نامه به جان : لبخندت آنقدر گرم بود که برف های کنار خیابان شروع کردند به آب شدن

 

 

 

سلام جان، راستش را بخواهی امشب خواب عجیبی دیدم.خواب تو را... شب که از سرکار برمی گشتم خیلی خسته بودم.احساس می کردم یک جنازه ی سنگین را با خودم از سرکار به خانه و از خانه به اتاقم می کشانم.حرف های زیادی توی گلویم گیر کرده بود که نمی توانستم بگویم اما فکر میکردم می توانم.دوست داشتم همانطور که نشسته ام سرم را بگذارم روی میز و بخوابم، آن وقت زمانی که بیدار میشوم در دنیای جدیدی باشم.دنیایی کوچک تر، ساده تر و زیباتر.همانطور که این فکرها را می کردم خوابم برد...خواب دیدم من و توی تراموا نشسته ایم و به سمت ورودی دانشگاه میرویم.تو خوشحال بودی .کتابت را باز کردی و چیزی به من نشان دادی: یک گل شبدر سه پر خشک شده.آن را بین صفحات کتاب شعر گوته ات گذاشته بودی و به من لبخند میزدی .بهم گفتی: "این گل آرزو برای تو.یالا یه آرزو کن. فردا شب کریسمسه" و بعد دستم را با مهربانی فشردی .لبخندت آنقدر گرم بود که برف های کنار خیابان شروع کردند به آب شدن. من از پشت شیشه ی تراموا نگاه کردم و با سروصدای زیاد انگشت اشاره ام را به سمت شیشه گرفتم و گفتم : "جان نگاه کن، برف ها دارن آب میشن.تو معرکه ای" و باز خندیدی.من مثل فتیله ای که یکهو روشنش کرده باشند،انرژی گرفته بودم و با خوشحالی می خندیدم.وقتی که از تراموا پیاده شدیم همه ی برف ها آب شده بودند و دیگر زمستانی در خیابان نبود.گنجشک ها از روی تیرهای چراغ برق می پریدند و حسابی سروصدا به راه انداخته بودند. بی اندازه حالمان خوب بود... یکهو پایم سر خورد و زمین خوردم.ازخواب پریدم ، دستم از روی میز سر خورده بود.چشم هایم را باز کردم، دوست نداشتم بیدار شوم و دوست هم نداشتم بخوابم. دلم برای تو تنگ شد. دلم برای خاطراتمان و تراموا سوار شدن و کلاس های دانشگاه تنگ شد.دلم برای دسته جمعی هایمان تنگ شد.جان تو که حالت خوب است مگر نه ؟ من خوب نیستم، جان . نگرانم . پریناز هنوز در بیمارستان بستری است و داروهای گران او هیچ کجا پیدا نمی شود.از کمک های دورادور تو واقعا ممنونم، جان عزیز. گاهی فکر می کنم روزی که قرار است تو به ایران بیایی ،حال پریناز خوب شده باشد،من و تو و او وعروسک خرسیش در یک کادر بنشینیم و لبخند بزنیم . راستی، شبدر سه پر هنوز لای ورق های کتاب گوته ات هست ؟دوست دارم دوباره در دستانم بگیرمش و آرزو کنم .یک آرزو و یک دعا.دعا کنم دردهای پریناز مثل برف های توی خوابم یکی یکی آب شوند. و آرزو کنم فردای بعد از کریسمس که از خواب بیدار میشویم ، اخبار بگوید که جنگ و فقر درهمه جای جهان مثل دود به هوا رفته است و بچه ها مثل پروانه های بازیگوش در خانه هایشان دارند می خندند. درست مثل بچه های خندان در این عکس...ما هم دوباره همدیگر را ببینیم و از ته دل بخندیم.آرزوی شادی و سلامتی ات را دارم.کریسمس ات مبارک،جان عزیز.

 

 

 

 

 

+ نامه ی فوق برای شرکت در مسابقه ی Letters نوشته شده است .

+  برای خواندن بقیه ی نامه ها : http://letters.netformance.org

 

 


مطالب مشابه :


تصفیه خانه های تهران

شهر تهران دارای پنج تصفیه خانه در حال بهره برداری است که مشخصات کلی آنها به شرح زیر می باشد:




نامه به جان : لبخندت آنقدر گرم بود که برف های کنار خیابان شروع کردند به آب شدن

معکوس ماهی - نامه به جان : لبخندت آنقدر گرم بود که برف های کنار خیابان شروع کردند به آب شدن -




اجاره خانه در تاجیکستان (شهر دوشنبه)

اندیشکده آب - اجاره خانه در تاجیکستان (شهر دوشنبه) - و جعلنا من الما كلّ شي حي - اندیشکده آب




رزرو اینترنتی فرهنگیان در خانه معلم استانهای سراسر کشور

خیابان فتح شیاکوه (نمک کوریها)-تقاطع خیابان شیخ مفید-خانه محاسبه صورتحساب مشترکين آب.




خیابان

واحد کار خیابان گنجشکی توی بارون آب از نوکش می ریزه بهترین خانه و




برچسب :