ماورا’ النهر از آغاز تا به امروز

ماوراءالنهرسرزمين شگفتي‌هاست.سرزميني در شمال شرقي ايران امروز، بين شرق درياي خزر و غرب چين، همان ورارودان يا فرارود و فرارودان و ورزرود كه گاهی به خراسان بزرگ نیز معروف بوده و اعراب بدان ماوراءالنهر مي‌گفته اند و رودان نيز منظور دو رود آمودريا و سيردريا يا جيحون و سيحون است. مصداق تاریخی و جغرافیایی این منطقه واقعاً مشخص نیست و در برخی منابع  خلط اسامی شده  است، گاهی همۀ سرزمین های شمالی ایران از جمله خراسان را یک جا ماوراءالنهر خوانده و گاهی از هم تفکیک کرده و مثلاً خراسان را اقلیم چهارم و ماوراءالنهر را اقلیم پنجم به حساب آورده اند ولذا وجود برخی مناطق این خطه میان این دو اقلیم وحتّی گاهی میان آن دو با  اقلیم ششم(ولایت ترک) در ابهام است.چنان که در آثارالبلاد و اخبارالعباد قزوینی «نخشب» یک بار جزو اقلیم چهارم و بار دیگر جزو اقلیم پنجم و«فاراب» یک بار جزو اقلیم پنجم و بار دیگر جزو اقلیم ششم به حساب می آید. به همین دلیل چنان که وامبری می  نویسد مرز بندی واقعی ماوراءالنهر را نمی توان مشخص کرد و بر سر تعیین مدلول جعرافیایی برخی ازسرزمین های آن اختلاف هست . این منطقۀ آباد زماني جزو خاک ايران و درواقع خراسان بزرگ به شمار می آمده و اکنون به قلمرو جمهوري‌هاي تاجيك و ترك زبان: تاجيكستان، ازبكستان، تركمنستان، قزاقستان و قرقيزستان اطلاق مي‌شود.امپراتوري روسيه در نيمۀ دوم قرن 19 با اغراض خاص سياسي به این منطقه وارد و بر آن مسلط شد و به همراه بخش‌هايي از تركستان، چين، تبت شمالي، كشمير، بخش شمالي پاكستان و بخشي از خراسان و مازندران ايران آن را آسياي مركزي ناميد. این منطقه همچنين منطبق است بر بخشي از سرزمين افسانه‌اي توران زمين (قلمرو فرمانروايي تور، فرزند فريدون در شاهنامه فردوسي)كه علاوه بر دو رود بزرگ که نام برده شد،رودهای زرافشان، پنج، فرغانه، تجن و برخي ديگر نیز در آن جاري‌اند. تاريخ اين سرزمين يكي از پيچيده‌ترين و سيال‌ترين تاريخ‌ها است كه حدود 2500 تا 3000 سال را دربرمي‌گيرد. نخستين اشارت به سرزمين‌هاي این منطقه را در اوستا مي‌توان يافت. در يشت‌ها آمده كه اهورامزدا شانزده سرزمين را متوالياً آفريد و بيشتر اين سرزمين‌ها مربوط به ايران شرقي و آسياي مركزي است. در مهر يشت نيز به رودخانه‌هاي قابل كشتيراني اشاره شده كه آنها را فقط با سير دريا و آمودريا مي‌توان انطباق داد. هرودوت در شرح ساتراپي‌هاي ايران، ساتراپي شانزدهم را شامل: پارت‌ها، خوارزمي‌ها، سغدها و آريايي‌ها مي‌شمارد.در اوستا و كتيبه داريوش در بيستون نيز از خوارزم نام برده شده است.

شاید بتوان اذعان کرد دقیق ترین تقسیم بندی از ماوراءالنهر مربوط به کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی اثر لسترنج است.او در این کتاب ماوراءالنهر را به پنج ایالت به شرح زیر تقسیم می کند:

1-    ایالت سغد با دوکرسی سمرقند و بخارا و شهرهای کش،نَسَف،نخشب یا قرشی،کرمینه،وابکند،میانکال(در ازبکستان امروزی) وپنج کنت،اسروشنه یا اوراتپه(در تاجیکستان امروزی)

2-    ایالت خوارزم با دو کرسی کاث و اورگنج و شهرهای خیوه و هزار اسب(در ازبکستان) 3-    ایالت چغانیان و بدخشان با شهرهای ترمذ،سرآسیا، بایسون،دهنو،ختلان،قبادیان(درازبکستان)

4-    ایالت فرغانه با شهرهای فرغانه، اندیجان،نمنگان، مرغیلان، اخسیکت،خوقند(درازبکستان)و خجند در تاجیکستان) 5-    ایالت چاچ(تاشکند) باشهرهای تاشکند(پایتخت ازبکستان) و سیرام(اسپیچاب)، اُترار و فاراب (در قزاقستان)


چنان که مشاهده می شود بیشتر شهرهای ماوراءالنهر در مرز بندی های سیاسی یک قرن اخیر جزو خاک ازبکستان قرارگرفته و شاید به همین دلیل باشد که در لغت نامۀ دهخدا و فرهنگ معین ماوراءالنهرمساوی با نام ازبکستان معرفی شده است. مرو،حصار و سغد دیگرشهرهاي ماوراءالنهر است که اولی در تركمنستان و دو شهر دیگردر خاک تاجيكستان واقع شده اند. همچنین بيشتر این شهرها برسرراه پرآوازۀ ابريشم قرار داشته ‌است. اين منطقه به نام تركستان با دو بخش تركستان غربي و شرقي و در اين اواخر به تركستان روسيه نيز خوانده شده است. سه بخش سغد، فرغانه و خوارزم جزو ترکستان غربی محسوب می شده که اغلب از استقلال بسياري برخوردار بوده وگاه نيز به صورت دولت‌هاي تابع درمي‌آمده است. اين هر سه بخش به باكتريا(بلخ) پيوستگي كامل داشته،كشوري كه شامل بخش اعظم افغانستان كنوني و بخش جنوبي تاجيكستان بوده است.[1]

2.    ماوراءالنهر: از آغازتا دورۀ صفویه(اريكۀ زبان وادب فارسی)


باباجان غفوراف مؤلف كتاب تاجيكان،تاريخ مفصّل اين منطقه راکه از آن به آسیای وسطی یاد کرده، از ابتدايي دوران، از جماعت‌هاي پالئوليت و مزوليت و نئوليت تا عصر برنجي و آهن، سپس دورۀ سلطنت هخامنشي و اسكندر و سلوكيان و پارت‌ها و كوشانيان و ساسانيان تاهيتاليان و اعراب و پس از آن  مورد بررسي قرار داده و اشاره مي‌كند: كشف آلت چاپر يا سنگ تراش خورده دراز كماني شكل در قرقيزستان كنوني، از قديم‌ترين تمدّن بشري يعني قيراق سنگ نشان دارد. دراين سرزمين سكونت داشتن اقوام ايراني از جمله سغديان، باختري‌ها، مرغياني‌ها، خوارزمي‌ها، پارت‌ها، قبيله‌هاي مختلف سكايي و غيره در عصر برنجي خاطر نشان شده است.

در قرن ششم قبل از ميلاد قسمت اصلي شاهنشاهي هخامنشيان اين خطه بوده است.در قرن چهارم پيش از ميلاد اسكندر مقدوني بخش‌هايي از آن را تصرف مي‌كند ، درقرن اول قبل از ميلاد توسط تخارها تصرف مي‌شود و تخارستان نام مي‌گيرد كه كوشانيان نيز از آنانند. سلوکیان،کوشانیان وهیاطله وسپس در705 م. اعراب بر آن چيره شده و در819 م. آل سامان فرمانرواي آن مي‌گردند. پس از آن ترك ها از حدود قرن پنجم ميلادي وارد منطقه شده و براي هميشه درآنجا سكني مي‌گزينند.ایلک خانیان در 992، سلاجقه در1039،خوارزمشاهیان در1199،مغولان در1219،تیموریان در1383،  ازبک ها که سلالۀ مغول و تیمور و به شیبانیان ، اشترخانیان و منغیت ها معروف بودند از 1505 به مدت420 سال بر این منطقه حكمراني کردند و سرانجام در 1870 به دست تزار های روس‌ ‌افتاد.اين منطقه در دورۀ جماهیرشوروي داراي مرزبندي قطعي نبود، اما مركزيت آن درسرزميني به نام تركستان روسیه قرار داشت.

منطقه ای که به شهادت جغرافي دانان و تاريخ‌نويسان، زمانی بس طولانی دارای بهترین ویژگی ها و مردمانش دارای بهترین خصلت ها بوده اند وشهرهایي(به خصوص بخارا) كه زماني آوازۀ نیکی و دینداری آن به گوش جهانيان رسيده و مردمانش با فقه و ادبیات سروکار داشته ‌اند، در سه قرن اخیر و به خصوص در پایان قرن 19 وابتدای قرن20 به حدي در جهل و فساد غرق بوده كه د.اي.لوگوفيت، محقق روسي كتابي به نام «سرزمين بي‌حقوقي! امارت بخارا و وضع كنوني آن» در 1909 منتشر كرده و جهالت و عقب‌ماندگي عمومي قلمرو امارت بخارا را در تمام دنيا بی نظیر خوانده است.[2]

الف)ماوراءالنهر پيش از اسلام

تا قبل از ورود اسلام اديان زرتشتي، بودايي، ثنويت و مسيحيت در اين منطقه حاكم بود، حتي موطن اصلي زرتشت را نيز به ماوراءالنهر منتسب مي‌كنند.

در دوران باستان مردمان اين خطّه راز بسياري از معماهاي تاريخ بشري را گشودند و توليداتي عرضه كردند كه هنوز هم برخی شهرهاي آنان به توليد آن محصول و به واسطۀ آن معروف است. از آنجايي كه معادن بسياري شامل: طلا، نقره، لعل، لاجورد، فيروزه، زغال سنگ، اورانيوم، زاك، نمك، آهن، قلع، جيوه، مس، سرب، نفت و ... داشته‌اند، لذا راه‌هاي استخراج اين معادن را از طريق متكاي چوبي و فلزي كه هنوز هم در حفر معدن توصيه مي‌شود كشف كرده‌اند. شيشه‌سازي، نساجي، چرم‌گري و پشم‌بافي، كرباس و ابريشم و پرنيان زندنچي و مروي، فانوس و ظروف مسي بخارايي، ظروف قلعي سمرقندي، قيچي و سوزن و كمان چاچي، اسلحه فرغانه‌اي و مهمات اسفيجابي، كاغذ سمرقندي و ... نيز از مهم‌ترين توليدات شهرهاي ماوراءالنهر بوده است. همچنين براي ساخت و سازهايشان از موادي مانند: گل، خشت خام و چوب استفاده مي‌كرده‌اند و كشاورزي و حفر كانال‌هاي آبياري جهت زراعت رونق داشته است. سمرقند و بخارا داراي نهر ها وكانال‌های پرآب و بوستان‌هاي سرسبزي بوده است. دامداري هم بسیار رایج و فراورده های دامی ضروري را به وفورتوليد مي‌كرده و نيازي به تهیۀ آنها از دوردست نداشته اند.

به نظر مي‌رسد پس از سقوط هخامنشيان (هخامنشيان 200 سال اين مناطق را اداره مي‌كردند)، در قرن چهارم قبل از ميلاد تا ظهور اسلام در قرن هفتم ميلادي در اين مناطق سلسله‌هاي سلوكيان، حكومت يوناني باختر، دولت‌هاي نيمه مستقل و حكومت‌هاي محلي به ترتيب كمابيش به صورت دولت‌هاي تابع، دولت‌هاي نيمه مستقل و ملوك‌الطوايفي مركز گريز اداره مي‌شده و هر شهر براي خود امير و شاه جداگانه‌اي داشته است. از نظر فرهنگي نيز كاملاً تحت نفوذ فرهنگ و تمدن و زبان ايراني قرار داشته و زبان سغدي و خوارزمي زبان رايج منطقه بوده است كه به عنوان زيرمجموعۀ زبان‌هاي ايراني ميانه شرقي محسوب مي‌شوند.[3]

ب) ماوراءالنهر پس ازاسلام

سال 651م. پس از كشته شدن يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني، عرب‌ها مرو را اشغال و سه سال پس از آن نخستين تاخت و تاز خود را با كمك حكام محلي ـ كه عليه يكديگر مبارزه مي‌كردند ـ  به ماوراءالنهر آغاز كردند. در سال 708م. (85هـ.) قتيبه بن مسلم از سوي حجاج به عنوان والي خراسان مأمور فتح نهايي ماوراءالنهر شد. وي قريب به20 سال تا نزديكي مرز چين و كاشغر و از شمال تا حدود تاشكند كنوني را به تصرّف خود درآورد.فتح بخارا به مدت سه سال از 709 تا 712 طول کشید. نرشخی در تاریخ بخارا دربارۀ تن زدن بخارائیان از پذیرش دین اسلام وچگونگی مسلمان شدن آنان مطالبی آورده است. پس از بخارا، خوارزم در 713 و سمرقند در 714 فتح شد. بدين ترتيب اسلام در آسياي مركزي نفوذ كرد و فرارود به ماوراءالنهر معروف و دو شهر سمرقند و بخارا از قرن سوم به بعد به عنوان دو مركز مهم تدريس علوم اسلامي و بخارا به قبه‌الاسلام و بخاراي شريف شناخته شد و علماي مسلمان از نقاط مختلف گيتي به آن ديار شتافتند و از اواسط قرن 10تا اواسط قرن 16م. اسلام به عنوان مهم‌ترين دين اين منطقه شناخته شد. مصادف با فرمانروايي سامانيان (279ـ389ق) نه تنها ماوراءالنهر، بلكه ايران نيز وارد مرحلۀ جديدي از حيات سياسي و فرهنگي خود شد.

جغرافي‌دانان قديم از قبيل: ابوزيد بلخي، اصطخري، ابن خردادبه، ابن حوقل، مقدسي و ... اين منطقه را آباد و فراخ نعمت با مردماني نيك‌خوي و نيك‌روي توصيف كرده‌اند. در المسالك و الممالك ابن خردادبه ماوراءالنهر دركنار شهرهاي ديگر از جمله مرو، بلخ، طخارستان و سجستان، جزيي از خراسان بزرگ به شمار آمده است. در صوره الارض ابن حوقل در سراسر دنيا به فراخي نعمت و صفا و خرمي و پربركت بودن و مردمان آن به نيكي راغب و داراي هدفي مقدس‌ معرفی شده اند. در مسالك و ممالك اصطخري از آن به عنوان پرنعمت و بانزهت ترین اقليم(به خصوص بخارا) واز مردمش با صفات راغب در خير و گشاده دست و شيرمرد و سلاح دوست ذکر شده است. مؤلف تاريخ هرودوت می نویسد: «در آسيا دشتي است كه از هر جانب از كوه‌ها محصور است و در اين كوه‌ها پنج گذرگاه وجود دارد. اين دشت در گذشته به خراسمي‌ها (خوارزمي‌ها) تعلق داشته و با سرزمين آنها و همچنين با سرزمين اقوام هيركاني، پارت و ... هم سرحد است. ولي امروز كه پارس‌ها تسلط يافته‌اند اين دشت نيز به پادشاه پارس تعلق دارد.»

درآثار البلاد و اخبارالعبادآمده است: «مراد از آن ماوراء رود جيحون است. جايي كه با نزهت‌ترين و سرسبزترين و پربركت‌ترين سرزمين‌هاست و مؤلف نزهه‌القلوب نوشته است: «آن را بدين سبب بدين نام مي‌خوانند كه بر جانب غربي‌اش آب جيحون است و برطرف شرقي آب سيحون و از هر دوسوي آن، ولايت ماوراءالنهر است و مملكتي بزرگ است از اقليم چهارم، از بلاد مشهورش بخارا و سمرقند و سغد و خجند است.»و به نقل از مؤلف كتاب جغرافياي تاريخي سرزمين‌هاي خلافت شرقي كه بیشتر مطالب خود را از معجم‌البلدان ياقوت حموي گرفته، رود جيحون مرز اقوام فارسي زبان و ترك زبان يعني ايران و توران دانسته شده كه بلاد شمالي رود جيحون را اعراب ماوراءالنهر(ماوراءنهر جيحون) مي‌‌گفته اند. اين منطقه را هيكل نيز مي‌ناميدند و اقوام هيكل يا به قول اعراب هياكله در قرن پنج ميلادي سرسخت‌ترين دشمنان دولت ايران محسوب مي‌شدند. چنان که ذکر شدمؤلف این کتاب تمام اين بلاد را به پنج ايالت تقسيم مي‌كند و مهمترين آن ايالات پنجگانه را سغد يعني سغدياناي قديم مي‌داند كه دو مركز يعني دو كرسي داشت: سمرقند و بخارا. سغديانا نيز همان ايران بزرگ بوده كه درزمان كوروش كبير شهرهاي آن از جمله بخارا ساتراپ‌نشين خوانده مي‌شده‌اند.

در میان شهرهای این منطقه بیشترین تعریف جغرافی دانان دربارۀ شهر بخارا است.در  احسن التقاسیم  شهری که براي ديدار كنندگانش مبارك و براي زيست كنندگان در آن توانبخش و مرفه است و تودۀ مردم آن نيز با فقه وادبيات سروكار دارند معرفی شده است. در معجم‌البلدان وصف باغ‌هاي بسيار با ميوه‌هاي نيكوي آن آمده است. درآثار البلاد و اخبارالعباد به نقل از صاحب كتاب صور آمده است: در تمام سرزمين‌هاي اسلام شهري بهتر از بخارا نیست و يكي از بهترين جاهاي دنياست.[4]

ـ نفوذ زبان عربي و ثمرات آن

زبان عربي در سال 81هـ.ق در اين منطقه زبان رسمي اعلام و در سال 121 هـ.ق يادگيري آن براي مأمورين خراسان و ماوراءالنهر اجباري شد و در ادبيات و علوم و شاخه‌هاي تمدن نفوذ كرد. نابودي الفباي سغدي و خوارزمي و آثار خطي ارزشمند و تغيير نام فرارودان به ماوراءالنهر از اولین ثمرات ورود اين زبان به اين منطقه بود. برخي ولايات مانند خوارزم و سغد در مقابل نفوذآن مقاومت كردند و تا مدت‌ها خط و زبان خود را به كار مي‌بردند، اما آثار پديد آمده به اين زبان ها از آنجایی که با زبان عربی مغایر بود،به مخالفت با اسلام ربط داده و در نتیجه نيست و نابود مي‌شد.به تدریج زبان عربی چنان نفوذی در میان اهل قلم به دست آورد که کتاب های زیادی در زمینۀ های مختلف علمی به این زبان پدید آمد، به گونه ای که این آثارهنوز نیز محققان از آنها استفاده می کنند،رسائل علمي پديد آمده از ابن مقفع، ابن خردادبه، طبري، بيروني، بشاربن برد، نرشخي و ابن سينا، فارابی و...همه به زبان عربي است. ثعالبي در يتيم‌الدهر از 119 شاعر كه در خراسان و ماوراءالنهر زندگي مي‌كنند نام مي‌برد كه به زبان عربي شعر سروده‌اند. ابونواس ايراني‌الاصل بوده و در دربار هارون‌الرشيد شعر مي‌گفته و واژه‌هاي فارسي را به صورت هزل‌آميز در اشعارش آورده است، اما مردم ديهه‌ها و برخي از شهرهاي ماوراءالنهر و خراسان و سيستان و غرب ايران از ورود زبان عربي به زبان خود جلوگيري مي‌كردند و به همان زبان مادري صحبت مي‌كردند. مطابق اطلاعات الجاحظ شاعر ايراني‌الاصل در قرن 7 م. ابن مفرغ در بصره به تمسخر، توده آدمان را با كلام موزون فارسي جواب گفته است. بارتولد نيز دوبيتي فارسي را كه ابن خردادبه (ق9 و10م.) به مناسبت خرابه‌هاي سمرقند سروده بيان مي‌كند.

البته زبان فارسي وسيلۀ مهم ترويج اسلام در اين منطقه بود. به نقل از نرشخي در مسجدي در بخارا در قرن 7م. مردم قرآن را به فارسي مي‌خواندند و در سال 728م. يكي از مبلّغان مذهبي به سبب خوب ندانستن زبان فارسي از كار تبليغ دست كشيده است.[5]

 

 

ـ شكوفايي تصوف اسلامي

از ابتداي اشاعۀ اسلام تصوّف در اين منطقه روبه شكوفايي نهاد، به گونه‌اي كه زبان عربي به عنوان زبان ديني ـ علمي و زبان فارسي به عنوان زبان عرفان و ادب منطقه اسلامي آسياي مركزي مورد استفاده قرار گرفت. بخارا و خيوه دو مركز مهم از تعليمات صوفيه در قرون وسطي به شمار مي‌رفته و در كل جهان اسلام از اهميت زيادي برخوردار بودند. اين منطقه در طول تاريخ حيات اجتماعي و فرهنگي خود در بعد از اسلام، علاوه بر آنكه چندين طريقت مهم عرفاني را در دامان خود پرورش داده، پذيراي چند طريقت مهم عرفاني ايراني نيز در فضاي فكري خود بوده است. از جمله اين طريقت‌هاي عرفاني مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:

طريقت حكيميه (منسوب به حكيم ترمذي متوفي پس از285ق/898م)، طريقت يسويه، منسوب به خواجه احمد يسوي(432ق-1041م.)، طريقت كبرويه، منسوب به شيخ نجم‌الدين كبرا (شهادت618ق/1221م.)، طريقت قادريه، منسوب به شيخ عبدالقادرگيلاني(ف561ق/1166م.) و طريقت نقشبنديه منسوب به خواجه بهاءالدين نقشبند(بلا گردان) (791ق/1389م.) اين طريقت‌هاي عرفاني هركدام به نوبة خود در تلطيف كردن قوانين شرع اسلام و پيوند آن با عرفان و تصوّف نقش مهمي در اذهان مردم داشته و هركدام داراي پيرواني بوده‌اند، اما در اين ميان دو طريقت قادريه و نقشبنديه در ميان مردم بخارا و تاجيكستان هنوز نیز از اهميت ويژه‌اي برخوردار است.[6]

ـ زبان و ادب فارسي در ماوراءالنهر

سرزمين‌هايي كه در شرق ايران تا كوه‌هاي هند واقع‌اند، به ويژه پس از اسلام، ناموران پارسي‌زبان فراواني را در زمينه‌هاي مختلف ادبي، علمي، هنري، سياسي و ... درخود پرورانده است كه آثار آنان هنوز نیز مورد توجه ادب دوستان و علاقه مندان به تاریخ این منطقه است.

زبان و ادبيات فارسي از اين خطّه نضج گرفته و آوازه پيدا كرده است. با اشاره ای گذرا به نام برخي از بزرگان زبان و ادب فارسي آن می توان به این موضوع پی برد، برخی از این مشاهیر عبارتند از: رودكي سمرقندی، ابوالفضل بلعمی،نظامي عروضي سمرقندی، سوزني سمرقندي، كمال‌الدين عبدالرزاق سمرقندي، عمعق بخارايي، عوفي بخارايي،ابونصرفارابی، ابوعلي سينا،ابوریحان بیرونی،كسايي مروزي، عسجدي، مسعودي مروزي، جارالله زمخشري، ابوشكور بلخي، دقيقي طوسی، مولوي بلخی، فردوسي طوسی، ناصرخسرو قبادیانی، رشیدالدین وطواط بلخی،كمال خجندي، ظهیری سمرقندی،سدید الدین عوفی بخارایی، نجم الدین کبری، عبدالرحمن جامي و...

شكوفايي و بالندگي این کاخ عظیم علمی و ادبي در ماوراءالنهر درحقيقت هم‌زمان با حكومت سامانيان و عظمت آن بي‌هيچ سخن در رودكي متجلّي است. مورخ ادبي برجستة ايران، سعيد نفيسي ماوراءالنهر را مهد شعر فارسي مي‌داند. از آنجا كه تاريخ مستقل مردم این منطقه از روزگار پس از تيموريان و زمان روي كارآمدن شيباني‌ها و كشاكش آنان با صفويان بر سر تصرّف خراسان شكل مي‌گيرد؛ لذا از قرن شانزدهم تا ابتداي قرن بيستم اين منطقه شاهد ادبياتي نوين با خصوصياتي ويژه و متفاوت از دوره‌هاي پيشين است. اين مرحلۀ ادبي، پس از انقلاب سوسياليستي اكتبر1917 روسیه، به ايجاد يك زبان ادبي معيار منجر گرديد كه رسم‌الخط نوين فونتيكي و به ويژه راه‌يابي به شبكۀ ادبي ملت‌هاي شوروي و شيوه‌هاي رئاليسم سوسياليست، ابزارهاي اين امر را فراهم كردند. اين ادبيات از لحاظ فكري يكدست نبوده و دو بينش ادبي مشخص بازتاب آن است: طرز فكر فئودالي توده مردم از يك سو و بينش درباريان و هواداران آنان از سوي ديگر.لذا تاریخ ادبیات ماوراءالنهر را پس از جدایی اش از ایران باید در سه مقطع تاریخی بررسی کرد: دورۀ حکمرانی خانات ازبک، دوران تسلط روسیه تزاری،دوران استقلال ملت ها.[7]

ـ نخستين ساكنان ماوراءالنهر

به نقل از کتب تاریخی در روزگاري كه دشت آسياي مركزي شكارگاه بدويان بود، اقوامي كه روش آبياري پيشرفته‌اي داشتند، شهرك‌هاي آبادي در حاشيۀ شرقي و جنوبي اين دشت بنيان نهادند. از لحاظ اقتصادي و جغرافيايي، اوضاع براي يك زندگي شهري و متكي بر بازرگاني مساعد بود، بدين ترتيب بود كه نخستين ساكنان اين سرزمين، يعني قوم‌هاي سغدي، خوارزمي، باختري، سكايي و ... به وجود آمدند و تاجيكان امروز نيز فرزندان سغديان، تخاري‌ها، خوارزمي‌ها، يواچ‌ها و باختريانند كه در سه هزار سال پيش در اين منطقه به كشاورزي مشغول بوده‌اند و پس از آن بود كه قوم‌هاي ترك‌نژاد و ترك‌زبان از حدود سدۀ پنج ميلادي به اين منطقه وارد شده و در آنجا ساكن شدند. درواقع مردم آسياي مركزي به يك نژاد پامير و فرغانه كه يكي از بزرگترين شاخه‌هاي نژاد اروپايي بوده است منسوبند .در فصل سوم زند اوستا آمده است كه ساكنان فرارودان (ماوراءالنهر) را آريايي‌هاي شاخۀ ايران تشكيل داده است. نياكان آنان نيز از پيروان مزدا بوده و گويش‌هاي گوناگون باختري، سغدي، خوارزمي و سكايي داشته‌اند، به طوري كه در زمان ورود اسلام، تازيان بلخ را آباد ديده و اسم مادر شهر به آن داده اند. در ريگ‌ودا نيز آمده است كه خاستگاه نخستين خانمان‌هاي آريايي در پهنۀ خوارزم، سغد، بلخ، هرات، مرو و ... در ميان بلندي‌هاي پامير و سواحل شرقي درياي مازندران بوده است.

بارتولد مي‌نويسد: در ظرف مدت بيش از 1500 سال يعني از قرن 6 پيش از ميلاد تا قرن 9 در حدود تركستان كنوني از دو قوم متمدن و بافرهنگ ايراني‌الاصل ياد شده، يعني سغديان و خوارزميان كه بازمانده‌هايشان در تخت‌جمشيد در آرامگاه داريوش هست . مرحوم سعيد نفيسي در این باره مي‌نويسد: «در شمال شرقي ايران امروز سرزمين بسيار حاصل‌خيزي واقع است كه ما دلبستگي مخصوصي به آن داريم. بسياري از علماي بزرگ عقيده دارند كه نژاد آريايي در آن  سرزمين در دامنۀكوه‌هاي هندوكش در كنار رود جيحون و سيحون نخستين روزهاي زندگي خويش را گذرانيده است. هرگاه تاجيكستان بگوئيد مقصود همان سرزميني است كه از آغاز آريائيان ايراني و فارسي زبان در آنجا زيسته‌اند و سرزمين اصلي زبان دري يعني زبان فارسي ادبي امروز است.»[8]

 

 

ـ دوران طلايي آل سامان

سامان بنيانگذار سلسله سامانيان كه از ولايت بلخ برخاسته بود چهار فرزند به نام‌هاي: الياس، يحيي، احمد و نوح داشت كه هركدام به ترتيب بر نواحي هرات، چاچ و استروشن، فرغانه، سمرقند و مرو حاكم شدند. پس از فوت سامان، نصربن احمد سرسلسلۀ آل سامان شد و سه پسرش به نام‌هاي: اسماعيل، اسد و يعقوب حاكميت منطقه را به دست گرفتند، بخارا به دست اسماعيل افتاد و پايتخت گشت. در دوران نصربن احمد زبان و ادب فارسي به نضج و شكوفايي بي‌مانندي رسيد. قدرت فرهنگي اسلام نيز خود را نشان داد و دربار آنان مأمني براي بروز كفايت‌ها در لواي اسلام بود، به گونه‌اي كه دهقانان، حافظان سنن و روايات و وزيران باكفايت، ميراث داران فرهنگ و تمدن فارسي ـ اسلامي شدند.

سامانيان واقعاً شايستۀ تكريم و احترامند. امراي ساماني در همۀ امور با وزرايشان مشورت مي‌كردند و آن منطقه را به بزرگترين مراكز علم و ادب تبديل نمودند. دانشمندان را از همه جاي جهان به دربار خود فرامي‌خواندند و در تجليل آنان مي‌كوشيدند. ابن سينا در شرحي از كتابخانۀ سامانيان مي‌نویسد: آن كتابخانه داراي حجره‌هاي بسيار بود و در هر حجره صندوق‌هايي محتوي هرگونه كتاب. در آنجا كتاب‌هايي يافتم كه حتي نامشان نيز بر بسياري مجهول بود و از آن پس چنان مجموعه‌اي به هيچ جاي نديدم و رودكي در شعري كه در هنگام پيري سروده، از روزگار جواني خود در اين دربار و از صدها غلامان و كنيزان و خادمان و اسبان راهوار خویش سخن مي‌گويد و اين نشانی ازجایگاه والای ادبا در آن زمان بوده است.

هم‌اكنون در تاجيكستان و ازبكستان بزرگداشت‌هايي در تجلیل از بنيان‌گذار اين دولت فرهنگ‌پرور برگزار مي‌شود و مراكزي به نام سرسلسله این خاندان تأسيس شده است و به قدرت كلام بزرگ مرد آنان ـ اسماعيل ساماني ـ مي‌نازند كه گفته بود: «بر بخارا حصار مسازيد كه حصار بخارا منم».هيكل زيبا و بزرگ این بزرگ مرد در ميدان مركزي شهر دوشنبه و خجند و برخی دیگر از شهرهاي تاجيكستان و ازبکستان نشان از علاقه و احترام آنان به اين حاكم مقتدر و فرهنگ دوست است. باباجان غفوراف مولف تاجیکی مي‌نويسد:« در همان زماني كه حاكميت در ماوراءالنهر و خراسان در دست سامانيان بود تشكل خلق تاجيك انجام گرفت...»[8]

ـ پس از سامانيان تا شيبانيان

هم‌زمان با فرمانروايي دورة اول غزنويان در ايران (389-431ق) که ادبیات و تصوّف رشدی چشمگیر پیدا نمود، ايلك خانيان(آل افراسیاب) در ماوراءالنهر اولين دولت مسلمان ترك را در مركز كاشغر بنيان نهادند و با فتح بخارا حكومت ماوراءالنهر به تركان مسلمان منتقل شد. پس از آنان خوارزمشاهيان و قراخانيان حاكم منطقه شدند. خوارزمشاهيان در زمان سلطان علاءالدين محمد خوارزمشاه به اوج قدرت خود رسيدند و درفاصلۀ سده‌هاي سوم تا ششم هجري،تركمانان و درپي آن ازبكان به اراضي آسياي مركزي آمدند و در آسياي صغير دولت سلاجقه روم را تشكيل دادند كه سلف امپراطوري عثماني بود و از طرف ديگر قراختائيان كه يك سلسله از تركان چين شمالي و بودايي مذهب بودند در طول 74 سال علم حكمراني در ماوراءالنهر را برافراختند.

ماوراءالنهر از 624ق/1227م  به دست چنگيزخان مغول و اعقاب او افتاد و تا تشكيل جمهوري‌هاي مستقل در قرن چهاردهم هجري نيز منحصراً در يد قدرت همين خاندان باقي ماند . تا دورۀ تيمور بيش از 142 سال چنگيز، جغتاي و اخلاف او بر ماوراءالنهر حكومت كردند. در اين دورة پرآشوب، علاوه بر آن كه هزاران انسان بي‌گناه از دم تيغ گذرانده شدند، صدها تن مجبور به ترك ديار خود شده، ده‌ها شهر و قصبه از جمله بخارا، سمرقند، خوارزم و ... به خرابه زاري تبديل شد.آتش جنگ‌هاي داخلي خان‌هاي جغتاي به مدت  يك و نيم قرن روشن بود كه سلاطين تيموري از 771ق تا 906 بر منطقه حاكم شدند. دورۀ 35 ساله كشورگشايي تيمور نيز از قتل و غارت دست كمي از دورۀ مغولان نداشت، به گونه‌اي كه گفته‌اند از سرهاي بريده مناره ساخت، اما از نظر فرهنگي وادبي در این دوره ماوراءالنهر يكي از درخشان‌ترين دوران سياسي و فرهنگي خود را يك بار ديگر با عظمتي بيشتر از زمان سامانيان در بخارا تجربه كرد. توجه فوق‌العاده تيمور به شهرسازي و معماري و علاقه نوه‌اش الغ بيگ به علوم رياضي و ستاره‌شناسي هم‌اكنون باعث افتخار ماوراءالنهرنشينان است. اين سلاطين130 سال با تعويض12 پادشاه بر منطقه حكومت كردند تا اينكه به دست ازبكان شيباني از اريكه قدرت به زير كشيده شدند.[9]

3.    از دورۀ صفویه تاکنون: جدايي ايران و ماوراءالنهر


آغاز جدايي ماوراءالنهر از ايران به پايان قرن پانزدهم ميلادي(دورة زنديه) برمي‌گردد. اختلافات مذهبی، دست‌يابي به سياست مستقل و اقتصاد خودكفا و ادبيات و فرهنگ مستقل از مهم ترین علل این جدایی به شمار می رود.پس از آن بود که در سدة دهم هجري  ازبك های  سنی مذهب بر بخش‌هايي از آسياي مركزي حاكم شدند و هم‌زمان در ايران صفويان فرمانروايي یافتند كه مذهب تشيع را مذهب رسمي اعلام كرده بودند، درنتيجه پس از جنگ‌هايي كه جنبۀ ملي و مذهبي داشت پيوند رسمي ايران و ماوراءالنهر براي هميشه گسسته شد. نادرشاه افشار مجدداً با حملات خود بخش‌هايي از اين منطقه را گشود، اما جنگ‌هاي ايران و روسيه و شكست ايران از روسيه، طبق عهدنامه‌هاي گلستان و تركمانچاي منجر به از دست دادن آنها و برخی دیگر از شهر ها وتغيير مرزهاي شمالی ايران در سال های 1228 و 1243 ه.ق(1813 و1828م.) در دورۀ فتحعلی شاه قاجار شد. پس از آن تسلط بلشويك‌ها و جنگ‌هاي داخلي سرنوشتي چنان كه امروز پيداست براي اين منطقه رقم زد.

اگرچه آسياي ميانه پس از جدايي از نواحي غربي ايران به استقلال سياسي دست يافت، لكن بيدرنگ زيرنفوذ سياست، اقتصاد و فرهنگ قبايل ترك باديه گردي كه از مناطق شمالي آمده بودند قرار گرفت. سرانجام ازبك‌هايي كه بين آنها جنگ و خونريزي قبيله‌اي حاكم بود، به رهبري يكي از سران سلسله چنگيزخان، يعني ابوالخير‌خان شيباني، متحد و يكپارچه گشتند و نوه ابوالخير‌خان شيباني در قرن پانزدهم میلادی براي فتح سرزمين‌هاي جنوبي رهسپار آن نواحي گرديد. پس از آن از سال 1255هـ.ق/ 1839م. يورش روس‌ها به اين منطقه آغاز شد و طي پنج سال بخش‌هايي از آن به دست روس‌ها افتاد. در 1266 هـ.ق. بخش‌هايي از جنوب اين منطقه به دست افغان‌ها افتاد و پس از كشمكش‌هاي سياسي بين افغان‌ها و ازبك‌ها كشور افغانستان به وجود آمد. در 1282هـ.ق سرزمين‌هايي از اين منطقه كه توسط روس‌ها اشغال شده بود ايالت تركستان ناميده شد. در 1289 هـ.ق خان بخارا و در 1290 هـ.ق خان خيوه تسليم روس‌ها شده، دست نشاندۀآنها گرديدند.[10]

الف) پیش از تسلط روس ها (ماوراءالنهردردست حكام داخلي)

شيبانيان، اشترخانيان و منغيتيان سه سلسله از خوانین ازبك نژاد هستند كه حدود 420 سال از اوايل قرن دهم هجري حاكميت منطقه را به دست گرفته و به شهادت تاریخ آن را روبه قهقرا بردند.

ـ شيبانيان

پس از وفات سلطان حسين بايقرا (1506-1469م.)ـ آخرين امير تيموري ـ دستگاه دولتي ضعيف شد و در ابتداي عصر16م. شيبانيان كه ازبك نام داشته و از اولاد مغول بودند تمام خراسان شمالي و در سال 1507م. استان‌هاي بلخ و هرات را تصرف كردند.اين سرزمين كه در طول حيات تاريخي خويش همواره به نحوي با سرنوشت سياسي، اجتماعي ، فرهنگي و ادبي حاكميت مركزي ايران پيوند ناگسستني داشت، در اين مرحله از نظر سياسي كاملاً از ايران جدا شد.شیبانیان در طول قرن 16 در مورد خراسان با صفويان منازعه داشتند تا در 1597م. از ايران شكست خورده و خراسان را به طوركلي به صفويان واگذاشتند وبدین ترتیب در 1598م. ایران به وضوح از صحنۀ آسياي مركزي خارج گردید.

سرسلسلۀ خاندان شیبانی محمدخان فرزند شاه بوداغ سلطان و نوادۀ ابوالخيرخان بود. سياست داخلي شيبانیان پس از استيلاي دولت تماماً به نفع طبقۀ قدرتمند وحاكم بود و منطقۀ تحت نفوذ خود را به ملك‌ها تقسيم كرده، اختيار آنها را به دست خويشاوندان و امراي خود می سپردند. درزماني نزديك به يك قرن حاكميت آنان، ماوراءالنهر شاهد حوادث و تحوّلاتی مهم و مجموعاً دورة ناآرامي براي اين منطقه بود.[11]

 


ـ اشترخانيان

اشترخانيان ، هشترخانيان يا جانيان[13](1009-1166ق/1601-1753م.) از ديگر اعقاب مغول بودند كه يك و نيم قرن روزهاي بسيار سختي را براي مردم ماوراءالنهر رقم زدند. آن گونه كه در كتب تاریخی آمده است اولين پادشاه سلالۀ نوجانيان شناخته شده نيست. اعيان و اشراف فئودالي مسند خاني را به جاني بيك سلطان، باقيمانده از تبار چنگيزياني كه در اشترخان حكومت خاني تشكيل داده بودند پيشنهاد نمودند، اما او در موقع الحاق اشترخان به روسيه فرار كرد و باقي محمدـ پسرش ـ اولين پادشاه اين سلسله معرفي شد.

در دورۀ يكي از اعقاب این سلسله،نادرشاه  افشار قسمتي از خاك از دست رفتۀ ماوراءالنهر را ضميمۀ ايران كرد. در اين دوران زماني براي عرض اندام شاعران ونويسندگان باقي نماند و اكثراً راهي ديار هند شدند و به همين دليل سبك هندي حتي به طورافراطي درميان شاعران بروز کرد و شاعراني مردمي با اشعاري عامه‌پسند تا حدودي پديد آمدكه سيداي نسفي محصول همين دوره است.به نقل از مؤلف كتاب غريبه‌هاي آشنا، مي‌توان عصر فرمانروايي اشترخانيان در ماوراءالنهر را «عصر صائب» ـ در حوزۀ ادبيات ـ نامگذاري كرد.[14]

ـ منغيت‌ها

با لشگرکشی نادرشاه افشار به ماوراءالنهر در اواسط قرن هجدهم ميلادي، بسياري از سرزمين‌هاي ورارود تحت فرمانروايي شاه ايران درآمد. پس از قتل نادرشاه به دست درباريان، يكي از سرلشكران افغان او بلافاصله به قندهار رفت و دولت مستقلي تشكيل داد و برخي از مناطق تاجيك و ازبك نشين را ضميمۀ خاك خود كرد كه تاكنون نيز پايدار مانده است. در بخارا نيز محمد رحيم‌بي در سال 1753م. آغازگر حكومت منغيتيان گشت و به اين ترتيب ايران براي هميشه از بخشي از خاك خود جدا گرديد. محمدرحيم بي و پس از او دانيال بي بنيانگذار بسياري از اخاذي‌ها از مردم ضعيف و ظلم و ستم به آنان به واسطۀ مأموران خود گشتند. انواع ماليات‌ها را رايج ساختند، جنگ‌هاي داخلي را شدت بخشيدند و شهرهاي مهم را به نابودي كشيدند. پس از دانيال بي پسرش اميرشاه مراد كه ادعاي زهد و تقواپيشگي داشت فرمانروا شد. اگرچه دوره او (1785-1800) در تاريخ سلالۀ منغيتيه دورۀ بهتری نسبت به دیگر دوره های امارت این خاندان محسوب مي‌شد، اما او نیز رياكارانه، باعث رواج تعصب ديني و به آن واسطه استحكام مقاصد سياسي خود گشت. او تحت لواي «جهاد مقدس بر ضد شيعه‌ها» چندين مرتبه به خراسان لشكر كشيد و بسياري از اهالي خراسان را اسير كرد و به بخارا برد و باعث رواج برده فروشي و غلام‌داري تا اواسط دورۀ امير مظفر شد، اما برخي از انواع ماليات را حذف و براي سربازان مقرري ماهيانه و براي هر شهر و ده قاضي تعيين كرد و با شعار دينداری در دل مردم نفوذ يافت و با به بيگاري گرفتن اسرا مساجد زيادي در سمرقند و بخارا و ديگر شهرها ساخت.

صدرالدین عيني،نویسنده تاجیکی(1954ـ 1878م.) در کتاب مفصل خود «یادداشت ها» دربارۀكارهاي او مي‌نويسد: «وقتي كه از سلاله منغيتيان امير شاه مراد(معصوم بي)[15] به سر كار حكمراني آمد، او با تعصب سخت ديني هم باشد در مملكت بخارا و سمرقند بعضي اصلاحات را به عمل آورد، از اين جمله زمين‌هاي كشت را نسبتاً آباد و بازارها را جاري نموده و وقف باطل شده رفته را هم از سر نو برقرار كرد... او دربارۀ تعميرحجره هاي مدرسه ... يك فرمان اعلان كرد كه در مدت دو سال مدرسه‌هاي بخارا و سمرقند آباد شدند».

پس از او پسرش اميرحيدر(1800-1826م.) به تخت نشست و شيوه‌اي به موازات شيوۀ پدر، اما در لباس عالمي و علم‌پروري پيش گرفت و در مدرسۀ ارگ كه به امر او ساخته شد به تدريس پرداخت. او علاقۀ زيادي به زنان داشته و شيوۀ دختريابي در امارت خود را تا پايان حكومت منغيتيان بنيان نهاد و اخذ انواع ماليات‌ها را از مردم شدت بخشيد. پس از او پسرش نصرالله(1826-1865) فرمانروا شد،روش او آدم‌كشي بود و دو برادر خود را كه وارثان طبیعي سلطنت بودند كشت. بخاريان به او لقب امير قصاب داده بودند. او قشون نظامي را سامان داد، لباس مخصوص نظامي جاري و كل سربازان را مسلح كرد. پس از او امير مظفر(1865-1885) به سلطنت رسيد. دورۀ او به جنگ وجدال با دولت خاني خوقند و دولت تزاري روسيه گذشت و آسياي ميانه به روسيه ملحق گرديد و برخي از نظامات فئودالي دورة اميران قبلي تعديل يا حذف و برخي تشديد شد و روسيه در بخارا داراي كنسولگري گشت. پس از او اميرعبدالاحدخان (1885-1910) امير بخارا شد كه يادداشت‌هاي صدرالدین عيني دربارۀ وقايع دوران اين امير در جامعۀ بخارا و اطراف آن است. پس از امير عبدالاحد نيز اميرعالم‌خان(1910-1920)[16] حاكم بود و با انقلاب بخارا سلالۀ منغيتيان برچيده و در بخارا جمهوري خلقي شوروي برپا شد. منغيتيان مخالف هرگونه نوآوري بوده و مردم تحت فرمان خود را در جهل و خرافه و تعصبات شديد مذهبي نگه مي‌داشتند، البته دولت روسيه تزاري نيز از اين امر استفاده‌هاي خود را مي‌برد. منطقۀ تحت نفوذ آنان به چند تكه تقسيم شده و هر تكه‌اي تحت فرمانروایي با گرايشات خاص خود قرار گرفت.در این میان امارت بخارا چون دولت مستقل باقي ماند و اين اقدام را حكومت روسيه با ملاحظات سياسي پيش گرفت و اميربخارا همچنان داراي اعتبار ديني و سياسي بود و رهبر اسلامي ماوراءالنهر محسوب مي‌شد. در سال 1873 با امضاي قراردادي با مقامات روسيه، بخشي ديگر از زمين‌هاي منطقه از جمله سمرقند، خجند و نواحي آن نيز تحت‌الحمايۀ روسيه قرارگرفت و بازارها و راه‌هاي دريايي و خشكي براي ورود كالاي روسي باز شد و اين به معني شكست انگلستان در منطقه بود، اما امارات بخارا تا 1924  جزء خاک روسيه محسوب نمی شد، هرچند عملاً تابع اوبود. ده تن ازخانات این سلسله در طي168 سال برمنطقه حكمراني كردند که انقلاب اكتبر 1917و انقلاب بخارا در 1924و جنبش‌هاي محلي از جمله قيام باسماچيان و نهضت جديدي‌ها و پان تركيست‌ها در دوران پاياني اميران این سلسله اتفاق افتاد.[17]

ب)پس از تسلط روس ها (ماوراءالنهر قرن بيست)

در كتاب سمرقند چو قند تحولات سياسي اين دوره به سه مقطع تاريخي تقسيم مي‌شود: سال‌هاي1900-1924/ 1924-1992/ 1992-2000 وآمده است: در مقطع تاريخي نخست سه واحد جغرافيايي وجود داشت: فرمانداري نظامي تركستان روس، جمهوري خلق شوروي خوارزم و جمهوري خلق شوروي بخارا. در مقطع تاريخي دوم پنج واحد جغرافيايي به وجود آمد: تاجيكستان، ازبكستان، قرقيزستان، قزاقستان و تركمنستان و در مقطع تاريخي سوم استقلال ملت‌ها كه از 1985 شروع شده بود پيش آمد. در اين سه مقطع تاريخي به ترتيب زبان فارسي، روسي و زبان خاص هر كشور رايج شد.

ـ حاكميت روس‌ها

انديشه ورود به ماوراءالنهر در دوران حكومت پطر كبير(1689-1725م.) ايجاد شد. زماني كه پطر تصميم گرفت از طريق اين منطقه به سوي هندوستان راه باز كند. از طرف ديگر حمله‌هاي كوچ‌نشينان منطقه به روسيه و ربودن مردم روسي توسط آنها و فروششان به عنوان غلام در خيوه، عزم روسيه را در 1839 بر تسلط بر منطقه جزم كرد، پس در دوران حكومت خاندان منغيت به خيوه لشكر كشيد و شكست خورد و در سال‌هاي 56-1853 در جنگ كريمه از متحدين(انگلستان، فرانسه و عثماني) شكست خورد و به دنبال آن براي جبران اعتبار از دست رفته و به دست آوردن اقتدار سياسي و اقتصادي، نفوذ خود را در تمام خانات ماوراءالنهر جهت تأثير گذاری بر سياست عمومي انگلستان گسترش داد و به اين ترتيب بود كه پايگاه استيلاي روسيه در ماوراءالنهر برپا شد.

درابتدا اين استيلا به صورت تحت‌الحمايگي بود و خانات به صورت مستقل اداره مي‌شدند و نخبگان محلي داراي استقلال بودند و عدم وجود شورش نسبتاً جدي در قلمرو تركستان روسيه تا 1917 و قبل از عهد كمونيسم دقيقاً تائيد همين مسئله است.در کتاب اسلام و نهضت های اسلامی آمده است: «درواقع آسياي مركزي قرن 19 و20 از جانب چهارقدرت اداره مي‌شد كه سه تاي آنها دولت‌هاي محلي و چهارمي روسيۀ تزاري بود. از جمله دولت‌هاي محلي كه رسماً كشوري مستقل، ولي دراصل وابسته بر روسيه بودند خان‌نشين‌هاي خيوه و خوقند و امير بخارا بود و هم زمان قسمتي از سرزمين‌هاي آسياي مركزي تحت عنوان استان تركستان مستقيماً از سوي دولت مركزي روسيه اداره مي‌شد

پس از تسلط روس‌ها، حيثيت ديني و ملي مردم مسلمان به چيزي گرفته نمي‌شد. فاجعۀ ديگري كه سلطۀ شوروي بر سر مردم ماوراءالنهر وارد كرد، ويران كردن مدارس و مساجد، سوختن كتاب‌هاي قديمي و به ورطۀ بي‌مذهبي و بي‌سنتي‌كشيدن جامعه بود. شمار زيادي از دانشمندان و مدرسان و علماي ديني در كنج زندان‌هاي استالين و تبعيدگاه های  سخت سيبري و روستاهاي دوردست تحت فشار نودولتان سرخ نابود شدند. تا اينكه در آغاز عصر20 يعني در سال 1924 تقسيم‌بندي مرزها به دست بلشويك‌ها صورت گرفت وتا حدودی حكومت 70 ساله كمونيست‌ها بر منطقه تغيير يافت و حوزه بندی جغرافیایی منطقه به خواست روس ها شکل گرفت.در این میان تاجیک ها بیشترین ضربه را از نفوذ آنها در منطقه متحمّل شد. از ميان برداشتن الفباي فارسي در 1921 و تبديل آن به لاتين و بعد در 1949 به كريليك(سریلیک) و جدايي آنها از سرزمين‌هاي تاريخيشان چون سمرقند و بخارا و فرغانه از جمله این ضربات بود.[18]

ـ انقلاب اكتبر 1917

زمان انقلاب سوسياليستي روسیه در اكتبر1917(1296ه.ش) که پایان سلطنت مطلقۀ خاندان رومانف و تغییر حکومت از فردگرایی به سوسیالیستی و سقوط پادشاه روس ـ لنین ـ بود، زمان دگرگوني‌هاي بزرگي در روزگار مردم مناطق ماوراءالنهر به حساب می آید.آنان كه از یک سو توسط ثروتمندان و حاكمان و ملاهاي محلي وازسوی دیگر از جانب استثمارگران مستملكه دار و حكومت داران پادشاهي روسيه ظلم مي‌ديدند، همه قيام نموده، طالب آزادي شدند، اما امیربخارا که اصلاحات را منافی قدرت خود می دانست به سرکوب ترقی پروران و جدیدیان پرداخت وبر دستگيري،تبعید و كشتارروشنفکران افزود، اما زمینه را برای انقلاب بخارا در 1924 فراهم ساخت.[18]

ـ پان تركيست‌ها

يكي از عمده‌ترين تحوّلات سياسي و فكري خاورميانه در آغاز قرن بيستم ظهور جريان ناسيوناليسم در سراسر منطقه بود. در اين میان سه جریان ناسيوناليستي عرب، ترك و ايراني، بيش از همه بر سير تحوّلات منطقه تأثير گذاشت. ويژگي قومي جريان ناسيوناليسم عربي و تركي و تلاش آنها براي ايجاد يك دولت يكدست قومي و بحران هويت شديدي كه در پايان قرن نوزدهم جامعۀ عثماني را دربرگرفته بود، باعث شد كه هر دو ناسيوناليسم قومي عرب و ترك، به تدريج جنبۀ رمانتيک به خود گرفته و به مرزهاي افراطي ايدئولوژي‌هاي «پان» قدم بگذارد، بدين خاطر بود كه اين دو جريان از اوايل قرن بيستم به بعد گونه‌هاي افراطي ناسيوناليسم پان عربي و پان تركي را به خود گرفت و براي يكپارچه شدن سرزمين‌هاي پراكنده‌اي که به گمان آنها نشان از رگه‌هاي قومي آنها داشت تلاش شد. ظهور پان تركيسم از نيمۀ دوم قرن 19 تا پايان قرن 20 ادامه داشت.

این مسئله در ماوراءالنهر علیه تاجیکان به کار رفت ودر تاشكند و سمرقند و بخاراگروهي از سياستمداران و نويسندگان شوونيست در سال 1917و1918 به سركوب انديشه و انگيزه‌هاي استقلال‌طلبان تاجيك پرداختند. اين دسته ازپان‌تركيست ها دست‌پروردگان مكاتب عثماني محسوب می شدند که با انتشار مقالاتي در  نشريات گوناگون مي‌كوشيدند تا اثبات كنند كه در سراسر آسياي مرکزی به غير از بدخشان و وادي بالاآب زرافشان مردمي به نام تاجيك وجود ندارد و اگر هم عده‌اي فارسي زبان در سمرقند و بخارا پيدا شوند در اصل از ترك‌هايي هستند كه زير نفوذ تمدن ايراني، زبان و مليت خود را گم كرده‌ و بايد به اصل و نسب تركي خود بازگردند.اين حركت از روندهاي اثرگذار فرهنگي و سياسي در آغاز قرن 20 آسياي مركزي بود و تأثير آن بر روشنفكران و جديدان اصلاح طلب تا بدان جا پیش رفت كه بسياري از كساني راكه دارای هویت تاجيك و زبان فارسي بودند تحت تأثير قرار داد و آنان درکوتاه مدت پايگاه و جايگاه زبان و فرهنگ ملي خود را انكار كردند. از جملۀ این روشنفکران می توان به عبدالرئوف فطرت، فيض‌ا... خواجه اف وعبدالقادر محي‌الدين اف اشاره کردصدرالدین عيني در «مختصر ترجمه حال خودم» وقتي از واقعه بخاراي 1917 حكايت مي‌كند مي‌نویسد: «بعد از ريوالوتسيه فوريه در سر حركت اصلاحات طلبي مثل فطرت و عثمان خواجه جديداني گذشتند كه آنها در تركيه خوانده آمده، تشويقات پان تركيستي مي‌كردند. آنها نه تنها در بين خود، بلكه به مردم شهر بخارا هم كه بيشترین آنها زبان ازبكي را نمي‌دانستند، با زبان تورکی عثمانی گپ مي‌زدند.» او براي پاسخ‌گويي به اين گروه كتاب «نمونه ادبيات تاجيك» و در 1924 در روزنامة آواز تاجيك رمان «آدينه» و در ديگر مجلات مقالاتي با عنوان: قوم تاجيك و روزنامه، دربارۀ مكتب و معارف تاجيك، تاجيكان كوهستان، قابليت تشكيلاتي در تاجيكان، كارتاجيكستان گل كردني است و ... را به چاپ رساند.با چاپ كتاب نمونه ادبيات تاجيك، اين گروه با راه اندازی غوغايي ساختگی در1930 كتاب را  ضد انقلاب معرفي کرده و مانع توزیع آن شده و آن را آتش زدند.این غائله هم اگرچه نتایج آن برای تاجیکان تاکنون نیز باقی است،اما دیری نپائید و از بین رفت.[19]

 

 

ـ قيام باسماچيان

باسماچي(ازمصدرBasmach )واژۀ تركي به معناي مهاجم و راهزن و چپاولگراست و در اصطلاح فارسي عيار خوانده مي‌شود.باسماچيان گروه مسلحي به نمايندگي مردم تركمنستان، باشقيرستان و شبه جزيرۀكريمه بر ضد


مطالب مشابه :


ماورا’ النهر از آغاز تا به امروز

این منطقۀ آباد زماني جزو خاک اسلام به عنوان پديد آمدكه سيداي نسفي محصول همين




ماورا’ النهر از آغاز تا به امروز

این منطقۀ آباد زماني جزو خاک اسلام به عنوان پديد آمدكه سيداي نسفي محصول همين




اندر حكايت كتاب ( مزارات ايران )

كارگران معدن فرومد و عبّاس آباد. مساجد جهان اسلام. ديوان سيداي نسفي ـ مثنوي به طرزِ




برچسب :