رمان قرار ما عشق نبود 13

ــ خفه شو الدنگ بی شعور ون ــ همه اش بدون تعارف خودتی ــ تویی ون ــ ارزو بر جوانان عیب نیست ... باشه منم ... حالا میز رو بچین ــ من که فهمیدم کم اوردی اما باشه ... ون ــ حالا بعدا... فعلا شام بخور انرژی بگیر... ــ اِ وقتی من درست میکنم میز میچینم میز جمع میکنم ظرف میشورم توهم باید حمالی کنی ون ــ اِ اینطوریاست ــ نه پس یه طوریای دیگه است ون ــ پس بپر واسه خودت غذا درست کن ــ معلومه که خودم درست میکنم ... هنوز اونقد بدبخت نشدم که بیام دست پخت تو رو کوفت کنم ون ــ سیمین ...بس کن ... سرم درد میکنه ــ به من چه که درد میکنه ... اصن خوب میکنه که درد میکنه ... حالا چربی ها رو تکون بده من میخوام واسه خودم شام درست کنم ... ونداد به تبعید از حرف من از اشپزخونه بیرون میره منم بعد نیم ساعت با چهارتا کتلت خوشمزه از اشپز خونه خارج میشم وروبه روی تلویزون میشینم اون بوزینه ام رو مبل نشسته بود ویه عسلی هم جلوش کشیده بود که اون غذای وامونده اش روش بود ... وطبق معمول داشت فیلم کلا ســــــــــــیک میدید ... انقد از کلمه ی کلا ســــــــــیک بدم میاد... ایـــش .... ــ ونداد عوضش کن من از این فیلما بدم میاد ون ــ به من چه .... من خوشم میاد ــ گور به گورت کنن با این سلیقه ات ... برم فیلم بیارم ببینیم ون ــ تورو خدا نه ...حالا چی هست ــ نمی گم ولی ترسناک نیست ... یه حالت چیز داره اون چیزا دیگه ون ــ اسمش چیه .. ــ اسمش رو یادم رفته اما میتونم واست تعریفش کنم ... نیگاه یه شرکتی میخواد زمین رو نابود کنه واسه همین همه رو زامبی میکنه اما یه زنه زامبی با بافت سلولیش یه پیوند خوب میزنه که نیرومندش میکنه آها اسم شرکته امبرلا بود راستی جمیز باندهم دارم قسمت جدیدش ون ــ مرسی من هیچکدوم رو نمی بینم ـــ چیز دارما تام وجری ... ون ــ سیمین جون هر کی دوس داری ولم کن ... ــ وا مگه من چسبیدمت ون ــ سیمین ! ــ ها ون ــ بذار من این کوفت رو کوفت کنم ....عمل دارم ــ خیل خب انگار میخواد ادم بکشه ونداد سینی غذاشو از روی عسلی برمیداره وبه داخل اتاقش میره ومحکم تر ازمحکم در رو می بنده .... وا مردم قاطی دارند... همه که مث من سالم نیستن یا عقلشون ایراد داره یا مخشون .... با خوشحالی به اتاقم میرم وازتو لب تابم یه اهنگ خارجی میزارم وصداشو تا اخرین حد زیاد میکنم .... بچرخ ونداد جان بچرخ بعد ده دقیقه ونداد وارد اتاق میشه وبا تحکم میگه ــ خاموشش کن ...سرم رفت ــ خواهش کن ون ــ عمرا ــ منم عمرا خاموشش کنم ون ــ اِ اینجوریاست ــ یس ون ــ اوکی پس بچرخ سیمین خانوم ... بچرخ ــ تو روخدا اقا ونداد اینجوری نکن من زهر ترک میشم ... اُه اُه اُه وبلند میخندم ون ــ سیمین یه بار برای اخرین با ر اخطار بهت میدم خاموشش میکنی یا نه تا پنج میشمارم ... یک .... دو ... سه ... سه ونیم ... سه و هفتادوپنج... چار.... چار ونیم.... ــ ای بابا پنــــــــــــــــــــــج ون ــ خیل خب فعلا ــ همچنین بی بی ( نوزاد ) ***** با عصبانیت به سمت ونداد میرم وبا جیغ میگم ــ تو چه غلطی کردی بوزینه ؟!!... ونداد با خونسردیهی که عصبانیت منو چند برابر میکرد گفت ــ غلط نکردم ... اما یه کارایی کردم ــ تو خیلی بیجا کردی بی شعــــــــــــــــورررررر رر ونداد ـــ اینقد جیغ نکش دختره ی جیغ جیغو ی ننور ــ خودتی.... وپامو محکم رو زمین میکوبم ومیگم ــ خیلی بــیشعور. ری... عوضی ... چرا پیرهنموپاره کردی.... من اون رو دوس داشتم ون ــ خودت داری میگی دوستش داشـــــتی ــ لوس ... باید بری یه دونه کپ اون بر ام بخری ... من اونو تا بحال نپوشیدمش ننر خیلی بچه ای خیلی ون ــ اون لباس جاش تو سطل اشغال بود ــ به تو ربط نداره جاش کجا باشه من اون لباس رومیخوام.... وبا سرعت از اتاقش خارج میشم وبه هال میرم وتموم نقاشی هاشو یا بهتره بگم اثارشو که رو دیوار بود رو میکنم و با کارد پارشون میکنم ... منم میتونم وحشی باشم جناب اریان ...... ونداد با عجله از اتا قش خارج میشه و با دیدن تابلو های خراب شده اش کپ میکنه ومیگه ــ تو چه غلطی کردی ــ غلط نکردم ... اما یه کارایی کردم ون ــ سیمین خفه ات میکنم ــ تو غلط کردی ... وحشی ... بوزینه ... ون ــ سیمین کاری نکن اون روی سگم و نشونت بدم ــ اَ جلل خالق تو سگم میشی بوزینه ی الاغ ون ــ خفه شو سیمین ــ دلم نمیخواد ... اصن به تو چه فضول بوزینه ون ــ کاری نکن که مث اون دفعه یه ور صورتت کبود شه ــ جرائت داری بزن تا حالیت کنم ... ونداد با نیشخند به سمت تلویزیون میره وفلشم رو میکنه ومحکم به زمین میکوبدش ــ وحشی چه کار کردی ... ون ــ فلش تو کوبیدم به زمین کار خاصی نکردم با عصبانیت گلدون گل مصنوعیه روی میز وبرمیدارم وبه سمتش پرت میکنم ومیگم ــ الهی بخوره توچش وچالت ... جا خالی میده ومیگه ــ چیکار میکنی وحشی ــ گلدون وکوبیدم به توهه یویو ... کار خاصی نکردم ونداد با دندون قروچیه میگه ــ یه بار فقط یه با ر دیگه وحشی بازی دربیاری... ــ تو بگو ده بار نه اصن صدبار میخوای چه غلطی کنی ون ــ خوای دید وبه اتاقش میره ...آی خدا خوشبختی رو در من تموم کردی ... اما ونداد خان برات دارم به اتاقم میرم وبه سروین زنگ میزنم .... ای خدا با لاخره من این گوشی بدرد نخور رو عوض نکردم .... هی هی هی ــ الو سروین دیوونه دستم به جورابات به دادم برس ... جون مادرت ... دارم ذره ذره جونیم رو ازدست میدم ...من دارم حلاک میشم .... سروین ــ اِ دختر سرم رو بردی ...چی شده؟!! ــ ونداد سروین ــ کتکت زده ــ غلط کرده غلط کاری شو تکرار کنه .... سروین ــ خب پس بگو چیکار کرده ؟! ــ هیچی جنگ جهانی راه انداخته ...میخواد حرص منو دراره ... یه لباس سبز داشتم سروین ــ کدوم ...همون که خیلی ازش بدت میو مد هیچ جا نمی پوشیدیش ــ اره ... اونو پاره کرده سرو ــ خب ــ خب به جمالت ... سرو ــ ها گرفتم کرم ریزی ــ یــــــــــس سرو ــ کوفت یس، دختر توچه تخسی ــ اِ خب این هیچی ... فلش نازنین شکلاتیمو شیکست سرو ــ خب ــ خب به دلت ... من باید یه غلطی کنم سرو ــ خو به من چه یعنی چه کاری از دست من خر بر میاد ــ ایول... نیگاه یه فکری به حال من کن خانوم عقل کل ...راستی به اون کلک وپر پری هم بگو به حال من بدبخت یه فکری ... سروــ خره یکم باهاش خوب باش ...به خدا تو لب بترکونی ونداد واست میمیره ـــ اِ سروین یه فکری کن دیگه جون مادرت ... سروی ــ خیل خب ... پس فعلا ــ مرسی عزیزکم خداحافظ به اون پری دریایی حتما بگی ها بعضی موقع عقلش خوب کار میکنه سر ــ اوکی خداحافظ ــ خدا حافظ یه نفس عمیق میکشمومث بز به داخل هال هجوم میبرم .... اُلَلَـ این بوزینه داره میره بیرون ... خوشبحالش .... ما بد بخت ها که از این شانس ها نداریم بتونیم بریم بیرون ...(اره جون خودم نمیتونم برم یا حوصله ندارم.... عجب ادم ....) ــ ونداد کجا میری ون ــ به توچه ــ اون که معلومه ... اما خواستم بهت بگم من تا ساعت یازده بیرونم توکی میایی ... اخه اگه قبل یازده میایی من کلید نبرم ون ــ کجا میخوای بری ــ به توچه ون ــ اون که معلومه ... اما خواستم بهت بگم اگه ماشین در دسترس نداری بیا من برسونمت ــ لا زم نکرده .... حالا کی میایی ون ــ تو کلید رو ببر ــ اوکی پس تا بعد بارفتن ونداد دنیا برام بهشت شد ... زود شال وکلاه میکنم واز خونه میزنم بیرون .... شیطونه میگه برو دیگه برنگرد.... شیطونه غلط کرده با من ... من اگه عقل داشتم خودمو وارد این بازی های مزخرف نمیکردم .... والا به خدا والا ...... ****** ــ سروین بترکی من چیکار کنم .... پری توهیچ فکری نداری پری ــ مثلا میخوای چیکارکنی ... دم در اتاقش چرب کنی بعد دست وپاش بشکنه؟!! ــ پری تو مرکه ای سروین ــ نه ــ اره سروین ــ پری باز تو حرف زدی ــ پری ایشا ا... به هر چی دست زدی چک پول شه .... ایشاا... خوشبخت شی سروین ــ ا بسه دیگه ... وبه ساعتش نیگاه میکنه ومیگه ــ ساعت نه ها ــ ول کن سرو ــ میخوای مث اون دفعه کنی ... ساعت یازده قرار بود بری یک رفتی ... اونم دوتا تشرت زد ... ــ بیخی بابا سروین ــ سیمین یه وقت به حرف این خر گوش ندی ــ ایــــــــی واسه چی .... سروین ــ توچه بی رحم شدی ... دیوونه ــ اِ ول کن ... اُه ساعت نه وده دقیقه شد من برم پری ــ ترسو سروین ــ بیخی بابا ... آره... پری اینو کی میگفت پری باخنده به من اشاره میکنه ... ــ بعدا تلا فی میکنم .... اما ....بابای پت ومت سروین وپری با تعجب از من خداحافظی میکنند ومنم میرم پارک .... ***** اروم وارد کلید رو میچرخونم ووارد خونه میشم اُه اُه اُه ساعت دوازده است ... نه ونیم کجا دوازده کجا ..... کفاشام ودرمیارم وتوی جا کفشی میزارم وکلید رو از در جدا میکنم وبه سمت اتاقم میرم که لوستر توی هال روشن میشه وونداد با عصبانیت سمتم میاد وبا داد میگه ــ احمق کدوم گوری بودی... ساعت رو نگاه کردی .... ــ من قبرستون نبودم وساعت رو هم نگاه کردم وندا د ــ سیمین خفه شو جواب منو بده منم با داد مث خودش میگم ــ هرجا بودم وپیش هرکی بودم به تو ربطی نداره ونداد ــ اتفاقا به تنها کسی که ربط داره به منه.... ـــ به همخونه ام ؟!!!! ونداد ــ سیمین چه بخوای چه نخوای من شوهرتم .... ــ شوهرم نیستی ... هم خونه امی ... بفهم .... درضمن به تو اصلا ربط نداره ... زیاد دور برت نداره ونداد ــ اگه میخوای ازادی تو نگیرم ..بگو کجا بودی حرصم گرفت ... توکی هستی که داری برای من تعیین تکلیف میکنی .... بیشعوررر .... به دروغ میگم ـــ میخوای بدونی ... رفته بودم خونه ی دوست پسرم .... ونداد یکی میخوابونه تو دهنم که شوری خون رو تو دهنم حس میکنم ... منو میزنی ... خواستم یکی بزنم تو دهنش که دستم رو گرفت ومحکم منو داخل اتاقم انداخت وکلید رو از پشت در میره ومیگه ــ دیگه حق نداری از این خونه بری بیرون ...حتی از توی این اتاق .... تا من ببخشمت ـــ تو خیلی پستی .... تو کی هستی که اینقدر اُرو میدی .... اصن چرا باید منو ببخشی مگه چیکار کردم .... تو گوشت اینو فرو کن قرار ما ... ونداد وسط حرفم میاد ومیگه ــ قرارما این نبود که تو با غیرت من بازی کنی وبه قول خودت حرمت ها رو زیر پا بذاریم ــ خفه شو الــدنگ ونداد به سمتم میاد ودستشو بالا میبره که با جیغ من جرئت به زدن نمیکنه ـــ ازت متنفرم .... هیچ وقت دوستت نخواهم داشت .... وبغض لعنتی مو خارج میکنم .... ونداد کلید اتاق رو محکم میکوبه به زمین واز اتاق بیرون میره و در اتاق ومیبنده .... گریه مو شدت میدم وبرای بد بختی هام که داشت قدش از من بلند تر میشد هق میزدم ... خدایا کمی دوستم داشته باش این کارها یعنی چی .... اونقدر گریه کردم که چشام خسته شدن وخواب رو به من هدیه دادن .... یه غلط میزنم که حس میکنم روی تختم ... چشام رو بدون مکثی باز میکنم وخودمو روی تختم میبینم ... با عصبانیت بلند میشم و به اتاق ونداد میرم وبا فریاد میگم ــ توبه چه حقی به خودت اجازه دادی به من دست بزنی .... دیگه وارد اتاق من نمیشی ... امیدوارم فهمیده باشی همخونه ی احمق ... ونداد از اتاق خارج میشه ومیگه ــ باز چته ــ به من دیگه دست نزن ... ونداد ــ خیل خب دیگه به تن بلوریت دست نمیزنم ودیگه... ــ تو کارای من هم به هیچ و دخالت نکن خودم راه وچاه رو بلدم ون ــ بله دیدم ووارد اتاقش میشه ومحکم در ومیبنده... منم بیخیال به اشپزخونه میرم و یه چیزی به عنوان صبونه کوفت میکنم .... اینم زندگیه من دارم ازجام بلند میشم و یه قرص میخورم به قدری سرم درد میکرد که اصن نمیتونستم اسم قرص رو بخونم ... به هال میرم وخودم رو رو ی مبل میندازم وچشام رو میبندم تا بخوابم.... **** ــ آب ونداد با صدای خسته ای میگه ــ چی ــ آب ونداد به سرعت لیوان اب رو به دهنم نزدیک میکنه ومیگه ــ بهتری ــ من کجام ...چرا چرا احساس ضعف دارم ونداد ــ بیمارستان .... دو روزه بی هوشی ... دیوونه چرا خودکشی کردی ـــ ونداد میشه بریم خونه ... ونداد ــ خیل خب ... اما چرا خودکشی کردی ــ من خودکشی نکردم ... ولی... ون ــ ولی چی ــ ونداد خواهش میکنم ... من ناخوشم ونداد میره تا برگه ی ترخیص رو بگیره منم لیوان ابم رو تا اخر میکنم ... خودکشی؟!!! ... شاید قرصهای سردردی که خوردم ... اُه ... چرا سرم گیج میره .... وای خدا حالم چرا بهم داره میخوره ... از جام بلند میشم که یکهو سوزن سرنگ به دستم فشار میاره به شدت میکنمش وبا درد وارد دستشویی میشم و.... از دستشویی خارج میشم که با اولین قدم سرم گیج رفت وخواستم بیفتم که دوباره برای چندمین بار تکیه گاه هر سقوطم رو پیدا کردم وتو بغلش افتادم .... یه بغض بدی تو گلوم داشت ازارم میداد با این همه بدی که به ونداد کردم هنوز مراقبمه ... چه من بدم همیشه دارم ازارش میدم درحالی که اون همیشه ازمن مواظبت میکنه ... ونداد ــ دختر خوب این چه وضعیه بدون این که هیچی بگم اشکام رو به بیرون پرت میکنم که ونداد هول میکنه ومیگه ــ خوبی ... سیمین.... آخ اینجوری نگو سیمین .... چقد خوبه که یکی اینقدر نگرانته ... ونداد چه تو خوبی واسه ی چکیدن یه قطره اشکم حتی نگران میشی ... من ارزش این همه خوبی رو ندارم... ــ ونداد بریم خونه ... **** ونداد منو ازبغلش روی تخت میذاره وپتو رو روم میکشه ومیگه ــ حالا نمیخوای بگی چرا خودکشی کردی نه نمیگم میخوام تعبیر خوبی ازاین خودکشی مصلحتی داشته باشی .... منم تشنه ی هر قطره از محبتتم ... ــ ونداد خواهش میکنم ون ــ هرجور راحتی ... من بر م برات سوپی که به سروین وپری سپرده بودم رو از روی گاز بیارم چقدر ونداد به فکرمه ....نه نه نمخوام فکرش تهی از من شه نمیخوام .... سیمین توچرا اینطوری شدی ... وای ونداد به من بی جنبه خوبی نکن.... سوپی که ونداد اورد رو با ولع خوردم ویه خواب دبش کردم .... **** یه ماهی از زندگی مشترک من وهمخونه ام ونداد میگذشت و اخلاق منم بهتر شده بود ... اما واسه ی امشب خیلی استرس دارم ... تولد آرسامه .... من وونداد هم دعوتیم البته با کلی مهمون دیگه ...نمیدونم چی بپوشم به لباسام نیگاه میکنم وتک تکشون رو پرو میکنم ... ای بابا آخه کدوم رو بپوشم ... اهان این پیرهن قرمزه رو ...خیلی هم به پوست برنزه ام میاد وپوشیده هم هست یه کت خیلی شیک استین بلند قرمز مشکی داره ... یقه اش هم زیاد باز نیست ... یه ساعت دیگه ونداد میومد ومیرفتیم ... لباس قرمزم رو دوباره تنش میکنم ویه رژلب قرمز با رژگونه ی قرمز میزنم به صورتم و چشام رو کامل ارایش میدم و گردنبندم رو که یه زنجیر ظریف طلا سفید بود رو با پلاک مرواریدیش که یه ومروارید گرد به اندازه ی بند انگشت میشد رو به گردن میندازم وگوشواره های مرواریدی نقطه ای مو به گوشم میزنم وحلقه مو از روی میز برمیدارم ودستم میکنم وموهاموی مشکیمو شونه میکنم و لخت دورم میریزم وناخونامو قرمز جیغ همر نگ لباسم رو به ناخونام میزنم ... چه خوشگل شدم... بزنم به تخته یه پا جیگرم ... ونداد کوجایی که بیایی منو بخوری تو گلوت گیرکنم با سرعت از اتاق خارج میشم وبه سمت جاکفشی میرم و کفشای ورنی مشکیمو که ساده بود وهفت سانت پاشنه داشت رو میپوشم وبه خودم تو اینه قدیهه کنار جاکفشی نیگاه میندازم وهو چه بلند شدم به بابا لنگ دراز گفتم زکی .... توفاز اینه واون خوشگله تی اینه بودم که زنگ در خونه زده میشه ... این ونداد به خدا خله ... وقتی کلید داری چرا زنگ میزنی ... در وباز میکنم و به ونداد سلام میکنم ... بد بخت کپ کرده بود .... حقش بود در و بستم وزیر نگاه ونداد کفشم ودراوردم وبه سمتش برگشتم که با اخمای درهم ونداد مواجه شدم ... وا ونداد با عصبانیت میگه ــ لطفا اون رژلبت رو کمرنگ تر کن ... خیلی سرخه ها بگو آ قا غیرتی شده ودوست نداره تو تولد من با این رژلب خیلی سرخ بیاد ... خدایی خیلی قرمزه مخصوصا به خون گفته زکی ... ــ اِ ونداد ...چرا آخه ونداد ــ گفتم کمرنگش کن ــ اِ خوبه که ...چرا دوس نداری ون ــ دوس ندارم مثه این زنای هرزه وخراب تو او ن مهمونی بیایی ــ ولی من دوس دارم ... اما اینو بدون من پاکش نمیکنم ون ــ خیل خب ماهم نمیریم ــ اماباید بریم ... ون ــ تا کمرنگش نکنی نمیریم ــ خیل خب ونداداد با لبخند پیروز مندانه ای به رفتن من تو اتاق نیگاه میکنه... بیشعورر میمردی میگفتی دوس ندارم زنم اینطوری بیاد ... لعنت بهت ونداد بهت نشون میدم .... رژم رو کمرنگ میکنم ولباسم رو درمیارم ومانتوم رو تنم میکنم ولباسم رو توی پلاستیک شیکی میذارم وکادوی ارسام رو بر میدارم وازاتاق خارج میشم وبا اقای کت وشلوار سرمه ای از خونه میزنیم بیرون ...


مطالب مشابه :


رما نشروع عشق بادعوا(7)

رمان آبی به رنگ احساس من _ جلد دوم عشق و حدش خوب نبود اهل خوش دارم قرارما




قرار ما عشق نبود10

دنیای رمان - قرار ما عشق نبود10 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران




قرار ما عشق نبود3

دنیای رمان - قرار ما عشق نبود3 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران




رمان شروع عشق بادعوا(6)

رمان عشق و احساس نبود. رمان یگانه خواستم ببینم چی شد ؟کی قرارما بیایم عروسمونو ببریم




قرار ما عشق نبود 10

♥ رمــــان رمان رمــــان ♥ - قرار ما عشق نبود 10 - میخوای رمان بخونی؟ پس بدو بیا




قرار ما عشق نبود10

رمان برای همه - قرار ما عشق نبود10 - هر رمانی که بخواید.رمان عاشقانه.رمان عارفانه. همخونه ای و




رمان قرار ما عشق نبود 10

·٠• ♥ شکرستان رمان ♥ •٠· - رمان قرار ما عشق نبود 10 - صلوات برا سلامتي امام زمانو فراموش




رمان قرار ما عشق نبود 13

رمان قرار ما عشق نبود 13 ونداد وسط حرفم میاد ومیگه ــ قرارما این نبود که تو با غیرت من بازی




قرار ما عشق نبود3

رمــــان ♥ - قرار ما عشق نبود3 بره فضولی کنه نه نه نه خدایا قرارما این نبود وای ی ی ی ی خدا




قرار ما عشق نبود13

16- رمان قرار ما عشق نبود. ونداد وسط حرفم میاد ومیگه ــ قرارما این نبود که تو با غیرت من




برچسب :