نگاهی به؛ تأثیر احادیث در شعر حافظ

حدیث در لغت به معنی تازه و نو و نیز به معنی سخن و خبر است. در اصطلاح از گفتار و کردار و بیان و تأیید یعنی قول و فعل و تقریر پیامبر (ص) (= دیدگاه اهل سنت)، یا به طور کلی قول و فعل و تقریر ائمه معصومین (= دیدگاه شیعه) به حدیث (= خبر- اثر- روایت- سنت) تعبیر می شود، و علم الحدیث دانشی است که از جهات مختلف به بررسی حدیث می پردازد.

تا مطالبی که در این گفتار طرح می شود، انتظامی یابد، مطالب به چهار بخش، بدین شرح، تقسیم می گردد:

-                             علل توجه به حدیث.

-                             شمار احادیث مورد استفاده حافظ.

-                             چگونگی تأثیر حافظ از احادیث

-                             حدیث پشتوانه اندیشه ها، طنزها و انتقادها.

1-              علل توجه به حدیث: گذشته از آنکه حدیث، یکی از دو بنیاد معارف اسلامی به شمار می آید و این امر خود، پرداختن به حدیث را سبب می شود، دو عامل مهم دیگر که می توان از آن به عامل درونی (تعتقادی) و عامل بیرونی (ارزش سخن) تعبیر کرد نیز در توجه کردن به حدیث، سخت مؤثر بوده است.

الف. عامل درونی (= اعتقادی): از دیدگاه مسلمانان، سخن پیامبر (ص) و از دیدگاه شیعه، سخن معصوم، سخنی است «دون کلام خالق و فوق کلام خلق»، به همین سبب این سخنان همواره مورد توجه و عنایت مسلمانان بوده است. به حافظه سپردن احادیث، یا دست کم مضامین آن، حفظ کردن یک صد هزار حدیث و ملقب شدن به «حافظ»، گردآوری احادیث در مجموعه ها و پرداختن «اربعین» ها از جمله کوشش هایی است که به نشانۀ توجه و عنایت به سخنان بزرگان دین صورت پذیرفته است.

ب. عامل بیرونی (= ارزش سخن): گذشته از عامل اعتقاد، حدیث از لحاظ داشتن ارزش صوری (لفظی) حدیث، سخنی است کوتاه، شیوا و رسا، و از لحاظ معنوی (محتوایی) مانند همۀ سخنان کوتاه، یا به اصطلاح، کلمات قصاری که در طول تاریخ از بخردان بر جای مانده است، با همۀ کوتاهی، سخت نغز و پر مغز است و مصداق کامل «خیرالکلام ما قل و دل» به شمار آید.

هر دو عامل –درونی و بیرونی- شاعران گلچین و گزیده گوی پارسی زبان را در طول تاریخ به سرچشمۀ الهام بخش حدیث کشانده است. حافظ، شاعر نادره گفتار گزیده گویی اشت که هر جا از سخنی نغز نشان یابد، غافل نمی ماند و آن سان از آن الهام می گیرد و به اقتباس، تضمین، و یا بازآفرینی مضمون و محتوای آن می پردازد که تو گویی خود آفریدگار آن مضمون نغز و آن سخن پر مغز بوده است که فی المثل –سخن حکیمانه و عبرت آموز  و در عین حال دردآلود مولی علی (ع) را مبنی بر اینکه «ما اقطع الا جل للامل= مرگ، بس شگفت انگیز بیخ امید را می برد»، با اندیشه خویش و با طرح کردن یکی از مضامین همیشه مورد توجهش، مناسب می یابد و بدین گونه به ترجمه ای شاعرانه از آن می پردازد:

«ولی اجل به ره عمر رهزن امل است».

دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت

                                                ولی اجل به ره عمر رهزن امل است

یا آنگاه که سخن ژرف اخلاقی، سیاسی و اجتماعی پیامبر اکرم (ص) را مبنی بر اینکه، «عدل ساعة خیر من عبادة ستین سنة= نقد یک ساعت عمل پادشاه در پلۀ (= کفۀ) میزان طاعت ارجح تر است از عبادت شصت ساله» را با روش انتقادی و روشنگرانه خود سازگار می یابد (با تغییر شصت ساله با صد ساله) آنرا، این سان در بیتی مورد اقتباس قرار می دهد:

شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد

                                                قدر یک ساعته عمری که درو داد کند

2-             شمار احادیث مورد استفاده حافظ: تا آنجا که این بنده جستجو کرده است، افزون بر هفتاد حدیث، اعم از حدیث قدسی و نبوی، و نیز سخنان ائمه معصومین، به ویژه، حضرت علی (ع)، غالباً به صورت تلمیح و اشاره و گاه، به صورت اقتباس و ترجمه، دست کم در یک صد و پنجاه (150) بیت، مورد استفاده حافظ قرار گرفته است. شمار ابیاتی که با الهام گرفتن از یک حدیث سروده شده، مختلف است. گاه، یک حدیث، تنها در سروده شدن یک بیت بر خواجه تأثیر گذاشته است. مانند حدیثی که حاکمان را به عدالت می خواند و پیشتر از آن سخن گفتیمف و گاه، یک حدیث در سروده شدن جند بیت الهام بخش خواجه بوده است، مانند حدیث «ایاک و التنعم» که پس از این از آن سخن خواهیم گفت.

3-             چگونگی تأثیر حافظ از احادیث: برای روشن شدن چگونگی تأثر حافظ از احادیث، شایسته است تا به یاد آوریم که شعر- به گفته اهل منطق- «کلام مخیل (=سخن خیال انگیز)» است و مخیل –به قول خواجه نصیر- سخنی است که «در نفس، اقتضای انفعالی کند» و کار شاعر – به قول نظامی عروضی- آن است که «معنی خرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خرد». بدین سان هدف شعر، نه بیان سخنی است که محتمل صدق و کذب باشد، بلکه هدف آن، همانا خیال انگیزی و تهییج و تحریک شنونده است. بنابراین شاعر هر دانشی که بداند، به گاه شاعری، شاعر است و دانسته های علمی و فلسفی او، تنها ابزاری است که در خدمت شعر و اهداف آن قرار دارد. فی المثل، وقتی حافظ چنین می سراید که:

بگیر طرۀ مه چهره ای و قصه مخوان

                                                که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است

از دانش نجومی خود بهره می گیرد. چند اصطلاح نجومی (= سعد، نحس، زهره، زحل)را استخدام مي كند. بدين باور كهن اختر شناسانه هم توجه دارد كه گردش ستارگان در سرنوشت مردم زمين تأثير مي گذارد، و ستارة زهره(= ناهيد)، ستارة سعد است و زحل(= كيوان)، ستارة نحس. اما ضمن توجه كردن به همة اين معاني و به كار گرفتن همة اين اصطلاحات در شعر، هدف اصلي وي بيان هيچ يك از آنها نيست، كه نه ديوان حافظ، شرح بيست باب است، نه حافظ، ملا مظفر؛ بلكه هدف اصلي، بيان خيال انگيز و تهييج آميز اين انديشه است كه: بايد دم را غنيمت شمرد و دل به عشق سپرد و از لحظه لحظه حيات بهره گرفت، و «لاتنس نصيبك من الدنيا» (القصص،77) را از ياد نبرد كه به كسي برات بقاء و خط امان نداده اند. بايد«طرّة معشوق ماه رخساري را گرفت و اين سخنان خرافه آميز را كه نيكبختي، معادل تأثير ستارة ناهيد است و بدبختي، حاصل تأثير ستارة كيوان، افسانه شمرد و بدانها وقعي ننهاد.» چنین است آنگاه که شاعر –فی المثل- از دانش فلسفی خود بهره می گیرد و از اصطلاحات فلسفی در سرودن شعر استفاده می کند، یا آنگاه که –مثلاً- انگیزه ای تاریخی او را به سرودن وامی دارد، که در این موارد نیز فیلسوف است و نه مورخ. بلکه شاعری است که از آگاهی های فلسفی خود و از ویدادهای تاریخی در سرودن شعر الهام می گیرد.

استفاده شاعر از احادیث نیز از این قاعده مستثنی نمی تواند بود، که شاعر، محدث نیست. اگر هم به راستی، حافظ حدیث باشد و در زمرۀ محدثان شمرده شود، بی گمان، به گاه شاعری، شاعر است، تنها از حدیث، الهام می گیرد و مفهوم آن را در خدمت بیان اندیشه های شاعرانۀ خود قرار می دهد. این معانی آنگاه یکسر راست می آیدو با واقع مطابق می افتد که شاعر، غزلسرا باشد، آن هم غزلسرایی چون حافظ که «غزلسرایی ناهید هم در جنب غزلسرایی او صرفه ای نبرد». چرا که غزل، و به ویژه غزل حافظ، جلوه گاه عاطفی ترین اندیشه ها و آیینۀ هنرمندانه ترین تخیلات شاعرانه است. تا موضوع هر چه بیشتر روشن شود به تحلیل یک نمونه و مقایسه تحلیلی یک نمونه می پردازیم:

الف. تحلیل یک نمونه: دراین تحلیل، نشان داده می شود که چگونه حافظ مفاد یک حدیث رادرخدمت بیان اندیشه ای  شاعرانه می نهد. حدیث این است:«مثل اهل بیتی، مثل سفینه نوح، من رکب فیها نجا و من تخلف عنها غرق= خاندان من به کشتی نوح می ماند؛ کشتی که هر کس بدان سوار شود رهایی می یابد و هرکس از سوار شدن بدان سرباز زند غرق می گردد وتباه می شود».

حافظ درمطلع غزلی (7/18)بدین مطلع:

ساقیا، آمدن عید مبارک بادت                      وان مواعید که کردی مرواد ازیادت

مفاد حدیث رادر خدمت مضمونی لطیف و پیامی شاعرانه قرار می دهد؛ مضمونی که از مضامین معروف ومهم شعر خواجه است وآن اینکه:

غم، درد است، مهاجم و ترکتاز و یغماگر است، ودر برابر، باده، درمان است، مدافع است و میخانه، مطمئن ترین پناهگاههاست. بر بنیاد اندیشه ای چنین و در راه پروردن مضمونی چنان، حافظ، در بیت:

حافظ، از دست مده دولت کشتی نوح            ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت

با سه تخیل ظریف و لطیف، پیامی شاعرانه می دهد. تخیل ها چنین است:

1- تخیل زندگی به دریای موج خیز طوفان زا، 2- تخیل حوادث به طوفان (طوفان حوادث= تشبیه بلیغ)، 3- تخیل و تشبیه جام باده به کشتی نجات بخش نوح، با توجه به دو وجه شبه:

یکی نجات بخش بودن کشتی و باده، دوم، شکل ظاهری کشتی و جام، از آن رو که برخی از جام ها را به کشتی (= بیضی شکل) می ساختند. خواجه، بر بنیاد این تخیل، و با تلمیح به حدیثی که مذکور افتاد، به گفته دانایان دانش بدیع، یا به کار بردن صنعت خطاب النفس، چنین پیام می دهد:«در طوفان حوادث زندگی، یگانه کشتی نجات بخش که به دولت آن می توان از طوفان نجات یافت و از دریای حوادث گذشت، جام باده (از دیدگاه عرفانی تکیه کردن به عشق و سرمستی) است چرا که:

اگر نه باده غم دل زیاد ما ببرد

                                                نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد

اگر نه عقل به مستی فرو کشد لنگر

                                                چگونه کشتی از این ورطۀ بلا ببرد

همچنین بیت با توجه به مفاد حدیث و تشبیه اهل بیت به کشتی نوح، یاد آور این معنا نیز هست که اگر کسی «به صدق در ره این خاندان قدم زند» به رهایی و رستگاری می رسد:

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق       بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

ب. مقایسه تحلیلی: در این مقایسه، هدف روشن شدن این معناست که بهره گیری مولانا در مثنوی از یک حدیث و چگونگی تاثیر از آن، با استفاده از حافظ از همان حدیث در بیتی از یک غزل و چگونگی تأثیر وی از آن تا به چه حد متفاوت است. حدیث این است: «لا صلوه الا بحضور قلب= نماز جز با حضور قلب نسبت به خدا پذیرفته نمی آید». مولانا حدیث را در بیتی اقتباس می کند و به مدد این اقتباس بیان می دارد که پیامبر (ص) فرموده است: تنها نمازی تمام است و مقبول حق می افتد که با حضور قلب گزارده آید:

بشنو از اخبار آن صدر صدور                                 لا صلوه تم الا بالحضور

اما حافظ مفاد حدیث را در خدمت بیان شاعرانه خود از عشق و ملامت قرار می دهد و چنین می گوید که: «قبله من و محراب من، ابروی محراب گون معشوق است. در نماز هم خم ابروی او ورا به یاد می آید و با یاد خم ابروی معشوق، حضور قلب خود را نسبت به خدا از دست می دهم، بنیاد نمازم–  که ستون دین است–  فرو می ریزد و بنای ایمانم خراب می گردد:

می ترسم ازخرابی ایمان که می برد                  محراب ابروی توحضور نماز من

و بدین سان چنانکه شیوه اوست از عشق و رندی و نظربازی، فاش، سخن می گوید و ملامت اهل ریا و نمازگزاران مرائی غیر صادق را برمی انگیزد که این برانگیختن ملامت هم از شیوه های رندانۀ حافظ در انتقاد از اهل ریا است. چنان که ابیات پیشین بیت مورد بحث هم –که ابیات آغازین یکی از غزل های حافظ است- ابیاتی است طنز آمیز و ملامت انگیز، و تاییدی است بر آنچه گفته آمده:

بالا بلند عشوه گر نقش باز من

                              کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من

دیدی دلا، که آخر پیری و زهد و علم

                            با من چه کرد دیدۀ معشوقه باز من

                                                            (2ـ1 /400)

این تفاوت، معلول حقیقتی است انکار ناپذیر و آن اینکه مولانا، در مثنوی، عارفی است که به زبان شعر سخن می گوید و عرفان می ورزد، و حافظ، شاعری است که برای بیان اندیشه های شاعرانه خود، از نظریه ها و باورهای عرفانی هم بهره می گیرد.

4-حدیث، پشتوانۀ اندیشه ها، طنز ها و انتقادها: بر بنیاد آنچه گفته آمد، این حکم، حکمی صادق خواهد بود که حافظ، آگاهی های علمی وفلسفی خود، ونیز مفاد احادیث مورد استفاده اش را در خدمت بیان اندیشه های شاعرانه خویش می گذارد؛ اندیشه هایی که اگر صریحا حکمی و اخلاقی و عرفانی هم باشند، رنگی شاعرانه دارند و با تعابیری هنرمندانه بیان شده اند. ازسوی دیگر، حافظ به تعبیر امروز، شاعری است متعهد ومردمی؛ شاعری که پیوسته با نابهنجاری ها می ستیزد و با نامردمان سرسازش ندارد. گاه، مردم فریبان مرائی را آشکارا مورد انتقاد قرار می دهد، بدین سان:

صوفی نهاد دام وسرحقه باز کرد                    بنیاد مکر بافلک حقه باز کرد

وغالبا چنانکه لازمه یک طنز اصیل است، پوشیده وازطریق طنز وتهکم به انتقاد می پردازد:

صوفی بیا که آینه صافی است جام را       تا بنگری صفای می لعل فام را

راز درون پرده ز رندان مست پرس       کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

بنابراین می توان گفت حافظ، به طور کلی در دو زمینه از حدیث بهره می گیرد:

الف. در مینه تأیید اندیشه ها: بدین معنا که حافظ، مفاد احادیث را به منظور استوار داشتن اندیشه های فلسفی، کلامی، عرفانی و اخلاقی خویش مورد استفاده قرار می دهد؛ اندیشه هایی که دارای پوششی شاعرانه است و با تعابیری هنرمندانه بیان می شود. غیر از مواردی که پیشتر ذکر شد، این نمونه ها نیز از این دیدگاه، در خور توجه است:

1)ما آبروي فقر و قناعت نمي بريم

                      با پادشه بگوي كه روزي مقرر است

در اين بيت حافظ، براي نمودن استغناي خود و ارج نهادن به فقر و قناعت و تبيين و تأييد اين اعتقاد كه رزق، مقسوم است و روزي، مقدر، ضمن الهام گرفتن از حديث معروف«الفقر فخري و به افتخار؛ فخر من در فقر است و بدين فقر مي نازم»،به اين حديث اشاره مي كند كه:

«الرزق اشد طلبا للعبد من اجله= روزي بنده او را سخت تر از اجلش مي طلبد، يعني روزي از اجل هم مسلم تر است». حسن طلب مستغنيانه و قدرتمندانه حافظ در بيت مذكور، نيز در خور توجه است.

2)بکن معامله ای، این دل شکسته بخر

                                                که با شکستگی ارزد به صدهزار درست

در این بیت سخن از این معنای عرفانی در میان است که باید در برابر معشوق به ترک مایی و منی گفت و باید دلشکسته بود تا به«او» رسید آن خانۀ دل که به سودای معشوق ویران نشود، سایۀ معشوق برآن خانۀ دل که به سودای معشوق ویران نشود، سایۀ معشوق برآن نمی افتد» (= 3 / 319). دلی که به خاطر عشق و در راه معشوق بشکند با همۀ شکستگی به هزاران دل نشکستۀ بی خبر از عشق می ارزد. «گنج عشق در دل ویران نهان است، و سایۀ دولت عشق، تنها بر کنج خراب دل افتد». (= 6 / 40 خ) و حافظ برای استوار داشتن این معانی از خبری الهام می گیرد«که از موسی علیه السلام می آوردند که گفت: «الهی، این اطلبک؟ قال: عندالمنکسره قلوبهم= بار خدایا کجایت باز جویم ؟ گفت: نزد آنکه دلهایشان شکسته است».

3)ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست            عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

در این بیت، هدف، استوار داشتن این نظریه است که: لازمه عاشقی تحمل دشواری است، «دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است، (8/471) و «اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست» (6/470)، و حافظ برای تایید این دیدگاه از این حدیث نبوی الهام می گیرد که: « ایاک والتنعم، فان عبادالله لیسوا بمتنعمین= ازتنعم بپرهیزید که بندگان خاص خدا اهل کام و ناز نیستند»

ب. در زمینه پرداختن طنز و انتقاد: دانستیم که از ابعاد مهم هنر حافظ،انتقاد از واعظ و زاهد و صوفی ریایی و محتسب مرئم  فریب مردم آزار است ونیز دانستیم که این انتقادها گاه آشکار است و غالباً پوشیده و طنزآمیز. اینک این نکته نیز گفتنی است که از میان مانع مورد استفاده حافظ و پرداختن طنز وانتقاد، احادیث نبوی و سخنان مولی علی (ع) در خور توجهی خاص است. گذشته از نمونه هایی که پیشتر طرح شد، ابیات زیر نیز از این دیدگاه شایستۀ تأمل است:

1)عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

                          که گناه دگران برتو نخواهند نوشت

صفت مرکب«پاکیزه سرشت» در این بیت، ترکیبی است طنز آمیز یا به گفتۀ اهل بدیع تهکم آمیز، چرا که خواجه از این تعبیر، نقیض آن، یعنی«ناپاک و خبیث» را اداره کرده و با طنز و ریشخند، زاهد خودبین عیب جوی را مورد ملامت و انتقاد قرار داده است؛ زاهدی که چون چشم بر عیب خود فرو بسته است، عیب دیگران را می بیند و به عیبجویی رندان می پردازد. حافظ برای بیان این معانی، از حدیثی از پیامبر ( ص ) بدین عبارت که: «طوبی لمن شغله عیبه من عیوب الناس= خنک آن کس که با پرداختن به عیب خود به عیوب دیگران نمی پردازد»، الهام می گیرد، و به سخنی از مولی علی ( ع )- که بیانگر همین مضمون است اشاره می کند:

«من نظر فی عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره= هر که عیب خویشتن بیند به عیب دیگری نپردازد». این نکته نیز گفتنی است که مصراع دوم بیت مورد بحث، تعبیر شاعرانه ای ازین سخن حق تعالی که «و لا تکسب کل نفس الاعلیها، ولاتزر و ازره وزر اخری- هیچکس جز برای خود چیزی نمی اندازد و هیچکس بار (= گناه) دیگری را به دوش نمی کشد.» ( انعام ، 164).

بیت طنز آلود و انتقاد آمیز:

یارب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید

                          دود آهیش در آیینۀ ادراک انداز

                                                         ( 8 / 264 )

نیز با الهام گرفتن از همین احادیث سروده شده است.

2)بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم

                                   اگر موفق تدبیر من شود تقدیر

                                                                 ( 5 / 256 )

حافظ درین بیت با اشاره به سخنی از حضرت علی ( ع ) بدین عبارت: «یغلب المقدار علی التقدیر حتی تکون الافه فی التدبیر= تقدیر الهی بر چاره اندیشی های انسان چیره می شود و آفت تدبیر وی می گردد».  و نیز با تلمیح به « عبارت مشهور العبد یدبروالله یقدر- که بیانگر مفاد سخن حضرت علی ( ع ) است- همچنین بر بنیاد نتیجه جبر گرایانه ای که از آن می توان گرفت، با بهره گیری از شیوه ملامتی گری خاص خود، به طنز می گوید: «تدبیر من در باده ننوشیدن و گناه نکردن با تقدیر موافق نمی افتد. من نه به اراده خود که بر بنیاد تقدیر باده می نوشم و گناه می کنم». بدین سان حافظ با تظاهر به گناه که شیوه اهل ملامت است- می خواهد تا ملامت مرائیان ظاهر الصلاح را برانگیزد و با این روش که از جمله روش های او در مبارزه علیه ریاکاران است- با آنان و نابکاری هایشان بستیزد.

بیت ملامت بر انگیز و انتقاد آمیز:

نیست امید صلاحی و فساد حافظ

                              چونکه تقدیر چنین است چه تدبیر کنم

                                                                     ( 8 / 347 )

نیز الهام گرفتن از حدیث مذکور سروده شده و بیانگر مشرب ملامتی گری حافظ و شیوۀ ستیزه جویانۀ او در برخورد با سالوسیان است و در این گونه موارد، تلویحاً، آن سان که در برخی از ابیات با تصریح بیشتری بیان داشته است، هدف وی همانا تذکار رندانۀ این معناست که: نصیبۀ ازلی من، نه تظاهر به صلاح است، از آنرو«که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست»

(= 241 /)، و صلاحی این چنین- که سرپوش فسادها  و جلوه ای از دورویی هاست- ارزانی ریاکارانی باد که تو گویی زهد ریا نصیبۀ ازلی آنهاست!

3) مشورت با عقل کردم گفت: حافظ، می بنوش

                                             ساقیا، می ده به قول مستشار مؤتمن

                                                                          (10/390)  

حافظ، در این بیت،«المستشار مؤتمن= آنکس که با وی مشورت کنند امینش شمرده اند»، را مورد اقتباس قرار داده است و با اتصاف تهکم آمیز عقل بدان، طنزی لطیف و ظریف می آفریند تا، اولاً، چنانکه روش اهل عشق و مستی است، بخردان عقل گرا (= اهل استدلال) را مورد انتقاد قرار دهد، ثانیاً، آن سان که شیوه اوست با تکیه بر عناصر ملامتی گری خاص خود، بر خوشباشی- که شیوۀ شادی آفرین رندان و عیاران است- و نیز برگرایش به مستی و سرمستی تاکید ورزد، ثالثاً، آن گونه که رندی او اقتضا می کند به تلویح و کنایه ای ابلغ من التصریح، بگوید: عقل سلیم هم انسان را به می و مستی می خواند و بر شیوۀ رندان مست- که همانا روش اهل عشق و عرفان است- تأکید می کند.

                                        حافظ شناسی؛ جلد13، صص 55-41، علی اصغر دادبه

 

...و اما اثر قران بر اندیشه و شعر حافظ جای والا و در خوری دارد. هم به صریح اشعار خواجه هم بنا بر اشارات او و نیز مضامینی که از داستان ها و قصص گرفته است. در مورد اول چند بیت نقل می شود:

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

                                                قران ز بر بخوانی در چارده روایت

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک

                                                دیو بگریزد از آن قوم که قران خوانند

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

                                                هر چه کردم همه از دولت قران کردم

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ

                                                به قرانی که اندر سینه داری

ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد

                                                لطایف حکمی با کتاب قرانی

هیچ حافظ نکند در خم محراب فلک

                                                این تنعم که من از دولت قران کردم

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

                                                دام تزویر مکن چون دگران قران را

و اما در موردمضامین و قصص برای نمونه:

ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل

                                                سلسبیلت کرده جان و دل سبیل

(اشاره به سوره انسان آیۀ 18).

نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان

                                          که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ

ده ها مورد از داستان یوسف(آیات 18و 20 و 93 سورۀ یوسف) مثلا:

یار مفروش بدنیا که بسی سود نکرد

                                     آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

و یا داستان موسی و قصه سامری (سوره قصص آیات 26 و 27 و 29 و 30):

شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد    

                                                         که چند سال به جان خدمت شعیب کند

و یا داستان ابراهیم خلیل (سورۀ انبیاء آیه 69):

یارب این آتش که در جان من است

                           سرد کن آن سان که کردی بر خلیل

و یا داستان آدم ابوالبشر و داستان عیسی مسیح و داستان سلیمان و ملکه سبا و نوح نبی که ذکر همه آنها ضرور نیست.

                                             حافظ شناسی؛ جلد15، صص100-101، محمد کریم اشراقی


مطالب مشابه :


حافظ = sherha

این مدت عمر ما چو گل ده قافیه درست باشد کلمه ای بکار ببرد یا بیتی بکار شعر از حافظ.




شرح بیتی از حافظ (می دو ساله و ..)

شرح بیتی از حافظ را چهار ضرب در ده مي پندارند و اماره اي در شعر حافظ نيست و بايد به




آرایه های ادبی در ادبیّات فارسی

حافظ از باد اگر شاعر در بین سخن خود آیه ، حدیث ، مصراع یا بیتی از از این شعر تر




تاثیر پیشینییان بر شعر حافظ

حافظ بیتی از و اقتباس‌های حافظ از شعر سنائی و حافظ: ساقیا برخیز و در ده




معرفی حافظ شیرازی

"مراعات النظیر" نامیده می شد، در شعر حافظ از شعر حافظ به ده بیتی از شعر حافظ




غزلی از حافظ در مورد سخت نگرفتن دنیا

غزلی از حافظ در مورد سخت نگرفتن دنیا شعر و شاعری. صفحه تک بیتی.




شرح دو غزل از حافظ

شرح دو غزل از حافظ می ده که رنـدی های حـافــظ برد و گاهی بیتی یا مصرعی از شعر شاعر




بیت‌الغزل

«بیتی در یك غزل كه از ابیات دیگر شعر حافظ همه بیت الغزل و خودشو نشون می‌ده.




نگاهی به؛ تأثیر احادیث در شعر حافظ

استفاده از حافظ از همان حدیث در بیتی از یک غزل و ساقیا، می ده به از شعر تو حافظ




برچسب :