از خیانت تا عشق 7

هنوز چند ثانیه ای نگذشته بود که دستای پری رو روی شونه ام احساس کردم.
همین تلنگری بود که باعث شد مقاومت چشمام کم بشه و اشکم یه راه برای رسواییم پیدا کنه.

دستش رو روی شونه ام فشار داد و گفت
چی شده مهرسا ؟
لبام لرزید و همونطور که سعی میکردم پلکهام رو بیشتر روی هم فشار بدم گفتم
بریدم پری. دیگه طاقت هیچی رو ندارم......از یه طرف دلتنگی و بی خبر بودن از سپهر بهم فشار آورده.اونقدر که یه وقتا نمیدونم باید چکار کنم....
از یه طرف هم که سمیر ناخواسته توی مسیر زندگیم قرار گرفته...من توی این سه سال از نبودنش هیچ دم نزدم و همه چی رو توی خودم ریختم. به خودم حالی کرده بودم که همش تقصیر خودم بود که اونطور شد. توی این مدت همش خودم رو سرزنش کردم که من زیادی از عشق براش مایه گذاشتم...خودم رو قانع کرده بودم که باید فراموشش کنم. اونوقت درست بعد از سه سال اینطوری باید بفهمم که هر چی تلاش کردم یادم بره که کسی رو به اسم سمیر میشناسم، همش کشک بوده و با دیدنش داغ دلم تازه بشه.

دستم رو از روی صورتم برداشتم و همونطور با گریه گفتم
آخه من چرا هنوز هم باید دلم براش بلرزه؟ چرا باید هر وقت میبینمش دست و پام رو گم کنم. عرق کنم یخ کنم که سمیر رو دیدم؟ چرا با هر کدوم از حرفاش که داغونم میکنه آدم نمیشم و بی خیالش نمیشم پری؟ آخه به منم میگن آدم؟ وقتی با اون غرورش چشم تو چشمام میشه از خود بی خود میشم . لکنت زبون میگیرم .
دوباره دستام رو گذاشتم روی صورتم و گفتم
از خودم بدم میاد. اینقدر عرضه ندارم که بتونم چشم تو چشمش بشم بهش بگم ازت متنفرم. بهش بگم هر چی توی این سالها داغونم کردی بسه . من دیگه اون مهر قبل نیستم که فقط برای تنها نبودنت من رو بخوای.

دستم رو از روی صورتم برداشتم و با گریه ادامه دادم

پری میدونی به من چی گفت؟بهم میگه میخوام دوباره دوستم باشی ولی اگه مامانینا حرفی از ازدواج ما زدن ..جوابت منفی باشه.....آخ پری چقدر من بدبختم؟ ....ببین به کجا رسیدم که سمیر من رو فقط یه بازیچه میدونه ..احساسم...شعورم....شخصیتم هیچی براش مهم نیست پری هیچی.....
گریه ام شدت گرفت که پری من رو توی آغوشش رفت و گفت
این حرف رو نزن مهرسا . با این که از سمیر دل خوشی ندارم ولی میتونم قسم بخورم که منظورش این نبوده مهرسا
با هق هق بریده بریده گفتم
بود...پری...منظورش..همین ...بود...هر دفعه..من رو میبینه...با حرفاش آتیشم ...میزنه...فکر ..میکنه من از قصد ..توی مسیر ..زندگیش اومدم.....اون شب هم ..که تو پارک رک و راست گفت...جوابم باید منفی ..باشه...اصلا کی گفته..من از خدامه زنش شم؟ هان؟

پری دستش رو پشت کمرم کشید و گفت
خودت رو اذیت نکن..... اصلا بهش فکر نکن...به هر صورت یادمه همیشه از زبون تلخ سمیر میگفتی...تو که اونوقتا تحمل میکردی؟ حالا چی شده که زود جوش میاری و بهت بر میخوره؟
از بغلش خودم رو بیرون کشیدم و در حالیکه با یه دستمال کاغذی مچاله شده که از جیبم در آورده بودم ،بینیم رو میگرفتم گفتم
اونوقتا ..فرق داشت. من ...برای داشتنش ..از همه چیم گذشتم... ولی آخرش چی شد؟...آخرش یه حلالم کن گفت و رفت.ولی الان چی؟ الان چرا باید صبوری کنم؟
لبخند مهربونی زد و گفت
نمیدونم ولله. واقعا نمیدونم حکمت خدا چیه که بعد از سالها دوباره شما اینطوری روبروی هم قرار گرفتین.
نفسش رو بیرون داد و گفت
راستش خودمم موندم چی بگم.هنوز هم باورم نمیشه از زنش جدا شده باشه و یه بچه داشته باشه.

اشکم رو پاک کردم.پری هیچی از گذشته تلخ سمیر نمیدونست .فقط در همین حد بهش گفته بودم که سمیر همسر اولش رو دوست نداشته.

لبخند بی جونی زد و گفت
اسم پسرش چیه؟

بینیم رو بالا کشیدم و با لبخند گفتم:

ایلیا.اینقدر پسرش رو دوست دارم. اصلا من رو یاد سپهر میندازه. ...وای عزیزمه.
با لبخند سرش رو تکون داد و گفت
امان از دست تو که آدم نمیشی. همین الان از باباش داشتی بد میگفتی اونوقت دلت واسه پسر باباش غش و ضعف میره

صاف ایستاد و گفت
صورتت رو بشور یه صفایی به قیافه مُردَت بده که الان رییسی و اون یکی سر میرسن.اونوقت قیافه تو رو ببین فکر میکنن من یه دست کتکت زدم..پاشو.

خندید .میدونستم به زور داره میخنده که جو عوض بشه. لبخند تلخی زدم و بلند شدم و گفتم

اینبار اگه مامان دوباره از سمیر بگه خودم زنگ میزنم به مادر سمیر و میگم این مسخره بازیها رو تموم کنه.

روسریم رو روی سرم درست کردم که پری گفت
بهتره بخاطر عصبانیتت کاری نکنی که بعد ها پشیمون بشی
بهش نگاه کردم و گفتم
منطورت چیه؟
شونه اش رو بالا انداخت و گفت
همیشه کارهایی که ما فکر میکنیم درسته به نفعمون نیست.
اخمام رو توی هم کردم و گفتم
ولی من میدونم به نفعمه. من حاضر نیستم اینبار هم کوتاه بیام وقتی میبینم سمیر صریح میگه من رو نمیخواد.
پری سرش رو تکون داد و زیر لب گفت
امان از غرور بی جا.

بعد هم از اتاقک بیرون رفت. کلافه و عصبی موهام رو زیر روسریم کردم و به سمت ظرفشویی که اونجا بود رفتم.
شیر آب سرد رو باز کردم و به صورتم پاشیدم وبه این فکر کردم که ای
کاش میتونستم احساسم رو با همین آب بشورم و بره پیه کارش

سمیر

روبروي محسن نشستم و ليوان شربت رو جلوش گذاشتم.


ايليا رو بغلش گرفته بود و در حال بازي با اون بود.

اما همين که نشستم نگاهي بهم انداخت و گفت:حرفي که مي خواي بزني رو بزن،من که ميدونم يه چيزي مي خواي بگي،اون از دو روز پيش که اومدي دفترم و گفتي فقط يه احوالپرسي ساده اس ،اينم از امروز که کلافه اي و هي دهنت و باز مي کني و پشيمون ميشي حرف بزني.

لبخندي زدم،منو بگو فکر مي کردم اصلا حواسش بهم نيست و داره با ايليا بازي مي کنه.

ايليا انگشت شست محسن رو به سمت دهنش برد که داد زدم:نذار بذاره دهنش

خنديدو گفت:باور کن تميزه

چشم غره اي بهش رفتم

-بي خود،تو خودت سرتاپات ميکروبه،تميز بشو هم نيستي.

با شيطنت گفت:سمير من چرا حس مي کنم از اون شب توي پارک باهام چپ شدي؟

اخمي کردم و سعي کردم به خودم مسلط باشم

-خيالاتي شدي.

شونه اي بالا انداخت و گفت:اميدوارم،خب نگفتي

ايليا که انگشت محسن رو کرد تو دهنش بلند شدم و گفتم:مگه نميگم نذار بذاره دهنش

ايليا رو از بغلش کشيدم بيرون که جيغ کشيد.

با اخم نگاش کردم و گفتم:چيه؟آبنبات که نيست گذاشتي دهنت.

هنوز جمله ام رو تموم نکرده بودم که خم شد روي صورتم و بينيم رو گاز گرفت.

سريع کنارش زدم و دست ازادم رو روي بينيم گذاشتم...صداي خنده محسن هم بلند شده بود.ايليا هم با تعجب داشت به حرکات من و چشم غره هايي که به محسن مي رفتم نگاه مي کرد.

محسن:حقته،خوبت کرد،تا تو باشي اينقدر بچه رو اذيت نکني

-خفه تو

نگاهي به ايليا کردم و گفتم:اينجورياس ديگه،اشکت رو درآوردم نگي چرا؟و سريع لپش رو گاز گرفتم که صداي گريه اش دراومد.

ابرويي براش بالا انداختم و همونطور که دوباره دستم رو گذاشته بودم روي بينيم که با اون دندونهاي تيزش گازش گرفته بود گفتم:حقته.

ايليا هم با گريه چنگ ميزد به صورتم و محسن با خنده به ديوونه بازيهامون نگاه مي کرد.

وقتي ديد هيچکدوممون خيال کوتاه اومدن نداريم،بلند شد و ايليا رو که هنوز بغض توي نگاهش بود رو از بغلم گرفت و گفت:

نمي خواي حرف بزني.

وقتي دوباره دست روي بيني ام گذاشتم محسن با کلافگي گفت:حالا انگار چي شده،نترس از ريخت و قيافه نيفتادي.

پت رو برداشت و دست ايليا گذاشت تا آروم شه.گريه ايليا که قطع شد نگاش کردم،نگاهش رو ازم گرفت و خودش رو تو بغل محسن پنهون کرد

پدرسوخته قهر هم مي کنه.

محسن:سمير؟

سرم رو چرخوندم طرفش و گفتم:چيه؟

منتظر نگاهم کرد که گفتم:مثل اينکه مامان باز مي خواد برام آستين بالا بزنه؟

منتظر بودم چيزي بگه اما اون منتظر بود من ادامه بدم ناچارا گفتم:مهرسا رو انتخاب کرده اينبار

لبخند و نگاهش شيطون شد.

محسن:پس اينم پريد.

با تعجب نگاش کردم که گفت:مگه قرار نبود ..

نذاشتم بيشتر از اين ادامه بده و گفتم:من و مهرسا قبلا با هم ...

نتونستم ادامه بدم،با اينکه چند روز داشتم به اين فکر مي کردم که چجوري موضوع رو به محسن بگم اما نميدونم چرا نمي تونم بهش بگم،مي خواستم با گفتن اين موضوع يه

درصد احتمال انتخاب مهرسا توسط اون رو از بين ببرم ،اما نمي تونم بگم.

محسن:قبل از ازدواج برادرت با دختر داييش هم مي شناختيش نه؟

متعجب نگاش کردم که گفت:دوستش داري؟

سريع گفتم :نه ،فقط يه مدت باهم دوست بوديم همين.

دقيق نگاهم کرد

محسن:پس نمي خواي اين بار با انتخاب مادرت پيش بري درسته؟

ساکت شدم وجوابي ندادم که گفت:پس هنوز هم مي تونم من پيش قدم بشم درسته؟


**********
وقتي سکوتم طولاني شد گفت:پس من به مامانم ميگم با مامانت حرف بزنه؟شماره خونه پدرت رو ميدي بدم مامانم؟

بالاخره با صداي آروم و خفه اي گفتم:يه مدت زنم بود.

حتي سرم رو بلند نکردم تا نگاش کنم.

نميدونم شايد سکوتش بخاطر تعجبش بود...با اينکه ميدونستم دارم نامردي مي کنم و نبايد مي گفتم،اما اين تنها راهي بود که مي تونستم محسن رو پشيمون کنم.

يکي داشت توي ذهنم مي گفت:خيلي نامردي سمير،اون موقع که بايد مي گفتي زنمه مي گفتي دوستم،حالا چرا داري ميگي زنم بود؟

مگه نمي بينه ديگه حتي دوست نداره نگاتم بکنه ،پس چرا بي خودي داري فرصت

زندگي در کنار يکي که مطمئني مي تونه خوشبختش کنه رو ازش مي گيري؟

دليلش رو نميدونستم اما نمي تونستم تحمل کنم که مهرسا کناري يکي ديگه باشه،فکرش هم ديوونه ام مي کنه؟

محسن:گذشته هر کس به خودش مربوطه ترجيح ميدادم اينا رو تو بهم نگي و خودش بگه.

بفرما آقا سمير ،يه ذره ياد بگير.

ايليا رو که جلوم گرفت سرم رو بلند کردم،ايستاده بود و ايليا رو هم طرفم گرفته بود.ايستادم و ايليا رو بغلم گرفتم.

محسن:بهتره بيشتر فکر کني،يه بار هم که شده با عقل و احساست تصميم بگير.
من ديگه برم ،خداحافظ.

در که بسته شد،ايليا رو کف سالن گذاشتم و خودم هم کنارش نشستم.

چرا محسن بيشتر حرف نزد،چرا نخواست مثل هميشه راهنمايي ام کنه،چرا اينبار فقط يه جمله گفت و رفت.

محسن رو شناخته بودم،مطمئن بودم برعکس امير که نهايت تاريخ مصرف عشقش يه ماهه ،محسن اگه واقعا انتخابش مهرسا باشه پاش وايميسته.

همونطور که اين همه سال پاي يه عشق يک طرفه و پرپر شده ايستاده بود.

يه سال پيش بود،سالگرد فوت دخترعموش بود،حالش خراب و داغون بود،برام از گذشته اش گفت،گفت:عاشق دخترعموش بوده،همون قصه عقد دخترعمو و پسر عمو رو تو آسمونا بستن بود.

محسن هم به همين عقد آسموني دل داده بود،غافل از اينکه دل داده بود،اما طرفش دل نگرفته بود.

12 سال پيش روز عقدشون ،دختر عموش خودکشي مي کنه،بعد از مرگش از لا به لاي دفتر خاطراتش مي فهمه که ليليش عاشق دوست محسن بوده،داغون بود،داغون تر

شد،اگه قبلش فقط خاطره مرگ يه عزيز بود،حالا عذاب وجدان هم بهش اضافه شده بود،به قول خودش مي گفت کاش يه بار هم که شده غرورم رو زير پا ميذاشتم و ازش مي پرسيدم دوستم داري يا نه؟

مي گفت جوون بودم و مغرور فکر مي کردم مگه ميشه دختري به من جواب منفي بده،تازه فکر مي کردم از خداش که من مي خوامش.

مطمئن بودم که حتی اون روز هم دلیل داشت واسه گفتن از گذشته اش.


پوفي کردم و به ايلياي که سرش کف سالن بود و به خواب رفته بود نگاه کردم.

ايليا رو تو بغلم گرفتم و رفتم سمت اتاقم.

روي تخت گذاشتمش و از اتاق بيرون زدم.

رفتم سمت حياط،در رو باز کردم و روي اولين پله نشستم.

سرم رو رو به آسمون بلند کردم و گفتم:انشالله که هر چي صلاح ِ همون پيش بياد.


مطالب مشابه :


رمان از خیانت تا عشق2

رمان از خیانت تا عشق2 رمان ملودی مجازی(جلد دوم پرنسس مجازی"andrea") رمان نفرتی از عشق




دانلود رمان خیانت

دانلود رمان خیانت رمان از سحر تا رمان از ما بهترون (جلد دوم) 504




رمان از خیانت تا عشق1

رمان از خیانت تا عشق1 رمان از خیانت تا عشق رمان ملودی مجازی(جلد دوم پرنسس مجازی"andrea")




از خیانت تا عشق 4

♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - از خیانت تا عشق 4 دانلود رمان. (جلد دوم قتل سپندیار)




از خیانت تا عشق 7

♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - از خیانت تا عشق 7 رمان ملودی مجازی(جلد دوم پرنسس دانلود آهنگ




رمان از عشق تا خیانت4

رمان از عشق تا خیانت4 - انواع رمان های (جلد دوم قتل سپندیار) رمان از خیانت تا عشق




از خیانت تا عشق 12

از خیانت تا عشق 12 - انواع رمان های (جلد دوم قتل سپندیار) رمان از خیانت تا عشق




از خیانت تا عشق 19

از خیانت تا عشق 19 - انواع رمان های (جلد دوم قتل سپندیار) رمان از خیانت تا عشق




عکس هایی از خیانت به در عشق

آنلاین تبیان دانلود جلد دوم رمان زیبای از کار خیانت در عشق رمان از خیانت تا




از خیانت تا عشق 6

♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - از خیانت تا عشق 6 رمان ملودی مجازی(جلد دوم پرنسس دانلود آهنگ




برچسب :