علیرضا نادری قسمت دوم وسوم

علیرضا نادری

اشاره: حدود سه دهه حضور بسیار پرمعنی و اندیشه ورز او در عرصه ی موسیقی لری، به عنوان شاعر، آهنگ ساز و خواننده ی موسیقی لری، کارِکمی نیست. اوبه اعتراف بسیاری از علاقه مندان موسیقی لری، یکی از نادرکسانی است که در این عرصه صاحب سبک و روش ویژه خود است. آهنگ های نادری – از آن جایی که از بطن وجود او سرچشمه گرفته و بازتاب لحظه های رنگارنگ زندگی هر لرستانی است- مثل خون در رگِ این قوم جاری اند. به تعبیری می توان او را حافظه ی آهنگین قوم لر نامید. و… در شماره‌ی ۱۶۹ (۲۲ اسفندماه ۱۳۸۹) بخش نخست این گفت‌و‌گو را باهم خواندیم، اکنون بخش دوم آن را پی‌می‌گیریم.

از استاد علی‌رضا نادری می‌توان پرسش‌های زیادی داشت، بیش‌تراز این طول نمی‌دهیم و به سراغ پرسش‌های رودررو می‌رویم:

سیمره: خوب! جناب آقای علیرضا نادری، شما در ذهن و خاطرهی لرها و لکها، خارج از مرزهای جغرافیایی یعنی حوزهی فرهنگی قوم لر که تنها به مرزهای جغرافیای ایران منتهی نمیشود، جا باز کردهاید و خواه ناخواه بخشی از حافظهی این قوم را تسخیر نمودهاید. خوانندگان سیمره میخواهند از اولین گامهایت در خوانندگی بگویید!

درود برهمه‌ی ایرانیان، لک زبانان و لرزبانان به ویژه خوانندگان عزیز نشریه‌ی سیمره، عرض کردم که چند سالی در تهران خدمت اساتید «کمانچه و آواز» مطرح ایران شاگردی کردم، بعد از این که از تهران برگشتم با جناب آقای رضایی در الشتر کار کردم، اولین ترانه‌ای که خواندم« تو زرده خنه نکه» بود که هم شعرش و هم آهنگ‌اش مال خودم است.

سیمره: چطوری پای شما به رادیو، باز شد؟

در یک مراسم عروسی حضور داشتم چند نفر«فی‌البداهه» خواندند، نوبت به من هم رسید. تو نگو یکی از کارمندان رادیو هم در آن مجلس حضور دارد. من هم به اصرار عمویم، خواندم. یادم میاد که« هی بنا بنا» خواندم. بعد از خواندن من، همان کارمند رادیو خرم‌آباد آمد و از من نشانی گرفت. من نشانی خرم‌آباد دادم چندروز بعد در خرم‌آباد به سراغ من آمدند و مرا همراه خود به رادیو بردند. اولین ترانه‌ای که در رادیو خرم‌آباد خواندم این ترانه بود:

«یِنه کِیَه دِ هار مِیا چَنی نازاره چَنی نازاره / جومِه مَخمَلی دِ وَرِش چَش چی اِشکاره چَش چی اِشکاره»

«گلوَنی گلدار، رنگ وِ رنگ، بسته وِ سَرش / هزار پیچ و تاو دی دی دی،  داره میزرِش »

«خوشال و یکی دی دونیا هی تونه داره هی تونه داره / ای ماه چارده چَش سی، سوزه نازاره سوزه نازاره »

سیمره: بازتاب مردم پس از پخش این ترانه چی بود؟

اول این‌که در«لندرور» نشسته بودیم و داشتیم بر می‌گشتیم صدای خودم را از رادیو خرم‌آباد که شنیدم بسیار برایم خوشایند بود، مردم تلفن‌های زیادی به رادیو زدند در همان چند روز چندین بار ترانه از رادیو پخش شد. در اجرای آن ترانه، حیدر و شکراله سپه‌وند و صیدمیرزا عزیزی کمانچه زدند و علی کریمی تنبک می‌زد. البته در آن زمان مردم همه رادیو نداشتند کسی هم مرا نمی‌شناخت نام من هم علی‌رضا نبود.

سیمره: از اولین کاست صحبت کنید! و از کاستهای بعد!

اولین کاستم در سال ۱۳۵۳ در استادیوم بِل تهران صدابرداری شد. بداهه‌خوانی و بداهه‌‌نوازی بود. اولین ترانه‌ی کاستم هم « تو زرده خنه نکنه، آگره زرده خنه» بود. حدود ۱۹ سال داشتم وقتی به بازار عرضه شد؛ استقبال عجیبی از آن به عمل آمد. مردم اولین کاست مرا خیلی زود خریدند و خیلی زود هم کمیاب شد. تعجب می‌کردم راستش خودم را قبول نداشتم.

مهم‌ترین ویژگی کاست اول، داشتن درون‌مایه عشق و ریتم شاد کاست بود. بعد از این کاست«نغمه‌های اصیل لرستان» تولید شد. بعدها در حسرت یک ارکستر بزرگ ماندم، همه‌ی کارهای قبل از انقلاب بدون «نت» انجام گرفت.

سیمره: جناب نادری موسیقی لری معمولاً، آبستن یک غم و حزن و اندوه تاریخی و فرهنگی است. در این میان آهنگها و ترانههای شما – غیر از آهنگهای قبل از انقلاب- افشرهی این روح غمگیناند. میتوانم از شما بپرسم تا چه اندازه این غمگینی فردی است؟ و تا چه اندازه مربوط به دردهای اجتماعی است؟

کاست سوخته دلان در اوایل انقلاب تنظیم شد. بیش‌تر دردهای مردم لرستان در سوخته دلان آمده است که بعد از آن کاست «غم‌های عشایر»یا «بلوط‌های سبز» تنظیم شد و در آن کاست‌ها روشن می‌شود که غمگینی من ناشی از دردهای اجتماعی است. ببین! دوست من! موسیقی نافش به زمان بند است. اگر زمان شاد باشد شما هم شادید اگر زمان غمگین باشد شما نمی‌توانید خوشحال باشید. وقتی عزیزترین کسان این سرزمین از دست رفتند و بهترین سربازان این دیار به جرم انقلابی و طاغوتی بودن سر به نیست شدند! چگونه می‌شود خندید؟

سیمره: بعضی از ترانههای شما در بین مردم، بازتابهای رنگارنگی داشته است و برای تنظیم این ترانهها، شأن نزولهایی من درآوردی تراشیدهاند، اگر موافق باشید حول این محور هم کمی صحبت کنیم مثلاً بین مردم شایعه است که شما ترانه «برامینو برامینو یه کیه یه کیه» را برای بدحجابی اشرف پهلوی سرودهاید در اینباره چه نظری دارید؟

حکایت این ترانه، حکایت واکنش ذهن سنت گرای من با مظاهر جدیدی بود که نمی‌پسندیدم. در یکی از روزها، که سوار یک مینی‌بوس زوار در رفته از الشتر عازم خرم‌آباد و سپس تهران بودم؛ زنِ باوجاهت و کلانتری با پوشش لری و سر بندوگلونی، یک صندلی جلوتر از صندلی من نشسته بود، من گوش می‌کردم که به دخترش نصیحت می‌کرد: «روله اگر به شهر رفتی، سربندت را به دور نیندازی، خونِ خَر(ماتیک) به لب‌هایت نمالی، صورتت را رنگ و روغن نزنی، کُلنجه و سرداری مَخمَل و قشنگت را به لباس‌های اجق وجق عوض نکنی، ناخنت نزاری دراز بشه» بعد از این‌که از آن‌ها  جدا شدم حرف‌های قشنگ و دغدغه‌های حساب شده‌ی یک مادر به دختر جوانش، در گوش من گاه و بی‌گاه طنین می‌افکند.

در آن روزها من کلاس درس «استاد ملک» می‌رفتم، در پارک دانشجوی ولی‌عصر تهران، نشسته بودم. دیدم خانمی آمد با کفش‌های«سُم بزی» با قیافه‌ای نیمه لخت و چندش‌آور، دختر کوچکش را فحش می‌داد و بد و بی‌راه می‌گفت! من یک‌دفعه ذهنم درگیر این پارادوکس شد. ( نصیحت یک مادر لر و فحش و فضیحت زن تهرانی) شب که خانه رفتم؛ ریتم کفش پای زن هنوز در ذهنم بود، در خیال خود، زن تهرانی را به روستایی در الشتر بردم. از زبان زن اصیل لر فریاد زدم:«هی وی وی، برامینو، برامینو، یه کیه، یه کیه، دس ای سر کله دنی، هوسیاسر وَری دیه، کِراس کُلِه، سَر پَتی، لو سُور چِیَمَل جوهری، گیسَل رنگ روغنیه، گورَمِی اِی پا نیه، برامینو برامینو، ناخونَل یه گزیه»

«هی وای وای بیایید! ببینید! این دیگه کیه؟ دست به کمر زده و روبه‌روی این آبادی ایستاده است؟ پیراهن کوتاه پوشیده و بدون روسری، بر لبان خود ماتیک زده و چهره و گیسوان را روغن مالی کرده است وپای بدون جوراب با ناخن‌های بلند، گستاخانه ایستاده است؟ و ….»

سیمره: مگر شما با هر پدیدهی جدیدی مخالف هستید؟

چون در هرپدیده‌ی فرهنگی جدید، نیرنگ و دروغ و دنیایی بودنش، زار می‌زند و خالی از اخلاص و یک‌رنگی است. من با پیشرفت انسان مخالف نیستم من با چیزهایی که مانع آسایش انسان می‌شود مخالفم.

سیمره: جناب نادری یکی دیگر از آهنگهای شما که باز، بین مردم لرستان، بازتابهای مثبت و منفی زیادی داشت؛ ترانهی «خان و رعیت» است اگر موافقید شأن نزول آن ترانه را هم جویا شویم؟

خدا رحمت کند مرحوم اسفندیار غضنفری! روزی امر فرموده بود که خدمتش برسم، حضور استاد رسیدم گفت: فلانی، ازت کاری می‌خوام قسم بخور که مردش باشی! ازم تعهد گرفت و پذیرفتم: نوشته‌ای به من نشان داد که تمامش حکایتِ احوال زورمدارانه‌ی برخی از خوانین لرستان و ایلام بود. بر همین اساس از من خواست که ترانه‌ای در این باره یعنی درباره ظلم این دسته از خوانین بسازم. نوشته را که خواندم سرم آتش گرفت هرگز تصور نمی‌کردم در این مملکت کسانی بوده‌اند که چنین کارهای زشتی مرتکب شده باشند. توی پرانتز بگویم که خدا می‌داند هرگز ذهنم به خوانین محترم الشتر نمی‌رسید، خلاصه من خواستم که هم روی ایشان را زمین نینداخته باشم و هم خودم به این باور رسیدم که باید افشا کرد.

شعری سرودم با مطلع: « سرگذشتی تیره دیرم، من اژ روژ سیاه/ بری خان بین بری ارباب بری بوره پیا و …..»

چنین شد که ترانه قبول ذوق استاد، افتاد و آهنگ و شعر آن تنظیم و اجرا شد که البته دنباله‌ی شعر ازآقای «حق وردیان» بود که استاد، به من داد و تکمیل شد. این ترانه بازتاب‌هایی مختلفی داشت، استاد غضنفری می‌خواست نقدی بر نگاه طبقه گرایانه‌ی برخی از خوانین داشته باشد. من هم تحت تاثیر آن نوشته قرار گرفتم و هرگز ذهنم متوجه خوانین الشتر نبود اما با کمال تأسف اعتراض غیرمنصفانه و بی‌اساس آنان از بنده،  هنوز آزارم می‌دهد.

سیمره: جناب نادری شما در برخی از ترانهها یک زبان روایی دارید و انگار میخواهید یک داستان واقعی را به زبان ترانه به ثبت برسانید. آدم وقتی این ترانهها را گوش میکند، برایش روشن میشود که شما روی برخی از واژهها حساب بیشتری باز میکنید به اصطلاح واژه گزینی میکنید در کاست «آینهی خورشید»، ترانهی «روشناییِ دل » انگار یک داستان روایت میکنید اما راستش من به عنوان یک شنونده، هنوز به اصل قضیه پی نبردهام. اگر ممکن است در بارهی این ترانهی روایی هم، صحبتی داشته باشید؟

این ترانه هم یکی از اون ترانه‌هاست که برای من دردسر ساز بوده، البته هر کسی هم سروکارش با ادبیات فولکوریک باشد یا به نوعی با ادبیات شفاهی مردم دست و پنجه نرم کند؛ می‌داند که گاهی کار کردن در این حوزه دشمن ساز می‌شود. «حاواس» یکی از اسم‌های اصیل لرستان است. خیلی از این اسم پرمعنی خوشم آمد. در نظر داشتم چرخه‌ی زندگی یک لر را به زبان ترانه روایت کنم از پدری که پسری به نام«حاواس» دارد، ترانه را آغازکردم و گفتم:«حاواس هی! سردار بی‌هراس هی! گلاره چَشِ راس هی! روشنایی دل، هناس هی! و …» مرد فرزندش را با این صفات زلال ساده‌ی لری صدا می‌زند و به او دستور زندگی دیکته می‌کند که: «از خواب بلند شو، نانِ قرص (نان ذرت) را در ماست ریز کن و بخور ، رَسَن و داس را بردار و برو سوار اسب سفید بشو و مثل برق به کوه و دشت بزن گندم‌ها را درو کن و خلاصه آن را جمع کن و خرمن کوب و کاه وگندم را از هم جدا کن! گندم را به آسیاب ببر و آرد کن و سپس تشکیل خانواده بده و عروسی کن و ….»

سیمره: درد سر این ترانه چی بود؟

برخی از فامیل‌ها که نام پدربزرگشان« حاواس» بود و من هم زیاد به این قضیه فکر نکرده بودم بی‌آن‌که به محتوای ترانه دقت کنند این ترانه را توهین به خودشان تلقی کرده بودند و خلاصه هرجا رفته و زنگ زده و بدگویی کرده بودند که فلانی چنین است و چنان!

سیمره:جناب نادری اگر بخواهید از میان آهنگهایی که ساختهاید دست به انتخاب بزنید کدام را بر میگزینید؟

من به همه‌ی کارهای خودم ایمان دارم فکر می‌کنم کار بیهوده انجام نداده‌‌ام اکثر آنان که این روزها مدعی موسیقی شده‌اند کپی کار من‌اند.

من اولین ترانه و آهنگی را که درکرمانشاهان اجرا کردم درست یادم هست که این ترانه بود:«هر تو گلی کی گل اری چه مه» این ترانه بلافاصله در کردستان کپی شد«پاپی سلیمانی مال اری چه مه» خیلی از خوانندگان هم‌استانی هم کپی کردند! دوست ندارم خیلی سر این مسئله را باز کنم.

سیمره: آقای نادری اتفاقاً میخواهیم کمی سر این مسئله را باز کنیم، شما معمولاًن مدعی هستید که کارهایتان به شکلی نادرست توسط خوانندگان هماستانی کپی میشوند اگر ممکن است کمی شفافتر و بیشتر دراین باره صحبت کنید؟

متاسفانه اکثر دوستان در استان کپی‌کاری می‌کنند و آثار دیگران را به نام خود ثبت و ضبط می‌نمایند. چقدر خوب است آدم شجاعت داشته باشد و کار دیگران را محترمانه و با کسب اجازه، اجرا نماید تا حق و حقوق مادی و معنوی صاحبان اثر رعایت شود. این‌چنین است که من باور دارم در عرصه‌ی موسیقی لری یک نوع بلبشویی برپاست و تکرار و مکررات شده‌است. کسی به خود زحمت آهنگ‌سازی نمی‌دهد آهنگ دیگران را به سادگی و بدون هراس از تخلفات قانونی به نام خود، مصادره می‌کنند.

دردآور این که مراکز فرهنگی و هنری استان و حتا کشور،  از این کپی‌کاران که در حقیقت دزدان هنری به شمار می‌آیند حمایت می‌کنند. اگر دستگاه‌های متولی جایگاه هر کسی را به اندازه‌‌ی بودنشان نمود دهند هرگز کسی نمی‌تواند خود را به شکلی بدلی به مردم تحمیل کند و از سویی دیگر، آهنگ‌سازان و خوانندگان خلاق و مبتکر رنجیده خاطر از این بی‌مهری‌ها گوشه‌نشین و منزوی نمی‌شوند! راستش من هم حال و حوصله‌ی نزاع و جنگ و درگیری‌های لفظی در روزنامه‌ها نداشته و ندارم. آقای گودرزیان شما هم ول کن نیستی، یک جوری می‌خواهی صدای ما را بالا بیاوری!

سیمره: حداقل یک نمونه از آهنگهایی که شما ساخته و کپی شده است، مثال بزنید؟

در سال ۱۳۵۴ من آهنگ«دوست بالا برزان» را تنظیم کردم و در مرکز کرمانشاه آن را با هم‌کاری گروه ماهور اجرا نمودم بلافاصله یک خواننده‌ی دینَوَری همین آهنگ را با ترانه «مل چی قره بط، کموتر سینه»کپی نمود. بعد از انقلاب یکی از هم استانی‌ها این آهنگ را با ترانه‌ی« اَری هی قَمَرتاج» کپی کرد. کپی کار سوم همین آهنگ را با ترانه‌ی«کله باد خیزا، کله باد خیزا ژمهریر ژ زور…» کپی نمود حتا بلد نبود شعر«کله باد»شاعر فقید ملاحق‌علی سیاه‌پوش را خوب تلفظ کند. خود را آهنگ‌ساز و ترانه‌سرا معرفی کرد. کپی کار چهارم که متأسفانه آهنگ را با نام خود مصادره کرد. آن را با شعر «کله باد خیزان» اجرا نمود این دیگر خیلی بی‌انصافی است که آهنگی که حدود ۳۴ سال پیش بنده آن را ساخته و تنظیم کرده و اجرا نموده‌ام این همه صاحب پیدا کند، فقط این یک آهنگ نیست این یک نمونه بود.

سیمره: برگردیم به خودِ خودت، در آغاز کار ارتباط خیلی تنگاتنگی با مرحوم میرزا حمید سیاهپوش داشتید این ارتباط شما در چه سطحی بود؟ در این همنشینی به دنبال چه بودید؟

( محض اطلاع خوانندگان عرض شود که مرحوم میرزا حمید سیاه‌پوش از نوادگان ملاحق‌علی سیاه‌پوش ساکن روستای شاآباد الشتر بود که در سال ۱۳۶۸ دار فانی را وداع گفت.)

زنده یاد میرزا حمید سیاه‌پوش، در آن حوالی و در آن زمان که این جوری باب مدرسه و دانشگاه به روی همه کسی باز نشده بود تنها هنرمند صاحب ذوقی بود که قدر ذوق دیگران را می‌دانست و احترام می‌کرد. ارتباط بنده با ایشان یک ارتباطی از نوع پدر و فرزندی بود، البته فرزندی که با پدرش به نوعی هم احساسی و هم فکری رسیده باشد در واقع من از هم‌نشینی با زنده یاد سیاه‌پوش لذت می‌بردم و به نظرم این محبت دوسویه بودک گواه این مطلب چند بیتی است که از ایشان به یادگار دارم:

ای علی نادری کی می‌روی از یادِ ما

نامه‌ی شیرین فرستی می‌کنی دلشادِ ما

در نوای رادیو آید صدای تو به گوش

هرکسی حالت ندارد زان صدا آید به هوش

خواندن بیت قشنگت شوق را افزون کند

آن صدای نازنینت غم ز دل بیرون کند

آرزو دیدارتم، غم‌خوارتم، زودتر بیا

مهر تو مانند شبنم می‌چکد روی گیا.

همان طوری که قبل از این گفتم من واقعاً به دنبال فرهنگ بومی و اشعار فولکلوریک بودم که سالیان سال در سینه‌ی هنرمندانی مثل میرزا به سینه‌های بعدی نقل می‌شد.

سیمره: آقای نادری بدور از تعارف، پس از این سالها خودت را چهطور ارزیابی میکنید؟

در مورد خودم قضاوتی ندارم.

سیمره: چرا زمین را برای زیستن انتخاب کردید؟ نمی‌دانم از خدا بپرس!

سیمره: از خدا چه انتظاری دارید؟

تمام ایران هم‌دل باشند، پوشش همه‌ی مردم، ایرانی باشد و از فرهنگ بیگانه تبعیت نکنند.

سیمره: تا چه اندازه میل جاودانگی و نام و آوازه، دغدغهی شماست؟

هیچ‌وقت فکر نام نیستم، همیشه فکر مردمم. دوست ندارم معروف بشوم! فقط دوست دارم کار هنری بکنم وبس.

سیمره: کار هنری به خاطر کی  چی؟

به خاطر مردم.

سیمره: تاچه اندازه در کارهات به سلیقهی مردم توجه میکنید؟

من تشخیصم این است که متناسب با نیاز مردم کار می‌کنم. تنگناهای زمانه البته موانع ایجاد می‌کند. نبود توان مالی و نیز تنگ‌نظری‌های بومی و اداری مزید بر علت می‌شود.

سیمره: آقای نادری حدود ۵۴ سال داری به نظر میرسد هنوز مجرد باشید؟

بله

سیمره:تا حالا طعم عاشقی را چشیدهاید؟

هرگز! چه نوع عشقی؟

سیمره: عشق زمینی! از همین عشقهای که گاهی منجر به ازدواج میشود؟

اصلاً عاشق نشده‌ام به همه‌ی زنان و دختران سرزمینم عشقی مادرانه و خواهرانه داشته و دارم.

سیمره: چرا هنوز بعد از ۵۴ سال مجردی؟

به خاطر بی‌عدالتی زمانه، انسان وقتی بی‌کار باشد مشکلات زیادی سر راهش سبز می‌شود، نباید دیگران را شریک درد و رنج خود سازد. دوست دارم کسی از دست من آزرده نشود.

سیمره: شاید کسی دوست داشت عاشقانه شریک درد و رنج شما بشود؟

هیچ‌کس پیدا نمی‌شود! در این مدت زندگی، به هر کسی که محبت کردم نتیجه عکس گرفتم . از این جهت به نوعی می‌ترسم! بارها از سنگ‌دلی دیگران آزرده شده‌ام. دوست ندارم و نداشته که من نیز یکی از آن سنگ‌دلان روزگار باشم! من حتا دوست ندارم آزارم به مورچه‌ای برسد و از برخی از خاطرات کودکی‌ام رنج می‌برم، کودک که بودم می‌دیدم خرها را که بار می‌کردند، بارشان سنگین بود و خون از کفل‌هایشان می‌ریخت با این حال آن‌ها را خار می‌زدند تا راه بروند! هرگز این خیانت‌ها از ذهنم پاک نمی‌شود من از آن همه سنگ‌دلی‌ها بیزارم.

سیمره:نامزد نداشتی؟

چرا، من نامزد رسمی داشتم ولی فوت شد.

سیمره: قصد ازدواج ندارید؟

«بیلا بِمِرِم هر وِی دردَوه

وِی دردِ گِرو وِر مَگردَ وه»

هرگز قصد ازدواج ندارم، غم‌های بزرگ در این مملکت چنان در هم‌ام پیچید که خودم را فراموش کردم. هرگز به فردیت خود فکر نکردم از تنهایی لذت می‌برم دوست دارم همیشه تنها باشم.

سیمره: شما ساز میزنید؟

به صورت مبتدی کمانچه می‌زنم.

سیمره: موفقترین کارها، در عرصهی موسیقی لری را کدام آهنگها میدانید؟

«آسمان» و «دایه دایه» زنده یاد سقایی.

سیمره: ترانهی «سوار» میرزاوند چی؟

داوری نمی‌کنم، اما آهنگ آن باز برداشتی از آهنگ‌های کاست «عشق آگرین» است. «تو چنو داری میای،» «یکی ظاهر مسلمو.»

سیمره: این« عشق آگرین» هم یک شأن نزولی دارد. بازتاب خوبی در جامعه داشت میخواهیم از زبان خودتان بشنویم؟

«عشق آگرین» هنگامی تنظیم شد که از یک طرف جنگ بر ما تحمیل شده بود، کوی و برزن و بام و هوا جنگ و صدای موشک و راکد هواپیما بود و از طرفی عده‌ای به انتقام گیری‌های فردی و گروهی و سیاسی پرداخته بودند. لر و لک را به جان هم انداخته، ساز جدایی و تفرقه را در استان به صدا در آورده بودند. « بُوِن وه خَوَر یارانِ جانشینِ اتابک، دلیرونِ لرسون و عشایر لر و لک، چی زنجیر پولادینِ پیوسته بُوِن اریک، نیلِن تفرقه بایژن و جیامو بکن تک تک…» این ترانه یکی از موفق‌ترین و اثرگذارترین آهنگ‌ها در حوزه‌ی مسایل اجتماعی و سیاسی و ملی و میهنی و منطقه‌ای است.

سیمره:کاست« بلوطهای سبز» یا«غمهای عشایر» چی؟

این کاست بازتاب درد و رنج و غم و غصه‌های «قوم لر» است. جنگ بود و بچه‌ها دسته دسته شهید می‌شدند هیچ کوچه‌ای نبود که بانک «رودارود» در آن نلولد. به دنبال این ذهن و روح ما نیز متأثر می‌شد«روله روله‌ی مادران» کوه را می‌سوزاند ساز «هی رو هی رو» ساز دل ما هم بود.

«چِیمَلِی گِه پِرآوَه / دِلی گِه دِیَر خویناوَه / اَرا چَسی لاوه لاوه ، داداوه! داداوه!/ تا کی فقر و عزاوه/ تا کی هرگیری گاوه/ عمریکه وِهاراوه/ داداوه ! داداوه! / هی رو / هی رو/ هییی رو / بِرالَل نازارم کو؟/ برالَل نازارم کو؟/…» « چشم هایی که پیوسته پرآبند/دل هایی که پراز خونابند/لالای به چه دردشان می خورد/تاکی همیشه ما تنگ دست ودر عذاب باشیم؟/تاکی همیشه بانگ و رودارود زنان بشنویم؟/ عمریست که انگار چشممان مثل ابر بهار می گرید/ ای ننه! ای مادربزرگ! ای وای !/ ای رود! برادران نازنینم کجا رفتند؟/…»

البته «بلوط‌های سبز» هم جز این کاست بود اول انقلاب سوخت فسیلی به روستاها نمی‌رسید از طرفی درختان بلوط، نگهبان و حارس نداشتند، فرصت‌طلبان به جان بلوط‌ها افتادند! هر کسی از هر طرف بر تنه‌ی سبز درختان تبر می‌زد، دیری نپایید که همه‌ی درختان قلع و قمع شدند! انگار من نیز درآن دیار قلع و قمع شدم. چنین شد که از گوش جگر نالیدم که:« داریا بلی، هم‌نشین خاک لرسو، کل تویل تر، کل نونهال، تیشه نیان و ریشه شون»

سیمره: جناب نادری شما در حوزههای مختلفی کار کردهاید از این جهت گزاف نیست اگر علیرضا نادری را حافظهی آهنگین قوم لر بهنامیم. یکی از حوزههایی که شما درآن سنگ تمام گذاشتید حوزهی« موسیقی مقاومت» است. اگر زندهیاد «سقایی» ترانهی «دایه دایه»اش به عنوان یک ترانهی ملی به ثبت میرسد و همهی ایران در یک زمانی خاص (جنگ اول ایران و عراق) سرشار از آهنگ حماسی «دایه دایه»ی سقایی میشود؛ شما نیز در میانهی جنگ دوم ایران و عراق، چندین کار ماندگار تنظیم نمودید. دوست داریم از زبان خودتان در مورد آهنگهای تنظیم شده، در حوزهی موسیقی مقاومت، بشنویم!

سال ۵۹ که جنگ ایران و عراق درگرفت؛ من سرگرم سرودن ترانه‌های اجتماعی بودم، اما جنگ ما را هم در خود پیچاند. اولین ترانه‌ی رزمی من با عنوان«کار خصم ایران زار است» تنظیم شد. ترانه‌ی بعدی من« مِ  لرم مرد جنگم، دشمن ظلم و ننگم» بود. ترانه‌ی سوم من در حوزه‌ی موسیقی مقاومت« شهیدان وطن» بود و چنین شد که به ترانه‌ی «مهر وطن» رسیدم: «وطن خشم و وطن خین، وطن پُره دِ کینه،… وطن دشمنِ بیگانه، وطن پُر دِ یتیمانه، عزادار بیه هر خانه» جنگ بود دشمن از خارج مرزها به ما هجوم کرده بود اما ایرانیان در داخل به جان هم افتاده بودند.جامعه‌ی ایرانی ساز پریشانی می‌زد در این میانه بود که ترانه‌ی «ایران وطنم» را تنظیم نمودم: «ایران وطنم، خینِ بدنم، اسیرچنگ اهریمنم» البته که در این حوزه «سرود مرزبان ایران» هم یکی از کارهای موفق بود.

سیمره: جناب آقای نادری برخی از ترانههای شما در حوزهی موسیقی عرفانی» دسته بندی میشوند در این سالهای اخیر، هم شنیدهایم که کارهایی در دست تهیه دارید اگر موافق باشید گزارشی کوتاه هم در این حوزه داشته باشیم؟

سال ۱۳۷۰ «ساقی نامه» را ارایه نمودم که شعرش از مرحوم ملاپریشان است و آهنگ آن از خودم است. بعد شعر«لا مکان یانه» از مرحوم«ترکه میر آزادبخت» را تنظیم نمودم، شعر«مناجات نامه» از غلام‌رضا ارکوازی، «یادگاری یار» از مرحوم «ترکه میر آزادبخت» و هم‌چنین «خورشید حقیقت»، «محرم اسرار »، «سرشت آدم» از ملا منوچهر کولیوند را تنظیم و منتشر ساخته‌ام.

سیمره: در حوزهی موسیقی «کار و تلاش» چه آثاری ارایه نمودهاید؟

در این حوزه کارهای خوبی ارایه شده، یکی از کارهایی که همان‌گونه که عرض شد بازتاب‌های مختلفی داشت «روشنایی دل» است که روایتی است از تلاش و چرخه‌ی کار و زندگی یک فرزند لر از نوجوانی تا مرحله‌ی ازدواج و حتا مرگ! کار دیگر من در این حوزه، «یاران یاران/ بَذر کاران/ جشن باران است» و خلاصه آهنگ قشنگ «باوه پیره» که بارها از مرکز سیمای لرستان وایران پخش شده است.

سیمره: در حوزهی «موسیقی بزمی» چی؟

عمده‌ی کارهای من موسیقی بزمی است. اصلاً در آغاز با موسیقی بزمی متولد شدم. آغاز کارم با موسیقی بزمی کلید خورد. اولین کار موسیقی بزمی‌ام، «زرده خنه» بود که در آن روزگار مورد توجه قرار گرفت. آخرین کارم در این حوزه که البته هنوز هم قرار نیست آخرین کارم باشد، «بلبل دیوانه» است. بهترین آهنگی که در حوزه‌ی موسیقی بزمی دوست دارم «دلارام آرام افسرده جونم، سرگردون دوران دهر نایونم»

سیمره: به نظر میرسد شما شاد نیستید! انگار دلت یک جایی بند است، دلهوله داری! نگرانی! چه بگویم خلاصه هماره غمگینی، چرا؟

وقتی به سادگی به باورهایت توهین بشود، به موسیقی‌ات، هویتت توهین بشود، ناراحت نمی شوید؟ موسیقی لری امروز غریب است! و این به تنهایی خود غم بزرگی است. این غم‌ها همه جمع می‌شوند و در موسیقی می نشینند. حالا این غم‌ها چطور می‌گذارند آهنگ‌ساز آهنگ شاد بسازد؟ شاعر شعر شاد بسراید!؟ اول انقلاب که به ایران حمله شد؛ من اگر ترانه‌ی رزمی نمی‌سرودم دق مرگ می‌شدم، فضا و زمانه است که صدا را می‌پروراند. فضا اگر شاد باشد روحت هم شاد و صدایت «کوک» می‌شود. من همیشه در زندگی با شادی مردم شاد و با غم آنان گریسته‌ام. برای بچه‌های حلبچه«قله بوره»را سرودم و آهنگ آن را ساختم و اجرا نمودم. از پایمال کنندگان حق و حقوق مردم در رنجم، از ریا و تزویر و دروغ بی‌زارم.

سیمره: موسیقی محلی لری را در چه وضع و حالی میبینید؟آیا موسیقی لری ظرفیت اقناع ذهن و ذوق جوان امروزلرستانی را دارد؟

اگر درست اجرا شود و تکرار نباشد؛ البته که دارد؛ اما امروز به علت سیاست‌های غلط صداو سیما، ذهن جوانان ما مأنوس موسیقی لری نیست. ازطرفی خوانندگان تکراری آهنگ‌های تکراری اجرا می‌کنند. یعنی آهنگ‌ها را کپی می‌کنند! به نوعی موسیقی لری وقار و سنگینی خود را از دست داده است. آلآن دستگاهی که بخواهد موسیقی را مطرح کند، درست به وظیفه‌ی خود عمل نمی‌کند. به نوعی موسیقی سنتی و مقامی لری را مطرح نمی‌کند. در صدا و سیما افراد نخبه و کارشناس حضور ندارندو نمی‌توانند کارهای اصیل و پرمایه را به جامعه مطرح نمایند. وقتی آهنگ‌ها تکراری است هرچه شعر هم تازه و خوب باشد باز در ذهن مخاطبان تکراری می‌نماید. رعایت نکردن حق و حقوق مادی و معنوی آهنگ‌سازان باعث شده که همه‌چیز به هم بریزد.

سیمره: با چهرههای موسیقی لری چه میانهای دارید؟

رضا سقایی نامی مردمی بود و صدایی رسا و دلنشین داشت. شکارچی نوازنده‌ی خوب موسیقی سنتی است. علی‌پور نوازنده‌ی خوب موسیقی مقامی است. فریدون و علی‌حسن سپه‌وند هم از نوازندگان خوب موسیقی مقامی‌اند و…

سیمره: از کارهای هنرمندان لر کدام یک را بیشتر میپسندید؟

رضا سقایی، محمد میرزاوند، اسکینی، مرحوم حشمت‌اله رشیدی و…

سیمره: در مورد نسل جدید و عرصهی موسیقی لری چی؟

من واقعاً در جریان موسیقی جدید لری نبوده و پی‌گیر کارهای جدید نیستم.

سیمره: در نظر نداریدکارجدیدی به بازار ذوق مندان ارایه نمایید؟

کار جدید زیاد دارم، ولی شرکتی که قبول کند سرمایه‌گذاری کند پیدا نمی‌شود. چون در این دیار، قانون «کپی رایت» رعایت نمی‌شود. کسی هم جرئت سرمایه‌گذاری ندارد. من هم انگیزه‌ای برای انتشار ندارم، مردم هم متأسفانه به این مسایل توجه نمی‌کنند، یعنی ارزش کار«کپی کار» را با « آفریننده‌ی کار» برابر می‌دانند!!

سیمره: آقای نادری!  وقتی بعد از ۵۴ سال زندگی و حدود ۳۵ سال کار هنری، به پشت سر خود نگاه میکنید؛ چه چیز شما را میآزارد؟

غم عزیزان از دست رفته آزارم می دهد. چه جوانانی که در راه میهن فدا شدند و چه دوستان اهل هنر که دستشان از دنیا کوتاه شد! مثل زنده یاد میرزاده، سهیل ایوانی، شکراله سپه‌وند، شهریار فریوسفی، استاد پایور و… فکر می‌کنم عرصه‌ی موسیقی لری بدون این عزیزان دچار نوعی خلأ شده است.

سیمره: و چه چیز، شما را خوشحال میکند؟

وقتی که ترانه‌ی «عشق آگرین» گوش می‌کنم.

« بُوِن وَ خَوَر یارانِ جانشینِ اتابک، دلیرون لرسون و عشایر لر و لک، چی زنجیر پولادینی پیوسته بُوِن اریک، نیلِن تفرقه بایژِن و جیا مون بِکَن تَک تَک، ای کاکه! ، ای کاکه! ، هم لر هم لک براکه! ، یه آگری بر پا که! ، شیرَل ای بن رها که! ، …….»

سیمره: از موفقیت ها بگویید؟

کاست هایم جزء پرفروش ترین کاست های موسیقی لری بوده و هستند.

سیمره: از میزان تحصیلات شما خبر نداریم؟

دیپلم ادبی

سیمره: چرا ادامهی تحصیل ندادید؟

به دنبال موسیقی چنان مات و مبهوت شدم که همه‌چیز حتا درس خواندن را  فراموش کردم.

سیمره جغرافیای فرهنگ قوم لر کجاست؟

لرستان، ایلام، خوزستان، کرمانشاهان، همدان، چهارمحال و بختیاری، استان های شمالی، فارس، کرکوک، سلیمانیه، لورستان عراق، و… قوم لر و لک در سراسر ایران و عراق پراکنده‌اند.

سیمره:آقای آقای نادری بگذار آخرین پرسش ما این باشد که قصد جمعآوری و انتشار «ترانه سروده»هایت را دارید؟ یا نه؟

اگر پشتوانه‌ی مالی و توان روحی، یار شود؛ در این فکر هستم.

سیمره: از حوصلهی شما سپاسگزاریم!

منبع سیمره

 


مطالب مشابه :


نقد و بررسی فیلم Carnage + خدای کشتار

رابطه‎ی ابرمتنیِ کشتار و نمایشنامه خدای کشتار نوشته‎ی یاسمینا رضا دزدان دریایی از




فهرست مقالات تخصصی حقوق بین الملل عمومی (2)

چشم انداز اميد ها و چالشها ، دكتر رضا اقدامات دزدان دریایی در ناشی از نقض




اغفال دختران و زنان از طریق فضاهای مجازی

عوارض ناشی از استفاده از چت روم ها و “فیس بوک” بالا فیلم دزدان دانلود آهنگ رضا




نقش ویتامین‌ها در بهبود زخم‌ها

تأثیر فراوانی دارد، بنابراین در مراحل اولیه بهبود زخم در جراحات ناشی دانلود آهنگ




دختران جوان مراقب برنامه‌ های ماهواره باشند

فساد‌ و بالارفتن آمار طلاق ناشی از بدبینی همسران نظری; آزاده دانلود آهنگ رضا




مادر و کودکی که قربانی شیطان اسیدپاش شدند

‌های وی نیز نابود شد و درصدی از موهای وی نیز در اثر شدت سوختگی ناشی از ★★دانلود نظری




آنـچـه باید درباره ویـتامـین B12 بـدانـید

یکی از مهم‌ترین و نگران‌کننده‌ترین مشکلات ناشی از کمبود ★★دانلود فلور نظری




خواص سیب

اگر شما از مشکلات ناشی از آسم رنج میبرید با خوردن یک فنجان ★★دانلود فلور نظری




دژاوو یا آشنا پنداری

برخی از دانشمندان می‌گویند که دژاوو ناشی از هرگز نه از دزدان بترسیم نه از دانلود




علیرضا نادری قسمت دوم وسوم

از استاد علی‌رضا نادری می‌توان در این‌باره چه نظری که در حقیقت دزدان هنری به




برچسب :