فردوسی و کانون زنان ایران-بخش پایانی

<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

مقدمه

در نوشته های پیشین که در چهار بخشآغازین-دوم-سوم-چهارماز نظرتان گذشت پاسخی نسبتا بسنده به مقاله خانم سولماز ایگدر از نویسندگان نشریه اینترنتی کانون زنان ایران داده شد و با بررسی خاستگاه  فکری چنین نظراتی تلاش کردیم انگیزه هایی که مستقیم و غیر مستقیم  چنین اظهارات  ایران ستیزانه ای را موجب می شوند روشن کنیم.همانطور که وعده کردم یک قسمت دیگر در مورد فردوسی بزرگ تقدیم دوستان می کنم که پایان بخش سلسله مباحث ما باشد.

از آنجا که ممکن است خوانندگان با نوشته های ضد فردوسی و ایران ستیزانه  دیگری برخورد کنند که در نوشته های پیشین مطرح نکردیم به آنها خواهیم پرداخت.

 

آیا فردوسی به دستور سلطان محمود غزنوی و در قبال دریافت پاداش شاهنامه را سرود؟

 

می گویند فردوسی با انگیزه دریافت  پاداش مالی سلطان محمود غزنوی به سرایش شاهنامه پرداخت و به دنبال آن نسبتها و طعنه های خود را نثار فردوسی می کنند.ما این ادعا را بررسی کرده  و پاسخ می دهیم.

تذکره نویسان زمانهای بعد نقل می کنند که فردوسی به تشویق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت.اما حقیقت این است که محمود غزنوی در سال 389 به سلطنت رسید و تا آن زمان فردوسی هفده و به قولی بیست سال بود که سرودن شاهنامه را شروع کرده بود.روزگار نخست پرداختن فردوسی به نظم شاهنامه در میانه سال 346 تا 351 تخمین زده می شود و این روزگاری است که سامانیان بر سریر قدرت بودند و اگر فردوسی از ابتدا  قصد پیشکش اثر خود را داشت به شاهان سامانی روی می آورد نه سلطان محمودی  که هنوز بر سر کار نیامده بود.

در اینجا پرسشی  پیش می آید: پس ابیاتی که در شاهنامه فردوسی سلطان محمود را ستوده  از کجا آمده؟آیا این ابیات سروده خود فردوسی هستند؟بله این ابیات سروده خود فردوسی هستند و مربوط به زمانی هستند  که شاعر ملی ما اثر خود را به پایان رسانده و بعدا  تجدید نظرهایی در آن به عمل آورده  و اشعاری در ستایش محمود غزنوی به آن افزوده است  و  قصد داشته اثر خود را به او تقدیم کند و این تصمیم بیست سال پس از شروع به سرایش شاهنامه از ذهن او گذشته است.سخن خود فردوسی گویا و روشن است.

 

سخن را نگه داشتم سال بیست    بدان تا سزاوار این رنج کیست

 

اما چرا فردوسی تصمیم گرفت شاهنامه ای را که  به انگیزه زنده کردن تاریخ و فرهنگ و ملیت ایرانی به نظم کشیده به سلطان محمود تقدیم کند؟

 

در قدیم مرسوم بوده همه مصنفین و گویندگان اثر خود را به نام یکی از امرا یا شاهان می کرده اند و به همین جهت فردوسی نیز در جستجوی شخصی بود که اثر خویش را به نام وی کند و سلطان محمود غزنوی مقتدرترین پادشاه زمان فردوسی بود.اما به راستی فردوسی از این کار چه هدفی داشته است؟

در زمان قدیم صنعت چاپ وجود نداشت و اگر از روی کتابی نسخه برداری نمی شد آن کتاب برای آیندگان باقی نمی ماند.در روزگار فردوسی هنوز قلم های ریز فلزی اختراع نشده بود و با قلم نی کلمات را درشت می نوشته اند و لاجرم در هر صفحه تعداد سطرها نمی توانست زیاد باشد  و اگر روزی شاهنامه ای از زمان فردوسی پیدا شود یقینا بیش از 2000 برگ خواهد داشت.برای باقی ماندن یک کتاب باید بیش از بیست یا سی نسخه از روی آن نوشته شده و از سوی شاه به امیران کشور یا شاهان دیگر کشورها هدیه می شد.از سنجیدن میزان قیمت کاغذ و مرکب و قلم در آن روزگار تا حدودی به دلیل تقدیم کتاب فردوسی به محمود غزنوی پی می بریم علاوه بر این هر کاتب به سبب تعداد زیاد بیت ها نمی توانسته است بیش از یک یا دو بار این کتاب را رو نویس کند و هزینه زندگی یک عمر خانواده های ده تا پانزده کاتب نیز بر قیمت کاغذ افزوده می شده است.از این رو فردوسی که بیم داشته پس از مرگش شاهنامه در تندباد حوادث و بی مهری زمانه دچار نابودی گردد به قصد فرستادن شاهنامه به بایگانی سلطنتی و همینطور نسخه برداری از آن با افزودن ابیاتی در ستایش سلطان محمود کتاب را به او تقدیم میکند که البته محمود غزنوی به دلایلی  شاهنامه را نپذیرفت که بحث از آن در اینجا مفصل و وقت گیر است.

ابیاتی که در ستایش سلطان محمود غزنوی در شاهنامه موجود است به سه دسته تقسیم می شود

1- بیتهایی که فردوسی در سال 384 سروده

2-بیتهایی که فردوسی در سال 394 سروده است

3-بیتهایی که دیگران به نام فردوسی به شاهنامه افزوده اند و در آن از سلطان محمود ستایش شده است

سخن دکتر علی شریعتی در این باره جالب توجه است:

(( .....اینکه بعضی ها می گویند فردوسی به خاطر زر و سکه شاهنامه را سروده است و برای این سروده  که در مقابل از محمود غزنوی زر وسیم بستاند سخنی کاملا نادرست و بی اساس است زیرا فردوسی سرودن شاهنامه را در زمانی شروع کرد که از محمود و سلطنت محمودی اثری نبود و فردوسی تنها به خاطر ملیت از دست رفته و در حال اضمحلال کشورش و در مقابل دستگاه خلافت که می خواهد هرچه بیشتر ایران را بکوبد و تحقیر نماید،قد علم می کند و اصل فلسفه شاهنامه در این است که می خواهد آنچه را که عرب و ترک غزنوی به لجن کشیده و تحقیر می نمایند از نو با صورتی عالی احیا نماید می خواهد بیان نماید که اگر ایرانی شخصیت داشته باشد زیر بار زور و تحقیر نمی رود.))

 

هجو نامه هایی منسوب به فردوسی وجود دارد  با مضامینی نظیر پشیمانی سلطان محمود از رد کتاب وهمینطور زبان به طعن و گلایه گشودن فردوسی  از محمود غزنوی که افسانه آمیز بوده و بسیاری ساخته مردمانی است که در کشاکش میان شاعر ملی خود و سلطان محمود جانب شاعر میهنی خود را گرفته اند.برخی از این گونه افسانه ها سینه به سینه نقل شده تا به روزگار ما رسیده و مرحوم انجوی شیرازی آنها را در سه جلد کتاب گردآوری کرده است.جا دارد مثنوی  یوسف و زلیخا را که یکی از همین افسانه های مشهور در باره فردوسی  است و بهانه به دست ایران ستیزان داده شرح و بسط کنیم.منبع مورد استفاده من کتاب هزاره های پرشکوه نوشته داریوش احمدی است که عبارات را عینا از کتاب ایشان استفاده برده ام و در عین حال برای دوری از طولانیتر شدن قسمتهایی را در اینجا نیاورده ام.

 

مثنوی یوسف و زلیخا  منسوب به  فردوسی یا سروده فردوسی؟

 

در ص 178 کتاب هزاره های پرشکوه اینچنین می خوانیم:

افسانه ای که مثنوی یوسف و زلیخا را به فردوسی نسبت می دهد و در مقدمه شاهنامه بایسنغری به تفصیل درج شده است وچنین می گوید که فردوسی پس از هجو محمود و گریختن از دست وی که خود داستانی بی پایه است به قهستان و مازندران و سپس به بغداد نزد خلیفه عرب رفت و برای خوشآمد وی نخست هزاربیت در مدح خلیفه گفته  و آن را به شاهنامه افزود و در مقابل شصت هزار دینار پاداش گرفت و سپس داستان قرآنی یوسف و زلیخا را به نظم درآورد و تقدیم خلیفه کرد و آن منظومه او و اهل بغداد را سخت خوش آمد.در پی آن فردوسی مورد توجه و حمایت ویژه خلیفه قرار گرفت.

اما این داستان  به آشکارا و سراپا،جعلی و دروغین است:

1- فردوسی در اواخر عمر خود(هشتاد سالگی) چنان بیمار و نحیف و رنجور بوده که هرگز نمی توانسته است چنین ماجراجویانه از توس به قهستان و مازندران و بغداد برود و از آنجا به توس بازگردد

2- خلیفه عرب القادربالله هرگز فارسی نمیدانسته که فردوسی بخواهد چنان منظومه ای را به وی پیشکش کند و او نیز آن را بخواند و بفهمد و بپسندد و پاداش دهد

3- نخستین منابعی که مثنوی یوسف و زلیخا را به فردوسی نسبت داده اند یعنی ظفرنامه شرف الدین یزدی و سپس مقدمه شاهنامه بایسنغری بیش از چهارصد سال پس از فردوسی تالیف شده اند و تا پیش از آن تاریخ هیچ مرجع و منبعی به چنین داستانی اشاره نکرده است.آشکار است که این افسانه ها پیش از سده نهم هجری وجود خارجی نداشته و برای نخستین بار به دست شرف الدین یزدی ساخته و پرداخته شده است.

4- مثنوی یوسف و زلیخا آکنده از ابیاتی سست و ضعیف و غلط است و از سبک و اسلوب سرایش فردوسی بلکه از سبک شعر عصر فردوسی و حتی گاه از کلام یک شاعر معمولی نیز بسیار دور است.چه بسیار اصطلاحات و تعبیرات و ترکیبات و واژگانی که در شاهنامه مستعمل بوده  اما در متن یوسف و زلیخا دیگر متروک شده یا کلا به مفهوم دیگری به کار رفته،یا در یوسف و زلیخا استعمال شده اما  در شاهنامه ناشناخته است.

5-دست کم سه نسخه دست نویس از مثنوی یوسف و زلیخا در دست است که در دیباچه آنها و در میانه سخن نیز شاعر برادر ملکشاه سلجوقی را مدح گفته و ستایش کرده است.بنابراین این مثنوی قطعا در حدود 477 قمری سروده شده است.یعنی حدود هفتاد سال پس از درگذشت فردوسی!

فردوسی  پس از نپذیرفتن شاهنامه از سوی سلطان محمود چه کرد؟

فردوسی کتاب خود را بدون نسخه برداری در معرض نابودی در آینده ای دورتر می دیده است.داشتن نسخه ای از شاهنامه که کتابی پر حجم و در نتیجه گران بوده برای هرکسی مقدور نبوده است.ظاهرا تدبیر فردوسی برای باقی ماندن شاهنامه این بوده است که نسخه برداری از آن را به ثروتمندان شهر پیشنهاد کند.در آن زمان پیشه ای به نام ورّاقی بوده و وراقّان کاتبان و و نسخه نویسان و تولیدکنندگان و فروشندگان کتاب و کاغذ و دیگر وسایل تحریر بوده اند.در شاهنامه از دو نفر به نامهای علی دیلم و بودلف نام برده شده که باید کاتب و راوی  شاهنامه بوده باشند.به بیتی که در پایان شاهنامه آمده توجه کنید:

ازین نامه از نامداران شهر        علی دیلم و بودلف راست بهر

فردوسی برای باقی ماندن تعدادی نسخه از روی کتاب رو نوشت برداری از آن را از بزرگان شهر توس خواسته  و آنها این دو تن را به کار گماشته اند و منظور فردوسی و گلایه او  از بیان بیت این است که اگر سودی از نامداران به کسی رسیده باشد به همین دو تن رسیده و نه صاحب اثر....

درود بر روان تو ای فردوسی که ذره ذره وجودت برای ایران زمین می تپید

هاینریش هاینه در اشعاری فردوسی را ستایش می کند که ترجمه آن را می نویسم

 

(( آنگاه شاعر پشت دار قالی خود نشست تا فرش سترگ شعر خویش را شبانه روز ببافد و

 

بسراید-فرش بزرگی که شاعر معجزه وار به درهم تنیدن رویدادهای افسانه ای کشورش،شاهان

 

بزرگ ایران،پهلوانان آرمانی ملتش،کردارهای جوانمردانه و پهلوانانه و پرماجرا، وآفریدگان

 

جادویی و اهریمنی که بی باکانه با گلهای جادویی درهم پیچیده بودند پرداخته بود- واین همه

 

شکوفا و سرزنده،همگی با رنگهای درخشان،شکوفا،شعله ور و شکوهمندانه با نور مقدس

 

ایران می تابیدند،با نور ایزدی،پاک و کهن و واپسین آتشکده در قلب شاعر زبانه می کشید.))

 

یادش گرامی و جاویدان باد

 

پایان


مطالب مشابه :


فردوسی و کانون زنان ایران - بخش دوم

گفتیم قدیمیترین شاهنامه هایی که اکنون در دست داریم « كهن ترين نسخه شاهنامه نسخه كتابخانه




معرفی نسخ خطی در کتابخانه آمریکا

نسخه - معرفی نسخ 2-شاهنامه این کتابخانه دارای 484 نسخه فارسی است .قدیمیترین نسخ 1-بهارستان




مکتب سلجوقی

در نسخه های خطی دوران سلجوقی یکی از معروفترین و قدیمیترین نسخ شاهنامه که تاکنون شناسایی




مکتب سلجوقی

دل آرام گیرد به یاد خدا - مکتب سلجوقی -




تاریخچه ی نقاشی

قدیمیترین نقاشی دو نسخه از این کتاب یکی از قدیمیتیرین نسخه های شاهنامه مربوط به




مکتب سلجوقی

و قدیمیترین نسخ شاهنامه که تاکنون شناسایی شده مربوط به دوره سلجوقیان است. نسخه ای که




فردوسی و کانون زنان ایران-بخش پایانی

در زمان قدیم صنعت چاپ وجود نداشت و اگر از روی کتابی نسخه نسخه ای از شاهنامه قدیمیترین




ترجمه مدخل کارنامه اردشیر پابگان از فرهنگ ایرانیکا

تنها نسخه خطی که تاکنون از این متن شناسایی شده است نسخه در شاهنامه (قدیمیترین




نمونه سوالات درس منابع تاریخ ایران - دانشگاه پیام نوریزد

19-قدیمیترین نسخه ی خطی ارمنی متعلق به 71-فردوسی درنوشتن شاهنامه از چه منابعی استفاده




آثار ثبت شده از ایران در برنامه حافظه جهانی

شاهنامه بایسنقری: قدیمیترین متنی است که درمورد ریاضیات و نجوم به فارسی » حق نسخه




برچسب :