دكتر سيد محمد حسين روحاني شهري ؛ يادش گرامي ...

همين چند سال پيش بود كه با او در دانشگاه آشنا شدم .

« محمد حسين روحاني شهري » نامش بود . دكتر خطابش مي كردند . پيرمردي بود از جنس گلاب و گل .

     زمستان سال 1371 بود .من در منطقه اي نزديك كاشمر معلم بودم . ميهمان منزلش شديم .

من بودم و آقايان رضا نادرنژاد و بهروز گلپور . ادبيات عرب مي خوانديم . درس را تقريبا به نيمه رسانده بوديم . ترم چهارم ، فكر مي كنم .

    دو بهانه ي بزرگ داشتم كه كاري بكنم .  در آن روزگار مي پنداشتم كه فرهنگ معرفي بزرگان علم و ادب در كشورمان ، فرهنگ مرده گوي و مرده پرداز و مرده پرستي است و من بايد در اين مورد كاري بكنم . دوم هم شايد يك احساس وظيفه بود . وظيفه ي شاگردي در مقابل استاد . و يا به گفته ي حضرت ايشان « هم كلاسي » در مقابل هم كلاسي اش .

با خود مي انديشيدم كه او چگونه مي سوزد و از جنس هواست براي تنفس!؟ يا چگونه طبيبي است بيدل و دل نازك !؟ بودنش در دانشگاه ، كلاس را از جنس خاك و گِل به پروانه و دل مبدّل مي ساخت .

با خود مي گفتم : نبايد بي پروا به ديدارش رفت ؛ نبايد بي قلب صاف ، بي تفكر و محاسبه در برابرش نشست و سخن گفت  يا به كنگره ي وسيع سخنان و كردار و انديشه ي تابناكش قدم گزارد .

48690163351323159002.jpg

درست به خاطر دارم لحظه هايي را كه انديشه ي بي غبار وي چون بلورهاي صداقت از دور مي درخشيد و يا هنگامي كه پنجره هاي رفتارش رو به نيايش و راستي و عشق يا حتي رو به زيارت يار و رضايت حق گشوده مي شد .

دانشجويانش كه كَم نمي شدند ؛ نه نشدند . وقتي كلاسش را آغاز مي كرد ، آماده بود تا ذوب شود . تا روشني در رودهاي ذهن جوانان جاري شود ، در رگ هاي افكار شنونده اش و نور ببخشد به زواياي تاريك ذهن  «همكلاسي هايش» .

 

 از طبيب ترديدهايمان مي گفتم .

 « دكتر سيدمحمد حسين روحاني شهري » را روز يكشنبه ، دهم آبان ماه 1371  در مقابل نشستيم و من از ايشان خواستم كه در سرگذشت سني و علمي خود با ما سخن بگويد . پيش از آن شنيده بودم و مي دانستم كه استاد در روز شنبه اول فروردين ماه 1305 خورشيدي يا بيست و هفتم ذي الحجه 1344 قمري برابر با بيست ويكم مارس 1926 ميلادي ديده به دنياي خاكي باز كرده بود . نمي دانستم چه بپرسم كه ساحت استادي او مخدوش نشود و حرمت من دانشجو نيز شكسته !

از ظاهرم شايد فهميد يا از چشمانم خواند و يا هم شايد از دفتري كه مقابلم بود و انواع قلمي كه پيش رويم بود . به هر شكل خود را جمع و جور كردم و پرسيدم :

 استاد ؛ براي شاگرداني كه علاوه بر حس استادي ، عاطفه اي به استاد خود دارند يك آرزو و يا بهتر بگويم يك كنجكاوي دوستانه و آموزنده پيش مي آيد و آن هم دانستن زندگي استاد است و... من چه گفتم را نه ياد مي آورم و نه اهميت دارد . اما آنچه دكتر گفت :

 « تحصيلات خود را تا سوم دبستان دنبال كرده بودم كه مرا از دبستان باز گرفتند و براي تحصيل دانش هاي ديني به حوزه ي علميه ي مشهد فرستادند . »

برايمان باور كردني نبود . براي من بيشتر ! آخر استاد ما نامش رو حاني بود و رفتارش رو حاني بود و ظاهرش ؛ نه ، چنين نبود . ادامه داد :

 « در آن جا تا سال 1338 در درس مجتهدان بزرگ ايران و استادان برجسته ي خراسان ، دانش هاي ديني ، عربي و اسلامي را فراگرفتم . كتاب هاي جامع المقدمات ، سيوطي ، مغني ، شرح قطر ، شرح نظّام ، شرح ابن عقيل ، حاشيه ي ملاعبدالله ، معالم الاصول ، شرح لمعه ، شرايع ، قوانين ، رسايل ، مكاسب ، كفايه و خارج فقه و اصول را طي كردم . »

كم كم داشتم از هيجان اين سخنان ، خود را گم مي كردم . آخر هركدام از اين كتاب ها در روزگار تحصيل ما ، خود كتابي براي يك دوره ي دو ساله ي دانشگاهي بود ، شايد هم با دانشجوياني كه ما بوديم سه سال طول مي كشيد ؛ حال آنكه استاد همه ي اين ها را ... بگذريم .

استاد ادامه داد :

  « استادان من عبارت بودند از :

   اديب نيشابوري ، حاج ميرزا احمد مدرّس ، حاج ميرزا جوادآقا تهراني ، آيت الله شيخ محمد كاظم دامغاني ، آيت الله حاج شيخ هاشم قزويني ، آيت الله سيد محمد هادي ميلاني و سپس در قم آيت الله سيدمحمد حسين بروجردي . »

من در آن زمان هم درس مي دادم و هم درس مي گرفتم . دبيرستاني بود در يكي از بخش هاي اطراف محل تحصيل . آنجا تاريخ ادبيات درس مي دادم و آن جاي ديگر زنده بودن و ستايش و خدمت را مي آموختم . براي لحظاتي فكركردم اگر بخواهم تاريخ ادبيات ديني و عربي و اسلامي اين دوران را درس بدهم ، چه حجم شگرفي كتاب را بايد با تحقيق و فيش نويسي تهيه كنم . آخر استاد نام بزرگ ترين هاي دوران تحصيل خويش را مي شمرد .

به ادامه سخنانش جذب شدم :

   « در سال 1340 به درجه ي اجتهاد نايل آمدم و در همين روزگار احساس نياز مبرم كردم كه دانش هاي روز را فرا گيرم . از اين رو شروع به خواندن درس ، از ششم ابتدايي كردم تا سرانجام در سال 1343 خورشيدي توانستم " ديپلم رياضي " بگيرم و در استان خراسان شاگرد ممتاز شناخته شدم . »

 برايم سؤالات زيادي پيش آمده بود . عجله داشتم همه را با هم بدانم . آخر استاد در سال 1972 دكتراي تنظيم خانواده از دانشگاه شيكاگو داشت ، ادبيات عرب درس مي داد و ديپلم رياضي گرفته بود ! هرچه با مغزم چانه مي زدم كه بفهمد ، نمي شد . اين سه ضلع مثلث به هم نمي رسيدند . تا اينكه استاد ادامه دادند كه :

  « در سال 1344 در رشته ي " فلسفه " ي دانشكده ي الهيات و معارف اسلامي مشهد پذيرفته شده و در سال 1348 درجه ي ليسانس گرفتم . قبل از آن در فروردين 1338 امتحانات علوم ديني دادم و " ديپلم مدرّسي گرفتم و در ميان دويست و نود نفر از مدرّسان حوزه ي علميه ي تهران ومشهد و قم و اصفهان ، شاگرد اول شناخته شدم . »

كمي از ابهام ذهنم را پاك كرده و ادامه دادند :

    « و در سال 1352 در رشته ي "زبان و ادبيات عرب" ، از دانشگاه تهران " فوق ليسانس گرفتم و در سال 1363 { با تأخيري كه با انقلاب فرهنگي ارتباط داشت} در رشته ي      " فرهنگ عربي و علوم قرآني " ، " دكترا " گرفتم .

     قبلاً در سال 1972 از طرف وزارت بهداري كه در آن جا مشغول به كار بودم به آمريكا اعزام شدم و در رشته ي " تنظيم خانواده " (تامقطع نزديك به دكتري) فوق ليسانس گرفتم .»

آن روز سپري شد و زمان ما به پايان رسيد . هنوز خيلي سؤال بي جواب مانده بود و ابهام . دلم مي خواست با لجاجت از خانه اش بيرون نمي آمدم و مي ماندم و مي شنيدم و مي نوشتم . اما چه حاصل كه ادب اقتضا مي كرد او را تنها بگذاريم و تنها شويم .

قول جلسه ي بعد را گرفتم . در روزهاي بين اين دو وعده ي رؤيايي در ارتباط با ديپلم مدرّسي تحقيق كردم . نمي خواستم از خود استاد بپرسم . حاصل اين شد كه در سال هاي دهه ي 1330 ، مركزي علمي به نام "مدرسه ي عاليه ي سپهسالار" كه بعد ها به مدرسه ي عالي شهيد مطهري تغيير كرد ، وجود داشت كه زير نظر آيت الله مرحوم سيدمحمودطالقاني بوده و مدرك تحصيلي به نام "ديپلم مدرّسي را طي يك آزمون سراسري اعطا مي كرده است .

 از حاصل اين تحقيق خود راضي بودم . خوب هم شد ، چرا كه استاد در جلسه ي بعد همين را پرسيدند كه آيا مي دانيد "ديپلم مدرّسي" چيست ؟ كه من پاسخ دادم .


سخن بسيار دارم و فرصت كم .

مطلبي از يك فرهيخته ي معاصر تقديمتان مي كنم كه بسيار قابل ملاحظه است :


كاوش عقلاني در پژوهش قرآني

 دربارة محمدحسين روحاني و تفسير كلامي قرآن مجيد

 سيدمسعود رضوي    

 خداوند رحمت كند مرحوم دكتر محمدحسين روحاني را. او دانشوري فروتن و مردي صاحب اخلاق و اهل فتوّت بود. دانشي گسترده داشت و قلمي روان كه تسلّط وي بر ادبيات و فرهنگ ايران و اسلام را نشان مي‌داد. در سخن گفتن ساده، و در كردار و رفتار بي‌آلايش و بي‌پيرايه بود. بسيار قلم زده و بسيار در عرصه فرهنگ قدم زده بود. شاگردان بسيار داشت و آثارش نيز خوانندگان فراوان، اما او تا پايان عمر همچون عيّاران زيست. زندگيش فراز و فرود خاصي نداشت و اين عيبي بر او نبود، زيرا تنگيِ بي‌كيفيت زندگي را دريافته و بر هياهوي غالباً بي‌دليل آن چشم پوشيده بود. همچون عقلاي راستين، در جستجوي معنايي بود. خود را سالكي در جستجوي حقيقت مي‌خواست، نه رهروي گمشده و نفس گرفته كه در هر كُنج و زير هر سرپناهي كِز مي‌كنند و خرسندند. نگارندة اين سطور، نخستين بار نام‌ وي را به عنوان مترجم بر جلد كتاب معروف ناصرالدين نشاشيبي به نام «در خاورميانه چه گذشت؟»1 در سنوات قبل از انقلاب 1357 ديدم و در صدر انقلاب، برفراز مقاله‌اي در يكي از نشريات حزب توده در اواخر دهة پنجاه و ديدن نام و موضوع مقالة او در اين مطبوعة حزبي البته امري غريب بود.


مطالب مشابه :


دكتر مجيد ابن علي حيدري ، اهل روستاي حيدري دانشمند برجسته‌ي جوان كشور

شــهر بــــن - شــهر مــــن - دكتر مجيد ابن علي حيدري ، اهل روستاي حيدري دانشمند برجسته‌ي




طي نامه‌اي توسط مردم فارس به محضر رهبر فرزانه انقلاب‌ صورت گرفت :

انصاري مدير بيمارستان رازي، دكتر محمد نجابت جراح و متخصص چشم، دكتر مجيد فروردين جراح و




اعلام برائت ‌نخبگان و خواص استان فارس نسبت ‌به مواضع دستغيب‌

انصاري مدير بيمارستان رازي، دكتر محمد نجابت جراح و متخصص چشم، دكتر مجيد فروردين جراح و




انتشاراتي هاي فعال در زمينه كشاورزي و ليست كامل كتب منتشر شده

خيابان انقلاب، خيابان 12 فروردين، مابين روانمهر و چهار لبافي دكتر رسول مجيد راحمي 12




در رثاي ناباورانه دوست عزيزم دكتر مجيد شعباني

در رثاي ناباورانه دوست عزيزم دكتر مجيد خبر كوتاه بود ولي سنگين تر از كوه؛دكتر فروردين)




علت مرگ "عسل بديعي" مشخص شد

دكتر مجيد درگاهي مسئول عسل بديعي بعد از ظهر روز دهم فروردين به دليل دچار شدن به




عكسي به يادماندني از 12 فروردين 58 در شهر بن

عكسي به يادماندني از 12 فروردين 58 در شهر دكتر مجيد ابن علي حيدري ، اهل روستاي حيدري دانشمند




رزومه کاری محمد زاهدي

مجري دكتر مجيد ؛ با همكاري دكتر بهرام رنجبريان ؛ اصفهان ؛ انتشارات چهارباغ ؛ فروردين




دكتر سيد محمد حسين روحاني شهري ؛ يادش گرامي ...

برگِ گفت و شنيد - دكتر سيد محمد حسين روحاني شهري ؛ يادش گرامي - چنان کرشمهءساقی دلم ز دست




همه چیز در مورد مرگ بازیگر سینمای ایران "عسل بدیعی"

دكتر مجيد درگاهی مسئول هماهنگ عسل بديعی بعد از ظهر روز دهم فروردين به دليل دچار شدن به




برچسب :