مدایح ، میلادیه و سرود های حضرت عباس علیه السلام

 

گردآورنده  : مجمع فرهنگی احیای غدیر ساری

 http://alqadir-sari.blogfa.com/

کپی برداری با ذکر منبع آزاد است

 با سلام و تهنیت  / به مجمع فرهنگی احیای غدیر  خوش آمدید .با تشکر از شاعران گرانقدری که اشعارشان زینت بخش این صفحات شده است .

به اطلاع دوستان می رسانیم اگر در متن اشعار " اشتباهات تایپی و املائی مشاهده فرمودید به بزرگواریتان عفو بفرمایید "   انشاء الله عیدی  همه  :  ظهور  مهدی فاطمه

 

 

رباعیات

عباس تویی که دست ایزد داری

رتبه زِ خدای حیِّ سرمد داری

ای قبله حاجات محبان حسین

جا در دل امّت محمد داری

 

عباس یگانه ساقی شطّ فرات

فرزند علی امیر عالی درجات

فرمود که من حامی دین می باشم

بر حامی آیین محمد صلوات

 

در وادی عشق با وفا را صلوات

سردار رشید کربلا را صلوات

هردم به ابالفضل علمدار درود

دلباخته خون خدا را صلوات

 

ای آنکه تویی بر همه کشتی نجات

سردار حسینی زِ مقام و درجات

دست از بدنت جدا شده بهر حسین

بر دست بریده ات درود و صلوات

 

شد بیت علی منور و هم زیبا

شد والقَمَر اِذا تلیها معنا

آمد مَه هاشمی بدنیا عباس

خشنود دل محمد است و زهرا

 

میلاد ابالفضل رشید است امشب

بگشوده زِحق باب امید است امشب

بفرست مدام بر محمد صلوات

تبریک بگو عید سعید است امشب

 

او تبریک از ساقی کوثر دیده است

از باغ شهامت علی گُل چیده است

انگار که گلبرگ رخ ماهش را

در عطر گُل محمدی پیچیده است

 

  اى نخل بلند استقامت، عباس
سيراب ز چشمه ى امامت، عباس
ميلاد تو را نوشته تاريخ به خون
ميلاد شهامت و كرامت، عباس
***
اى صفدر ميدان شجاعت، عبّاس
وى قُلزُم معراج شهامت، عبّاس
خواندى ز ازل درس جوانمردى را
در دامن همت و امامت عبّاس
***
بر اهل ولا ز حق نويد است امروز
مسرور شويد روز عيد است امروز
تبريك به هم ز جان و دل بايد گفت
ميلاد ابوالفضل رشيد است امروز
***
من دل به عنايت تو بستم، ساقى
از باده شوق مست مستم، ساقى
هرگز ندهم به چشمه‏ى آب بقا
جامى كه تو مى ‏دهى به دستم، ساقى
***
براى باغبان ياس آفريدند
على را الشجع الناس آفريدند
وفادارى و مردى و شجاعت
يكى كردند و عباس آفريدند
***
دلم شيدايى خال ابوالفضل
بسان سايه دنبال ابوالفضل
گمان دارم كه مهدى خواهد آمد
اگر سالى شود سال ابوالفضل
***
بر برگ گل ياس ترا بنوشتند
بر سينه الماس ترا بنوشتند
سختى و لطافت كه عجين شد با هم
نامى شد و عباس ترا بنوشتند
***
دامن علقمه را عطر گل ياس يكى است
قمر هاشميان در همه ناس يكى است
سير كردم عدد ابجد و ديدم به حساب
نام زيباى اباصالح و عباس يكى است
***
سوگند به شور عشق و مشتاقى عشق
من، مست شرابم از مى باقى عشق
ساقى شدن، از پدر رسيده است به من
او ساقى كوثر است، من ساقى عشق
***
سردار قيام اهل بيت آمده است
چاووش پيام اهل بيت آمده است
اى عشق بگو به تشنه كامان فرات
سقّاى خيام اهل بيت آمده است
***
روشن‏تر از آسمان و آبى عبّاس
در جلوه ‏گرى چو آفتابى، عبّاس
در غيرت و همّت و جوان مردى و عشق
مثل پدرت ابوترابى، عبّاس

**********************************

 

 

در ولادت حضرت عباس

مادر ماه بنی‌هاشم! قمر آورده‌ای
نخل امید ولایت را ثمر آورده‌ای
بحر موّاج کرامت را گهر آورده‌ای
کلک صنع کبریایی را اثر آورده‌ای
هر چه در وصفش بگویم خوب‌تر آورده‌ای
بــر امیــرالمؤمنین زیبــاپســر آورده‌ای

این پسر شمشیر و شیر عترت پیغمبر است
پای تا سر حیدر است و حیدر است و حیدر است

****

این پسر دست علی دست علی دست خداست
این پسر یک مطلع الانــوار مصبـاح الهداست
این پسر تـا حشــر ثــاراللّهیان را مقتداست
این پسر قربانــی کـوی حسین از ابتـداست
این پسر دست خدا با دست از پیکر جداست
این پسر روح حسین ابن علی «روحی فدا»ست

این پسر ماهی است در بین دو مهرِ فاطمه
این بـود باب الحسین و باب حاجات همه

****

بیت مولا، بـاغ جنّت، یاسمن، عباس توست
روح غیرت، جان آزادی به تن، عباس توست
هاشمیّـون را چـراغ انجمـن، عبـاس توست
وارث شمشیر و دست بوالحسن، عباس توست
ملجـأ و بـاب المراد مرد و زن، عباس توست
بت‌شکن: مولا علی، لشکرشکن: عباس توست

این خداوند ادب، عبد خداوند است و بس
در شجاعت، در وفاداری، نظیرش نیست کس

****

کیست عباس آنکه وجه‌الله محو روی اوست
آل هاشـم را همه دل در کمند موی اوست
غـرق گل از بوسـۀ دست خدا بازوی اوست
ذوالفقـار فاتـح خیبـر، خــم ابـروی اوست
نخـل سرسبـز ولایت قامت دلجـوی اوست
آبـروی آبرومنــدان ز خــاک کوی اوست

از دل گهـواره تـا امـواج خون در علقمه
"لحظه‌ای غافل نگردید از حسین فاطمه

****

!آفتـاب طلعـتش خورشیـد رخســار حسین
دیــدن !رخســار او، تکــرار دیــدار حسین
!از شـب میــلاد بـودش دل، گرفتار حسین
!نقد جان در دست و سرگردان به بازار حسین
با سر و با دست و چشم و تن خریدار !حسین
!حامـی و سـردار و سقّـا و علمــدار حسین

با وجود آنکه خود مظلوم ظالم‌سوز بود
مثل حیدر عابد شب بود و شیر روز بود

****

مـادر سـادات زهــرا خوانده خود را مادرش
حیــدر کـرّار می‌خوانــد حسیـن دیگـرش
عمّـۀ ســادات مــی‌بالد کـه باشد خواهرش
ایستـاده بـا ادب حتّـی ادب در محضـرش
آفـرینش تـا قیــامت تشنــه‌کام ساغرش
حاجت کونین جوشیده است از خاک درش

در حریمش اکتفا کردن به یک حاجت کم است
کم مخـواه از او کـه او بـاب المراد عالم است

****


او کـه بــا مــاه جمـالش عالم‌آرایـی کند
او که بر خاکش سرافرازی جبین‌سایی کند
او که بی وی عشق هم احساس تنهایی کند
او کـه بـر خیـل شهیـدان نیـز آقایی کند
آل عصمت را ز اشـک دیـده سقـایی کند
خون خـود را وقف بر گل‌های زهرایی کند

جسم‌وجان و چشم و دست‌وسر دهد در راه‌دین
گـل کنـد تقدیـم ثـارالله از زخـم جبین

****

اوست سقایی که در آغـوش دریـا سوخته
هم زده آتش به دریا، هم به صحرا سوخته
همچو شمعی در شـرار دل سراپا سوخته
آب گشتــه در میــان آب و تنها سوخته
مشک هم از اشک آن لبْتشنه‌سقا سوخته
مثـل تصویــرِ لــبِ فــرزند زهرا سوخته

اشک صد ایّوب می‌جوشد به یاد صبر او
تـا قیـامت آب مـی‌گردد به دور قبر او

****

ای خـدا را تیـغ بــران در نیـامِ اهل‌بیت!
ای علــی را شیــر غران در کنام اهل‌بیت
ای بــه رخسـارت تجـلاّی تمـام اهل‌بیت
ای مقامت در صـف محشـر مقام اهل‌بیت
هم به «نفسی انت» فرمودت امام اهل‌بیت
هم بـه شمشیـرت نوشته انتقام اهل‌بیت

می‌رسد روزی که حق را باز هم یاری کنی
بـاز، بازآیـی و بـر مهـدی علمداری کنی

****

تشنه‌ای و چشم ما دریا به پایت ریخته
دل رویِ دل در حـریم با صفایت ریخته
فیض روح الله در صحن و سرایت ریخته
همچو باران استجـابت از دعایت ریخته
اشـک ثـارالله روی دست‌هـایت ریخته
بال حورالعیـن رویِ پای گدایت ریخته

جوشد از خاک درت اشک مناجات همه
بیشتر باشد به کویت عرض حاجات همه

****

مهر تو دین من، آیین من، ایمان من است
زخم‌هـای پیکـرت آیـات قـرآن مـن است
پای تا سر دردم و خاک تو درمان من است
با تو بودن از ولادت دین و ایمان من است
ذکر «یا عبّاس» درمان تن و جان من است
دست من خالی و مدحت درِّ غلطان من است

نیستم قابل که گویم «میثم» کوی توام
هر که هستم یا ابوفاضـل ثناگوی توام

******************************

 

در مدح حضرت اباالفضل

سرم چه قابل خاک تو سر کجا تو کجا؟
گهـر بـه پـات بریزم گهر کجا تو کجا؟
تو آفتـاب جهـانی قمـر کجـا تو کجا؟
فراتر از بشـر استـی بشر کجا تو کجا؟

تـو سـرو بـاغ هـدایت حدیقۀ یاسی
تو یک حسین ز پا تا به سر تو عبّاسی

****

قیام توست قیامت، قیـامتت نازم
مرام توست کرامت، کرامتت نازم
پیِ امــامِ امامت، امــامتت نازم
به هر دلیت اقامت، اقامتت نازم

!چراغ و چشم ولایت گل و گلاب علی
مـه دو
!فاطمـه، بیـن دو آفتاب علی

تو خیل هاشمیان را ستارۀ سحـری
تو آفتاب جهانی، که گفته تو قمری
علیـت بـاب و عزیــز دل پیـامبری
به مرتضی پسری و به عالمی پدری

چنـان ز کـام تو آب حیات می‌جوشد
که خضر از لب خشکت گلاب می‌نوشد

****

تـو مـاه امّ‌‌بنینـی، بنیـن به قربانت
تمام خلـق زمـان و زمین به قربانت
ملک، بشر ز یسار و یمین به قربانت
تمام هستـیِ هست‌آفرین به قربانت

ز دست‌هـای تو گلبوسۀ علی روید
همان سزد که ولی اللّهت ولی گوید

مـزار تــوست چــراغ دل مسلمــان‌ها
به حضــرتت متــوسل شوند سلمـان‌ها
کم است اگر چه شود خاک زائرت جان‌ها
مقــام تـوست فراتــر ز وهــم انسان‌ها

جلالت تو کجا ما کجا؟ «بنفسی انت»
امـام گفت تو را «یا اخا بنفسی انت»

****

تو با دو دست جدا از بـدن کنی اعجاز
تـو بـا ملائکـه در آسمـان کنـی پرواز
ادب بـه خـاک درت ایستـاده بهر نماز
به دامن کرمت دست عالمی است دراز

!جـواب تـوست به هر سائلی جواب حسین
که
!گشته نام خوشت هم عدد به «باب حسین»

گره‌گشاست دو دستِ ز تـنْ بریدۀ تو
سلام یوسف زهرا بـه دست و دیدۀ تو
درود بر تن در خاک و خون‌کشیدۀ تو
جهـان پـر است ز فریـادِ ناشنیدۀ تو

چه قرن‌ها که به هر نسل گفتگو داری
هنـوز زمزمـۀ «اِنْ قَطعتُمـوا» داری

****

!تو را به امّ‌‌بنین مادرت قسم عباس
تو را به !مرتبۀ خواهرت قسم عباس
!تو را به حق جراحات پیکرت عباس
تو را به خون گلوی !برادرت عباس

مرا ز من بستان و از آن خود گردان
کرم نمـا و سگِ آستان خود گردان

نشان سجده نشانـی است از عبادت تو
شهــادت تــو بــوَد بهترین ولادت تو
کرم، سجیّه و احسان و جود، عادت تو
سلامِ آب بـــه آقایــی و سیــادت تو

هنوز علقمه گوید درود بر صبرت
هنوز حضرت زهراست زائر قبرت

****

تو مـرد غیــرت و مهــر و وفـا و ایثاری
تو همچنــان پــدرت حیـدری و کراری
تو چون حسین، همان خون حیِّ داداری
تو یـک سپـاه نــداری، ولــی علمداری

اگر چه دست نداری، حسین را دستی
سپه نیـاز نداری که خود سپاه استی

قسم به آنچه که بود و قسم به آنچه که هست
تو با خدای خـودت دادی از ولادت، دست
خـدا زمـام دل خلـق را بـه زلـف تو بست
اگر چه دست تو از تن فتاد و فرق شکست

!به دست‌وچشم وسرت می‌خورم قسم عباس
کـه
!در تمـام شهیـدان تویی علم عباس

****

سلامِ کعبه به صحن و حریم محترمت
پیمبــران خداینــد زائــرِ حــرمت
به خود همیشه ببالد کرامت از کرمت
خدا گواست که باشد ثنای خلق، کمت

شـود ز کـوه غمت قامتِ امامت، خم
برای گفتنِ مدحت چه آورد «میثم»؟

 

 

******************************

 

هـمـتـي خواهم از خدا،‌ عباس

تـا بـگـويـم تــرا ثـنــا عــبـاس

پـيــرو مـكـتـب عـــلــي ولـــي

مـظـهـر غـيـرت وحـيـا، عباس

درس مـردانــگــي بـعـالـــم داد

مـيـر اردوي كــربـلا ، عـبـاس

مـادر روزگــار گـشـتـه عـقـيـم

كـاورد در جـهـان تـرا،‌ عباس

در حـمـايـت ز ديـن حـق كردي

ديـن خود را بدين ادا ، عباس

عـبـد صـالـح تـوئي و بو فاضل

مـظهر جودي و سخا ،‌ عباس

چـشـم گـيتي نديده چون تو دلير

خـلـف پـاك مـرتـضي، عباس

از رشـادت فـكـنـده در صـفـيـن

لـرزه بـر جـان اشقيا ، عباس

چه بخوانم ترا كه خود خواندي

خـادم سـبـط مـصـطـفا،‌ عباس

از ارادت سـتـاده هـمـچـو غلام

در بــر شـاه كـربــلا، عــبـاس

دردمـنـدنـد عــــــالـمـي و بـــود

چــاره بـر درد بـي دوا، عباس

تـا جـهـان هست جاوادان مانـد

نـام سـردار كــربـــلا، عـباس

امـتـحـان داد در فــــداكــــــاري

پـســر شـاه لافـتــي، عــبــاس

تـشـنـه جـان داد بـر لــب دريــا

عقل مات است از تو يا عباس

آب را ديـــدي و نــنــوشـيــــدي

تشنه كردي تو آب را ،‌ عباس

ايكـه بـوسـيده چار حـجـت حق

دسـتـهـاي تـو از وفـا، عـباس

دســت مـا گــيـر از ره يــــاري

گـره از كـار مـا گـشـا عـباس

رو« حيـاتــي » بـگير دامن او

تـا كـنــد حاجـتت روا ،‌ عـباس

                                                                                                        شاعر؟؟؟

 

 

******************************

 

عشق تکرار آدم و حواست

سیب ممنوعه بهشت خداست

عشق یک واژه جدیدی نیست

سرنوشت قدیمی دنیاست

مثل یک ماه اول ماه است

گاه پیدا و گاه نا پیداست

نسل ما نسل عاشق اند اصلاً

عاشقی شغل خانواده ماست

عشق مشق شب بزرگان است

مثل سجاده ای که رو به خداست

مشق این روزگار اباالفضل است

صدو سی و سه بار اباالفضل است

آسمان جلوه ای اگر دارد

از نماز شب قمر دارد

روز میلاد تو همه دیدند

نخل ام البنین ثمر دارد

آمدی و حسین قادر نیست

از نگاه تو چشم بر دارد

کوری چشم ابتران حسود

چقدر فاطمه پسر دارد

ای رشید علی نظر نخوری

شهر چشمان خیره سر دارد

نور تو جلوه های توحید است

ماه رویت شبیه خورشید است

خردسال قدیم دنیا من

جستجوهای پشت دریا من

روی این خاکها بکش دستی

اگر این خاک زر نشد با من

سر سالست مرد مسکینم

مکش از دست خالیم دامن

چقدر فاصله است ای دریا

از ظهور مقام تو تا من

تو بزرگ قبیله آبی

تو غدیری فراتی اما...من

خشکسالم کویر بی آبم

روزگاریست تشنه می خوابم

ای نسیم پر از بهار علی

ماه در گردش مدار علی

چقدر مشکل است تشخیصت

تا که تو می رسی کنار علی

با تو یک نور دیگری دارد

شجره نامه تبار علی

دومین حیدر ابو طالب

صاحب غیرت و وقار علی

به شما می رسد تمام و کمال

همه ارث ذوالفقار علی

ای علمدار و سر پناه حسین

حضرت حمزه سپاه حسین

از نگاه کبوتری وارم

به مقام تو غبطه می بارم

سرمن تو اگر بگیری باز

به دو ابروی تو بدهکارم

ارمنی هم اگر حساب کنی

باز دست از تو بر نمی دارم

بده این مشک پاره خود را

تا برای خودم نگه دارم

بی سبب نیست گریه چشمم

حسرت صبح علقمه دارم

با تمامی شور و احساسم

آرزو مند کف العباسم

 

******************************

 

امشب مدینه از شعف اعلان سقائی کند

تا تشنگان عشق را سر مست و شیدایی کند

 گسترده رنگین سفره ای زیبا  رویایی کند

کز میهمان خویشتن  نیکو پذیرایی کند

بر گو  به ساقی پر زمی جام طهورائی کند

تا شمع جمع عاشقان یار تماشایی کند

کز هاتف غیبم ندا از حی سرمد آمده

عباس بهر یاری دین محمد آمده

امشب علی گلبوسه بر چشمان مستش می زند

گلبوسه ها بر سینه و بازو دستش می زند

فریاد شوق از غیرت یکتا پرستش می زند

لبخند بر ام البنین  از ناز شصتش می زند

مهر شکست دشمنان با بند و بستش می زند

آتش به هستی ددان خالق ز هستش می زند

کز هاتف غیبم ندا از حی سرمد آمده

عباس بهر یاری دین محمد آمده

ساقی بیا ساقی بیا بگشا در خمخانه را

از بهر رفع تشنگی پر کن ز می پیمانه را

از بند غم آزاد کن این عاشق دیوانه را

دیوانه کن دیوانه کن هر عاقل فرزانه را

از قول می خواران بگو آن دلبر جانانه را

از بهر جانبازی دگر رخصت بده پروانه را

کز هاتف غیبم ندا از حی سرمد آمده

عباس بهر یاری دین محمد آمده

                      مرحوم ژولیده نیشابوری

 

 

******************************

ای عاشقان ای عاشقان عالم سراپا ناز شد

سیمرغ قاف عشق را هنگامه پرواز شد

زاسرار خلقت بهر ما افشا هزاران راز شد

کلک جهان آرای حق آماده اعجاز شد

از فرط شادی و شعف عفو گنه آغاز شد

باب الحوائج امد و درهای رحمت باز شد

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

از دامن ام البنین ماهی به یثرب سر زده

کز حسن رویش طعنه ها  بر خسرو خاور زده

پهلو به پهلوی علی مانند شیر نر زده

گلبوسه ها بر دست او داماد پیغمبر زده

از بهر یاری حسین تکبیر از دل بر زده

پرچم علیه دشمنان بر قله باور زده

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده  

سرچشمه اب بقا جوشد ز چشم مست او

گردد فدائی حسین از چشم مستی هست او

عفو گناه ما کند خالق به ناز شصت او

دل بر حسینش بسته او نازم به بند و بست او

هستی دهد در راه حق هستی شود پا بست او

تا دین نیفتد از بها افتد ز پیکر دست او

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

او آمده تا خویش را سر مست شیدایی کند

کز مستی و شیدایی اش بر خلق آقائی کند

در کربلای پر بلا جنگی تماشایی کند

در خدمت پیر عطش لب تشنه سقایی کند

صد ها هزاران درد را درمان ایمائی کند

زانفاس گرم خویشتن کار مسیحائی کند

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

از روز اول مایه عز و وقار زینب است

در کربلای پر بلا او پاسدار زینب است

در موقع اندوه و غم او غمگسار زینب است

اهل حرم را محرم و آئینه دار زینب است

پشت و پناه  و همدم و همکار و یار زینب است

هر جا که نام زینب است او در کنار زینب است

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

پرچم فراز دین حق پرورده مولاست او

  چون در شجاعت رهبری بی باک و بی پرواست او

همسنگر آزادگی با یوسف زهراست او

باب الحوائج در جهان بر خلق ما فیهاست او

غیرت بسان قطره و در مرتبت دریاست او

ناموس حق را حامی و غارتگر دلهاست او

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

باشد حسین فاطمه چون شمع و او پروانه اش

جان می کند ایثار او  چون او بود جانانه اش

کرب و بلا میخانه و او ساقی میخانه اش

حق از می قالوا بلی پر می کند پیمانه اش

آب فرات آمد به جوش از نعره مستانه اش

ازاد مردی زنده شد  از همت مردانه اش

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

                       مرحوم ژولیده نیشابوری

 

 

 

******************************

لغت کم است و سخن بیش برای توصیف خورشید

همو که دارد به غایت درون خود نور توحید

ز کنه ذاتش اگر چه نمی توان نکته فهمید

نمی شود در مقابل ز ظاهرش دید هپوشید

قدم در این عرصه بگذار بزن قلم روی قرطاس

بیا و بنگر مقام بلند وبالای عباس

امیر ایثار وافسر امید آل پیمبر

سرور ساقی کوثر یل دلارای حیدر

به وقت صلحش عصای دو دست شُبّیر و شَبَّر

به گاه تنهایی وغم یگانه یار برادر

خدیو درگاه عصمت غریو ایثار و غیرت

کسی که کویند گردد مدار او حول عصمت

در عزت و مکنت وجاه همیشه بوده زبانزد

نکرده در اوج رأفت فقیر و بیچاره را رد

اگر چه تشنه ولی آب به تشنگان می رساند

نگاه او دشمنان را به جای خود می نشاند

اگر رگ غیرت او خدا نکرده بگیرد

غبار بی حرمتی ها به خاک ذلت نشیند

کسی همآورد رزمش نشد در اوج شجاعت

نزد کسی تکیه چون او به تخت گاه سقیت

کسی که در روز محشر بر اوست چشم شفاعت

دو دست او می نماید برای خوبان کفایت

خدا! که تنها نمانم به روز اخذ نتایج

مباد رانی مرا از کنار باب الحوائج

برای یک لحظه حتی ادب نشد سد راهش

که بوده سر قفلی آن ز روز اول به نامش

ادب ببین با برادر که بوده عمری کنارش

نشد به جز وقت مردن کند برادر صدایش

الهی آنکه مرامم شود مرام اباالفضل

خوشم که باشم دو عالم فقط غلام اباالفضل

بصیرت نافذ او حکایت دیگری داشت

ابهتش بین مردم روایت سروری داشت

ظهور او بین لشکر درایت حیدری داشت

صبوری او خبر از متانت صفدری داشت

نمی توان شرح حالش به مختصر گفت و سنجید

رسد به خورشید ذره! کجا به تعریف وتمجید؟

قسم به ام البنین و مه بنی هاشم او

به صورت ماه عباس به سیرت سالم او

به علقمه پایتخت مقدس و دائم او

به حاجت زائرین و به حرمت خادم او

اگر کمی از نگاهش به ماسوی کم گذارد

خدا ابایی برای عذاب عالم ندارد

بخوان حدیث فتوت ز مَشک آب دریدش

ز تیرهای نشسته به پیکر ناز دیدش

ز دست از تن جدا وز فرق در خون طپیدش

ز غصه تیر و مشک و ز چهره نا امیدش

که هر چه او کرد آبی به تشنه کامان رساند

توان و نیروی تازه به زانوی او نیامد

چه کرد آن سرور دین کنار آن یاس چیده؟

چه ریخت بر پای آن گل به جز سرشک دو دیده؟

چو سرو در هم شکسته رمیده بود و خمیده

کنار طفلان رسید آن امام محنت کشیده

کنار سردار لشکر تلی ز تیر وسنان بود

گلاب قبرش ز خون دل امام زمان بود

******************************

 

 

بهين جشن و سرور شيعيان است

جــهــان از خـــرمــي بــاغ جـنـان اسـت

فـــروغ سـوم شـعـــبــان بـــرآمـــد

رواق خـــاك هـــمـچـون گـلـستان است

مـگــر آمـد بـعــالــم پـــور زهـــرا

كــه در وجـد و شـرف خلق جهان است

از ايــن مـولـود مـسـعـود مـبارك

قـــلــوب اهـــل ايـمـان شـادمـان اســت

حـسـيــن آمـد كـه از خـيـل ملائك

بــــدرگــاهـــش غـــلام آســتــان اســت

ز جـنــت آمــده لــعــيـــا بـخـدمـــت

كــنـيـز مـــادرش زهــــرا بــجـان اسـت

مـلـك قنداقه اش را برد تا عرش

كــه مـشـــتــاقــش خـداي مهربان است

بـگــو بـا فـاطـمه امـشـب حسيـنت

بـــبــزم قــرب يــزدان مـيـهـمــان اسـت

بـشــادي فـطــرس فـرخــنـده اقـبال

بــســوي خـانـه ي زهــرا روان اســـت

كـنــد بــر قـدسـيـان فخر و مباهات

كه بـر دسـتـش ز شه خــط امـان است

پـيـمبر گـفـت در وصـف حـسـيـنـش

كه او در پـيـكـر مـن هـمچو جان است

دو عــالـم بـهـره مـندند از عـطايش

عيان است اين چه حاجت بر بيان است

ز رحـمـت بـر «حياتي» لطـف دارد

كـه طـبـعـم از برايش نغمه خوان است

 

******************************

 

اشعار ولادت
ماه زمين
آسمون نشينى و ماه زمينى پسرم
تويى كه نور دل ام البنينى پسرم
شير گريه بت مى ‏دهم چشماتو واكن پسرم
اشك عاشقى رو تو چشام نيگا كن پسرم
پسرم قربون او تبسّماى خوشگلت
هى مى ‏گم حسين حسين وقتى كه مى ‏تپه دلت
دلمو به بند قنداقه ‏ى تو گره زدم
به تو دل دادام و دلواپس كربلا شدم
پسرم برق غرور و توى چشمات مى ‏بينم
هيبت على رو تو چشماى زيبات مى ‏بينم
دوست دارم تا مى‏توان خوب چشاتو نيگاه كنم
ميون جعد موهات به فرق كوچيك واكنم
دستاى بسته ‏ى تو بسته‏ ى رازه پسرم
كه فقط پيش حسين هميشه بازه پسرم
پسرم گوهرى و شجاعتت حيدريه
هميشه ارزش تو به ادب و نوكريه
بچه‏ هاى فاطمه آقا و تو نوكرشون
مثل پروانه بايد بگردى دور سرشون
يه روزى تو كربلا ساقى علقمه مى ‏شى
تو بلا گردون بچه ‏هاى فاطمه مى‏شى
پسرم يادت نره خون على تو رگاته
چشم بچه‏ هاى زهرا همه جا به وفاته
تو را تو خواب، تو رويا، واسه فردا بم دادند
واسه‏ ى يارى فرزنداى زهرا بم دادند.

وصف ياس
قلم در صفحه وصف ياس بنويس
شب عيد است، از عباس بنويس
رقم زن وصف يار نازنين را
گل نورسته ‏ى ام البنين را
قلم بنويس ماه انجم است او
ولايت را حسين دوم است او
قلم بنويس با ميلاد خورشيد
رخ ماه بنى هاشم درخشيد
قلم بنويس خير الناس آمد
گل ام البنين عباس آمد
براى يار حق، يار آفريدند
ابا الفضل علمدار آفريدند
مدينه بار ديگر گشته گلشن
امير المؤمنين چشم تو روشن
به خورشيد ولايت ماه دادند
به ثار اللَّه ثار اللَّه دادند
ز آغوش پدر دامان مادر
دلش پر مى ‏زند سوى برادر
برادر گشته محو چشم مستش
پدر گلبوسه بنهاده بدستش
قمر پيش رخ آن ماهپاره
قمر ندود بود كم از ستاره
على با فاطمه زن گشته همسر
كه آرد مثل عباس دلاور
در او مى ‏ديد او همت حسين است
به خود مى‏ گفت اين دست حسين است
ادب از دامت ام البنينش
شجاعت از اميرالمؤمنينش
دل مادر به دردش منجلى بود
نگاهش بر حسين بن على بود
لب جانبخش خود را باز كرده
به گهواره سخن آغاز كرده
كه من يار وفادار حسينم
علمدارم علمدار حسينم
بحق كه اوست عشقم، اوست دردم
پر و بالم بده دورش بگردم
سلام اى يوسف مصر ولايت
سرم، چشمم، تنم، دستم فدايت
به طفلى تشنه جام بلايم
بود در دل هواى كربلايم
الا اى شيرزاد و شير داور
حسين دوم زهرا و حيدر
كثير السجده‏اى و اشجع الناس
تو عباسى تو عباسى تو عباس
تو جُند اللَّه اكبر را اميرى
تو در شب عابدى در روز شيرى
تو پرچم دار احباب الحسينى
تو جان زينبى باب الحسينى
تو ذبح عيد قربان حسينى
تو پاره تو پاره قرآن حسينى
چراغ آسمان گلدسته ‏هايت
وفا خشتى ز ايوان طلايت
به دريا قصه‏ى تاب و تبت ماند
به قلب آب داغ ماتمت ماند
تو در آينه‏ى دريا چه ديدى
كه آتش در دل آب آفريدى
نخورده آب چشمت بود در آب
گمان عكس اصغر بود در آب

سقازاده
الا اى ساقى ام البنينم
علمدار امام المتقينم
الا اى مرمرين كاخ غلامى
گرامى‏تر ز تو كو؟ اى گرامى
تو حق دارى اگر تنها بتازى
تو استقلال محضى بى نيازى
اميد نوكران بوسيدن توست
تشرف ابتدايش ديدن توست
تو حق دارى اگر در شور وشينى
كه نيمى زينب و نيمى حسينى
تو سقا زاده‏ اى سقاترينى
اباالفضل اميرالمؤمنينى
تو رود نيل را بر دوش دارى
تو درياها در آن آغوش دارى
تو باباى تمام مشكلاتى
تو در واقع امام مشكلاتى
تو را اى آشناى ناشناسم
زچشمان درشتت مى ‏شناسم
تو را در هر افق سقا نوشتند
تو را مجنون‏تر از ليلا نوشتند
شناسد نُه فلك همچو مه نو
تو را از صفحه‏ ى پيشانى تو
تو را ديدم كه يك مرد كليمى
صدا مى ‏كرد با نذرى قديمى
تو انبساط ايمان حسينى
حروف متن قرآن حسينى
تو قانون غلامى را نوشتى
تو در دشت ادبها بذر كشتى
يقيناً تو پس از ايزد خدايى
حسين آباد ما را ناخدايى
تو شير بيشه‏ ى السّابقونى
تو سهم حيدر از درياى خونى
عجب سهمى، عجب قد رشيدى
عجب رويى، عجب صبح اميدى
تو كه شور آفرين عالمينى
خطيب منبر بيت الحسينى
تو حيدر محورى، زينب مدارى
تو معصومى و ليكن ذوالفقارى
تو آتش زاده ‏اى آتش مآبى
تو باران زاده ‏اى از طيف آبى
لب تو در سحر بوسيدنى بود
وداعت با حسينت ديدنى بود
پس از تو يار دين ياور ندارد
دگر پيغمبرت جعفر ندارد

بيمه ابالفضل
روى آسمون قلبم مى‏ نويسم با گل ياس
كه من از بچگى بودم مريد حضرت عباس
مادرم مى ‏گفت ابا الفضل صاحب سفره‏ هامونه
همه‏ى زندگيامون عمريه بيمه‏ ى اونه
وقتى كه چشمم مى ‏افتاد به قاب عكس‏شريفش
پى مى‏ بردم كه تو دنيا هيچكسى نبود حريفش
مى‏خوام امشبو بخونم واستون از سر احساس
كه چرا هر كى گرفتار مى ‏شه مى‏ ياد پيش عباس
مگه موسى پور عمران به كليمى مقتدا نيست
مگه عيسى گل مريم به مسيحى رهنما نيست
مگه زرتشتى و بودا برا آتيش نمى ‏ميرند
پس چرا حاجاتشونو از آقاى ما مى‏ گيرند
بذار تا برات بگم من جواباى اين سؤالا
جوابايى كه مى ‏دونم نشنيدى تا به حالا
تا كليمى مى ‏گه موسى، موسى مى ‏گه يا اباالفضل
تا مسيحى مى ‏گه عيسى، عيسى مى ‏گه يا اباالفضل

گرداب جنون
بر سر موجى ز اشك سيل گون
مى‏ روم در قعر گرداب جنوب
كار و بارم از ازل ديوانگى ‏ست
حاصل عمرم دودم مستانگى‏ ست
عشق را جولان گه ادراك نيست
خاك را ظرفيت افلاك نيست
كيست اين آتش به نايم مى ‏كند
پاره مشكش صدايم مى ‏كند
تشنگى درس الفباى من است
العطش لالاى شبهاى من است
دلبرى دارم كه شاه آبهاست
كاشف الكرب همه بى تابهاست
كار مژگانش سپاه فتح دل
كنج چشمش شاه راه سطح دل
امتداد ابرويش خط افق
از نگاهش آسمان گردد قُرُق
برق چشمش آذرخش كارزار
تيغ ابرو باشد اين يا ذوالفقار
گر كه او انگشتهايش تا كند
لشكرى بايد كه مشتش وا كند
بازوانش قلعه امن حسين
مركز ثقل قواى عالمين
با عبا بر دوش و بر دستش عقيق
مى ‏شود هم هيبت بيت العتيق
اسم او رمز عبورم تا خدا
اسم شب در پادگان كربلا
روز عاشورا علم در دست داشت
تيغ فولادين و ناز شصت داشت
نهر را كى داد از لعلش برات
خنده زد بر ديده مات فرات
لب نزد بر آب عباس رشيد
عكس يك لب تشنه را در آب
پاى ساقى رفت تا سوى ركاب
تيرها آمد به استقبال آب
خارى آمد بر گل چشمش نشست
قامت هر نخل در سوگش نشست
تك سوارى را علم انداختند
دستهايش از علم انداختند
سالها رفت و علم بى صاحب است
وارث دستان ساقى غايب است

 

سرود میلاد حضرت عباس

ای اهل ولا اهل ولا! یار خوش آمد
میلادِ ابوالفضل علمدار، خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

بر حزب خدا سید و سالار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

روح شهــدا در طیــران آمـده امشب
قـرص قمــر هاشمیــان آمـده امشب
ای اهل جهان جان جهان آمده امشب
بر خـون خـدا یـار فداکـار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

ای شیرخدا سرورِ دین! چشم تو روشن
ای مادر سادات زمین! چشم تو روشن
ای فاطمه ای ام بنین! چشم تو روشن
ســردار سپــاه شـهِ ابـرار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

قـرص قمــر فاطمــه از راه رسیـده
خیزید به وصفش همه گوییم قصیده
بر روی حسین ابن علی دوخته دیده
دلباختــۀ مکتـب ایثــار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

از بیت علی بوی خدا می‌شود احساس
خیزیــد و بریزیــد؛ بریزیــد گل یاس
فـرزند برومنــد علـی حضـرت عباس
با خلق و خوی احمدِ مختار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

ریزد ز پر و بال ملک لاله به صحرا
با روی درخشنده و با حسن دل‌آرا
دلــداده و آرامِ دلِ یــوسف زهـرا
چون یوسف صدیق به بازار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

******************************

سرود میلاد حضرت عباس

اهل عالم بر حسین ابن علی یار آمده
لیلـۀ میـلاد عبــاس علمــدار آمده
از خدا بهر علـی شاخـۀ یـاس آمده
عید عباس آمـده، عیـد عباس آمده

ای سلامت بی عدد یا ابوفاضل مدد

ای گل بـاغ و بهـار علقمه خوش آمدی
ای یگانه یوسف دو فاطمه خوش آمدی
زادۀ امّ‌‌البنیـن، ای بنیــن قربـان تـو
بوسه‌های مرتضی بـر لب خنـدان تـو

ای سلامت بی عدد یا ابوفاضل مدد

!لالــۀ عبّــاسیِ بــاغ امیــرالمؤمنین
بوی عطرت می‌وزد در آسمان و در زمین
روی مهـر فـاطمـه محـو رخسـارت پدر
بهتـری از آفتـاب، کـی تو را گفته قمر؟

ای سلامت بی عدد یا ابوفاضل مدد

یا علی امشب به ما عیدی عنایت کن
از گـل رخسـار عبـاست حـکایت کن
از قـد و از قـامت و از گـل رویش بگو
گل بیفشان از دهن، از گل رویش بگو

ای سلامت بی عدد یا ابوفاضل مدد

خانـه ام‌البنیـن امشـب تماشایی شده
اهـل عالـم لیلـۀ میــلادِ زیبایـی شده
این علیِّ مرتضی یا حسین دیگر است؟
ایـن یگانـه حامـیِ عترت پیغمبر است

ای سلامت بی عدد یا ابوفاضل مدد

 

 

 

******************************

سرودهاي ولادت حضرت اباالفضل العباس (ع)

 

قیامتیه به خدا ، قد و بالاش

علی می خونه إن یکاد ، با دیدن بازوهاش

 

پهلوونه دلیره علمـداره

تکسوار میدونه و سرداره

 

بـا ، قـد و بالای حیـدریش ، آخـر پهلـوونیـه
نیست، هیچ
کسیحریفنگاش،هیبتشآسمونیه


صاحب پرچمائه ، دلبر و دلربائه

ساقی کربلائه

 

-----------------------------

 

قبلمونه اون گنبدای خدایی

ایشالا از ، لطفش می شیم ، دوباره کربلائی

 

عطر و بوی صحن حرم از یاسه

پهلـوون پهلـوونا عبـاسه

 

باز،یاکاشفالکربحسین،شدذکرلبهایهمه

تا ، قیامته گلدسته هاش ، سایه بونای علقمه


شجاعه و دلیره ، دلیر و بی نظیره

تو کربلا امیره

 

سبك سرود اول

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

اسپند می سوزونند ملائک ، امشب با دیدن یه نگات

تـوی دل هـمه قـیامـت ، کردی به پا با قدّ و بالات

 

آقا ، حضرت سقا ، به تلاطم می کشه دل دریا

تا ماه روی ، شما می شه کامل
ماهی
،نورنگاهی،تکسوارکربوبلایارباب

دلمو دریاب ، تویی ابو فاضل


آره مجنونم ، آخه می دونم

از ازل نصیب ما بی دلی شد

جون من فدات، با یه نیم نگات

تا ابـد دلـم ابو فاضـلی شد

 

-----------------------------

 

گلدسته هات مثه قامتت ، رعنا و آسمونی شده

اسم تو ذکر روی لب ، هر شیر و پهلوونی شده

 

عباس، خدای احساس، تویی تو باب الحوائج عالم

چشمة زمزم ، می جوشه از دستات

مردی، یل نبـردی، اسیر دسـت و بازوته رشـادت

کرده قیامت ، هیبت اون چشمات

 

مـاه علقمه ، گل فاطـمه

همـة دنیا حیرون خروشت

یل کربلا ، عشق مرتضی

پرچم کرب و بلا روی دوشت

 

 

 

 

******************************

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


مطالب مشابه :


درس1 ادبيات فارسي3 انساني

5 ـ نه در ايوان قربش وهم باقي نمي ماند / مصراع اول آرايه ي عكس بزرگ شمردن/ زمين بوسيدن :




درس 1

5 ـ نه در ايوان قربش و مصراع دوم، آرايه ي عكس و بزرگ داشتن،‌بزرگ شمردن/ زمين بوسيدن :




شیرینی یک تلخی 2

تارا خودش را به ايوان رساند وگفت: فکر کن منو بهادر درحال بوسيدن هم عكس شخصيت هاي رمان




مدایح ، میلادیه و سرود های حضرت عباس علیه السلام

وفا خشتى ز ايوان اميد نوكران بوسيدن وقتى كه چشمم مى ‏افتاد به قاب عكس




رمان من دختر نیستم7

ورزند نهايتاً به يكديگر بپيوندند، اما نمي دانم چرا در اكثر آن ها عكس بوسيدن مادر از




ادامه ریاضی اول از 147 تا 175

عددي ساخته شود. ∗∗ از دانش آموزان بخواهيد مربع هاي كوچك كنار ايوان بوسيدن پدر و مادر




برچسب :