رمان هدف برتر(5)

یــــــــــــــــــاس 

اول از همه رفتم سمت گوشیم، با دیدن اسم ایلیا بی تعلل دکمه سبز رو فشار دادم:
- سلام عزیزم ...

- سلام خوشگل من ... کجایی عزیزم؟ بیا دیگه ... دم در منو کاشتی؟
- وای ایلیا ببخشید ... الآن می یام ... 
- قول می دم هنوز حاضر هم نشدی ...
- خوب حاضر شدنم امروز یه ذره بیشتر طول می کشه دیگه ... تو که می دونی ...
با یه لحن خاصی گفت:
- بدو دیگه دختر خوب ... 
- اومدم ...
گوشی رو قطع کردم ... سریع از داخل کشوی لباسم یه تاپ سرخ با یه دامن استرچ مشکی در اوردم ... دامن رو گذاشتم تو کیفم و فقط تاپ رو پوشیدم ... شلوار جین لوله تفنگی مشکی رنگمو هم پوشیدم با مانتوی کتی خاکستری ... شال مشکی و خاکستریمو هم کشیدم روی موهام و تند تند یه آرایش کمرنگ هم کردم ... فقط خط چشمم رو کمی پر رنگ تر از بقیه روزها کشیدم ... دویدم از اتاق بیرون و داد زدم:
- مامــان من رفتم، خداحافظ ...
مامان که خم شده بود و توی کابینت دنبال چیزی می گشت گردن کشید و از بالای اپن گفت:
- خوش بگذره ... مواظب باشین ... به ایلیا سلام برسون ...
دستی تکون دادم و پریدم بیرون. تا آسانسور سه طبقه رو رفت پایین کف دستام از هیجان خیس عرق شده بود ... نمی دونم چرا اینقدر استرس داشتم. از در مجتع که زدم بیرون پراید هاچ بک دودی رنگ ایلیا رو اون سمت خیابون منتظر دیدم ... دویدم اون طرف و قبل از اینکه بخوام در رو باز کنم در باز شد ... با خنده نشستم و همینطور که در رو می بستم گفتم:
- سلام عزیزم ... 
دستش رو گذاشت روی پام و گفت:
- سلام به روی ماهت عسلکم ...
غرق نگاه رنگیش شدم و گفتم:
- خوبی؟
- تو رو می بینم مگه می شه بد باشم؟ بریم؟
با شیطنت گفتم:
- کجا؟
اونم با شیطنت گفت:
- تو اتاق من ...
با شرم کوبیدم به بازوش و گفتم:
- ایلیا ...
خندید دنده رو جا زد و گفت:
- جان ایلیا ...
- مامانت اینا نیستن؟
- نه بابا ... امروز سر خر نمی خواستم ... فرستادمشون خونه خاله ...
دوست داشتم بحث رو عوض کنم ... نمی خواستم خجالت بکشم ... گفتم:
- چه خبر از کارخونه؟
مختصر و مفید گفت:
- خوبه ... می گذره ... 
بعد با لبخند مرموز گفت:
- بحث رو عوض نکن جیگر من ... مگه نمی دونی قبل از هر کاری باید خوب در موردش حرف زد و جوانبش رو سنجید؟
نتونستم جلوی خودم رو بگیرم ... غش غش خندیدم و گفتم:
- اگه تو اینقدر پرویی من که نیستم ...
فشاری به پام وارد کرد و گفت:
- می شی ... پرو هم میشی ... به خاطر من ...
دستم رو بردم سمت ضبط و روشنش کردم ... شاید از این طریق می تونستم از اون جو فرار کنم ... صدای خواننده چشمام رو گرد کرد:
- ها پسر ، DJ AMORI ، فیت ساسی مانکن
اونقدر قوی هستن که طرفداراشون خیلی بیشتر از لینکین پارکن
ببینم اگه تو حس داری بعد بریم تو فاز 
Love Story
الو بله ، سلام بله ، الو ، 0912 ، اپراتور الان چیه ، شما کیه
نه اشتباست الان تو ارتفاست برو گمشو الو تو نکن التماس
الو الو الو بله ، سلام چیه ، شما با کی کار داری ، بارداری چقدر بار داری ، کجا میری الو
الو عوضی تو غرض داری انقدر فوت نکن آخه مگه مرض داری
بابا خط رو خطه عشقم کجایی الان
وقتی دست تو دستت هستم تو بمیر برام
ها ها آها ، بدو زنگ بزن بیا رو خطم آها

الو الو بیب بیب علیشمس ، ساسی واسه ژانویه بلیط هست
Happy New Year ، کریسمس تو ، صبر کن صبر کن صبر کن صبر کن
تو به من قول دادی ، داشتی با من می رقصیدی چرا منو هل دادی
2 بار به من زنگ میزنی تو هر هفته ای ، به که چه دختر رو هم رفته ای
روسریتو جلو همه میبندی ، ولی منو که میبینی سریع میخندی ، هه هه
من میتونم واسه تو له له بزنم و جای عطر به خودم به به بزنم
میتونم بگم ها اااااااای ، اینجوری واست چه چه بزنم ، ها

ایلیا هم داشت باهاش می خوند یه لحظه نگاش اومد سمت من و با دیدن قیافه ام یهو صدای قهقهه اش فضای ماشین رو ترکوند ... دستم رو جلو بردم ضبط رو خاموش کردم و گفتم:
- حالت خوبه ایلیا؟ 
کمی خنده اش رو جمع کرد و گفت:
- من که خوبم ... تو چطوری عزیزم؟ این چه قیافه ایه؟
- اینا چیه گوش می کنی ایلیا؟
- خوب چی گوش کنم؟ مهستی خوبه؟ یا حمیرا؟
اخم کردم و گفتم:
- نه بابا ... من خودمم حمیرا و مهستی گوش نمی دم ولی یه چیزی گوش کن که حداقل مفهوم داشته باشه ...
- مفهوم می خوام چی کار؟ یه چیزی می خوام که بهم فاز بده ... ببین خداییش این آهنگ رو گوش می دی بی اراده باهاش تکون می خوری ...
فقط نگاش کردم ... جدی شد و گفت:
- تو خودت از کیا آهنگ گوش می کنی؟
- خیلی ها ... هم امروزی هستن هم قشنگ می خونن ...
- خوب مثلا؟
- مثلا ... ندیم ... رضا شیری ... حسین استیری ... شادمهر عقیلی ... رضا صادقی ... مرتضی پاشایی ...
غش غش خندید و گفت:
- بیخیال عزیزم ... آهنگی که رپ نداشته باشه که آهنگ نیست ...
نمی دونم چرا ولی یه لحظه حس کردم راست می گه ... این آهنگه هم بد نبود ... دوباره دستم رو بردم جلو و روشنش کردم ... با شنیدن آهنگ اینبار خنده ام گرفت ... خداییش چقدر مضحک و بی معنی بود ولی در کنار بی معنی بودنش آدم خوشش می یومد ... یه لحظه از تفکر جدیدم خنده ام گرفت ... من کسی بودم که می مردم هم سمت رپ نمی رفتم! حالا با یه کلمه ایلیا ... یعنی دوست داشتن اینقدر می تونست تاثیر گذار باشه؟ چون دوستش داشتم عقایدم هم می تونست همرنگش بشه؟ خوب چرا که نه؟ یه زوج باید برای با هم بودن از خودگذشتگی داشته باشن ... گاهی این رنگ اون بشه ... و گاهی اون رنگ این ... حالا دو تا رپ گوش دادن که به جایی بر نمی خورد ... خوبیش این بود که اخلاق ایلیا خوب بود ... به قول مامانم کچلیش رو بذار کم آوازش ... با توقف ماشین سرم رو اوردم بالا ... نگاهی به دور و برم انداختم ... چهارباغ بالا بودیم ... با تعجب گفتم:
- اینجا چرا وایسادی؟
- می خوام برای خانومم یه چیزی بگیرم بخوره ...
تازه چشمم افتاد به آب انار فروشی ... با ذوق گفتم:
- من معجون انار می خورم ...
چشمکی زد و گفت:
- مثل همیشه ...
با رفتنش به قد و قامتش خیره شدم ... خداییش خوش تیپ و ناز بود ... و هرچی بیشتر می گذشت بیشتر به این نتیجه می رسیدم که دوسش دارم ... به آسمون نگاه کردم و خدا رو شکر کردم که جفتم رو درست انتخاب کردم ....


مطالب مشابه :


رمان هدف برتر(5)

رمان ♥ - رمان هدف برتر(5) 59-دانلودرمان( اُ ) 60-دانلودرمان( اَ ) 61-دانلودرمان( ب ) 62-دانلودرمان( پ )




رمان هدف برتر(7)

رمان ♥ - رمان هدف برتر(7) - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان ایرانی 58-دانلودرمان( اِ )




هدف برتر 8

دانلودرمان روزای رمان هدف برتر. رمان شاه




هدف برتر 10

دانلودرمان روزای رمان هدف برتر. رمان شاه




هدف برتر 7

دانلودرمان روزای رمان هدف برتر. رمان شاه




14 هدف برتر

رمان ♥ - 14 هدف برتر 58-دانلودرمان( اِ ) 59-دانلودرمان( اُ ) 60-دانلودرمان( اَ ) 61-دانلودرمان( ب )




12 هدف برتر

رمان ♥ - 12 هدف برتر 59-دانلودرمان( اُ ) 60-دانلودرمان( اَ ) 61-دانلودرمان( ب ) 62-دانلودرمان( پ )




هدف برتر 17

دانلودرمان روزای رمان هدف برتر. رمان شاه




هدف برتر 15

دانلودرمان روزای رمان هدف برتر. رمان شاه




برچسب :