تعلق

راننده پراید  صدایم کرد و گفت که می رود به خیابان بهار مرا می رساند (سوپری محل بود)

مردی مرا در  خیابان دید و گفت داروهایم آماده است(دکتر داروخانه محل بود)

راننده وانت گفت از اون دستمال های جادویی آورده( صاحب مغازه لوازم بهداشتی محل بود)

پیرمردی عصا زنان گفت که استهشاد محلی ام آماده است(ریس هیات امنای مسجد محل بود)

مردی گفت که نامه ام اشتباهی رفته چهار کوچه بالاتر(پیتزا فروشی محل بود)

پسرک وسایل سنگینم را تا خانه آورد(پیک موتوری محل بود)

...

این چند سال زندگی در خیابان بهار تجربه ای عجیبی ای  برایم من ایجاد کرد که تا به حال نداشتم 

و هنوز برای من انزواطلب و عزلت گزین و مردم گریز

عجیب و تازه و

حتی شیرین است



مطالب مشابه :


نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی

وبلاگ دفتر اسناد رسمی 4 سبزوار - نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی - سردفتر: غلامرضا لندرانی




فرم خام استشهاد محلی

شركت تعاوني مسكن مهرشماره 80 دزفول - فرم خام استشهاد محلی - تهیه زمین باکاربری مسکونی واحداث




متن سؤالات املا و بیاموزیم

بیایید چند لحظه با هم باشیم - متن سؤالات املا و بیاموزیم - هرکس به عاقبت خود نگریست،در عاقبت




تعلق

پیرمردی عصا زنان گفت که استهشاد محلی ام آماده است(ریس هیات امنای مسجد محل بود)




پاسخ به شبهات متعه (صيغه) از منظر اهل سنت

از جانب رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم موجود بود ، قطعا عمر به آن استهشاد مي کرد ، اما




برچسب :