من یک معتادم

ما مردمی هستیم که معمولاً پیش از آنکه در مورد مقوله‌ای به رشد فرهنگی برسیم، در آن غرق می‌شویم و خودمان را خفه می‌کنیم. به عنوان مثال تا امروز به مدد پدیده‌ای به نام اینترنت که داعیه و شعار عصر اطلاعات را دارد، به چه میزان از حقیقت واقعی خود و جهانمان پی برده‌ایم؟ غیر از این است که به جای نفوذ و بحث در محتوای علوم و مسائل مختلف، خود را به سوادی سرفصلی، سطحی و تیتروار قانع کرده‌ایم؟ آیا جز این است که به نسبت نسل‌های قبل، به انسان‌هایی سطحی و ظاهربین بدل شده‌ایم؟ و چه بی‌چون و چرا و مشتاق در خلسه این بی‌سوادی هر لحظه بیشتر فرو می‌رویم و چه مبتذل پُزِ تکنولوژیمان را به نسل‌های قبل می‌دهیم!


مطمئناً اشکال از خود ماست و از ماست که بر ماست؛ چرا که اینترنت در جوامع بسیاری به خاطر وجود عاملی با عنوان فرهنگ استفاده، باعث پیشرفت هرچه بیشتر آن جوامع بوده و هست. ولی در جامعه ما به جای اینکه برای ارتقای سواد مردم اطلاعات را سهل‌الوصول کند، تبدیل به می‌انبُری در راستای تنبلیمان شده، درصد میزان مطالعه افراد را تا حد چشمگیری کاهش داده و به عاملی برای هر چه پررنگ‌تر کردن تصویری ساختگی و غیرواقعی از کاربران بدل شده است؛ تصویری که با کمترین هزینه و با چند کلیک ساده، بسیاری از درد‌ها و کمبودهای روحی کاربران را به ظاهر تسکین می‌دهد و باعث ایجاد نوعی سرخوشی کاذب در روانشان می‌گردد!

اما این ضایعه فقط محدود به مدرنیته نیست. به عقب که برگردیم، می‌بینیم در ادوار مختلف تاریخ، معمولاً برخوردمان با اکثر پدیده‌ها توأم با دستپاچگی و بی‌ارادگی بوده است. به عنوان مثالی ملموس می‌توان به مذهب اشاره کرد که نماد بارزی از سنت است. دینی از جغرافیایی دیگر وارد سرزمینمان می‌شود، در دوره‌ای به بسیاری از سؤالات و نیازهای فردی و اجتماعی پاسخ می‌گوید و علیرغم عقده‌های قومیتی موجود در تاریخ، موفق می‌شود به حد بالایی از اعتماد اجتماعی و در ادامه تاریخی دست یابد. ولی ما در ادامه -به‌جز در مقاطع کوتاهی از تاریخ- فقط به حواشیی مذهب می‌پردازیم و هر کدام با قرائتی گروهی، منطقه‌ای و قومی، به نوعی مذهب را ابزاری برای سرپوش گذاشتن بر عقده‌ها و سؤالاتی که برای پاسخ دادن به آن‌ها نیاز به از سر دوره کردن خیلی از مباحث داریم، بدل می‌کنیم. به جای تحقیق و تفحص در اصول آن، محو پرداختن به قرائت‌های مَن‌درآوردی و کنسروی مذهبی، قومیتی و گروهی، عموماً با اهداف سیاسی می‌گردیم؛ تا جایی که به مرور حتی مدعی ماهیت دین می‌شویم!

 «دلخوش از آنیم که حج می‌رویم/ غافل از آنیم که کج می‌رویم»

طوری این ضایعه تبدیل به یک عادت فرهنگی و ما قربانیان درگیر مصادره به مطلوب دین با قرائت و مذهب دلخواه‌مان می‌شویم که گویی اصل همین است و انگار نه انگار قرار بوده دین برنامه‌ای باشد که نماینده خدا در جهت خود‌شناسی و خدا‌شناسی برای رستگاری بشر به او پیشنهاد کرده است. شعاری که مانیفست حداقل همه ادیان ابراهیمی است.

در ادامه به جایی می‌رسیم که تحلیل و سؤال در مورد جهان‌بینی که به آن معتقدیم، تبدیل به یک ضدارزش و هر چه کورکورانه‌تر مدح و تأیید کردن و پرداختن به آن، می‌شود ارزش! انگار نه انگار که یقینی غیرقابل‌نفوذ و ارزشمند است که در ادامه شک و برهان به ثمر نشسته باشد. شاید به همین دلیل است که بسیاری از ما در برابر سؤالات خیلی ساده در مورد اعتقادمان غافلگیر می‌شویم و از پاسخ و حتی فکر کردن به این سؤالات در می‌مانیم. حتی در مواردی دچار شبهه می‌شویم، ولی از ترس آگاهی به روی خود نمی‌آوریم و فقط خدا می‌داند در ناخودآگاه‌مان چه رنجی می‌بریم.

این کلافگی و تناقض، در ادامه تبدیل به نوعی درماندگی فرهنگی که منجر به ایجاد بستری مناسب برای رشد هر نوع تفکر -خواه به زعم ما درست یا غلط- خواهد شد و در ‌‌نهایت این هرج‌ومرج فرهنگی بد‌ترین اتفاق رخ می‌دهد! عدم التزام به رعایت اخلاق که به اعتقاد حقیر، نسل ما دوران وفور این بیچارگی فرهنگی را نفس می‌کشد که نتیجه همین از هول حلیم در دیگ افتادن‌هاست! وجود چنین بستری است که آب به آسیاب هر فرد بی‌مایه‌ای می‌ریزد تا بتواند با استناد به همین آشفتگی، به هر ادعای بی‌مغز و مبتذلی عینیت و جدیت ببخشد و با سوء‌استفاده از عدم شناخت و بی‌سوادی عمومی جامعه، برای خودش دکان و بازاری راه بیندازد.

به عنوان مثال، خاطرم هست در شبکه BBC مصاحبه‌ای از یک خواننده رپ و راکِ «به ادعای خودش ساختارگریز» را تماشا می‌کردم. مجری پرسید چرا در ترانه‌هایی که اجرا می‌کنی، کلماتی خارج از چارچوب ادب و اخلاق به کار می‌بری؟ خواننده خیلی محکم جواب داد: «اگر اخلاق به درد بشریت می‌خورد که وضع بشر امروز این نبود!»

در ادامه به سرفصل‌های بی‌سروتهی که از وجود‌‌ همان آفتِ عدمِ آگاهی خبر می‌داد، استناد کرد و در ‌‌نهایت با به‌کارگیری اصطلاحات ایسمی و ایراد بادگلوهای روشنفکرانه‌اش تلاش خود را به امید اغوای نسلی که خود نیز قربانی دردی مشترک با مصاحبه‌شونده است، به کار بست؛ به زعم نگارنده.
دلیل خواننده مورد بحث برای رد اخلاق مثل این است که بگوییم اینترنت مخرب است، چون بلد نیستیم از آن درست استفاده کنیم! و آیا واقعاً وضع رقت‌بار بشر امروز در نتیجه رعایت، احترام و اهتمام به اصول اخلاقی است؟! بگذریم...

یا مثلاً در دورانی «رضاخان» به خیال خودش می‌خواست جامعه را مترقی کند. پس به زور حجاب را از سر زن‌ها برداشت و به جای آن بر سر مرد‌ها کلاه پهلوی گذاشت! این افراط و تفریط ریشه در عدم آگاهی و شناختمان از حقیقت دارد، حقیقتی که هویت واقعیمان را مشخص می‌کند و از توانایی‌ها و ناتوانایی‌هایمان در همه جهات خبر می‌دهد و معلوم می‌کند کجای کار این جهان به سر می‌بریم. به خاطر همین معضل است که دچار نوعی تنبلی فرهنگی شده‌ایم و در سراسر تاریخ همیشه به دنبال قهرمان و ناجی گشته‌ایم و می‌گردیم. قهرمانی که بتواند بار فکر کردن و تحقیق و رشد و تغییر را از دوش ما بر دارد و یک‌شبه ما را به همه خواسته‌هایمان برساند تا بتوانیم بی‌دغدغه از این نشئگی مرگبار لذت ببریم و مسخ کاریزمای قهرمانمان بمانیم.

اما تا جایی حوصله تصمیم گرفتن و فکر کردن را نداریم که حتی وقتی در مقطعی، قهرمان نسلمان به حق یا ناحق زیر سؤال هجمه تبلیغات بدخواهانش برود، ساده‌ترین راه را انتخاب می‌کنیم. عجولانه قضاوت می‌کنیم و در پیِ قهرمانی جدید می‌گردیم. صبح به «مصدق» زنده‌باد می‌گوییم و شب مُرده‌باد. خوب می‌دانیم چه چیزی را نمی‌خواهیم، اما به خاطر‌‌ همان عدم آگاهی هیچ‌گاه نفهمیدیم چه چیزی را می‌خواهیم!

در طول تاریخ ثابت کرده‌ایم که شومن‌های خوبی هستیم، غافل از اینکه ناآگاهی و بی‌فرهنگی مثل موریانه درونمان را ذره‌ذره بلعید. کوروش، داریوش، ابن‌سینا، فردوسی و... دلیل عزتشان برای ما علم، هنر و بزرگیشان نیست. بلکه این نامداران حکم آرامبخش‌هایی را دارند که این درد درونی را تسکین می‌دهند. ما به خودبزرگ‌بینی و سکون اعتیاد داریم و یک معتاد خیلی خوب بلد است چطور به خودش دروغ بگوید و دروغش را چون حقیقتی خورشیدی باور کند. مادامی که به خودمان دروغ بگوییم، تاریک می‌مانیم. باید از خودم شروع کنم!

من یک معتادم.


مطالب مشابه :


تا امپراطور ...

مهدی یراحی بیست و سوم آبان ماه یک هزار و سیصد و شصت در اهواز متولد شد. علاقه اش به آهنگسازی




زهرا عاملی از امپراطور می گوید

اولین همکاری مشترک «مهدی یراحی» و «زهرا عاملی» در آلبوم «منو رها کن» بود و ترانه قطعه «باور




»درباره معجزه خاموش داريوش با حضور پر رنگ روزبه بماني و مهدي يراحي

مهدی یراحی بیست و سوم آبان ماه یک هزار و سیصد و شصت در اهواز متولد شد. علاقه اش به آهنگسازی




گفتگویی کوتاه با مهدی یراحی | روزنامه تماشا |

مهدی یراحی از خیلی سال پیش، اسم و آثارش در بین مخاطبان موسیقی شناخته شده بود ولی تازه امسال




من یک معتادم

مهدی یراحی بیست و سوم آبان ماه یک هزار و سیصد و شصت در اهواز متولد شد. علاقه اش به آهنگسازی




مهدی یراحی از حضورش در «ماه عسل 93» گفت/ یک تیتراژخوانی متفاوت

مهدی یراحی بیست و سوم آبان ماه یک هزار و سیصد و شصت در اهواز متولد شد. علاقه اش به آهنگسازی




همکاری مهدی یراحی با پژمان جمشیدی

مهدی یراحی بیست و سوم آبان ماه یک هزار و سیصد و شصت در اهواز متولد شد. علاقه اش به آهنگسازی




برچسب :