داستان کوتاه مادر شوهر

داستان کوتاه مادر شوهر74bbe55f3f1d79e857a458fc25a6ccf2.jpg

دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.


مطالب مشابه :


داستان های کوتاه و جالب انگلیسی با ترجمه فارسی برای آموزش زبان انگلیسی

داستان های کوتاه و جالب انگلیسی با ترجمه فارسی برای عكس هاي جالب و خنده دار عكس‌هاي




معرفی یک کتاب - روابط معلم و دانش آموز نوشته هایم گینات - ترجمه سیاوش سرتیپی

کوتاه، جالب، گلچین برای شما - معرفی یک کتاب - روابط معلم و دانش آموز نوشته هایم گینات - ترجمه




داستان کوتاه

مطالب جالب - داستان کوتاه - داستان های کوتاه و شگفت انگیز حکایات شیرین و خواندنی




داستان کوتاه مادر شوهر

داستان کوتاه مادر شوهر دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش




برچسب :