متن مجریگری

به نام بهار آفرين روزگاران
و با ياد زيباترين بهار ايّام روزگارمان
اجازت از صاحب خانه آي... پرستوهاي زيباي باغ زندگي... چلچله‏هاي خوش خرام آسمان ولايت، كودكانم! در اعماق آبي آسمان آرزو كه پر مي‏زنيد... اندكي آن سوي‏تر را بنگريد...
آن گوشه بخش باختر را... آنجا... همانجا را مي‏گويم... جانب سامرا را نظر بيافكنيد، طلايه‏هاي پر فروغ نور چه زيبا بر بستر نسيم آرميده و به آسمان پر مي‏كشد.
فرشتگان را مي‏بينيد كه هر كدام طبقي از تحفه‏هاي بهشتي بر سر نهاده، در كوچه پس كوچه‏هاي شهر، بر آستان خانه‏اي سر فرود مي‏آورند، خاك درش را توتياي ديده مي‏كنند، و خود را به تبرّك، خاك راه طفلي مي‏كنند و باز به آسمان پر كشيده و خبر به ديگران مي‏رسانند و باز دسته‏اي ديگر...
بگيريد، آستان در را ببوسيد و داخل شويد، مراقب باشيد، شرط ادب هماره به جاي آريد، در محضر سلطان سلاطين روزگار حاضر مي‏شويد.
نمي‏گويم بترسيد، نه... او مهرباني از تبار مهربانان است...
فقط صورت و سيرتتان را به زينت خضوع و خشوع بيارائيد.
اينجا غوغاي نور است، فرياد شاديست، خاطره انگيزترين لحظه طربست، جشن است، سرور است، آن قنداقه سپيد را در دامن آن بانوي پاك مي‏بينيد، زيباترين گل وجود است كه در دامان از گل زيباتر نرگس نشسته است.
در اين خانه هرچه ديديد تعجب نكنيد، اينجا غم و شادي به هم آميخته است، آن بزرگواراني كه مي‏بينيد همه زانوي ادب زده‏اند و از ژرفاي دل شادند، مي‏خندند، پيامبرانِ سلف الهي هستند و آن گرامي سالارشان و سرورمان سيد انبيا و اولياء محمد مصطفي صلّي اللَّه عليه و آله مي‏باشد كه گاه خنده مي‏زند و گاه گل اشگ از گونه پاك مي‏كند.
اگر بانويي را ديديد كه غرق نور حيا و عفّت و عصمت است و اگر ديديد دستي به پهلو گرفته و قنداقه سپيد به دستي ديگر، آن ياس سپيد باغ عترتست.

اگر ديديد كه مخفيانه از پدر مي‏گريد، حتماً قنداقه را كه ديده است، ياد جانسوز دو طفل، درياي آرام قلبش را خروشان نموده، يكي آن كه به قنداق نرسيد و پرپر شد - محسن - و ديگر آن كه در قنداق در دست پدر خون ازحنجر ازگل نازك‏ترش به آسمان پريد - اصغر -
راستي كودكانم... حالا كه به اين خانه راهتان دادند، قدر بدانيد...
نيكوترين فرصت زمانه را به دست آورده‏ايد، هركسي را اين بخت و اقبال نمي‏دهند.
جوهرتان پاك بوده كه قابل فيض شده‏ايد، »ورنه هر سنگ و گلي لؤلؤ و مرجان نشود«
شايد ديگر نصيبتان نگردد، اين بار هم نمي‏دانيم چه شده كه در به رويتان گشوده‏اند.
خيل مشتاقان را ديديد كه پشت در پشت صف كشيده‏اند... تا شايد گوشه از از در باز شود و رايحه دل انگيزي از درون، مشام جانشان را تازه گرداند.
پس با دستان پاكتان بند قنداقه آن طفل عزيزترين را بگيريد و شما نيز بگرييد.
خدا را به او و او را به خدا قسم دهيد، بسيار بگرييد و از سوز دل ناله كنيد... همسوز با ياس سپيد باغ عترت... در صحن و سراي خانه فرياد كنيد. ديگران نيز با شما هم ناله مي‏شوند.
بارالها اَنْجِزْ لَه ما وَعدْتَه
و خود او را نگوئيد آنقدر نيامدي تو مهدي
تا پير شدند باغبانها - تا پير شدند باغبانها...

كوكب است اين كه ز دامان سحر مي‏ريزد
يا كه در مقدم تو سكّه زر مي‏ريزد
چونكه از راه رسد موكب فرخنده تو
در رهت آنچه فلك داشت گهر مي‏ريزد
آورد باد صبا مژده كه شه مي‏آيد
زني جهت گل به همه راهگذر مي‏ريزد

نور زهرا كزو ديده نرگس روشن
شاخ طوبست كه بر خاك ثمر مي‏ريزد
خورشيد را سالهاست به انتظار نشسته‏ايم و ما شبزدگان چشمانمان در فراق نور بي نور شده، هر صبح از ستيغ شرق با مشرق الأنوار را چشم براهيم و هر شب تا به صبح از ميان ستارگان نجم ثاقب رويت را جستجو مي‏كنيم.
جمعه‏ها، مي‏داني كه با چه شور و شوقي سر از زمين بر مي‏داريم و در اين خيال كه امروز آخرين جمعه فراق است و ديگر امروز حتماً مي‏آئي و در محفل انس، ميزبان مهربانِ يارانت مي‏شوي و به اين آرزو دل خوش مي‏داريم و هرچه خورشيد آسمان بالا مي‏آيد...
و از خورشيد رويت خبري نمي‏شود، شور شوق و ذوقمان به نوميدي و يأس و ناكامي مي‏گرايد.
به خدا قسم، از يكايك شيعيانت بپرس، جمعه‏ها عصر كه مي‏شود، آنقدر دلمان مي‏گيرد... عقده‏ها راه گلويمان را مسدود مي‏كند، مي‏خواهيم فرياد كنيم، داد بزنيم آخر چرا نيامدي مهدي؟... يعني باز يك هفته ديگر؟...
خدايا صبرمان تمام شد، طاقتمان طاق و اميدمان نااميد...
آنقدر نيامدي تو مهدي
تا پير شدند باغبانها
و اينك بهانه‏اي ديگر... نيكوترين بهانه... ميلاد توست... ميلاد نجم ثاقب... ميلاد آفتاب... فخر اميد... پايان نوميدي... بهار آرزو... ميلاد مهدي...
شنيديم در ميلادت، خوان كرم گسترده‏اي و شيعيان و منتظرانت را در لطف مي‏نوازي، ما هم شاديت را كه ديديم با پاي سر دويديم
از خانه‏هايمان تا خانه تو با شوق آمديم، گفتيم شايد زود برسيم و هنوز تا قنداقه مباركت را به آسمانها نبرده‏اند و تا بساط جشن ميلادت را بر نچيزده‏اند باشيم و بر بستر ناز دامانِ پدر


كه آرميده‏اي و صبر و قرار و طاقت از دل ما در مي‏بري، ما نيز آن گوشه‏ها لابلاي فوج ملائك چشمانمان به صورت نوراني تو بيفتد.
شايد تو نيز گوشه چشمي به سويمان نگرداني كه بلاي آخر زمان از ما بگرداند دويديم... آقا... نرسيديم... اين بار نيز دير آمده بوديم... دلمان مي‏خواست بر بخت بد خود بگرييم آه امّا دلمان نيامد. گفتيم ميلاد توست.
پدر بزرگوارت شاد است، مادر گرامي تو خندان است. ما نيز به شادي آنان شاد باشيم. آنچه در توانمان بود دريغ نكرديم. محفل آراستيم، گل زديم، به رسم روزگار خود كيك تولّد سفارش داديم آنچه زيباترين بود، براي تو زيباترين برگزيديم...
بياوريد... دوستان كيك ميلادش را بياوريد و با زباني پاك اين نوزاده نرجس خاتون را همراهي كنيد كه در هنگام ميلاد سر به سوي آسمان گرفت و اين ترانه سرود:
اللهم انجز لي ما وعدتني واتمم لي امري واملأ الأرض بي قسطاً وعدلاً
بيا گل نرگس - بيا گل نرگس - بيا گل نرگس...
شادي كنيد، بخنديد شايد جده والامقامش حضرت صديقه كبري سلام اللَّه عليها نيز در جشن تولّد فرزندش حضور داشته باشد.
پس براي شادماني دل مادر و فرزند هلهله كنيد
فرياد شادي و شور شعف بزنيد
ميلاد مهدي است كف بزنيد
كف بزنيد


بنال اي ني هماهنگ دل من به آه و ناله حل كن مشكل من
به پاي هر گلي در باغ و بستان بنال اي ني چون من از داغ هجران
خدايا در فراقش ناله تا كي به سينه داغها چون لاله تا كي؟
تا كي بگوئيم اي خدا، مهدي بيا... مهدي بيا...؟

بارالها تيره شب سياه غيبت به درازا كشيد و منتظران، چشم انتظار و منتظَر، خود منتظرتر از همه، هميشه و همه جا با اشك و سوز و آه، دست به دعا برداشته از تو فرج مي‏طلبند كه گشاده كار فرو بسته تنها به دست توست.
و اين بار نيز سوختگاني ديگر ترانه فراق حجّت ناپيداي تو را زمزمه مي‏كنند باشد كه بر دل سوخته‏شان رحمي آوري و خورشيد رحمت واسعه خود امام حجه بن الحسن العسكري عليه السلام را همين لحظه ظاهر سازي.
كه اگر اينچنين شود به خدا آفتاب دولت يكايكان دميده است. گذشتگان بر جانمان غبطه مي‏خورند و بر آيندگان فخر مي‏فروشيم. همين گويم... مگر خواهد شد؟… آيا ممكن است؟... و چرا ممكن نباشد. كه خودشان فرموده‏اند: تَوقَّع اَمر صاحبك لَيْلَك وَنَهارَكَ هر شب و روز چشم انتظار امر صاحبت باش و اميد كه امشب آخرين شب اين انتظار باشد.
پس با هم به ترانه اشتياقش گوش فرا مي‏دهيم

منبع : یادآوران

برای آشنایی با متن های مجری بیشتر به سایت http://shargh.us  مراجعه نموده و یا در تالار گفتگو برای یهسن پیام بگذارید صلوات صلوات صلوات


مطالب مشابه :


ریمیکس آهنگ پدر

طرفداران یاس پرشین رپر - ریمیکس آهنگ پدر - اولين و بزرگترين كلووووووپ هواداران ياس پرشين رپر




متن اهنگ پدر+صلح تویی

متن اهنگ +دانلود اهنگ+عكس ياس - متن اهنگ پدر+صلح تویی - هوادار یاس (متن تمام اهنگ ها+متن اهنگ




همه چیز در مورد مادر ترزا:

ياس - همه چیز "آگا" و برادري به نام "لازار" بود و نام اصلي مادر ترزا نيز گونژا است.پدر مادر




متن مجریگری

ياس ( زن ) - متن مجریگری - - ياس ( زن ) ياس ( زن ) پدر بزرگوارت شاد است، مادر گرامي تو خندان است.




ابوتراب يعني چه وچرا به حضرت علي ع لقب ابوتراب داده شده؟

يــــــــــــــاس ابو تراب به معناى پدر خاك ، يا دمساز خاك ، يا پدر و رئيس خاكيان است .




رمان شب های تنهایی (قسمت چهاردهم)

شام را در رستوراني لوكس خوردند و تمام شب را نيز در منزل پدر ياس بيدار ماندند .




برچسب :