سفرنامه گرجستان (بخش سوم)سفر به شهر مرزی کازبقی و شهر ساحلی باطومی

با بازدید کامل شهر تفلیس باید تصمیم میگرفتیم بعد از تفلیس به کدام شهر برویم.با صحبتهایی که با آقای ملکی صاحب هاستل که مرد مودب و دلسوزی بود انجام دادیم تصمیم گرفتیم به کازبقی برویم.البته آقای ملکی پیشنهاد داد به MESTIYAبرویم که از نظر چشم انداز طبیعت بکر و عالی است برویم اما این رو هم گفت که اگر آنجا بروید محال است 1 هفته کمتر در آنجا بمانید چون مانند بهشت زیباست.اما کمبود زمان داشتیم و بعد مسافتی شهر  MESTIYAهم زیاد بود.۱۱ ساعت مسیر رفت و ۱۱ساعت زمان برگشت نیاز داشت.من راغب بودم به MESTIYAبرویم اما وقتی دلایل را شنیدم و تصمیم جمع را شنیدم تصمیم گرفتیم به کازبقی برویم.بالاخره صبح روزیکشنبه  ساعت 8 صبح سوار مترو تفلیس شدیم و با ۲۰ لاری سوار دلموش های ترمینال بسمت کازبقی حرکت کردیم. کازبقی در فاصله ۱۹۰ کیلومتری شهر تفلیس قرار داشت و از کازبقی تا روسیه ۲۵کیلومتر فاصله داشت. مسیر به سمت کازبقی فوق العاده دیدنی و زیبا بود .در میانه راه راننده برای استراحت کوتاه مدت متوقف شد. در همان مکانی که راننده نگه داشت صخره آهکی آجری رنگ بود که آب از آن سرازیر میشد.به قول دوستم شهمیرزاد هم این صخره آهکی را داشت و به همین زیبایی.

%D8%B5%D8%AE%D8%B1%D9%87_%D8%A2%D9%87%DA

دوباره سوار دلموش شدیم و ادامه مسیر زیبا.جاده بسیار ناهموار و بدی داشت و چاله های خیلی عمیقی داشت.اما زیبایی مسیر چاله های جاده را برای ما هموار میکرد.در گذشته جاده تفیلس به کازبقی یک جاده نظامی بوده که بعلت کوهستانی بودن و رویایی بودن یکی از مقاصدخوب برای کوهنوردان بوده است.طبق گفته ساکنان شهر  نیز بهترین زمان صعود به قله های کازبقی تیر و شهریور ماه است.بالاخره ساعت۱۱ صبح  به کازبقی و روستای این شهر گرکتی رسیدیم و بعد از پیاده شدن از دلموش خانمی به نام ماری با نفری ۲۵ لاری اتاقی به ما اجاره داد.بعد از گذاشتن کوله ها در خانه به سمت کوه زیبایی که کلیسای معروف بالای آن بود حرکت کردیم.البته کلیسای سامبا نیز در روستای گرکتی کازبقی قرار داشت.کوه بسیار زیبایی بود .سرسبز با لاله های سرخ،اسب ها در حال چرا بودند،کلبه های زیبای کوهستانی.منظره این کوه من رو یاد کارتون بچه های کوه آلپ انداخت.

%DA%A9%D9%88%D9%87_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8

%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1%D9%87_%D8%B2%DB

%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%A7%DB%8C_%DA

چیزی که برای من جالب بود پیرزن های سالخورده گرجی بودند که به بالای کوه برای زیارت میرفتند.بالا رفتن از این کوه که حدود ۳ ساعت طول میکشید ٬برای من سخت بود اما پیرزن های گرجی براي رفتن به كليسا به بالاي كوه  ميرفتند.

%D9%BE%DB%8C%D8%B1_%D8%B2%D9%86_%DA%A9%D

با عکاسی هایی که از طبیعت کوه میکردیم خستگی ما هم برطرف می شد.بالاخره بعد از ۳:۳۰ دقیقه کوهنوردی به بالای کوه و کلیسا رسیدیم.در آنجا عروس و دامادهای زیادی برای عکاسی و نیایش آمده بودند که عکس انداختن با عروس و داماد برای ما جالب بود.قسمت جالب این عکاسی ما، تعصب خاصی بود که عروس و خانواده عروس نسبت به داماد داشتند  ما از این تعصب عروس خانم خنده مان گرفته بود.در بالای کوه چشمه آب خنکی بود که ما را سیراب کرد.عسل و نان و حلوا شکری  و آجیلی رو هم که همراه خود اورده بودیم قسمت اعظمی از گرسنگي کوهنوردی ما را برطرف کرد.حدود ساعت 16 از کوه پایین آمدیم و وسایل شام را خریدیم.شب در هنگام خوردن شام با آقایی که اهل کشور اطریش بود آشنا شدیم که انسان با ادب و با پرستیژی بود آشنا شدیم.و حدود ۱ ساعت شرع به گپ زدن درباره کشور هایمان شدیم  و خیلی عاشق ایران بود و بدلیل بیزینسی که داشت چندین بار به ایران سفر کرده بود و در آخر که میخواستیم عکس یادگاری بگیریم مرد اطريشي دوربین معروف و قدیمی  که از پدربزرگش به او رسیده بود را آورد و از ما عکس گرفت .

 

%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D9%86_%D9

صبح زود با دلموش ها مجدد به تفلیس برگشتیم و  وارد هاستل آقای ملکی که وسایلمان آنجا بود  شدیم.یکی از دوستان در آنجا متوجه شد که پول و وسایلش را در خانه ای که شب گذشته در کازبقی گرفته بودیم جا گذاشته است.من پیشنهاد دادم با هم به آنجا برویم و با هم برمیگردیم اما او اصرار کرد من تنها میروم و شما به سمت باطومی بروید و من آنجا به شما ملحق میشوم.دوستمان رفت و ما برای رفتن به باطومی باید به ایستگاه قطار میرفتیم. ساعت ۲۰:۴۵ به وقت تفلیس به سمت ایستگاه راه آهن به راه افتادیم .با مترو،ساعت ۲۱:۳۰  به ایستگاه راه آهن رسیدیم و آنجا متوجه شدیم بلیط قطار ساعت ۲۲ شب تکمیل شده است و جا ندارد.تا ساعت ۲۲:۳۰به دنبال بلیط قطار بودیم.بالاخره دوستم با صحبتی که با اطلاعات راه آهن کرد متوجه شدیم ساعت۳۰دقیقه صبح قطاری از سمت ایروان ارمنستان به سمت باطومی گرجستان در ایستگاه  تفلیس توقف دارد.بعد از صحبت کردن با گیج بلیط فروشی ،گفت که قطار جا دارد و قیمت بلیط آن ۵/۳۷ لاری است که با توجه به اینکه قیمت بلیط معمولی 25 لاری بود مقداری بالاتر بود.در همان حال که ایستاده بودم تا تصمیم بگیرم یکدفعه شخصی به شانه هایم زد و به زبون گرجی گفت،((باطومی)).من سر رو به نشانه تایید تکان دادم.گفت : من شما رو با تاکسی ای که دارم به باطومی میبرم.گفتم کی میری ؟گفت: همین الان.گفتم :قیمت چند؟ .گفت ۲۵لاری.خیلی خوشحال شدم .گفتم بذار فکر کنیم.بعد از 5 دقیقه گفتم ۲۰لاری.راننده گفت باید پول بنزینم رو در بیارم.دوباره من گفتم ۲۰ تا.گفت شما 2نفر هستید و 1 نفرگرجی دیگه هم است ،اگر یکنفر دیگه هم آمد ،۲۰ لاری.خوشحال شدیم و منتظر ماندیم.بعد از ۱۰ دقیقه راننده تاکسی که مسافری را پیدا نکرده بود گفت بریم با همین 3 نفر.سوار تاکسی شدیم و همان ابتدا نفری ۲۰ لاری را دادیم.میدانستم که الان ساعت 12 شب است و ساعت 5 صبح میرسیم برای همین دوست داشتم یک مقداری بیشتر معطل بمانیم تا صبح دیرتر برسیم.برای بنزین زدن ایستادیم و ما برای خرید به مارکت رفتیم و برای اولین برای آب میوه فوق العاده گرجی ها که سبز رنگ بود و بر روی آن عکس سبزیجات چسبانده شده بود را کشف کردیم.مزه فوق العاده ای داشت و 5/1 لیتری بود و قیمت آن ۳لاری بود که به پول ایران حدود ۴۰۰۰ تومان .

%D8%A2%D8%A8_%D9%85%DB%8C%D9%88%D9%87_%D

بعد از خرید به تاکسی برگشتیم و آن مسافر گرجی همراه ما ۲ تا نسکافه سرد برای ما گرفت .با اینکه شب در حرکت بودیم اما معلوم بود که مسیر خیلی سرسبز و زیباست.ساعت حدود ۵ صبح بود که راننده جنب ایستگاه راه آهن شهر بندری باطومی نگه داشت و ما پیاده شدیم. با ۳ لاری سوار تاکسی شدیم و ما را تا ورودی شهر باطومی برد.به دنبال هاستلی بودیم که قبلا آن را در اینترنت جستجو کرده بودیم اما شخصی نبود که در ساعت ۵ صبح ما رو راهنمایی کنه.حدود نیم ساعت در شهر پیاده روی کردیم ، که به پارکی رسیدیم و من به دوستم گفتم اینجا استراحت کن تا من بیام.خیابان روستاولی باطومی را که پیدا کردم.متوجه شدم درست است.هتلی را پیدا کردیم در نزدیکی پارک دلفین های باطومی با شبی ۶۰لاری با صبحانه و وسایل را آنجاگذاشتیم و رفتیم شهر باطومی را بگردیم.

شهر باطومی درمرکزاستان آبارا در کنار دریای سیاه در جنوب غربی گرجستان در فاصله ۲۰کیلومتری مرز با ترکیه قرار داشت و بزرگترین بندر کشور گرجستان میباشد. باطومي شهر زيبايي بود و حتي برعكس شهر تفليس كه بعد از ساعت ۸ شب كه به جز ديسكو ها و رستوران ها اكثر مغازه ها تعطيل مي شدند ،باطومي  شهر بيداري بود و نانوايي ها و مغازه ها تا دير وقت باز بودند و صداي ديسكو ها بلند بود و در خيابان ها گروهاي  موسيقي خياباني از كشورهاي مختلف مانند انگليس  بودند كه گيتار برقي ميزدند كه آهنگ هاي جالبي بود.

%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF_%D9%87%D8%A7%DB

 با خرید سیمکارت دوستمان را پیدا کردیم و او تعریف کرد که بعد از پیدا نکردن پول و پاسپورت در خانه ماری( صاحب خانه اي كه در شهر کازبقی 1 روز آنجا بوديم ) )صاحب خانه ای که ما  در کازبقی ۱شب در آنجا بودیم نزد پلیس رفته بوده و شخصی که در مغازه اش خرید کرده بودیم و دوستم کیف وسایلش را در مغازه جا گذاشته بود ،کیف را بدون بازکردن آن به اداره پلیس داده بود.خدا رو شکر کردیم که کیف دوستمان دست نا مسلمان های گرجستان افتاده بود و گرنه بدون پول و پاسپورت ادامه سفر دوست ما تقریبا غیر ممکن می شد21.gifدوستم تعریف میکرد که ماری بخاطر گم کردن پول و مدارک دوستمون چقدر ناراحت شده و مرتب روی دست خودش میزده وخیلی بامزه  میگفته :پاساپورتی،پاساپورتی!!

بعد از ملحق شدن دوستمان ،باطومی گردی را ادامه دادیم. یکی از دیدنی های شهر باطومی باغ بوتانیک باطومی بود در سر در ورودی پارک نوشته شده بود که توسط پروفسور کراسنوف برادی  و  ژنرال پیتر کراسنوف بنیانگذاری شده بود.ورودی باغ نفری ۶ لاری بود.انواع گیاهان در آن باغ بزرگ کاشته شده بود.پس از گشت و گذر 4 ساعته در پارک به سمت هتل حرکت کردیم .

 

%D8%A8%D8%A7%D8%BA_%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8

 

در شهر باطومي فستيوال كنسرتهاي ساحلي باطومي برگزار شده بود آدمهاي زيادي بخصوص ايرانيها بودند و همراه آهنگ ميرقصيدند.دو روز به اين فستيوال رفتيم.در روز دوم  زن و مرد دوچرخه سواري رو ديديم كه وسط جمعيت ميرقصيدند و دوچرخه هايشان با پرچم كشور هاي مختلف تزئين شده بود.من به دوستم گفتم چهره اين زن و مرد مثل ايراني ها  ست.

%D8%AF%D9%88%DA%86%D8%B1%D8%AE%D9%87_%D8

رفتم جلو و به مرد دوچرخه سوار گفتم شما ايراني هستيد كه گفت بله ،من و خانمم(خانمي كه در كنارش بود را نشان داد)دوچرخه سوار هستيم و شروع كرد به توضيح درباره مسير دوچرخه سواريشان.مرد دوچرخه سوار ميگفت مدت ۱۱۰روز است كه از ايران براي دوچرخه سواري به دور دنيا با خانم خود بيرون آمده اند و اين مسافرت ممكن است به مدت ۳ سال طول بكشد.دوچرخه سوار گفت تمام پول خود را در تركيه  صرف خريد لپ تاپ كرده ايم و هيچ پولي نداريم و حتي شب ها خوراكمان نان و پنير است و مگر اينكه كسانی ما را دعوت كنند.در حين تعريف اين حرف ها ،ايراني هاي زيادي دور ما و دوچرخه سوارها جمع شدند و براي همه تعجب انگيز بود.در ادامه دوچرخه سوار مرد گفت در قونيه تركيه از ما دعوت كردند و ني زيبايي رو به ما هديه دادند  كه رو دوچرخه  بسته بود و داخل قاب زيبايي بود.يكي از ايراني ها كه بعدا متوجه شديم او هم با دوچرخه به آنجا آمده و با اشتياق به حرف هاي آنها گوش  ميداد پرسيد شماره تلفن همراه شما چند است كه دوچرخه سوار گفت گوشي موبايل نداريم و مردي كه شنونده صحبتهاي دوچرخه سوار بود، گوشي موبايل با سيم كارت GEO CELL گرجستان را به دوچرخه سوار هديه داد و به آنها پيشنهاد داد در ادامه سفر همراه آنها بيايد.من از همسر دوچرخه سوار پرسيدم براي شما سخت نيست كه هم پاي همسرت دوچرخه سواري ميكني؟گفت بعضي  وقت ها سخت است ولي وقتي به ادامه سفر فكر ميكنم برام لذت بخش ميشه.گفت در گرجستان پليس اجازه چادر زدن نميدهد  و ما شب قبل پشت كاميون به طور مخفيانه چادر زديم! از خانم دوچرخه سوار پرسيدم :شغل شما و همسرتان براي ادامه سفر مشكل ساز نيست كه گفت:شغل همسرم  مهندسي عمران و كار آزاد دارد و شغل من مدرس زبان فرانسه است و در شهرك اكباتان تهران ساكن هستيم.مرد دوچرخه سوار از ما پرسيد ميتوانيم به روسيه برويم كه ما گفتيم آنجا ويزا ميخواهد و او گفت به مرز ميرويم اگر ويزا دادند ميرويم و اگر ندادند كشور روسيه را دور ميزنيم.پرسيدم چرا از سفارت كمك نميگيريد.دوچرخه سوار گفت سفارت اصلا كمك نميكند و بيشتر سنگ اندازي ميكند و سفارت هاي ايران در خارج از كشور اصلا كمكي به جهانگرداني مانند ما نميكنند و برعكس كشورهاي ديگر كه بايد براي آنها افتخار باشد، سفارتخانه های ايران در خارج از كشور كاري ميكنند كه ما اينجور سفرها رو كمتر انجام بديم!اين صحبتها باعث شد براي لحظه اي تو کمای فکری برم و تاسف بخورم!!!!!!!!در آخر دوچرخه سوارها سايت خودشون که مربوط به همین مسافرتشونبود رو بهمون دادند:

 ((www.dreammakers.ir )) 

%D8%AF%D9%88%DA%86%D8%B1%D8%AE%D9%87_%D8


مطالب مشابه :


سفر نامه گرجستان(بخش دوم) بازدید از شهر عروس قفقاز

کشور گرجستان صنعتی نیست و تنها صادرات که اتاق خوبی داشت و با قیمت شبی۲۵ لاری به ما یک




سفرنامه گرجستان (بخش سوم)سفر به شهر مرزی کازبقی و شهر ساحلی باطومی

قصه کوچ و سفر - سفرنامه گرجستان (بخش سوم)سفر به شهر مرزی کازبقی و شهر ساحلی باطومی - سفر




سفر به گرجستان

ابتدا برای تهیه سیم کارت احتیاج به پول لاری (واحد پول گرجستان) تخته با قیمت شبی 110 و 160 لاری




سفر ارمنستان و گرجستان با خودرو شخصی (قسمت دوم )

حجم - سفر ارمنستان و گرجستان با خودرو شخصی (قسمت دوم ) - به قیمت 7 لاری ،یه گوزن کم –




تعرفه های گمرکی گرجستان

Caspian International Business Center - تعرفه های گمرکی گرجستان - مرکز مشاوره کسب و کار بین المللی کاسپین




سفرنامه گرجستان (بخش چهارم-بخش آخر)سفر به شهر طرابزون

قصه کوچ و سفر - سفرنامه گرجستان (بخش چهارم-بخش آخر)سفر به شهر طرابزون - سفر ابتدای بیداریست




نقش گردشگری و خوردن غذای ایرانی در کاهش تنش های سیاسی

به علاوه، قیمت منوی اصلی حدود 18 لاری اما گرجستان -در عین حال- در ایجاد تعادل بین روابط




برچسب :