نظریه روانکاوی (فروید)

نظریه روانکاوی (فروید)

شرح حال زیگموند فروید

      زیگموند فروید در ششم ماه مه ۱۸۵۶میلادی در شهرک فرایبورگ در ایالت مراویای مجارستان اطریش دیده به جهان گشود . نام پدر فروید ژاکوب و نام مادرش آمایی . خانواده فروید از یک خانواده قدیمی  یهودی بود که به علت یهودی بودن از اعتبار و اهمیت چندانی برخوردار نبودند . فروید تا سن ده سالگی به مدرسه نرفت و بطور غیررسمی در خانه مشغول فرا گرفتن خواندن ، نوشتن وحساب کردن بود . در خلال سالهای تحصیل همواره شاگردی سختکوش و علاقمند بود بطوریکه در هفده سالگی با بهترین مدارج علمی از دبیرستان فارغ التحصیل شد .

     از آنجایی که یهودیان در آن زمان فقط میتوانستند در مشاغلی همچون قضاوت ، پزشکی و بازرگانی فعالیت داشته باشند دامنه انتخابهای او در زمینه علم محدود بود . فروید علیرغم علاقه به علم گیاه شناسی ابتدا به رشته حقوق روی آورد ولی به زودی از آن رویگردان شد و در سال 1873 میلادی به دانشکده وین روی آورد .

    فروید یک ماده گرای ملحد و یک فیزیولوژیست طرفدار علم بود . او دید ماده گرایانه و ملحدانه را از مکتب بروک و هلمهولتز گرفته بود . نیمه اول زندگی فروید صرف تحقیقات فیزیولوژی وعصب شناسی شد ولی در هیچیک از این دو زمینه موفقیت چندانی بدست نیاورد . فروید سرانجام پس از تحقیقات فراوان در سال ۱۸۸۱ودر سن ۲۵سالگی موفق۴ به اخذ درجه دکترا در طب شد . چون فروید برای شروع کار پزشکی خود نیاز به به گذراندن یک دوره کاروزی داشت . در سال ۱۸۸۲از موسسه بروک بروک استعفا داد و یک دوره سه ساله را در بیمارستان عمومی وین آغاز کرد . پس از شش ماه کار بیمارستانی به کلینیک روان پزشکی تئودور می نرت منتقل شد . درسال ۱۸۸۵فروید برای تکمیل تحصیلاتش به خرج دانشگاه و نزد شارکو یکی از عصب شناسان نامی قرن نوزدهم رفت . فروید با ترجمه دروس شارکو به زبان آلمانی توجه او را به خودش جلب کرد . در سالپتریه زیر نظر شارکو مطالعاتی در زمینه هیستری انجام داد و به این نتیجه رسید که باید فلج عضوی را از فلج کنشی ( فونکسیونل ) متمایز دانست . شارکو فلج کنشی هیستریک را غده پویای نامرئیی میدانست اما فروید هنوز آنرا نپذیرفته بود .

    فروید با مطالعه کتابی به نام تلفیق و کاربرد درمانی آن ، نوشته هیپولیت برنهایم به تاثیر خواب مصنوعی و تلقین در ردمان بیماریهای روانی اعتقاد پیدا کرد . پس از مدتی متوجه نارسائیهایی در این شیوه شد و درسال ۱۸۹۱توجه او به کار ژوزف بروئر جلب شد . بروئر در درمان بیماران از شیوه خواب مصنوعی و نیز پالیش روانی استفاده می کرد . در اینجا بود که فروید به این نتیجه رسید که همان غده پویائی را یافته که شارکو از آن یاد کرده بود . به عقیده فروید سرکوب کردن یک انگیزۀ نیرومند به صدمه روحی منجر میشود و علائم فیزیکی جانشین انگیزه سرکوب شده میشود .

    فروید درسال ۱۹۰۸اولین انجمن بین المللی روانکاوان را تاسیس کرد . وی درسال ۱۹۰۹به دعوت استانلی هال و بمناسبت بیسمین سالگرد تاسیس دانشگاه کلارک به اتفاق یونگ که یکی از شاگردان باهوش او بود رهسپار آمریکا شد تا سخنرانیهای مبسوطی درباره روانکاوی ایراد کند .

    در سال ۱۹۲۸فروید به بستر بیماری افتاد . دراین زمان بود که نازیها به اطریش حمله کردند و خانه او را تاراج و کتابهایش را سوزاندند . سرانجام فروید در سال ۱۹۳۹میلادی ، در سن ۸۳سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت . و امروزه زمینه روانشناسی او با عنوان « روانشناسی نیروی اول » کاربرد علمی و عملی زیادی دارد .

    فروید همواره در تجدید نظر عقاید قبلیش کوشا بوده و سعی می کرد که همیشه به اصلاح و تکامل عقاید قبلی خود بپردازد . به عنوان مثال در سال ۱۹۲۰و در شصت وچهار سالگی به تغییر چند نظریه اصلی خود خود اقدام کرد . از آن جمله نظریه انگیزش را لغو کرد ، نظریه اضطراب را کاملا دگرگون ساخت و از شخصیت تعریف جدیدی برپایه نهاد ، خود و فراخود ارائه داد .

 

           تاریخچه تحول فکر فروید

    فروید در دو نوبت یکبار در سال ۱۸۸۵میلادی و بار دیگر در سال ۱۹۰۷یادداشتها و خاطرات اولیه خود را سوزاند . به احتمال قوی او این کار را برای مخفی نگهداشتتن اصل و منشأ عقایدش انجام داده است .              فروید کسی بود که می توانست افکار متقدمان خود را که بصورت پراکنده ای اظهار داشته بودند در نظمی هماهنگ و جامع ارائه دهد واز آنها استفاده ها نظری و عملی ببرد .

 از میان عوامل موثری که به گسترش روانکاوی انجامید به موارد زیر اشاره می شود :

1-      چارلز داروین و گسترش علم زیست شناسی

      داروین انسان را همچون حیوانات دیگر جزئی از طبیعت حیوانی معرفی کرد . نتیجه این کار این بود که انسان همگام با سایر علوم مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد فروید تحت تاثر داروین فرضیه های زیادی نظیر رشد وتکامل انسان ، جریان تغییر و مفاهیم تثبیت و بازگشت را تدوین کرد .

 2-      روان شناسی تداعی ( پیوستگی تصورات )

3-      توسعه علم عصب شناسی : از پیشگامان این علم میتوان ژان شارکوی فرانسوی را نام برد .

4-   روان پزشکی قرن نوزدهم : در قرن نوزدهم تحرک و پیشرفت تازه ای در زمینۀ روان پزشکی پدیدار شد . بررسی حالت روانی بیماران تقریبا از اواخر قرن هجدهم شروع شد . ئر این فردی به نام مسمر از اهالی اطریش ادعا می کرد میتوان با سیاله مرموز قابل انتقالی ، بیماران را وداوا کرد . به مرور مسمر متوجه شد که آنچه موجب شفای بیماران میشود اعتقاد وتلقین است نه آهن ربا . لذا در درمانهای بعدی دست خود را در محل درد قرار میداد که و بیمار را معالجه میکرد . که به این روش درمان مسمریسم یا مانیه تیسم گویند .

5-   تاثیر علم فیزیک :   براساس این نظریه انسان دستگاهی است از انرژی که از قوانین فیزیکی پیروی میکند . بروک یکی از بزرگترین فیزیولوژیستها بود .

بطور کلی تکامل اندیشه های فروید میتوان تقریبا به چهار دسته تقسیم کرد :

1-      تجسس نوروزها ۱۸۸۶آغاز کار او تا چاپ تحقیقاتی در زمینه هیستری ۱۸۹۵

2-      دوره خود کاوی  ۱۸۸۹تا ۱۸۹۵میلادی

3-   دوره ارائه اولین سیستم روانشناسی تحلیلی . یعنی روانشناسی نهاد که اصولا مبتنی بر کتابهای تعبیر رویا و سه مقاله در زمینه جنسیت بود. ۱۹۰۰م  تا ۱۹۱۴

4-      دوره روان شناسی خود که از سال ۱۹۱۴تا هنگام مرگ او را در بر می گیرد .

 در دوره اول فروید از روش پالایش روانی که از بروئر آموخته بود استفاده میکرد . در روش پالایش روانی ، بیمار تحت تاثیر هیپنوتیسم تجارب دردناک خود را به خاطر می آورد و عواطف مربوط به آنها را بیان میکند و بدین طریق از شر آنها خلاص می شود . به موازات این روش فروید نیز از روش تداعی آزاد برای کشف علل اساسی روانی استفاده کرد .

در دومین دوره فروید یک نگرش دوگانه داشت . دراین دوره فروید به خودکاوی پرداخت و اعتقاد داشت که روان شناسی باید جدا از فیزیولوژی مغز مورد بررسی قرار گیرد .

در سومین دوره فروید فروید اولین نظریه روانکاوی خویش ( روانشناسی نهاد ) را برسه مفهوم اساسی مبتنی کرد . ناخودآگاهی پویا -  نظریه لیبیدو یا انرزی روانی  و انتقال ، مقاومت به منزله اساس درمان

روان شناسی خود مربوط به درک کل شخصیت است که از سال ۱۹۲۳میلادی به بعد تمام موضوع روانکاوی حول این محور متمرکز بوده است . فروید بیست سال آخر زندگی خود را صرف تهیه چارچوب فلسفی برای تئوری واپس زدن و راههای متعدد خوداگاه کردن امیال واپس زده کرد و این فلسفه جدید را متاپسیکولوژی نامید . 

مفاهیم بنیادی نظریه فروید :

الف ) نظریه شخصیت

         ویژگیهای نظریه شخصیت از نظر اشپیگر و لیبرت :

نظریه شخصیت در روانکاوی ماهیتی ساختی دارد .

نظریه شخصیت در روانکاوی فرایندی پویا است .

نظریه شخصیت در روانکاوی  فرایندی تکاملی است .

نظریه شخصیت در روانکاوی بر یک نقطه جبری مبتنی است .

1 - دیدگاه ساختی شخصیت :

         نظر فروید در زمینه ماهیت ساختی شخصیت در ابتدای کارش با آنچه بعدا مطرح کرده متفاوت است . در ابتدای کار، او شخصیت را با توجه به سطوح آگاهی مورد توجه قرار داده است و آنرا شامل خودآگاه ، نیمه خودآگاه ( پیش آگاه ) و ناخودآگاه میدانست . بخش خودآگاه ذهن عبارتست از مجموعه چیزهایی که فرد در لحظه معینی از زمان از آنها آگاه است . فروید معتقد بود که فقط جزء بسیار کمی از افکار وتصورات و خاطرات در خودآگاهی ما قرار دارند . از این رو می توان گفت ذهن انسان ذاتأ ناخودآگاه است .  نیمه خودآگاهی عبارتست از ادراکها و شناختهائی که در خودآگاهی فرد قرار ندارد ولی به راحتی و با کمی کوشش می توان آنها را به سطح خودآگاهی آورد .

به نظر فروید قسمت اعظم رفتار ما به وسیله نیروهائی هدایت میشوند که اصلا از آن آگاه نیستیم . این نیروهای نا آگاه عبارتند از غرایز ، آرزوها ، خواستها  وغیره . ناخودآگاهی از احساسات ، تمایلات و حالاتی بوجود آمده است که در کنترل اراده نیست و به قوانین منطقی ، زمان و مکان محدود نمی شود . محتویات ناخودآگاهی بر حسب رویداد زمان و مکان تنظیم نمی شود و با سپری شدن زمان از بین نمی رود . درک رابطه زمانی بر عهده ضمیر خودآگاه است . فعالیت ضمیر ناخودآگاه مبتنی بر اصل لذت است و از قلمرو اخلاق پا فراتر می گذارد .

پایه وبنیاد روانکاوی بر کشف روان ناخودآگاه قرار دارد . بدین معنی که ریشه و اساس هر میل سرکوفته و واپس زده را می توان در ناخودآگاهی جستجو کرد . روان ناخودآگاه تمام غرایز اولیه بشر را در بر میگیرد که در برخی از این عوامل ارثی و برخی دیگر بر اثر تکامل و تحول دوران کودکی بوجود آمده اند . پارهای از بیماریهای روانی نتیجه تلاش میل و تصور واپس زده برای راهیابی به خودآگاهی است .

فروید دلایل زیر را برای اثبات وجود ضمیر ناخودآگاه ارائه می دهد :

1-     فرد از خواب مصنوعی بیدار می شود و دستوراتی را ، که در ضمن خواب به او شده است ، به اجرا در می آورد .

2-     دلایل ناشی از معانی نهفته در رویا

3-     دلایل ناشی از لغزشهای زبانی ، اشتباهات گفتاری و اعمال سهوی دیگر

4-     تجلی ناگهانی افکاری که در حوزه ناخودآگاه قرار ندارند و همینطور حل مشکلات بصورت ناخودآگاه

5-     فزونی محتوی ضمیر ناخودآگاه در مقایسه با محتوی ضمیر خودآگاه

6-     پیدایش بیماریهای جسمانی و روانی که از نظر روانکاوی سرچشمه آنها در زندگی روانی فرد مخفی است

7-   اعتقاد به ضمیر ناخودآگاه موجب تدوین روش مفیدی شده است که بدان وسیله می توان در درمان بیماران موفقیت چشمگیری به دست آورد.   

در سال 1923  فروید در نظریه فوق تجدید نظر کرد و سه ساخت بنیادی دیگر را به نامهای نهاد ، خود و فراخود عنوان کرد .

نهاد : نهاد منشا همه سوائق و یا مخزن غرایز است . در ابتدا فروید معتقد بود که میل جنسی  تنها سائقه ای است که وجود دارد . بعدها ( 1920 ) به تئوری غریزه دوگانه معتقد شد و میل جنسی و تهاجم را به منزله غرایز دوگانه اصلی مطرح کرد . نهاد منبع موروثی جنبشهای غریزی نامنظم است . تنها عملکرد نهاد بر طرف کردن فوری هیجانهایی است که بر اثر تحریکات درونی یا بیرونی در ارگانیسم بروز کرده اند . ناکامیها و ناراحیتیهایی که طفل در راه ارضای تنشها با آن مواجه می شود ، عامل تحریک کننده ای برای نمو نهاد است . اینگونه نمو جدید نهاد ، به فرایند نخستین معروف است . فرایند نخستین بدین معنی است که دستگاه روانی از راه درک حسی شئی خاصی ، که تنش را کاهش می دهد ، یک تصویر خاطره ای در نهاد باقی می گذارد و این تصویر موجب یاداوری ان شئی می شود . رفع موثر تنش ارگانیسم از راه فرایند ثانوی میسر است که به بخش خود شخصیت مربوط می شود . بیقراری ، خودخواهی و لذت طلبی و حفظ مشخصات کودکانه در سرتاسر عمر ، از صفات بارز نهاد است به نظر فروید ، نهاد واقعیت روانی حفیقی است و قبل از اینکه فرد  دنیای خارج را تجربه کند بطور درونی در او وجود دارد . نهاد زیر بنای شخصیت هر فردی را تشکیل می دهد .

خود : خود بخش سازنده شخصیت است که با توجه به واقعیت دنیای خارج عمل می کند و آن دسته از تمایلات تهاد را ، که با واقعیت خارج تضاد دارند ، تعدیل ، ضبط و کنترل می کند . خود بر خلاف نهاد که تابع اصل لذت است است ، از اصل واقعیت پیروی می کند . خود درصدد خنثی کردن لذت جویی نهاد بر نمی آید ، بلکه می کوشد تا برای نیل به واقعیت ، نیروی نهاد را متوقف کند . خود دارای دو سطح ادراکی است . یکی از این دو سطح متوجه نیازها و جنبشهای غریزی درونی است و دیگری از طریق ادراک حسی با واقعیات محیط خارج مربوط می شود . نقش خود آن است که بین این دو سطح ادراکی چنان موازنه ای برقرار کند که حداکثر رضایت در فرد بوجود آید . در شخص متعادل « خود » به منزله قوه مجریه شخصیت است و برنهاد و فراخود نظارت می کند . فرایند ثانوی ، که بر فرایند نخستین تسلط دارد ، اصل واقعیت را عملا به اجرا در می آورد . بنابراین خود سازمان پیچیده ای از فرایندهای روانی ( تفکر ، حافظه ، قضاوت و انواع یادگیریها ) است که نقش واسطه را میان نهاد و دنیای خارج ایفا می کند . رشد و تکوین خود تحت تاثیر عوامل ارثی و محیطی صورت میگیرد .

فراخود : با شروع سنین سه تا چهار سالگی ، کودکان ، بدون در نظر گرفتن ترس یا پاداش ، به ارزشیابی و قضاوت درباره رفتار خویش می پردازند . این خودنظمی ، به نظر فروید ، تحت تاثیر فراخود انجام میگیرد که قسمت سوم شخصیت فرد است . کوشش فراخود بیشتر برای رسیدن به آرمانهاست تا واقعیات . اکثر روانکاوان فراخود را به  دو جزء دیگر تقسیم کرده اند . یکی خود آرمانی است که الگوهای ارمانی رفتار فرد را بر اساس خواستهای اجتماع تبیین می کند . جزء دوم ، وجدان اخلاقی فرد است که بخشی از فراخود به حساب می اید . خود آرمانی ادراک ذهنی کودک از چیزهایی است که والدینش آنها را از لحاظ اخلاقی خوب می دانند و از راه پاداش یا تشویق حاصل می شود . وجدان اخلاقی در قبال انجام اعمال و افکاری که اجتماع انها را جایز نمی دانند ، با ایجاد احساس گناه او را تنبیه میکند . نقش فراخود در بزرگسالی به سه طریق قابل بررسی است :

1-  برخلاف خود ، که ارضای کششهای نهاد را به تعویق می اندازد ، فراخود مانع از بروز آنها می شود .

2-  فراخود در صدد ترغیب خود است تا بجای به هدفهای واقعی به انجام فعالیتهای اخلاقی بپردازد

3-   فراخود انسان را به سوی کششهایی سوق می دهد که به منظور نیل به کمال است .

بر اساس تئوری روانکاوی ، رشد فراخود در کودکان از سنین ، چهار تا پنج سالگی با درونی کردن ارزشهای والدین شروع می شود . این فرایند درونی کردن ارزشهای والدین ، که تا حد زیادی با عقده اودیپ همبستگی دارد ، بر اساس چهار مفهوم مربوط به هم توصیف می شود که عبارتند از : درونی کردن ، تلفیق کردن ، درون فکنی و همانند سازی

فرایندی که در آن ارزشها و نگرشهای اجتماعی بخشی از شخصیت کودک می شود در روانکاوی درونی کردن گویند

تلفیق کردن یک شیوه معمولی پاسخ دادن است و می توان آن را مکانیسم اولیه درونی کردن دانست .

درون فکنی زمانی به می پیوندد که خود یا فراخود موانع جزئی و عمده ای بر سر راه یکی از کشهای نهاد فراهم آورند . درون فکنی به آن دسته از موانع یا محدودیتهایی اطلاق می شود که عملکردی بازدارنده و سرکوب دارند و یا انرژی روانی غیر اجتماعی نهاد را تغییر می دهند

در متون روانکاوی ، واژه همانند سازی حداقل به سه شکل مختلف تعریف شده است :

اولا : همانند سازی به فرایندی ادراکی اطلاق می شود که بدان وسیله فرد میان تصورات خود و اشیاء یا حوادث دنیای خارج تمایز قائل می شود و یا آنها را با هم مطابقت می دهد .

ثانیا : همانند سازی مکانیسمی است دفاعی ، که برای حل عقده اودیپ از روش همانند سازی جنسی ( نظیر همانند سازی با والد همجنس خود ) استفاده می کند .

ثالثا همانند سازی تابعی است که بدان وسیله کودک به علت عشق و محبت ، گرمی ورفاهی که والدین برایش تامین می کنند برایشان ارزش قائل می شود .

فرایند همانند سازی اساس تکوین فراخود است . پس فراخود بخشی از شخصیت است که درباره قابلیت پذیرش افکار ، احساسات و رفتار انسان قضاوت می کند و متوجه آرمانهای اخلاقی است . فراخود مدافع سرسخت قوانین ومقررات اجنماعی و مانعی بزرگ بر سر راه تحقق رانگیزه های نهاد به شمار می آید .                                       فروید نهاد را به منزله نیروهای حیات بخش و خود و فراخود را به منزله رشد اجتماعی و تربیتی قلمداد می کند .

رابطه بین اجزای مختلف شخصیت :

 ارتباط بین اجزای مختلف شخصیت را می توان به دو صورت توجیه کرد : یکی رابطه بین سه قسمت نهاد ، خود و فراخود و دیگر رابطه بین این سه قسمت با با سطوح مختلف آگاهی

به هنگام تولد فقط نهاد وجود دارد . بعدا در نتیجه واکنش فرد در مقابل واقعیات ، خود از نهاد بوجود می آید و سر انجام فراخود از نهاد نشأت می گیرد و به منزله بعد اخلاقی و اجتماعی شخصیت محسوب می شود .خود میان سه نیروی اصلی که بر انسان تأثیر می گذارند نقش واسطه را ایفا می کند . این سه نیرو عبارتند از خواستهای نهاد شرایط و مقتضیات عالم واقع و محدودیتهای اعمال شده از سوی فراخود.

 ۲- شخصیت به مثابه فرایندی پویا :

         در بحث شخصیت ، فروید معتقد بود که برای تدوین یک نظریه کامل از شخصیت باید منابع انگیزش رفتار انسان را مورد مطالعه قرار داد . به نظر فروید ، این منابع انگیزش رفتار که در درون انسان قرار دارد به نام لیبیدو یا انرژی روانی معروف است . به نظر فروید انرژی روانی عمدتاً غریزی است و غریزه جنسی به کمک  لیبیدو متجلی می شود . لیبیدو نیروی محرکی است که انسان را به جنبش و تکاپو وا می دارد . انرژی روانی نیروی خود را از غرایز کسب می کند و غریزه کیفیتی است که فرایندهای روانی را هدایت می کند . خصوصیات غریزه عبارتست از هدف ، موضوع ، سرچشمه و قوه فعلیعه . هدف غریزه در برآوردن نیازهای جسمانی و رفع تنش و حفظ تعادل ارگانیسم است . منبع غریزه همان وضع فیزیکی و شیمیایی ارگانیزم است و نیازهای جسمانی و کششهای روانی شدید و غیر قابل مقاومت آن  نهاد ، جایگاه غرایز است و غرایز تمام تمام انرژی را در خود دارند ، خود و فراخود انرژیشان را از نهاد میگیرند .

  همانند سازی مکانیسمی است از راه آن استعدادهای بالقوه پنهان « خود » فعال وشکوفا میشوند و در نتیجه این عمل ، فرد  حقیقت و واقعیت اشیاء را درک می کند و افکار منطقی را جایگزین کسب لذت می کند . در نتیجه همانندسازی ، انرژی ، به جای تمرکز در فرایند نخستین ، به سوی فرایند ثانوی کشانده می شود و تفکر واقع بینانه رشد پیدا می کند .

         هرگاه « خود » انرژی کسب کند ، نهاد یا فراخود و یا هر دوی آنها باید به مقداری اترژی از دست بدهند . اگر انرژی در نهاد یا خود متمرکز شود فرد به همان نسبت رفتار خاصی خواهد داشت . اگر انرژی روانی بطور متعادلی توزیع شود شخصیت پایداری بوجود می آید . بنابراین کارهایی که فرد  انجام می دهد و چگونگی شخصیت او تابع نحوه توزیع انرژی روانی است .

         در نظریه روانکاوی غرایز انسان به دو گروه تقسیم می شوند . گروه اول شامل نیازهای اساسی برای بقاست  که عبارتند از تنفس ، گرسنگی و تشنگی و فعالیتهای دفعی . گروه دوم شامل کششهای جنسی است . لیبیدو یا انرژی روانی ، انرژی غرایز جنسی  است . بنابراین ، نظریه شخصیتی فروید روشهایی را مورد بحث قرار می دهد که بدان وسیله انسان می تواند نیازهای جنسی و لذت طلبانه اش را با توجه به عوامل اجتماعی حل و فصل کند . یعنی شخصیت هر فرد تابع سازش خاصی است که او بین غرایز جنسی و محدویتهای اجتماعی خودش برقرار می کند.

 فروید آخرین مرحله از بحث خود را به دو دسته جدید تقسیم کرده است :

1-     غریزه زندگی که شانل لیبیدو و اجزایی از غریزه خود است .

2-     غریزه مرگ ، که بلافاصله پس از تولد بکار می افتد و تمایل به بازگشت دارد .   

فروید واژه لیبیدو را برای تفهیم انرژی جنسی بکار برده است.

 

۳- شخصیت به مثابه فرایندی تکاملی :

        فروید از جنبه تکامل معتقد است که انسان از لحظه تولد مسیر تکاملی کم و بیش معینی را طی می کند و از مراحل خاصی می گذرد . در نظریه فروید بر نقش مهم دوران کودکی را به چند مرحله تقسیم کرده است :

دوره اول از تولد تا حدود سنین 3 تا 5 سالگی یا دور ه مناطق سه گانه رشد روانی جنسی

دوره دوم دوره نهفتگی است که از 5 سالگی تا بلوغ را شامل می شود

دوره سوم دوره بلوغ جنسی

         دوره اول : در اولین دوره تظاهرات جنسی معطوف به خود است . در این دوره ، کودک از هرگونه فعالیت بدنی لذت می برد . مرحله اول به سه دسته تقسیم می شود :

1-   مرحله دهانی : در خلال اولین سال تولد ، دهان مهمترین منبع کاهش تنش ( خوردن ) و احساسات لذت بخش          ( مکیدن ) است . در این مرحله وابستگی و به دهان بردن همه چیز از ویژگیهای مهم کودک است . افرادی که در مرحله دهانی تثبیت می شوند احتمالاٌ دیدی خوشبینانه به جهان دارند و در بزرگسالی به دیگران وابسته و یا بیش از حد صمیمی و سخاوتمند خواهند شد و در عوض از دیگران انتظار مراقبت و پرستاری خواهند داشت .  

2-   مرحله مقعدی: همزمان با از شیر گرفتن کودک ، لیبیدو از ناحیه دهان به منطقه مقعد منتقل خواهد شد . لذا احساس لذت در کودک ابتدا از تخلیه مدفوع و سپس از نگهداری آن حاصل می شود . در خلال سالهای دوم و سوم زندگی لذت مقعدی نقش غالب را داشته است . بنابراین صفاتی مثل خست ، احتکار ، تملک ، سرسختی و استقلال از خصوصیات افرادی است که دارای منش نگهدارنده مقعدی هستند .

3-   مرحله آلتی ( فالیک ): در حدود سنین 4 تا 5 سالگی ، لیبیدو در محدودهء دستگاه تناسلی متمرکز می شود . در این سنین اغلب دیده می شود که توجه کودکان به دستگاه تناسلی جلب و با دستکاری آن لذت برده و استمنا می کنند . در این دوره کودک به مسائل تولد و مسائل جنسی توجه و کنجکاوی نشان می دهد . تعارض آلتی ، آخرین و اساسی ترین تعارضی است که کودک باید با ان مواجه شود و با موفقیت آنرا حل کند .

حل عقده اودیپ در پسران زمانی اتفاق می افتد که پسر آرزوهای نامشروعش را نسبت به مادرش سرکوب می کند و به موازات آن با پدرش همانند سازی می کند ، این همانند سازی با پدر همانند سازی دفاعی نام دارد . به دنبال چنین استدلالی پسر به تقلید از رفتارهای پدر ، نگرشها و ارزشهای او می پردازد و به مرور زمان اضطراب اختگی را در خود از بین می برد . عقده اودیپ تا حدودی در زنان و مردان متفاوت است و باید بطور جداگانه مورد بررسی قرار گیرد . در مرحله فالیک ( آلتی ) عقده اصلی ، عقده اودیپ است که بر اثر آن کودک آرزو دارد خود را جانشین والد همجنس خویش کند و با والد ناهمجنس خود تماس بدنی و جنسی داشته باشد . در این مرحله ، کودک یا تحت تاٌثیر اضطراب اختگی به سر می برد ، که خاص افراد مذکر است و یا تحت تاٌثیر رشک آلت است که اختصاص به افراد مونث دارد . عقده اودیپ را در دختران عقده الکترا هم می نامند که از عقده اودیپ پیچیده تر است .

رشک آلت در دختران با ترس از انتقام توسط مادر توام نیست ، زیرا تنبیه اختگی برای او مفهومی ندارد . رشک آلت در دختران معمولا" به سه طریق زیر برطرف می شود :  

اول : روش انتقامی است که در آن دختر می کوشد علیه مرد اقدام کند

دوم : روش تحقق آرزوست ، که در آن دختر سعی میکند خود را به جای مرد بگذارد

سوم : همانند سازی با مادر است . که در آن دختر فکر داشتن آلت مردانه را از سر بیرون می کندو با مادر همانند سازی می کند . این همانند سازی  که در آن دختر تمایل خود را نسبت به پدرش سرکوب می کند همانند سازی دفاعی می نامند .

در پسران عقده اودیپ زمانی از بین می رود که اضطراب اختگی ظاهر می شود ولی در دختران رشک آلت مقدمه عقده الکترا است .

دوره کمون : دومین دوره میل جنسی را دوره کمون می نامند که از پنج سالگی تا دوازده سالگی ادامه می یابد . در خلال این مدت است که کششهای شدید جنسی وضع آرامی می یابند . دوره کمون به دنبال حل عقده اودیپ پدیدار می شود . در این دوره ، انرژی لیبیدو در کانالهای تحصیل ، ایجاد روابط انسانی با دیگران و غیره پیش می رود و رشد هوشی و اجتماعی و اخلاقی کودک به سرعت پیش می رود .    

مرحله جنسی : سومین دوره رشد جنسی – روانی ، مرحله جنسی است که معمولا" از آغاز بلوغ و رسیدگی جنسی شروع می شود و تا پیری ادامه می یابد . در این دوره ، لیبیدو مجددا" در ناحیه تناسلی متمرکز می شود ، تنها با این تفاوت که به جای آنکه متوجه خود باشد متوجه جنس مخالف است . محرومیت و یا زیاده روی بیش از حد و یا ترکیب هر دو ، به تثبیت آن مرحله جنسی – روانی منجر می شود . تثبیت عبارتست از به جای گذاشتن بخشی از انرزی لیبیدو به طور ثابت در یک مرحله قبلی است .

4 – دیدگاه جبری شخصیت :

در دیدگاه جبری شخصیت از نظر فروید، تمام رفتار انسان به وسیله نیروهایی که در درون او قرار دارند تعیین می شوند و به وجود می آید و بنابراین ، رفتارهای انسان دارای معنی است . در این دیدگاه تظاهرات و تجلیات روان ناخودآگاه به صورت اعمال سهوی از انسان صادر می شود .

     ب) ماهیت انسان :

فروید ماهیت انسان را به شکل خاصی تصویر می کند . به نظر او انسان ذاتا" نه خوب است و نه شرور ، بلکه از نظر اخلاقی خنثی است . خصوصیات دیگری که فروید برای انسان قائل می شود عبارتند از :

1 – انسان دارای یک اصل فعالیت حیاتی است ؛ او این اصل را با دو واژه انرژی و نیرو ، که از نظر عملی مبین فرایند اساسی زندگی واقعی هستند ، مشخص .

2 – خصوصیت ویژه انسان اینست که اساسا" عملکردی منطقی دارد و هدف همه جانبه انسان رفتاری منطقی و توأم با بصیرت است .  

3 – هدف این اصل آنست که قدرت تسلط شخصی را بر خویشتن و محیط از راه کنترل سمبولیک تفکر گسترش دهد .

فروید انسان را هم از جنبه فیزیولوژیکی و هم از لحاظ روحی و روانی دو جنسی می داند . فروید تمدن بشری را نتیجه واپس زدگی می داند . از نظر روانکاوی انسان تابع اصل جبر روانی است . از این رو ، تسلط اصل جبر روانی زمانی کاهش می یابد که خودآگاهی انسان افزایش می یابد . هر چه دانش فرد از خودش بیشتر باشد ، احتمال اینکه عقلانی تر عمل کند بیشتر می شود .

از نظر فروید تمام امور انسان معنی دار هستند . مراد فروید از معنی دار بودن اعمال انسان با توجه به سطح خودآگاهی و یا ناخودآگاهی است و آنچه که غیر منطقی خوانده می شود ، همیشه در سطح ناخودآگاه منطقی است.

         ج) مفهوم اضطراب و بیماریهای روانی :

عده ای از روانشناسان معمولا" اصل سازگاری و رفتار عادی را ملاک سلامت روانی قرار داده اند . این اصل برای مشخص کردن افراد سالم و غیر سالم کافی نیست  و در خور انتقاد است . در نظر فروید ، انسان متعارف کسی است که مراحل رشد جنسی _ روانی را با موفقیت گذرانده باشد و در هیچیک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد . در حوزه روان شناسی ، انسانهای غیر متعارف و روانی را به دو دستهء مهم تقسیم کرده اند . یکی افرادی که اختلالات عصبی و روان نژندی دارند و دیگری افرادی که حالات شدید روانی دارند و آنها را افراد روان پریش می نامند .

هسته مرکزی حالات روان نژندی یا نوروتیک ، اضطراب است و اضطراب مرحلهء اول نوروز به شمار می آید نوروزها کوششی برای کاهش و تسکین اضطرابهایی هستند که بر اثر تعارضها ایجاد شده اند .
در مکتب فروید ، اضطراب یک ترس درونی شده است ، ترس از اینکه مبادا تجارب دردآور گذشته یادآوری شوند ؛ تجاربی که با تنبیه و ممانعت از ارضای کششهای غریزی همراه بوده است . اضطراب با احساس ترس مترادف است ؛ با این تفاوت که ترس منشأ خارجی دارد ولی اضطراب منشأ درونی دارد .

         انواع اضطراب :

فروید اضطراب را به سه دسته تقسیم کرده است :

1 – اول اضطراب ناشی از واقعیت دنیای خارج یا اضطراب عینی ، که در آن منشأ خطر در دنیای خارج قرار دارد و ادراک این خطر موجب حالت رنج آور و عاطفی می شود . مانند ترس از حیوانات ، ترس از بیماری  و جنگ

2 – دوم اضطراب روان نژندی است که منشأ ان ادراک خطری است که از غرایز ناشی می شود . اضطراب روان نژندی از تعارض و کشمکش میان نهاد و خود سرچشمه می گیرد . چنین اضطرابی در آغاز هشیارانه است . اما به زودی خود کنترل کششهای غریزی ناخواسته را بر عهده می گیرد و بذین ترتیب آنها سرکوب می شوند و فقط به عنوان یک ترس ناآگاهانه باقی می مانند .

         اضطراب روان نژندی به سه صورت ظاهر می گردد . در حالت اول ، به صورت اضطراب مبهم است که در موقعیتهای کم و بیش مناسب به سهولت بروز می کند . در حالت دوم ، به شکل ترس شدید نامعقول است که آنرا ترس مرضی گویند . در حالت سوم ، به صورت واکنشهای وحشت زدگی است که بطور ناگهانی و بدون هیچگونه تحریک ظاهری پدیدار می شود .

3 – سوم اضطراب اخلاقی است ، که در آن منشأ تهدید وجدان اخلاقی دستگاه فراخود است ، اضطراب اخلاقی از کشمکش بین نهاد و فراخود پدید می آید

اضطراب عینی را می توان از راه اعمال معقول کاهش داد . اما کاهش اضطراب اخلاقی و روان نژندی از راه مکانیسمهای دفاعی امکان پذیر است .

         د)مکانیسمهای دفاعی :

خود در تعدیل کشمکشها و اضطرابهایی که در ساخت شخصیت ایجاد می شود ، نقش میانجی را ایفا می کند . مکانیسمهای دفاعی شیوه هایی غیر ارادی و تقریباً ناخودآگاهانه و غیر تعقلی برای کاهش اضطراب و حفظ شخصیت هستند که تحریف واقعیت و خودفریبی ، کم و بیش در آنها دیده می شود .

         مکانیسمهای دفاعی عبارتند از :

1-   والایش : والایش یا تصعید تغییر کششهای غریزی به سمت رفتار اجتماعی قابل قبول و قابل ستایش و تمجید است . در عمل تصعید ، از بروز کششهای غریزی به صورت اصلی خود ممانعت می شود و بدانها جهت داده می شود . تصعید شکل خاصی از جابجاسازی است که جنبه سازندگی و خلاقیت دارد . گرایش به ادبیات و هنر ممکن است تصعید حالت کمرویی باشد . ورزش کم وبیش تجلیات حالات پرخاشگرانه است

2- سرکوبی : سرکوبی فرایندی است که بدان وسیله یک کشش نامطلوب به طور فعال و کامل ، از صحنه هشیاری فرد بیرون رانده می شود . خصوصیت آن در حل تعارض اینست که دائماً در تلاش است تا از بروز تمایل اولیه جلوگیری نماید . بنابراین اکثر مکانیسمهای دفاعی دیگر در خدمت مکانیسم سرکوبی قرار دارد . سرکوبی بیش از حد یکی از مهمترین علل نوروز به شمار می آید . واپس زدن دو روند جداگانه دارد . یکی ، بیرون راندن مواد شرم آور از خودآگاهی و دیگری جلوگیری از تجلی مجدد آنها در سطح خودآگاهی .

3- واکنش سازی :  سرکوب کردن یک کشش غریزی در تعقیب سرسختانه و فعال نقطه مقابل و متضاد آن کشش تجلی می کند . به عبارت دیگر اگر فردی یک کشش غریزی را سرکوب نماید ، غریزه متضاد با آن را شدیداً در رفتار خود بروز می دهد . این عمل را واکنش سازی می گویند . یکی از ویژگیهای مهم مکانیسم واکنش سازی ، پافشاری در رفتار و وسواسی بودن آن و فزونی تکرار آن است . غرایز و انگیزه ها معمولاً بصورت زوجهای متضادی در انسان وجود دارد ، مثل عشق و نفرت ، سازندگی وتخریب ، زندگی و مرگ . در عمل واکنش سازی یکی از دو طریقه متضاد ناهشیار می شود و با تأکید بر دیگری این ناهشیاری ادامه می یابد . به عبارت دیگر مکانیسمی که بدان وسیله غریزه ای به وسیله متضاد آن از سطح آگاهی مخفی بماند ، واکنش سازی یا وانمود سازی نامیده می شود .

4- باطل سازی : این مکانیسم واکنشی به علائم بالینی رفتار اضطراری خیلی شبیه است . بنابراین فردی که مرتکب عملی شده است که با اخلاقیات اجتماع مغایرت دارد و یا حتی در صدد انجام آن باشد ، دائمأ به بروز نوعی رفتار جبرانی دست خواهد زد تا دامن خود را از آلودگیها بزداید . ساختن مسجد توسط مرد رباخوار ، تا بدین وسیله عمل ناشایست خود را پاک نماید .

5- فرافکنی : مشروعیت یک آرزو یا تفکر اغلب به شرایط دنیای خارج بستگی دارد . مکانیسم دفاعی فرافکنی متضمن نسبت دادن کششها و کوششهای مزاحم و نامطلوب درون خودمان به کسی یا چیزی غیر از خودمان است . مثلاً دانش آموزی که در امتحان تقلب کرده و علت نمره کم خود و فراوانی نمرات زیاد دیگران را به انجام تقلب از جانب دیگران نسبت دهد . فرافکنی هنگامی رخ می دهد که « خود » نتواند تمایلات نامطلوب را در خارج از سطح هشیاری نگه دارد و در نتیجه آنها را به دیگران نسبت می دهد .

6- جابجاسازی : در حالیکه فرافکنی نسبت یک کشش به فرد دیگر است ، واکنش جابجاسازی تغییر جهت دادن یک کشش است از یک شیء ترسناک و نامطلوب محیطی به شیء مطلوب تری که دلهره کمتری دارد . بطور مثال ، مردی که در اداره مورد سرزنش مسوول اداره قرار می گیرد و بجای اینکه خشم خود را نسبت به رییس خود نشان دهد ، عصبانیت خود را در خانه ، بر سر زن و فرزند خالی می کند . جابجاسازی اساسی ترین مکانیسم در تشکیل حالات فوبیک ( ترس مرضی ) است اگر شیء یا موضوع جانشین شده هدف معنوی بالاتری را در بر داشته باشد ، نوع جابجاسازی را تصعید یا والایش می گویند . مثل صرف انرژی در امور بشر دوستانه و فعالیتهای روشنفکرانه .

7- بازگشت : فرد در ابزگشت به مراحل اولیه رشد ، که مخصوص سنین پایینتر است ، بر میگردد. مانند گاز گرفتن انگشت و یا کودکانه حرف زدن . هرگونه گریز از تفکر واقع بینانه و موثر موجب بازگشت می شود . بازگشت معمولاً عقب نشینی از واقعیت است و گرایش به سوی تخیلات .

8- دلیل تراشی : انسان پس از یک فکر وحشتناک یا انجام یک عمل نامطلوب ، برای فرار از اضطراب یا گناه ناشی از آنها با تراشیدن دلایل و عذرهای کاملاً موجه عمل خود را درست و منطقی جلوه می دهد . دلیل تراشی مکانیسمی است که اغلب برای بقای صیانت ذات بکار می رود . دلیل تراشی وسیله مناسبی برای سرکوب کردن انگیزه های غیر قابل قبول و ناتواناییهای فرد است و عادیترین وسیله دفاعی به شمار می آید .

9- انکار : روش دیگر برای مواجهه با تجارب و افکار دردناک انکار موجودیت آنهاست . معمولیترین شکل انکار ، که اکثر ما در اغلب موارد به آن توسل می جوییم خیالبافی و بازی است. انکار کردن متوقف کردن پاره ای از تأثرات حسی دنیای خارج و دنیای درون است .

10-  جبران : واکنشهای جبرانی بر احساس حقارت و بیکفایتی مبتنی هستند و کوششی برای سرپوش گذاشتن بر نکات ضعف و عدم کفایت به شمار می آیند و این واکنشها از نقایص حقیقی یا خیالی و یا شکستهای شخصی ناشی می شوند . واکنشهای جبرانی وجه اشتراکی با مکانیسم والایش دارند . شکست دانش آموزی در امتحان ممکن است او را به کوشش افراطی برای نیل به موفقیت بکشاند .

11-  همانند سازی : همانند سازی یکی از فرایندهای رشد شخصیت است . در عین حال همانند سازی یکی از مکانیسم های دفاعی خود نیز محسوب می شود . در همانند سازی فرد برای رشد شخصیت ، خصوصیات مطلوب شخص دیگری را با استفاده از مکانیسم درون افکنی جزء شخصیت خویش می کند . در مواقعی که بخش « خود » شخصیت در معرض خطر اضطراب و ناکامی قرار میگیرد فرد به یک سلسله همانند سازیها دست می زند تا خطر را از خود دور کند .

·  در پایان باید متذکر شد که دفاعهای « خود » در دوره طفولیت برای کاهش اضطراب و حفظ تمامی شخصیت لازم است ، ولی در ادامه آنها پس از سپری شدن دوران طفولیت نشانه کمبود رشد « خود » است . دلیل این کمبود رشد « خود » آن است که مقدار زیادی از انرژی روانی ، بجای آنکه صرف تقویت خود شود به مصرف این دفاعها میرسد . مادام که « خود » از دفاعها استفاده می کند ، بیکفایت هم باقی می ماند و یک حلقه معیوب ایجاد می شود . برای شکستن این حلقه معیوب و رشد خود ، باید شرایط جسمانی و محیطی مطلوبی فراهم آید .


مطالب مشابه :


فلسفه و معنای اصطلاحی فلسفه /تفاوت قوانین فلسفی و علمی /موضوع و تقسیمات فلسفه

دکتر پریش کوششی، دکترای فلسفه و فلسفه هر دورانی کوششی بوده است برای طرح سایت های مفید




نظریه روانکاوی (فروید)

سایت دکتر نیما آنها را افراد روان پریش می شمار می آید نوروزها کوششی برای کاهش و تسکین




روان درمانی و مشاوره گروهی

سایت جامع و الکل،روان پریش ها،آنها که دارای درمانی ازهیچ کوششی برای به حداقل




بررسي شخصيت و نظريه هاي عمده ي آن

سایت جامع هر رفتار متشکل از کوششی برای به روان نژند و روان پریش ، تقسیم می كند و




بنیانگذاران فرضیّه ی ارتباط ابژه ای

وب سایت رسمی ta آمریکایی آنها کوششی در زمینه تلفیق با کودکان روان پریش از خود نشان داد




بررسي شخصيت و نظريه هاي عمده ي آن

به وب سایت مشاوره خوش رفتار متشکل از کوششی برای به نژند و روان پریش ، تقسیم می كند و




نظریه روانکاوی فروید

و دیگری افرادی که حالات شدید روانی دارند و آنها را افراد روان پریش کوششی برای




برچسب :