ همین مسأله نشان‌دهنده عظمت (و نه ساده‌لوحی) حضرت زهرا - سلام الله علیها - می‌باشد. راوی می‌گوید: آن حضرت - سلام الله علیها - عبایی داشتند که اگر سرشان را می‌پوشاندند (خمّرت رأسها) ساق پایشان مکشوف می‌شد و اگر پایشان را می‌پوشاندند سرشان مکشوف می‌شد. بعد راوی می‌گوید وقتی حضرت زهرا - سلام الله علیها - سلمان را دید، «إعتَجَرَت». («اعتجار» در لغت به معنای «پوشیدن معجر» است؛ و معجر پارچه‌ای است که روی سر می‌پیچیده‌اند.) دقت شود که راوی تعبیر را عوض کرد و نگفت: وقتی سلمان را دید، «خمّرت بها». علی‌القاعده، معنای روایت، این می‌شود که حضرت - سلام الله علیها - عبایی (احتمالا شبیه عباهای امروزی آقایان، که اگر آن را از دوش خود بالاتر برند و به روی سر قرار دهند اندازه‌اش تا ساق پا بالا می‌آید) بر دوش داشتند و وقتی سلمان را دید معجر هم پوشیدند. ضمناً در روایت، هیچ عبارتی درباره اینکه حضرت - سلام الله علیها - زیرِ عبا لباسی نپوشیده باشند نیامده است؛ و همچنین مربوط به اندکی بعد از رحلت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - است که وضعیت اقتصادی مسلمانان خوب بوده، نه در دوره محاصره اقتصادی مسلمانان (تا گمان نشود که جمله راوی، برای اشاره به وضعیت فقیرانه حضرت - سلام الله علیها - است). اما نویسنده، اولاً عبارت «علیها قطعة عباء» را به جای اینکه به صورت «عبایی بر تن داشت» ترجمه کند، به صورت «تک‌پارچه‌ای بر اندام داشت» ترجمه کرده که مخاطب گمان می‌کند حضرت - سلام الله علیها - هیچ لباس دیگری زیر عبا نپوشیده، و اگر هرجای عبا کنار رود، گویی بدن حضرت - سلام الله علیها - معلوم می‌شود. سپس عبارت «اعتجرت» را (که به این معناست که: «معجر پوشید» یا «پارچه‌ای دور سرش پیچید»)، ترجمه‌ای کرده که گویی عبارت به صورت «اعتجرت بها» بوده، و نوشته: «آن پارچه را دور سرش پیچید»؛ یعنی گویی وقتی حضرت - سلام الله علیها - سلمان را دیدند، همان عبا را به صورت معجرمانندْ دور سرشان پیچیدند؛ و بعد چون فرض کرده حضرت - سلام الله علیها - لباس دیگری بر تن نداشته، با توجه به اندازه عبا، نتیجه گرفته که «پس ساق پای حضرت (س) مکشوف شد»! (ص264). به بیان دیگر، اگر مقصود راوی این بود که ایشان همان عبا (که وقتی سر را بپوشاند [=خمّرت]، ساق پا معلوم می‌شود) را به روی سرشان کشیده، باید اولاً همان تعبیر «خمرت» را به کار می‌برد، نه «اعتجرت» را، چون پیچاندن عبا دور سر، غیر از کشیدن عبا بر سر است، و جدا از نامعقول بودنش، باعث بسیار کوتاهتر شدن آن می‌شود؛ و ثانیا باید از ضمیر «بها» استفاده می‌کرد که معلوم شود «از همان عبا» برای پوشش سر استفاده کرده است، نه از چیزی دیگر. خلاصه، طبق برداشت ایشان، که در این کتاب بارها تکرار می‌شود، گویی حضرت زهرا - سلام الله علیها - در مقابل نامحرم برای پوشاندن سر خود، ساق پای خود را برهنه می‌کند؛ و اگر توجه کنیم که (چنانکه در ادامه مقاله خواهد آمد) نویسنده بر این باور است که معنای «ساق» در آن زمان «ران» بوده است، شدت توهین‌آمیز بودن این انتساب بیشتر معلوم می‌گردد. آیا سزاوار است با چنین ترجمه‌ای از این روایت (که اصل روایت هم فقط در یک کتاب دعا آمده) و توجیهاتی همانند آن، ده‌ها روایت در باب حجاب حضرت زهرا - سلام الله علیها - و تأکیدات آن بزرگوار بر حجاب، و نیز روایاتی که دلالت بر پوشش ساق پا دارند، بدون هیچ بررسی سندی‌ای، جعلی معرفی شوند؟

[6] روایتی از ام‌سلمه [یکی از همسران گرانقدر پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم -] در کتب اهل سنت نقل شده که «عن ام‌سلمه ان النبی دخل علیها و لم‌تختمر؛ فقال: لَیَّةٌ لا لَیَّتَیْنِ.» چنانکه اهل لغت توضیح داده‌اند «لیّه» از ریشه «لوی» است که در آن معنای «یکبار» (مَرَّةً) نهفته است. «لوی» به معنای «دور زدن» و «پیچاندن» است و «لیّه» به معنای «یک دور» می‌باشد. و اتفاقا اهل لغت وقتی خواسته‌اند کلمه «لیه» را توضیح دهند همین روایت را آورده و گفته‌اند مقصود از آن این بوده که زن «خمار» (= روسری)اش را یک دور دور سرش بگرداند نه دو دور، تا شبیه عمامه مردان نشود؛ و کسی که زنان عرب در جوامع سنتی را دیده باشد، بسادگی مفهوم «یک دور بستن خمار بر سر» را متوجه می‌شود. پس ترجمه صحیح این حدیث چنین است که: «از ام‌سلمه روایت شده که پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - بر او وارد شد درحالی که ام‌سلمه هنوز روسری‌اش را بر سر نگذاشته بود؛ آنگاه فرمود: یک دور، نه دو دور.» نویسنده این عبارت را اول بار این گونه ترجمه کرده‌ است: «پیامبر (ص) به منزل آمد و همسرش ام‌سلمه را دید که خود را نپوشانده بود، پس پیامبر به وی گفت پارچه را دورتادور ناحیه دامنت بپیچان» (ص85) وی باز هم این ترجمه را تکرار می‌کند و بعد از گذشت صدها صفحه، دلیل این ترجمه را این می‌داند که: «سخن پیامبر را دوجور می‌توان تلفظ کرد: 1- لَیَّةٌ، لا لَیَّتَیْن، که ناظر به نحوه عمامه بستن و تعداد دور آن است؛ 2- لَیَّةٌ لِألیتین، با این فرض که ألیتین، مثنای ألیه بوده و به معنای کفل و نشیمن‌گاه است و در نتیجه معنای کلام چنین است «ساتر دامنت را به دور کفل‌هایت بپیچان [تا برهنه نباشی]» (ص568) حتی اگر از توهین‌آمیز بودن انتساب این وضعیت به همسر پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم -، و اینکه پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - که در اوج ادب است، طبق نظر ایشان، با چنین تعابیر رکیکی با این و آن صحبت می‌کرده! صرف‌نظر کنیم، باز هم باید گفت که اولاً اگر کسی بی‌ادبانه، عبارت پیامبر را به صورت «لَیَّةٌ لِألیتین» تلفظ کند، معنایش می‌شود «لیه‌ای برای دو ألیه» و چون کلمه «لیه» اسم است، نه فعل، ترجمه فارسی‌اش می‌شود: «یک دور برای دو کفل»! که عبارتی کاملاً بی‌معناست، نه آن معنایی که ایشان ذکر کرده‌اند. گذشته از اینها وجود کلمه «تختمر» در ابتدای حدیث، که درباره «پوشیدن خمار» [=آنچه سر را می‌پوشاند] است، معلوم می‌کند بحث درباره پوشش سر است نه پوشش پایین‌تنه، و چنانکه در ادامه مقاله تبیین خواهد شد، نویسنده هیچ دلیل موجهی برای اینکه نشان دهد «خمار»، نه «روسری و سرانداز»، بلکه به معنای «لنگ و پوشش پایین‌تنه» است، ارائه نمی‌کند.

منبع: سایت شخصی آقای سوزنچی


مطالب مشابه :


نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر

نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر، اثر امیر حسین ترکاشوند نکات مقدماتی: 1. برای فهم آیات و




حجاب مو واجب شرعی نیست! برای مطالعه: «حجاب شرعی در عصر پیامبر»

این نوشته را خیلی وقت است که به خوانندگان این وبلاگ بدهکارم. کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر




رد حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص) !

کتاب « حجاب شرعی در عصر پیامبر (ص) »، نوشتة «امیرحسین ترکاشوند» در اردیبهشت ماه 1390 در فضای




نقد کتاب "حجاب شرعی در عصر پیامبر" در مهرخانه

برای کسانی که کتاب "حجاب شرعی در عصر پیامبر" نوشته امیر ترکاشوند را خوانده اند، احتمالا




نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر 2

+نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۳۹۰ساعت 0:1 توسط سید محمد تقی موحد ابطحی |




حجاب شرعی در عصر پیامبر

نقدی بر کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» [1] نوشته: حسین سوزنچی مقدمه. کتاب «حجاب شرعی در عصر




نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر

نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر.




برچسب :