ســــــقـــــــــط و گــنــاه

 

 نمی دونی چه عشقی می کنم وقتی شاگردهای مدرسه یا همکارهای جدید بهم می گن  ،وای چطوری شما بچه ی به این بزرگی دارید ؟؟!!!....خوب شاید یه زمانی بد بود ، دانشجو بودن و نی نی داشتن ولی حالا ؟؟؟....یا خیلی بد بود وقتی بیشتر مواقع نی نی ام پیش مادرم بود چون هنوز  خودم  حس مادری نداشتم و دنبال کلاس ها و کار و حتی سینما ،شب شعر و ... بودم .خوب راستش خیلی خیلی بد بود حس اینکه مادر خوبی نیستم .....احساس گناه ....

ولی حالا خوشحالم که می تونم با ذوق بگم آره من یه  پسر 13 ساله دارم و با سبز شدن شاخ ها و گرد شدن چشم هاشون و گفتن این جمله که باورم نمیشه ،کلی ذوق کنم ...البته شاید این فقط یه حس دفاعی غیر ارادی برای پوشاندن حس گناه در مقابل حس خوب نبودن باشه..هیچ وقت نی تونم خودم رو برای کارهایی که باید برای گلم انجام می دادم و ندادم ببخشم . نمی توم خودم رو برای اون لحظه های زیبای بچگیش که هیچی ازش درک نکردم و یادم نیست ببخشم . نمی تونم از این حس شرم فرارکنم وقتی فکر می کنم مادرم ،بیشتر مامان پسرم هست تا من .....هیچ وقت فراموش نمی کنم استرس ها و ناراحتی های لحظه ایی که می فهمی مادر شدی ولی روحت این رو نمی خواد . .. همیشه  مثل فیلم ها نیست که همه از خوشحالی خبر مادرشدنشان بالا و پایین بپرند...بعضی از مواقع هنوز بچه ای ..یا نه هنوز شرایط رو نداری و بنابراین نمی تونی مادر باشی...و در این مواقع اولین چیزی که به ذهنت می رسه سقط این جنین نا خواسته است ...نمی گم نوزاد !چون هنوز نوزاد  نشده ...آخه یه جنین زیر دو ماه که هنوز نوزاد نیست اصلا معلوم نیست چی هست ...چرا گناه داره ؟؟ چرا نمی شه این کار و کرد ؟؟آخه این که هنوز روح نداره دست و پا نداره ..چشم و گوش نداره ...هیچی نداره ..ولی من  که دارم قلب دارم روح دارم آرزو دارم حس های مختلف دارم .. می خوام جوانی کنم کلاس برم شنا و سینما برم .. اصلا می خوام بی مسئولیت باشم ..و خلاصهنمی خواهم مادر باشم ......شاید هم بعضی مواقع بخواهی ولی  شرایطش رو نداشته باشی ...واین مادر شدن به زور نمی شه ....

وقتی شنیدیم قراره مادر بشم چقدر به در ودیوار زدیم تا همه رو راضی  کنیم که این نطفه باید سقط بشه ولی من وشوهرم تسلیم حرف بزرگ ترها شدیم و نهایتا بدنیا آمد ...پسرم ، عزیزم ، گلم  ...و بزرگ شد بدون اینکه من لذت مادر انه ای رو تجربه کنم خیلی مواقع من آنقدر دنبال بدو بدو هایم بودم که او فراموشم می شد .. ..تا 4 سالگی عملا مادرم بزرگش کرد بدون کمک من ...ومن سر کلا س و یا سر کار بودم ....بعد هم خیلی مواقع خودش بود و خودش تنها و حالا ....من هر بار به گذشته فکر می کنم فقط حس حسرت از ندیدن و لذت نبردن از بهترین لحظات کودکی پسرم و حس گناه از مادر خوب نبودن که از بدترین حس هاست رو دارم ..... و این همیشه همراه منه ..همیشه ....و این روزها فقط سعی در جبرانش...

 پسرم 5 ساله بود که دوباره نطفه ای نا خواسته ..هنوز دانشجو بودم و کارم تازه رسمی شده بود .و این بار دور از مادرها بودیم و این باعث شد دوتایی تصمیم بگیریم ..انچه من می خواستم کاملا مشخص بود ...آنقدر ان بچه رو نمی خواستم که این قدرت رو داشتم که به شکم خودم کارد بزنم.......نهایت تصمیم گرفتیم  و  آمپول پروستاگلاندین  رو تهیه کردیم  و تمام ..تمام و تمام ..........دیگه نه احساس گناهی و نه احساس حسرتی ...و این خیلی بهتر از تجربه اول بود ...به نظرم وقتی  بچه ای رو بدنیا می اوری که نمی تونی مسئولیت هایت را در قبالش درست انجام بدی بیشتر باید احساس گناه کنی تا وقتی فقط یه نطفه در راه رو ناکام کنی .......من که به شخصه هیچ وقت در قبال دومی احساس گناه نکردم..ولی برای اولی همیشه در حسرتم و پشیمانم برای کارهای که انجام ندادم ........

بعد از چند سال مثل افرادی بودیم که بچه داشتن رو تجربه نکرده اند و بچه می خواستیم ... این بار با فکر و برنامه ریزی بچه دار شدیم ..ولی این دفعه خیلی فرق داشت از همان لحظه اول منتظرش بودیم ..دوتایی ...هردومون نیاز به مادر شدن و پدر شدن را احساس می کردیم ..خیلی جالبه ما یه پسر داشتیم ولی از بچگی او هیچ چیز یادمان نمی امد و مثل اینکه هیچ چیز رو تجربه نکرده بودیم .....ولی این یکی فرق داشت با تمام کارهایش حال میکردیم حتی پوشک کردنش ،شیردادن ،حمام کردن خواباندن . ..ساعتها برایش دنبال لالایی توی اینترنت می گشتیم ...در حالی که یادمان نمی امد یکبار برای پسر اولمان لالایی خوانده باشیم .....( وای گلم منو ببخش )  ...خیلی حس بدیه ..خیلی حس بدیه ....احساس گناه ....

اگر از همون اول گذاشته بودند نطفه ناخواسته از بین بره این  حس گناه "  مادر خوب نبودن ""در مورد فرزند اولم یک عمر روی کول من سنگینی نمی کرد  و جالب اینجاست که من در مورد دومی که خودم سقطش کردم هیچ وقت احساس گناه نداشتم ......اصلا احساسی بهش نداشتم ...چرا تنها احساسی که بهش داشتم   احساس خشم بود و نخواستن .......

نظر شما چیه به نظرتون کدومش بیشتر حس گناه داره ؟؟؟......

 ---- برای تمام دوستانی که معتقد هستند نباید اجازه داد نطفه ناخواسته ای به وجود بیاد ..می خواستم یه توضیح کوچولو بدم ...اولا که حق باشماست ولی حالا تو این بحث نمی خواهیم دلایل اشتباه بودن ایجادیک نطفه نا خواسته رو بگیم ....حالا به هرعلتی ،،قابل توجیح یا غیر قابل توجیح به وجود امده ..از این به بعد چکار کنیم ؟...باید تحت هر شرایطی به دنیا اوردش؟ یانه می توان  سقط را انتخاب کرد.؟. ......

 -----لطفا خارج از مبحث دین نظر دهید

 ---- من معتقدم خواستن و نخواستن و کلا احساس مادری به سن وسال نیست ...بعضی در سن 15 یا 16 سالی مادران خیلی خوبی هستند وبعضی در 30 سالگی هنوز تو وجودشون این حس را ندارند ........بنابران نگویید فلانی در 15 سالگی مادر خوبی بوده پس چرا شما ......

----می دانم بحث سقط خیلی پیچیده تر از این حرفاس ..من نخواستم علمی یا دینی بحث کنم ...فقط انچه رو که تجربه کرده بودم نوشتم....


مطالب مشابه :


نی نی سایت

این روزها داریم تمرین میکنیم که چطوری زندگی من آشپزی نمی کنم میگشتن برای سقط




ســــــقـــــــــط و گــنــاه

نمی دونی چه عشقی می کنم وقتی شاگردهای مدرسه یا همکارهای جدید بهم می گن ،وای چطوری سقط خیلی




پرسش و پاسخ >>>>> ناباروری

سلام عزیزم من سال قبل تو 6 هفته سقط داشتم بعد احساس می کنم دلیل ماه بعد چطوری




قسمت 28 روز نود و سوم

- بریم بچه رو سقط کنم هیفا بلند شو بچه اتو چطوری سقط کنی؟چطوری با عذاب وجدانت کنار میای




رمان روز نود و سوم قسمت 28

بـــاغ رمــــــان - رمان روز نود و سوم قسمت 28 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید و دانلود کنید




برچسب :