وحی شناسی در اندیشه علامه طباطبایی و امام خمینی

وحی شناسی

 

در اندیشه علامه طباطبایی و امام خمینی

 

مصطفی سلیمانی

** اشاره:

موضوع وحی و امور وحیانی یک از موضوعاتی است که شاید به دلیل گستردگی معنایش در قرآن کریم، برای برخی مفهوم حقیقی و ماهیت واقعی خود را پیدا نکرده است. با اینکه بسیاری از عالمان دینی حقیقت وحی را فراتر از درک عقل دانسته و به عجز و ناتوانی عقل در این باب سخن گفته اند، اما برخی بر روشن شدن حقیقت آن اصرار دارند و با استفاده از هر ابزار معرفتی مثل قوّه تخیّل، توهّم و حس می خواهند معنای آن را روشن نمایند و با مقایسه کردن آن در مقابل پدیده های مادی، در مقام تبیین حقیقت آن برآیند؛ غافل از آنکه قیاس کردن امور مجرّد با پدیده های مادی، قیاسی مع الفارق است.

نظریات مختلفی از سوی دانشمندان در مورد چیستی و ماهیت وحی مطرح شده است که ما در این نوشتار به دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی بسنده می کنیم.

** چیستی وحی:
در اصطلاح دانشمندان اسلامی وحی به معنی القای مطلبی از سوی خداوند متعال به پیامبران است خواه باواسطه و خواه بی­واسطه باشد. اعم از آنكه دیگران بشنوند یا نشنوند و خواه از طریق مكتوبی باشد كه پیامبران ببینند یا مطلبی باشد كه به قلبشان الهام شود و چه در خواب صورت گیرد و چه در بیداری.[محمدتقی مصباح یزدی، قرآن شناسی، ص56] وحی شعور و درک ویژه ­ای در باطن پیامبران است، که درک آن جز برای آحادی از انسان­ها که مشمول عنایات الهی قرار گرفته­اند میسور نیست... وحی امری خارق العاده، از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.[محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج2، ص159]

پس یكی از سوالات اساسی كه ذهن هر انسان اندیشمندی را به خود متوجه ساخته است این است كه وحی چیست و از چه مقوله­ ای می­باشد؛ مسلماً «وحی ماهیت فراطبیعی دارد كه درك حقیقت آن برای اكثر انسان ها مشكل بلکه محال می­باشد؛ چرا كه تصور امری كه خود انسان آن را تجربه نكرده و فراتر از دایره­ عالم ماده است، مانند تصویر امری است كه خود انسان آن را ندیده و می­كوشد از علایم و نشانه ­های مختلف آن را درك كند. انسان در این وادی تنها به گمانه­ زنی و حداكثر برخی به اجمال می­ توانند آن را تصور كنند.»[محمد حسن قدردان قراملكی، پاسخ به شبهات كلامی دفتر دوم: دین و نبوت، ص170]

** دو دیدگاه در حقیقتِ وحی:

باید توجه داشت که انسان تنها موجودی است که با دارا بودن موهبت الهی به نام عقل و اراده تشریعی، سیر کمال را تا بی نهایت طی می کند و این را هر انسانی درک می کند که برای اهداف متعالی خلق شده و غایت خلقت او، نه تن پروری، بلکه روح فربهی است.

بنابر گفتۀ مو.لوی:
آدمی فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش[جلال الدین محمّد مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص290] 

تا اینجا را عقل غایت اندیش بشر درک می کند.  

قرآن نیز بر این فهم او مهر تأیید می زند و می فرماید: «و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون»؛[ذاریات: 56] و هیچ جن و انسی را خلق نکردم، مگر برای عبادت.

عبودیت و معرفت حق، و تسلیم محض در مقابل ذات احدیّت، حداقل درک و فهم عقل است؛ اما کیفیت، طریقیت و سایر جزئیات آن از درک قوّه عاقله بیرون است. اینجاست که عامل قوی تری از عقل نیاز است. چراغ عقل شعاع محدود خود را روشن می کند، اما فراتر از آن را بر نمی تابد.

در این مقطع است که از حقیقت آن عامل برتر، یعنی وحی، سؤال می شود که حقیقت وحی چیست؟ آیا حقیقت آن دست یافتنی است یا باید به برخی از ویژگی آن اکتفا نمود؟

دو دیدگاه متفاوت وجود دارد:

1- به حقیقت وحی می توان پی برد:

این گروه تصریح دارند بر اینکه حقیقت و ویژگی وحی برای ما روشن است و آن در هدایت تکوینی یا باطنی ما انسان ها، که همه ما به نوعی در خود احساس می نماییم، معنا و تجلّی پیدا می کند که گاهی از آن تعبیر به «خود آگاهی» هم می شود. این نوع هدایت یا آگاهی درونی را «الهام» یا «وحی» می گویند.

اقبال لاهوری از جمله متفکران دینی است که به این دیدگاه گرایش دارد. او سعی کرده که وحی را هم سنخ با تجربه دینی، و انبیای الهی را(مگر در نبوع و اندیشه استثنایی) هم سطح سایر اندیشمندان قرار دهد.

وی معتقد است که می توان از حقیقت وحی پرده برداشت:

صفت تجربه باطنی این است که بی واسطه و مستقیما آزموده شود؛ آشکار است که آن را نمی توان به دیگری انتقال داد. حال های باطنی بیش از آنکه به اندیشه شباهت داشته باشند به احساس شباهت دارند. تفسیر و تعبیری که مرد باطنی یا پیغمبر به محتوای خود آگاهی دینی خویش می دهد ممکن است به صورت جمله هایی به دیگران انتقال داده شود ولی خود محتوا قابل انتقال نیست.[محمّد اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ص26]

در هر معرفتی، یک عنصر عاطفی وجود دارد که با افزایش و نقصان شدت عواطف، عینیت موضوع معرفت زیادتر و کمتر می شود.[همان، ص33] اقبال این نوع از معارف بشری را با برهان وجود شناختی صورت دکارتی آن هماهنگ می داند که با تأمّل و دقت، واقعیت آن برای هر فردی  روشن خواهد شد.[همان، ص37] همه آنان که کوشیده اند میان وحی و تجربه دینی نوعی هماهنگی و تلائم ایجاد نمایند متمایل به همین اندیشه اند.

2- به حقیقت وحی نمی توان پی برد:

دیدگاه دوم بر این است که چون ما انسان ها از موهبت وحی الهی بی بهره ایم، حقیقت آن برای ما قابل درک نمی باشد، بلکه فقط از ویژگی های آن باخبریم.

علّامه طباطبائی بر مبنای همین اندیشه می فرماید:

«ما که از موهبت وحی بی بهره ایم و به عبارت دیگر، آن را نچشیده ایم، حقیقت آن برای ما مجهول است؛ فقط برخی از آثار آن را، که قرآن و اوصاف نبوی می باشد، می توانیم بشناسیم.»[سید محمّد حسین طباطبائی، قرآن در اسلام، ص149]

همچنین امام خمینی می فرماید:

1- «تحقیق الوحی مما لم یصل الیه فکر البشر الا الاوحدی الراسخ فی العلم بقوّة البرهان المشفوع الی الریاضات و نور الایمان»؛[روح اللّه خمینی، طلب و اراده، ص23-24] حقیقت وقوع وحی از جمله حقایقی است که فکر بشر، توان درک آن را ندارد، مگر افراد خاصی که علم آنان با نور ایمان و سختی ها انس گرفته باشد.

2- وحی از اموری است که غیر از خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و کسانی که در خلوت با آن حضرت بوده اند، یا از ایشان الهام گرفته اند، کیفیت نزول و حقیقت آن را نمی توانند بفهمند.[ امام خمینی، صحیفه نور، ج17، ص25]

** چگونگی نزول وحی در افراد مختلف:

گرچه چگونگی نزول وحی همانند حقیقت وحی برای ما روشن نیست و فهم آن در ادراک ما نمی گنجد،[امام خمینی، صحیفه نور، ص23] اما برخی از آیات، تکلیم و وحی الهی بر انبیا علیهم السّلام را به سه صورت تبیین کرده اند:

1. گفتار رسول خدا که هیچ واسطه ای میان او و انسان نباشد.

2. گفتاری که از پشت پرده حجاب شنیده شود؛ مانند شجره طور که حضرت موسی علیه السّلام سخن خدا را می شنید ولی از ناحیه آن.

3. علامه طباطبایی می فرماید:
گفتار الهی که ملک یا فرشته ای آن را حمل نموده و به بشر برساند و در این صورت، سخن فرشته وحی شنیده می شود که سخن خدا را حکایت می نماید. قرآن کریم از این طریق بر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نازل شد؛ یعنی وحی از طریق تکلیم و گفت و گو بوده است.[سید محمّد حسین طباطائی، قرآن در اسلام، ص151]

آیه «و ما کان لبشر أن یکلّمه اللّه إلّا وحیا أو من وراء حجاب أو یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء»[شوری: 25] دقیقا این سه صورت را بیان می کند.

البته از مشتقّات کلمه وحی در آیات دیگر، همین معنا استفاده می شود که نزول وحی بر آخرین رسول الهی- دست کم در نزول قرآن بر قلب نورانی ایشان- از قسم سوم بوده که با سایر انبیای اولوالعزم تفاوت داشته است. این مطلب از برخی روایات وارده استفاده می شود؛ از جمله: حسن بن عبّاس معروفی برای امام رضا علیّه السّلام نوشت: فدایت شوم! بفرمایید میان رسول و نبی و امام چه فرقی است؟ حضرت نوشت و یا شفاهی فرمود: فرق میان رسول و نبی و امام این است که جبرئیل بر رسول نازل می شود. او جبرئیل را می بیند و سخنش را می شنود و بر او وحی نازل می کند و گاهی باشد که در خواب ببیند؛ مانند خواب دیدن حضرت ابراهیم علیه السّلام (دستور سر بریدن پسرش) و نبی گاهی سخن جبرئیل را می شنود و گاهی شخص او را می بیند و سخنش را نمی شنود و امام کسی است که سخن را می شنود و شخص را نمی بیند.[اصول الکافی، ج 1، کتاب الحجه، باب الفرق بین الرسول و الامام و المحدث، ح2]

در حدیث دیگر، زراره از امام صادق علیه السّلام درباره رسول و نبی و محدث سؤال کرد. امام فرمود: «ملک و فرشته را آشکارا می بیند که رسالت الهی را به سوی او می آورد و به او می گوید: خدا چنین و چنان تو را امر می کند. نبی آشکارا ملک را نمی بیند، بلکه وحی به قلبش نازل می شود و گاهی نبوّت و رسالت در یک شخص جمع می شود. محدّث کسی است که صدا را بشنود و صورت را نبیند.»[همان]

4- امام خمینی می فرماید:
«کیفیت وحى از امورى است که غیر از خود رسول خدا و کسانى که در خلوت با رسول خدا بودند یا اینکه از او الهام گرفته‏اند کیفیت نزول وحى را کسى نمى‏تواند بفهمد.»[صحیفه امام، ج17، ص433]
و در جای دیگری می فرمایند:
«این[نزول وحی] از لطایف معارف الهیه و از اسرار حقایق دینیّه است که کم کسی می تواند به شمه ای از آن اطلاع پیدا کند به طریق علمی، و جز کمّل از اولیاء که اول آنها خود وجود مبارک رسول ختمی است و پس از آن به دستگیری آن سرور دیگر اولیا و اهل معارفند، کسی دیگر نتواند به طریق کشف و شهود از این لطیفه الهیه مطلع شود؛ زیرا که مشاهده این حقیقت نشود جز به وصول به عالم وحی و خروج از حدود عالم امکانی»[آداب الصلاه، ص321-322]

بنابراین، کیفیت نزول وحی برای افراد مختلف، متعدد می باشد.

1- گروه اول:

امام خمینی می فرماید:
«برخی از ابعاد کیفیت نزول وحی با توجه به احادیث و روایاتی که از معصومان علیهم السّلام نقل شده تا حدی روشن است، اما اینکه آن واسطه(جبرئیل) چگونه واسطه ای بوده؛ آیا به ولایت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نازل شده یا نه، محل کلام است.»[امام خمینی، صحیفه نور، ج19، ص53]

کیفیت نزول وحی به میزان طهارت قلوبی است که در سلوک معنوی سیر الی اللّه می کنند و از منزل مظلم نفس و بیت انیت و انانیت مهاجرت می نمایند. اینها خود طوایفی متعددند: اول، آنان که پس از سفر الی اللّه در حال جذبه و فنا و موت هستند و اجرشان علی اللّه و هو اللّه است. ایشان محبوبانی هستند که تحت «قباب اللّه» می باشند؛ کسی آنها را نشناسند و آنها نیز جز حق کسی را نشناسند: «اولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری.»

2- گروه دوم:

امام خمینی می فرماید:
آنانند که پس از سیر الی اللّه و فی اللّه، قابل آن هستند که به خود رجوع کنند و حالت صحو و هوشیاری به آنها دست دهد. این طایفه کسانی هستند که به حسب تجلّی به فیض اقدس، که «سرّ قدر» است تقدیر استعداد آنها شده و آنها را برای تکمیل عباد و تعمیر بلاد انتخاب کرده اند. اینها پس از اتصال به حضرت علمیه و رجوع به حقایق اعیان، کشف سیر اعیان و اتصال آنها به حضرت قدس و سفر آنها را الی اللّه و الی السعاده نمایند و مخلّع به خلعت «نبوّت» شوند و این کشف وحی الهی است. در این مقام است که گاهی ملک وحی، که حضرت جبرئیل است، در قلب مبارک آنان تنزّل کند به صورت «تمثل مثالی» یا به نحو «تمثل ملکی».[روح اللّه خمینی، آداب الصلاه، ص321- 323]

منظومه فکری امام خمینی قدّس سرّه در نوع نزول وحی به انسلاخ و جدایی نفس از طبیعت برگشت می کند.

ایشان معتقد است که به میزان این انسلاخ، کیفیت وحی، متنوع و مختلف خواهد بود. این جدایی گاهی در عالم خواب است و گاهی در حال بیداری و به قدر صفا و پاکی نفس، شخص به عوالم غیبی متصل می گردد و تنزّل ملائکه وحی در عالم مثالی یا ملکی به میزان قدرت روحانیت آنان مربوط می شود.[امام خمینی، تعلیقات بر شرح فصوص الحکم، ص36-37]

** ملاک تشخیص افراد از وحی:

وحی و نبوت دارای اوصافی است که آن ویژگی و خصوصیات در القائات شیطانی و مدعیان نبوت وجود ندارد. با توجه به این علایم و ویژگی ها، افراد می توانند انبیا را از متنبّیان تشخیص دهند. گوهر نبوت مجمع انوار عقلیه و نفسیه و حسیه است. لذا به وسیله روح و عقل خویش، همانند فرشته ای است از فرشتگان مقرّب درگاه، و لوحی است محفوظ از دسترس شیاطین، پس شخص پیامبر و نبی حاکم بر کلیه عالم است.[ملاّصدرا الشواهد الربوبیه، مشهد پنجم، اشراق چهارم]

هر کسی که برای او مقام و مرتبه جامعیت در جمیع مراتب کمالیه اتفاق افتاد، چنین کسی دارای رتبه خلافت الهیه و استحقاق ریاست بر خلق خواهد بود و این شخص رسول و مبعوث از جانب خداست که به او وحی می رسد و به وسیله معجزات مورد تأیید خداست و خدا را بر دشمنان یاری می دهد.[همان، اشراق دوم]

چهره ای که خداوند از انبیای الهی ترسیم می کند و اوصافی که از آنان تبیین می نماید این است که آنان بهترین، صادق ترین، پاک ترین، زاهدترین، قانع ترین، مخلص ترین، با سخاوت ترین، صبور ترین، شاکرترین و عامل ترین افراد به گفتارش می باشند.[انعام: 83-92/ انبیا: 72- 73]

سخن امام خمینی در معرفی اوصاف نبی این است:

«موسی بن عمران(ع) متواضع ترین و کامل ترین و کامل ترین نوع بشر بود که خداوند او را برگزید.»[امام خمینی، آداب الصلاه، ص238- 239] در وصف پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نیز می فرماید: «روح مقدّس او محیط به ملک و ملکوت و واسطه ایجاد سماوات وارضین بود.»[امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص482] او تجلّی نوری است که در آیه نور وارد شده که «اللّه نور السّماوات و الأرض»[روح اللّه خمینی، آداب الصلاه، ص137] جامع همه علوم، هادی همه امم، صاحب سلوک اصح و کشف اتم، متصف به تمام اسما و صفات الهی می باشد.[روح اللّه خمینی، سرّ الصلاه، ص12]

و نیز علّامه طباطبائی در همین باب می فرماید:

پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در اخلاق و فضایل انسانی انگشت نما، در حسن معاشرت، خوش رویی و بردباری، فروتنی و متانت و وقار نظیری نداشت، چنان که قرآن مجید با جمله «و إنّک لعلی خلق عظیم»[قلم: 4] اخلاق کریمه او را ستوده است. با نیکوترین اخلاق و رساترین حجت و برهان، مردم را به توحید دعوت می فرمود و خدای متعالی به او دستور داد «قل هذه سبیلی أدعو إلی اللّه علی بصیرة أنا و من اتّبعنی»[یوسف: 108] جز حق و حقیقت نمی دید و زبانش جز به کلام الهی و گفتار آسمانی و حکمت و موعظه باز نمی شد.[سید محمّد حسین طباطبائی، خلاصه تعالیم اسلامی، ص76- 82]

ملاک و معیار مردم در درک نبی از متنبّی این است که مردم، انبیای خویش را به کمالات نفسانی محک می زنند؛ زیرا آنان باطن خویش را به کمالات انسانی آراسته ساخته و آن آراستگی در ظاهرشان تجلّی یافته است. تعقل مردم در این باب، امر را برای آنان بسیار آسان خواهد نمود. انکار و مخالفت مردم در زمان انبیای الهی نه از باب عدم معرفت و شناخت کافی، بلکه از روی عناد و کینه ورزی بود. آنان جاهل از مقام انبیا نبودند، بلکه تجاهل می ورزیدند.

** خطا در وحی، هرگز!

علامه طباطبایی می فرماید:
وحی نبوی در تمام مراحل و مراتب خود، اعم از دریافت و نگه داری و ابلاغ، باید از هر گونه لغزش از جانب انبیای الهی مصون و محفوظ باشد؛ زیرا کمترین خطا در آن با حکمت الهی در تناقض خواهد بود، و این بدان معناست که دستگاه آفرینش در اجرای برنامه هدایت خود خطا نموده و در آن محالی به وقوع پیوسته است.[سید محمّد حسین طباطبائی، قرآن در اسلام، ص147]

قاضی عیاض از متفکران قرن ششم می گوید:

هرگز نشاید که ابلیس در صورت فرشته درآمده و امر را بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مشتبه سازد. آرامش و استواری و اعتماد به نفس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در هنگام گرفتن وحی، خود نشان دهنده یکی از دلایل اعجاز نبوّت به شمار می آید.

آری، هرگز پیامبر صلّی اللّه علیه و اله شک نمی کند و تردید به خود راه نمی دهد که آنکه بر او آمده فرشته است و از جانب حق تعالی پیام آورده است. به طور قطع، امر بر او آشکار است؛ زیرا حکمت الهی اقتضا می کند که امر بر وی کاملا روشن شود تا کلمات اللّه ثابت و استوار جلوه کند: «و تمّت کلمت ربّک صدقا و عدلا لّا مبدّل لکلماته.»[عیاض یحصبی اندلسی، الشفا بتعریف حقوق سیدنا المصطفی، ج2، ص112]

گذشته از همه این مطالب، چگونه می توان پذیرفت پیامبران الهی که مدارج کمال را طی کرده و حتی پیش از بعثت، به قداست و کیاست شهرت داشته اند حقایق هستی بر آنان آشکار نشده باشد. ملّاصدرا در این باره می نویسد: «بپرهیز از اینکه گمان کنی که برداشت و تلقّی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از کلام الهی همانند تلقّی تو از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله است و یا اینکه تصور کنی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مقلّد جبرئیل است همان گونه که امت مقلّد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله است.»[ملّاصدرا، الحکمة المتعالیأ فی الاسفار العقلیأ الاربعه، ج4، ص9]

خلاصه سخن اینکه شبهه مطرح شده از دو منشأ سرچشمه می گیرد:
1- یا اینکه ما باطن و نفس خویش را با نفوس قدسیه انبیا و اولیای الهی مقایسه کرده ایم.

2- یا اینکه نسبت به متون دینی و امور وحیانی، معرفت واقعی تحصیل نکرده ایم؛

زیرا پیام قرآن درباره اهل تقوا این است: «إنّ الّذین اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا فإذا هم مبصرون»؛[اعراف: 201] چون اهل تقوا را طایفه ای از شیطان وسوسه نمایند خدا را به یاد آورند و همان لحظه بصیرت پیدا کنند.

وقتی اهل تقوا و پرهیزگاران از مسّ شیطان آگاهند، آیا ممکن است معصومان علیهم السّلام که در قلّه رفیع عرفان و معرفت قرار دارند، از آن غافل باشند و نتوانند کلام الهی را از وساوس شیطانی تمیز دهند؟

** حاصل سخن اینکه:
1- به نظر علامه طباطبایی، وحی القای معناست به ‌گونه ‌ای که جز از کسی که قصد افهام او شده، پوشیده می ‌ماند.

وحی در قرآن کریم به بیان غایت و مفاد و محتوی و اقسام، معرفی شده است.
به نظر علامه، ادراک و تلقی نبی از غیب، همان است که در زبان قرآن «وحی» نامیده می‌ شود و آن حالتی که انسان از وحی می‌گیرد، «نبوت» خوانده می‌ شود.
وحی به تصریح قرآن کریم، بر قلب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم نازل شده‌ است و نبی در نخستین وحیی که به او می ‌شود و رسالت او اعلام می ‌گردد، تردیدی‌ نمی ‌کند که این وحی از ناحیۀ خدای سبحان است.
وحی که همان شعور باطنی‌ انبیسات، از سنخ شعور فطری مشترک انسان‌ ها نیست که همان شعور فکری است.

وحی از مبدأ صدور تا وصول به مردم، مصون و محفوظ است و الفاظ قرآن هم از آن‌ ناحیۀ خدای متعال نازل شده است؛ چنانکه معانی قرآن از ناحیۀ خدا نازل شده ات؛ بنابراین، محتوای وحی هردو را شامل می ‌شود.

2- به نظر امام خمینی، حقیقت وحی برای عقل بشر چندان روشن نیست و چون عقل در محدوده ادراک خود نمی تواند به ماهیت و حقیقت آن دست رسی پیدا کند سعی دارد آن را به نوعی، توجیه و تفسیر نماید. گاهی آن را به میزان فهم و درک خویش تنزّل می دهد و گاهی با اوصاف پارسیان و عارفان مورد ارزیابی و تطبیق قرار می دهد، غافل از آنکه حقیقت آن در حیطه فهم عقل نیست. برای شناخت وحی و معارف وحیانی، که برای ارتقای معارف عقلانی آمده است، باید از مرتبه عقل گذشت و به ابزار معرفتی برتری به نام «معرفت قلبی» دست یافت تا شاید بخشی از آن برای انسان روشن شود.

تعبیر امام خمینی این است: «قضیه، قضیه یا دراک عقلی نیست، قدم برهان نیست، قضیه مشاهده است، آن هم «مشاهده غیبیه» مشاهده با چشم نیست، مشاهده با نفس نیست، مشاهده با عقل نیست، با قلب نیست. آن قلبی که قلب عالم است، قلب نبی مشاهده با اوست، دریافته، لکن نمی تواند بیان کند، مگر در لفافه امثله و الفاظ. به یک آدمی که کور است چه طور شما می توانید بفهمانید که نور چیست؟»[روح اللّه خمینی، تفسیر سوره حمد، ص136- 142]

 


مطالب مشابه :


خاطره ای از علامه طباطبایی

برچسب‌ها: علامه طباطبایی, جملات حکیمانه; گامی به سوی




به نقل از آیت الله مظاهری ؛آخرین توصیه علامه طباطبایی پیش از رحلت؛مراقبه ومحاسبه نفس ؛خودسازی

به نقل از آیت الله مظاهری ؛آخرین توصیه علامه طباطبایی پیش از رحلت؛مراقبه ومحاسبه نفس




حضرت علامه طباطبایی

اول انقلاب علامه طباطبایی را در «حرف حکیمانه را از هر کسی که آورد دریافت جملات زیبا




نکته های عارفانه از علامه حسن زاده املی

علامه نورانی-علامه ناشناخته پند های حکیمانه. جملات علمی عرفانی و




نامه علامه طباطبایی در پاسخ به نامه جوان گناهکار ؛مراقبه ومحاسبه نفس

جملات حکیمانه . نامه علامه طباطبایی در پاسخ به نامه جوان گناهکار پاسخ علامه طباطبائی به




تابلوی استمرار خاطره اثر سالوادور دالی نقاش سوررئالیست

جملات حکیمانه سایتsid دانشگاه تهران پایگاه اطلاعاتی دانشگاه علامه طباطبایی دیکشنری




روش زندگی

برچسب‌ها: جملات لیسانس آمار دانشگاه علامه طباطبایی. جملات حکیمانه.




وحی شناسی در اندیشه علامه طباطبایی و امام خمینی

وحی شناسی در اندیشه علامه طباطبایی و امام خمینی جملات به نقد حکیمانه




تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت

جملات حکیمانه. علامه طباطبایی [ پنجشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۳ ] [ 0:37 ] [ من ] .: Weblog Themes By themzha:.




برچسب :