بانک شعر > امام حسین علیه السلام

خلق می داند که در بهداری قُرب حسین    

دردها را بیشتر عبّاس درمان می کند

یا اباعبدالله الحسین علیه السلام

 

1) امشب و فردا

امشـب شهـادت نـامه‌ی عشاق، امضا می‌شود

فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا می‌شود

امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی

فردا پریشان جمع‌شان، چون قلب زهرا می‌شود

امشــب بــود برپــا اگــر، ایـن خـیمه‌ی ثـاراللهی

فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا می‌شود

امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی

فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا می‌شود

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است

فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا می‌شود

امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسوده‌اند

فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا می‌شود

امــشب رقیــه حلــقه‌ء زریــن اگـر دارد به گوش

فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا می‌شود

امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان

فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا می‌شود

امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست

فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنا می‌شود

امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را

فـردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها می‌شود

امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین

فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می‌شود

امــشــب سـر  سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود

فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــی‌شود

ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد "حسان"

فردا اســــارت نامه‌ی زینب چو اجرا می‌شود

حسان چایچیان

برگرفته از بانک اشعار و نثر عاشورایی

 


 

2) رمز "یا حسین"

عصیان گری از اول خلقت شروع شد

آدم که توبه کرد نبوت شروع شد

شیطان قسم به عزت پروردگار خورد

هابیل کشته شد که مصیبت شروع شد

تاریخ  این حکایت دنباله دار ما

در خواب غار بود و مصیبت شروع شد

جای امام را به خلیفه سپرده اند

مولا علی، نماز جماعت شروع شد

قرعه فقط به نام امام زمان نبود

بعد از غدیر دوره غیبت شروع شد

قربانی خلیل که موکول شد به بعد

ان وقت  خط سرخ شهادت شروع شد

شیطان هزار چهره عوض کرد تا یزید

با رمز یا حسین  امامت شروع شد

میثم امانی

برگرفته از بانک اشعار و نثر عاشورایی


 

3) پیراهن محرم

این چشم ها برای که تبخیر می شود ؟

این حلقه ها برای چه زنجیر می شود ؟

پیراهن محرم من را بیاورید

دارد زمان هیئت من دیر می شود

با روضۀ حسین نفس تازه می کنم

وقتی هوای شهر نفس گیر می شود

می آیم از کدورت و اشک عزای تو

سرچشمۀ طهارت تصویر می شود

من دستمال گریۀ خود را نشسته ام

چون آب هم به نام تو تطهیر می شود

اشک تو تا همیشه جوان می چکد حسین

چشم من است اینکه چنین پیر می شود

من تازه تشنه می شوم و گریه می کنم

وقتی ز گریه چشم همه سیر می شود

ایمان به دست معجزۀ غم بیاورید

پیغمبری که باعث تکفیر می شود

این قطره نیست آینۀ توست یا علی

در اشک ما حسین تو تکثیر می شود

رضا جعفری


4) حسینیهء خدا

از عرش ، از میان حسینیهء خدا

آمد صدای نالهء « حی علی العزاء »

جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد

گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا

جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت :

" یا رب اجازه هست ، شوم فرش این عزا "

آدم ز جنت آمد و ناله کنان نشست

در بزم استجابت بی قید هر دعا

او که هزار بار به گریه نشسته بود

یک یا حسین گفت و همان لحظه شد به پا

آری تمام رحمت خود را خدا گرفت

گسترد بر مُحرم این اشک و گریه ها

آن گاه گفت روضه بخوان « ایها الرسول »

جانم فدای تشنه لب دشت کربلا

*****

روضه تمام گشت ولی مادری هنوز

آید صدای گریه اش از بین روضه ها

رحمان نوازنی


 

5) خوش آمدی

ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی

در بیت وحی با لب عطشان خوش آمدی

ای العطش ترانهء قبل از ولادتت

مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی

ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشک شد

از بس که بود صوت تو سوزان خوش آمدی

گریه مکن که کشتهء اشک خدا شوی

خون خدا، به جمع شهیدان خوش آمدی

اشک تو از تلاطم دریاست بیشتر

ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی

 

محمود ژولیده


 

6) بی تو هوای خیمه ی ما سرد می شود

 

بی تو هوای خیمه ی ما سرد می شود

رنگ رُخ سه ساله ی من زرد می شود

خورشید انعکاس وجود نجیب توست

این دایره نباشی اگر سرد می شود

این حلقه های گریه ی سردرگم و غریب

زنجیر آهنی و پر از درد می شود

دامان کودکانه ی یک دختر نجیب

بی تو اسیر آتش نامرد می شود

بر گِرد توست گردش سیاره ی زمین

هر جاذبه بدون تو ولگرد می شود

رفتی و روز روشن ما در مسیر شام

دنبال صبح ِ روی تو شبگرد می شود

رضا جعفری


 

7) چند بند از یک مربع ترکیب عاشورایی در رثای امام حسین (ع)

 

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده است

در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

در اوج روضه ، خوب دلش را که غم گرفت

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست

شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت

تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند

دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید

بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا بی ریا کشید

حتی براش جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را ، حروف را

از بس که گریه کرد تمام لهوف را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت

بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت

"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"

اوکهکشان روشن هفده ستاره بود

 

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن . . .

پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن . . .

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن . . .

شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن . . .

در خلصه ای عمیق خودش بود و هیچکس

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...

سید حمید برقعی

 

 

up-page2.jpg


8) ای خشك لب !

 

ای ابتدای شعرهای عاشقانه

وی منتهای آرزوی عارفانه

ای خشك لب ! مستغنی از امواج دريا

وی در عطشناكی سروده صد ترانه

ای هفت دريا همچو قطره پيش قدرت

ای بحر نا پيدا ، كران بی كرانه

از بهر گلخند لبان غنچه لبخند

وی بهر آواز تر بلبل ، بهانه

ای سرالاسرار تمام آفرينش

در بهت سرگردانی عرفان نشانه

در خشكی سُكر لبانت راز مستی

كز هرم آن خيزد ز خُمّ می زبانه

ماييم و قلبی پر نياز و سوز و سازی

در پيشگاه حس ناب شاعرانه

ما را نيايد وصف تو با شعر لالی

هيهات زين سودای خام كودكانه

در قاف قدر شامخت ما را گذر نيست

كانجا بجز عنقا ندارد آشيانه

صد كهكشان چون نقطه ای محو تو هستند

ای خارج از حد تصور در ميانه

با تو ازل آغاز گرديد و روان شد

تا انتها جاری شد و مانا زمانه

در لامكان بی زمانی عشق جاويد

در بهت "لا ادری" مايی جاودانه

ای "مطلع الانوار" اشراقات شرقی

ای غرب عرفان ابتدای شهر قانه

لاف تجرد می زند صوفی و ليكن

مانند ابجد خوان مكتب ناشيانه

اما به لطف مهر تو گشته مجسم

تصوير تو در شعر چشمانم شبانه

آنك تو و موج عطا ای بحر احسان

اينك گدای عاشقی بر آستانه

محمد علی جعفريان

up-page2.jpg


9) یوسف طاهائی

 

 

در عشق تو، حالی است که فانی شدنی نيست

وصفش نتوان گفت به کس، دم زدنی نيست

اين حسن جهانی تو سرحد نشناسد

غير از دل عشاق برايت وطنی نيست

پيوسته عنايات تو بر ماست مسلم

هر چند که الطاف تو، گاهي علنی نيست

هرگز نشود سائل درگاه تو نوميد

چون کار تو، اي رحمت حق، دل شکنی نيست

تو يوسف طاهائی و، در شرح غم تو

از گفتة «ما اوذی» بهتر سخنی نيست

با خون تو ثبت است به ديوان عدالت

پابنده تر از شرع نبی مدنی نيست

بر ريشه تو، گرچه بسی تيشه عدو زد

بر نخل حياتت، اثر از تيشه زنی نيست

پيدا بود از منظره کرب و بلايت

دردانه زهرا و علی، گم شدنی نيست

پوشيد لباس شرف از يمن تو انسان

اي کشتة عريان که تو را پيرهنی نيست

خجلت زده، شد سرخ، عقيق از لب اکبر

زيرا چو لبش، هيچ عقيق يمنی نيست

از قتل علی اصغر شش ماهه عيان شد

جز قصد جنايت، هدف خصم دنی نيست

گيرم که رقيه نبود دخت پيمبر

يک دختر غربت زده، سيلی زدنی نيست

از صلح و قيام حسنين است که اسلام

خود ريشه کن از آنهمه پيمان شکنی نيست

هرگز به حقيقت، نتوان گفت حسينی است

آنکس که (حسانا) ز دل و جان، حسنی نيست

حبیب چایچیان

up-page2.jpg


 

10) جلوه گاه حق

تا ابد جلوه گه حقّ و حقيقت سر ِ تست

معنى مكتب تفويض، على اكبر تست

اى حسينى كه تويى مظهر آيات خداى

 اين صفت از پدر و جدّ تو در جوهر تست

درس آزادگى عبّاس به عالم آموخت

 زآن كه شد مست از آن باده كه در ساغر تست

طفل شش ماهه تبسّم نكند، پس چه كند؟!

 آن كه بر مرگ زند خنده على اصغر تست

اى كه در كرب و بلا بى كس و ياور گشتى

چشم بگشا و ببين خلق جهان ياور تست

خواهر غمزده ات ديده سرت بر نى و گفت:

 آن كه بايد به اسيرى برود خواهر تست

اى حسينى كه به هر كوى عزاى تو به پاست

 عاشقان را نظرى در دَم جانپرور تست

خواست «مهران» بزند بوسه سراپاى تو را

 ديد هرجا اثر تير ز پا تا سر تست

 احمد مهران


11) ای کار ساز من

 

ای درگهت حريم مناجات و راز من

الله من ، پناه من ، ای کار ساز من

تنها و بی سپاهم و ، از غير بی نياز

چون سوی توست ، چشم اميد و نياز من

بهر حمايتم نکشم ناز هيچکس

تا رحمت تو ، می‌کشد از لطف ، ناز من

مسلم ، نکرد بيعت و ، با دشمنان نساخت

پيداست ، راه ورسم من از پيشتاز من

هانی ، بداد جان و ، به دشمن نداد دست

صد آفرين ، به همت اين پاکباز من

اين دشت کربلاست خدايا ، که رحمتت

در برگرفته ، اين دل پر سوز و ساز من

در سينه ام که آتش سينای ديگری است

از شوق توست ، اين همه سوز و گداز من

اينجاست ، اوج رتبه زينب ، که بارها

در خلوتم نشسته و ، بشنيده راز من

اينجا ، رسول و ، حيدر و زهرا و مجتبی

هستند خود شريک غم و ، همطراز من

با خون دل نوشته ام انشای عشق را

صد شکر اگر قبول کنی ، اين فراز من

اينجا که انبيا نگرانند و مضطرب

زين شوق و ، يکه تازی بی احتراز من

ترسد خليل از اينکه : بدا گردد اين قضا

کامش روا نگشته ، دل عشقباز من

لرزد مسيح از اينکه : شهادت نيافته

بر آسمان رود بدنم ، در نماز من

يا رب عنايتی ، که درين امتحان عشق

غم های عالم آمده خود پيشواز من

اين عاشقان ، سپيد و سياه و بزرگ و خرد

قربانيم ، به درگهت ای دلنواز من

آوردم آنچه هديه ، پذيرفتی از حسين

اين است ، بر جميع بشر ، امتياز من

شد اوج نيزه جاي من و ، گود قتلگاه

در راه توست ، جمله نشيب و فراز من

در کربلا و ، کوفه و ،دیرو، تنور و ، شام

مقصد توئی ، ازين ره دور و دراز من

در راه کربلا که گذرنامه لازم است

ديوان من ، (حسان) ، بود آنجا جواز من

حبیب چایچیان
up-page2.jpg


12) وداع آتشین

زين وداع آتشين ، کز شهر قرآن می‌کنی

آستان وحی را ، بی تاب و حيران می‌کنی

ای که با جمعی پريشان ، از مدينه می‌روی

قلب زهرا را ، ز حال خود پريشان می‌کنی

تا ابد بنياد غم ، از غصه ات ماند بپا

کاخ شادی را چرا با خاک يکسان می‌کنی ؟

ای که مصباح هدايت هستی و فلک نجات

از چه با اين اشکها ايجاد طوفان می‌کنی ؟

با عزيزان می‌روي و ، زادگاه خويش را

پيش چشم فاطمه ، خالی ز جانان می کنی

سينه بشکسته او ، رفت از يادش دگر

با دلی بشکسته هجران را چو عنوان می‌کنی

مصطفي را قصه پيراهنت مدهوش کرد

زينب از اين پيرهن بردن ، پشيمان می‌کنی

اي ذبيح کربلا ، جانها فدای حج تو

ای که خود را در منای عشق ، قربان می‌کنی

در طوافت کعبه بر گرد تو می گردد حسين

کآمدی ، در بيت حق ، تجديد پيمان می کنی

اشک بيت الله می‌جوشد ، ز چشم زمزمش

از حرم ، ثارالها ، تا قصد هجران می‌کنی

کعبه بگرفته ست دامانت ، که برگرد ای حسين

اين حرم را ، ز فراقت ، جسم بی جان می‌کنی

مروه گردد بی فروغ و ، بی صفا گردد صفا

کربلا خوش باد ، کآنجا را گلستان می‌کنی

نهضت خونين تو ، سرمشق آزادی بود

بهترين تعليم را ، از درس قرآن می‌کنی

جان فدای تربت تو ، اي طبيب جسم و جان

درد عالم را به درد خويش درمان می‌کنی

ابر رحمت می شود ، اين چشمه اشکت ( حسان )

ز آن ، تاريک قبرت ، نور باران می‌کنی

حبیب چایچیان

up-page2.jpg


13) سر سفره حسين(ع)

بازار برده ها ارباب حسين(ع) منو خرید

سر سفره حسين(ع) چه چیزایی به من رسید

عکس تو اندازه قاب دل من شده است

عشق تو قاطی این آب و گل من شده است

صداهای شهداء تو گوش ما هی می خونن

قافله داره میره حسینی ها جا نمونن

زندگی بی شهداء برای ما جهنمه

هرچی از هجر اونا گریه کنیم بازم کمه

چی میشه با زینبت(س) ی شب بیای هیئت ما

به خودت قسم آقا، اینجا میشه کربُبلا

به دلم آرزوی مرقد کربلا دارم

دلخوشم یه ارباب کریم و باوفا دارم

هر کی ام یا هر چی ام آقا فقط تو رو دارم

این بار رو راست میگم، من بخدا دوستت دارم

کاش می دونستی آقا که من چقدر دوستت دارم

همه شب به عشق تو سر به بیابون می ذارم

دستت رو بذار رو قلبم تا که آروم بگیرم

اگه تو نیای حسين(ع) من بخدا زود می میرم

اسم تو هرجا بیاد همون جا کربلای ماست

اینم از معجزه ارباب باوفای ماست

up-page2.jpg

 


14) باز ساقی گفت تا چند انتظار؟

باز ساقی گفت تا چند انتظار؟

ای حريف لاابالی سر برآر

ای قدح پيما درآ، هويی بزن

گوی چوگانت سرم، گويی بزن

چون بموقع ساقيش در خواست کرد

 پير ميخواران ز جا قد راست کرد

زينت افزای بساط نشاتين

 سرور و سر خيل مخموران حسين

گفت آنکس را که می جويی منم

باده خواری را که می گويی منم

شرطهايش را يکايک گوش کرد

ساغر می را تمامی نوش کرد

باز گفت از اين شراب خوش گوار

ديگرت گر هست، يک ساغر بيار

                                                                            عمان ساماني


15) شکست پيروز

حسين ، کشته ديروز و رهبر روز است

قيام اوست ، که پيوسته نهضت آموز است

تمام زندگي او ، عقيده بود و جهاد

اگر چه مدت جنگ حسين ، يک روز است

توان لشکر ايمان ، نمی‌رود از بين

ز فيض ياری حق ، چونکه قدرت اندوز است

حسين و ، ذلت تکريم ظالمان هيهات

که آفتاب عدالت ، ازو دل افروز است

به نزد او که شهادت ، بجز سعادت نيست

رداي مرگ ، برايش ، قبای زر دوز است

رهين همت والای سيد الشهداء است

هر آنکه از غم اسلام ، در تب و سوز است

هماره تازه بود ياد بود عاشورا

که روز حق و عدالت ، هميشه نوروز است

حرارتی که ز عشق حسين در دلهاست

برای ظالم هر عصر ، خانمان سوز است

( حسان ) ، حسين ، به ظاهر ، اگر چه شد مغلوب

شکست اوست ، که در هر زمانه پيروز است

حبیب چایچیان

up-page2.jpg


 

16) السلام ، السلام

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

از کعبه شد جدا سيدالشهداء

به قربانگاه عشق، می‌رود از منا

حسين فاطمه ، عزيز مصطفی

نور چشم علی ، همتاي مجتبي

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

پيوسته بر لبش ، لبيک و ياربش

يار همراز او ، قهرمان زينبش

همگامی با وفا ، در نماز شبش

همناله ، همنوا ، در هنگام دعا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

آماده کن بستر ، بر سبط پيغمبر

راهت گل افشان کن ، در مقدم اکبر

ای آغوش مهرت ، مهد علی اصغر

رقيه مهمان است ، منزل کن مهيا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

خون مبارزين ، رويت کند رنگين

ای خاک تو مهر ، نماز مصلين

داری عجب آبی ، آب حيات است اين

آيد لب فرات ، يک تشنه لب سقا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

ای ماه محرم ، ماه خون و شمشير

ای روز عاشورا ،تو روز عشق و تکبير

انقلاب ايران ، دارد ز تو تأثير

گلگون ز شهيدان ، شد بهشت زهرا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

هر مکان کربلاست ، هر زمان عاشوراست

رشته مهر او ، رمز وحدت ماست

ماتمش جاويدان ، پرچم او بر پاست

«حجت بن الحسن» ، گريد در اين عزا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

حبيب چايچيان

up-page2.jpg


17) شور عشق

دلخوشم من چون گدای اين درم

هم گدای فاطمه هم حيدرم

سوی اين در هست دائم دست من

نيست حاجت بر سرای ديگرم

آبرويم از در اين خانه است

زين سبب از خلق عالم برترم

تا که آيد نام زيبای حسين (ع)

اشک آيد از دو چشمان ترم

روضه‌هايش چون به گوشم می‌رسد

می‌زند بر سينه و دل آزرم

کاش می‌شد کربلا باشم شبی

تا به برگيرم مزار دلبرم

ياد دارم کودکی بودم ولی

شور عشقی بود دائم در سرم

تا که آيام محرم می‌رسيد

می‌نمودم رخت ماتم در برم

ياد دارم مانده در گوشم هنوز

گريه‌های بی صدای مادرم

اينچنين مي‌گفت با صد شور و شين

      من فدای کام عطشان حسين (ع)

حامد کاظمی

up-page2.jpg


18) ربنای آخر

عرش می لرزيد وقتی خاک می شد بسترت

                                                                    آسمان واکرد چتری از محبت بر سرت

 

حنجر جبريل هم با نام تو تطهير شد

                                                                تا رسيد آن تيغ بی شرم و حيا بر حنجرت

 

نخلهای تشنه از تنهايی ات خم می شدند

                                                                            تا شنيدند از لبانت ربنای آخرت

 

ای همه مظلوميت ، سيمرغ قاف عاشقی!

                                                                   رنگ غربت داشت از روز ازل بال و پرت

 

در دل رود فرات از ماهيان بايد شنيد

                                                                  مرثيه بر آن گلوی تشنه ی از خون ترت

 

ای خدای زخمهای آشنا و ناگزير

                                                       وحی تو شد "هل من ..." و يک قافله پيغمبرت

 

کوفه کوفه شرمساری مانده در تاريخ و باز

                                                                        کربلا در کربلا ماييم و زخم پيکرت!

سید حبیب حبیب پور

up-page2.jpg


 

19) كفش مجروح

روی بالم يكی دو پر بكشيد

                                          دست مرهم بر اين جگر بكشيد

پای ساعات گريه های شما

                                         چشممان را شكسته تر بكشيد

محضر سبزتان نشد ، عكس

                                             يك گدا را به پشت در بكشيد

كفش مجروح سرنوشت مرا

                                              تا دم خيمه ات اگر بكشيد ...

.... راضی ام ، از خدام هم باشد

                                               تن من را بدون سر بكشيد

up-page2.jpg


20) غروب شصت و يك


حـتی خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
                                                             سوگند خورده است به ماه محرمش

شبهای قدر محترم و با فضيلت اند
                                                              امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش

امروز نه، غروب همان سال شصت و يك
                                                              مـا را گـره زدنـد به نخـهای پـرچمش

اين دستمال گـريه پر از نـور می شود
                                                    وقتی به دست روضـهء خورشيد می دمش

چشمی كه از برای تو گريان نمی شود
                                                                بايد حـواله داد به دست جـهنمش

جانم فدای ِ محتشم خانواده ات
                                                          با اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

علی اكبر لطيفيان
up-page2.jpg


21) تضميني از لسان الغيب

 

 

آن بهشتی رو كه عزم سير در گلزار داشت

بر لبش شهد شكر در ذكر يا غفّار داشت

با زبان عشق رمز عشق را اظهار داشت

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت

 

گفتم ای جان عاشقی را منشا ارشاد چيست

اين بنای جاودان را بانی و استاد كيست

گفت مرغ روح در زندان تن آزاد نيست

گفتمش در عين وصل اين ناله و فرياد چيست

گفت ما را شوق وصل يار بر اين كار داشت

 

لاله رخسار گلگونش چو آتش بر بياض

دولت بيدار عشقش را نباشد انقراض

رهروی كوی وفايش را نباشد ارتحاض

يار اگر ننشست با ما نيست جاي اعتراض

پادشاه كامران بود از گدايان عار داشت

 

ای خوش آن چشمی كه باشد آشنا با حسن دوست

می دهد آيينه ی دل را جلا با حسن دوست

محفل عشاق را باشد صفا با حسن دوست

در نمی گيرد نياز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن كز نازنينان بخت برخوردار داشت

 

گر قبول افتد كه طوف كعبه ی جانان كنيم

فخر بر خورشيد و ماه و انجم و كيوان كنيم

بهر قربان در منای دوست جان قربان كنيم

خيز تا بر كلك آن نقاش جان افشان كنيم

كاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

 

ای دل از دنيا حذر كن پخته شو خامی مكن

خاك راه اهل دل می باش و خودكامی مكن

سر به پای راستان بگذار و نمامی مكن

گر مريد راه عشقي فكر بدنامی مكن

شيخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

 

جلوه ی عشق است يوسف را چراغ راه خير

گر به چاه افكند خويشش ور برون آورد غير

دل كه با حق آشنا شد خواه مسجد خواه دير

وقت آن شيرين قلندر خوش كه در اطوار سير

ذكر تسبيح ملك در حلقه زنّار داشت

 

از مقامش بر مشام جان وزد بوی بهشت

چون به گلگشت آمد آن گلچهر در گلزار و كشت

كلك مردانی به تضمينش خوش اين طغرا نوشت

چشم حافظ زير بام قصر آن حوری سرشت

شيوه ی جنات و تجری تحتها الانهار داشت

محمد علی مردانی

 

up-page2.jpg


21) والشمس و ضحيها

 

زآن قافله مفهوم منا پيدا بود                             زآن حنجره آيات خدا پيدا بود

از گردش سرها به سر نيزه و چوب         منظومه ي والشمس و ضحي پيدا بود

حسين اسرافيلي


 

 

22) وداع  

 

وداعي با سر و جان كرده اينك               ملائك را هراسان كرده اينك

هلا ، اهل حرم بيرون بياييد               حسين آهنگ ميدان كرده اينك

 

سيد حسن محمودي ثابت (سهيل )

 


 

 

23) قنوت

 

 دريا به طلب از برهوت تو گذشت          يك قافله نعره از سكوت تو گذشت

آنروز اگر چه تشنه بودي اما                صد رشته قنات از قنوت تو گذشت

 سيد حسن حسينی

 


 

24) مقتدا

 

عالم همه خاك كربلا بايدمان                   پيوسته به لب خدا خدا بايدمان

تا پاك شود زمين ز ابنای يزيد                     همواره حسين مقتدا بايدمان

  سيد حسن حسينی

 

up-page2.jpg


25) تفسير خجسته

 

شوريده سری كه شرح ايمان می كرد        هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می كرد

با نای بريده نيز بر منبر نی                         تفسير خجسته ای ز قرآن می كرد

 

سيد حسن حسينی

 


 

up-page2.jpg

 

 


26) عاشقي را ...

 

عاشقی را جگری می بايد                            احتمال خطری می بايد

نتوان رفت در اين ره با پای                      عشق را بال و پری می بايد

تو نئی مرد چنين دريايی                          رند شوريده سری می بايد

هست هر قافله را سالاري                   هر كجا پاست، سری می بايد

ناز پروردْ كجا، عشق كجا؟                  عشق را شور و شری می بايد

 


 

27) ... حسين توست

 

بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد                         شور نشور واهمه را در گمان فتاد  

 هرچند بر تن شهدا چشم كاركرد                         بر زخم هاي كاري تيركمان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان                            بر پيكر شريف امام زمان فتاد

بي اختيار نعره هذا حسين از او                       سرزد چنانكه آتش او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعه رسول                     رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول:
 

اين كشته فتاده به هامون حسين توست                                                                                                       وين صيد دست و پازده در خون حسين تست

اين ماهی فتاده به درياي خون كه هست                    
                                                      زخم از ستاره بر تنش افزون حسين تست   

اين خشك لب فتاده و ممنوع از فرات                             
                                                      ز خون او زمين شده جيحون حسين تست   

اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه                
                                                        خرگاه زين جهان زده بيرون حسين تست
پس روی در بقيع و به زهرا خطاب كرد                
                                                                   مرغ هوا و ماهی دريا كباب كرد  

كای مونس شكسته دلان حال ما ببين                
                                                           ما را غريب و بی كس و بی آشنا ببين
اولاد خويش را كه شفيعان محشرند                
                                                                     در ورطه عقوبت اهل جفا ببين

تنهای كشتگان همه در خاك و خون نگر             
                                                           سرهای سروران همه بر نيزه ها ببين

آن تن كه بود پرورشش در كنار تو               
                                                                 غلطان به خاك معركه كربلا ببين

up-page2.jpg


 

28) شب شور عالمینه (ولادت امام حسین (ع))

شب شور عالمینه
      شب عباس و حسینه
           دلای دیوونه ، امشب

                  همه بین الحرمینه 
امشب آسمون چی داره؟
              که به پای تو بباره
                  حنای ماه و ستاره
                     پیش تو رنگی نداره  
همه ارض و سماء  
        همه اهل آسمان 
                شده ذکر لبشون
                      یا سفینة النجاة   یا سفینة النجاة ....


مطالب مشابه :


شعر امام زمان (عج)

زیتون - شعر امام زمان (عج) - بسیج دانشجویی شهید علم الهدی ، مرکز آموزش جهاد کشاورزی سمنان




شعر حسان برای میلاد امام حسن مجتبی(ع)

شعر امام زمان(عج) شعر حضرت عباس(ع) شعر علي اكبر(ع) شعر علي اصغر(ع) شعر قاسم(ع) شعر حضرت زينب(س)




شعر در وصف امام علی

ولایت و دوستی با امام علی - شعر در وصف امام علی - ولایت و دوستی با امام علی




شعر کودکانه برای شب یلدا

یک شعر کودکانه زیبا برای شب یلدا برای بچه های سنین مهد کودک، پیش دبستانی و شعرامام زمان




پیامک ( اس ام اس ) ولادت امام جواد (ع)

نسیم ظهور - پیامک ( اس ام اس ) ولادت امام جواد (ع) - معارف اسلامی,دانستنیها,شعر کودکانه،کاردستی




شعری در زبان حال حضرت زینب در اربعین حسینی

امام حسین علیه السلام - شعری در زبان حال حضرت زینب در اربعین حسینی - زندگی نامه، حکایات




بانک شعر > امام حسین علیه السلام

دارد زمان هیئت من دیر می شود . با روضۀ حسین نفس تازه می دامان کودکانه ی یک دختر




شعر میلاد حضرت رقیه (س)

زمان: پنج شنبه ها چقدر کودکانه تا دم صبح *** عمه گرم نواي شعرامام حسن(ع) آهنگ پیشواز




برچسب :