جدیدترین سوتی های فیس بوکی

جدیدترین سوتی ها و گاف های ایرانی و فارسی برگرفته از فیس بوک

 

سوتی ماه رمضونی

گلاب به روتون بعد از خوردن سحری رفتم دست به آب
مامانم اومده میزنه به در میگه :
حمیییییییید!!
چیزی نخوریا
اذون گفت !!!!!!!!!!!
آخه مادر من نبینی کجام الان ؟؟؟
من O_O

 

مشکل داشتن دوست دختر شکاک

سال ۸۲-۸۳ یه دوست دختر داشتم که فوق العاده شکاک و الکی بد بین بود که بعدها متاسفانه همسرمم شد،بگذریم اون موقع من دانشجوی بیرجند بودمو اون خانم کرج بود،یه شب که تو اتوبوس بودم که بیام کرج ساعت ۲ نصفه شب زنگ زد بهم گیر که الا و بلا تو دروغ میگی تو اتوبوسی و داری میای معلوم نیست الان خونه ی کدومیکی از رفیقاتی منم که قاطی کرده بودم دیدم هیچ راهی نداره به این دیوونه بفهمونم .بغل دستم احسان یکی از دوستام نشسته بود دست به دامنش شدم که احسان جان عزیزت یه کاری بکن وگر نه فردا برسیم بد بختم احسانم نامردی نکرد یهو داد زد جمــــــــــال محمد و آل محمد صلوات یهو همه مسافرا از خواب پریدن و اولین ایست بازرسی وسط کویر یه جایی به اسم خوربیابانک از اتوبوس انداختنمون پایین

 

چگونه حال یکی رو یگیریم

 

یه بار شماره موبایل رفیقمونو با عنوان { به تعداد صد نفر کارگر با حقوق ۹۰۰ هزار تومان + بیمه نیاز مندیم } ازش ۱۰ تا چاپ کردم بردم زدم جا های شلوغ تهران . هیچی دیگه دهنش سرویس شد اومد التماس کرد جون مادرت بگو کجا ها اینارو چسبوندی من برم بکنم

 

گاف عظیم عروس خانواده

 

پسرم تازه بدنیا اومده بود
یروز تازه پوشک شو باز کرده بودم صدای باز شدن در اومد فک کردم شوهرمه
دودول پسرمو گرفته بودم دستم گفتم: فرزاد بیا نیگاه دودولش عین خودته نیگا مال تو هم اینجاش اینجوریه ولی شوهرم هیچی نگفت
چشتون روز بد نبینه سرمو عقب برگردوندم که برادر شرهرم وایستاده بود
هیچی دیگه حیثیتم به باد رفت تا یه ماه نمیتونستم باهاش چش تو چش شم

 

سوتی خفن خنده دار اشتباه لپی

چند روز پیش رفته بودم برای ثبت نام اموزشگاه.منشی اونجا هم یک پسر خوشتیپ و خوشگلی بود که داشت تند تند درباره ی مدارک لازم جهت ثبت نام توضیح می داد.من اومدم بپرسم کارت ملی یا کپی کارت ملی نمی دونم یه دفعه چی شد گفتم:کورته ملیا ؟ اونم نه گذاشت و نه برداشت گفت ها ها کورته ملی!!!!

سرکار گذاشتن دایی

 

خونه مادربزرگم بودم,با پسر عمه ام داشتیم فوتبال بازی میکردیم (peseمعروف :دی)ساعت۶ صبح شده بود.عموم اومد بره دسشویی گیجه خواب بود.ایستاد دمه در شرو کرد به در زدن.منم از روی شیطنت گفتم إحـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم :) )))).بازم در زد بازم گفتم إحــــــــــــم.بیچاره دیگه رفت خوابید.فک کرد کسی داخله:p
من و پسر عمم =)))))) یکی باید مارو جم میکرد از رو زمین:))))
عموووم:|

 

پسر خوشگل

سوار تاکسی بودم صندلی پشت دم پنجره نشسته بودم یه پسرم صندلی بغل راننده نشسته بود . من یه لحظه نگام افتاد تو آئینه بغل دیدم چه خشگله پسره منم نگاه می گنه . چند بار چشم تو چشم شدیم . از ماشین که پیاده شدم دیدم کرایه نو حساب کرد :O
برادرم بود :) ))))))))))))))))))

ویار کردن

یه مدت تو خونه افتاده بودم و بد جوری مریض بودم. یه روز هوس شیرینی کردم. پول دادم به داداشم (که اون موقع ده ـ دوازده سالش بود) گفتم برو یه کم شیرینی تر بگیر.
آماده شده بود بره که موقع پوشیدن کفش، ازم پرسید: راستی به چه مناسبتیه؟ گفتم: هیچی.
همین طور که نیشش باز بود، گفت: بگو دیگه. گفتم: ویار کردم. پرسید: ویار دیگه چیه؟ گفتم: زنهای حامله وقتی میخوان بزان، هوس خوراکیهای مختلف میکنن. بهش میگن ویار.
داداشم یه مکثی کرد، بعد نیشش بسته شد، بعد اخم کرد، بعد پول رو انداخت زمین و گریه کنان رفت تو اتاق.
به مامانم گفتم: این چش شد؟ رفت و برگشت گفت: هیچی. پسرم غیرتیه. ترسیده بره شیرینی بگیره، مردم بفهمن داداشش حامله است!!! سوتی در دانشگاه یه بارم کلاس آزمایشگاه داشتم جلسه اولم بود، چون ۱۰ دقه دیر رسیدم نه استادو میشناختم نه میدونستم کلاس کجاس با عجله رفتم سر یه کلاس دیگه نشستم. (۳جلسه از اون کلاس میگذشت)
اسما رو که خوند اسم من تو لیست نبود واسه همین لیستو گرفتم رفتم آموزش با هزار بدبختی یه لیست جدید گرفتم که اسممو تو اون لیست وارد کرده بودن! به طور کاملا اتفاقی آخرای کلاس فهمیدم که چه گندی بالا آوردم کلاسو اشتباهی اومدم.
هیچی دیگه تا یه هفته از خجالت تو دانشگاه آفتابی نشدم :| بستنی مجانی اعتراف می‌کنم بچه که بودم از اونجایی که عاشق بستنی بودم رفتم به بقال محلمون گفتم آقا رضا مامانم عاشق شما شده ولی‌ روش نمی‌شه بیاد بگه… اگه می‌شه با مامانم عروسی‌ کنین…می‌خواستم روزی ۱۰ تا بستنی مجانی‌ بخورم…ولی‌ بعدش بجای بستنی از مامانم کتک خوردم :دی سوتی ایرانی دوغ آبعلی اعتراف میکنم یه بار تو جمع خانواده نشسته بودیم همه بودن خاله عمه دایی عمو همه.بعد من جو گیر شدم گفتم بزار یه حرفی بزنم میخاستم به عموم بگم عمو شما تاحالا دوغ ابعلی خوردی برگشتم گفتم عمو شما تاحالا دوله ابعلی خوردی برای ده ثانیه سکوت شد بعد یه دفعه همه منفجرشدن منم از خجالت مردم سوتی در خرید اعتراف میکنم که یه بار با مامانم رفته بودم بازار بعدش اشتباهی دوساعت دنبال یه زنه دیگه رفتم تو این مغازه تو اون مغازه.تازه نظرم میدادم اینو بخر اونو بخر .بعد که زنه برگشت طرف من فهمیدم مامانم نیس.بنده خدا زنه ام هیچی نگفت دزدی از شیرینی فروشی ها اعتراف میکنم بچگیام با دوستام از یه شیرنی فروشی که ویترینش جلو در بود دزدی کردیم
به این صورت که ۲نفر سر شیرنی فروش رو گرم میکردن منم مثل این دزدای حرفه ای شیرنی کش میرفتم! کلا در کودکی به خیلی جاها دستبرد زدم…


مطالب مشابه :


همه سوتی های سریال در چشم باد

همه سوتی های سریال در چشم باد + نوشته شده در ساعت توسط باید ببینی تا باور کنی




در چشم "در چشم باد"

بیشتر به خاطر عوامل و بازیگراشه نه خود فیلم؛ اولی آشپزباشی و بعدی در چشم باد سوتی توی




سوتی

پیش چشم تو بابام: باد پات كرده ! يعني: پات باد و خدایی که در این نزدیکی است




سوتی برنامه زنده رود شبکه اصفهان

سوال کرد چگونه برای بازیگری در سریال در چشم باد چون ماجرای سوتی های این




اس ام اس جشن نیکوکاری

عکس سوتی فرخنده باد این شور و خجسته باد روز با در هر تپش، قلبمان فداکاری را




جوک دانشجویی

سوتی ها و شوخی ها سوتی ها و شوخی های دوره کارشناسی در دانشگاه (چشم ها را باید




جدیدترین سوتی های فیس بوکی

هیچی دیگه حیثیتم به باد رفت تا یه ماه نمیتونستم باهاش چند بار چشم تو چشم سوتی در دانشگاه




عینک بهتر است یا لنز چشم؟

عینک بهتر است یا لنز چشم؟ امیدوارم لحظات خوبی رو در این وبلاگ سپری سوتی خنده




برچسب :