رمان یخ زده15

بدنم لرزید!! پس خبر داشت!! پس میدونست ماکان بهم علاقه داره!! اصلاً فکرشم نمیکردم که ماکان انقدر تابلو بازی دربیاره که ماهان هم فهمیده
باشه!!
_ جوابمو ندادی!! میدونی ماکان بهت علاقه داره؟؟
زیر لب به سختی و با صدای لرزانی گفتم: آره..میدونم!!
_ آها! پس بخاطر همینه انقدر براش دلبری میکنی!! میدونی بهت علاقمند شده و اینجوری جلوش عشوه میای تا جای پاتو محکم کنی نه؟؟
شوکه شدم!! این درمورد من چی فکر میکرد؟؟واقعاً حرف دلش این بود؟؟ که من برای ماکان عشوه میام؟؟ من که حتی واسه محمدم عشوه عای
الکی نمیومدم؟؟ اصلاً دختر لوسی نبودم و بلد نبودم واسه پسرا لوندی کنم!! حرفاش خیلی بهم برخورد..غیر مستقیم بهم گفته بود از اون دخترام
که...!! انتظار شنیدن این حرفای تلخ و نداشتم!! بعض بدی تو گلوم گیر کرد که حرف زدن و برام سخت کرده بود!! از اینکه جوری رفتار کرده بودم که
ماهان این فکر و کرده بود، از خودم بدم میومد!! شاید زیادی با ماکان نرم رفتار کردم یا شل گرفتم که ماهان اینا رو به پای عشوه و نازای دخترونه
گذاشته!! نباید سکوت میکردم..قطعاً سکوتمو پای رضایت و تصدیق گفته هاش میذاشت و این اصلاً به نفعم نبود!! اگه به ماهان حسی نداشتم
برام اصلاً مهم نبود که درموردم چی فکر کنه..اما حالا..دوست نداشتم فکر کنه تو قلبم حسی نسبت به ماکان دارم!!
_ واقعاً نمیدونم چه جوری با برادرتون برخورد کردم که این برداشت و از رفتارام داشتین!! برادر شما برای من یه فرد قابل احترام و متشخصه اما
فقط همین!! نه یه کمی بیشتر و نه یه کمی کمتر!! من فقط برای ایشون احترام قائلم!! با این حرفایی که رک زدین نگران این شدم که نکنه نظر
برادرتونم همین باشه و به اشتباه فکر کرده باشن که من بهشون علاقه دارم و توی قلبم چیزی فراتر از یه احترام ساده وجود داشته باشه!!
ماهان چند دیقه ای فکر کرد و گفت: یعنی میخوای بگی به ماکان علاقه ای نداری؟؟
_ گفتم که آقا ماکان برای من مرد محترم و متینی هستن اما من به ایشون علاقه ای ندارم!
نتونستم احساس ماهان و بفهمم چون صورتش همچنان جدی و خشک بود، حتی اخماشم از هم جدا نشد!!
_ ماکان میدونه؟؟
_ چی و؟؟
_ همین که بهش علاقه نداری!!
_ تا حالا فرصتش پیش نیومده که با هم حرف بزنیم!!
_ یعنی چی؟؟ چطور فرصت شده دل و قلوه بهم بدین و بهت بگه ازت خوشش اومده اما فرصت نشده بهش بگی حسی بهش نداری؟؟
چقدر گیر بود این بشر!! کم کم داشت کلافم میکرد..
با بی حوصلگی گفتم: ازم خواست بیشتر فکر کنم و وقتی خوب فکرامو کردم جوابمو بهشون بدم..منم قبول کردم!
_ جواب منفی دادن که فکر کردن نمیخواد!!!
یه چیزی تو وجودم بدجوری بال بال میزد!! این یه دفعه شیطنت کنم که ایرادی نداره؟؟ داره؟؟؟
لبخند شیطنت آمیزی زدم و گفتم: خب من گفتم حسی بهشون ندارم اما خب بالاخره میشه که به پیشنهادشون فکر کرد..شایدم نظرم عوض شد
و تونستم جوابمو منطقی تر کنم!!
داشت لبخند رو لبام گشادتر میشد که ماشین به شدت ترمز کرد و اگه کمربندمو نبسته بودم قطعاً الان سرم رفته بود تو شیشه ی جلو!!
وحشت زده به ماهان زل زدم..عصبی بود و صورتش از خشم سرخ شده بود..بیچاره از بس هر دو ساعت یه بار اینجوری سرخ میشه، میترسم
رنگدانه های صورتش به سرخی تغییر پیدا کنن!!!
آستین مانتومو کشید و من نیم خیز شدم سمتش!! یا ابلفضل!!!
از میان دندونای به هم قفل شده ش گفت: که میخوای فکر کنی آره؟؟؟ تو که ماکان و نمیخوای واسه چی میخوای بخوابونیتش تو آب نمک؟؟ چرا
میخوای الکی دلخوشش کنی؟؟
فکش منقبض شده بود و سفیدی چشماش به سرخی میزد! تا حالا این روی ماهان و ندیده بودم! یعنی بخاطر بلاتکلیفی برادر ناتنیش اینجوری
عصبی شده بود و عربده میکشید؟؟!!
آستین مانتومو تکون داد و گفت: دِ حرف بزن!! چرا ساکت شدی؟؟ چرا مثل چند دیقه پیشت بلبل زبونی نمیکنی؟؟

 


مطالب مشابه :


بلبل خرمایی

بلبل خرمایی. در بین پرندگان اواز خوان کمتر کسی است که اسم بلبل یا هزار دستان را نشنیده باشد .




بلبل خرما

بلبل خرما از انواع ميوه ها تغذيه مي نمايد و علاقه زيادي به خوردن خرما دارد .




بلبل هزار دستان

بلبل نام بلبل هزار دستان ( به حلقه سفید دور چشم و رنگ خرمایی دم توجه شود )




بلبل خرمایی

بلبل خرمایی . ( شیرازی ) با صدای حسین ای زندگی سلام، ای زندگی سلام -دانلود ;




رمان عشـــقم را نــادیــده نگیـــر(1)

اونقدر توی افکارم فرو رفته بودم که متوجه ی صدای بلند گو موهای من لخت و خرمایی ولی بلبل




رمان زندگی غیر مشترک-7-

بلوط فکر کرد چقدر بلبل میشود صدای عصبیش صورت استخوانی و گرد مدل موهای خرمایی




رمان یخ زده15

شرشر آب که به سنگای تو چشمه میخورد از جنس صدای بلبل داشت اما خرمایی بود دانلود فیلم




برچسب :