خلاصه قسمت 67 افسانه جومونگ

     11.gif برای یه بارم که شده همه ی اون کسایی که این خلاصه قسمت رو میخوان ببینن نظر بدن

ماري مياد پيش جومونگ و ميگه که نيروهاي متحد هان و بويو دارن عقب نشيني ميکنن جومونگ هم از شنيدن اين خبر کلي خوشحال ميشه

و ميره بيرون پيش سوسانو و ازش به خاطر زحماتي که براي از بين بردن قحطي کشيد تشکر ميکنه و بعد هم بهش ميگه بيا بريم ميخوام باهات خصوصي حرف بزنم



جومونگ و سوسانو ميرن يه گوشه و جومونگ به سوسانو ميگه من ميخوام به بويو کمک کنم سوسانو هم ميگه اونا تا الان داتن به ما حمله ميکردن اون وقت تو مخواي بهشون کمک کني
جومونگ هم ميگه درسته اونا دشمن مان ولي مردم بويو تخسيري ندارن و بايد اين بدبختي رو با کمک به بويو برطرف کنيم خواهش ميکنم کمکم کن سوانو هم ميگه من سونگ يانگ و پدرمو راضي ميکنم


جومونگ به همه قصيه اين که ميخواد به بويو کمک کنه رو ميگه و عد ميگه ما بايد يه نفرو به عنوان فرستاده بفرستيم که اين پيشنهاد رو به گوموا بده سوسانو هم داوطلب اين کار ميشه ولي همه باهاش مخالفت ميکنن که در اخر سوسانو حرف خودشو دوباره به کرسي ميشونه

 

وقتي سوسانو مياد بيرون پدر او.ته و سايونگ هم بهش ميگن حالا ادم قحط بود که تو داوطلب شدي اگه بلايي سرتبياد ما چيکار کنيم که سوسانو هم به حرفاشون توجهي نميکنه و رد ميشه

سوسانو راهي رفتن به بويو ميشه

وقتي ميرسه بويو تسو هم براي استقبالش مياد و بهش ميگهع تو مگه ديوونه شدي اومدي اينجا ما هنوز با هم دشمنيم از مرگ نميترسي که سوسانو هم جواب ميده نهپ

محافظ امپراطور مياد و ميگه امپراطور منتظرتونن  سوسانو هم يه بخچه رو به سايونگ ميده و ميگه اينو بده دست بانو يوها و سويا


سایونگ هم بخچه رو میده دست محافظ امپراطور و میگه بی زحمت این ابریشمایی که جومونگ فرستاده تا برای یوری لباس بدوزن رو بدین دست بانو یوها

سوسانو پيشنهادشون رو به گوموا ميدهع و امپراطور هم ميگه جومونگ ميخواد به ما کمک کنه اونوقت در قبالش چيزي هم ميخواد که سوسانو جواب ميده نه
اامپراطور هم ميگه بايد فکرامو بکنم



که سوسانو اين دفعه ميگه من يه خواسته ي ديگم دارم اگه ميشه بانو يوها و سويا رو هم بفرستين بيان جولبون امپراطور هم با شنيدن اين حرف عصباني ميشه و ميگه پس جومونگ با اين شرط ميخواد به ما کمک کنه حالا هر چي سوسانو هم ميگه نه اينو از خودم گفتم امپراطور قبول نميکنه و ميگه برو بيرون

اون طرف ميکه و تسو و سولان هم دارن از کنجکاوي ميميرن که محافظ امپراطور مياد و ميگه اونا به امپراطور پيشنهاد کمک به بويو رو دادن

تسو هم تا اينو ميشنوه ميره پيش امپراطورو ميگه ما ميتونيم از اين فرصت استفاده کنيم و جومونگ رو بکشونيم اينجا و بکشيمش ..

و بعد هم ميره پيش سوسانو و ميگه امپراطور فقط حاضره با جومونگ معامله کنه بهش بگين بايد خودش بياد اينجا سوسانو هم ميگه زرنگين اگه يه وقت بلايي سر جومونگ بيارين چي تسو هم ميخنده و جواب ميده پس لابد ميخواين امپراطور برن جولبون جومونگ رو ببينن که سوسانو هم در اخر ميگه اونا بايد هم ديگه رو در روستاي يونگ چن که بين مرز بويو و جولبون ملاقات کنن تسو هم قبول ميکنه

محافظ امپراطور مياد پيش يوها و سويا و بخچه رو بهشون ميده و ميگه اين از طرف جومونگه خيلي هم کنجکاو نشيد ابرشم فرستاده براي يوري لباس بدوزين


وقتي محافظ هم ميه بيرون يوها بخچه رو باز ميکنه و ميبينه وسط يکي از ابريشم ها يه نقشه از راه مخفي قصره

تسو داره به سربازاش ميگه که در روستاي يونگ چن علاوه بر محافظت از امپراطور من براتون وظيفه مهمتري هم دارم و اون اينکه جومونگ رو بکشيد نديمه بانو يوها  هم که پشت ديوار وايساده بوده همه اينا رو ميشنوه


و ميره به بانو يوها هم خبر ميده اونم ميگه بايد هر چي زودتر اماده ي فرار بشيم تا نقشه ي تسو رو هم به جومونگ لو بديم

ماهوانگ هم به يونگ پو ميگه من ميخوام از بويو برم و گزارش اين غلطايي که يانگ جونگکرده رو به امپراطور هان بدم تو هم حواستو جمع کن و مواظب باش که امپراطور با جومونگ متحد نشن مگرنه ديگه نه بويو نه هان


سوسانو به جولبون برميگرده و ميرن داخل که به جومونگ گزارش کار رو بدن که اين وسط هيوبو هم جلوي سايونگ رو ميگيره و ميگه خيلي خوب شد سالمي من تو اين مدت همش نگرانت بودم سايونگ هم بهش توجهي نميکنه و ميره داخل ماري و اويي هم کلي بهش ميخندن

سوسانو به جومونگ ميگه من پينهادتون رو به امپراطور دادم و قرار شد شما همديگه رو در روستاي يونگ چن ملاقات کنين در ضمن من يه نقشه از اه مخفي قصر رو هم به بانو يوها و سويا دادم اونا به زودي ميتونن از اونجا فرار کنن

اون طرف تسو و افرادش دارن نقشه ي کشتن جومونگ در روستاي يونگ چن رو ميکشن و اين طرف هم افراد جومونگ دارن با هم نقشه ميکشن که مبادا براي جومونگ اتفاقي بيفته

شب ميشه و بانو يوها که ديگه الان تمام مقدمات فرار کردن رو اماده کرده بد شانسي مياره و چند تا از نديمه هاي ماورينگ ميان و ميگن ماورينگ ميخوان شما رو ببينن
تا وسط راه که ميرن يوها ميگه اي واي من يه چيزي رو تو خونه جا گذاشتم شما بيرين منم ميام

امپراطور هم اين وسط مياد پشت اتاق بانو يوها و ميگه بانو يوها داخله که محافظش ميگه نه رفته پيش بانو ماورينگ

امپراطور هم که ولکن قصيه نيست ميگه ميريم معبد وقتي مياد پيش ماورينگ امپراطور ميگه پس بانو يوها مگه قرار نبوده بياد اينجا ماورينگ هم ميگه قرار بوده که بياد ولي هنوز که نيومده

يوها و سويا  هم در حال فرار کردن از راه مخفي قصرن

محافظ امپراطور هم مياد پيشش و ميگه قربان ما همه جا رو زيرو رو کرديم اما بانو يوها و سويا رو پيدا نکرديکم امپراطور ميگه اونا حتما از قصر رفتن بيرون افراد رو بفرست دنبالشون


صبح ميشه و يوها و سويا هم هنوز در حال ادامه دادن راهشون هستن که يوها ميگهيه کم ديگه سريعتر راه بيايين ديگه داريم ميرسيم به رودخونه ي بيرو از اونجا هم ميتونيم با قايق بريم جولبون که افراد نارو هم رو ميبينن که دارن دنبالشون ميگرن و سريعتر راه ميره

نزديکاي رودخونه بيرو که ميرسن يوها که ميدونه نارو و افادش با اين وضعيت پيداشون ميکنن ميگه شما ها برين من يکم دست به سرشون ميکنم تا شما ها فرار کنين حالا هرچي سويا ميگه نه و نميشه يوها ميگه حرف رو حرف من نيار و اينجاست که اشک تو چشماي همشون جمع ميشه و سويا و يوري جلوي يوها سجده ميکنن و ا ناراحتي به راهشون ادامه ميدن

وقتي يوها و نديمش از اوئنجا دور ميشن نارو و افرادش از دور اونا رو ميبينن و ميرن دنبالشون و وسط جنگل گيرشون ميندازن

نارو به يوها ميگه پس يوري و سويا کجان يوها هم هيچي نميگه نارو هم ميره سراغ نديمه و از اون سوال ميکنه وقتياونم جوابي نميدا نارو نديمه ي بانو يوها رو ميکشه و يوها رو ميده دست چند نفر تا ببرنشون بيو خودش هم ميره دنبال سويا و يوري

وسط راه سويا که يوري بغلش پاش ليز ميخوره و از يه تپه کوچيک پرت ميشه پايين و بيهوش ميشه يوري هم شروع ميکنه به گريه کردن

يوها رو ميبرن بويو - امپاطور به يوها ميگه من نگفتن به موقعش اون دوتا و شما رو ميفرستم پيش جومونگ چرا اينکارو کردي ؟ يوها هم ميگه اره تو يه از طرف نقشه ي قتلشو ميکشي و از يه طرف ميخواي ما رو بفرستي پيشش امپراطورهم هر چي ميگه من به کسي دستور کشتن جومونگ رو ندادم يوها قبول نميکنه و ميگه من ديگه دوست ندارو اينجا بمونم و ميخوام برم پيش جومونگ

 و برميگرده که بره که امپراطور فرياد ميزنه همون جا وايسا مگر نه مجبورم بکشمت و مياد جلوي يوها رو ميگره

ولي يوها به حرفاش توجهي نميکنه و ميخواد رد بشه که امپراطور يا شمير ش ااونو بدجوري زخمي ميکنه تسو و يونگ پو و همه درباريها از تعجب شاخ درميارن

امپراطورهم که خودش نفهميده چيکار کرده شمشيرش از دستش ميوفته و زير بغل يوها رو ميگيره و شروع ميکنه به گريه کردن و هي ميگه منو ببخش و تو نبايد بميري که ديگه يوها ميميره

اون طرف سويا هم بهوش مياد و يوري بغل ميکنه و به راهشون ادامه ميدن که وسط راه يکي از سربازاي ماهوانگي که در حال رفتن به هان هست اونا رو ميگره و ميبره پيش ماهوانگ و ميگه اين زن و بچه مشکوک بودن منم دستگيرشون کردم

ماهوانگ ازش سوال ميکنه اسمت چيه و اهل کجايي و شوهرت کجاست
سويا هم ميگه اسمم ميجينه و پناهنده هستم و اهل اوکجه ام و شوهرم رو هم تو جنگ از دست دادم متهودانگ هم که نميدونه اون کيه و ازش خوشش هم اومده ميگه بيارينش چانگ ان سوياهم هرچي التماس ميکنه که بزراين برم ماهوانگ ميگه حرف نباشه

جومونگ و سوسانو و بقيه هم اماده رفتن به سر قرارشون در روستاي يونگ چن هستن که اويي و موگول جلوشونو ميگيرن و ميگن ديگه لازم نيستبريد سرقرار چون بانو يوها و سويا و يوري وقتي داشتن از بويو فرار ميکردن کشته ... شدن ...


جومونگ هم مات و مبهوت بهشون نگاه ميکنه و...
 



    برای یه بارم که شده همه ی اون کسایی که این خلاصه قسمت رو دیدن نظر بدن


مطالب مشابه :


خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ

کلیپش رو گذداشتم حتما دانلود اینم قسمت اخر افسانه جومونگ ژس به عنوان اخرین خلاصه قسمتا




خلاصه قسمت آخر سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت آخر سریال افسانه جومونگ - حذفیات جومونگ دانلود خلاصه قسمت




خلاصه قسمت اول تا قسمت آخر جومونگ

سایت رسمی افسانه جومونگ - خلاصه قسمت اول تا قسمت آخر جومونگ - جومونگ دانلود خلاصه قسمت




دانلود خلاصه قسمت اول سریال افسانه جومونگ

دانلود خلاصه قسمت اول سریال افسانه جومونگ - سایت رسمی خلاصه قسمت آخر جومونگ




قسمت اول تا آخر سریال جومونگ برای دانلود

اینم قسمت اول تا آخر سریال جومونگ برای دانلود که کلأ 81 قسمت هستش به همراه زیرنویس (ارسالی)




خلاصه قسمت 67 افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه




آخرین قسمت "افسانه جومونگ"

دانلود فیلم آخرین قسمت "افسانه جومونگ" به گزارش خبرگزاری انتخاب به نقل از فارس، قسمت




خلاصه قسمت 29 سریال افسانه جومونگ

خب در آخر قسمت 28 فرستاده ی ساچول دو سر قاصد بویو رو به حذفیات جومونگ دانلود خلاصه قسمت




خلاصه قسمت 80 افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , { اين صحنه خيلي احساسي کليپشو براتون ميذارم حتما دانلود




خلاصه قسمت اول تا آخر افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اول تا آخر افسانه جومونگ خلاصه قسمت 64 جومونگ دانلود سریال افسانه جومونگ




برچسب :